ستارگاني به سان خورشيد و ماه

منبع:فضيلت هاي ماندگار
روحانيت متعهد در به ثمر رساندن انقلاب شكوهمند اسلامي جايگاهي ويژه دارند. مرداني كه تحت لواي رهبر كبير انقلاب اسلامي بودند و با تحمل بيشترين رنج و سختي هايي كه خاص بندگان مخلص خداست، كوشيدند تا انقلاب اسلامي در مسير انديشه هاي حضرت امام خميني(ره) هدايت شود. اگر چه تعدادي از آنان ضمن مبارزه، يا زير شكنجه هاي سخت دست نشاندگان رژيم منحوس پهلوي به شهادت رسيدند و روزهاي خوب پيروزي را نديدند، اما همه نسل ها از سال 42 تا 57 مي توانند شهادت دهند كه تثبيت انقلاب اسلامي ايران تا به امروز مرهون ثمره خون همه شهيدان بخصوص روحانيوني است كه همواره در هدايت مردم كوشيدند و در اين راه به شهادت رسيدند و به خدا پيوستند.
در بيست و نهمين سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي يادي مي كنيم از شهيد روحاني سيدعباس موسوي قوچاني. مردي كه سراسر زندگي و شهادتش، مبارزه با دشمنان اسلام بود.

آرزوي مادر

غريو شادي در فضاي روستاي «كليدر» طنين انداخت و اشك شوق برچهره سيدعلي اكبر و بي بي شهربانو جاري شد و خداوند پس از سالها دعا و انتظار، فرزند پسري به آنان عطا كرد. پدر به شكرانه اين نعمت نماز شكر به جاي آورد و فرزند كوچكش را در آغوش گرفت و نام او را به عشق حضرت ابوالفضل(ع)، عباس گذاشت.
روزها و سالها مي گذشت و سيدعباس روز به روز قد مي كشيد. هر چه بزرگتر مي شد هوش سرشار او همه را شگفت زده مي كرد. سيدعباس، هفت ساله بود كه پدر را از دست داد. پدري كه عالمي وارسته و پرهيزكار بود و با دسترنج كشاورزي امرار معاش مي كرد و بينش خاصي نسبت به مسايل اجتماعي داشت و در حل و فصل و رفع مشكلات مردم مي كوشيد. بعد از فوت سيدعلي اكبر قوچاني، بي بي شهربانو مجبور شد براي تأمين زندگي و تربيت بچه ها به سختي در مزارع كشاورزي كار كند. وي با عشق افسانه اي كه نسبت به سيدعباس داشت او را به تحصيل تشويق مي كرد و از همين سالها بود كه او تحصيلات مقدماتي را در قوچان آغاز كرد و در حالي كه فقر و محروميتي را كه بر جامعه حاكم بود حس مي كرد، ضمن تحصيل، مجبور بود كار كند تا هزينه تحصيل و زندگي خود را تأمين كند.

هجرت

از قوچان تا مشهد راهي نبود، اما سيدعباس عجله داشت زودتر به مقصد برسد. از زماني كه اتوبوس حركت كرد راهنمايي هاي استادش شيخ ذبيح ا... قوچاني را با خود مرور مي كرد. هر چند مي دانست استادش از قبل حتي حجره اي هم براي او گرفته، اما قلبش مانند گنجشكي از هيجان و شادي مي تپيد. او 17 ساله بود كه به حوزه علميه نواب در مشهد قدم گذاشت.
سيدعباس از لحظه اي كه وارد حوزه شد با تلاش و جديتي كه در كسب علم و معرفت داشت خيلي زود مورد توجه استادان خود قرار گرفت و در همين سالها از نزديك با آية ا... خامنه اي، شهيد كامياب و شهيد هاشمي نژاد و ... آشنا شد و اين آشنايي كم كم در طراز تفكر و شيوه زندگي او بسيار اثر گذاشت، چنانكه او كم كم در جريان مسائل سياسي قرار گرفت و به فعاليت در اين عرصه پرداخت.
مدتي بعد به حوزه علميه و سپس به نجف اشرف عزيمت كرد و سالهاي بسياري را پاي درس استادان بزرگ بخصوص بحث و درس حضرت امام خميني(ره) گذراند و در حدود سال 1350، در حالي كه از سوي مراجع عاليقدري چون امام خميني(ره) اجازه دريافت وجوهات را داشت به مشهد بازگشت.

تا مرز شهادت

سيد عباس همچنان با افشاگري و ايراد سخنراني به مبارزه خود ادامه مي داد تا در سال 1350 به علت پخش و توزيع اعلاميه هاي حضرت امام(ره) عليه برپايي جشنهاي 2500 ساله شاهنشاهي دستگير و تا سر حد مرگ شكنجه شد و تا مرز شهادت پيش رفت، اما به گواهي همه دوستان حتي حسرت شنيدن يك آه را نيز بردل جلادان ساواك گذاشت. وي بارها آزاد و دوباره دستگير شد تا آخرين دستگيري اش كه در سال 1354 اتفاق افتاد.
ساواك گزارش كرده بود كه: «سيدعباس موسوي قوچاني، امام جماعت مساجد خيابان طبرسي، خود را مجاهد و پيرو فعاليتهاي «آقاي خميني» مي داند و عده اي دانشجو را در منزل خود جمع كرده است و درس يكپارچگي و مجاهدت مي دهد»!

