سخن آوا | مجلس امام حسین (علیهالسلام) شفای هر درد / استاد حسینی قمی
کلیپ صوتی
کلیپ صوتی
سخن آوا
حجت الاسلام حسینی قمی
شفای مریض
حضرت رقیه (علیها السلام)
امام حسین (علیه السلام)
تولیدات راسخون
مرحوم حاج میرزا علی محدث زاده، فرزند حاج شیخ عباس قمی که از وعاظ و خطبای مشهور تهران بود، می فرمود:
زمانی من به بیماری و ناراحتی حنجره و گرفتگی صدا مبتلا شده بودم، تا جایی که منبر رفتن و سخنرانی کردن برایم ممکن نبود.
طبیب معالج در ضمن نوشتن نسخه، دستور استراحت دادند که تا چند ماه از منبر رفتن خودداری کنم و حتی با کسی حرف نزم و اگر چیزی بخواهم و یا مطلبی را از زن و بچه ام انتظار داشته باشم، آنها را بنویسم.
من هم با چنین پیش آمدی، جز توسل به ذیل عنایت حضرت ابی عبدالله الحسین (علیهالسلام) چارهای نداشتم.
روزی بعد از نماز ظهر و عصر حال توسل به دست آمد و خیلی اشک ریختم و سالار شهیدان حضرت سید الشهداء علیه السلام را مخاطب قرار دادم و گفتم: یابن رسول الله! صبر در مقابل چنین بیماری برای من طاقتفرسا است؛ علاوه بر آن، من اهل منبر هستم و مردم از من انتظار دارند من از اول عمر تا به حال علی الدوام منبر می رفتم و از نوکران شما اهل بیت هستم. ولی حالا چه شده؟
به دنبال این توسل، طبق معمول هر روز، خوابیدم. در عالم خواب خودم را در اطاق بزرگی که نیمی از اطاق منور و روشن بود و قسمت دیگر اطاق، کمی تاریک بود؛
دیدم در آن قسمتی که روشن بود، حضرت سیدالشهداء اباعبدالله الحسین (علیه السلام) را دیدم که نشستهاند. خیلی خوشحال شدم و همان توسلی را که در حال بیداری داشتم، در حال رؤیا نیز پیدا کردم و به ایشان عرض حاجت نمودم!
حضرت (علیه السلام) اشاره به من کردند و فرمودند: به آن آقا سید که دم در نشسته، بگو چند جمله از مصیبت دختر سه سالهام (حضرت رقیه علیهاالسلام) بخواند و شما کمی اشک بریزید، انشاءالله تعالی خوب می شوی!
من به در اطاق نگاه کردم، دیدم شوهر خواهرم «آقا مصطفی طباطبائی قمی» که از علماء و خطباء و از ائمه ی جماعت تهران است، نشسته است. فرمان حضرت امام حسین علیه السلام را به او رساندم، ولی ایشان می خواست از ذکر مصیبت خودداری کند!
حضرت سیدالشهداء علیه السلام فرمودند: «بخوان روضه ی دخترم را» ایشان مشغول ذکر مصیبت حضرت رقیه (علیهاالسلام) شد و من هم گریه می کردم و اشک می ریختم.
اما متأسفانه بچه ها مرا از خواب بیدار کردند و من با ناراحتی از خواب بیدار شدم و متأسف و متأثر بودم که چرا از آن مجلس پر فیض محروم ماندم؟
همان روز یا روز بعد، به همان پزشک متخصص مراجعه نمودم. خوشبختانه پس از معالجه، معلوم شد که اصلا اثری از ناراحتی و بیماری قبلی نیست! پزشک که در تعجب بود از من پرسید: شما چه خوردید که به این زودی و سرعت نتیجه گرفتید؟
من چگونگی توسل و خواب خودم را بیان کردم. دکتر پشت میز طبابت نشست و قطره قطره اشک بر رخسارش ریخت. او گریه کرد و سپس گفت: آقا، این ناراحتی شما جز توسل و عنایات و امداد غیبی، چاره و علاج دیگری نداشت. -
زمانی من به بیماری و ناراحتی حنجره و گرفتگی صدا مبتلا شده بودم، تا جایی که منبر رفتن و سخنرانی کردن برایم ممکن نبود.
طبیب معالج در ضمن نوشتن نسخه، دستور استراحت دادند که تا چند ماه از منبر رفتن خودداری کنم و حتی با کسی حرف نزم و اگر چیزی بخواهم و یا مطلبی را از زن و بچه ام انتظار داشته باشم، آنها را بنویسم.
من هم با چنین پیش آمدی، جز توسل به ذیل عنایت حضرت ابی عبدالله الحسین (علیهالسلام) چارهای نداشتم.
روزی بعد از نماز ظهر و عصر حال توسل به دست آمد و خیلی اشک ریختم و سالار شهیدان حضرت سید الشهداء علیه السلام را مخاطب قرار دادم و گفتم: یابن رسول الله! صبر در مقابل چنین بیماری برای من طاقتفرسا است؛ علاوه بر آن، من اهل منبر هستم و مردم از من انتظار دارند من از اول عمر تا به حال علی الدوام منبر می رفتم و از نوکران شما اهل بیت هستم. ولی حالا چه شده؟
به دنبال این توسل، طبق معمول هر روز، خوابیدم. در عالم خواب خودم را در اطاق بزرگی که نیمی از اطاق منور و روشن بود و قسمت دیگر اطاق، کمی تاریک بود؛
دیدم در آن قسمتی که روشن بود، حضرت سیدالشهداء اباعبدالله الحسین (علیه السلام) را دیدم که نشستهاند. خیلی خوشحال شدم و همان توسلی را که در حال بیداری داشتم، در حال رؤیا نیز پیدا کردم و به ایشان عرض حاجت نمودم!
حضرت (علیه السلام) اشاره به من کردند و فرمودند: به آن آقا سید که دم در نشسته، بگو چند جمله از مصیبت دختر سه سالهام (حضرت رقیه علیهاالسلام) بخواند و شما کمی اشک بریزید، انشاءالله تعالی خوب می شوی!
من به در اطاق نگاه کردم، دیدم شوهر خواهرم «آقا مصطفی طباطبائی قمی» که از علماء و خطباء و از ائمه ی جماعت تهران است، نشسته است. فرمان حضرت امام حسین علیه السلام را به او رساندم، ولی ایشان می خواست از ذکر مصیبت خودداری کند!
حضرت سیدالشهداء علیه السلام فرمودند: «بخوان روضه ی دخترم را» ایشان مشغول ذکر مصیبت حضرت رقیه (علیهاالسلام) شد و من هم گریه می کردم و اشک می ریختم.
اما متأسفانه بچه ها مرا از خواب بیدار کردند و من با ناراحتی از خواب بیدار شدم و متأسف و متأثر بودم که چرا از آن مجلس پر فیض محروم ماندم؟
همان روز یا روز بعد، به همان پزشک متخصص مراجعه نمودم. خوشبختانه پس از معالجه، معلوم شد که اصلا اثری از ناراحتی و بیماری قبلی نیست! پزشک که در تعجب بود از من پرسید: شما چه خوردید که به این زودی و سرعت نتیجه گرفتید؟
من چگونگی توسل و خواب خودم را بیان کردم. دکتر پشت میز طبابت نشست و قطره قطره اشک بر رخسارش ریخت. او گریه کرد و سپس گفت: آقا، این ناراحتی شما جز توسل و عنایات و امداد غیبی، چاره و علاج دیگری نداشت. -
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.