آسيب شناسي خانواده، کودک آزاري رواني و عاطفي در خانواده
مقدمه
سوء رفتار رواني و عاطفي با کودک شامل اعمالي مي شود که توسط زبان يا رفتار، صدمات هيجاني زيان آوري به کودک وارد مي سازد و آن زماني است که فرد بزرگسال، مباني زباني و رفتاري لازم جهت تکامل سالم کودک را فراهم نياورد. سوء رفتار رواني به شکل هاي رها کردن کودک به حال خود، منزوي ساختن او، انتقاد و ايجاد وحشت در کودک و ... توسط بزرگسال جلوه گر مي شود. بسياري از رفتارها، علاوه بر اينکه مي توانند مصداق کودک آزاري جسمي يا جنسي قرار گيرند، به طور مستقيم لطمات هيجاني شديدي براي کودک ايجاد مي کنند و قابليت اين را دارند که با عنوان کودک آزاري رواني و عاطفي مطرح شوند. در واقع، آسيب رواني که به افراد بزرگسال در مقايسه با کودکان در همان موقعيت وارد مي شود به مراتب کمتر خواهد بود. اگرچه به افراد بزرگسال نيز ضربات جبران ناپذيري از اين جهت وارد مي آيد، ولي نقطه عطف مسئله در ارتباط با کودک، بي دفاعي محض و ناآگاهي اوست و توجه به اين مسئله، عمق فاجعه را به خوبي نمايان مي سازد؛ به گونه اي که اگر قلب و نفس کودک را به منزله زمين شخم زده مهياي بذرافشاني بدانيم و هر مورد از اين فعل ها و ترک فعل ها استعاره از بذرهاي ناميمون و مصيبت باري باشند که از آنها خارزاري زهرآگين پديدار مي شود، اين بذرها ريشه در دل جامعه دوانده و آن را به سوي تباهي ها سوق مي دهد (2).ذکر اين نکته لازم است که رابطه اي تنگاتنگ ميان انواع کودک آزاري و صدمات عاطفي و رواني- که بر کودک وارد مي شود- وجود دارد. هر کدام از موارد آزارگري کودک که در خانواده پيش مي آيد، اعم از سوء استفاده هاي جنسي يا سوء رفتارهاي جسمي با او، تبعات عاطفي و رواني براي کودک خواهد داشت. اما آنچه در اين مقاله مطرح شده، رفتارها و گفتارهايي است که آسيب جسمي و جنسي براي کودک به دنبال ندارد، اما او را از لحاظ رواني آزرده کرده، عواطف او را جريحه دار مي کند و مانع رشد روحي و فکري کودک مي شود.
1- سوء رفتار عاطفي و رواني با کودک در خانواده
1-1- سوء رفتار با کودک در خانواده
سوء رفتار رواني و عاطفي شامل اعمالي مي شود که توسط زبان يا رفتار، صدمات هيجاني زيان آوري به کودک وارد مي آورد و آن زماني است که فرد بزرگسال، مباني زباني و رفتاري لازم جهت تکامل کودک را فراهم نياورد. سوء رفتار رواني به شکل هاي رها کردن کودک به حال خود، منزوي ساختن او، انتقاد و ايجاد وحشت در کودک و ... توسط فرد بزرگسال جلوه گر مي شود.کودکان نيازمند برخي حقوق روان شناختي هستند؛ از جمله تغذيه عاطفي و تأمين دلبستگي ها در دوران کودکي، اگر دلبستگي هاي کودک در سن کودکي تأمين نشود، منشأ بسياري از بزه ها در بزرگسالي او خواهد شد. کودک، نيازمند رابطه موضوعي است که يک طرف آن کودک و در طرف ديگر مادر يا کسي باشد که خاصيت مادري دارد. چنانچه بين مادر و کودک، دلبستگي هاي عاطفي ايجاد شود، خميرمايه بهداشت و سلامت رواني او ايجاد خواهد شد و اين دلبستگي در مراحل بعدي نسبت به همسر، خانواده و کشور ادامه مي يابد. برعکس اگر کودک از پاسخ به اين نيازها محروم بماند، شخصيت او چنانکه بايد رشد پيدا نمي کند و عميق ترين تأثيرات منفي عاطفي در دوران بزرگسالي، او را با مخاطرات فراوان همراه خواهد ساخت.
