پیشینهی تاریخی و چشم اندازها
انسان شناسی در ایران
تاریخ انسان شناسی در ایران را، همچون پیشینهی این علم در جهان، میتوان به دو دورهی متمایز تقسیم کرد. میدانیم که این تفکیک به طور عام پیدایش علم مردم شناسی را در نیمهی دوم قرن نوزدهم میلادی مبنا قرار میدهد. نخستین بار در
نویسنده: ناصر فکوهی
پیشینهی تاریخی و چشم اندازها
تاریخ انسان شناسی در ایران را، همچون پیشینهی این علم در جهان، میتوان به دو دورهی متمایز تقسیم کرد. میدانیم که این تفکیک به طور عام پیدایش علم مردم شناسی را در نیمهی دوم قرن نوزدهم میلادی مبنا قرار میدهد. نخستین بار در حدود سالهای دههی 1860 بود که واژگان «مردم نگاری» و «مردم شناسی» و نهادهایی چون انجمن مردم نگاری (1)، انجمن جغرافیا (2) و مدرسهی انسان شناختی (3) در فرانسه به صورت گسترده مطرح شدند. آدولف باستیان (4) در سال 1862 گاهنامهی مردم شناسی (5) را در آلمان تأسیس کرد و کسانی چون فریزر و تایلر نخستین کرسیهای دانشگاهی را در انگلستان بنیان نهادند. به این ترتیب مردم شناسان کار خود را با بررسی جوامع موسوم به «ابتدایی» آغاز کردند. در تاریخ مردم شناسی، دوران پیش از این را گاه «ماقبل تاریخ انسان شناسی» نامیده اند. با وجود این، ما اصطلاح «تفکر انسان شناختی» را ترجیح میدهیم. در حقیقت در ذات تفکر انسان شناختی با موضوع اساسی رابطهی دو مفهوم «خود» و «دیگری» روبه رو میشویم که از زمان شکل گیری علم انسان شناسی تا امروز محور اساسی کار بوده است. با این تعبیر هرگاه گروه یا جامعهای که «هویت» و «شخصیت» روشنی برای خود قائل است، دربارهی گروه یا جامعهی دیگری بیندیشد، رویکرد و تفکر انسان شناختی پدید میآید. البته «خود» معانی بسیار متفاوتی دارد و ممکن است هر نوع گروهی را دربر بگیرد. اندیشهی یک قوم دربارهی قومی دیگر، یک ملت دربارهی ملتی دیگر، یک طبقه، گروه اجتماعی یا گروه سنی دربارهی طبقه یا گروه اجتماعی و سنی دیگر، همگی نمودهایی از اندیشهی انسان شناختی اند. اما این تلقی را باز هم میتوان گسترش داد. مثلاً اندیشیدن به بازنمودهای نمادین و اسطورههای گذشته و یا آرمانهای آینده، نگاه یک بازیگر اجتماعی به اشیاء و افکاری که در جامعه اش وجود دارند، و در حقیقت هرگونه «نگاه» و اندیشهای که بتوان مفهوم «فاصله»ای فرهنگی را در آن جای داد، و هر تفکری که اشیاء و ذهنیتهارا به مثابه موضوعاتی «ناشناخته» موضوع شناخت تازهای قرار دهد، نوعی اندیشهی انسان شناختی است.با چنین تعبیری، مفهوم اندیشهی مردم شناختی پیش از شکل گیری و موجودیت یافتن علم انسان شناسی، باری غنی و گسترده دارد. چنان که در کشور ما نیز شامل میراثی است که پیش از آن که انسان شناسی به مثابه یک رشتهی علمی در ابتدای قرن بیستم وارد ایران شود در متون و اسناد گوناگون وجود داشته است.
