سخن آوا | با چای روضه بود که دل‌ها جلا گرفت! / استاد بندانی نیشابوری

سخن آوا | با چای روضه بود که دل‌ها جلا گرفت! / استاد بندانی نیشابوری
آقای سید علی اکبر کوثری ( از روضه خوان های قدیم قم و از پیرغلام های مخلص اباعبدالله الحسین علیه السلام- و روضه خوان امام خمینی) یک سالی به یکی از مساجد قم برای روضه خوانی تشریف می‌برند.

بچه‌های آن محله به رسم کودکانه ی خود بازی می‌کردند و به جهت تقلید از بزرگترها، با چادرهای مشکی و مقنعه‌های مشکی مادرانشان حسینیه و تکیه‌ی کودکانه و کوچکی در عالم کودکی،در گوشه ای از محله برای خودشان درست کرده بودند.

مرحوم سید علی اکبر میگه بعد از اتمام جلسه اومدم از درب مسجد بیام بیرون یکی از دختر بچه‌های محله اومد جلوم و گفت اقای کوثری برای ماهم روضه میخونی؟

گفتم: دخترم روز عاشوراست و من تا شب مجالس مختلفی وعده کردم و چون قول دادم باید عجله کنم که تاخیری در حضورم نداشته باشم. میگه هر چه اصرار کرده توجهی نکردم تا عبای منو گرفت و با چشمان گریان گفت مگه ما دل نداریم!؟

چه فرقی بین مجلس ما و بزرگترها هست؟

میگه پیش خودم گفتم دل این کودک رو نشکنم و قبول کردم ...

حسینیه ی کوچک و محقری بود که به اندازه سه تا چهار نفر بچه بیشتر داخلش جا نمیشدند.

سر خم کردم و وارد حسینیه ی کوچک روی خاک‌های محله نشستم و بچه‌های قد و نیم قد روی خاک دور و اطرافم نشستند. سلامی محضر ارباب عالم حضرت سیدالشهدا عرضه کردم

السلام علیک یاابا عبدالله... -
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.