حکمت | دریاب آقا! نوکر بی دست و پا را / استاد توکلی
میرزا اسماعیل دولابی میگه:
یه نفر بود کربلا هیچ چی بلد نبود
نه شاعر بود
نه مداح بود
نه صدا داشت
نه واعظ بود
میگفت: فقط این میومد اگر یه وقت مثلا
بی مداح و واعظ وقفه می افتاد
از مردم صلوات میگرفت
همینو بلد بود
میگفت: اینقدر کربلایی اینو دوست داشتن
میومدند قسمش می دادند
التماس ها
تو رو خدا دهه ما رو بیا
غذا مثلا [هیئت] میدادند
به اینم سه چهارتا میدادند
مثه همون مداحا و واعظا ...
گفت یه روز سه، چهارتا [غذا] دستش بود
داشت تو کربلا می رفت منو دید
گفت آمیرزا اسماعیل دولابی!
بی دست و پاترین نوکر امام حسین منم
ارباب من دنیای منو اینقدر آباد کرده
آخرت که دستش بازتره
گفت: من از همین جا موندم
این، اونجا می خواد با من چکار کنه؟ -
یه نفر بود کربلا هیچ چی بلد نبود
نه شاعر بود
نه مداح بود
نه صدا داشت
نه واعظ بود
میگفت: فقط این میومد اگر یه وقت مثلا
بی مداح و واعظ وقفه می افتاد
از مردم صلوات میگرفت
همینو بلد بود
میگفت: اینقدر کربلایی اینو دوست داشتن
میومدند قسمش می دادند
التماس ها
تو رو خدا دهه ما رو بیا
غذا مثلا [هیئت] میدادند
به اینم سه چهارتا میدادند
مثه همون مداحا و واعظا ...
گفت یه روز سه، چهارتا [غذا] دستش بود
داشت تو کربلا می رفت منو دید
گفت آمیرزا اسماعیل دولابی!
بی دست و پاترین نوکر امام حسین منم
ارباب من دنیای منو اینقدر آباد کرده
آخرت که دستش بازتره
گفت: من از همین جا موندم
این، اونجا می خواد با من چکار کنه؟ -
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.