در جستجوى فرهنگ وهويت در بستر هنر
در جستجوى فرهنگ وهويت در بستر هنر
نويسنده:امير مشهدى عباس
منبع:روزنامه رسالت – شماره 6300
منبع:روزنامه رسالت – شماره 6300
تئاتر کودک و نوجوان يکى از مهمترين و تاثيرگذارترين رسانه هاى موجود در ايران است که اگر درست به آن پرداخته شود به سادگى مى توان توجه مخاطب را بيش از اين به آن جلب نمود و تاثيرات مثبتى در زمينه هاى فرهنگى هنرى اقتصادى اجتماعى بر روى نسل هاى آينده گذاشت. در تئاتر کودک و نوجوان چهارچوب هاى حساسى وجود دارد که در تئاتر بزرگسال لحاظ نمى شود. علت اين چهارچوبها حساسيت هاى بالا و مهم سنين کودکى و نوجوانى است و همين نکته باعث مى شود تا توليدکنندگان و هنرمندان تلاش مضاعف کنند که با دانايى کامل در اين راه حرکت نموده و نسبت به نياز واقعى مخاطبان توليدات خود را عرضه نمايند. از آنجايى که توليدات نمايشى ما نسبت به توانايى هنرمندان ما بسيار اندک است و آثار موجود نيز با نواقص بسيارى ارائه مى شوند مى توان سنجيد که تئاتر کودک و نوجوان از شيرازه دچار مشکل است. کودکان و نوجوان داراى انرژى و پتانسيلى هستند که اگر فقط بخواهيم آنان را درک کنيم بايد به دوران کودکى و نوجوانى خودمان برگرديم .انرژى اى که اگر درست هدايت شود مى تواند قدرت، خلاقيت و نوآورى را در آينده به شکل واقعى به دنبال داشته باشد و رسانه ها نقش بسزايى در اين هدايت دارند. قسمت عمده اى از اين انرژى به تصويرسازى ذهنى و خيال پردازى مربوط مى شود و نمايش خلاق با دنياى فانتزى و ايده جايگاه بسيار مناسبى براى تخليه اين انرژى محسوب مى شود که با همذات پندارى مخاطب با شخصيت اصلى (قهرمان) يک نمايش يا قصد انجام مى پذيرد. وقتى مخاطب بتواند ظرف، خلاقيت و خيال پردازى خود را به درستى خالى کند مى تواند دوباره آن را پر کند و اين جايگزينسازى چرخه اى براى روند رشد تفکر خلاقانه ايجاد کرده تا همين تمرين باعث کارآزموده شدن و به کارگيرى مناسب خلاقيت در سازندگى و آموزندگى نسل آينده خواهد شد.
پس شکافتن لايه هاى روانشناسى مخاطب در هنر نمايش تئاتر و حرفه اى شدن براى عمل کردن اصولى و علمى تنها وظيفه ساده ما دست اندرکاران نمايش است. تئاتر کودک و نوجوان تفاوت هاى بسيارى با تئاترهاى ديگر دارد که به چند نمونه از آن اشاره مى کنيم.
بازيگر است که در ميان تمام عوامل اجرايى قدرت و وظيفه بيشترى نسبت به ديگر دست اندرکاران را دارد چون براى ارتباط برقرار کردن هر چه بيشتر با مخاطب او مجبور است از حضور مخاطب استفاده کند و يا از روى صحنه به ميان مخاطب برود و همين امر باعث مى شود که زمان نمايش، نوع ورود و خروج بازيگران، موضوع هاى حاشيه اى و برخى اوقات فاصله گذارى نمايشى تغيير کند. موسيقى در نمايش بزرگسال در جاى خود حرکت مىکند اما شايد بتوان گفت در تئاتر کودک يک اصل محسوب مى شود و پا از جاى خود فراتر مى گذارد. چون موسيقى در تئاتر کودک همانند يک شخصيت حائز اهميت است.