در سن 2 تا 7 سالگي، کودک زبان را به عنوان ابزار شناختي و ارتباطي فرا مي گيرد و داراي نماد و رمز مي شود که اوج کارهاي نمادين او در هنر متجلي مي شود؛ حال آنکه اغلب والدين در برابر اين تخيلات، وي را تنبيه مي کنند، بار ارزشي منفي به تخيلات او مي دهند و برچسب دروغگو بودن را به او مي زنند. در حالي که بازي هاي تخيلي کودک قاعده پذير نيست و بزرگسالان در مواجه با اين منطق کودکي، متوسل به قدرت و تنبيه مي شوند. بايد توجه داشت که کودک مينياتور بزرگسالي نيست و نبايد انتظار داشت که خود را با فضاي دروني بزرگسالان وفق دهد، بلکه اين بزرگسالان هستند که بايد به کودکان نزديک شوند.
دلبستگي ميان مادر و کودک نيز مي تواند منشأ آسيب پذيري باشد؛ زماني که جلوي چشمان کودک، نسبت به مادر او خشونت جسمي روا داشته مي شود، علاوه بر آسيب عاطفي بسيار شديدي که بر کودک وارد مي آيد، احساس ناامني نيز براي او ايجاد خواهد شد. به عبارت ديگر، زماني که کودک شاهد ماجراي بزه ديدگي مادر خود مي شود، در مورد اينکه پدر نسبت به او چنين رفتاري را مرتکب شود، ترديد مي کند و اين موضوع ممکن است براي او ترس آور باشد که موجب بزه ديده واقع شدن او شود ( معتمدي مهر، 1380: 226 ). در واقع يکي از مهم ترين نيازهاي کودک، کسب امنيت رواني است.
همچنين بايد از تبعيض ميان فرزندان نام برد که علت آن ممکن است تمايل والدين به داشتن فرزند دختر يا پسر باشد. اين نوع تفکر و نگرش درگذشته بسيار پررنگ بوده و هم اکنون تا حدودي تعديل شده است؛ هرچند در حال حاضر نيز به عنوان يک معضل خودنمايي مي کند و قربانيان خود را مي گيرد. همچنين سوء رفتار رواني و عاطفي با کودک مي تواند به دليل نقص جسماني او يا تفاوت در بهره زيبايي ظاهري يا هوشي با ديگر فرزندان و عللي از اين دست باشد. در هر صورت، لطمات شديد رواني و عاطفي- که گريبان گير کودکان خواهد شد- به سختي قابل جبران است.
در روايات اهل بيت و سيره و سخنان ايشان بسيار بر رعايت حقوق روان شناختي و معنوي کودک تأکيد شده است. پيامبر گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) هميشه بر کودکان سلام مي فرمودند حتي اگر عجله داشتند (3). آن حضرت به ياران خود تأکيدي معنادار بر بوسيدن فرزندانشان از روي مهر مي فرمودند (4) و در زماني که مردي به ايشان مراجعه کرد و اظهار داشت که تاکنون هيچ کودکي را نبوسيده است، وي را از اهالي دوزخ ناميد (5). روايت شده است از ام فضل، که همسر عباس پسر مُطلب- مادر رضاعي امام حسين (عليه السلام) در ايام شيردهي ايشان، روزي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم)، حسين (عليه السلام) را در آغوش گرفتند و کودک لباس ايشان را خيس کرد. ام فضل کودک را با حال ناخوشايندي از پيامبر مي گيرد، به طوري که حسين (عليه السلام) به گريه مي افتد. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمودند: « آرام تر، ام فضل، پيراهن من با آب پاک مي شود، اما چه چيزي اين غبار را از قلب حسين پاک مي کند؟ » ( عندليب، ج2: 38 ).
رهبران شيعه عنايتي خاص به بودن کودک نزد مادرش داشتند و در مواردي که پدر و مادر از هم جدا شده اند، رواياتي مبني بر بودن کودک تا هفت سال نزد مادر يا تا زمان ازدواج مجدد مادر از ايشان به ما رسيده است. (6) ايشان علاوه بر اينکه خود هرگز تفاوتي ميان فرزندان شان قائل نمي شدند و به همگي به طور مساوي توجه و عنايت داشتند، ديگران را نيز سفارش به تساوي و عدم تبعيض ميان فرزندان مي کردند (7)؛ به دوست داشتن فرزندان ترغيب مي فرمودند؛ (8) و سوء رفتار با آنان را هم وزن گناهان کبيره دانسته اند (9).
