سخن آوا | آثار تهذیب نفس (استاد هاشمی نژاد)

سخن آوا | آثار تهذیب نفس (استاد هاشمی نژاد)
می‌گویند مرحوم‌ هیدجی‌ منکر مرگ‌ اختیاری‌ بوده‌ است‌ و آنرا محال‌ می‌دانسته‌ و این‌ درجه‌ و کمال‌ را جدّاً انکار می‌نموده‌ و ردّ می‌کرده‌ است‌.

یک‌ شب‌ در حجرۀ خود بعد از بجا آوردن‌ فریضۀ عشاء رو به‌ قبله‌ مشغول‌ تعقیب‌ بوده‌ است‌ که‌ ناگهان‌ پیرمردی‌ دهاتی‌ وارد شده‌، سلام‌ کرد و عصایش‌ را در گوشه‌ای‌ نهاد و گفت‌: جناب‌ آخوند! تو چکار داری‌ به‌ این‌ کارها ؟ هیدجی‌ گفت‌: چه‌ کارها ؟ پیرمرد گفت‌: مرگ‌ اختیاری‌ و انکار آن‌؛ این‌ حرفها به‌ شما چه‌ مربوط‌ است‌ ؟

هیدجی‌ گفت‌: این‌ وظیفۀ ماست‌، بحث‌ و نقد و تحلیل‌ کار ماست‌. درس‌ می‌دهیم‌، مطالعات‌ داریم‌، روی‌ این‌ کارها زحمت‌ کشیده‌ایم‌؛ سر خود نمی‌گوئیم‌!

پیرمرد گفت‌: مرگ‌ اختیاری‌ را قبول‌ نداری‌ ؟! هیدجی‌ گفت‌: نه‌.

پیرمرد در مقابل‌ دیدگان‌ او پای‌ خود را به‌ قبله‌ کشیده‌ و به‌ پشت‌ خوابید و گفت‌: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّآ إِلَیْهِ رَ'جِعُونَ و از دنیا رحلت‌ کرد، و گوئی‌ هزار سال‌ است‌ که‌ مرده‌ است‌.

حکیم‌ هیدجی‌ مضطرب‌ شد. خدایا این‌ بلا بود که‌ امشب‌ بر ما وارد شد؟ حکومت‌ ما را چه‌ میکند ؟ می‌گویند مردی‌ را در حجره‌ بردید، غریب‌ بود و او را کشتید و سمّ دادید یا خفه‌ کردید.

دویدم‌ و طلاّب‌ را خبر کردم‌، آنها به‌ حجره‌ آمدند و همه‌ متحیّر و از این‌ حادثه‌ نگران‌ شدند. بالاخره‌ بنا شد خادم‌ مدرسه‌ تابوتی‌ بیاورد و شبانه‌ او را به‌ فضای‌ شبستان‌ مدرسه‌ ببرند تا فردا برای‌ تجهیزات‌ او و استشهادات‌ آماده‌ شویم‌.

ناگاه‌ پیرمرد از جا برخاست‌ و نشست‌ و گفت‌: بِسْمِ اللَهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ، و سپس‌ رو به‌ هیدجی‌ کرده‌ و لبخندی‌ زد و گفت‌: حالا باور کردی‌ ؟ هیدجی‌ گفت‌: آری‌ باور کردم‌، به‌ خدا باور کردم‌؛ امّا تو امشب‌ پدر مرا درآوردی‌، جان‌ مرا گرفتی‌!

پیرمرد گفت‌: آقاجان‌! تنها به‌ درس‌ خواندن‌ نیست‌؛ عبادت‌ نیمه‌ شب‌ هم‌ لازم‌ دارد، تعبّد هم‌ می‌خواهد، چه‌ می‌خواهد، چه‌ می‌خواهد... فقط‌ تنها بخوانید و بنویسید و بگوئید و بس‌، مطلب‌ به‌ این‌ تمام‌ می‌شود ؟! -
نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.