نویسنده: اسماعیل شفیعی سروستانی




 
از آن روز که به صد دلیل دفتر بخت شرق اسلامی بسته شد و حوزه‌ی فرهنگی و تمدّنی غالب از شرق « دریای مدیترانه » به غرب آن منتقل شد، تاریخ غالب تاریخ غربی و تفکّر و فرهنگ غالب نیز غربی گردید و همه‌ی مقدورات و مقدّرات شرق ذیل غرب تعریف شد. انفعال و ندانم کاری روزیِ روزان و شبانمان شد. نه دیگر به خود وانهاده شدیم و نه تمام عیار به داشته‌های خودمان مراجعه کردیم. همه چیز به غرب و غربیان برنمی‌گشت، آن همه بود؛ ولی همه‌ی آن نبود. نه خود بر یک قرار و مدار و عهد ماندیم و نه آنان می‌خواستند که ما بر یک قرار و مدار بمانیم. نه مجال غربی شدن یافتیم و نه شرقی ماندن. جایی میان این دو در نوسان و مبتلا به سیاست زدگی بی‌بنیادی که دانسته و ندانسته در پیش چشممان آراسته جلوه کرد. همان را هم بر جمله‌ی مناسبات فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی خود غالب ساختیم؛ در حالی که خود بر مدار و مبنای مستحکمی تکیه نداشت.
استعمار هم سر در پی همین وضع داشت. ما را گیج و گول و گم می‌خواست تا هیچ گاه خود را کشف نکنیم. ندانیم در کجای تاریخ قرار گرفته و کجا سیر می‌کنیم.
هرگاه فرصتی و مردی نیز به ما روی کرد، فرصت سوزی کردند و فرصت سوزی کردیم و مردانمان را نیز از کفمان ربودند یا چنان از چشممان انداختند که در لحظه‌ای به حاشیه راندیمشان و خود را از وجودشان بی‌بهره ساختیم. گویا همیشه در میان گرداب و گردباد گرفتار آمده بودیم. در میان گرداب و گردباد که کسی نمی‌تواند موقعیّت خودش را تشخیص بدهد و خودش را بیابد. چشم چشم را نمی‌بیند.
بیش از دویست سال است که شرق اسلامی در میان گردبادی تند روزگار می‌گذراند. کشف شرایط تاریخ غالب و جاری و کشف جایگاه و موقعیّتشان در آن شرایط می‌توانست ما را در پیدا کردن خودمان یاری دهد.
در این همه سال، روزهای آرام در یکی از مناطق مسلمان نشین، روزهایی بود که غرب استعماری، بی‌هیچ رنجی و مانعی مجال دوشیدن و نوشیدن شیره‌ی جان ساکنان این مناطق را داشته و جز آن، آتش و خون روزی این مناطق بوده است.
این همه سال، از اختلاف آراء و سلیقه‌ها و تفاوت مذهب‌ها و مرام‌ها، حربه‌ای ساخته تا ساکنان مناطق مسلمان نشین بر سر گسل‌های کوچک فرهنگی و فرقه‌ای میان خود به جنگ و جدال مشغول شوند و از گسل‌های وحشتناکی که تمامیّت دارایی‌های فرهنگی و مادّی شرق اسلامی را در کام خود فرو می‌کشد، غافل بمانند. بدین سان، ماه‌ها و سال‌ها پی در پی گذشتند و شرق لاغر و لاغرتر شد تا به امروز که بر استخوان هایش جز پوستی باقی نمانده است.
امروز نیز شرق اسلامی را گردبادی هولناک در می‌نوردد. شرایط وحشتناکی که تنها در هجمه‌ی مغول و صلیبی‌های فرنگی به این منطقه، در چند قرن قبل از این، مشابه آن را تجربه کرده بودیم. متأسّفانه این گردباد سرخ، تومار مستضعفان از میان شیعیان آل محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) را در هم می‌پیچد. چه می‌توان گفت وقتی در ائتلاف ناجوانمردانه‌ای، مستکبران عزم خود را برای قتل عامّ مستضعفان ساکن شرق اسلامی جزم کرده‌اند.
با حیله گری و سیاست چنان میان اقوام و ملل و به ویژه سران دولت‌های این منطقه خونین جدایی افکنده‌اند که امید شکل گیری کوچک‌ترین ائتلاف برای فریاد کشیدن بر سر متکبّران و مستکبران وجود ندارد تا چه رسد به اقدامی باز دارنده. چیزی شبیه آخرین سده از حضور دولت‌های اسلامی در « اسپانیا » و « اندلس ». در آن عصر هم مسلمانان ساکن « شبه جزیره‌ی ایبری »، پس از سال‌ها تجربه‌ی شکوه و عظمت حوزه‌ی فرهنگی و تمدّنی خود و برخورداری از تنومندی سیاسی، در اثر اختلاف و تفرّق امراء و حکّام بلاد اسلامی، چنان ضعف و فتوری را تجربه کردند که با هجوم قشون مسیحی متّحد از هم پاشیدند و یکی پس از دیگری سقوط کردند.