1-2- سوء گفتار با کودکان در خانواده ( توهين و تأذي کودک )
در اصطلاح حقوقي، توهين، هر فعل يا ترک فعلي، اعم از گفتار، رفتار، کتابت و اشاره است که به نحوي در حيثيت و شرافت متضرر از جرم وهن وارد آورد که اين معادل معناي عرفي آن است ( جامعي، 1380: 21 ). تأذي نيز سخني است که موجب آزار مخاطب شود به شرطي که گوينده از آزار رساندن آن عالم باشد ( لطفي، 1382: 676 ). همچنين در مخاطب قرار دادن کودک و نحوه صحبت و گفتار با او که ممکن است خشونت، توهين، سرزنش و تخفيف و ... در آن هويدا باشد، موجب آزرده شدن کودک شود. البته لازم به ذکر است که وقتي قابليت مطرح شدن اين نوع گفتار به عنوان کودک آزاري وجود دارد، تکرار و مداومت در اين نوع برخورد با کودک مطرح است و اين قابل پذيرش نيست که به صرف يک بار سخن گفتن خشونت آميز با کودک بتوان فرد را به آزردن کودک محکوم کرد.زماني که شخصي به کودک توهين کرده و شخصيت انساني او را تحقير مي کند يا با دادن القاب و اسامي ناشايست، او را مورد اذيت و آزار قرار مي دهد، ضربه هاي هيجاني جبران ناپذيري بر او وارد مي کند و اين ضربات، زماني مؤثرتر است که از طرف کساني به کودک وارد مي آيد که کودک دلبستگي عاطفي بيشتري با آنان دارد؛ مثل والدين يا ديگر اعضاي خانواده و يا دوستان و همسالان. اين اعمال سبب ساز ورود آسيب هايي چون احساس ضعف و بي کفايتي، پايين آمدن اعتماد به نفس، ناهنجاري هاي رفتاري و ... مي شود. شخصيت کودک مورد سؤال قرار گرفته و عزت نفس او شکل نمي گيرد، در نتيجه خود را مستحق تخفيف و خفت مي يابد و تبعات چنين احساسي براي او، بسيار ناگوار است، رشد رواني او مختل شده و گسترش شخصيت او در جهت مثبت متوقف خواهد شد، زيرا مخاطب قرار دادن کودک با الفاظ تحقيرکننده و سرزنش کننده، او را در معرض تلقين قرار مي دهد و براي او اين توهم را ايجاد مي کند که واقعاً بي کفايت و کوچک است. در مقابل، صدا زدن کودک به القاب و اسامي زيبا و متعالي، او را مستعد رشد فکري، رواني و معنوي در جهت مثبت مي کند.
بي ترديد، فقر فرهنگي علت چنين رفتاري از طرف بزرگسالان است؛ اعم از اينکه فاعل آن عضو خانواده کودک باشد يا يک فرد غريبه، اگرچه تأثير رفتار نزديکان کودک و وابستگان عاطفي بر او غيرقابل مقايسه با رفتار يک فرد غريبه است. فقر فرهنگي در اين زمينه، مرتبط با فقر اقتصادي است؛ هزينه جسمي و فکري و رواني يک خانواده فقير، صرف تأمين هميشگي نيازهاي اوليه خانواده است و زماني براي رشد معنوي باقي نمي ماند. اين نوع کودک آزاري تنها در ميان خانواده هاي فقير شايع نيست، بلکه در ميان اقشار تحصيل کرده و ثروتمند نيز رواج دارد و اين ناشي از تفکر غلط در ارتباط با کودک است. اين رفتار، ريشه در طرز نگرش چندهزار ساله به کودک دارد که براي او عاطفه و درک قائل نمي شدند و او را قسمتي از اموال خود مي دانستند که هر طور بخواهند مي توانند با او رفتار کنند. عواملي چون طلاق، اعتياد والدين، فشارهاي محيطي و سياسي، تبعيض هاي جنسي ميان کودکان يک خانواده و يا تبعيض ميان کودکان به دليل بهره هوشي کمتر يا نقص جسماني يکي از فرزندان، بر اين روند دامن زده و سبب ساز هجمه زباني بزرگسالان به کودکان مي شود.