اگر نويسنده اى بخواهد براى هم نسل و هم فکر خود (بزرگسال) اثرى را خلق کند مى داند که حداقل نيازى به تغيير ماهيت فکرى خود ندارد و مى تواند از هزاران کلمه بزرگ و کوچک استفاده کند اما در نويسندگى براى کودکان و نوجوانان چنين نکته هايى وجود ندارند چون نويسنده بايد ماهيت فکرى خود را بر پايه نيازهاى کودکى و نوجوانى تغيير داده و فقط مى تواند از هفتصد کلمه براى کودکان استفاده کند چون آنان فقط با اين تعداد کلمه آشنا هستند و...وقتى به تاريخچه تئاتر کودک و نوجوان در ايران بنگريم خلاء يک عنصر را به صورت کاملا محسوس مشاهده مىکنيم و آن هم نمايشنامه است. نمايشنامه اولين موفقيت و انتخاب گروه نمايشى ست که هميشه مهجور مانده و به علت کم اهميت شمردن نويسندگان اين رشته چه از نظر مالى و چه از نظر ارزشى هيچ گاه نويسندگى نمايشنامه به عنوان شغل مطرح نشده و تنها کسانى که علاقه قلبى داشتهاند نوشته اند و آن هايى هم که توانمند بوده اند آثار خود را نشر کرده اند.
در تاريخ تئاتر براى کودکان و نوجوانان که با حمايتهاى وزارت فرهنگ و هنر، کانون پرورشى فکرى کودکان و نوجوانان و فستيوال هايى همچون جشن هنر شيراز و... از دهه پنجاه رنگ و بويى به خود گرفت و حائز اهميت شد، فقط تئاترهايى با موفقيت همراه بودند که متن نمايشى مناسبى داشتند (البته لازم به ذکر است که در آن روزها متون نمايشى با وسواس و دقت خاصى نگارش مى شدند) و برخى نمايش هاى ديگر که به شيوه نمايش خلاق و بداهه سازى به اجرا در مى آمدند و از ايده وام مى گرفتند اما اغلب نمايشنامه ها دچار آسيب بود. آيا اين به علت ساختار شکنى و تاثيرات آوانگارد در هنر بعد از دهه شصت است؟ يا کمبود نمايشنامه نويسان دقيق و با کيفيت؟ آيا مى توان پيش بينى کرد که حل اين معضل بايد توسط چه کسى يا چه ارگانى حل مى شده؟ و يا در جايى که براى کودکان نسل امروز که ساده ترين سرگرمى هايشان بازى با پيچيده ترين بازى هاى کامپيوترى است ده ها نمايش درباره آموزش مسواک زدن توليد مى شود... مى توان در مورد پيشرفت و آينده حرفه اى تئاتر کودک و نوجوان حرفى به ميان آورد يا خير؟ نويسندگان اغلب در موضوعات نمايشنامه هاى خود مبحث نصيحت محورى را غالب بر مسائلى ديگر قرار مى دهند و براى ايجاد فضايى نو به جاى آنکه نوع نگاهشان را تغيير بدهند به خلق شخصيت هاى خيالى و تصنعى مى پردازند که در عين نوآورانه بودن جذاب نيز باشد. اما مبحث اصلى خلق کردن شخصيت است. آيا با به وجود آمدن شخصيت تازه اثر ما با موفقيت روبرو مى شود؟
لزوما احتياج به خلق شخصيتى تازه نيست ونويسنده مى تواند با شخصيت هاى موجود هدف خود را تاثيرگذارتر و باورپذيرتر کند. بهتر است کمى بيشتر به خلق شخصيت هاى عجيب و غريب براى کودکان و نوجوانان بينديشيم. کودکان و نوجوانانى وجود دارند که پس از ديدن نمايش ها فيلم هاى عجيب و غريب که شخصيت هاى نامتعادل و غيرواقعى داشته اند ديگر به تنهايى دستشويى و حمام نرفته اند، در اتاق خود به تنهايى نخوابيده اند، در مدرسه و کلاس درس پرخاش کرده اند و... بله - خلق شخصيتهاى جذاب جديد ولى بدون منطق و هويت براى کودکان و نوجوانان توهم زايى را به ارمغان مى آورد علت آن نيز دنياى تصورات و تخيلاتى ست که به مقتضاى سن کودکى و نوجوانى وجود دارد - دنياى آن ها از لحاظ حسى و تحليلى آن قدر قدرتمند است طبق آمار تحقيقات شخصى کودکان 23 برابر و نوجوانان 11 برابر بزرگسالان از ديدن تئاتر تاثير مى گيرند و لذت مى برند.