در آن عصر هم برخی حکّام مسلمان برای ماندن، دستِ دوستی و وحدت به سوی فرمانروایان دراز کردند و تبدیل به آلت فعل فرنگیان شدند و شد آنچه که شد. مصیبت پشت مصیبت وارد آمد تا آنکه جمله‌ی اسپانیا و اندلس، پس از چند قرن شکوفایی از مسلمانان باز پس گرفته شد. صدای اذان مأذنه‌ها به خاموشی گرایید و زنگ ناقوس‌ها همه‌ی فضای شبه جزیره‌ی ایبری را از خود آکنده ساخت.
مسلمانان را از شبه جزیره‌ی ایبری راندند و تتمّه‌ی آنان را وادار به پذیرش مسیحیّت کردند.
تاریخ نه یک بار، بلکه صد بار تکرار می‌شود. این قواعد و سنّت‌های ثابت الهی‌اند که چه بخواهی و چه نخواهی، خود را از میان اعمال و اقوال فردی و جمعی بر می‌کشند و نمود پیدا می‌کنند. گویا شرق اسلامی نمی‌خواهد گوش جان به ندا و دعوت تاریخ دهد. از همین روست که به جای عبرت گرفتن از تاریخ خود عبرت تاریخ می‌شود، آن هم نه یک بار، بلکه صد بار. از همین روست که امروزه، شرق اسلامی، به رغم داشتن ثروت و مکنت فراوان در استضعاف به سر می‌برد. به رغم دارا بودن جمعیّت بزرگ در انفعال غلتیده و به رغم سلطه بر مهم‌ترین نقاط استراتژیک آبی و خاکی جهان، زمین گیر شده است. به زبان دیگر، در وضعیت اسفباری فرو رفته که برتری جمعیّت، برتری ثروت، برتری انگیزه و آرمان و برتری سلطه بر نقاط مهمّ سوق الجیشی، ژئوپلتیک و استراتژیک، گرهی از مشکل او را نمی‌گشاید. این همه در حالیست که آنها تنها و تنها از طریق بهره گیری از ذخایر زیرزمینی انرژی و کانال‌های انتقال انرژی در دریاها می‌توانستند خود را از شرایط انفعالی برهانند.
اشاره به غرب مسیحی، ناظر بر اعلام وجود نوعی سوگیری پنهان دشمن غربی در مقابل مسلمانان است؛ چنان که در بیان نمادین ائتلاف صلیب و صهیون نیز این بار معنایی حفظ شده است. می‌خواهم اشاره کنم که به رغم گمان و تصوّر جعل شده برای ساکنان شرق و غرب عالم، درگیری‌های امروز و همه‌ی آنچه بر سر شرق اسلامی آوار شده، بیش و پیش از آنکه حاصل مجادلات آشکار و موضع گیری‌های سیاسی و اقتصادی باشد، ناظر بر وجود نوعی سوگیری مذهبی است.
غرب، به رغم تجربه‌ی جهان مدرن، بسط سکولاریسم و ماتریالیسم ملحدانه در جهان، دیگر بار با رویکردی صلیبی و صهیونی هجمه‌ی خود را آغاز کرده است.

در مطالب پیش از این، بارها از آخر الزّمانی جعلی و بر ساخته‌ی این ائتلاف غیر رحمانی صلیب و صهیون یاد شده است و با ذکر قراینی هم پیش بینی شده بود که آنها دیر یا زود، برای معلوم کردن تکلیف نهایی خودشان با شرق اسلامی و نابودی مسلمانان راستین، دست به یک دسیسه‌ی بزرگ خواهند زد و با طرّاحی یک جدال آخر الزّمانی مجعول زمینه را برای فریفتن احساس و عقل مردم جهان و کشاندن آنها در یک درگیری بزرگ فراهم خواهند آورد.

نمی‌توان انکار کرد که مراکز مطالعاتی و پشتیبانان فرهنگی و نرم افزاری ماشین ویرانگر سیاسی و نظامی این ائتلاف، از اطّلاعات جامعی درباره‌ی دریافت‌ها و رویکردهای آخر الزّمانی دینی جهان مسیحی و مسلمانان و شیعیان برخوردارند. این مراکز، با گردآوری منابع و متون فرهنگی عموم ملل، ردیابی جریانات مذهبی و اجتماعی جاری در جهان و تجزیه تحلیل داده‌های حاصل آمده، به اطّلاعات جامعی درباره‌ی باور مهدوی، شرایط پیش بینی شده توسط بزرگان دینی و نقشه‌ی راه ظهور منجی موعود مسلمانان، دست یافته‌اند؛ در حالی که مسلمانان و مراکز فرهنگی آنها در غفلت تمام، سال‌ها وقت و فرصت ذی قیمت و حیاتی را در اثبات مستندات یک روایت یا کنترل و رصد گرایش سیاسی و اجتماعی گفت وگو کنندگان از مباحث موعودگرایانه و مهدوی از دست داده‌اند. آنها همه‌ی مجال را از مسلمانان و مستضعفان، از امام مبین (علیه السَّلام) و از جهان اسلام گرفته‌اند. آنها در خود پیچیده و به خود مشغولند؛ در حالی که خصم، تمامی قوای مادّی و فرهنگی خود را علیه شرق اسلامی وارد میدان ساخته است. متأسّفانه مسلمانان از استراتژی خصم غافل و خود بی‌استراتژی وارد میدان مبارزه شده‌اند.
