سیره علمی علامه طباطبایی (ره) (1)

جامعیت دانش و وسعت بینش

در یک مجلس رسمی که در آن «ارشه تونگ» دبیر کل سازمان بین المللی مبارزه با الکل شرکت داشت، از محضر مرحوم آیت الله بروجردی درخواست شد که رساله ای درباره نظر اسلام پیرامون مواد الکلی بنویسد تا متن رساله به زبان عربی ترجمه گردد و در کنگره قرائت گردد، مرحوم بروجردی به اطراف نگریست، چشمش به علامه طباطبایی افتاد و گفتند:
« جناب آقای حاج سید محمد حسین طباطبایی تبریزی از علمای اسلامند، تفسیر ارزنده ای دارند، ایشان در این مورد رساله ای بنویسند و در اختیار آقایان بگذارند و نظریه اسلام را به نحو احسن در آن رساله تشریح خواهند کرد. »
کلمه علامه به حق عنوان و وصف شایسته و بایسته ای می باشد که برای این انسان برجسته الهی قرار داده شده است و بسیار گویا تر از عناوین دیگر می باشد ، کلمه علامه مفهوم جامعیت در علوم مختلف را دارا ست که حقاً در این مرد الهی جمع شده بود.
همان جامعیتی که باعث شده در جهان تشیع شخصیتی چون علامه حلی به این نام شهرت پیدا کند زیرا که در ابعاد مختلف علوم اسلامی واقعاً دریا گونه بود. به تعبیر بعضی از علما این عالم برجسته حداقل ده دوره فقه و سه دوره اصول و رجال به رشته تحریر درآورده بود و غیر از اینها در فلسفه و کلام نیز کارهای تحسین برانگیزی را از خود نشان داده بود.
می توان اعتراف نمود که اگر در این برهه زمان نمونه ای جامع از علامه حلی بیابیم، همین شخصیت بزرگوار بود که سراسر عمر خود را وقف دانش و تحصیل آن کرده است.
درک کردن اساتیدی هم چون آیت الله میرزای نائینی، آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی، آیت الله شیخ ضیاء الدین عراقی و از همه بیشتر آیت الله شیخ محمد حسین اصفهانی(غروی) که به نظر علمای بزرگ، ایشان موفق ترین دانشمند در فقه و اصول در قرن حاضر بود بی تاثیر در موفقیت های ایشان نبود.
علامه طباطبایی، در همه محافل علمی و فرهنگی به عنوان مفسری بزرگ و فیلسوف و حکیمی الهی مطرح است. درخشش او در صحنه تفسیر و عرضه حکمت، گرچه سایر ابعاد علمی آن بزرگ را تحت الشعاع قرار داده است، ولی جایگاه علمی او در سایر رشته های معارف اسلامی، چون: فقه، اصول، رجال، حدیث و علومی چون جبر و مقابله و هندسه و حساب استدلالی و هیئت قدیم و جدید و فنون ادب فارسی و مباحث تاریخی و اجتماعی و مبانی و نظریات مکاتب مادی، بسیار چشم گیر و والاست.
این ظرفیت و درک مقتضیات زمان و نیازهای محیط علمی و اجتماعی اوست که برخی از ابعاد علمی و مفسری او را تبلوری فزون تر بخشیده است.
به اظهار آنان که از خرمن حضورش، خوشه چیده و از روح بلندش مدد گرفته اند، و نیز به داوری آنان که در آثار علمی و میراث فرهنگی او سیر کرده اند، علامه طباطبایی دائرة المعارفی است که بیشترین مباحث اسلامی و معارف قرآنی و مسائل اصولی عقلی را به تبیین و تحلیل نشسته است.
علامه، گرچه در فضای علمی حوزه های دینی، راه تکامل علمی و عرفانی و اخلاقی خود را پیموده بود، ولی هرگز به علوم حوزوی اکتفا نکرد و نگاه تحقیق و تدریس و تدوین خویش را به آنچه پیشینیان منحصر داشته بودند، محدود ننمود واز واقعیات زمان و نیازهای امت اسلام غافل نگردید و با کسب علوم و اطلاعات گسترده، خود را برای ایفای رسالت الهی و اجتماعی و دینی مهیّا ساخت.
در وسعت ظرفیّت معرفتی و معلوماتی علامه طباطبایی همین کلام کافی است که خود می فرمودند:
« اگر مجالی باشد می توانم همه مسائل قرآن کریم را تنها با استفاده از یک سوره کوچک بیان کنم. »
از نویسنده معروف لبنانی شیخ جواد مغنیه منقول است که :
«از وقتی که المیزان به دست من رسیده است، کتابخانه من تعطیل شده و پیوسته در روی میز مطالعه ام المیزان است. »
مرحوم علامه به معنای تامّ در علم نجوم استاد بود حتی یکسال فرمود:
« می خواهم یک تقویم نجومی برای خودمان بنویسم. »
یکی از دوستان می گوید:
« یک بار تابستان به منزلشان رفتم. دیدم در آن گرمای طاقت فرسای قم، نشسته است و فیزیک مطالعه می کند. »
حجت الاسلام سید محمد علی میلانی نقل می کنند که:
روزی من با علامه طباطبائی و دو دامادشان، با ماشین سواری از سبزوار به مشهد می آمدیم و بنا شد مشاعره کنیم. ما سه نفر در یک طرف و علامه به تنهایی در طرف دیگر بودند.
ما سه نفر ـ مجموعاً ـ نتوانستیم ایشان را شکست داده و برنده شویم، بلکه علامه ما را مجاب می کرد؛ نه با یک بیت شعر، بلکه با چند بیت! حقاً ما از تسلط ایشان به شعر و ادبیات در شگفت افتادیم!
آیت الله مصباح نقل می کنند که مرحوم علامه طباطبائی، در سن شصت سالگی می فرمود: « اگر ممکن بود که من چند ماه درسم را تعطیل کنم و زبان بخوانم، خیلی خوب بود! » بی شک، امروزه، زبان خواندن برای محقق ضروری است.

