ویژه نامه روز بيست و سوّم ضیافت الهی

نويسنده: سید امیرحسین کامرانی راد

دعای روز بيست و سوّم

خدايا شست و شويم ده در اين ماه از گناهان و پاكم كن در آن از عيبها و آزمايش كن در آن دلم را به پرهيزكارى دلها اى ناديده گيرنده لغزشهاى گنه كاران
منبع: مفاتیح الجنان

زلال وحی

دشمنان ستیزه جو با چهره ای ناپیدا و با به کار گیری شگردها و ابزارهای مختلف، به انجام برخوردهای شکننده ی روحی و ایجاد تنش های روانی در صفوف مسلمین می پردازند، از جمله شگردهایی که قرآن کریم در این باب افشاء و خنثی نموده، عبارتند از:
«ودّ کثیر من اهل الکتاب لو یردّونکم من بعد ایمانکم کفارا حسدا...» (1)
«و کفار از سر حسد و تمایل های روحی، آرزو می کنند که شما را از ایمان به سوی کفر منحرف کنند.»
به رنج و مشقت کشاندن مسلمانان و تبلیغات سوء علیه آن ها
«... ودّوا ما عنتّم قد بدت البغضاء من افواههم...» (2)
«دشمنان می خواهند که شما همواره در رنج و سختی باشید و علاوه بر فساد در کارهای شما با تبلیغات سوء، شما را به مشقت می اندازند...»
«زین للذین کفروا الحیاة الدّنیا و یسخرون من الّذین آمنوا»(3)
«کافران با بهره گیری از امکانات مادی به افسوس سازی و تمسخر اهل ایمان می پرداختند.»
« و إذا قیل لهم با تفسدوا فی الارض قالوا إنّما نحن مصلحون» (4)
«منافقان در برابر مؤمنان (فساد خود را) اصلاح طلبی و پیشرفت امور می دانند و تبلیغ می کنند.»

پي نوشت :

1- سوره ی بقره، آیه ی 109.
2- سوره ی آل عمران، آیه ی 118.
3- سوره ی بقره، آیه ی 212.
4- سوره ی بقره، آیه ی 11.

منبع: فصلنامه ی قرآنی کوثر شماره ی 17 صفحات 32 – 24.

کلام نور

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هیچ چیز را بر نماز مقدم نمی داشتند. هرگاه نماز فرا می رسید، رسول خدا دیگر نه خانواده می شناختند و نه دوست.(1)
هرگز دیده نشد که پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) پای خود را پیش کسی دراز کنند. (2)
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) همواره خوشرو، خوش خو و نرم بودند. خشن و درشت خوی نبودند. (3)
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از ستمی که به ایشان می شد. انتقام نمی گرفتند، مگر آن که حریم الهی هتک شود، که در آن صورت خشم می کردند و غضبشان برای خدا بود.(4)
پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)، وقتی به خانه ی خویش می رفتند، اوقاتشان را سه قسمت می کردند: بخشی برای خدای متعال، بخشی مخصوص خانواده و قسمتی هم برای کارهای شخصی خود. (5)
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هرگز سخن کسی را قطع نمی کردند، مگر آنگاه که بیش از حد حرف می زد (یا از حد مشروع فراتر می رفت) آن وقت او را نهی می کردند یا بر می خاستند. (6)

پي نوشت :

1- سنن النبی، ص 268.
2- بحارالانوار، ج 16، ص 236.
3- مکارم الاخلاق، ص 14.
4- سنن النبی، ص 45.
5- مکارم الاخلاق، ص 13.
6- سنن النبی، ص 18.

قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): من سرمؤمنا فقد سرنی و من سرنی فقد سرالله؛ (1)
کسی که مؤمنی را شاد کند، مرا شاد کرده و کسی که مرا شاد کند خدا را شاد نموده است.
قال الامام علی (علیه السلام): ان هذه القلوب تمل کما تمل الابدان فاتبغوا لها طرائف الحکم؛(2)
همانا این دلها همانند بدن ها افسرده می شوند، پس برای شادابی دلها سخنان زیبای حکمت آمیز بجویید.
قال الامام علی (علیه السلام): قلوب الرجال و خشیة فمن تألفها اقبلت علیه؛(3)
دلهای مردم گریزان است، به کسی روی می آورند که خوش رویی کند.
قال الامام الصادق : ایا مؤمن نفس عن مؤمن کربة و هو معسر یسرالله له حوائجه فی الدنیا و الاخرة؛(4)
هر مؤمنی که گرفتاری مومن تنگدستی را رفع کند، خداوند حوائج او را در دنیا و آخرت آسان و برآورده می سازد.

پي نوشت :

1- اصول کافی، ج2، ص188.
2- نهج البلاغه، حکمت 91.
3- نهج البلاغه حکمت 50.
4- اصول کافی، ج2، ص200.

