نويسنده: النا جانيني بلوتي
ترجمه: محمد جعفر پوينده



 

« مامان به من گفته که برايم جارو نمي خرد. (1)
- چرا برايت نمي خرد؟
- براي اين که من پسرم. »
گفت وگويي ميان پسر بچه اي دو سال و نيمه و مددکار او در مهد کودک.
گرايش به بازي کردن درکودکان فطري است، اما شيوه ها، قواعد و موضوعاتش بي ترديد خاص و محصول هر فرهنگي است. ميراث بازي هاي گوناگون نسل به نسل از بزرگ سالان به کودکان، و از کودکان بزرگ تر به کوچک تر منتقل مي شود. در جريان اين انتقال تغييرات اندکي روي مي دهد.
بازي هاي ابداعي بسيار نادر و زودگذر هستند: بيشتر وقت ها ابداع در خرد سالان به تغييرات ناخواسته محدود مي شود و در بزرگ ترهاي دوازده سال و نيمه به تغييرات تدريجي و بسيار مختصر. گروه بچه هاي همبازي است که قواعد حرکتي و زباني بازي ها را فراهم مي آورد. اما بيشتر اين قواعد را بزرگ سالان تعيين مي کنند. سر چشمه ي بازي هاي کودکان مان غالباً در گذشته ي ما و در قبيله هاي اوليه يافت مي شود.(2)
وقتي بزرگ ترها ادعا مي کنند که خودِ کودک بازي هايش را بر مي گزيند، به اين نکته توجهي ندارند که براي برگزيدن يک بازي از ميان بازي هاي مختلف حتماً بايد آن ها را از کسي ياد گرفت. گزينشِ کودک با توجه به جايگاهي که در آن قرار دارد و در حوزه ي امکاناتي صورت مي گيرد که به او عرضه شده است، يعني با توجه به وسايل بازي معين و موجود درمجموع، بازي ها و اسباب بازي ها محصول فرهنگ مشخصي هستند که در درون آن، گزينش ها به ظاهر بسيار گسترده، اما در واقع بسيار محدوداند.
در اين عرضه تمايز بر اساس جنسيت کاملاً آشکار است. بيشتر اسباب بازي هاي موجود در بازار به پسرانه و دخترانه تقسيم شده اند و با نقش هاي متفاوتي که از آنان انتظار مي رود پيوند تنگاتنگ دارند.
اين مسئله که چه اسباب بازي اي را هديه بدهيم، از همان اولين سال هاي زندگي کودکان طرح مي شود. از آن جا که کودکان پيش از چهار يا پنج ماهگي قادر نيستند اشيا را با دست بگيرند، توجه بزرگ تر ها در اين دوره روي انگيزه هاي ديداري متمرکز مي شود.
پيشتر از نحوه ي متفاوت ترتيب و تزيين اتاق بچه ها سخن گفته اي. کاربردِ آويزهاي متحرک در اتاق نوزاد ( آويزهاي کاغذي، چوبي، فلزي يا پلاستيکي، مجسمه هاي فلزي و مشبک پرندگان، حيوانات، گل ها، زورق ها و کشتي هايي که به نخ هاي پلاستيکي آويزان شده و با خفيف ترين جريانِ هوا تکان مي خورند و توجه کودک را جلب مي کنند ) به تازگي رواج يافته است. بارها شاهد گزينشِ اسباب بازي هاي چشم نوازي بوده ام که براي کودکان يک ماه و نيمه و بزرگ تر بسيار مفيده اند و ديده ام که انتخاب بر پايه ي دو کيفيت اساسي صورت مي گيرد: رنگ تند اسباب بازي و چيزي که اسباب بازي معرف آن است. درحالي که رنگ ها - به استثناي رنگ کذايي صورتي که براي پسر بچه ها منع شده است- ربطي به جنس کودک ندارند، چيزي که اسباب بازي نشان مي دهد، منبع ملاحظات و اما و اگرهاي بي شمار است. زورق ها، کشتي ها، بلم ها، خود روها، اسب ها، شکل هاي انتزاعي رنگ ها و ابعاد مختلف منحصراً براي پسر بچه ها انتخاب مي شوند. پرندگان، مرغابي ها، لک لک ها، ماهي ها، ماکيان، حيوانات سيرک، بادکنک هاي مختلف، شکل هاي هندسيِ رنگي منحصراً براي دختر بچه ها انتخاب مي شوند. پاسخ به پرسشِ ناراحت کننده ي خريدِ اسباب بازي متحرکي مثل مجسمه ي ناوگان دريايي، در صورتي که گيرنده دختر بچه باشد، هميشه يک « نه ي » قاطع است و با اطمينان و آسودگي کامل توجيه مي شود- توجيهي که هيچ پاسخي را نمي پذيرد -: اين اسباب بازي براي دخترها ساخته نشده است.