انصاف علمی

آیت الله ناصر مکارم شیرازی در این زمینه می گوید:
یک روز علامه طباطبایی مرا خواست و گفت:
« میل دارم تفسیرالمیزان ترجمه شود و عقیده دارم که شما این کار را بکنید. »
گفتم بسیار خوب، و شروع به ترجمه جلد اول تفسیر المیزان کردم، ولی قبل از ترجمه خدمت ایشان عرض کردم که آقا، شما استادید و بزرگوار و صاحب نظر و من هم آدمی هستم که در مسائل نمی توانم تقلید کنم. بنابراین در بحث های شما که ترجمه می کنم، اگر جایی من با شما اختلاف نظر داشتم، شما اجازه می فرمایید در پاورقی المیزان نظر خودم را بنویسم، آنگاه علامه طباطبایی یک جمله پر معنایی فرمودند: « بگذارید ما خودمان بحث های خودمان را نقد کنیم نه اینکه بیگانه ها بیایند نقد کنند. »
من دیدم با آغوش باز این مسأله را پذیرفت، بعد به من فرمودند: « ولی اگر شما ایرادی داشتید قبلاً باید با من بحث کنید، اگر من شما را قانع کردم تمام. »
گفتم اگر قانع نشدم چی؟ فرمود:
« ایرادتان را در پاورقی می نویسید، جواب من را هم می نویسید. قضاوت را به خوانندگان واگذار می کنیم. »
ما شروع کردیم به ترجمه کردن تفسیر المیزان و رسیدیم به مباحث جبر و تفویض. ایشان نظرات خاصی در آنجا داشتند و من به فکر خودم در بعضی از این نظرات هماهنگ نبودم، رفتم خدمت ایشان عرض کردم آقا آن صحبتی که فرمودید در اول کار و قراری که گذاشتیم الان من آمدم وفای به آن عهد را بخواهم.
من می خواهم در اینجا یک پاورقی بنویسم و روی این بحث شما ایرادی بگیرم. اجازه می فرمایید؟ و لو شما استادید ولیکن همیشه این سنت در بین علماء ما بوده که روابط استاد و شاگرد مانع از این نمی شده است که ایرادهایشان را طرح کنند. ایشان فرمودند:
« اشکالی ندارد. بفرمایید اشکالتان چیست؟ »
من اشکال خودم را مطرح کردم، در حدود یکی دو ساعت، شبی در خدمتشان بودم و بحث کردم. ایشان نظراتشان را فرمودند.
من در آخر کار باز سماجت کردم و گفتم آقا واقعش این است که من هنوز قانع نشدم ولو توضیحات خوبی فرمودید، می خواهید که من بنویسم و شما هم هر چه می فرمایید بنویسم، فرمودند عیبی ندارد. من رفتم آن اشکالی را که داشتم خیلی مفصل نوشتم آوردم خدمتشان.
علامه طباطبایی گفتند:
« عجب شما اشکال را این قدر مفصل می نویسید، من جوابش را چقدر بنویسم؟»
گفتم می فرمائید چه کنیم؟
فرمودند: « اشکال خلاصه و جواب خلاصه، پاورقی است. »
ما هم اشکال را برداشتیم خلاصه نوشتیم و عین جوابی هم که ایشان فرمودند را نوشتم و این الان به عنوان یک سند در آن پاورقی تفسیری که من ترجمه کردم، ضبط و محفوظ است.