قصه سازى از قصه ها نه فقط براى نويسندگان و خالقان آثار ادبى و هنرى بلکه براى تمامى کسانى که با قصه و خيالپردازى سر و کار دارند حائز اهميت است، کودکان که نيازهاى واقعى خود را به صورت غيرمستقيم در قصه عنوان مى کنند، نوجوانان که با قصه به آرزوهاى کوچک و بزرگ خود فکر مى کنند، پدر و مادرهايى که شب ها براى کودکانشان قصه هاى تکرارى تعريف مى کنند، نويسندگانى که شخصيتهاى خلق شده شان را در دنياى قصه و درام به نمايش مى گذارند و... همه و همه قصه مى گويند و مى سازند و مى نويسند. نکته اينجاست که تمامى اين قصهها براى نياز مخاطب خلق نمى شود و بيشتر بنا بر استقبال آن ها توليد مى شود و متاسفانه گاهى نياز مخاطب همان چيزى نيست که از آن استقبال مى کنند، اگر هنرمندان باتدبيرى نتوانند نياز مخاطب را تامين کنند ناخودآگاه استقبال هم از بين خواهد رفت.
به نمايشنامه بپردازيم که پس از بسته شدن نطفه آن از ديالکتيک آغاز مى شود، وجود شخصيت هاى کليدى و نوع ارتباط آن ها با يکديگر، کنش ها و واکنش ها، گره ها واجع و فرودها تعريف مى شوند تا به ديالوگ نويسى برسد. اما گر در قسمت ديالکتيک يعنى تفکر اوليه و آغازين، يک شخصيت به درستى خلق شده باشد، در مراحل بعدى محکم تر و منطقى تر مى شود و در صورتى که غير از اين باشد ضعيفتر و غيرقابل باور خواهد شد. هنوز هيچ پرداختى وجود ندارد و همه چيز در ذهن نوسينده سياه و سفيد ديده مى شود. هميشه در اين زمان وجوه اضافه حذف مى شوند (البته با اين منطق که هر چيز، نکته و يا شخصيتى که بودن و نبودنش به اتفاق قصه هيچ کمکى نمى کند بايد حذف شود) و حذف شده هاى تاثير گذار گاهى به شخصيتهاى حاشيه اى اضافه مى شود. و هزاران اتفاق ديگر، تا نمايشنامه آماده مى شود. همه ما، بارها اين جمله را از زبان هنرمندان شنيده ايم که: نمايشنامه پس از اجراى نمايش نهايى مى شود. کسانى که توليد نمايش را تجربه کرده باشند کاملا جمله ذکر شده را درک مىکنند و دقيقا شخصيت هاى خلق شده همين جا خودشان را به معرض نمايش مى گذارند اگر درست خلق شده باشند اين توانايى را در اختيار بازيگر و کارگردان قرار مى دهند که آن ها درست هدايت کنند و در غير اين صورت آن ها را نيز با مشکل روبرو خواهند کرد.
حال اگر نمايشنامه اى با تعريف قصه محورى يا فضا محورى به مرحله نگارشى برسد بايد شخصيت هاى عجيب و غريب جديدى خلق کند تا بتواند قصه را مطرح کند و پيش ببرد؟
عموم نظرهاى روشنفکرانه به اين نکته برمى گردد که مواردى همچون: روايت هاى مذهبي، شاهنامه، کليله و دمنه، قصه هاى ايراني، داستان هاى گلين خانوم، حسن کچل ها و ملک جمشيدها و... کهنه شده اند و داراى شخصيت هاى کليشه اى هستند و با چنين انديشهاى شخصيت هاى عجيب و غريب ويژه اى براى نمايشنامههايشان خلق مى کنند تا انديشه خود را (در شکل ظاهر) متفاوت و جذاب نشان دهند تفاوتى که از لحاظ آرايه ذهنى ناسالم بوده و جز آسيب، نکته ديگرى را به همراه ندارد. قهرمانى که دو دهان و سه شاخ دارد و شايد عجيب تر از آن را از معناى قهرمانى (که بيشتر در نوع تفکر معنا مى شود تا در ظاهر) دور مى کنند. در نتيجه هر عملکرد مثبت يا منفى او اين بازتاب را در ذهن مخاطب ايجاد مى کند که فقط يک قهرمان با دو دهان و سه شاخ مى تواند اين گونه رفتار کند و من نمى توانم. آسيب ديگرى که گريبانگير مخاطب مى شود ضعيف ديده شدن انسان در مقابل مخلوقاتش