قدمت این متون به پیش از ورود اسلام و متون اوستایی میرسد. گاثاها، سرودههایی که به حدود قرن هفتم پیش از میلاد و به زرتشت پیامبر منسوب اند و قدیمی ترین بخش اوستا را تشکیل میدهند، احتمالاً در قالب یک سنت شفاهی در ایران معاصر با یونان باستان وجود داشته اند و امروز گنجینهای غنی از اساطیر و باورهای دینی اند. از جمله متون بسیار ارزشمند مربوط به دورهی ساسانی باید به مجموعهی وَندیداد اشاره کرده که با شرح گناهان، جرائم، قوانین و مجازاتهای رایج آن دوران ما را در شناخت موقعیت فرهنگی عصر مزبور بسیار یاری میکند.
در سه قرن نخستین اسلامی در ایران، نوشتههای موسوم به ادبیات پهلوی (پارسی میانه) گویای تلاشی تحسین برانگیز برای بازسازی متون اوستایی در آن دوران و منبع پراهمیت دیگری برای شناخت پیشینهی تفکر مردم شناختی اند. بُندَهِش، دینکرد، روایت پهلوی، گزیدههای زاداَسپرم، اَرداویراف نامه و یادگار زریران مهم ترین این متون اند. از منظر مردم شناسی شاید بندهش از سایر این متون مهم تر باشد. این کتاب با توصیفهایی گسترده از اسطوره شناسی آفرینش جهان مادی و معنوی و گونهای تاریخ و جغرافیای نیمه اسطوره ای، برای درک دین مزدایی و تأثیر این دین بر حوزهی دینی پس از اسلام در ایران منبعی غنی به شمار میرود.
ارداویراف نامه، که شرح سفری جادویی است به دوزخ و بهشت و نیز تحلیل گناهان و صحنههایی از مجازاتها و پاداشها، حاوی نکات بسیار ظریف بسیاری دربارهی پیوندهای زندگی و ارزشهای اخلاقی ایرانیان عصر باستان است. البته برای درک فرهنگ ایران باستان از خلال متون همان دوران، نباید مجموعهی «سنگ نبشتههای باستانی» که امروز تقریباً تمامی آنها خوانده شده اند، و همچنین آثار مورخان یونانی، به ویژه هرودوت و گزنفون، را از یاد برد.
حجم بزرگی از ادبیات ایرانی در دوران اسلامی نیز رویکردی انسان شناختی دارند و یا سرشار از موارد مردم نگارانه اند. نخستین آثار حماسی و اسطوره ای، به ویژه شاهنامهی فردوسی (قرن چهارم هجری) و متونی که به تقلید از آن نوشته شدند، همچون گرشاسب نامهی اسدی (قرن پنجم هجری) و مجموعهی عظیم خمسهی نظامی گنجوی (قرن ششم هجری) گنجینههای ارزندهای هستند که در بسیاری موارد از اسطوره شناسی ایران برگرفته شده اند. در میان آثار آن دوران باید به ماللهند، اثر پژوهشی بیرونی (قرن چهارم هجری) دربارهی هند و هندوئیسم- که پس از آشنایی اش با زبان سانسکریت تألیف کرد- و دو کتاب دیگر او دربارهی آداب و سنن و جشنهای ایرانی، یعنی آثار الباقیه و التفهیم لاوائل صناعه التنجیم، و همچنین به آداب العرب و الفرس ابن مسکویه (قرن چهارم هجری) نیز اشاره کرد. کتاب نوروزنامه که آن را به خیام (قرن پنجم هجری) منسوب کرده اند نیز به آداب و رسوم برگزاری نوروز در عهد ایرانیان ساسانی اختصاص دارد.
در کتابهای «تاریخی» کلاسیک ادبیات ایران، عموماً با ساختاری روبه رو هستیم که آغاز جهان در قالب افسانهها و اسطورهها شروع میشود و سیر حوادث را تا زمان نگارش کتاب دنبال میکند. و در فاصلهی قرون سوم تا پنجم هجری بسیار شکوفا بود؛ اخبارالطوال دینوری (قرن سوم هجری)، فتوح البلدان بلاذری (قرن سوم هجری)، تاریخ الرسل و الملوک طبری (قرن سوم هجری)، مروج الذهب و التنبیه و الشراف مسعودی (قرن چهارم هجری)، سنی ملوک الارض و الانبیاء حمزهی اصفهانی (قرن چهارم هجری) و زین الاخبار گردیزی (قرن پنجم هجری) از این جمله اند.
