انتقادگری هنر است
تا این جا، روی سخن با شخص مورد انتقاد بود. از این منظر، گفتیم که انتقاد از هر نوع که باشد و از سوی هر کسی - دوست یا دشمن - و با هر انگیزه ای - خیرخواهانه یا بدخواهانه - مفید است و هرگونه تلاشی در جهت برچسب زدن به آن و گریختن از آن، نوعی رفتار دفاعی است و موجب بی بهرگی از برکات آن میگردد. از این منظر، «انتقاد، چه غلط باشد و چه درست، سودبخش است.» (1)
اینک در این نوشته، روی سخن را متوجه منتقد میکنیم و از این روی سکه به مسألهی انتقاد مینگریم. در این جا، هدف بیان این نکته است که هرچند شخص مورد انتقاد از هرگونه انتقادی بهره میبرد، اما آیا منتقد نیز هرگونه انتقاد کند، از آن بهره مند خواهد شد؟ آیا منتقد میتواند از هر زبان و لحنی استفاده کند و با هر انگیزه ای به انتقاد از این و آن بپردازد؟ مقصود از «توانستن»، معنای اخلاقی آن است، نه بار حقوقی قضیه. سخت مایهی دریغ خواهد بود که از کسی انتقاد کنیم و این انتقاد ما موجب رشد و ره یافتگی او شود، اما مایهی تباهی و گم راهی ما گردد. از این رو، لازم است اندکی تأمل کنیم و تکلیف خود را به عنوان منتقد نیز روشن سازیم. در این جا، به آدابی اشاره میشود که میتوانند، منتقد را از برخی گم راهیها بازدارند. این آداب عبارتند از:
الف. خود را انگیزه خوانی کنیم.
ب. اختلاف افکار را بپذیریم.
ج. زبان خوش به کار بریم.
د. مورد انتقاد را مشخص سازیم.
ه. فکر را از فرد جدا کنیم.
و. حتی المقدور راه نمایی کنیم.
ز. انتقاد را از انقام تفکیک کنیم.
الف. خود را انگیزه خوانی کنیم
اگر ما مجاز به انگیزه خوانی دیگران و سوءظن به این و آن نیستیم، به شناخت خود و انگیزه هایمان ملزم هستیم؛ اگر آن یک رذیلت بود، این یک فضیلت است. ما باید از بدبینی نسبت به دیگران و خودبینی، دست بکشیم، که این دو به یکسان مایهی تباهی هستند:مرا شیخ دانای مرشد شهاب *** دو اندرز فرمود بر روی آب
یکی آن که بر خلق بدبین مباش *** دگر آن که بر نفس خودبین مباش
از این رو، هرگاه درصدد انتقاد از کسی برآمدیم. باید خود را زیر ذره بین بگذاریم و ببینیم که آیا واقعاً انگیزهی سالمی ما را بدین کار واداشته است، یا خیر؛ چرا که حبّ و بغض نسبت به دیگران، ناخواسته بر انگیزه های ما تأثیر میگذارد؛ «یعنی بینش از روی دوستی و بینش از روی عداوت یک چیزی است که در انسان تأثیر میگذارد.» (2) بدین روی، هرگاه تصمیم به انتقاد از کسی یا چیزی گرفتیم، «باید خودمان را اول امتحان کنیم و بعد که امتحان کردیم، آن وقت برویم سراغ این که فلان عمل چه طور بوده.» (3) این یک قاعدهی کلی است که بر اساس آن میتوانیم صمیمت و صداقت یا دورویی خود را دریابیم. پس «انسان اگر بخواهد حکم بکند به یک مطلبی، تصدیق کند در باطن یک مطلبی را، اول برود سراغ خودش، خودش ببیند چه کاره است.» (4)
هنگامی که با خود خلوت کردیم، میتوانیم انگیزه های خود را دریابیم. در این حال، برای این که مطمئن شویم که غرض و مرضی از انتقاد خود نداریم، باید دو سؤال از خود بپرسیم: یکی این که اگر به جای کسی که در پی انتقاد از او هستیم، کس دیگری بود، باز حاضر بودیم که این گونه از او انتقاد کنیم؟ دوم این که اگر خودمان در موقعیت شخص مورد انتقاد بودیم، حاضر بودیم که از ما انتقاد شود؟ در صورتی که پاسخ به این دو سؤال مثبت بود و واقعاً برایمان تفاوتی نداشت که انتقاد کنیم یا از ما انتقاد شود، آن گاه میتوانیم انگیزهی خود را از انتقاد، سالم بدانیم، و گرنه، نه.