است و از آن جا که مخاطب مى شود ضعيف ديده شدن انسان در مقابل مخلوقاتش است و از آنجا که مخاطب، طبق عادت هميشگى با قهرمان داستان همذات پندارى مى کند سعى بر آن دارد تا رفتار خود را به شکل رفتار قهرمان تغيير دهد و به تدريج شخصيت واقعى و معصوم مخاطب کمرنگ تر مى شود آسيب هايى که از چنين آثارى حاصل مى شوند بسيارند و تاثيرات آن وحشت آور، که ما نکته را به همين بسنده مى کنيم و به چگونگى رهايى از چنين گزندهايى مى انديشيم. اين نکته افکار بسيارى از دست اندرکاران توليدات نمايشى ويژه کودکان و نوجوانان را در جهان به خود مشغول ساخت تا به راه حل منطقى دست پيدا کردند. و آن هم تغيير نگاه به شخصيت هاى قصه ها، نمايشنامه ها و فيلمنامه هايى ست که با دقت و ظرافت بسيارى در گذشته خلق شده است. اگر بتوانيم عينک نگاهمان را عوض کنيم و با عينکى تازه به قصه هاى خلق شده بنگريم مى توانيم با همان شخصيت هاى قديمى و قصه ها که از لحاظ منطقى محکم هستند و آسيب رسانى ندارند قصه جديدمان را توليد کنيم. طبق نظر روانشناسان توليد آثار هنرى ويژه کودکان و نوجوانان ديزني: خلق شخصيت هاى باورپذير و منطقى زمانبر است و اين زمان جوابگوى رشد مخاطب نيست و براى اينکه بتوانيم به سرعت مخاطب قدم برداريم بايد از شخصيتهاى موفقى که در گذشته خلق کرده ايم با شيوه اى جديد و هدفى تازه در توليدات خود استفاده کنيم. و پيامد اين تفکر آثار موفقى همچون: هرى پاتر، شرک، تام و جري، فاستون، کاسپر و... توليد و عرضه شدند که با استقبال بى نظيرى مواجه شدند و در همگى آن ها به طور مستقيم و غيرمستقيم از شخصيت هاى خلق شده در گذشته استفاده شده بود.
جوهر کلام ايجاد قصه براى نمايشنامه اى جديد با فضايى تازه توسط شخصيت هاى قصه هاى خلق شده در ادبيات نمايشى است و چگونه تجربه کردن اين شيوه قصه سازى در پيدا کردن رابطه اى است که شخصيت هاى قصه هاى متفاوت با يکديگر دارند. بايد از زواياى متفاوت به قصه يا داستان نگاه کنيم براى مثال داستان زندگى حضرت يوسف بارها در نمايش، فيلم، انيميشن و... خلق شده است و ديگر يک اثر جديد و بکر محسوب نمى شود اما داستان نکات و جذابيت هايى را در دل خود دارد که آن را براى اينکه دوباره از نگاهى تازه خلق کرد ارزشمند مى کند. زوايايى نظير: داستان زندگى حضرت يوسف از نگاه گرگى که شايعه شد آن حضرت را خورده است - از نگاه حضرت يعقوب - از نگاه برادرانش - از نگاه کبوتر چاهي، در چاهى که يوسف را زندانى کردند - از نگاه موجودات و انسان هايى که شيفته زيبايى او بودند - از نگاه عزيز مصر - از نگاه زليخا - از نگاه زندانى اى که تعبير خواب يوسف زندگى اش را نجات داد و... در مجموع زمانى که نويسنده فرصت يا توانى براى خلق شخصيت محکم و با منطق ندارد مى تواند از قصه سازى از قصه ها استفاده نموده و غير از اين که فرصت ديگرى براى احياى سنت ها و داستان هاى قديمى ايجاد کرده نمايشى بدون آسيب را با نوع نگاه جديدش به مخاطب عرضه کرده است. البته در گذشته و حال هنرمندانى بوده و هستند که اين شيوه را در آزمودن و خطا تجربه کرده اند و دستاوردهاى شان را به عرصه نقد گذاشته اند اما اين شيوه به صورت جدى مورد بحث و بررسى قرار نگرفته است از آنجايى که هنوز کمبود نمايشنامه خوب بزرگترين معضل تئاتر کودک و نوجوان محسوب مى شود و هيچ انگيزه خاصى براى نگارش نمايشنامه در نويسندگان ايجاد نشده است.
