ما همه پشتِ این جوان هستیم!

ما همه پشتِ این جوان هستیم!
آماده شده بود تا سر کار برود؛ از پایگاه زنگ زدند که بیا برای ماموریت. در دل مادر اما قیامتی برپا بود و وجودش مثل سیر و سرکه می‌جوشید؛ او با پای تن می‌رفت و مادر با پای دل همراهش. اصلا آن روز انگار فرق داشت با همه روزهای دیگر... -
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.