سخن آوا | توکل به خدا (استاد حسینی صدر)

سخن آوا | توکل به خدا (استاد حسینی صدر)
هنگامی که پیامبر (صلی الله علیه و آله) سه ساله بود، نزد مادر رضاعی خود حلیمه سعدیه در بادیه ای دور از مکه به سر می برد، روزی به مادر رضاعی خود گفت: «ای مادر! چرا دو نفر از برادرانم را ـ منظور پسران حلیمه سعدیه است ـ در روز نمی بینم؟» حلیمه گفت: «آن ها روزها گوسفندها را به بیابان برای چراندن می برند، و اکنون در بیابان هستند.» پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «دوست دارم من نیز همراه آن ها بروم» حلیمه به او قول داد که بامداد فردا، او را نیز همراه برادران به بیابان بفرستد. فردای آن روز فرا رسید، حلیمه روغن بر موی حضرت زد، سرمه بر چشمش کشید، و یک مهره یمانی (برای محافظت او) بر گردنش آویخت. پیامبر(صلی الله علیه و آله) (که در همان دوران کودکی با خرافات و امور بیهوده مبارزه می کرد) بی‌درنگ همان مهره را از گردن بیرون آورد و به دور انداخت، سپس به حلیمه رو کرد و فرمود: «مادرجان! آرام بگیر! این چیست؟ من خدایی دارم که مرا حفظ می کند. (نه مهره یمانی).» -
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.