سخن امام خمینی (رحمه الله) در این زمینه راه نمای ما است که میفرمایند: «اگر انسان بخواهد خودش را تجربه کند، یک وقت که خلوت میشود، خودش بنشیند پیش خودش. دو نفر را که یکی شان از رفقای او است، از اقربای او است، بستهی به او است، و یکی شان با او مخالفند و با او دشمنند - مثلاً - این بنشیند و فکر کند که این عملی که از این دشمن من و دوست من صادر شده است، چه شده است که من این عمل خصوصی را وقتی که نسبتش میدهم به دوستم، شروع میکنم از آن تعریف کردن، یا لااقل عیب پوشی کردن به حیل، و آن عمل چنانچه از دشمن من صادر بشود، یکی را چند میکنم و هیاهو میکنم؟ اگر انسان بنشیند و واقعاً بخواهد بفهمد که خودش چه کاره است، باید این موازین را ملاحظه کند. اگر یک عمل خوبی صادر شد از یک دشمنی، این عمل خوب را ستایش کند؛ ببیند که همچو هنری دارد؟ اگر یک عمل بدی از یک دسته ای صادر شد، این را بد بداند و بگوید بد است. نمی گویم که اسرار مردم را فاش کند، من میگویم: پیش خودش. البته اسرار مردم هرچه باشد، فاش کردن برخلاف اسلام است. و غیبت و تهمت و همهی اینها از مکایبی است که انسان به آن مبتلا هست. لکن ابتلای انسان به خودش از همهی ابتلاها بالاتر است. شاهد، همین است که من اگر یک امر خیلی برجسته ای از یکی صادر شد، من بنای به مناقشه میگذارم که این امر شایسته را هر چه بتوانم، این را از ارزش بیندازم، و اگر این امر شایسته از یک دوستی، یک متعلق به خود من صادر شد، بنای بر این میگذارم که این امر شایسته را بیش تر از آن مقداری که هست، این را نمایش بدهم. همهی اینها زیر سر خود من است، به خارج هیچ مربوط نیست؛ دنیا من هستم.» (5)
بنابراین، منتقد اگر خواهان حق است، باید همواره در حال خودنگری و نظارت بر خود باشد و فریب تسویلات نفسانی خود را نخورد.
ب. اختلاف افکار را بپذیریم
همواره انتقاد از موضعی خاص و نظرگاهی معیّن صورت میگیرد. بی نظری در انتقاد محال یا نزدیک به محال است. از این رو، آنچه ما به هنگام انتقاد مطرح میکنیم، ممکن است صرفاً نظرگاه ما باشد و اگر کس دیگری به مسأله نگاه کند، آن را به گونهی دیگری ببیند و اساساً انتقاد را منتفی بداند. این نکته ما را هشیار میکند که مبادا هرگاه انتقادی داشتیم، آن را قطعی و یقینی و عینی بدانیم و از همهی عالم و آدم انتظار داشته باشیم که انتقاد ما را بی چون و چرا بپذیرند و اگر هم نپذیرفتند، آنان را به انتقادناپذیری متّهم کنیم. هر انسانی نگرش محدود و خاص خود را دارد و نمی تواند مطلق باشد و از منظری مطلق به هستی بنگرد. از این رو، هیچ کس نباید دچار این توهّم شود که نگاهش و نظرش نگاه و نظری فراهستی و خدایانه است. باید بپذیریم که ما انسان ها، هر یک به گونه ای میاندیشیم و اگر انتقادی را مطرح کردیم، ممکن است برای دیگری پذیرفتنی نباشد. این آموزه ما را از هرگونه پیش داوری و توقع بی جا بازمی دارد. اساساً اختلاف افراد و افکار، سنّت خداوند متعال است.خداوند متعال میفرماید: «وَلَو شاءَ ربُّکَ لَجَعَلَ النّاسَ اُمّةً واحِدَةً و لا یَزالونَ مُختَلفینَ»؛ (6) اگر پروردگارت میخواست، همهی مردم را یک امّت قرار میداد، ولی همواره در اختلاف خواهند بود.