گروه هاى نمايشى مى توانند با استفاده از اين شيوه، تا حد بسيارى ضعف نمايشنامه ها را کاهش داده و تمرکز و خلاقيت هايشان را در فضايى جديد به اجرا در بياورند (نمايشى در خور فهم مخاطبان) و انرژى خود را که صرف توليد نمايش مى کنند درست هدايت کنند و آثار خود را جاودانه سازند. کودکان و نوجوانان صادق ترين مخاطبان دنيا هستند زيرا به هنگام خوشحالى مى خندند به هنگام ناراحتى اخم مى کنند و در زمان دوست داشتن عشق مى ورزند و تمام اين حساسيت ها و موشکافى هاى پى درپى براى خدمت به اين آينده سازان پاک نيت و نيک سيرت است. پيشرفت بيشتر و بيشتر توليدکنندگان تئاتر کودک و نوجوان توقعى است که همواره انتظارش را داريم و فراموش نکنيم که ما مسئوليت سنگينى را به دوش مى کشيم و شايد در نظر گرفتن همين نکته کمى ما را به خود متوجه تر سازد.
پس شکافتن لايه هاى روانشناسى مخاطب در هنر نمايش تئاتر و حرفه اى شدن براى عمل کردن اصولى و علمى تنها وظيفه ساده ما دست اندرکاران نمايش است. تئاتر کودک و نوجوان تفاوت هاى بسيارى با تئاترهاى ديگر دارد که به چند نمونه از آن اشاره مى کنيم.
بازيگر است که در ميان تمام عوامل اجرايى قدرت و وظيفه بيشترى نسبت به ديگر دست اندرکاران را دارد چون براى ارتباط برقرار کردن هر چه بيشتر با مخاطب او مجبور است از حضور مخاطب استفاده کند و يا از روى صحنه به ميان مخاطب برود و همين امر باعث مى شود که زمان نمايش، نوع ورود و خروج بازيگران، موضوع هاى حاشيه اى و برخى اوقات فاصله گذارى نمايشى تغيير کند. موسيقى در نمايش بزرگسال در جاى خود حرکت مىکند اما شايد بتوان گفت در تئاتر کودک يک اصل محسوب مى شود و پا از جاى خود فراتر مى گذارد. چون موسيقى در تئاتر کودک همانند يک شخصيت حائز اهميت است.
اگر نويسنده اى بخواهد براى هم نسل و هم فکر خود (بزرگسال) اثرى را خلق کند مى داند که حداقل نيازى به تغيير ماهيت فکرى خود ندارد و مى تواند از هزاران کلمه بزرگ و کوچک استفاده کند اما در نويسندگى براى کودکان و نوجوانان چنين نکته هايى وجود ندارند چون نويسنده بايد ماهيت فکرى خود را بر پايه نيازهاى کودکى و نوجوانى تغيير داده و فقط مى تواند از هفتصد کلمه براى کودکان استفاده کند چون آنان فقط با اين تعداد کلمه آشنا هستند و...وقتى به تاريخچه تئاتر کودک و نوجوان در ايران بنگريم خلاء يک عنصر را به صورت کاملا محسوس مشاهده مىکنيم و آن هم نمايشنامه است. نمايشنامه اولين موفقيت و انتخاب گروه نمايشى ست که هميشه مهجور مانده و به علت کم اهميت شمردن نويسندگان اين رشته چه از نظر مالى و چه از نظر ارزشى هيچ گاه نويسندگى نمايشنامه به عنوان شغل مطرح نشده و تنها کسانى که علاقه قلبى داشتهاند نوشته اند و آن هايى هم که توانمند بوده اند آثار خود را نشر کرده اند.