حکمت های شگرف

قَالَ الامام علیٌ[عليه السلام] إِنَّ كَلَامَ الْحُكَمَاءِ إِذَا كَانَ صَوَاباً كَانَ دَوَاءً وَ إِذَا كَانَ خَطَأً كَانَ دَاءً .
حضرت علی(علیه السلام) فرمودند: گفتار حكيمان اگر درست باشد، درمان و اگر نادرست باشد، درد جان است.
وَ سَأَلَهُ رَجُلٌ أَنْ يُعَرِّفَهُ الْإِيمَانَ فَقَالَ [عليه السلام] إِذَا كَانَ الْغَدُ فَأْتِنِى حَتَّى أُخْبِرَكَ عَلَى أَسْمَاعِ النَّاسِ فَإِنْ نَسِيتَ مَقَالَتِى حَفِظَهَا عَلَيْكَ غَيْرُكَ فَإِنَّ الْكَلَامَ كَالشَّارِدَةِ يَنْقُفُهَا هَذَا وَ يُخْطِئُهَا هَذَا .
و قد ذكرنا ما أجابه به فيما تقدم من هذا الباب و هو قوله الإيمان على أربع شعب .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند: (شخصى از امام پرسيد كه ايمان را تعريف كن)
در پاسخ فرمودند: فردا نزد من بيا تا در جمع مردم پاسخ گويم ، كه اگر تو گفتارم را فراموش كنى و ديگرى آن را در خاطرش بسپارد ، زيرا گفتار چونان شكار رمنده است، يكى آن را به دست آورد، و ديگرى آن را از دست مى دهد.
وَ قَالَ [عليه السلام] يَا ابْنَ آدَمَ لَا تَحْمِلْ هَمَّ يَوْمِكَ الَّذِى لَمْ يَأْتِكَ عَلَى يَوْمِكَ الَّذِى قَدْ أَتَاكَ فَإِنَّهُ إِنْ يَكُ مِنْ عُمُرِكَ يَأْتِ اللَّهُ فِيهِ بِرِزْقِكَ .
و درود خدا بر ایشان، فرمود: اى فرزند آدم ! اندوه روز نيامده را بر اِمروزت ميفزا ، زيرا اگر روزِ نرسيده، از عمر تو باشد خدا روزى تو را خواهد رساند.
وَ قَالَ [عليه السلام] أَحْبِبْ حَبِيبَكَ هَوْناً مَا عَسَى أَنْ يَكُونَ بَغِيضَكَ يَوْماً مَا وَ أَبْغِضْ بَغِيضَكَ هَوْناً مَا عَسَى أَنْ يَكُونَ حَبِيبَكَ يَوْماً مَا .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند: در دوستى با دوست مدارا كن، شايد روزى دشمن تو گردد، و در دشمنى با دشمن نيز مدارا كن ، زيرا شايد روزى دوست تو گردد.
وَ قَالَ [عليه السلام] النَّاسُ فِى الدُّنْيَا عَامِلَانِ عَامِلٌ عَمِلَ فِى الدُّنْيَا لِلدُّنْيَا قَدْ شَغَلَتْهُ دُنْيَاهُ عَنْ آخِرَتِهِ يَخْشَى عَلَى مَنْ يَخْلُفُهُ الْفَقْرَ وَ يَأْمَنُهُ عَلَى نَفْسِهِ فَيُفْنِى عُمُرَهُ فِى مَنْفَعَةِ غَيْرِهِ وَ عَامِلٌ عَمِلَ فِى الدُّنْيَا لِمَا بَعْدَهَا فَجَاءَهُ الَّذِى لَهُ مِنَ الدُّنْيَا بِغَيْرِ عَمَلٍ فَأَحْرَزَ الْحَظَّيْنِ مَعاً وَ مَلَكَ الدَّارَيْنِ جَمِيعاً فَأَصْبَحَ وَجِيهاً عِنْدَ اللَّهِ لَا يَسْأَلُ اللَّهَ حَاجَةً فَيَمْنَعُهُ .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند: مردم در دنيا دو دسته اند: يك دسته براى كسانى كه در دنيا براى دنيا كار كرد، و دنيا او را از آخرتش باز داشت، بر بازماندگان خويش از تهيدستى هراسان ، و از تهيدستى خويش در امان است، پس زندگانى خود را در راه سود ديگران از دست مى دهد.
و ديگرى آن كه در نيا براى آخرت كار مى كند، و نعمت هاى دنيا نيز بدون تلاش به او روى مى آورد، پس بهرة هر دو جهان را چشيده، و مالك هر دو جهان مى گردد، و با آبرومندى در پيشگاه خدا صبح مى كند، و حاجتى را از خدا در خواست نمى كند جز آن كه روا مى گردد.
وَ رُوِيَ أَنَّهُ ذُكِرَ عِنْدَ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ فِى أَيَّامِهِ حَلْيُ الْكَعْبَةِ وَ كَثْرَتُهُ فَقَالَ قَوْمٌ لَوْ أَخَذْتَهُ فَجَهَّزْتَ بِهِ جُيُوشَ الْمُسْلِمِينَ كَانَ أَعْظَمَ لِلْأَجْرِ وَ مَا تَصْنَعُ الْكَعْبَةُ بِالْحَلْيِ فَهَمَّ عُمَرُ بِذَلِكَ وَ سَأَلَ عَنْهُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ [عليه السلام] فَقَالَ[عليه السلام]:
إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ أُنْزِلَ عَلَى النَّبِيِّ ص وَ الْأَمْوَالُ أَرْبَعَةٌ أَمْوَالُ الْمُسْلِمِينَ فَقَسَّمَهَا بَيْنَ الْوَرَثَةِ فِى الْفَرَائِضِ وَ الْفَيْ‏ءُ فَقَسَّمَهُ عَلَى مُسْتَحِقِّيهِ وَ الْخُمُسُ فَوَضَعَهُ اللَّهُ حَيْثُ وَضَعَهُ وَ الصَّدَقَاتُ فَجَعَلَهَا اللَّهُ حَيْثُ جَعَلَهَا وَ كَانَ حَلْيُ الْكَعْبَةِ فِيهَا يَوْمَئِذٍ فَتَرَكَهُ اللَّهُ عَلَى حَالِهِ وَ لَمْ يَتْرُكْهُ نِسْيَاناً وَ لَمْ يَخْفَ عَلَيْهِ مَكَاناً فَأَقِرَّهُ حَيْثُ أَقَرَّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ فَقَالَ لَهُ عُمَرُ لَوْلَاكَ لَافْتَضَحْنَا وَ تَرَكَ الْحَلْيَ بِحَالِهِ .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند: در زمان حكومت عمر، نسبت به فراوانى زيور و زينت هاى كعبه صحبت شد، گروهى گفتند آن ها را براى لشگر اسلام مصرف كن، كعبه زر و زيور نمى خواهد، وقتى از امير المؤمنين [عليه السلام] پرسيدند، فرمودند)
همانا قرآن بر پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) هنگامى نازل گرديد كه اموال چهار قسم بود، اموال مسلمانان، كه آن را بر اساس سهم هر يك از وارثان ، تقسيم كرد، و غنيمت جنگى كه آن را به نيازمندانش رساند، و خمس كه خدا جايگاه مصرف آن را تعيين فرمود، و صدقات ، كه خداوند راه هاى بخشش آن را مشخص فرمود. و زيور آلات و زينت كعبه از اموالى بودند كه خدا آن را به حال خود گذاشت ، نه از روى فراموشى آن را ترك كرد، و نه از چشم خدا پنهان بود، تو نيز آن را به حال خود واگذار چنانكه خدا و پيامبرش آن را به حال خود واگذاشتند.
