برگزيده بيانات عاشورايي رهبر معظم انقلاب

راز تقدير شهادت بي نظير امام حسين (عليه السلام)

در زندگي حسين بن علي (عليه السلام)، يک نقطه برجسته، مثل قلّه اي که همه دامنه ها را تحت الشعاع خود قرار مي دهد، وجود دارد و آن عاشوراست. در زندگي امام حسين (عليه السلام)، آن قدر حوادث و مطالب و تاريخ و گفته ها و احاديث وجود دارد، که اگر حادثه کربلا هم نمي بود، زندگي آن بزرگوار مثل زندگي هر يک از ائمه ديگر، منبع حِکَم و آثار و روايات و احاديث بود. اما قضيه عاشورا آن قدر مهم است که شما از زندگي آن بزرگوار، کمتر فراز و نشانه ديگري را به خاطر مي آوريد. قضيه عاشورا هم آن قدر مهم است که به زبان اين زيارتي که امروز - روز سوم - وارد است، يا اين ادعايي که امروز وارد است، درباره حسين بن علي (عليه السلام)، چنين آمده است که «بکته السماء و من فيها و الارض و من عليها و لما يطألابتيها». هنوز پا به اين جهان نگذارده، آسمان و زمين بر حسين (عليه السلام)، گريستند. قضيه اين قدر حائز اهميت است. يعني ماجراي عاشورا و شهادت بزرگي که در تاريخ بي نظير است، در آن روز اتفاق افتاد. اين، جرياني بود که چشمها به آن بود. به راستي اين چه قضيه اي بود که از پيش تقدير شده بود؟ «الموعود بشهادته قبل استهلاله و ولادته.(1)» قبل از اين که حسين بن علي (عليه السلام) چهره بنمايد، با شهادت ناميده و خوانده مي شد. به نظر مي رسد که در اين جا رازي وجود دارد، که براي ما آموزنده است.
البته در باب شهادت حسين بن علي (عليه السلام)، بسيار سخن گفته شده است - سخنان خوب و درست - و هر کس به قدر فهم خود، از اين ماجرا چيزي فهميده است. بعضي او را به طلب حکومت محدود کردند؛ بعضي او را در قالب مسائل ديگر کوچک کردند و بعضي هم ابعاد بزرگتري از او را شناختند و گفتند و نوشتند؛ که آنها را نمي خواهم عرض کنم. مطلبي که مي خواهم عنوان کنم، اين است که خطراتي که اسلام را به عنوان يک پديده عزيز تهديد مي کند، از قبل از پديد آمدن و يا از آغاز پديد آمدنش از طرف پروردگار، پيش بيني شده است و وسيله مقابله با آن خطرات هم ملاحظه شده و در خودِ اسلام و در خودِ اين مجموعه، کار گذاشته شده است. مثل يک بدن سالم، که خداي متعال قدرت دفاعي اش را در خودِ آن کار گذاشته است، يا مثل يک ماشين سال، که مهندس و سازنده آن، وسيله تعميرش را با خود آن همراه کرده است.
اسلام يک پديده است و مثل همه پديده ها، خطراتي آن را تهديد مي کند و وسيله اي براي مقابله لازم دارد. خداي متعال اين وسيله را، در خودِ اسلام گذاشت.
امّا آن خطر چيست؟ دو خطر عمده، اسلام را تهديد مي کند که يکي خطر دشمنان خارجي و ديگري خطر اضمحلال داخلي است. دشمن خارجي يعني کسي که از بيرون مرزها، با انواع سلاحها، موجوديت يک نظام را با فکرش و دستگاه زير بنايي عقيدتي اش و قوانينش و همه چيزش هدف قرار مي دهد، که شما در مورد جمهوري اسلامي، اين را به چشم ديديد و گفتند که «ما مي خواهيم نظام جمهوري اسلامي را از بين ببريم». دشمناني بودند از بيرون، و تصميم گرفتند که اين نظام را از بين ببرند. از بيرون يعني چه؟ نه از بيرون کشور. از بيرون نظام؛ ولو در داخل کشور.
دشمناني هستند که خودشان را از نظام، بيگانه مي دانند و با آن مخالفند. اينها بيرونند. اينها غريبه اند. اينها براي اين که نظامي را نابود کنند و از بين ببرند، تلاش مي کنند. با شمشير، با سلاح آتشين، با مدرنترين سلاحهاي مادي، و با تبليغات و پول و هرچه که در اختيارشان باشد.