همواره قشون منفعل و بی‌استراتژی در میدان عاقبت، شکست را تجربه کرده‌اند.
این ساده لوحی است اگر خصم مسلّح و کین جوی جهان مستضعفان را که امروزه در مثلث خونین صلیبی و سلفی و صهیون خود را می‌نماید، جامعه‌ای متشکّل از مردان آشکار سیاسی و اتو کشیده‌ی نظامی و امنیّتی غربی بشناسیم. آنها که هر از چندی از مجرای احزاب سیاسی سر بر می‌آورند، برای مدّتی بر صدر دولت‌های غربی می‌نشینند. اینان بیرونی‌ترین لایه‌ی حکمرانی در جهان مایند، اینان آلت فعل و عمله‌ی ظلمه‌ی لایه‌ی دومی هستند که پنهان از چشم خلق روزگار، شهوت نام و عنوان را در خود کشته و با نهان روشی، گوشه‌ی لژهای مجامع مخفی ماسونی و ایلومیناتی را بر تخت سلطنت ترجیح داده‌اند تا با انگشت اشاره، چون شطرنج بازی ماهر، مهره‌ها را جابه جا کرده و با صبوری، مترصّد فرصت بمانند و حریف را مات کنند.
این فرمانی برخاسته از « تلمود » بنی اسرائیلی است که از پیروان خود می‌خواهد همواره چونان مار سر را در سوراخ پنهان کرده و دُم را نمایان کنند تا چنانچه دُم زده شد، سر سالم بماند و دُمی دیگر برای خود بسازد.
مردان صحنه‌ی سیاسی دم آشکار مار زهرآگین مجامع مخفی بنی اسرائیلی‌اند.
عدّه‌ی محدودی در جهان امروز از عمل و نقش این جماعت مطّلعند. آنچه در بازی‌های نوجوانانه نیز از علائم و نشانه‌های فراماسونری به ما نمایانده می‌شود، حقیقت و ماهیّت پنهان این جریانات مخوف نیست. این هم خود، بازی مشغول کننده‌ای بیش نیست.
امّا، لایه‌ی سوم و اصلی، پیچیده‌تر از لایه‌ی دومی، پنهان‌تر از آن و تعیین کننده‌تر در کار بازی قدرت است که درباره‌اش سخن نمی‌گوییم. ائتلاف صلیب و سلفی و صهیون، نه ائتلاف مردان سیاسی آشکار در صحنه، بلکه ائتلاف مجامع مخفی و نمایندگان لژنشین آنهایند که به فرمان مادر، یعنی اشرار یهود پای در میدان عمل نهاده‌اند. مردان این لایه، عمری به درازای قرون و عزمی جزم و ثابت برای سیطره‌ی تمام بر جهان مؤمنان و مستضعفان و کینه‌ای به ژرفای کینه‌ی ابلیس درباره‌ی خداوند، ادیان و انسان دارند.
در طول همه‌ی قرون، ابلیس و یار دیرینش بنی اسرائیل مترصّد انتقام از خدا و مؤمنان ادیان بوده‌اند.
با مقدّمه ساختن همه‌ی آنچه بیان شد، می‌خواهم عرض کنم، غرب و همراهان با غرب، (گروه ائتلاف) در شرایط تاریخی حاضر، خود را مواجه با سه موضوع مهم می‌بینند:
1. بحرانی فرایگر و گلوگیر، سونامی وحشتناکی که همه‌ی پهنه‌ها را در می‌نوردد و پیش می‌آید؛
صورت ظاهر این بحران در مناسبات اقتصادی، چنگال تیز خود را در غرب نشان داده است؛ امّا این بحران چند وجهی و پیش رونده است. مخموری بحران، حاصل شراب خواری و خودکامگی بی‌حساب چهارصد ساله است که اینک در همه‌ی حوزه‌های فرهنگی و تمدّنی نمود یافته است. باید اذعان داشت بحران مشروعیّت حوزه‌ی فرهنگی و نظری، بنیاد و مادر سایر شعب و شقوق بحران هویّت، اخلاق، مدیریت سیاست و اقتصاد است که تمدّن مدرن را در بن بست گرفتار آورده است.
بارزترین وجه آن، یعنی بحران اقتصادی، غرب را مستعدّ فروپاشی و قرار گرفتن در آستانه‌ی جنگی فراگیر و خانمانسوز می‌سازد.
دغدغه‌ی کنترل بحران یا انتقال دهانه‌ی آتش فشانی آن به منطقه‌ای دیگر، مجال هر گونه موضع گیری عاقلانه و اندیشمندانه را از غرب گرفته است؛
2. دومین موضوع فراروی سران پشت پرده‌ی ائتلاف صلیب و صهیون که اینک فرزند خوانده‌ی وهّابی سلفی خود را هم در کنار خویش آورده است، اجرای آخرین فصل از سناریوی حکومت جهانی بنی اسرائیلی است؛ همه‌ی آنچه که طیّ قرون، انتظارش را می‌کشیدند و برای محقّق ساختن آن همه‌ی مقدّمات و تمهیدات را فراهم آورده‌اند.