رُوِيَ أَنَّهُ [عليه السلام] رُفِعَ إِلَيْهِ رَجُلَانِ سَرَقَا مِنْ مَالِ اللَّهِ أَحَدُهُمَا عَبْدٌ مِنْ مَالِ اللَّهِ وَ الْآخَرُ مِنْ عُرُوضِ النَّاسِ
فَقَالَ ع أَمَّا هَذَا فَهُوَ مِنْ مَالِ اللَّهِ وَ لَا حَدَّ عَلَيْهِ مَالُ اللَّهِ أَكَلَ بَعْضُهُ بَعْضاً وَ أَمَّا الْآخَرُ فَعَلَيْهِ الْحَدُّ الشَّدِيدُ فَقَطَعَ يَدَهُ .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند: دو نفر دزد را خدمت امام آوردند كه از بيت المال دزدى كرده بودند، يكى برده مردم، و ديگرى برده اى جزو بيت المال بود، امام فرمودند:
برده اى كه از بيت المال است حدى بر او نيست، زيرا مال خدا مقدارى از مال خدا را خورده است، اما ديگرى بايد حد دزدى با شدت بر او اجرا گردد (سپس دست راست او را بريد).
وَ قَالَ [عليه السلام] لَوْ قَدِ اسْتَوَتْ قَدَمَايَ مِنْ هَذِهِ الْمَدَاحِضِ لَغَيَّرْتُ أَشْيَاءَ .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند: اگر از اين فتنه ها و لغزشگاه با قدرت بگذرم، دگرگونى هاى بسيار پديد مى آورم.
وَ قَالَ [عليه السلام] اعْلَمُوا عِلْماً يَقِيناً أَنَّ اللَّهَ لَمْ يَجْعَلْ لِلْعَبْدِ وَ إِنْ عَظُمَتْ حِيلَتُهُ وَ اشْتَدَّتْ طَلِبَتُهُ وَ قَوِيَتْ مَكِيدَتُهُ أَكْثَرَ مِمَّا سُمِّيَ لَهُ فِى الذِّكْرِ الْحَكِيمِ وَ لَمْ يَحُلْ بَيْنَ الْعَبْدِ فِى ضَعْفِهِ وَ قِلَّةِ حِيلَتِهِ وَ بَيْنَ أَنْ يَبْلُغَ مَا سُمِّيَ لَهُ فِى الذِّكْرِ الْحَكِيمِ وَ الْعَارِفُ لِهَذَا الْعَامِلُ بِهِ أَعْظَمُ النَّاسِ رَاحَةً فِى مَنْفَعَةٍ وَ التَّارِكُ لَهُ الشَّاكُّ فِيهِ أَعْظَمُ النَّاسِ شُغُلًا فِى مَضَرَّةٍ وَ رُبَّ مُنْعَمٍ عَلَيْهِ مُسْتَدْرَجٌ بِالنُّعْمَى وَ رُبَّ مُبْتَلًى مَصْنُوعٌ لَهُ بِالْبَلْوَى فَزِدْ أَيُّهَا الْمُسْتَنْفِعُ فِى شُكْرِكَ وَ قَصِّرْ مِنْ عَجَلَتِكَ وَ قِفْ عِنْدَ مُنْتَهَى رِزْقِكَ .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند: به يقين بدانيد! خداوند براى بندة خود هر چند با سياست و سخت كوش و در طرح و نقشه نيرومند باشد، بيش از آنچه كه در علم الهدي وعده فرمود: قرار نخواهد داد، و ميان بنده، هر چند ناتوان و كم سياست باشد، و آنچه در قرآن براى او رقم زده حايلى نخواهد گذاشت، هر كس اين حقيقت را بشناسد و به كار گيرد، از همة مردم آسوده تر است و سود بيشترى خواهد بد. و آن كه آن را وا گذارد و در آن كش كند، از همه مردم گرفتار تر و زيانكار تر است، چه بسا نعمت شده اى كه گرفتار عذتب شود و بسا گرفتارى كه در گرفتارى ساخته شده و آزمايش گردد، پس اى كسى كه از اين گفتار بهده مند مى شوي، بر شكرگزارى بيفزاى ، و از شتاب بى جا دست بردار ، و به روزيِ رسيده قناعت كن.
وَ قَالَ [عليه السلام] لَا تَجْعَلُوا عِلْمَكُمْ جَهْلًا وَ يَقِينَكُمْ شَكّاً إِذَا عَلِمْتُمْ فَاعْمَلُوا وَ إِذَا تَيَقَّنْتُمْ فَأَقْدِمُوا .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند: علم خود را نادانى ، و يقين خود را شك و ترديد مپنداريد، پس هر گاه دانستيد عمل كنيد، و چون به يقين رسيديد اقدام كنيد.
وَ قَالَ [عليه السلام] إِنَّ الطَّمَعَ مُورِدٌ غَيْرُ مُصْدِرٍ وَ ضَامِنٌ غَيْرُ وَفِيٍّ وَ رُبَّمَا شَرِقَ شَارِبُ الْمَاءِ قَبْلَ رِيِّهِ وَ كُلَّمَا عَظُمَ قَدْرُ الشَّيْ‏ءِ الْمُتَنَافَسِ فِيهِ عَظُمَتِ الرَّزِيَّةُ لِفَقْدِهِ وَ الْأَمَانِيُّ تُعْمِى أَعْيُنَ الْبَصَائِرِ وَ الْحَظُّ يَأْتِى مَنْ لَا يَأْتِيهِ .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند: طمع انسان را به هلاكت مى كشاند و نجات نمى دهد، و به آنچه ضمانت كند، وفادار نيست، و بسا نوشندة آبى كه پيش از سيراب شدن گلو گيرش شد؛ و ارزش آنچه كه بر سر آن رقابت مى كنند، هر چه بيشتر باشد، مصيبت از دست دادنش اندوهبارتر خواهد بود، و آرزوها چشم بصيرت را كور مى كند، و آنچه روزى هر كسى است بى جستجو خواهد رسيد.
وَ قَالَ [عليه السلام] اللَّهُمَّ إِنِّى أَعُوذُ بِكَ مِنْ أَنْ تُحَسِّنَ فِى لَامِعَةِ الْعُيُونِ عَلَانِيَتِى وَ تُقَبِّحَ فِيمَا أُبْطِنُ لَكَ سَرِيرَتِى مُحَافِظاً عَلَى رِثَاءِ النَّاسِ مِنْ نَفْسِى بِجَمِيعِ مَا أَنْتَ مُطَّلِعٌ عَلَيْهِ مِنِّى فَأُبْدِيَ لِلنَّاسِ حُسْنَ ظَاهِرِى وَ أُفْضِيَ إِلَيْكَ بِسُوءِ عَمَلِى تَقَرُّباً إِلَى عِبَادِكَ وَ تَبَاعُداً مِنْ مَرْضَاتِكَ .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند: خدايا به تو پناه مى برم كه ظاهر من در برابر ديده ها نيكو و درونم در آنچه كه از تو پنهان مى دارم، زشت باشد، و بخواهم با اعمال و رفتارى كه تو از آن آگاهى ، توجه مردم را به خود جلب نمايم، و چهرة ظاهرم را زيبا نشان داده با اعمال نادرستى كه درونم را زشت كرده به سوى تو ايم، تا به بندگانت ، نزديك ، و از خشنودى تو دور گردم.
منبع: نهج البلاغه