در تاريخ تئاتر براى کودکان و نوجوانان که با حمايتهاى وزارت فرهنگ و هنر، کانون پرورشى فکرى کودکان و نوجوانان و فستيوال هايى همچون جشن هنر شيراز و... از دهه پنجاه رنگ و بويى به خود گرفت و حائز اهميت شد، فقط تئاترهايى با موفقيت همراه بودند که متن نمايشى مناسبى داشتند (البته لازم به ذکر است که در آن روزها متون نمايشى با وسواس و دقت خاصى نگارش مى شدند) و برخى نمايش هاى ديگر که به شيوه نمايش خلاق و بداهه سازى به اجرا در مى آمدند و از ايده وام مى گرفتند اما اغلب نمايشنامه ها دچار آسيب بود. آيا اين به علت ساختار شکنى و تاثيرات آوانگارد در هنر بعد از دهه شصت است؟ يا کمبود نمايشنامه نويسان دقيق و با کيفيت؟ آيا مى توان پيش بينى کرد که حل اين معضل بايد توسط چه کسى يا چه ارگانى حل مى شده؟ و يا در جايى که براى کودکان نسل امروز که ساده ترين سرگرمى هايشان بازى با پيچيده ترين بازى هاى کامپيوترى است ده ها نمايش درباره آموزش مسواک زدن توليد مى شود... مى توان در مورد پيشرفت و آينده حرفه اى تئاتر کودک و نوجوان حرفى به ميان آورد يا خير؟ نويسندگان اغلب در موضوعات نمايشنامه هاى خود مبحث نصيحت محورى را غالب بر مسائلى ديگر قرار مى دهند و براى ايجاد فضايى نو به جاى آنکه نوع نگاهشان را تغيير بدهند به خلق شخصيت هاى خيالى و تصنعى مى پردازند که در عين نوآورانه بودن جذاب نيز باشد. اما مبحث اصلى خلق کردن شخصيت است. آيا با به وجود آمدن شخصيت تازه اثر ما با موفقيت روبرو مى شود؟
لزوما احتياج به خلق شخصيتى تازه نيست ونويسنده مى تواند با شخصيت هاى موجود هدف خود را تاثيرگذارتر و باورپذيرتر کند. بهتر است کمى بيشتر به خلق شخصيت هاى عجيب و غريب براى کودکان و نوجوانان بينديشيم. کودکان و نوجوانانى وجود دارند که پس از ديدن نمايش ها فيلم هاى عجيب و غريب که شخصيت هاى نامتعادل و غيرواقعى داشته اند ديگر به تنهايى دستشويى و حمام نرفته اند، در اتاق خود به تنهايى نخوابيده اند، در مدرسه و کلاس درس پرخاش کرده اند و... بله - خلق شخصيتهاى جذاب جديد ولى بدون منطق و هويت براى کودکان و نوجوانان توهم زايى را به ارمغان مى آورد علت آن نيز دنياى تصورات و تخيلاتى ست که به مقتضاى سن کودکى و نوجوانى وجود دارد - دنياى آن ها از لحاظ حسى و تحليلى آن قدر قدرتمند است طبق آمار تحقيقات شخصى کودکان 23 برابر و نوجوانان 11 برابر بزرگسالان از ديدن تئاتر تاثير مى گيرند و لذت مى برند.
قصه سازى از قصه ها نه فقط براى نويسندگان و خالقان آثار ادبى و هنرى بلکه براى تمامى کسانى که با قصه و خيالپردازى سر و کار دارند حائز اهميت است، کودکان که نيازهاى واقعى خود را به صورت غيرمستقيم در قصه عنوان مى کنند، نوجوانان که با قصه به آرزوهاى کوچک و بزرگ خود فکر مى کنند، پدر و مادرهايى که شب ها براى کودکانشان قصه هاى تکرارى تعريف مى کنند، نويسندگانى که شخصيتهاى خلق شده شان را در دنياى قصه و درام به نمايش مى گذارند و... همه و همه قصه مى گويند و مى سازند و مى نويسند. نکته اينجاست که تمامى اين قصهها براى نياز مخاطب خلق نمى شود و بيشتر بنا بر استقبال آن ها توليد مى شود و متاسفانه گاهى نياز مخاطب همان چيزى نيست که از آن استقبال مى کنند، اگر هنرمندان باتدبيرى نتوانند نياز مخاطب را تامين کنند ناخودآگاه استقبال هم از بين خواهد رفت.
