نام ما را بنویسید به ایوان نجف/ شعرخوانی حاج محمد سهرابی
شعر خوانی حاج محمد سهرابی شب ولادت حضرت فاطمه (س) ۷ بهمن ۱۳۹۹ هیئت انصارالحجه مشهد متن شعر شد ز نام دگران گرچه مکدّر گوشم و شعر گر شود کافه ی مردم به حساب آلوده
گر شود کافه ی مردم به حساب آلوده
قهوه ی چشم تو فالی ست به خواب آلوده
زودتر می شکند توبه ی خشک از آن روی
سر سجاده کنم لب به شراب آلوده
زیر سنگ است به عشق تو علی جان دستم
تا عقیق یمنی شد به رکاب آلوده
دامن عصمتم از گَرد عبادت پاک است
نشود بنده ی حیدر به ثواب آلوده
نام ما را بنویسید به ایوان نجف
نشد از نام سگ کهف، کتاب آلوده
زآشنایان چه توقع ز غریبان چه ملال
در محیطی که نشد بحر به آب آلوده
شد ز نام دگران گرچه مکدر گوشم
خورد از نام علی قند مکرر گوشم
هرکسی نام تو را برد شنیدم به دو گوش
می برد فیض زبان را دو برابر گوشم
گوش استاده ام از کودکی ام نام تو را
زان اقامه که ز لب ریخت پدر در گوشم
گوش چپ نیست کم از راست که در میلادم
دو سری خورده می از نام علی هر گوشم
من ز هر لب طلب نام علی داشته ام
نیست امروز بدهکار کسی گر گوشم
میبرم گوش فلک را به همین کندی خویش
شرح شمشیر تو از بس که رسد بر گوشم
پشت گوش خود اگر دید فلک خواهد دید
حلقه ای رفته به جز حلقه تو در گوشم
من به جز فاطمه کی میشنوم از دو جهان
پنبه باغ فدک کرده علی در گوشم
بیتی از قصری شیرین سخن آمد در یاد
که از آن بیت به شوق تو سراسر گوشم
قصری از شوق غلامی شده یک پارچه گوش
قنبری کو که دو صد حلقه کند در گوشم
زهی کوی کسی کز خون بود آب خیابانش
ز سرهای عزیزان چیده گلدان گرد میدانش
به خورشید قیامت می شود منجر به هر جلوه
تشرف های آئینه به صحن شبنمستانش
زهی بانوی جعفر پاسبان حمزه دربانی
که صد چشمی نگه دار است اورا مرد مردانش
قدمگاه قناعت نیست جز فرش حصیر او
تشرف خانه زهد ست نان خالی خانش
گدایان درش در پیر سالی تازه دل گردند
تکامل میدمد از مردمان رو به نخسانش
چنین شأنی که من میبینم از حیص احد کامل
ندارم شک که در خلوت پرستیدست شیطانش
حدیث کامل لولاک شرح کاملی دارد
چو لولای در جنت بچرخد تحت فرمانش
به جمع پنج تن از چهار سو در هشت چشم آید
علی موسی الرضا پیدا شدا از آئینه بندانش
به قم بر چادرش افتاده جمعی یارضا گویان
گروهی حضرت معصومه گویان در خراسانش
ز کوران نیز در ستر تجلی گشته او پنهان
که ممکن بود دیدارش دهد چشمی به کورانش
به دربار زنی کز غیر خود رو در حجاب آرد
نظر دارد به الله الصمد نقاش ایوانش
به شهر قم به چشمم از دهانی شادباش امد
کدامین پسته خندیدست به بادام سوهانش
مگو گستاخ شیون بوده این نو شاعرالکن
به قدر وسع خود کرده است معنی تازه کتمانش
شاعر: محمد سهرابی
منبع: کاشوب -
گر شود کافه ی مردم به حساب آلوده
قهوه ی چشم تو فالی ست به خواب آلوده
زودتر می شکند توبه ی خشک از آن روی
سر سجاده کنم لب به شراب آلوده
زیر سنگ است به عشق تو علی جان دستم
تا عقیق یمنی شد به رکاب آلوده
دامن عصمتم از گَرد عبادت پاک است
نشود بنده ی حیدر به ثواب آلوده
نام ما را بنویسید به ایوان نجف
نشد از نام سگ کهف، کتاب آلوده
زآشنایان چه توقع ز غریبان چه ملال
در محیطی که نشد بحر به آب آلوده
شد ز نام دگران گرچه مکدر گوشم
خورد از نام علی قند مکرر گوشم
هرکسی نام تو را برد شنیدم به دو گوش
می برد فیض زبان را دو برابر گوشم
گوش استاده ام از کودکی ام نام تو را
زان اقامه که ز لب ریخت پدر در گوشم
گوش چپ نیست کم از راست که در میلادم
دو سری خورده می از نام علی هر گوشم
من ز هر لب طلب نام علی داشته ام
نیست امروز بدهکار کسی گر گوشم
میبرم گوش فلک را به همین کندی خویش
شرح شمشیر تو از بس که رسد بر گوشم
پشت گوش خود اگر دید فلک خواهد دید
حلقه ای رفته به جز حلقه تو در گوشم
من به جز فاطمه کی میشنوم از دو جهان
پنبه باغ فدک کرده علی در گوشم
بیتی از قصری شیرین سخن آمد در یاد
که از آن بیت به شوق تو سراسر گوشم
قصری از شوق غلامی شده یک پارچه گوش
قنبری کو که دو صد حلقه کند در گوشم
زهی کوی کسی کز خون بود آب خیابانش
ز سرهای عزیزان چیده گلدان گرد میدانش
به خورشید قیامت می شود منجر به هر جلوه
تشرف های آئینه به صحن شبنمستانش
زهی بانوی جعفر پاسبان حمزه دربانی
که صد چشمی نگه دار است اورا مرد مردانش
قدمگاه قناعت نیست جز فرش حصیر او
تشرف خانه زهد ست نان خالی خانش
گدایان درش در پیر سالی تازه دل گردند
تکامل میدمد از مردمان رو به نخسانش
چنین شأنی که من میبینم از حیص احد کامل
ندارم شک که در خلوت پرستیدست شیطانش
حدیث کامل لولاک شرح کاملی دارد
چو لولای در جنت بچرخد تحت فرمانش
به جمع پنج تن از چهار سو در هشت چشم آید
علی موسی الرضا پیدا شدا از آئینه بندانش
به قم بر چادرش افتاده جمعی یارضا گویان
گروهی حضرت معصومه گویان در خراسانش
ز کوران نیز در ستر تجلی گشته او پنهان
که ممکن بود دیدارش دهد چشمی به کورانش
به دربار زنی کز غیر خود رو در حجاب آرد
نظر دارد به الله الصمد نقاش ایوانش
به شهر قم به چشمم از دهانی شادباش امد
کدامین پسته خندیدست به بادام سوهانش
مگو گستاخ شیون بوده این نو شاعرالکن
به قدر وسع خود کرده است معنی تازه کتمانش
شاعر: محمد سهرابی
منبع: کاشوب -
نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.