تواضع علمی

آيت الله مصباح یزدی در این باره می گوید:
در طول سی سال که افتخار درک محضر ایشان [علامه طباطبایی] را داشتم، هرگز کلمه « من» از علامه طباطبایی نشنیدم.
در عوض، عبارت « نمی دانم» را بارها در پاسخ سئوالات از ایشان شنیده ام، همان عبارتی که افراد کم مایه از گفتن آن عار دارند.
ولی این دریای پرتلاطم علم و حکمت، از فرط تواضع و فروتنی به آسانی می گفت و جالب این است که به دنبال آن پاسخ سئوال را به صورت «احتمال» و با عبارت « به نظر می رسد » بیان می کرد.
استاد فاطمی نیا از قول عالمی می گوید:
« مرحوم استاد طباطبایی، با آن پایگاه رفیع علمی و فلسفی، با مشکلی فلسفی رو به رو شدند و کسی هم نبود که پاسخ ایشان را بداند.
همان روزها، همراه خانواده، به یکی از آبادی های کوچک اطراف تهران مسافرت می کنند.
در آن جا فرزندان خردسال استاد، از پدر درخواست توت می کنند؛ استاد هم با کمال سادگی و تواضع، کاسه ای به دست گرفته و برای خرید توت از خانه خارج می شوند.
به وسط روستا که می رسند، جوانی در لباس اهل همان ده، ایشان را می بیند و بی مقدمه به علامه می گوید:
آن مشکل فلسفی شما راه حلی دارد؛ بیایید به شما بگویم. و همان جا با چند جمله، اشکال علامه را حل می کند، اما استاد طباطبائی در آن لحظه غافل از این بودند که این جوان از کجا می داند ایشان درگیر این سوال است و اصلاً او کیست؟! و ...
به هر حال، جوان خداحافظی می کند و می رود.
فردای آن روز، علامه به همان جا رفته و از بقالی می پرسند:
« شما جوان با سوادی با این شکل و سیما دارید؛ او کجاست؟ »
بقال می گوید:
« چنین کسی در این روستا نیست و اصلاً یک نفر هم در این جا الفبا نمی داند!! »
باری، روشن نشد که آن جوان که بود و از کجا بود و ...، اما آن عالم ادامه داد:
« این از تواضع استاد بود که مشکلشان این گونه حل شد. »
آیت الله حسن زاده نقل میکنند که هرگاه کسی با مرحوم علامه طباطبائی به مسافرت می رفت، ایشان را خاموش و ساکت می یافت و اگر همراه علامه، سؤالی نمی کرد، آیت الله طباطبائی همچنان ساکت می ماند.
استاد امجد نقل می کنند که:
« روزی در یکی از کوچه های نزدیک حرم حضرت معصومه علیها السلام با ایشان را ه می رفتیم.
[تا آن زمان] چند جلد از المیزان را ایشان نوشته بود که چاپ شده بود به ایشان گفتم: « چرا شما مشکل نویس هستید؟ » پرسید: «چطور!؟»
گفتم: « المیزان را کمی آسان تر بنویسید تا همه متوجه آن شوند» ، فرمود:
« عجیب است، الحمدالله شما با مطالب من آشنا هستید؛ شما یک صفحه از المیزان را بنویسید، ببینید آسان تر از این می شود یا نه؟! »
ایشان همچنین می فرمود:
« بنده هنگامی که می خواستم از نجف باز گردم، هرچه کتاب نوشته بودم، در رودخانه انداختم و تنها یکی از آن ها را ـ بدون توجه ـ برای خود نگه داشتم. »
و آن کتاب، رسائل سبع ایشان بود. این خود نشان از تواضع علمی او و بی ادعا بودن ایشان دارد.