در کنار این آثار باید به بسیاری کتب اخلاقی و سیاسی اشاره کنیم که به سبکهای گوناگون، در قالب رسالههای جدی گرفته تا متون طنزآمیز، گنجینهی بزرگی از دادههای فولکلور در خود دارند، از آن جمله است: سیاست نامهی نظام الملک (قرن پنجم هجری)، قابوس نامهی عنصرالمعالی کیکاوس (قرن پنجم هجری)، نصیحت الملوک غزالی (قرن پنجم هجری)، گلستان و بوستان سعدی (قرن هفتم هجری) و بالاخره موش و گربهی عبید زاکانی (قرن هشتم هجری).
برخی از آثار شاعران عرفانی بستری دیگر برای ثبت اساطیر، تمثیلها و مجموعههای فلسفی به شمار میآیند، از جمله حدیقه الحقیقه و شریعه الطریقهی سنایی (قرن ششم هجری)، منطق الطیر، الهی نامه و مصیبت نامهی عطار (قرن ششم هجری)، مثنوی مولوی (قرن هفتم هجری). این سنت در برخی کتابهای افسانهای که عموماً شامل قصهها و باورهای عامیانه اند به گونهای دیگر ادامه یافته است. سندبادنامهی ظهیری (قرن ششم هجری)، طوطی نامهی ضیاء نخشبی (قرن هشتم هجری)، جامع الحکایات و از همه مهم تر هزار و یک شب که تحت نام هزار افسان به فارسی درآمده از این جمله اند.
سرانجام باید به سنت سفرنامه نویسی اشاره کنیم که با آثاری چون المسالک و الممالک ابن حوقل (قرن چهارم هجری) و زادالمسافرین ناصرخسرو (قرن پنجم هجری) آغاز شد و در قرنهای بعدی با رحلهی ابن بطوطه (قرن هشتم) و کتاب العبر و دیوان المبتداء و الخبر فی ایام العرب و البربر ابن خلدون (قرن هشتم هجری) ادامه یافت.
از قرن دهم هجری (عصر صفوی) به این سو، آثار دیگری در همین راستا و با بهره گیری از همهی سبکهای ادبی در ایران پدید آمدند. عقاید النساء (یا کلثوم ننه)، نوشتهی آقاجمال خراسانی، روایتی است طنزآلود از باورها، اخلاق و رفتارهای زنان آن روزگار؛ دو کتاب مجمع الامثال و جامع التمثیل، نوشتهی محمدعلی هبله رودی، از قدیمی ترین مجموعههای امثال ایرانی به شمار میروند.
یکی از متون مهم دوران قاجار کتاب حاجی بابای اصفهانی، اثر جیمز موریه است که توسط میرزا حبیب اصفهانی به فارسی ترجمه شد. این کتاب حاوی مطالب بی شماری دربارهی آداب و رسوم ایرانیان است. آثار تاریخی- جغرافیایی- محلیِ این دوره نیز اهمیت بسیاری دارند، مانند فارسنامهی ناصری حاج میرزا حسن فسائی، آثارالعجم سیدمحمدحسین نصیری (فرصت الدوله)، تاریخ اصفهان شیخ حسن جابری انصاری، نصف جهان فی تعریف الاصفهان، محمدمهدی بن محمدرضا اصفهانی، تاریخ بختیاری علی قلی خان بختیاری (سردار اسعد) و ... .