احتمال از راه رسیدن رقیب قدیمی، یعنی بنی اسماعیل از شرقاسلامی، شتابی دو چندان به برنامه‌ی عمل طالبان جهان تک حکومتی بنی اسرائیل بخشیده است.
در سابقه‌ی اقوام، تنها بنی اسماعیل و بنی اسرائیلند که در دوردست افق دید خود، حکومت جهانی را نگریسته و در پی تأسیس آنند؛ اوّلی به حق و مطابق وعده‌ی حق و دومی به ناحق در پی این امرند. بنی اسرائیل با تکیه بر مکر و حیله و با دسیسه، سعی در محقّق ساختن این آرزوی دیرین دارد؛ در حالی که بنی اسماعیل در انتظار آن، روزگار می‌گذراند.

دور از انتظار نیست که هم آنان، با آگاهی از بحران محتوم برای اقدام و از بین بردن زمینه و میدان عمل بنی اسماعیل به این سونامی و بحران سرعت بخشیده تا شاید از طریق جرّاحی و پیش از تلف شدن فرصت، جنین ناقص الخلقه‌ی حکومت جهانی بنی اسرائیلی را به دنیا بیاورد. این سخن به این معنی است که بحران اقتصادی در « اروپای غربی »، بحران زود هنگام و دست سازی است که اشرار یهود بر سر ساکنان غرب آوار ساخته‌اند تا از رود گل آلود، ماهی مطلوب خویش را صید کنند.

آنان می‌دانند چنانچه فرصت را از دست داده و آخرین فصل از سناریوی جعلی حکومت جهانی خود را به اجرا نگذارند، برای همیشه فرصت را از دست خواهند داد؛
3. موضوع سوم فراروی ائتلاف صلیب و صهیون، احتمال وقوع واقعه‌ی شریف ظهور منجی موعود از شرق اسلامی است. مطالعات گسترده‌ی انجام شده در مجامع و آکادمی‌های غربی درباره‌ی رویکرد منجی گرایانه‌ی مسلمانان، احتمال وقوع این واقعه را نزد آنان پر رنگ ساخته است؛ هر چند در تفسیر مغرضانه‌ی خود، از این واقعه به مثابه سر بر آوردن دجّال از شرق یاد می‌کنند.
پر واضح است چنانچه بحران همه جانبه‌ی عارض شده بر حوزه‌ی تمدّنی غرب، چونان آتش فشانی در همان سرزمین فوران کند، سوزاندگی‌اش اثری از آن حوزه و جمله‌ی خیالات بلند پروازانه‌ی ائتلاف صلیب و صهیون نخواهد گذاشت. از این رو، غرب تنها از طریق انتقال بحران از غرب به شرق اسلامی می‌تواند خود را از مشکل مهلک اوّل برهاند. از این روست که به نظر می‌رسد، یکی از دلایل بحرانی شدن سلسله وقایع سیاسی و نظامی در این منطقه، با موضوع انتقال بحران از غرب به شرق، ارتباط نزدیک داشته باشد و در این میان، جماعتی به نیابت از طرف ائتلاف صلیب و صهیون، به امید همراهی با آنها و به دلیل تعهّدات ویژه و پنهان در قبال آن ائتلاف، وظیفه‌ی آتش زدن منطقه را عهده‌دار شده‌اند. از همین جاست که از ائتلاف اوّل، مثلث خونین ائتلاف صلیب، سلفی و صهیون سر بر آورده است.
نباید از یاد برد که سران مجامع مخفی از طریق اعضای خود در محافل وابسته، مانند ایلومیناتی، فراماسونری، بیلدربرگ‌ها، شوالیه‌های مالت و... سکّان هدایت و کنترل منظومه‌ی سیاسی اقتصادی کشورهای غربی و دول دست نشانده در سایر مناطق جهان را در اختیار دارند. بسیاری از سران دول مسلمان شرقی نیز خود را از طریق محافل غربی به جرگه‌ی این مجامع پیوند زده و بخش کوچکی از همان منظومه را تشکیل می‌دهند.
مطالعه‌ی دقیق درباره‌ی مجامع مخفی و تشکیلات آنها در هدایت، مدیریّت و کنترل جهان سیاست در عصر حاضر، پرده از آنچه که از آن به عنوان منظومه‌ی سیاسی، اقتصادی جهان غرب و اقمار شرقی آن به گِردش به طواف آمده‌اند، یاد کردم، بر می‌دارد.
از نیمه دوم قرن بیستم میلادی و با باز شدن پای جناح راست مسیحی در سیاست « ایالات متّحده‌ی آمریکا »، بسیاری از رؤسای جمهوری آمریکا ( رونالد ریگان، جرج دبلیو بوش و... ) متأثّر از آموزه‌های کلیساهای بنیادگرا و مسیحیان صهیونیست، گفتمان ویژه‌ای را با محوریّت موضوع آخر الزّمان و ظهور قریب الوقوع حضرت مسیح (علیه السَّلام) و ضرورت آماده شدن برای جنگ محتوم آرمگدون در « صحرای مجدّو » واقع در « فلسطین » اشغالی، در سیاست خارجی خود وارد ساختند و فراتر از میادین سیاسی و اقتصادی، هزینه‌ی مداخلات نظامی در شرق اسلامی (افغانستان، عراق و... ) را هم برایش پرداختند.
