سخن آوا | یک قطره اشک و این همه گناه؟ (استاد بندانی نیشابوری)
کلیپ صوتی
کلیپ صوتی
عاشورا
سخن آوا
آشک
حجت الاسلام بندانی نیشابوری
كربلا
امام حسین (علیه السلام)
تولیدات راسخون
داستان اخلاقی
روزی پادشاهی با اطرافیانش به شکار رفتند. وقتی حیوانی یافتند شاه به اطرافیانش گفت: دوست دارم خودم به تنهائی آن را شکار کنم؛ دنبال من نیایید؛ و خودش دنبال شکار رفت اما در بیابان گم شد و دیگر نتوانست راه را بیابد و کم کم تشنه و گرسنه گشت و نزدیک بود بمیرد؛ ناگهان از دور چشمش به خیمه ای افتاد و به سوی آن رفت و پیرمرد و پیرزنی را در آن دید که از همه ی دنیا تنها بزی داشتند.
آن دو از شاه پذیرائی کرده و تنها بز خود را برای او ذبح و طبخ کردند. شاه هنگام بازگشت به آنان گفت: من در شهر وضع خوبی دارم؛ اگر مشکلی برایتان پیش آمد نزد من بیائید تا کمکتان کنم.
مدتی بعد آن مرد و زن که کاملاً بی چیز شده بودند به شهر رفتند تا از آن مهمانشان کمکی بگیرند و تازه در شهر دانستند که او پادشاه است! به کاخش رفتند و پادشاه آن دو را احترام کرده و نزدیک خود نشاند و داستان گم شدن خود و پذیرائی آن دو را بری اطرافیانش تعریف کرد و سپس از اطرافیانش پرسید: اکنون چگونه می توانم لطف این دو نفر را جبران کنم؟
یکی از وزیران گفت: یک گوسفند برایت ذبح کردند، تو هم یک گوسفند به آنان بده؛ دیگری گفت: یک گله گوسفند به آنان بده؛ شخص دیگری گفت: مزرعه ی بزرگی به آنان ببخش؛ دیگری گفت: جواهرات و پول فراوانی به آن دو بده.
اما خود پادشاه گفت: شما همگی اشتباه می کنید! اینها تمام هستی خود را برای من خرج کردند. این دو نفر جان مرا نجات دادند و حق حیات بر من دارند؛ یعنی من بقیه ی سلطنتم را بدهکار اینان هستم و حق آنان این است که پادشاهی خودم را به آنان بدهم، تازه اگر سلطنت و تاج و تختم را هم بدهم آن وقت مقابله به مثل کرده ام، چون آنها هر چه را که داشتند به من دادند من هم باید هرچه دارم به ایشان بدهم تا سر به سر شود.
پس اگر خداوند به زائرین و گریه کنندگان آن حضرت این همه اجر و ثواب بدهد نباید تعجب کرد، چون هرکاری که می تواند در حق ابا عبدالله (علیهالسلام) انجام می دهد؛ یعنی با صرف نظر از مقامات عالی خود امام حسین (علیهالسلام)، به زوّار و گریه کنندگان آن حضرت هم درجاتی عنایت می کند -
آن دو از شاه پذیرائی کرده و تنها بز خود را برای او ذبح و طبخ کردند. شاه هنگام بازگشت به آنان گفت: من در شهر وضع خوبی دارم؛ اگر مشکلی برایتان پیش آمد نزد من بیائید تا کمکتان کنم.
مدتی بعد آن مرد و زن که کاملاً بی چیز شده بودند به شهر رفتند تا از آن مهمانشان کمکی بگیرند و تازه در شهر دانستند که او پادشاه است! به کاخش رفتند و پادشاه آن دو را احترام کرده و نزدیک خود نشاند و داستان گم شدن خود و پذیرائی آن دو را بری اطرافیانش تعریف کرد و سپس از اطرافیانش پرسید: اکنون چگونه می توانم لطف این دو نفر را جبران کنم؟
یکی از وزیران گفت: یک گوسفند برایت ذبح کردند، تو هم یک گوسفند به آنان بده؛ دیگری گفت: یک گله گوسفند به آنان بده؛ شخص دیگری گفت: مزرعه ی بزرگی به آنان ببخش؛ دیگری گفت: جواهرات و پول فراوانی به آن دو بده.
اما خود پادشاه گفت: شما همگی اشتباه می کنید! اینها تمام هستی خود را برای من خرج کردند. این دو نفر جان مرا نجات دادند و حق حیات بر من دارند؛ یعنی من بقیه ی سلطنتم را بدهکار اینان هستم و حق آنان این است که پادشاهی خودم را به آنان بدهم، تازه اگر سلطنت و تاج و تختم را هم بدهم آن وقت مقابله به مثل کرده ام، چون آنها هر چه را که داشتند به من دادند من هم باید هرچه دارم به ایشان بدهم تا سر به سر شود.
پس اگر خداوند به زائرین و گریه کنندگان آن حضرت این همه اجر و ثواب بدهد نباید تعجب کرد، چون هرکاری که می تواند در حق ابا عبدالله (علیهالسلام) انجام می دهد؛ یعنی با صرف نظر از مقامات عالی خود امام حسین (علیهالسلام)، به زوّار و گریه کنندگان آن حضرت هم درجاتی عنایت می کند -
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.