در دوران مشروطه و سالهای پس از آن زمینهای بسیار مناسب برای شکل گیری نثر جدید پارسی به وجود آمده بود که در جست و جوی ریشههای خود و تلاش برای بازسازی نوشتار از خلال گفتار شفاهی، تمایل زیادی به عقاید و ادبیات شفاهی داشت. سیداشرف حسنی گیلانی مدیر روزنامهی نسیم شمال، رضا گنجهای مدیر روزنامهی باباشمل و ... هر یک به گونهای مشغول جمع آوری و انتشار آثار فولکلور ایران شدند. آثار این دوره به ویژه آثار علی اکبر دهخدا همچون چرند و پرند و امثال و حکم، و تدوین لغتنامه، گامهایی مؤثر در راه شکل دادن به مردم شناسی فولکلوری در معنی جدید آن بودند. حسین کوهی کرمانی که کتابهای هفتصد ترانه و چهارده افسانه از افسانههای روستایی ایران را از خلال فرهنگ و ادب شفاهی مردم گردآورد؛ امیرقلی امینی نویسنده و روزنامه نگار که با آثاری چون سی قصه از اصفهان و فرهنگ عوام سهم قابل توجهی در شناخت ادبیات عامیانه داشت؛ عباس شوقی که کتاب دشت گرگان را دربارهی آداب و رسوم ترکمنان نوشت و نیز صبحی مهتدی سهم زیادی در شکوفایی ادبیات فولکلور ایران در اوایل قرن حاضر داشتند. راهی را که این نویسندگان آغازگر آن بودند، دو شخصیت برجستهی تاریخ ادبیات ایران به فاصلهی اندکی پی گرفتند: صادق هدایت و محمدعلی جمالزاده.
هدایت در آثار خود، از جمله داستانهای کوتاهی مانند توپ مروارید، علویه خانم و سه قطره خون و آثار تحقیقی اش مانند نیرنگستان، تحت تأثیر ملی گرایی خاص بخش مهمی از فرهنگ عامه و زبان مردم کوچه و بازار و ادبیات شفاهی ایران را گرد آورد. البته نباید فراموش کرد که هدایت با مجموعههای داستانی اش روحیه و سنتهای عمیق ایرانی را با روشنی دقیق توصیف میکند.
محمدعلی جمالزاده هم گردآوری و اشاعهی فرهنگ فولکلور ایرانی را با نثری بی تکلف تر و ساختهای داستانی ساده و عامی تر ادامه داد. برخی از آثار او همچون یکی بود یکی نبود، دارالمجانین و ... برای شناخت فرهنگ عامه هنوز قابل استنادند.
تمایل سنت ادبی به زنده نگه داشتن و بهره برداری از سنتهای شفاهی محلی در آثار چهرههای معاصر چون نیما یوشیج، مهدی اخوان ثالث، سهراب سپهری و شهریار ادامه یافت؛ جریانی که پیش از همه در آثار جلال آل احمد، چه آثار داستانی اش و چه تک نگاریهایش چون تات نشینهای بلوک زهرا، اورازان، درّ یتیم خلیج، و سپس در آثار داستان نویسانی چون صمد بهرنگی (کوراوغلو و کچل حمزه)، صادق چوبک (تنگسیر)، سیمین دانشور (سووشون)، محمود دولت آبادی (کلیدر) و نادر ابراهیم (آتش بدون دود) ادامه مییابد. به این گروه، باید نویسندگان دیگری چون غلامحسین ساعدی (چوب به دستهای ورزیل، عزاداران بیل و گاو و آثار مردم نگاری اش مثل اهل هوا)، علی محمد افغانی (شوهر آهوخانم)، بهرام بیضایی (مرگ یزدگرد، پهلوان اکبر میمیرد)، امین فقیری (دهکدهی پرملال) را نیز افزود که در آثار خود عناصر فولکلور بی شماری را به کار گرفته اند. در این حال نباید سهم بزرگ نویسندگانی چون احمد شاملو که دست به کار تدوین بزرگ ترین دایرة المعارف ادبیات شفاهی ایران پس از امثال و حکم دهخدا یعنی کتاب کوچه شد و نیز جلال ستاری را با مجموعهی گستردهی آثارش دربارهی اسطوره شناسی و ادبیات کلاسیک ایرانی از یاد برد.