با توجه به این حقیقت است که امام صادق (علیه السلام) میفرمایند: «لو عَلِمَ الناس کیفَ خَلقَ اللهُ - تبارک و تعالی - هذا الخلقَ لم یلُم اَحدٌ اَحداً» (7)؛ اگر مردم میدانستند که خداوند - تبارک و تعالی - این خلق را چگونه آفرید، هیچ کس دیگری را ملامت نمی کرد! از این رو، منتقد باید این نکته را همواره مدّ نظر داشته باشد که نمی تواند قبایی بدوزد و آن را بر تن همه کس کند. آری، به این سادگی نمی توان نسخه ای برای همگان پیچید و داروی همگان را معیّن ساخت. باید پذیرفت که «این دنیا عرصهی اختلاف افکار است و آن دنیا جایگاه حلّ اختلافات. در این دنیا، نمی توان جملگی اختلافات را حل کرد و هرگونه کوششی برای این کار سترون است.» (8)
ج. زبان خوش به کار بریم
هرچند شخص مورد انتقاد نمی تواند به بهانهی تلخی زبان ما یا تندی گفتارمان، از پذیرش محتوای انتقاد سرباز زند، اما منتقد نیز مجاز نیست که از هر لحنی و واژگانی برای بیان مقصود خود استفاده نموده، مدعی شود که «شفا بایدت، داروی تلخ نوش». انتقاد کردن مطلبی است و به کار بردن الفاظ درشت و ناخوشایند دیگر. آن یک فضیلت است و این یک رذیلت. منتقدی که از زبان ناهنجار استفاده میکند، به شخص مورد انتقاد زیانی نمی زند. آن کس اگر هشیار باشد، از محتوای انتقاد بهره مند خواهد شد. اما این یک میماند با تبعات زشت سخنان ناهنجارش. کیفر این دنیایی چنین منتقدی منفور شدن است. اگر کسی به بدزبانی شهره شد، چنانچه حقیقی ترین حقایق را بر زبان آورد و درست ترین راه حلها را ارائه نماید، نخواهد توانست میان دلها جایی برای خود بیابد و این زبان زهرآلودش او را از دیگران دور خواهد ساخت. کسی که زبان تلخی دارد، در حقیقت، تلخی و بدگوهری سرشت خود را به نمایش گذاشته؛ چرا که سبک و زبان هر کس آینهی ضمیر و نهان خانهی او است. کیفر آن جهانی چنین منتقدی آن است که زبان گزنده اش عقربی خواهد شد که او را خواهد گزید:این سخن های چو مار و کژدمت *** مار و کژدم گردد و گیرد دُمت
امام خمینی (رحمه الله) به این حقیقت، که در فرهنگ دینی ما از آن به «تجسّم اعمال» یاد شده است، این گونه اشاره میکنند: «شما بدانید که زبان انسان اگر گزنده شد و از عقرب گزنده تر شد، در آن عالم به صورت یک عقرب گزنده بیرون میآید.» (9) آری، انسان محصول اعمال خویش است و آنچه را که امروز انجام میدهد، فردا از آن برخوردار خواهد شد:
ای دریده پوستین یوسفان، *** گرگ برخیزی از این خواب گران
گشته گرگان، یک به یک خوهای تو *** می درانند از غضب اعضای تو (10)
بدزبانی و تلخی زیبندهی هیچ مسلمانی نیست و حتی نمی توان آن را در برابر مشرکان و بت پرستان و حتی داعیه داران خدایی به کار برد. خداوند متعال چون حضرت موسی (علیه السلام) را به پیامبری برانگیخت، از او خواست تا همراه برادرش نزد فرعون روند و با او به ملایمت و نرمی سخن بگویند. (11) حال، تکلیف ما در قبال دیگر برادران مسلمان معیّن است.