به نمايشنامه بپردازيم که پس از بسته شدن نطفه آن از ديالکتيک آغاز مى شود، وجود شخصيت هاى کليدى و نوع ارتباط آن ها با يکديگر، کنش ها و واکنش ها، گره ها واجع و فرودها تعريف مى شوند تا به ديالوگ نويسى برسد. اما گر در قسمت ديالکتيک يعنى تفکر اوليه و آغازين، يک شخصيت به درستى خلق شده باشد، در مراحل بعدى محکم تر و منطقى تر مى شود و در صورتى که غير از اين باشد ضعيفتر و غيرقابل باور خواهد شد. هنوز هيچ پرداختى وجود ندارد و همه چيز در ذهن نوسينده سياه و سفيد ديده مى شود. هميشه در اين زمان وجوه اضافه حذف مى شوند (البته با اين منطق که هر چيز، نکته و يا شخصيتى که بودن و نبودنش به اتفاق قصه هيچ کمکى نمى کند بايد حذف شود) و حذف شده هاى تاثير گذار گاهى به شخصيتهاى حاشيه اى اضافه مى شود. و هزاران اتفاق ديگر، تا نمايشنامه آماده مى شود. همه ما، بارها اين جمله را از زبان هنرمندان شنيده ايم که: نمايشنامه پس از اجراى نمايش نهايى مى شود. کسانى که توليد نمايش را تجربه کرده باشند کاملا جمله ذکر شده را درک مىکنند و دقيقا شخصيت هاى خلق شده همين جا خودشان را به معرض نمايش مى گذارند اگر درست خلق شده باشند اين توانايى را در اختيار بازيگر و کارگردان قرار مى دهند که آن ها درست هدايت کنند و در غير اين صورت آن ها را نيز با مشکل روبرو خواهند کرد.
حال اگر نمايشنامه اى با تعريف قصه محورى يا فضا محورى به مرحله نگارشى برسد بايد شخصيت هاى عجيب و غريب جديدى خلق کند تا بتواند قصه را مطرح کند و پيش ببرد؟
عموم نظرهاى روشنفکرانه به اين نکته برمى گردد که مواردى همچون: روايت هاى مذهبي، شاهنامه، کليله و دمنه، قصه هاى ايراني، داستان هاى گلين خانوم، حسن کچل ها و ملک جمشيدها و... کهنه شده اند و داراى شخصيت هاى کليشه اى هستند و با چنين انديشهاى شخصيت هاى عجيب و غريب ويژه اى براى نمايشنامههايشان خلق مى کنند تا انديشه خود را (در شکل ظاهر) متفاوت و جذاب نشان دهند تفاوتى که از لحاظ آرايه ذهنى ناسالم بوده و جز آسيب، نکته ديگرى را به همراه ندارد. قهرمانى که دو دهان و سه شاخ دارد و شايد عجيب تر از آن را از معناى قهرمانى (که بيشتر در نوع تفکر معنا مى شود تا در ظاهر) دور مى کنند. در نتيجه هر عملکرد مثبت يا منفى او اين بازتاب را در ذهن مخاطب ايجاد مى کند که فقط يک قهرمان با دو دهان و سه شاخ مى تواند اين گونه رفتار کند و من نمى توانم. آسيب ديگرى که گريبانگير مخاطب مى شود ضعيف ديده شدن انسان در مقابل مخلوقاتش است و از آن جا که مخاطب مى شود ضعيف ديده شدن انسان در مقابل مخلوقاتش است و از آنجا که مخاطب، طبق عادت هميشگى با قهرمان داستان همذات پندارى مى کند سعى بر آن دارد تا رفتار خود را به شکل رفتار قهرمان تغيير دهد و به تدريج شخصيت واقعى و معصوم مخاطب کمرنگ تر مى شود آسيب هايى که از چنين آثارى حاصل مى شوند بسيارند و تاثيرات آن وحشت آور، که ما نکته را به همين بسنده مى کنيم و به چگونگى رهايى از چنين گزندهايى مى انديشيم. اين نکته افکار بسيارى از دست اندرکاران توليدات نمايشى ويژه کودکان و نوجوانان را در جهان به خود مشغول ساخت تا به راه حل منطقى دست پيدا کردند. و آن هم تغيير نگاه به شخصيت هاى قصه ها، نمايشنامه ها و فيلمنامه هايى ست که با دقت و ظرافت بسيارى در گذشته خلق شده است. اگر بتوانيم عينک نگاهمان را عوض کنيم و با عينکى تازه به قصه هاى خلق شده بنگريم مى توانيم با همان شخصيت هاى قديمى و قصه ها که از لحاظ منطقى محکم هستند و آسيب رسانى ندارند قصه جديدمان را توليد کنيم. طبق نظر روانشناسان توليد آثار هنرى ويژه کودکان و نوجوانان ديزني: خلق شخصيت هاى باورپذير و منطقى زمانبر است و اين زمان جوابگوى رشد مخاطب نيست و براى اينکه بتوانيم به سرعت مخاطب قدم برداريم بايد از شخصيتهاى موفقى که در گذشته خلق کرده ايم با شيوه اى جديد و هدفى تازه در توليدات خود استفاده کنيم. و پيامد اين تفکر آثار موفقى همچون: هرى پاتر، شرک، تام و جري، فاستون، کاسپر و... توليد و عرضه شدند که با استقبال بى نظيرى مواجه شدند و در همگى آن ها به طور مستقيم و غيرمستقيم از شخصيت هاى خلق شده در گذشته استفاده شده بود.