حرّیت فلسفی و تعبّد مکتبی

در مقام بحث فلسفی، هرگز منقولات شرعی و غیر شرعی را در مقدمات قیاس و برهان راه نمی داد، ولی از سوی دیگر عقل را برای دعوت بسوی کمال و سعادت کافی نمی شمرد. با این که معتقد بود: عقل در همه زمینه ها، دارای حجّیت است، باور داشت که هیچ حکم عقل با هیچ حکم شرعی قطعی معارضه نداشته و نخواهد داشت.
در تفسیر گرانبهای المیزان، درباره ضرورت منطق و فلسفه می گوید:
« گرچه کتاب و سنت، انسان را به گسترش بکارگیری روشهای عقلی صحیح دعوت کرده اند،... ولی از پیروی آنچه با کتاب و سنت قطعی مخالفت دارد، نهی نموده اند، زیرا کتاب و سنت قطعی از مصادیقی است که عقل به صراحت حقانیت و صداقت آن را امضا کرده است. و این محال است که بار دیگر عقل بر بطلان آن اقامه برهان کند. »
تعبد مکتبی علامه، در زمینه فکر و نظر محدود نبود، بلکه در مرحله عمل نیز تعبدی نمایان داشت. در برابر قرآن دنیایی از خضوع و تواضع بود و خواندن قرآن را بهترین و عالی ترین کار خود می دانست.
نه مقدس مآبان سطحی نگر و دور از تعقل و برهان را دوست می داشت و نه برهان گرایان و فلسفه خواهان غیر متشرع را ارج می نهاد و معتقد بود:
« حکمتی که بر جان ننشیند و لزوم پیروی از شریعت را به دنبال خود نیاورد حکمت نیست. »

استقلال فکری

یکی از امتیازات و ویژگی های شخصیتی علامه طباطبایی این بود که دارای استقلال فکری و روح واقع گرایی بود، که همواره حقیقت را بر عوامل دیگر مقدم می داشت و با دیدی انتقادی به گفته بزرگان می نگریست و حقیقت و واقعیت را فدای عظمت استاد یا دانشمندان دیگر نمی کرد.
البته انتقاد از دیگران را نه از روی تحقیر و اهانت، بلکه با تعظیم و احترام و تقدیر از افکار آنها انجام می داد. بدین جهت به اندیشه های حکماء و عرفای سلف احترام می گذاشت. و وقتی در محضرش سخن از اقامه برهان بر اصول معارف قرآنی عنوان می شد، می فرمودند:
« اینها را ملاصدرا به ما یاد داده است. »
اما در عین حال برخی نظریات آنان را نقد می نمود. مسئله حرکت در حرکت را که صدر المتألهین نمی پذرفت ایشان اثبات می کردند، مُثُل افلاطونی را به آن معنا که ملاصدرا می پذیرفت ایشان رد می کرد.
استاد جوادی آملی خاطر نشان می کنند:
علامه بسیط الحقیقه را طوری تحلیل می کردند که لطیف تر از تقریر صدرالمتألهین بود.
موقعی که علامه طباطبایی را برای معالجه به انگلستان برده بودند، یکی از همراهان او از محضرشان پرسیده بود چرا بر اسفار ملاصدرا در بحث معاد، حاشیه ای ننوشته اند؟
فرموده بودند: « چنان نیست که در برابر آراء او تسلیم و متعبد محض باشیم، او انسان بزرگی بوده است و سخنانش در علم حکمت محترم است ولی نقد کردن سخنان او عین احترام نهادن است که یا کورکورانه آنها را قبول می کنیم یا آنها را چندان قابل اعتنا نمی دانیم که نسبت به آنها نگران باشیم و بخواهیم درباره آنها سخنی در جرح و نقد بگوییم.
بنابراین وقع و ارج نهادن به سخن کسی و آن را در خور نقد دانستن خود حاکی از حرمتی است که انسان به سخن وی می گذارد. »
مرحوم علامه به بزرگی ملاصدرا اعتراف داشت، اما نظرش این بود که با وجود آنکه فیلسوف بزرگی است و در جهان تشیع از نوادر می باشد ولی نوشته هایش به نحوی است که برهان را با غیر برهان درهم آمیخته است.