جغجغه ها، زنگوله ها و اشياي مختلفي که دست بچه ها مي دهند يا بالاي گهواره آويزان مي کنند، تابع قانون رنگ صورتي و آبي آساني هستند.
وقتي به عروسک هاي کائوچويي يا پارچه اي مي رسيم، گزينش سخت تر مي شود. عروسک هاي حقيقي، يعني عروسک هايي که بي هيچ ابهامي ظاهري زنانه دارند، به دختر بچه ها اختصاص مي يابند و حيوانات به کودکان هر دو جنس عرضه مي شوند. گاهي به پسر بچه ها نيز مجسمه هاي چيني داده مي شود، البته به شرط آن که مذکر بودن آن ها کاملاً آشکار باشد، اما عروسک از همان نوباوگي براي پسر بچه ها منع مي شود.
وقتي عروسک يا حيواني پارچه اي يا کائوچويي به دختر بچه ي بسيار کوچکي مي دهند به اين بسنده نمي کنند که فقط آن را به او بدهند و ببينند که با آن چه خواهد کرد، بلکه به او نشان مي دهند که چگونه در آغوشش بگيرد و آرامش کند؛ به پسر بچه اي با همين سن نشان نمي دهند که « چگونه پدر و مادر به کودکان رسيدگي مي کنند »، زيرا در آغوش گرفتن و آرام کردن بچه ها در ميراث مجموعه ي جلوه هاي عاطفي در پسر بچه ها جايي ندارد. بنابر اين شاهد دختر بچه هاي ده - يازده ماهه اي هستيم که در آن ها باز تابِ شرطيِ « عروسک - تکان دادنِ گهواره » به همين زودي در ميانشان جا افتاده است: همين که عروسک يا آدمکي را به آنان مي دهند آن را در آغوش مي گيرند و تکان مي دهند. بزرگ ترها که از ياد برده اند چنين رفتاري فقط حاصل آموزش هاي خودشان است، فرياد بر مي آورند و از « معجزه ي زيست شناختي » سخن مي گويند: دختر بچه اي به اين کوچکي غريزه ي مادرانه دارد! و همين امر آنان را غرق در شادي مي کند زيرا اين پديده را نشانه ي آرام بخشِ رفتار و حالت هاي عادي و سالم مي دانند. بسيار جالب است که ببينيم پسر بچه هايِ همين سن که آموزش هاي خاصِ دختر بچه ها را نديده اند همان عروسک ها يا آدمک ها را با چه حالت هاي نامناسبي در بغل مي گيرند: به عنوان مثال آن ها را راست در دست مي گيرند و نمي خوابانند شان؛ دست خود را دور گردنشان مي پيچانند، فشارشان مي دهند و يا صورتشان را به کلي خُرد مي کنند. در هر حال حرکتِ در آغوش گرفتن و آرام کردن عملاً ديده نمي شود.
در بسياري از موارد، هنگامي که بچه ها مي روند بخوابند، دوست دارند عروسک، مجسه ي خرس کوچولو يا حيوان دوست داشتني ديگري را با خود داشته باشند که به آن ها سخت علاقه منداند؛ در حالي که غالباً دختر بچه ها عروسکي را با خود مي برند، به ندرت به پسر بچه ها اجازه ي چنين کاري را مي دهند. اگر آنان به طور جدي بخواهند هنگام خواب چيزي را در کنار خود داشته باشند، بايد از جنس خود آن ها و عروسک يا مجسمه ي حيواني نر باشد.
سپس بر اين نکته پافشاري مي شود که دختر بچه ها بايد به عروسک بازي ادامه دهند، زيرا اين بازي راه آموزش حقيقيِ نقش مادرانه ي آنان در آينده است؛ پسر بچه اي را که چنين تمايلاتي داشته باشد از اين کار منصرف مي سازند و به سمت بازي هاي تهاجمي و رقابت آميز هدايت مي کنند.
هنگامي که پسر بچه اي مي خواهد در گروه و مختلطِ پسرها و دخترها عروسک بازي کند کسي ايرادي نمي گيرد، زيرا در اين حال چنين کاري وسيله اي است براي اجراي نقش هاي پدر، شوهر و پسر، که همگي به عنوان نقش هاي مذکر شناخته و تأييد شده اند. « من بابا مي شوم و تو مامان » يا « من بچه مي شوم و تو مامان ». در اين بازي که بچه ها ضمن آن غالباً عقده گشايي مي کنند، عروسک ها با غرولند، بدرفتاري، کتک و تنبيه رو به رو مي شوند، يعني در يک کلام همان منع و نهي هايي به آن ها تحميل مي شود که پدر و مادرها به بچه ها تحميل مي کنند.
