حکمت | من تشنه‌ ام / استاد توکلی

حکمت | من تشنه‌ ام / استاد توکلی
یه روز پیغمبر وارد شد دید
دخترش مثه بارون داره گریه میکنه

گفت دخترم چرا گریه می کنی؟
گفت این بچه ای که تو رحم دارم
گفت این با من حرف میزنه
پیغمبر گفت:
تو هم بچه بودی با مادرت حرف میزدی تو... -
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.