عزیزآل یاسین

یکی از وظایف اصلی شیعیان، دعا برای ظهور فرج حضرت مهدی (علیه السلام) است به طوری که خود آن حضرت فرموده اند: برای تعجیل در امر فرج بسیار دعا کنید زیرا گشایش شما در آن است. (1)
حضرت علی (علیه السلام) هنگام ظهور امام زمان (علیه السلام) را چنین توصیف می نمایند: هر گاه آواز دهنده ای از آسمان آواز برآورد که: «همانا حق در میان خاندان محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است» در آن هنگام مهدی (علیه السلام) بر سر زبان های مردم می افتد و جام محبت او را سر می کشند و جز یاد و نام او بر زبان ندارند. (2)
حضرت امام سجاد (علیه السلام) نیز وضعیت شیعیان در زمان ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) را چنین بیان می فرمایند: زمانی که قائم ما قیام کند، خداوند آفت را از شیعیان ما بزداید و دل های آنان را چون پاره های آهن (سخت و تزلزل ناپذیر) کند و هر مرد از آن ها را قدرت چهل مرد دهد. آنان فرمانروا و سالار جهان خواهند بود. (3)
حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره ی برکات ظهور امام زمان (صلی الله علیه و آله و سلم) (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند: در میان واپسین امتم، حضرت مهدی (علیه السلام) ظهور می کند. خداوند متعال به او باران عطا می کند، زمین گیاهانش را بر می رویاند، مال را تمام و کامل می دهد، دام ها و چهارپایان زیاد می شوند و امت « اسلام» سربلند و بزرگ می شود. (4)

پي نوشت :

1- کمال الدین ج2، ص 485.
2- کنز العمال، ج39665.
3- مشکاة الأنوارص79.
4- کنز العمال ج38700.

مواعظ جاوید

شخصیت این مرد بزرگ، حضرت علی (علیه السلام) که امام امت شدند، شخصیتی است که در اسلام و قبل از اسلام و بعدها هم کسی مثل ایشان نداریم... اگر چنانچه پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) غیر از این موجود تربیت نکرده بودند، برایشان کافی بود. اگر چنانچه نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) مبعوث شده بودند برای این که یک چنین موجودی را تحویل جامعه بدهند، این کافی بود. روز عید غدیر خم، روز نصب ایشان به امامت امت است. البته کس دیگر به پای ایشان نخواهد رسید و بعد از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) کسی افضل از ایشان در هیچ معنایی نیست و نخواهد بود. (1)
حضرت علی بن ابی طالب (سلام الله علیهما) که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ایشان را به جای خودشان نصب کردند، بیست و چند سال برای مصالح اسلامی با اشخاصی که به عقیده ی ایشان غاصب مقام بودند؛ برای این که مصالح اسلام اقتضا می کرد، موافقت کردند. اگر حضرت علی (سلام الله علیهما) آن وقت می خواستند معارضه بکنند، اسلام در خطر بود. (2)
روز غدیر خم، روزی است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) وظیفه ی حکومت را معین فرمودند و الگوی حکومت اسلامی را تا آخر تعیین فرمودند و حکومت اسلام نمونه اش عبارت از یک چنین شخصیتی است که در همه ی جهات مهذب و در همه ی جهات معجزه است و البته پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) این را می دانستند که به تمام معنی کسی مثل حضرت امیر (سلام الله علیهما) نمی تواند باشد، لکن نمونه را که باید نزدیک به یک همچو وضعی باشد از حکومت ها تا آخر تعیین فرمودند. (3)

منابع:

1- صحیفه ی نور، ج10، ص 174 - 173.
2- صحیفه ی نور، ج9، ص 62.
3- صحیفه ی نور، ج5، ص 29 - 28.

مسأله ی غدیر، مسأله ای نیست که بنفسه برای حضرت علی (علیه السلام) یک مسأله ای پیش بیاورد، حضرت امیر (علیه السلام) مسأله ی غدیر را ایجاد کرده است. آن وجود شریف که منبع همه ی جهات بوده است، موجب این شده است که غدیر پیش بیاید. غدیر برای ایشان ارزش ندارد، آن که ارزش دارد خود حضرت است که دنبال آن ارزش غدیر آمده است. خدای تبارک و تعالی ملاحظه فرموده است که در بشر بعد از رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) کسی نیست که بتواند عدالت را آن طوری که باید انجام بدهد، رسول الله را مأمور می کند که این شخص را که قدرت این معنا را دارد که عدالت را به تمام معنا در جامعه ایجاد کند و یک حکومت الهی داشته، نصب کن.
... زنده نگه داشتن این عید نه برای این است که چراغانی بشود و قصیده خوانی بشود و مداحی بشود، اینها خوب است، اما مسأله این نیست. مسأله این است که به ما یاد بدهند چطور باید تبعیت کنیم، به ما یاد بدهند که غدیر منحصر به آن زمان نیست، غدیر در همه ی اعصار باید باشد و روشی که حضرت امیر (علیه السلام) در این حکومت پیش گرفته، باید روش ملت ها و دست اندرکاران باشد.
... مسأله ی غدیر، مسأله ی حکومت است؛ مسأله ی سیاست است. خدای تبارک و تعالی این حکومت را و این سیاست را امر کرد که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به حضرت امیر (علیه السلام) واگذار کند.
غدیر آمده است که بفهماند که سیاست به همه مربوط است، در هر عصری باید حکومتی باشد با سیاست، منتها سیاست عادلانه که بتواند به واسطه ی آن سیاست، اقامه ی صلاة(نماز) کند، اقامه ی صوم (روزه) کند، اقامه ی حج، اقامه ی همه معارف را بکند.
منبع: صحیفه ی نور، ج17، ص 54.