نفوذ سیاسی بنیادگرایان در « آمریکا » در کنار هزاران رسانه‌ی صوتی و تصویری و مبلّغان زبر دست تربیت شده‌ی کلیساهای انجیلی، سبب بسط این گفتمان، در لایه‌های مختلف حیات اجتماعی آمریکا و « انگلیس » شد و از این مسیر، زمینه‌های پذیرش شرایط آخر الزّمانی مورد ادّعای مبلّغان و ضرورت ورود به وقایعی سهمگین چون پروژه‌ی آرمگدون را فراهم آورد.
در این باره « موعود »، طیّ سال‌های گذشته مقالات مستند بسیاری را منتشر ساخته که قابل مراجعه است.
بدین ترتیب می‌توان گفت که ساکنان غرب مسیحی، به ویژه « ایالات متّحده‌ی آمریکا » پیش‌تر و بیشتر از ما، درباره‌ی بحران‌های سهمگین و چند وجهی آخرالزّمان آگاهی دارند و حسب سناریوی بیان شده از طریق مبلّغان بنیادگرا و حتّی سینمای آخر الزّمانی هالیوود، تصویری از پیش طرّاحی شده از مراحل و مواضع این مجموعه از وقایع در ذهن ساخته‌اند. در واقع، سران ائتلاف صلیب و صهیون، موفّق به القای این پیش فرض شده‌اند که:
1. جهان در شرایط سخت آخر الزّمانی قبل از ظهور مسیح موعود وارد شده است؛
2. کانون اصلی خطرات و تهدیدها از شرق اسلامی سر بر می‌آورد؛
3. جنگ‌ها و میدان داری نظامی در این فصل، ضروری و اجتناب ناپذیر است؛
4. بازنده‌ی نهایی، سپاهیان دجّال شرقی و پیروز میدان، سپاهیان حزب مؤتلفه‌ی صلیب و صهیون است.
در این سناریو، فرافکنی عجیبی نهفته است. آنان عامل بحران و کانون بحران را شرق اسلامی معرفی می‌نمایند؛ در حالی که به خوبی واقفند که راز بحران بزرگ فرهنگی و تمدّنی عارض شده بر غرب و به تبع آن جهان معاصر، در غرب، رویکرد غربی و عملکرد غربیان مستکبر نهفته است.
بحرانی که از اوایل قرن بیستم میلادی تا کنون چنان که گفته شد، امواج پی‌درپی‌اش در مناسبات مختلف سیاسی، اجتماعی و اقتصادی نمودار شده است.
در ادامه، راه خلاصی و خروج از بحران را هم گذار از مسیر سرکوب و تاراج شرق اسلامی و سلطه‌ی تمام عیار بر آن سرزمین، طیّ سلسله‌ای از مناقشات که در نهایت به آرمگدون می‌انجامد، معرفی و با این پیش فرض، فرمان عملیات گسترده و یورش به شرق را صادر می‌کنند.
در مسیر همین اقدام تهاجمی است که ائتلاف صلیب و صهیون، در اقدامی پیش دستانه با درگیر ساختن ساکنان کشورهای اسلامی به مناقشات داخلی منطقه، انرژی نهفته میان ساکنان سرزمین‌های مظلوم و مقهور را تخلیه می‌نماید و بر تمامی نقاط مهمّ استراتژیک و ژئوپلتیک در شرق، سلطه‌ی تمام عیار پیدا می‌کند. این سلطه جویی در خود، تضمین سلطه بر منابع انرژی نهفته در این منطقه را نیز به همراه دارد. آنان گمان دارند با تخلیه‌ی تدریجی و زود هنگام پتانسیل نهفته در شرق اسلامی و شمال « آفریقا »، احتمال انفجار بزرگ شرق مظلوم در سینه‌ی غرب ظالم را از بین می‌برند. مصداق آشکار این واقعه را امروزه در « تونس »، « لیبی » و « مصر » شاهد هستیم. در گمان سران ائتلاف صلیب و صهیون، اجرای زنجیره‌ای از پروژه‌ها، در نهایت، همه‌ی زمینه‌های بروز و ظهور منجی موعود مسلمانان را از بین برده و مسیر تاریخ را به نفع صلیبی‌ها و سلفی‌ها و صهیونیست‌ها که در نهایت به خانه‌ی سیاه مجامع مخفی و اشرار یهود برمی‌گردد، تغییر خواهد داد.
طیّ سه دهه‌ی اخیر، ساکنان جهان از طریق رسانه‌های جمعی، مجامع دانشگاهی، نظریّه سازان وابسته به مراکز مطالعات استراتژیک غرب و حتّی سیاست مداران، شاهد گفت‌وگوهایی درباره‌ی برخورد تمدّن‌ها، جنگ صلیبی دوم، رویارویی تمدّنی اسلام و غرب، خروج دجّال از شرق و... بوده‌اند. در همین باره، مستندات تلویزیونی و فیلم‌های سینمایی بسیاری ساخته شده است. به موازات همین ماجرا، خود با جعل سازمان‌هایی تروریستی، نظیر القاعده و تقویت وهّابیت و سلفی‌گری مورد حمایت سعودی‌ها، سعی در مصداق سازی از دشمن شرقی و نشان دادن چهره‌ی خشن و وحشتناک از اسلام معاصر کرده‌اند.