زمان شناسی و درک ضرورتها

حضرت علی علیه السلام درباره پیامبر گرامی اسلام می فرماید:
« پزشکی که با پزشکی خود در میان مردم می گردد، مرهم های خویش را استوار کرده و ابزار خود را از تاب آتش داغ کرده است هر جا از دلهای کور باطن و گوشهای کر و زبانهای گنگ به آن نیازی بود آن ابزار را بر آن قرار می دهد. »
با توجه به این عنصر درد شناسی است که عالم متعهد می تواند موضع گیری صحیح داشته و نقش و رسالت خود را ایفا کند و در روایات نيز با تأکید بسیاری بر معرفتِ زمان شده است.
امام صادق - ع - می فرمایند:
آنکس که از زمانش آگاهی داشته باشد اشتباهات به او هجوم نمی آورند. »
علامه خود درباره درک نیازها می گوید:
« هنگامی که قم آمدم مطالعه ای در برنامه درسی حوزه کردم و آن را با نیازهای جامعه اسلامی سنجیدم، کمبودهایی در آن یافتم و وظیفه خود را تلاش برای رفع آنها دانستم.
مهمترین کمبودهایی که در برنامه حوزه وجود داشت در زمینه تفسیر قرآن و بحثهای عقلی بود و از این رو درس تفسیر و فلسفه را شروع کردم و با اینکه در جو آن زمان تفسیر قرآن، علمی که نیازمند تحقیق و توفیق باشد تلقی نمی شد و پرداختن به آن، شایسته کسانی که قدرت تحقیق در زمینه های فقه و اصول را داشته باشند به حساب نمی آمد بلکه، تدریس تفسیر، نشانه کمی معلومات به حساب می آمد.
در عین حال اینها را برای خودم عذر مقبولی در برابر خدای متعال ندانستم و آن را ادامه دادم تا به نوشتن تفسیر «المیزان» انجامید. »

مسئولیت شناسی و مسئولیت پذیری

علامه با نگرش باز و وسیعی که داشت زمان خود را خوب شناخت، هجوم فرهنگ غرب و الحاد شرق را در میدان ذهن و اندیشه نسل اجتماعی خود مشاهده کرد و نیاز مسلح شدن نیروهای حوزوی و دانشگاهی را به سلاح منطق و برهان دریافت.
درد خرافه پردازی و جمود و ساده نگری به معارف بلند اسلامی را دید و نیاز بازگشتن به قرآن و کلام وحی را به روشنی لمس کرد و اذعان داشت که تدریس تفسیر قرآن، در حوزه علمیه، امری واجب و تدریس فلسفه و حکمت و اخلاق، امری ضروری است.
این چیزی بود که بسیاری از چشم ها، آن را نمی دیدند و بسیاری از فکرها، آن را نمی یافتند. علامه طباطبایی در این زمینه می فرماید:
« هنگامی که از تبریز به قم آمدم، مطالعه ای در نیازهای جامعه اسلامی و مطالعه ای در وضع حوزه قم کردم و پس از سنجیدن آنها به این نتیجه رسیدم که این حوزه نیاز شدیدی به تفسیر قرآن دارد، تا مفاهیم والای اصیل ترین متن اسلامی و عظیم ترین امانت الهی را بهتر بشناسد و بهتر بشناساند. از سوی دیگر چون شبهات مادی رواج یافته بود، نیاز شدیدی به بحث های عقلی و فلسفی وجود داشت تا حوزه بتواند مبانی فکری و عقیدتی اسلام را با براهین عقلی اثبات و از موضع حق خود، دفاع نماید، از این رو وظیفه شرعی خود دانستم که، به یاری خدای متعال، در رفع این دو نیاز ضروری کوشش نمایم. »