در مقایسه با مطالعات اسطوره شناسی محض ما با سنت گستردهای از ادبیات فارسی سروکار داریم که به رغم برخی پژوهشهای اندک در حوزهی انسان شناسی، از این دریچهی دید ناشناخته مانده اند و بستر گستردهای را برای مطالعات آتی به مردم شناسان نسلهای کنونی و آتی ارائه میدهند، سنت دانشگاهی و پژوهشی مردم شناسی در کشور ما بسیار جوان است و عمرش به زحمت به نیم قرن میرسد. این سنت در سالهای آغازین قرن حاضر متولد شد: «فرهنگستان ایران» پس از تشکیل در سال 1314، در سال 1316 اساسنامهی «مؤسسهی مردم شناسی ایران» را تدوین کرد و این مؤسسه با نام «بنگاه مردم شناسی» که سپس به «موزهی مردم شناسی» تبدیل شد، فعالیتش را آغاز کرد. مجلهی مردم شناسی نیز در همین زمان شروع به کار کرد. در راه تبدیل مردم شناسی به یک رشتهی دانشگاهی این فعالیتها گامهایی نسبتاً جدی بودند. این اقدامات اولیه در چارچوب فعالیتهای پژوهشی «ادارهی فرهنگ عامه» به تأسیس «مرکز پژوهشهای مردم شناسی» و سپس «مرکز مردم شناسی ایران» که در دههی 1340 پذیرای گروهی از مردم شناسان همچون علی بلوکباشی و هوشنگ پورکریم بود. در سیر تحول و توسعهی ادارهی فرهنگ عامه و تبدیل آن به مرکز پژوهشها و ادارهی مردم شناسی ایران، نباید از نقش مؤثر محمود خلیقی که مدتها مدیریت این مرکز را نیز برعهده داشت، گذشت. مردم شناسان و پژوهشگران بزرگی چون پرویز اذکایی، کاظم سادات اشکوری، اصغر کریمی، بیژن کلکی، محمد میرشکرایی، مرتضی هنری که در دههی 1350 در این مرکز گردهم آمده بودند، توانستند مطالعات گستردهای را در زمینهی فرهنگ عامه به انجام برسانند. مجلهی مردم شناسی و فرهنگ عامهی ایران که به مدیریت دکتر محمود خلیقی و سردبیری علی بلوکباشی در سالهای 1353 تا 1356 از سوی مرکز مردم شناسی ایران منتشر میشد، بستری بود برای عرضهی بخش بزرگی از مطالعات به خصوص در حوزهی مردم شناسی روستایی و فولکلور. در این مجله آثار گروهی از مردم شناسان فرانسوی و امریکایی که در آن زمان در ایران بسیار فعال بودند، نظیر ژان پیر دیگار، مارسل بازن، کریستین برومبرژه، ویلیام آیرونز نیز منتشر شد.
پس از انقلاب اسلامی فعالیتهای مرکز مردم شناسی عملاً به «سازمان میراث فرهنگی» وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی منتقل شد که امروز در قالب پژوهشکدهی مردم شناسی، به فعالیت ادامه میدهد.
در اواسط دههی 1340 ابتدا در قالب مرکز مطالعات و تحقیقات اجتماعی و سپس، دانشکدهی علوم اجتماعی دانشگاه تهران، نخستین جایگاههای دانشگاهی را به رشتهی مردم شناسی اختصاص دادند و تا امروز، این دانشکده همچنان پایگاه اصلی رشتهی انسان شناسی در کشور ماست. ظفردخت اردلان، نادر افشار نادری، مهدی ثریا، محسن ثلاثی، محمود روح الامینی، حشمت الله طبیبی، جواد صفی نژاد، اصغر عسگری خانقاه، محمدعلی یوسفی زاده از جملهی بنیانگذاران انسان شناسی در این دانشکده اند.
در بنیان گذاری و توسعهی انسان شناسی جدید در ایران پژوهشگران بسیاری، گاه از حوزههای علمی دیگری همچون تاریخ، جغرافیا، زبان شناسی و باستان شناسی نیز نقش داشته اند که شاید نام آنها در این مختصر از قلم افتاده باشد. تدوین تاریخچهای مفصل از سیر این تلاش باید در دستور کار انسان شناسان ایران قرار گیرد.