جریان سلفی و وهّابی معاصر، مجعول دستگاه‌های امنیّتی بریتانیا و تقویت شده‌ی سازمان سیا است که در یک آن به ایفای چند نقش مشغول است.
در نقش اوّل با ارائه‌ی چهره‌ای خشن از مسلمانان، ساکنان غرب را از اسلام متنفّر و منزجر می‌سازند و با ارائه‌ی مستندات لازم، ائتلاف صلیب و صهیون را در نزدیک جلوه دادن رویارویی تمدّن غرب و جهان اسلام در چشم مردم غرب یاری می‌رسانند؛ امّا در همان حال با ایفای نقش دوم، به نمایندگی از طرف همان ائتلاف، همه‌ی مجال را برای ایجاد وحدت رویّه در میان مستضعفان مسلمان ساکن شرق اسلامی از بین برده و با شعله‌ور ساختن آتش اختلاف و درگیری‌های منطقه‌ای، موجب تضعیف نیروهای مسلمانان و تخلیه‌ی انرژی‌های مردمی می‌شوند، ضمن آنکه با گرفتن نقش مجاهدان ضدّ کفر و شرک مقابله کننده با یهود و « آمریکا »، مانع از شکل گیری جریانات معارض مستقل و جهادی اندیشمند حقیقی در منطقه می‌شوند که می‌توانند به قصد مقابله‌ی جدّی با غرب وارد عمل شوند.

تمامی مستندات نشان می‌دهد که به رغم این نقش بازی، از سوی جریانات سلفی، در سال‌های اخیر حتّی یک تیر به سوی رژیم اشغالگر « قدس » و کاروان‌های نظامی آمریکایی اشغالگر پرتاب نشده و آنان در کنار آمریکا و هم پیمان با آنها، نقش مهمّی را در ایجاد تزلزل دولت‌های ضدّ غربی ایفا کرده‌اند. حضور و عمل این جریان در « عراق »، « یمن »، « سوریه » و « بحرین » شاهد روشنی برای این ماجراست.

در واقع آنان، مانند سازمان منافقین بدل به آلت فعل و عمله‌ی ظلمه‌ی بنی اسرائیل شده‌اند تا کمربند امنیّتی محکمی گرداگرد رژیم اشغالگر « قدس » کشیده شود.
بعد از این خواهیم دید که همین جریان، در دستان مرموز مجامع مخفی، ایفاگر نقش ضدّ مسیح، نیروی شر و عامل شرارت در سناریوی طرّاحی شده‌ی آرمگدون نیز می‌شوند.
از همین روست که در می‌یابیم این ائتلاف شیطانی صلیبی، سلفی و صهیونی با قساوت تمام به جان مستضعفان منطقه افتاده است تا آب به آسیای بنی اسرائیل ریخته شود.
سال‌هاست که این ائتلاف شیطانی، سعی در ارائه‌ی تصویری دهشتناک از آخرالزّمان و سال‌های قبل از ظهور حضرت مسیح (علیه السَّلام) در چشم ساکنان غرب دارد.
و برای این منظور، اقدامات گوناگونی را معمول داشته است، از جمله:
1. به تصویر کشیدن تمامی رؤیاها و مکاشفات مندرج در « تورات » و « انجیل » مجعول با کمک رسانه‌های پر قدرتی، همچون سینمای هالیوود؛
2. تولید مجموعه‌ای از مستندات تلویزیونی به اتّکای قطعات پراکنده و قابل نقدی از پیش گویی مرموز به نام نوستر آداموس؛
3. راه اندازی صدها شبکه و ایستگاه رادیویی شبانه روزی در ایالات متّحده‌ی آمریکا برای پخش موعظه‌ها، خطابه‌ها و مستندات ساخته شده؛
4. گسیل هزاران خطیب از سوی کلیساهای بنیادگرای انجیلی به اقصا نقاط عالم برای تبلیغ و تبشیر و تهییج افکار عمومی؛
5. ...
تعداد تفاسیر نگاشته شده بر رباعیّات نوستر آداموس یهودی، پیش گوی مجهول الهویّه درباره‌ی « فرانسه » در چند قرن قبل از این، از تعداد تفاسیر قرآنی موجود و منتشر در دست مسلمانان بیشتر است. به استناد همین پیش گویی‌هاست که محتوم بودن رویارویی با شرق اسلامی و کمیّت و کیفیّت جنگ نابودگر آرمگدون را جلوه‌گر ساخته و حتّی از آن، تصویری به مثابه واقعه‌ی قیامت کبرا ارائه کرده‌اند.
بنابر تصویر و تفسیرهای یهودیانه‌ی ارائه شده از طریق این محصولات، در یک سوی این میدان، ائتلاف نیروهای خیر و حامی از میان بنی اسرائیل و در سوی دیگر ائتلاف نیروهای شرّ، یعنی مخالفان بنی اسرائیل از میان مسلمانان واعراب صف بندی خواهند کرد.