خطرناکتر بودن آفت اضمحلال دروني يک نظام از دشمن خارجي

اين، يک نوع دشمن است. دشمن و آفت دوم، آفتِ « اضمحلال دروني ». يعني در درون نظام، که اين مال غريبه ها نيست؛ اين مالِ خوديهاست. خوديها ممکن است در يک نظام، بر اثر خستگي، بر اثر اشتباه در فهم راه درست، بر اثر مغلوب احساسات نفساني شدن و بر اثر نگاه کردن به جلوه هاي مادي و بزرگ انگاشتن آنها، ناگهان در درون، دچار آفت زدگي شوند. اين، البته خطرش بيشتر از خطر اولي است. اين دو نوع دشمن - آفت بروني و آفت دروني - براي هر نظامي، براي هر تشکيلاتي و براي هر پديده اي وجود دارد. اسلام براي مقابله با هر دو آفت، علاج، معين کرده و جهاد را گذاشته است. جهاد، مخصوص دشمنان خارجي نيست. «جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ. (2)» منافق، خودش را در درون نظام قرار مي دهد. لذا با همه اينها بايد جهاد کرد. جهاد، براي دشمني است که مي خواهد از روي بي اعتقادي و دشمني با نظام، به آن هجوم بياورد. همچنين، براي مقابله با آن تفکّک داخلي و از هم پاشيدگي دروني،‌ تعاليم اخلاقي بسيار با ارزشي وجود دارد که دنيا را به طور حقيقي به انسان مي شناساند و مي فهماند که «اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ (3)» تا آخر. يعني اين زر و زيورها، اين جلوه ها و اين لذتهاي دنيا اگرچه براي شما لازم است؛ اگرچه شما ناچاريد از آنها بهره ببريد؛ اگرچه زندگي شما وابسته به آنهاست و در اين شکي هم نيست و بايد آنها را براي خودتان فراهم کنيد؛ اما بدانيد که مطلق کردن اينها و چشم بسته به دنبال اين نيازها حرکت کردن و هدفها را به فراموشي سپردن، بسيار خطرناک است.

نهضت امام حسين (عليه السلام) تلفيق توأمان جهاد با نفس و جهاد با دشمن

اميرالمؤمنين (عليه السلام)، شير ميدان نبرد با دشمن است و هنگامي که سخن مي گويد آدم انتظار دارد نصف بيشتر سخنان او راجع به جهاد و جنگ و پهلواني و قهرماني باشد؛ اما وقتي در روايات و خطب نهج البلاغه او نگاه مي کنيم، مي بينيم اغلب سخنان و توصيه هاي آن حضرت راجع به زهد و تقوا و اخلاق و نفي و تحقير دنيا و گرامي شمردن ارزشهاي معنوي و والاي بشري است. ماجراي امام حسين (عليه السلام)، تلفيق اين دو بخش است. يعني آن جايي که هم جهاد با دشمن و هم جهاد با نفس، در اعلي مرتبه آن تجلي پيدا کرد، ماجراي عاشورا بود. يعني خداي متعال مي داند که اين حادثه پيش مي آيد و نمونه اعلايي بايد ارائه شود و آن نمونه اعلي، الگو قرار گيرد. مثل قهرمانهايي که در کشورها، در يک رشته مطرح مي شوند، و فرد قهرمان، مشوّق ديگران در آن رشته از ورزش مي شود. البته، اين يک مثال کوچک براي تقريب به ذهن است. ماجراي عاشورا عبارت است از يک حرکت عظيم مجاهدت آميز در هر دو جبهه. هم در جبهه مبارزه با دشمن خارجي و بروني؛ که همان دستگاه خلافت فاسد و دنياطلبانِ چسبيده به اين دستگاه قدرت بودند و قدرتي را که پيغمبر براي نجات انسانها استخدام کرده بود، آنها براي حرکت در عکس مسير اسلام و نبيّ مکرم اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) مي خواستند، و هم در جبهه دروني، که آن روز جامعه به طور عموم به سمت همان فساد دروني حرکت کرده بود.

دنيازدگي و اشرافيت مهلک ترين بيماري جامعه ي عصر امام حسين (عليه السلام)