از اوایل 1370 با احساس نیاز بسیار زیاد به گسترش مطالعات در زمینهی مسائل اجتماعی و فرهنگی ایران، انسان شناسی وارد مرحلهی جدیدی شد. امروز نه فقط تدریس انسان شناسی در سطوح کارشناسی و کارشناسی ارشد در دانشگاههای دولتی و خصوصی، بلکه نوسازیِ دروس مربوط به آن و ورود دروسی چون انسان شناسی هنر، انسان شناسی سیاسی، انسان شناسی اقتصادی، انسان شناسی شهری، انسان شناسی زنان به این حوزه گویای پویایی این علم در کشور ماست.
با این حال برای گسترش هرچه بیش تر انسان شناسی در ایرانِ امروز، کاربردی شدن آن بسیار ضروری است، اصلی که در جهان کنونی تقریباً به تمامی علوم تحمیل شده است: ضرورت انطباقِ بازار کار و کالبدهای آموزشی و پژوهشی و یک سو شدن اهداف این دو، خود به هماهنگی هرچه بیش تر میان دست اندرکاران این دو گروه نیاز دارد. در واقع نوسازی رشتهی مردم شناسی باید هدف اساسی و فوری همهی کسانی باشد که به آیندهی این رشته در کشور ما دل بسته اند. این نوسازی بی آنکه زمینههای پیشین مطالعات انسان شناسی یعنی روستا، عشایر، جوامع باستانی و ... را کنار نهد، زمینههای مطالعاتی جدیدی چون شهر و توسعه را وارد حوزهی مطالعاتی آن میکند. به این ترتیب انسان شناسی همچون جامعه شناسی، با پژوهشهای میدانی و نظری، راهگشایی در برابر مشکلات و معضلات اجتماعیِ کشور ما خواهد بود. این امر به خصوص از آن رو اهمیت دارد که ما در جامعهای زندگی میکنیم که به شدت و با شتابی شگفت انگیز در حال دگرگونی است و این دگرگونی گسترهی بزرگی از مشکلات و پیچیدگیهای اجتماعی و فرهنگی به همراه میآورد که مطالعه و شناخت آنها بیش از آن که از عهدهی جامعه شناسان با روش شناسی خاص جوامع صنعتی برآید، در توان انسان شناسانی است که این گونه پیچیدگیهای فرهنگی همواره موضوع اصلی کارشان بوده است. بنابراین میتوان نتیجه گرفت در صورتی که دست اندرکاران این رشته از موقعیتها به خوبی استفاده و شرایط مناسبی برای رشد انسان شناسی در ایران فراهم کنند، آیندهی نسبتاً روشنی در انتظار آن است. انسان شناسی امروز با اقبال بسیار بزرگی در جهان روبه روست و هیچ دلیلی وجود ندارد که در کشور ما چنین نباشد. در واقع، پیشینهی تاریخی و عمیقی که در ابتدای این مطلب به آن اشاره شد، به خوبی نشان میدهد که ما از پشتوانهای غنی برای این کار برخورداریم.
تأسیس، رشد و توسعهی انجمنها و نهادهای علمی غیردولتی در حوزههای مختلف علوم اجتماعی به ویژه انسان شناسی که در حال حاضر دستور کار گروهی از متخصصان است، امکانات و زمینههای تازهای را برای نزدیک شدن انسان شناسان به یکدیگر و همکاری فارغ التحصیلات این رشته با نهادهای دانشگاهی و پژوهشی کشور فراهم میآورد.
پینوشتها:
1. société éthnographique.
2. société de géographie.
3. Ecole Antrhopologique.
4. Adolf Bastian.
5. Zeitschrif für Ethnologie.
فکوهی، ناصر؛ (1391)، مبانی انسان شناسی، تهران: نشر نی، چاپ اول
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}