به همین دلیل است که گفته شد حرکت‌های افراطی القاعده و سلفی‌ها، در هر صورت مستندات لازم را برای شعله‌ور ساختن درگیری مجعول آرمگدون ( طرّاحی شده توسط سران مخفی ائتلاف صلیب و صهیون ) در اختیار دشمنان، انسان و ادیان می‌گذارد و به همین دلیل هم می‌توان از ائتلاف خونین صلیب و سلفی و صهیون، به عنوان بلایی برای ریشه کنی جهان اسلام و سرکوبی مسلمانان مستضعف و به ویژه شیعیان یاد کرد.
ائتلاف صلیب و سلفی و صهیون و وحدت رویّه‌ی آنان در مجامع مخفی تجلّی پیدا می‌کند، آنان به سهم خود، زمینه ساز اجرای بخش پایانی از سناریوی حکومت جهانی بنی اسرائیلی‌اند.
سلسله‌ی وقایع جاری در شرق اسلامی، چنانچه به همین منوال پیش رود، در کوتاه مدّت به دلیل پراکندگی دول اسلامی وآلودگی آنان به نفوذ عوامل پنهان عضو مجامع مخفی، باعث شکوفا شدن لبخند پیروزی بر چهره‌ی شیطانی این ائتلافیون خواهد شد. قرن‌ها پیش از این در « اسپانیا » و « اندلس »، مصداقی از این ماجرا رخ داده است. جادّه‌ی این واقعه را وهّابیون و سلفی‌ها هموار می‌سازند.
بنی اسرائیل و غرب گمان می‌برند تنها از طریق جنگ صلیبی دوم، مجال انتقال و فرافکنی بحران از سرزمین‌های غربی، دور ساختن تهدیدها و بالأخره نیل به اهداف دراز مدّت خود برای تأسیس جهان تک حکومتی را می‌یابد.
امّا در همین جا می‌توان گفت که پنجره‌ای دیگر را باید گشود.
این پنجره بر افق ظهور منجی موعود مقدّس، حضرت صاحب الزّمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) باز می‌شود.
در حتمی بودن این واقعه‌ی شریف تردیدی نیست؛ در حالی که در زمان قطعی وقوع آن هیچ اطمینانی نیست.
درگیری‌های ایجاد شده توسط سلفی‌ها و وهّابیون در « شمال آفریقا » و پس از آن « سوریه »، این گمان شیرین را به وجود آورده که ممکن است از میان منطقه‌ی شامات، سفیانی سر بر آورد. همان که به عنوان اوّلین نشانه‌ی حتمی قبل از ظهور در روایات اسلامی شناخته می‌شود و اخبار آخرالزّمانی ما درباره‌اش سخن به میان آورده‌اند و مورد گواهی روایات مندرج در منابع شیعی نیز هست.
کشتار شیعیان، خوی و خصلت جنایت کاران سلفی، رویکرد مذهبی آنها و منطقه‌ی درگیری، یعنی شامات و بسیاری دیگر از وقایع این گمان را تقویت می‌کند.
همه‌ی ما امیدواریم با ظهور حضرت حجّت حق، مستضعفان خلاصی بیابند. از خداوند می‌خواهیم که ساعت و وقت معلوم را برساند و با ظهور مقدّس، دولت کریمه‌ی امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بنا نهاده شود. بسیاری از قراین و شواهد، شباهت وقایع جاری عصر ما را در وجوه مختلف با وقایع پیش بینی شده در منابع و روایات اسلامی، تأیید می‌کنند؛ امّا بیم آخر الزّمان مجعول و شبیه سازی وقایع، این حقیر را بر آن می‌دارد تا عزیزانم را یادآور مراقبت و دقّت و صبوری شوم.
شبیه سازی وقایع را از آن روی گفتم که ائتلاف صلیب و صهیون، طیّ دو، سه دهه‌ی اخیر، اقدام به شبیه سازی شرایط سال‌های قبل از ظهور منجی، در هیئت سلسله‌ای از وقایع و حوادث کرده است تا به آنجا که امروزه، جمع کثیری از مسیحیان ساکن « آمریکا » و « اروپا »، خود را مهیّای واقعه‌ی آرمگدون ساخته‌اند. از بحران اقتصادی فراگیر در غرب نیز به عنوان یکی از همین مشابهت‌ها می‌توان یاد کرد.
آرمگدون، به آن سان که ائتلاف صلیب و صهیون از آن تعریف می‌دهند؛ میدان صف آرایی دو جناح درگیر غربی بنی اسرائیلی و شرق اسلامی است. طیّ سال‌های 91 تا امروز، یعنی بیست سال، جناح غربی میدان را آراسته، مسلّح ساخته و مهیّای نواخته شدن شیپور جنگ و آغاز درگیری نهایی شده‌اند؛ در حالی که جناح شرقی در قد و قواره‌ی جناح غربی آماده نشده یا اساساً خود را مهیّای حضور در قد و قواره‌ی واقعه‌ای جهانی نساخته است.
آیا می‌توان جایی برای این احتمال گذاشت که، به همان سان که از طریق شبیه سازی وقایع، صف آرایی جناح غربی اتّفاق افتاده، در جناح دوم هم اقدام به شبیه سازی کرده باشند تا در این جناح نیز آمادگی فراهم آمده و آتش جنگ نهایی شعله‌ور شود.