جوهر کلام ايجاد قصه براى نمايشنامه اى جديد با فضايى تازه توسط شخصيت هاى قصه هاى خلق شده در ادبيات نمايشى است و چگونه تجربه کردن اين شيوه قصه سازى در پيدا کردن رابطه اى است که شخصيت هاى قصه هاى متفاوت با يکديگر دارند. بايد از زواياى متفاوت به قصه يا داستان نگاه کنيم براى مثال داستان زندگى حضرت يوسف بارها در نمايش، فيلم، انيميشن و... خلق شده است و ديگر يک اثر جديد و بکر محسوب نمى شود اما داستان نکات و جذابيت هايى را در دل خود دارد که آن را براى اينکه دوباره از نگاهى تازه خلق کرد ارزشمند مى کند. زوايايى نظير: داستان زندگى حضرت يوسف از نگاه گرگى که شايعه شد آن حضرت را خورده است - از نگاه حضرت يعقوب - از نگاه برادرانش - از نگاه کبوتر چاهي، در چاهى که يوسف را زندانى کردند - از نگاه موجودات و انسان هايى که شيفته زيبايى او بودند - از نگاه عزيز مصر - از نگاه زليخا - از نگاه زندانى اى که تعبير خواب يوسف زندگى اش را نجات داد و... در مجموع زمانى که نويسنده فرصت يا توانى براى خلق شخصيت محکم و با منطق ندارد مى تواند از قصه سازى از قصه ها استفاده نموده و غير از اين که فرصت ديگرى براى احياى سنت ها و داستان هاى قديمى ايجاد کرده نمايشى بدون آسيب را با نوع نگاه جديدش به مخاطب عرضه کرده است. البته در گذشته و حال هنرمندانى بوده و هستند که اين شيوه را در آزمودن و خطا تجربه کرده اند و دستاوردهاى شان را به عرصه نقد گذاشته اند اما اين شيوه به صورت جدى مورد بحث و بررسى قرار نگرفته است از آنجايى که هنوز کمبود نمايشنامه خوب بزرگترين معضل تئاتر کودک و نوجوان محسوب مى شود و هيچ انگيزه خاصى براى نگارش نمايشنامه در نويسندگان ايجاد نشده است.
گروه هاى نمايشى مى توانند با استفاده از اين شيوه، تا حد بسيارى ضعف نمايشنامه ها را کاهش داده و تمرکز و خلاقيت هايشان را در فضايى جديد به اجرا در بياورند (نمايشى در خور فهم مخاطبان) و انرژى خود را که صرف توليد نمايش مى کنند درست هدايت کنند و آثار خود را جاودانه سازند. کودکان و نوجوانان صادق ترين مخاطبان دنيا هستند زيرا به هنگام خوشحالى مى خندند به هنگام ناراحتى اخم مى کنند و در زمان دوست داشتن عشق مى ورزند و تمام اين حساسيت ها و موشکافى هاى پى درپى براى خدمت به اين آينده سازان پاک نيت و نيک سيرت است. پيشرفت بيشتر و بيشتر توليدکنندگان تئاتر کودک و نوجوان توقعى است که همواره انتظارش را داريم و فراموش نکنيم که ما مسئوليت سنگينى را به دوش مى کشيم و شايد در نظر گرفتن همين نکته کمى ما را به خود متوجه تر سازد.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}