آهنگ انقلاب

رژيم پهلوي آخرين نفسهاي خود را مي كشد و براي كسب مشروعيت خود، تعدادي از زندانيان سياسي را آزاد مي كند و آقاي موسوي پس از سالها سختي و شكنجه از زندان آزاد مي شود، اما لحظه اي آرام و قرار نمي گيرد و با سخنان آتشين خود مردم را براي مبارزه آماده مي كند و بي وقفه، براي سرنگوني رژيم پهلوي و شتاب گرفتن آهنگ انقلاب تلاش مي كند، تا پيروزي انقلاب اسلامي ايران!

ترور ناموفق

براي سيدعباس خستگي، بيماري و سختي كار معنايي ندارد و با پيروزي انقلاب اسلامي، او مسووليت بيشتري احساس مي كند و علاوه بر سنگر مسجد، مسؤوليت خطير واحد اطلاعات و تحقيقات انقلاب اسلامي را برعهده مي گيرد. منافقين او را زير نظر دارند و بارها نقشه ترور او را طراحي مي كنند، اما موفق نمي شوند. آنها مي دانند كه موسوي قوچاني به ماهيت كار و عقايد التقاطي سازمانهاي ضد انقلابي كاملاً آگاهي دارد و حتي در روزهاي سخت زندان هم از افشاگري خطهاي منحرف و التقاطي گروه هاي مختلف ابايي نداشت. او گفته بود كه: «دوست ندارم به دست منافقين ترور شوم!»
سيدعباس با مسؤوليت خطيري كه داشت در برابر موجهاي منحرف و گروهك هاي ضد انقلاب ايستادگي مي كرد، اما فعاليتهاي سياسي و نقشهاي اجتماعي، باعث غفلت او از حضور در جنگ تحميلي عراق عليه ايران اسلامي نشد. او ضمن تربيت و اعزام بسيجيان، خود يك بسيجي مخلص بود و مرتب در جبهه ها حضور مي يافت و مي گفت: «من مي روم به اميد شهادت!»

جبهه شوش، رقابيه

وقتي از عمليات با خبر مي شود با خودروهايي كه به خط مقدم مي روند خود را به خط مقدم مي رساند و در كنار ديگر رزمندگان، با دشمن درگير مي شود و در لحظه اي حساس، وقتي مي بيند تيرباري از دشمن مشغول درو كردن رزمندگان است به خط مي زند، سنگر تيربار دشمن را دور مي زند و به بالاي آن مي رود، با يك دست لوله داغ «دوشكا» را مي گيرد و با دست ديگر و با اسلحه كلت، تيربارچي را از پاي در مي آورد، اما با پرتاب نارنجك يكي از سربازان عراقي، در سن 36 سالگي، در عمليات «فتح المبين» در جبهه شوش، رقابيه به شهادت مي رسد.

بوي بهشت

شهيد سيدعباس موسوي قوچاني بنابه وصيت خودش كه گفته بود: «چون قدم حضرت امام (قدس سره) به بهشت زهرا(س) رسيده است، مرا در آنجا دفن كنيد،» در بهشت زهرا(س) و همان قطعه اي كه دوست مي داشت به خاك سپرده شد و عجيب آنكه مدتها قبل از آن، وقتي همراه همسرش به بهشت زهرا(س) رفته بود، جايي را به همسرش نشان داده و گفته بود: «ازاين جا بوي بهشت مي آيد» و همان جا، جسم پاك او به خاك سپرده شد. قطعه 24 در كنار شهداي 72 تن.

شهيد و ...

شهيد موسوي، زندگي بسيار ساده و دور از تجملي داشت، چنانكه رهبر معظم انقلاب درباره ايشان مي فرمايند: «از خصوصيات اين روحاني مومن جوان شهيد، اين بود كه زندگي اش زاهدانه بود. وضع داخل زندگي اش فقيرانه و زاهدانه بود، در حالي كه مي توانست بهتر از آن باشد، برايش اين امكان وجود داشت.» و همسر شهيد در ساده زيستي او مي گويد:
«ايشان بسيار مقيد بودند كه مسائل و احكام شرعي و حلال و حرام در خانواده رعايت شود، از تجملات بشدت دوري مي كردند و بعد از ازدواج با ايشان، تحول شگرفي در زندگي بنده و طرز تفكرم كه بايد چگونه زندگي كرد به وجود آمد.»
«آن كساني كه خدا همه چيز به آنها داده است، شهدايند، خاصه در ميان اين ستارگان كساني يافت مي شوند كه به سان ماه و خورشيدند....
آقاي موسوي را در نجف ديدم، جواني بسيار منظم، منزه، عالي و موحدي بود كه اسلام در دلش واقعاً رسوخ كرده بود. من به حالات و عمل و عبادات و متانت اين جوان و اين محصل عالي قدر غبطه مي خورم».
از شهيد عزيز سيدعباس موسوي قوچاني 4 فرزند پسر و يك فرزند دختر به يادگار باقي است.
... و بسياري خاطرات ديگر كه در اين مقوله نمي گنجد!