این سخن، سخت به گوش می‌نشیند؛ امّا در میدان مبارزه، فرمانده‌ی زیرک، هیچ احتمالی را از دست نمی‌دهد. تردیدی نیست که غرب صلیبی و صهیونی از دیدگاه مسلمانان و شیعیان درباره‌ی شرایط سال‌های قبل از ظهور و مسیر حرکت و عمل منجی موعود مقدّس ما آگاهی دارد؛ چنان که امید کنترل شرایط و عقیم ساختن حرکت آن منجی را هم در سر می‌پرورد.
روشن کردن آتش بحران در « شامات »، گسیل وهّابیون به این منطقه و حتّی تأسیس گردان‌های شمر و معاویه و یزید، به سرعت اذهان شیعیان را متوجّه و متذکّر شباهت حوادث با واقعه‌ی خروج سفیانی در سال قبل از ظهور امام می‌کند. این تذکّر، زمینه‌های ایجاد نوعی آمادگی برای یورش و مقابله را هم در پی خواهد داشت.
این سخن به آن معنی است که جناح شرق اسلامی نیز شکل گرفته و مهیّای رویارویی خواهد شد.

واقعه‌ی آرمگدون مورد نظر ائتلاف صلیب و صهیون با همراهی سلفی‌ها از میان این واقعه می‌تواند سر برآورد؛ چنانچه واقعه، پیش از موعد مقرّر برای ظهور مقدّس حادث شود، نتیجه‌اش معلوم است. بنابراین:

* گوش‌ها را باید تیز کرد. گام‌ها را آهسته باید برداشت، مثل وقتی که در میدان مین قدم برمی‌داریم. شاید خداوند تدبیر دشمنان را ناکام بگذارد و از دل همین تمهیدات شیطانی، مقدّمات ظهور مقدّس فراهم شود. شاید مکر خداوند غالب شود و مکر مکّاران به خودشان برگردد. باید منتظر ماند. باید دست به دعا برداشت. بنی اسرائیل در سر سودای تأسیس امپراتوری جهانی قبل از ظهور آخرین نواده‌ی اسماعیل (علیه السَّلام) و تأسیس دولت کریمه‌اش را دارد. برای این امر عجله دارد و مهیّای هر نوع جنایت وخونریزی است. او بی‌باکانه شیعیان را چون مرغ سر می‌برد؛ در حالی که ما در صف مرغ، در انتظار مرغ سر بریده‌ایم؛
* سال‌های سختی پیش رو داریم. نفس‌ها به شماره می‌افتد، شیطان همه‌ی جنودش را در کار وارد می‌کند. باید آرام قدم برداشت؛ مثل همان وقتی که در میدان مین قدم برمی‌داریم؛
* باید شیعیان مظلوم سوریه، بحرین، یمن و عراق را دریافت؛
* باید اندیشه کرد و از تک روی در تصمیم سازی خودداری کرد و همه‌ی احتمالات را در وقت موضع گیری و اخذ تصمیم در نظر گرفت.
در این شرایط سخت:
1. باید به ایجاد اتّفاق و اتّحاد در بقیّة السّیف مسلمانان مظلوم در شرق اسلامی اندیشید. اتّفاق مقدّس برای خنثی سازی توطئه‌ها در وقت مقابله با ائتلاف صلیب و سلفی و صهیون؛
2. می‌توان به افشای استراتژی خصم نیز پرداخت. افشای استراتژی، خودگامی مهم در مقابله با دشمن است؛
3. می‌توان به انتقال بحران در صفوف بحران سازان اندیشید. ایجاد شکست و تفرقه در میان صفوف خصم، گام مهمّی است که یک فرمانده‌ی میدان‌دار می‌تواند مجال مقابله را برای خود فراهم آورد؛
4. می‌توان در کنار این همه، مجالی هم برای مصونیّت بخشی به شیعیان به وجود آورد. از یاد بردن مستضعفان مبتلا، یله کردن آنها و بی‌تفاوت گذشتن از کنار زخم و جراحات بی‌شمارشان، دور از انصاف است. آنان در زیر رگبارها و زنجیر تانک‌ها به قدر سایه‌ی چادری و ظرف آبی به سوی ما چشم می‌گردانند؛
5. می‌توان توبه کرد. از آنچه که باید می‌کردیم و نکردیم. از آنچه که نمی‌بایست؛ امّا به هر دلیل مرتکب شدیم. می‌توان صمیمانه با خودمان، با مردم سخن بگوییم، دیوارهای حائل را برداریم و اعتماد را دیگر بار به مردم هدیه کنیم. اعتماد نه بر مردم، بلکه اعتماد مردم به خودمان. آنگاه که نانی در کف مردم نماند و امنیّتی که در آن به سر برند، تنها اعتماد آنان به حاکمان است که آنان را برای ماندن در کنارشان دلگرم می‌سازد.
هیهات، ما در این باره راه نرفته‌ی بسیاری داریم.
اللهم عجّل لولیّک الفرج. ان شاء الله
منبع مقاله :
شفیعی سروستانی، اسماعیل؛ (1391)، زنجیرهای نامرئی، تهران: هلال، چاپ اول