در محضر ولایت

اصل‌ قضیه‌ این‌ است‌ که‌ ما بتوانیم‌ در ماه مبارک‌ رمضان‌، این‌ سیر الی‌الله‌ را بکنیم‌ و می‌شود. گاهی‌ که‌ پس‌ از پایان‌ ماه‌ رمضان‌، خدمت‌ امام‌(رضوان‌الله‌ تعالی‌علیه‌) می‌رسیدم‌، برایم‌ محسوس‌ بود که‌ ایشان‌ نورانی‌تر شده‌اند و حرف‌ زدن‌ و نگاه‌ و اشاره‌ و حرکت‌ دست‌ و اظهارنظرشان‌، با قبل‌ از ماه‌ رمضان‌ فرق‌ کرده‌ است‌. دوره‌ی‌ ماه‌ رمضان‌، برای‌ یک‌ انسان‌ مؤمن‌ و والا، این‌طوری‌ است‌. آن‌قدر به‌ او و به‌قلب‌ و باطنش‌، نورانیت‌ می‌بخشد که‌ انسان‌ این‌ را در مشاهده‌ی‌ حضوری‌ او حس‌ می‌کند و از حرف‌زدنش‌ می‌فهمد که‌ نورانی‌تر شده‌ است‌. بندگان‌ خدا همین‌طورند. ما باید از این‌ فرصت‌، خیلی‌ استفاده‌ کنیم‌.
یک‌ نکته‌ را در زندگی‌ عملی‌ خودمان‌ عرض‌ می‌کنم‌ که‌ شاید ان‌شاءالله‌ برای‌ خود من‌ و برای‌ همه‌ی‌ شما برادران‌ و خواهران‌، وسیله ای‌ برای‌ تحرک‌ بهتر و بیشتر باشد. آن‌ نکته‌، این‌ است‌ که‌ برای‌ نزدیکی‌ به‌ خدا، اصل‌ قضیه‌، ترک‌ گناهان‌ است‌. انجام‌ مستحبات‌ و نوافل‌ و توسلات‌ و دعا و بقیه‌ی‌ امور، فرع‌ است‌. اصل‌ قضیه‌، این‌ است‌ که‌ انسان‌ از صدور گناه‌ و خلاف‌ از خود، مانع‌ بشود. این‌، همان‌ تقوا را می‌طلبد. تقوا و پرهیزگاری‌، مهمترین‌ ـ یا بگوییم‌ اولی‌ترین‌ ـ مظهری‌ است‌ که‌ وجود انسان‌ باید داشته‌ باشد. همین‌ است‌ که‌ مانع‌ از گناه‌ انسان‌ می‌شود. گناه‌ نمی‌گذارد که‌ انسان‌، حتی‌ خود را به‌ لبه‌ی‌ دریای‌ عظیم‌ مغفرت‌ الهی‌ برساند و از آن‌ استفاده‌ کند. گناه‌ نمی‌گذارد که‌ ما حال‌ دعا و توجه‌ پیدا کنیم‌. گناه‌ نمی‌گذارد که‌ ما به‌ فکر بازنگری‌ و بازسازی‌ خودمان‌ بیفتیم‌. کوشش‌ بکنیم‌ از گناه‌ فاصله‌ بگیریم‌. این‌، شرط اول‌ قضیه‌ است‌. ....
ترک گناهان زمینه‌ استفاده از رحمت و مغفرت الهی را آماده می‌کند
باید زمینه‌‌ استفاده‌ از رحمت‌ و مغفرت‌ و افاضات‌ معنوی‌ الهی‌ را آماده‌ کرد و آن‌، با ترک‌ گناه‌ است‌. لذا شما در دعای‌ کمیل‌ می‌بینید که‌ امیرالمؤمنین‌(علیه‌الصلاه‌ والسلام‌) می‌فرماید: "اللهم‌ اغفر لی‌ الذنوب‌ التی‌ تحبس‌ الدعاء". یعنی‌ خدایا! آن‌ گناهانی‌ که‌ دعای‌ مرا حبس‌ خواهد کرد، آنها را بیامرز. گناهان‌، مانع‌ از اجابت‌ دعا می‌شود. در همین‌ شبها و سحرها، در دعای‌ شریف‌ ابوحمزه‌ می‌خوانید: "فرق‌ بینی‌ و بین‌ ذنبی‌ المانع‌ لی‌ من‌ لزوم‌ طاعتک‌": خدایا! میان‌ من‌ و گناهم‌ فاصله‌ بینداز; آن‌ گناهی‌ که‌ مانع‌ از انجام‌ وظایفم‌ می‌شود و باعث‌ می‌گردد که‌ نتوانم‌ خودم‌ را به‌ تو نزدیک‌ کنم‌. اصل‌ قضیه‌، مسأله‌ی‌ ترک‌ گناه‌ است‌.
مهمترین‌ حسن‌ یک‌ نظام‌ و حکومت‌ اسلامی‌ در این‌ است‌ که‌ فضا را، فضای‌ گناه‌آلود نمی‌کند. در نظامهای‌ طاغوتی‌، فضا گناه‌آلود است‌. اگر انسان‌ هم‌ بخواهد گناه‌ نکند، گویی‌ برای‌ او میسور نیست‌ و همه‌ چیز، انسان‌ را به‌ طرف‌ گناه‌ سوق‌ می‌دهد. در نظام‌ اسلامی‌، این‌طور نیست‌. در نظام‌ اسلامی‌، فضا گناه‌آلود نیست‌. ... در نظام‌ اسلامی‌، گناه‌ نه‌ فقط معیار پیشرفت‌ نیست‌، بلکه‌ ضد پیشرفت‌ و ضد ارزش‌ و معیار تنزل‌ است‌.
بنابراین‌، اصل‌ قضیه‌، اجتناب‌ از گناه‌ است‌ که‌ باید سعی‌ کنیم‌ در این‌ ماه‌ رمضان‌، ان‌شاءالله‌ با تمرین‌ و حدیث‌ نفس‌ و ریاضت‌، گناه‌ را از خودمان‌ دور کنیم‌. اگر گناه‌ از ما دور شد، آن‌وقت‌ راه‌ برای‌ عروج‌ و پرواز در ملکوت‌ آسمانها ممکن‌ خواهد شد و انسان‌ خواهد توانست‌، آن‌ سیر معنوی‌ و الهی‌ و آن‌ طیران‌ معین‌شده‌ برای‌ انسان‌ را انجام‌ بدهد; اما با سنگینی‌ بار گناه‌، چنین‌ چیزی‌ ممکن‌ نیست‌. این‌ ماه‌ رمضان‌، فرصت‌ خوبی‌ برای‌ دور شدن‌ از گناه‌ است‌.
منبع: فرازی از سخنرانی مقام معظم رهبری‌ در دیدار با اقشار مختلف‌ مردم‌ (روز یازدهم‌ ماه‌ مبارک‌ رمضان‌) 18/1/1369
در روز غدیر، این حرکت عظیمی که طبق روایات متواتره، به وسیله ی نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) انجام شد، دارای ابعادی بود. البته یک بعد، فضیلت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) بود. مردم هم می دانستند و از نزدیک این فضایل را در آن بزرگوار مشاهده می کردند. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و در واقع اراده ی الهی هم همان فضایل و ارزش ها را معتبر دانست و بر اساس آن ارزش ها ولایت و حاکمیت بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را تعیین کرد.
... این، یک بعد واقعه ی غدیر است؛ یعنی امضاء و اثبات این که این فضایل و ارزش ها، به حکومت و به این ارزش قرار دادی در جامعه ی اسلامی منتهی می شود. این بعد، بعد بسیار مهمی است و معلوم می شود در اسلام، طبق دید پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و وحی الهی حکومت تابع ارزش هاست؛ تابع چیزهای دیگر نیست. این، خود یک اصل اسلامی است یک بعد دیگر در قضییه و حدیث غدیر، همین مسأله ی ولایت است؛ یعنی تعبیر از حکومت به ولایت « من کنت مولاه فهذا علی مولاه» آن وقتی که پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) در مقام تعیین حق حاکمیت برای یک شخص است، تعبیر مولا را برای او به کار می برد و ولایت او را به ولایت خود مقترن می کند. خود این مفهومی که در ولایت هست، بسیار حائز اهمیت است. یعنی اسلام، منهای همین مفهوم ولایت، هیچ حاکمیتی را بر مردم نمی پذیرد و هیچ عنوان دیگری را در باب حکومت قایل نیست. آن کسی که ولی و حاکم مردم است، هیچ حاکمیتی را بر مردم نمی پذیرد و هیچ عنوان حکومت، از بعد اقتدار و قدرت او بر تصرف ملاحظه نمی شود... بلکه از باب ولایت و سرپرستی او، و این که ولی مؤمنین یا ولی امور مسلمین است. این حق یا این شغل یا این سمت مورد توجه قرار می گیرد. قضیه ی حکومت در اسلام از این جهت مورد توجه است.
منبع: مقام معظم رهبری، حدیث ولایت، ج7، ص 187 – 185.
اگر زینب کبری (سلام الله علیها) و امام سجاد (سلام الله علیه) در طول آن روزهای اسارت چه در همان عصر عاشورا در کربلا و چه در روزهای بعد در راه شام و کوفه، خود شهر شام و بعد از آن در زیارت کربلا و بعد عزیمت به مدینه و سپس در طول سال های متمادی که این بزرگواران زنده ماندند – مجاهدت و افشاگری نکرده بودند و حقیقت فلسفه ی عاشورا و هدف امام حسین (سلام الله علیه) و ظلم دشمن را بیان نمی کردند، واقعه ی عاشورا تا امروز، جوشان و زنده و مشتعل باقی نمی ماند.
... آنچه این یاد را زنده کرد، تلاش بازماندگان حسین بن علی (سلام الله علیهما) بود. به همان اندازه که مجاهدت امام حسین (سلام الله علیه) و یارانش به عنوان صاحبان پرچم، با موانع برخورد داشت و سخت بود، به همان اندازه نیز مجاهدت حضرت زینب(سلام الله علیها) و مجاهدت امام سجاد (سلام الله علیه) و بقیه ی بزرگواران، دشوار بود. البته صحنه ی آنها، صحنه ی نظامی نبود، بلکه تبلیغی و فرهنگی بود. ما به این نکته ها باید توجه کنیم... دستگاه ظالم جبار یزیدی با تبلیغات خود، حسین بن علی (سلام الله علیهما) را بی احترام می ساخت و وانمود می کرد که ایشان کسی بود که بر ضد دستگاه عدل و حکومت اسلامی و بریا دنیا قیام کرده است!!!
بعضی هم، این تبلیغات دروغ را باور می کردند. بعد هم که حسین بن علی (سلام الله علیهما) با آن وضع عجیب و با آن شکل فجیع به وسیلع ی دژخیمان در صحرای کربلا به شهادت رسید، آن را یک غلبه و فتح وانمود می کردند! اما تبلیغ صحیح دستگاه امامت، تمام این بافته ها را عوض کرد. حق این گونه است.
منبع: مقام معظم رهبری (حفظه الله) حدیث ولایت، ج2، ص 144 – 142.