از این رو، امام خمینی (رحمه الله) بارها بر استفاده از زبان ملایم و ناصحانه تأکید کرده، از منتقدان میخواهند تا از درشتی بپرهیزند: «لسان نصیحت، غیر لسان لجن کردن و ضایع کردن است.» (12) اگر زبان منتقد تلخ باشد، چه بسا که انتقادش زیر این واژگان، پنهان بماند و شخص مورد انتقاد به مقابله برخیزد؛ چرا که همه ظرفیت بالایی ندارند. اما هدف اصلی این توصیه، کمک به شخص مورد انتقاد نیست، بلکه کمک به منتقد است؛ چون کسی که در این میان آسیب میبیند و - اگر چه موقّتاً پیروز شود - دنیا و آخرت خود را از دست میدهد، همین کسی است که زبان تلخش او را جهنمی میسازد. اگر منتقد در پی منافع دنیایی است، عقل را اقتضا میکند که نرمی پیشه کند و از زبان سالمی استفاده نماید و رفق را راهنمای عمل خود قرار دهد؛ چرا که به گفتهی امام صادق (علیه السلام)، «اِن شئتَ اَن تُکرَم فَلِن و اِن شئتَ اَن تُهانَ فاخشِن» (13)؛ اگر میخواهی گرامی ات بدارند، نرمی پیشه کن و اگر میخواهی خوارت دارند، درشتی کن. اگر هم منتقد برای رضای حق و کسب ثواب اخروی انتقاد میکند، بداند که تلخی زبانش او را از آن مسیر دور میسازد و راهی که در پیش گرفته است نه کعبه، که به ترکستانش میرساند.
د. مورد انتقاد را مشخص سازیم
نیز بیاموزیم که به هنگام انتقاد، به جای کلی گویی و استفاده از تعبیراتی کلی مانند «همه»، «هرگز» و «همیشه» مورد انتقاد را مشخص سازیم و دقیقاً بگوییم که به کدام رفتار یا کدام گفتار شخص، انتقاد داریم. اگر از کسی رفتار ناصوابی دیدیم، فوراً همهی رفتارهایش را به انتقاد نکشیم. اگر از کسی کردار ناخوشایندی دیدیم، یکسره او را به باد انتقاد نگیریم. دقیق و مشخص بگوییم که نسبت به کدام رفتار یا کردار حرف داریم. به گفتهی امام خمینی (رحمه الله) برخی «همین طور به طور اجمال و کلی انتقاد میکنند.» (14) این کار نه گرهی میگشاید و نه راهی پیش پای شخص مورد انتقاد میگذارد، بلکه فقط به درد عقده گشایی میخورد.ه. فکر را از فرد جدا کنیم
خداوند متعال به پیامبرش فرمود: «فَاِن عَصَوکَ فَقُل اِنّی بَرِیءٌ مِمّا تَعلمونَ» (15)؛ پس اگر تو را نافرمانی کردند، بگو از آنچه میکنید، بیزارم. به او نفرمود که از سرکشان بیزاری بجوید، بلکه از او خواست تا از رفتار سرکشانهی آنان بیزاری بجوید. این آموزه ای برای ما است در همهی زمینه ها. اگر از کسی به خاطر فکرش یا رفتارش انتقاد میکنیم، آن را به دیگر عرصه های زندگی او نکشانیم و به تعبیر امام خمینی (رحمه الله) در پی لجن مال کردن و ضایع کردن او نباشیم. میتوان با رعایت حریم افراد و در نظر گرفتن ضوابط اخلاقی. آزادانه نقد کرد، اما آن را نباید دستاویز خراب کردن افراد از طریق خلط فکر و فرد قرار داد.و. حتی المقدور راه نمایی کنیم
هرچند میان انتقاد و راه حل ارائه کردن، ملازمه ای نیست و میتوان این دو را از یکدیگر جدا ساخت و شخص مورد انتقاد از هر یک بهره ای جداگانه میبرد، اما به سود منتقد است تا جایی که میتواند، انتقادش را با راه حل همراه سازد. اگر منتقد خواستار منافع دنیایی باشد، بدین سان، قدر میبیند و بر صدر مینشیند و به تدریج دیگران او را نه به عنوان منتقدی منفی باف و نق زن، بلکه به عنوان ناصحی راه گشا خواهند شناخت و احترام او را پاس خواهند داشت. اگر هم منتقد در پی کسب ثواب اخروی است، باز برایش بهتر است به جای آن که تنها عیب های برادر مسلمانش را به رویش بیاورد، بکوشد تا دستش را بگیرد و او را گامی به پیش ببرد. در هر صورت، نهایتاً به سود منتقد است تا جایی که میتواند، انتقادش را باراه حل همراه سازد که: «اِن اَحسَنتُم، اَحسَنتُم لِأَنفُسکم» (16)؛ اگر نیکی کردید، به خویشتن نیکی کرده اید.
