سخن آوا | برخورد امام صادق با فقیر شکرگزار / استاد حسینی صدر
کلیپ صوتی
کلیپ صوتی
شکرگزاری نعمت ها
سخن آوا
شکر نعمت و شکرگزاری
شکر و شکرگزاری
شکر نعمت
حکمت
شکرگزاری
امام صادق علیه السلام
حجت الاسلام حسینی صدر
یکی از اصحاب امام جعفر صادق علیه السلام حکایت کند:
روزی در مِنی و عرفات در حضور آن حضرت مشغول خوردن انگور بودیم، که فقیری آمد و تقاضای کمک کرد.
حضرت یک خوشه انگور به آن فقیر داد، فقیر گفت: انگور نمی خواهم، چنانچه درهم و دیناری دارید، کمک نمائید؟
امام صادق علیه السلام فرمود: خداوند به تو کمک نماید.
و فقیر مقداری راه رفت و سپس بازگشت و همان مقدار انگور را درخواست کرد، ولی حضرت چیزی به او نداد و فقط فرمود: خدا به تو کمک نماید.
بعد از آن، فقیری دیگر آمد و درخواست کمک کرد؟
حضرت چند دانه انگور به او داد، فقیر آن چند دانه انگور را گرفت و گفت: «الحمد للّه رب العالمین» که خداوند مهربان مرا روزی داد؛
و چون که خواست برود امام علیه السلام به او فرمود: صبر کن؛
و دو دست مبارک خود را پر از انگور کرد و تحویل او داد.
فقیر بار دیگر خدای تعالی را شکر و سپاس گفت؛ و خواست حرکت کند که برود،
حضرت فرمود: چقدر پول همراه داری؟
فقیر پول های خود را که حدود بیست درهم بود نشان داد و حضرت نیز به همان مقدار درهم به او کمک نمود.
هنگامی که فقیر پول ها را از آن حضرت گرفت، شکر و سپاس خدای را به جا آورد.
و حرکت کرد تا برود،
حضرت فرمود: صبر کن و سپس پیراهن خود را درآورد و تحویل آن فقیر داد و فرمود: آن را بپوش،
فقیر پیراهن را گرفت و پس از شکر خدا، نیز از آن حضرت سپاس، به جای آورد؛
و دعای خیری در حق حضرت کرد و رفت.
کتاب بحارالانوار: ج 47، ص 42، ح 56 -
روزی در مِنی و عرفات در حضور آن حضرت مشغول خوردن انگور بودیم، که فقیری آمد و تقاضای کمک کرد.
حضرت یک خوشه انگور به آن فقیر داد، فقیر گفت: انگور نمی خواهم، چنانچه درهم و دیناری دارید، کمک نمائید؟
امام صادق علیه السلام فرمود: خداوند به تو کمک نماید.
و فقیر مقداری راه رفت و سپس بازگشت و همان مقدار انگور را درخواست کرد، ولی حضرت چیزی به او نداد و فقط فرمود: خدا به تو کمک نماید.
بعد از آن، فقیری دیگر آمد و درخواست کمک کرد؟
حضرت چند دانه انگور به او داد، فقیر آن چند دانه انگور را گرفت و گفت: «الحمد للّه رب العالمین» که خداوند مهربان مرا روزی داد؛
و چون که خواست برود امام علیه السلام به او فرمود: صبر کن؛
و دو دست مبارک خود را پر از انگور کرد و تحویل او داد.
فقیر بار دیگر خدای تعالی را شکر و سپاس گفت؛ و خواست حرکت کند که برود،
حضرت فرمود: چقدر پول همراه داری؟
فقیر پول های خود را که حدود بیست درهم بود نشان داد و حضرت نیز به همان مقدار درهم به او کمک نمود.
هنگامی که فقیر پول ها را از آن حضرت گرفت، شکر و سپاس خدای را به جا آورد.
و حرکت کرد تا برود،
حضرت فرمود: صبر کن و سپس پیراهن خود را درآورد و تحویل آن فقیر داد و فرمود: آن را بپوش،
فقیر پیراهن را گرفت و پس از شکر خدا، نیز از آن حضرت سپاس، به جای آورد؛
و دعای خیری در حق حضرت کرد و رفت.
کتاب بحارالانوار: ج 47، ص 42، ح 56 -
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.