شمیم هدایت

مطالعه و تفکر که امروز در جوامع پیشرفته ی بشری جایگاه خاصی پیدا کرده است، نیز یکی از کارهای فرهنگی بسیار با ارزش و زمینه ساز بنیادی پیشرفتهای شگرف و شگفت به حساب می آید و اوج نمایش این بینش را در روایات ائمه ی معصومین (علیهم السلام) می بینیم، که فرموده اند: یک ساعت تفکر، بهتر از هفتاد سال عبادت است. یک ساعت مطالعه از سوی دانش آموز و تأمل در آن، یک ساعت تفکر از طرف دانشجو و یک ساعت اندیشه و تأمل توسط هر انسانی علاوه بر این که یک تلاش و کار فرهنگی ارزشمند است، گاهی چراغ فروزان می گردد و راه روشنی نمودار می شود که شاید با هفتاد سال عبادت هم حاصل نگردد.
... تبلیغ و رساندن مطالب و مفاهیم عالی علمی و اسلامی در اشکال زیبا، جذاب و متنوع و گشودن درهای علم و معرفت بر روی دیدگان و اذهان تشنه و طالب حقیقت نیز یکی از مصادیق بارز کار و کوشش فرهنگی است. از این رو مطالعه و تفکر –که نوعی آموختن و فراگیری دانش و علم است- و ابلاغ و تبلیغ – که نوعی آموزش دادن دیگران است- از اساسی ترین کارهای فرهنگی است که باید مورد توجه قرار گرفته و این به جهت نقشی است که این کار خوب در تمدن و پیشرفت انسانها، در قدرت، شرافت و عزت اجتماعی افراد بشر، و خود کفایی و استقلال به معنای واقعی برای آنها ایفا می کند. زیرا تمام این امور مرهون علم و دانش است و علم و دانش، خود میوه ی شیرین درخت بارور کار و تلاش فرهنگی است.
منبع: اخلاق و جوان، حضرت آیت الله العظمی مظاهری (دامت برکاته) ص 182 و 183.
عجب، شادمانی انسان و سرور اوست، به خیال کامل بودن خویش و پسندیدن اعمال خود؛ و نازیدن به آنها، به گمان کامل و خالص بودنشان، و نیز مقصر ندانستن خود؛ نه شادمانی از انجام عمل نیک و فروتنی در برابر خدا و سپاس او به خاطر توفیقی که نصیبش شده است و خوف از کامل نبودن و عدم قبول آن، که این حالت را عیبی نیست، بلکه نیکوست. عجب، از زشت ترین صفت ها و عظیم ترین هلاک کننده هاست. چه هنوز در قلب رسوخ نکرده باشد و چه در اثر مداومت، ملکه شده و در قلب رسوخ کرده باشد. و عجب از شدیدترین حجاب ها میان قلب و خداوند متعال است و معجب - کسی که دچار عجب شده باشد – نزد پروردگار، مبغوض است و از جانب خدا، توفیق از او سلب می شود؛ چرا که خود را بی نیاز از انعام و بخشش خدا می داند و از آن، به خدا پناه می بریم... در روایات نیز می خوانیم در هر کسی عجب راه یافت، هلاک شود. (منظور از هلاک شدن دوری از خدا و مستحق مجازات است) هیچ تنهایی و ترسی وحشتناک تر از عجب نیست. عجب، مانع از زیاد شدن می گردد. کار نیک خود را زیاد ندانید، هرچند به نظرتان زیاد باشد.
منبع: درسهای اخلاق، آیت الله مشکینی (رحمت الله علیه)، 207 – 205.