تلاش و جدّیت در علم اندوزی

فرزند ایشان خانم نجمه السادات طباطبایی همسر شهید قدوسی از قول علامه نقل می کند :
« وقتی در نجف اشرف بودم، یک معلم ریاضی پیدا کرده بودم که فقط ساعت یک بعد از ظهر وقت تدریس داشت، من یک بعد از ظهر از این سوی شهر به آن طرف شهر می رفتم، وقتی به مکان مورد نظر و جلسه استاد [درس ریاضی] می رسیدم، به دلیل گرمای زیاد و پیمودن راه طولانی آن قدر لباسهایم خیس عرق بود که همان طور با لباس داخل آب حوض می رفتم و در می آمدم و بعد تنها یک ساعت نزد آن استاد ریاضی درس می خواندم. »
بسیار حیرت آور است که انسانی در آن تابستان طاقت فرسای نجف این همه راه را طی نماید تا برای وقتی مختصر به فراگرفتن ریاضی بپردازد .
یکی از حاضران درس تفسیر علامه طباطبایی می گوید:
« در ماه مبارک رمضانی که در فصل تابستان واقع شده بود، شبها در جلسه درس علامه شرکت می کردیم، برنامه شروع و ختم درس مضافاً بر وقت و زمانی که جهت ایاب و ذهاب ضرورت می یافت، با توجه به کوتاهی شبها به نحوی بود که فرصتی برای خواب باقی نمی ماند، لذا شاگردان تقاضا کردند تدبیری اتخاذ شود که مقداری هم برای خواب در اختیار داشته باشند. »
علامه طباطبایی (ره) در پاسخ به درخواست ما فرمودند:
« منم در طول عمرم تا بحال یاد ندارم که شبهای ماه مبارک رمضان خوابیده باشم. »
به خوبی پیداست که برنامه سالهای دیگر عمر شریف علامه به همین منوال گذشته است ، علامه ، در شرح حالی که به قلم خود می فرماید:
« در برهه ای از عمر یعنی به مدت هفده سال چنان شوق وصف ناپذیری نسبت به تحصیل به من دست داد که شبهای بهار و تابستان در این مدت تا به صبح به مطالعه و تحقیق مشغول بودم. »
علامه طباطبایی به قدری دارای همت بلند بود که فعالیتش را منحصر در حوزه نکرد، در همان زمان( پیش از انقلاب ) که بین حوزه و دانشگاه فاصله زیادی بوجود آمده بود ، ایشان شجاعانه و بدون واهمه با استاید دانشگاه تا حد امکان تماس برقرار کرد و درسهایی برای آنها گفت و جلسات بحث برای آنها تشکیل داد که کم و بیش آثار این جلسه ها منتشر شده است.
بر اثر کثرت کار و کوشش علمی و ممارست پی گیر بر مطالعات و تفکرات علمی و فلسفی کار علامه طباطبایی به جایی رسید که خواب و استراحتش نیز دست کمی از بیداری نداشت.
از قول علامه نقل شده :
« تابستانها که معمولاً از نجف به کوفه می رفتیم یکی از برنامه هایم این بود که مسائل فلسفی را با اشکال و قضایای منطقی تطبیق می کردم، پس از مقداری مطالعه و تحقیق می خوابیدم ولی بعد از آنکه از خواب بیدار می شدم متوجه می شدم که پاره ای از مسائل را در عالم خواب و رویا حل کرده ام. »
حکایت این حالت شگفت انگیز دو نکته برای انسان تداعی می کند: یکی روایاتی که می گویند: خواب مؤمن عبادت است و دیگر مطلبی که از نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم رسیده است که فرمودند:
« تنام عینی و قلبی یقظان: چشمم به خواب می رود ولی دل و قلبم بیدار است. »
استاد علی احمدی از شاگردان علامه نقل میکند:
مدت چهار، پنج سال خدمت ایشان بودم. از صبح تا ظهر می نشست و تدریس می کرد. وقتی خسته می شد، می گفت: « نیروی بنده تمام شد. »
پس از یک ربعی، درس بعدی را شروع می کرد. گاهی تمام شب را مطالعه می کرد روزی گفت: « دکتر گفته مطالعه نکن. »
به ایشان عرض کردم: « خوب مطالعه نکنید! »
فرمود: « بی کار زندگی کردن، از مرگ هم بدتر است. » و ادامه داد:
« مطالعه می کنم و روزی هم می میرم. » بعد از منع طبیب، ایشان بیست جلد المیزان را نوشت!
یک بار به ایشان عرض کردم: « از این همه مطالعه خسته نمی شوید؟! » فرمود: « علم همچون باغ است، اگر در این باغ خسته شوم، به باغ دیگر می روم. »
آیت الله حسن زاده آملی در رابطه با پی گیری و استمرار روحیه تحقیق در علامه می فرماید:
علامه طباطبایی شب قدر را به بحث و تحقیق آیات قرآنی احیا می کرد و تفسیرش در این شب فرخنده به پایان رسید. بنابراین طلاب و دانشجویان عزیز باید این روحیه علمی و تحقیقی را سرمشق کار خود قرار دهند.
منبع:www.salehin.com