نویسنده: الهه رشمه




 

مورد استفاده:

این ضرب المثل در مورد افرادی به كار می‌رود كه كاری را خارج از وقت مناسب آن انجام می‌دهند.
كیومرث پادشاه قدرتمند افسانه‌ای ایران كه از دلاوری‌های او در شاهنامه هم یاد شده، روزی به قصد كشورگشایی سپاهیانش را رهسپار مرزهای ایران كرد.
سپاهیان بعد از یك راهپیمایی طولانی نزدیك روستایی اطراق كردند تا استراحت كنند و فردا با انرژی و توانایی بیشتری به مسیرشان ادامه بدهند. همراهان حاكم در حال چادر زدن و غذا درست كردن بودند و كیومرث رفت تا در اطراف روستا كمی قدم بزند.
كیومرث همین طور كه به اطراف نگاه می‌كرد، دید ماری به لانه‌ی مرغ و خروس یكی از روستاییان نزدیك می‌شود ایستاد تا شكار كردن مار را ببیند، مار آرام آرام وارد لانه‌ی مرغ و خروس شد تا به مرغ نزدیك شد مرغ شروع كرد به قدقد كردن. خروس كه طرف دیگر لانه بود جلو آمد و شروع كرد به نوك زدن به مار، مار هی به خود می‌پیچید و می‌خواست نیش بزند ولی خروس با قدرت جلوی مار ایستاد و دائم به او نوك می‌زد و نمی‌گذاشت به آنها حتی نزدیك شود. مار كه دید هرچه تلاش می‌كند فایده‌ای ندارد از همان مسیری كه آمده بود برگشت و رفت.
كیومرث كه شاهد شجاعت خروس در دفاع از همسرش بود دید كه خروس بعد از اینكه از شر مار خلاص شد، نزدیك مرغ رفت و با صدای رسا شروع به آوازخوانی كرد. كیومرث از این كار خروس لذت برد و آن سنبل شجاعت و پیروزی را از مرد روستایی خرید تا در سفر با خود همراه كند.
كیومرث دستور داد قفسی ساختند و آن قفس را روی یكی از حیوانات سپاه جاسازی كردند و مرغ و خروس پادشاه را در آن قرار دادند و آب و دانه آنها را هم در قفسشان قرار دادند.
هنگامی كه لشكریان كیومرث به لب مرز رسیدند، خروس شروع به آوازخوانی كرد. كیومرث كه تمام رفتارهای خروس را خوش یمن برداشت می‌كرد گفت: سپاهیان را آماده كنید كه ما در این جنگ پیروز می‌شویم. همین طور كه سپاهیان آرایش نظامی‌شان را تنظیم می‌كردند ناگهان قاصدی از سپاه مقابل آمد كه پادشاه گفته: ما نمی‌خواهیم با شما وارد جنگ شویم. هرچه بخواهید ما به شما غرامت می دهیم و شهر ما تحت اختیار شما است.
كیومرث از اینكه این شهر را بدون خونریزی و جنگ به خاك ایران اضافه كرد خیلی خوشحال بود و آوازخوانی بی‌موقع خروس خوش یومش را دلیل این پیروزی اتفاق افتاده می‌دانست.
سپاهیان با خوشحالی راهی شهر و دیار خود شدند، یك شب كه برای استراحت در شهری اطراق كرده بودند، نیمه شب خروس شروع كرد به آوازخوانی، چون نیمه شب بود و همه جا ساكت صدای خروس در بین چادرها پیچید و همه‌ی سپاهیان صدای بی‌موقع خروس را شنیدند. بعد از اینكه صدای آوازخوانی خروس تمام شد، صدای جیغ و داد از چادر كیومرث شنیده شد. همه به طرف چادر پادشاه دویدند و دیدند كه كیومرث مرده است. بعد از این اتفاق عده‌ای از بزرگان كشور این خروس را خوش یمن و نوید دهنده‌ی خبرهای خوش می‌دانستند و عده‌ای هم آوازخوانی بی‌موقع خروس را خبر از یك اتفاق ناگوار و مصیبت می‌دانستند.
تا اینكه یكی از پیران قصر گفت: این خروس بیچاره نوید دهنده‌ی آغاز تلاش و كوشش است. خودش شاید خبر نداشته باشد ولی او وقتی آواز می‌خواند ما را به شروع دوباره نوید می‌دهد. بعد از آن هرگاه خروس وقت و بی‌وقت آواز می‌خواند او را خروس بی‌محل می‌نامیدند.
منبع مقاله :
رشمه، الهه، (1392)، ضرب المثل و داستانهایشان (معنی ضرب المثل و ریشه‌های آن)، تهران، انتشارات سما، چاپ اول