تعاليم عاليه اسلام، سنت زشت صدا زدن افراد را به القاب ناپسند محکوم کرده؛ چنانکه پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله وسلم) اسامي چند تن از اشخاص را در دوره خود تغيير دادند و هميشه سفارش مي نمودند که براي فرزندان خود، نام هاي نيکو و زيبا بگذاريد (10). امروزه تأثير رواني نوع صدا زدن و مخاطب قرار دادن کودک در شکل گيري شخصيت او ثابت شده است. پيامبراکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرموده اند: « براي فرزندان خود کرامت قائل شويد » (11) که مناعت طبع ايشان در اين سخن متجلي است.
2- ممانعت از تحصيل کودک
مهم ترين سدهاي پيشرفت را مي توان جهل، کاهلي، فقر و بيماري دانست. بي شک بي سوادي و کم سوادي ريشه بسياري از معضلات اقتصادي، سياسي، اجتماعي و فرهنگي است. امروزه نقش دانش و آگاهي در توسعه فني، فناوري، اقتصادي و اجتماعي جوامع به خوبي شناخته شده است ( بيگي، 1384: 321 و 314 ). ويکتور هوگو به نمايندگي از تفکر رو به رشد قرن 19 نوشت: يک مدرسه باز کنيد تا در يک زندان بسته شود. پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) چهارده قرن پيش امت خود را به سواد آموزي و علم طلبي تشويق کردند. ايشان کتابت و آموزش را از حقوق فرزندان بر والدين مي دانند (12).از نظر علوم اقتصادي، آموزش، سرمايه گذاري است. آموزش، توسعه فراگير جوامع و کشورها و قاره ها را ميسر مي سازد و مؤثرترين هزينه دفاعي است. آموزش را مي توان حق يا امتيازي دانست که توسط هر جامعه در دسترس اعضاي آن قرار مي گيرد و بهبود کلي گردش امور جامعه درگرو آن است و پيشرفت آموزش نيز در گرو اصلاحات اجتماعي و برداشتن موانع است. آموزش و تحصيل علاوه بر نقش سوادآموزي، وسيله مهمي براي ارتقاي پايگاه اجتماعي فرد بوده و بر ارتقاي سطح اقتصادي افراد نيز تأثيرگذار است ( همان: 314 ). چنانچه کودکان از تحصيل و سوادآموزي دور نگه داشته شوند، رشد فکري، رواني، فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي آنان متوقف شده و چه بسا سير قهقرايي داشته باشد و اين خود زمينه ساز بسياري از مشکلات ديگر خواهد بود. بنابراين، کودکان حق دارند با تحصيلات به توسعه شخصيت و موقعيت خود بپردازند و توانايي هاي جسمي و ذهني خود را پرورش دهند. ممانعت از تحصيل کودک، بزرگ ترين ظلمي است که در حق او روا داشته مي شود، چراکه خود کودک ضرورت تحصيل را نمي داند و با ممانعت از تحصيل او، مسيرهاي تعالي او تا حد زيادي بسته مي شود. گويا کودک از شاهراه تعالي و پيشرفت به کوره راهي هدايت شده است و او با تمام ناآگاهي ها و بي تجربگي هايش بايد راه رسيدن به سعادت و کمال را بيابد. آيا احتمال رسيدن اين کودک به زندگي استاندارد وجود دارد؟ آيا چنين احتمالي، عقلايي است؟
در ايران پسرها بيشتر از دخترها به مدرسه مي روند؛ به طوري که نام 4/3 درصد از دختران 6 تا 10 ساله در دبستان ثبت نمي شود. در مقايسه با پسران در همين گروه سني، 4/2 درصد آنها در مدرسه حضور ندارند ( همان: 321 ). بنابراين، مادران آينده ايران قرباني تفکرات سنتي و فرهنگ هاي ناسالم مي شوند در حالي که در کشورهاي افريقايي تمهيدات فوق العاده اي در زمينه رفع تبعيض جنسي انديشيده شده است (13). امکان تحصيل دختران، آگاه سازي آنها در طول تحصيل و رشد فکري آنها در جهت تعالي و مثبت، باعث تفاوت هاي آشکاري در سطح کشور مي شود. به عنوان نمونه، به کار بردن شيوه هاي نوين و صحيح در ارتباط با تربيت فرزندان، ارتقاي سطح روابط با همسران و به تبع آن، کاهش معضلات اجتماعي، چون ناسازگاري هاي خانوادگي، طلاق و ...، پايين آمدن رشد جمعيت به دنبال تمايل دختران تحصيل کرده براي داشتن فرزند کمتر و غيره و بسياري از شاخصه هاي مثبت فرهنگي در مقايسه با عدم وجود چنين مواردي، نتيجه منطقي رواج آموزش است.