ز. انتقاد را از انتقام تفکیک کنیم
لازم نیست که منتقد حتماً دوست شخص مورد انتقاد باشد، بلکه میتواند دشمن او نیز باشد، اما یک نکته را باید بداند و آن این که انتقاد از انتقام جویی جدا است و بداند که « انتقاد، غیر غرض ورزی است.» (17) منتقد هرچند که زیرک باشد و هر قدر که بتواند انگیزه های ناسالم خود را بپوشاند، باز وجدان عمومی آن را خواهد شناخت و او را از خود خواهد راند. چنین نیست که منتقد بتواند انگیزه های خود را از چشمان تیزبین دیگر منتقدان بپوشاند و کبک صفت سر در برف فرو برود و برای کینه گشایی انتقاد کند. چنین کسی مطمئن باشد که به زودی دستش رو خواهد شد.نکته بینانند در عالم بسی *** واقفند از کار و بار هر کسی
منتقد، آزاد است که انتقاد کند، اما هوشیار باشد که «انتقاد، غیر انتقام جویی است. انتقاد، انتقاد صحیح باید بشود. هر کس از هر کس میتواند انتقاد صحیح بکند. اما اگر قلم که دستش گرفت، انتقاد برای انتقام جویی، این همان قلم شیطان است.» (18) اگر منتقدی به قصد انتقام جویی، به انتقاد بپردازد، نه تنها به مقصود خود نایل نمی شود، که هم در این جهان زیان خواهد دید و هم در آن جهان. اما تفاوت میان این دو چیست؟
نویسنده ای این تفاوتها را بر شمرده است: « انتقاد مشفقانه و سازنده با انتقام خصمانه تفاوت بسیار دارد. نقد زدن غیر از نق زدن است. منتقد اشکال شناس است، منتقم اشکال تراش. منتقد در پی تقویت است، منتقم در پی تضعیف. منتقد راه حل نشان میدهد، منتقم یأس و بن بست، و در مقام ارائهی راه حل نیست. منتقد درصدد کشف بیماری و علاج است، منتقم درصدد ایجاد آن. منتقد طبیب است، منتقم رقیب است. انتقاد از شفقت است، انتقام از خصومت.» (19)
با این حال، منتقد خود نخستین کسی است که متوجه انگیزه های خود میگردد: «انسان میفهمد که اگر انتقاد بکند، آیا این انتقاد سازنده است یا انتقام است؛ خودش میفهمد؛ یعنی غالباً میفهمد.» (20) اگر هم نفهمید، جامعه که در این مقام معلم خوبی است، با طردش به او خواهد فهماند.
پینوشتها:
1. نشر دانش، سال سوم، شمارهی ششم (مهر و آبان 1362)، ص 43، پذیرفتن انتقاد و بهره گیری از آن، نوشتهی موری مارک لند، ترجمهی علی محمد حق شناس.
2. صحیفهی امام، ج 14، ص 14.
3. همان.
4. همان، ص 12.
5. همان، ص 10-11.
6. هود: 118.
7. الکافی، ج 2، ص 44.
8. مجموعهی مقالات همایش رقابت های سیاسی و امنیت ملی، ج 1، ص 51 «اختلاف افکار»، محمد اسفندیاری.
9. صحیفهی امام، ج 14، ص 51.
10. مثنوی، ج 4 (دفتر چهارم)، ص 177.
11. ر.ک. به سورهی طه، آیهی 44.
12. صحیفه امام، ج 20، ص 127.
13. میزان الحکمه، ج 2، ص 1104.
14. صحیفهی امام، ج 9، ص 522.
15. شعراء: 216.
16. اسراء: 7.
17. صحیفهی امام، ج 13، ص 481.
18. همان، ص 205.
19. معرفت شناسی دینی، ص 29.
20. صحیفهی امام، ج 19، ص 365.
اسلامی، سیدحسن، (1388)، انتقاد و انتقادپذیری، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)، چاپ پنجم
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}