نکته های ناب

حضرت امام علی (علیه السلام) می فرمایند: هر که خود را اصلاح نکند، دیگری را نمی تواند اصلاح کند.(1)
حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) می فرمایند: عجب دارم از کسی که در خوراک خود دقت می کند، چگونه در غذای فکری و معارف دینی خود فکر نمی کند.(2)
حضرت امام کاظم (علیه السلام) می فرمایند: همانا دو مؤمن که با یکدیگر دیدار نموده و خدا را یاد می کنند، آنگاه فضل ما اهل بیت را ذکر می نمایند، بر صورت ابلیس گوشتی باقی نمی ماند تا آن جا که روح او از شدت دردی که می کشد به فریاد در می آید.(3)
سید بن طاووس می فرماید: پس در دوستی و وفا به حضرت مهدی (علیه السلام) و توجه دل و تعلق خاطر آن گونه باش که خدا و رسول او و پدران بزرگوارش می خواهند و خواسته های آن حضرت را بر نیازهای خود مقدم دار و پیش از آن که برای عزیزانت صدقه دهی، برای (سلامتی و فرج) ایشان صدقه بده. (4)

پي نوشت :

1- غررالحکم، ج2، ص 702.
2- سفینه البحار، ج3، ص215.
3- اصول کافی، ج2، ص 188.
4- کشف المحجه، ابن طاووس، ص 230.

دل نوشته

معصومه داوودآبادی
یا رحیم! شعله‏های پیچیده در جانم را تنها رود مهربانی تو خاموش خواهد کرد.
زخم خورده‏تر از همیشه به درگاهت پناه آورده‏ام و می‏دانم که یادت، التیام بخش همه دردهاست.
رنجورم و تنها، سرگردانم و از راه مانده؛ به ساحلی می‏مانم که دریای عاصی، هزاران بار بر پیکرش پا کوبیده باشد. در کویری‏ترین فرصت‏هایم، تشنه، جرعه‏ای از محبت تو را می‏جویم یا ارحم الراحمین!
یا نور! کوچه‏های تاریک روزهایم را با چراغ نام تو روشن نگه داشته‏ام. می‏خوانمت؛ بلندتر از همیشه. صدایت می‏کنم، در حجم افق‏های مه‏آلودی که چشم اندازم را تیره کرده‏اند.
ای امید دل‏های بی‏پناه! گناهان بی‏شمارم را سر بر دیوار می‏کوبم و در غروبی چنین دلگیر، امیدوار طلوع خورشید بخشایشت هستم. روشنم کن و جاری؛ چون رودی که آفتاب در چشمانش خانه کرده است یا نُورٌ عَلی نُورٍ!
ای فریادرس رنجدیدگان و دردمندان! پاسخ این همه دست بلند شده بر آسمان، لطف بی‏منتهای توست. این چشم‏های اشک‏ریز، به سمت پنجره‏های رحمت تو خیره مانده‏اند. خدایا! در سنگلاخی از بیم و امید، رشته‏های درماندگی‏ام را به آستان بنده نوازی‏ات گره می‏زنم. آسوده خاطرم که می‏دانم بی‏قراری‏هایم را به ساحل قرار می‏رسانی، یا غیاث المستغیثین!
ای فناناپذیر جاویدان! به من بیاموز چگونه زیستن را در هوای پاک بندگی‏ات. شعله‏ورم کن و در خاکسترم بنشان؛ چون ققنوسی که عاشقانه، آفتاب را در آغوش می‏کشد تا تولدی دوباره آغاز کند.
زنده‏ام؛ چون تو می‏خواهی و تن به مرگ نخواهم سپرد مادامی که تو به نزد خویش نخوانی‏ام.
عباس محمدی
عمری‏ست ابر چشم‏هایم بر آینه غبار گرفته دلم می‏بارند، شاید تو را بهتر ببینم. اما دریغ که آفتاب را نمی‏توان برای شب‏های گرفتار مانده سیاهی تعریف کرد! تو خود خوب می‏دانی که عمری‏ست چونان رودهای سرگردان، به دنبال خویش گشته‏ام؛ اما هر چه بیشتر رفتم، کمتر یافتم. اگر تو مرا به خودم نشان ندهی، با کدام آفتاب به تماشای آینه‏ها بروم تا صبح را بفهمم؟ من از پشت قرن‏ها تاریکی مطلق با تو صحبت می‏کنم. بین من و تو به اندازه همه روزهای آفرینش فاصله افتاده است.
دست‏هایم را در مهی غلیظ فراموش کرده‏ام. پاهایم را به جاده‏هایی دور سپرده‏ام که آغاز گمراهی‏اند. حنجره‏ام سال‏هاست صدای آوازهای داوودی را فراموش کرده است. ای کاش می‏توانستم دو رکعت در دامنه زلال عشق تو بخوانم! می‏دانم که از قبله تو دور افتاده‏ام؛ چنان‏که از قبیله خویش. کاش ماه، به شب‏های تاریک من برگردد!
چقدر تنهایی و تاریکی بی‏تو سخت است! ای همه نور! من زندگی بی‏تو را نمی‏خواهم.
سال‏هاست که معنی با تو بودن را فراموش کرده‏ام. با این همه آدم‏های دور و برم، بیشتر از هر پرنده در برف مانده‏ای تنهایم. من تنهاترم از آدم، در همه سال‏های تنهایی تبعید. تنهاترم از چشم‏های که در قلب کویر، در تنهایی و غربت، قطره قطره بخار می‏شود. هیچ پرنده‏ای نام مرا نمی‏داند. پرنده‏ای هستم که از آسمان دور افتاده است. دست‏هایم را به قنوت تو سپرده‏ام و چشم‏هایم را به سجاده‏ای که سال‏هاست عطر تو را فراموش کرده.
لبم را از ذکر مدام خود لبریز کن. صدایم را به من برگردان تا باز هم بتوانم با صدای بلند بخوانمت. نفسم را از عطر نامت خوشبو کن؛ مانند گل‏هایی که با نام تو دهان به سلام باز می‏کنند. چشم‏هایم را به آبشارها بسپار تا با تمام وجودم، سال‏های اشتباهم را با گریه توبه کنم. من به قد قامت تو ایستاده‏ام تا دوباره بخوانیم. صدای اذان را کی می‏شنویم؟
طیبه تقی‏زاده
الهی! تو را می‏خوانم در خشکسالی شاخه‏های جوانم، آن‏گاه که بیهوده، هرز و بی‏طراوت می‏شوند.
الهی! این دست‏های نیازمند را خالی برمگردان که سفالینه این خاک، سرشته از روح الهی است.
الهی! بندبند وجود و ذرات روحم در تکاپوی توست تا آن هنگام که پیله‏های بدپیله جسم را از هم بدرد، تا آن هنگام که پروانه‏هایش به باغ ملکوت تو راه یابند، تا آن هنگام که بدرند جامه‏های خویش را و در بی‏خویشی خویش، خوش بخرامند.
الهی! تاریکی بر جانم آویخته است. شبی سیاهم که ستاره‏هایش در عزای افول خویش، سوسو می‏زنند. عمری در غفلت خویش مرده‏ام که تاوان زندگی، رهایی از نفس گرفتارم بود. این مردگی بی‏حصار را، این اسارت بی‏خرد را نمی‏خواهم؛ نمی‏توانم که بخواهم.
سردرگریبان و نالان، هم‏نوا با آوازهای مرده بی‏جان، می‏سوزم از غم هجران. دورم از آسمان رهایی. در خاکی به سر می‏برم که زمین‏گیرم کرده است. بی‏بال و پر، شکسته‏ام در آهنگ بی‏خبری خویش. نشانه‏هایم را گم کرده‏ام.
الهی! مرا به خود بازگردان.
الهی! بی‏پناهی در سر پنجه‏های بی‏رحم روزگارم؛ تو پناهم ده!
ای ذات یگانه، مطلق از هر صفت! می‏خوانمت با زبان بی‏زبانی؛ الفاظم مقام تو را شایسته نیست.
یا غفار! مرا از غفلت‏های همیشه‏ام بیدار کن.
خدایا! سر بر آستان تو گذاشته‏ام و آرامش مطلق تو را خواهانم.