عوامل فرهنگي چون ازدواج هاي زودرس دختران، آداب و رسوم محلي، باورهاي غلط در مورد آموزش دختران، پرجمعيتي خانواده ها، اولويت دادن به فرزندان ذکور در خانواده ها و ... همچنين عوامل اقتصادي چون فقر و نداشتن امکان تأمين هزينه تحصيل دختران و ... در کنار عوامل اقليمي چون شرايط نامساعد آب و هوايي براي رفت و آمد دختران، همراه با کمبود امکانات و فضاهاي آموزشي در مناطق محروم، موانعي هستند که بر سر راه آموزش دختران قرار گرفته اند.
3- سهل انگاري و غفلت
غفلت يا سهل انگاري عبارت است از: « عدم فراهم آوردن احتياجات غذايي، پوشاک، مسکن، بهداشت و مراقبت پزشکي و تحصيلي و سرپرستي کودک توسط والدين يا سرپرست کودک » ( موسوي بجنوردي، 1386: 243 ). در تعريفي ديگر از سهل انگاري گفته شده: غفلت هايي است که مانع برآورده شدن نيازهاي اساسي کودکان مي شود، مثل غذاي کافي، لباس، مسکن، مراقبت هاي بهداشتي، آموزش و تربيت و پرورش.به اين ترتيب، غفلت ممکن است جسمي، هيجاني، آموزشي يا پزشکي باشد:
1- غفلت جسمي: عبارت است از غفلت و فراموش كردن حمايت هاي جسمي از كودك، چراكه او به تنهايي نمي تواند نيازهاي خود را برآورده سازد.
2- غفلت هيجاني: مثل عدم توجه كافي به كودك و احساسات او يا بدرفتاري شديد با همسر و ديگران در حضور كودك.
3- غفلت آموزشي: عدم رسيدگي به وضعيت تحصيلي كودك، بي توجهي به ترك تحصيل يا فرار از مدرسه.
4- غفلت پزشكي: عدم توجه به بيماري هاي كودك و درمان آنها و عدم توجه به نشانگان بيماري ( محمدي، 1384: 80 ).
آنچه انگيزه نگارنده در مطرح كردن اين موضوع با عنوان مستقل بود، تذكر اهميت اين بي توجهي ها و غفلت از كودكان است. آنچه از ائمه (عليهم السلام) به ما رسيده است، دستورات و احكامي است كه همواره توجه بزرگسالان را به كودكان و تربيت و رشد آنها معطوف مي دارد. توجه به رشد جسمي كودك (14)، توجه به تربيت كودك (15)، توجه به ارضا شدن نياز عاطفي كودك در خانواده (16)، توجه به نيازهاي رواني كودك مثل بازي كردن، احساس ارزشمندي (17)، آموزش، در كنار مادر بودن (18)، توجه به تربيت جنسي كودك (19)، توجه به تنبيه صحيح و سازنده كودك (20) و ... همگي در سخنان اين بزرگواران جلوه گر است و هر كدام سرشار از حكمتي است كه دنيايي از بركت را در خود دارد.