نکته دوم، به نظر من مهمتر است. برهه اي از زمان گذشته بود. دوران سختيهاي اوليه کار طي شده بود. فتوحاتي انجام شده بود. غنايمي به دست آمده بود. دايره کشور وسيعتر شده بود. دشمنان خارجي، اين جا و آن جا سرکوب شده بودند. غنايم فراواني در داخل کشور به جريان افتاده بود. عده اي پولدار شده بودند و عده اي در طبقه اشراف قرار گرفته بودند. يعني بعد از آن که اسلام، اشرافيت را قلع و قمع کرده بود، يک طبقه اشراف جديد در دنياي اسلام به وجود آمد. عناصري با نام اسلام، با سمَتها و عناوين اسلامي - پسر فلان صحابي، پسر فلان يار پيغمبر، پسر فلان خويشاوند پيغمبر - در کارهاي ناشايست و نامناسب وارد شدند، که بعضي از اينها، اسمهايشان در تاريخ ثبت است. کساني پيدا شدند که براي مهريه دخترانشان، به جاي آن مهرالسنه چهارصد و هشتاد درهمي که پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و اميرالمؤمنين (عليه السلام) و مسلمانان صدر اسلام مطرح مي کردند، يک ميليون دينار؛ يک ميليون مثقال طلاي خالص قرار دادند! چه کساني؟ پسران صحابيهاي بزرگ،‌مثلاً مصعب بن زبير و از اين قبيل. وقتي مي گوييم فاسد شدن دستگاه از درون، يعني اين. يعني افرادي در جامعه پيدا شوند که بتدريج بيماري اخلاقي مسري خود - دنيازدگي و شهوت زدگي - را که متأسفانه مهلک هم هست، همين طور به جامعه منتقل کنند. در چنين وضعيتي، مگر کسي دل و جرأت يا حوصله پيدا مي کرد که به سراغ مخالفت با دستگاه يزيد بن معاويه برود؟! مگر چنين چيزي اتفاق مي افتاد؟ چه کسي به فکر اين بود که با دستگاه ظلم و فساد آن روز يزيدي مبارزه کند؟ در چنين زمينه اي، قيام عظيم حسيني به وجود آمد، که هم با دشمن مبارزه کرد و هم با روحيه راحت طلبي فسادپذير رو به تباهي ميان مسلمانان عادي و معمولي. اين مهم است. يعني حسين بن علي (عليه السلام)، کاري کرد که وجدان مردم بيدار شد. لذا شما مي بينيد بعد از شهادت امام حسين (عليه السلام)، قيامهاي اسلامي يکي پس از ديگري به وجود آمد. البته سرکوب شد؛ اما مهم اين نيست که حرکتي از طرف دشمن سرکوب شود. البته تلخ است؛ اما تلختر از آن، اين است که يک جامعه به جايي برسد که در مقابل دشمن، حالِ عکس العمل نشان دادن پيدا نکند. اين، خطر بزرگ است.

تأثير نهضت امام حسين (عليه السلام) در قيامهاي متوالي پس از آن

حسين بن علي (عليه السلام)، کاري کرد که در همه دورانهاي حکومت طواغيت، کساني پيدا شدند و با اين که از دوران صدر اسلام دورتر بودند، اراده شان از دوران امام حسن مجتبي (عليه السلام)، براي مبارزه با دستگاه ظلم و فساد بيشتر بود. همه هم سرکوب شدند. از قضيه قيام مردم مدينه که به « حَرّه » معروف است، شروع کنيد تا قضاياي بعدي و قضاياي توابين و مختار، تا دوران بني اميه و بني عباس، مرتّب در داخل ملتها قيام به وجود آمد. اين قيامها را چه کسي به وجود آورد؟ حسين بن علي (عليه السلام). اگر امام حسين (عليه السلام) قيام نمي کرد، آيا روحيه تنبلي و گريز از مسؤوليت تبديل به روحيه ظلم ستيزي و مسؤوليت پذيري مي شد؟ چرا مي گوييم روحيه مسؤوليت پذيري مرده بود؟ به دليل اين که امام حسين (عليه السلام)، از مدينه که مرکز بزرگزادگانِ اسلام بود، به مکه رفت. فرزند عباس، فرزند زبير، فرزند عمر، فرزند خلفاي صدر اسلام، همه اينها در مدينه جمع بودند و هيچ کس حاضر نشد در آن قيام خونين و تاريخي، به امام حسين (عليه السلام) کمک کند.

معناي عميق پاسدار اسلام بودن امام حسين (عليه السلام)

پس، تا قبل از شروع قيام امام حسين (عليه السلام)، خواص هم حاضر نبودند قدمي بردارند. اما بعد از قيام امام حسين (عليه السلام)، اين روحيه زنده شد. اين، آن درس بزرگي است که در ماجراي عاشورا، در کنار درسهاي ديگر بايد بدانيم. عظمت اين ماجرا اين است. اين که « الموعود بشهادته قبل استهلاله و ولادته »؛ اين که از قبل از ولادت آن بزرگوار « بکته السماء و من فيها و الارض و من عليها »؛ حسين بن علي (عليه السلام) را در اين عزاي بزرگ مورد توجه قرار دادند و عزاي او را گرامي داشتند و به تعبير اين دعا يا زيارت، بر او گريه کردند، به اين خاطر است. لذا شما امروز وقتي نگاه مي کنيد، اسلام را زنده شده حسين بن علي (عليه السلام) مي دانيد. او را پاسدارِ اسلام مي دانيد. تعبير « پاسدار » تعبير مناسبي است. پاسداري، آن وقتي است که دشمن وجود دارد. اين دو دشمن - دشمن خارجي، و آفت اضمحلال دروني - امروز هم وجود دارد و شما پاسداريد. مبادا گمان شود که دشمن در خواب است! مبادا گمان شود که دشمن از دشمني منصرف است! چنين چيزي ممکن نيست.
بيانات مقام معظم رهبري در ديدار سپاه پاسداران و نيروي انتظامي، به مناسبت سوم شعبان - 1371/11/6

پي‌نوشت‌ها:

1. مفاتيح الجنان، دعاي سوم شعبان.
2. سوره ي توبه، آيه ي 73.
3. سوره ي حديد، آيه ي 20.

منبع مقاله :
مختارپور قهرودي، عليرضا؛ 72 سخن عاشورايي (از بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي)، تهران: انتشارات انقلاب اسلامي، چاپ دوم (1390)