پسر بچه ها و دختر بچه ها تا حدود پنج - شش سالگي بازي هاي مشابه کارهاي خانگي را به يک سان دوست دارند و شيفته ي شرکت در فعاليت هاي خانه داري مادرانشان هستند، فعاليت هايي که به علت عناصر به کار رفته در آن ها، يعني آب، آتش، و مواد خوراکي گيرايي بسيار دارند؛ پاک کردن، شستن، خرد کردن و هم زدن سبزي هايي که با پختن تغيير وضع و حالت مي دهند، حجم شان کاهش مي يابد، درهم آميخته و مخلوط و چاشني دار مي شوند، مجموعه عملياتي را در بر مي گيرند که براي بچه ها تجربه هاي گيرا و شوق انگيزي هستند. در اين سن، دختر بچه بي آن که در يابد از بازيِ تقليدي به مشارکت واقعي در فعاليت هاي خانگي مادر گذر مي کند. خوش حال و مغرور است که از او مي خواهند در حد توانايي هاي خود به مادرش کمک کند و تاحد زيادي امکان بازي نيز داشته باشد؛ پسر بچه به عکس اين نوع فعاليت ها را کم کم رد مي کند و سرانجام روي آن ها به تمامي خط بطلان مي کشد.
پس از پنج يا شش سالگي است که راه پسر بچه ها و دختر بچه ها در اساس از هم جدا مي شود: پسر بچه ها از اين پس کارهاي خانگي را به چشم تحقير مي نگرند، زيرا دريافته اند که دنياي آنان هرگز در چنين کارهايي نخواهد بود؛ اما دختر بچه ها به زورِ همانند شدن با مادر و ياري طلبي هاي او به اين کارها باز گردانده مي شوند. بزرگ ترها اطمينان دارند که اگر دختر بچه ها را به حال خود بگذارند، درست مثل پسر بچه ها کارهاي خانگي را تحقير مي کنند؛ به همين دليل وظايفِ آتيِ دخترها، فرزنداني که خواهند داشت و خانه و شوهري را که بايد به آن ها برسند مرتب تکرار مي کنند و تداوم مي بخشند. بنابراين موضوع يک دوره ي صرفاً آموزشي براي کسب بعضي از مهارتها مطرح نيست، بلکه اجبارها و قيد و بندهايي در کار هستند تا وظايف خاصي را خودکار و عادي سازند. در واقع اگر بزرگترها چنين قصدي نداشتند، يک آموزشِ فشرده ي چند ماهه پيش از ازدواج کافي بود تا دختر جوان اداره خانه را ياد بگيرد. کارهاي خانگي چنان پيش پاافتاده و آسان هستند که هر کسي مي تواند درمدتي بسيار کوتاه آن ها را ياد بگيرد. اما بزرگ ترها خيلي خوب مي دانند که اگر در سن مقتضي، يعني در سني که درک انتقادي و طغيان گري هنوز شکل نگرفته است، اجبارها و قيد و بندهاي اجتماعي لازم به کار نيافتند، پس از گذشت اين سن ديگر به دشواري مي توان دخترها را به انجام چنين کارهايي واداشت. نظم خانوادگي و اجتماعي مستلزم آن است که زنان وظيفه ي انجام کارهاي خانگي را فرمانبردارانه پذيرا شوند، زيرا مخالفت و سر پيچي آنان هم صنف مذکر را که به بهره کشي خو گرفته است بحران زده مي کند و هم کل ساختار اجتماعي را که از پذيرشِ بهاي کار خانگي زنان و بهاي لازم براي تأسيس سازمانِ جايگزينِ آن خودداري مي ورزد.

پي‌نوشت‌ها:

1. اين مطلب لزوماً منطبق بر جامعه ي ايران و مورد تأييد سايت راسخون نيست و تنها جهت استفاده محققين منتشر شده است.
2- Jean Cgateaym Le jeu de l"enfant, dans Maurice Debesse, Psychologie de l"enfant. De la naissance a l"adolescence, op. cit.

منبع مقاله :
جانيني بلوتي، النا، (1376)، اگر فرزند دختر داريد ( جامعه شناسي و روان شناسي شکل گيري شخصيت در دختر ) ، ترجمه: محمد جعفر پوينده، تهران: نشر ني، چاپ نهم