4- نتيجه گيري
كودك آزاري يكي از مصاديق بارز آسيب هاي خانواده در عصر امروزي است و اين واقعيت نيز مورد تأييد قرار گرفته است كه كودك آزاري در هر شكلي باعث ايجاد تبعات منفي بسياري از نظر جسمي و رواني براي كودك خواهد شد. تأكيد بيشتر اين مقاله بر رفتارها و گفتارهايي بوده كه آسيب جسمي و جنسي براي كودك به دنبال نداشته، اما او را از نظر رواني و عاطفي تحت فشار قرار داده و عواطف او را جريحه دار مي كند. به طور كلي مي توان كودك آزاري رواني و عاطفي در خانواده را دو گروه: 1- سوء رفتارهاي عاطفي و رواني و 2- سوء گفتارهاي عاطفي و رواني طبقه بندي كرد.پينوشتها:
1. کارشناس ارشد مباني حقوق اسلامي، پژوهشکده امام خميني (رحمه الله) و انقلاب اسلامي.
2. امام علي (عليه السلام): « انما قلب الحدث کالارض الخاليه ما القي فيها من شيءٍ قبلته »: قلب کودک چون زمين خالي است که هرچه در آن بيفشاني مي پذيرد ( و رشد مي دهد ) ( نهج البلاغه، نامه 31 ).
3. « ان رسول الله مرّ علي الصبيان فسلّم عليهم و هو مغذ »؛ پيامبر بر کودکان مي گذشت و بر آنان سلام مي کرد در حالي که عجله داشتند » ( مجلسي، ج16: 229 ).
4. « اکثرو من قبله اولادکم فان لکم بکل قبله درجه في الجنه ما بين کل درجه خمسمأه عام »؛ کودکانتان را بسيار ببوسيد که به هر بوسه اي برايتان در بهشت درجه اي است که ميان هر درجه تا درجه بعدي پانصد سال است ( همان، ج 104: 92 ).
5. همان: 99.
6. « الأم احقّ بحضانه ابنها ما لم تتزوج »: مادر به حضانت بچه اش احقّ است تا زماني که ازدواج نکرده است ( نوري طبرسي، ج15: 164 ). نيز « قال اباعبدالله: المرأه احق بالولد الي ان يبلغ سبع سنين الا ان تشاء المرأه »؛ اباعبدالله گفت: زن به ( نگهداري ) فرزند احق است تا کودک به هفت سالگي برسد، مگر اينکه زن نخواهد ( حرّ عاملي، ج 21: 472 ).
7. « اعدلوا بين اولادکم کما تحبون ان يعدلوا بينکم في البرّ و اللطف »؛ ميان فرزندانتان به عدالت رفتار کنيد، همان طور که دوست داريد ميان شما در خوبي و لطف به عدالت رفتار شود ( مجلسي، ج104: 92 ).
8. « ان الله يرحم العبد لشده حبه لولده »؛ خداوند بر بنده اش به واسطه شدت محبت او به فرزندش رحم مي کند ( همان: 91 ).
9. امام رضا (عليه السلام) فرمودند: « اياک و الغيبه و النميمه و سوء الخلق مع اهلک و عيالک »؛ برحذر باش از غيبت کردن و سخن چيني و سوء خلق با اهل و عيال خود. ( نوري طبرسي، ج9: 126 ).
10. پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله وسلم): « من حق الولد علي والده ثلاثه: يحسن اسمه ... » ( مجلسي، همان: 92 )
11. « اکرموا اولادکم » ( همان: 95 ).
12. « من حق الولد علي والده ثلاثه: يحسّن اسمه و يعلّمه الکتابه و يزوجه اذا بلغ » از حقوق فرزند بر پدرش سه چيز است: نام نيکو بر او بگذارد و سواد به او بياموزد و هنگامي که به سن ازدواج رسيد او را تزويج کند، ( مجلسي، همان: 95 ).
13. مثلاً در مالاوي، هزينه مدارس از طريق حذف شهريه ها، فسخ خريد لباس متحدالشکل اجباري، کاهش داده شده و قوانيني در راستاي اجباري کردن تحصيل دختران وضع شده است. به طور مثال، ازدواج دختران قبل از 9 سال آموزش در مدارس، غيرقانوني است ( بيگي، 1384: 322 ). اين در حالي است که در ايران علاوه بر رشد روزافزون تورم در کشور، هزينه تحصيلات هر روز بالاتر مي رود. مثلاً در مدارس، متحدالشکل شدن لباس ها، نه تنها براي هر مقطع، بلکه براي هر مدرسه اي به طور جداگانه الزامي شده است، نکته قابل توجه اين است که اغلب، کودکاني از تحصيل باز مي مانند که خانواده هايشان توانايي اقتصادي لازم را براي ادامه تحصيل آنان ندارند.
14. « اطعموا صبيانكم الرّمان، فانه اسرع لشيابهم » به كودكانتان انار بخورانيد كه براي رشد آنها مفيد است ( مجلسي، همان: 105 ).
15. « دع ابنك يلعب سبع سنين و يؤدب سبعاً و الزمه نفسك سبع سنين »، بگذار فرزندت هفت سال بازي كند و او را هفت سال تربيت كن و هفت سال او را ملازم خود كن ( همان: 95 ).
16. « اعدلوا بين اولادكم، كما تحبون ان يعدلوا بينكم في البر و اللطف »، ميان فرزندان خود به عدالت رفتار كنيد، همان طور كه دوست داريد در خوبي و لطف ميان شما به عدالت رفتار كنند ( مجلسي، همان: 92 ). « اكثروا من قبله اولادكم فان لكم بكل قبله درجه في الجنه ما بين كل درجه خمسمأه عام ». فرزندانتان را بسيار ببوسيد كه با هر بوسه اي براي شما در بهشت درجه اي است كه ميان هر درجه تا درجه بعدي پانصد سال است ( همان ).
17. « يا بني شاور الكبير و لا تستحيي من مشاوره الصغير ». پسرم، با بزرگان مشورت كن و از مشاوره با كودكان خجالت نكش ( همان، ج13: 428 ).
18. « ... سألت اباعبدالله عن الرجل طلّق امرأته و بينهما ولد، ايّهما احق به؟ قال: المرأه ما لم تتزوج »: از ابا عبدالله پرسيدم از مردي كه همسرش را طلاق داده و فرزندي دارند، كدام يك از آنان محق به فرزند مي باشند؟ گفت: زن تا زماني كه ازدواج نكرده است. ( عندليب، پيشين، ج1: 506 ).
19. « فرّقوا بين اولادكم في المضاجع اذا بلغوا سبع سنين »، بستر خواب فرزندانتان را جدا كنيد، از زماني كه به هفت سالگي رسيدند ( مجلسي، پيشين: 96 ).
20. « لان يؤدب احدكم ولداً خير له من ان يتصدق بنصف صاع كل يوم »؛ براي اينكه يكي از شما كودكش را تنبيه كند بهتر است كه غذاي او را كم كند ( همان ).
1. بيگي، جمال، بزه ديدگي اطفال در حقوق ايران، چاپ اول، تهران: نشر ميزان، 1384.
2. جامعي، ميرعلي، مقايسه تحليلي جرائم توهين و نشر اكاذيب، پايان نامه كارشناسي ارشد، دانشگاه تهران: 1380.
3. حرالعاملي، محمدبن الحسن، وسائل الشيعه الي تحصيل مسائل الشريعه، جلد 21، بيروت: دار احياء التراث العربي، 1387 هـ. ق.
4. عندليب، حمزه، نحن و الاولاد في مأثر اهل بيت النبوه، جلد 1، قم: نشر دليل ما.
5. لطفي، اسدالله، ترجمه مباحث حقوقي شرح لمعه، تهران: مجمع علمي و فرهنگي مجد، 1382.
6. مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، جلد 13 و 16 و 104، تهران: دارالكتب الاسلاميه، 1362.
7. محمدي، خديجه، حمايت از اطفال بزه ديده در سياست جنايي تقنيني جديد ايران و اسناد سازمان ملل، پايان نامه كارشناسي ارشد، دانشگاه مفيد، 1384.
8. معتمدي مهر، مهدي، حمايت از زنان در برابر خشونت، تهران: نشر برگ زيتون، 1380.
9. موسوي بجنوردي، سيدمحمد، انديشه هاي حقوقي 1، تهران: مجد، 1386.
10. نوري طبرسي، ميرزا حسين، مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، جلد 9 و 15. چاپ دوم، بيروت، مؤسسه آل البيت لاحياء التراث، 1408 ه. ق.
11. نهج البلاغه.
منبع مقاله :
اميري، صالح؛ (1389)، مجموعه مقالات همايش ملي راهبردهاي تحكيم نهاد خانواده، تهران: مجمع تشخيص مصلحت نظام، مركز تحقيقات استراتژيك، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}