یاد ابرار

شهید بزرگوار سید مجتبی نوای صفوی در سال 1303 شمسی در تهران متولد شد. وی با علاقه ی وافر به روحانیت و به قصد ادامه ی راه آباء و اجداد خود، در سال 1320 پس از طی تحصیلات متوسطه، رهسپار حوزه ی علمیه نجف اشرف شد. ایشان در نجف با کتاب های ضد اسلامی احمد کسروی آشنا شد و موجی از احساسات مذهبی و دینی و جودش را فراگرفت، کتاب ها را نزد علما برد و از آن ها نظر خواست، همه حکم به مهدور الدم بودن نویسنده دادند. شهید حجت الاسلام نواب در اواخر سال 1323 به تهران آمده و بدون فوت وقت به خانه ی کسروی می رود و او را از گفتن و نوشتن سخنان توهین آمیزبه اسلام و ائمه ی اطهار (علیه السلام) و روحانیت بر حذر می دارد. وقتی که مطمئن شد که کسروی با طرح، برنامه و هدف معین حرکت نموده و اصلاح پذیر نیست. در 20 اسفند سال 1324 در قالب گروه فداییان اسلام وی را به هلاکت می رساند. فداییان اسلام از راه تشکیل جلسات تفسیر قرآن کریم و اسلام شناسی بر اساس مکتب تشیع، به فعالیت خود ادامه دادند و اقدام بعدی آن ها، اعلام انقلابی رزم آرا، نخست وزیر منحوس پهلوی و دست نشانده ی انگلیس بود. سپس حسین علاء که او نیز حامی طرح های استکباری انگلیس و آمریکا در ایران بود، دولت جدید را تشکیل داد. حسین علاء در 25 آبان 1334، هدف گلوله ی مظفر ذوالقدر، یکی از اعضای فداییان اسلام قرار گرفت ولی گلوله به وی اثابت نکرد و زنده ماند.
پس از آن نواب صفوی و تعدادی از هم رزمایش دستگیر و دریک محاکمه ی فرمایشی سید مجتبی نواب صفوی، سیدمحمد واحدی و مظفر ذوالقدر محکوم به اعدام شدند. سرانجام در سحرگاه 27 دی ماه 1334، این سه یار شفیق در حالی که اذان می گفتند، تیرباران شدند و به فیض عظیم شهادت نایل آمدند.
مقام معظم رهبری درباره ی شهید نواب صفوی می فرماید:
«باید گفت که اولین جرقه های انگیزش انقلاب اسلامی به وسیله ی نواب در من به وجود آمد و هیچ شکی ندارم که اولین آتش را در دل ما نواب روش کرد.
منبع: گلشن ابرار

حکایت ها و پندها

شهید بزرگوار حضرت آیت الله دستغیب در کتاب داستانهای شگفت، آورده است، یکی از بزرگان اهل تقوی نقل فرموده: یکی از بستگانش در اواخر عمر ملکی خریده بود و از استفاده ی سرشار آن زندگی را می گذراند. پس از مرگ او را در خواب دیدند در حالی که کور بود. از او سببش را پرسیدند: گفت: ملکی را خریده بودم که وسط زمین مزروعی آن چشمه ی آب گوارایی بود. اهالی ده مجاور می آمدند و از آن آب بر می داشتند و حیوانات خود را آب می دادند. با رفت و آمدهای آنها مقداری از زراعت من خراب می شد. برای این که سودم از آن مزرعه کم نشود و راه آمد و شد را بگیرم، با خاک و سنگ و گچ، آن چشمه را کور نمودم و خشکانیدم، در حالی که مردم بیچاره ی آن منطقه ناچار برای تهیه ی آب باید مسافت زیادی را طی می کردند این کوری من به سبب همان کور کردن چشمه ی آب است. به او گفتم: آیا این وضعیت تو چاره دارد؟ گفت: اگر وارثین بر من رحم کنند و آن چشمه را جاری سازند تا مورد استفاده ی اهالی و مجاورین قرار گیرد، حال من خوب می شود. به ورثه اش مراجعه کردم و آنها هم پذیرفتند و چشمه را گشودند. پس از مدتی در خواب، آن مرحوم را با حالت بینایی و سپاسگذاری دیدم. (1)
در این جا به حدیث گهرباری از حضرت علی (علیه السلام) اشاره می گردد که می فرمایند: بترس از هر کاری که آخرت را خراب و دنیا را آباد سازد.

پي نوشت :

1. غررالحکم، ص 142.

منبع: داستانهای شگفت، حضرت آیت الله شهید دستغیب (رحمت الله علیه) ص 352.

معرفی کتاب

این کتاب گرانمایه مجموعه ی موضوعی سخنان مقام معظم رهبری (مدظله العالی) درباره ی زن می باشد و به درستی که رهنمودهای حکیمانه ی ایشان در مورد زنان علاوه بر آن که اهداف و خطوط کلی نظام را ترسیم می کند، بیانگر دیدگاه فقیهی دین است که ایشان به اصلاح مشکلات و بهبود وضعیت زنان از صمیم قلب اعتقاد دارند. رئوس دیدگاه های معظم له که در این نوشتار آمده را می توان چنین بر شمرد: ضرورت دفاع از شخصیت، ارزشمندی و جایگاه زن – اهتمام به رشد معنوی، اخلاقی و علمی زن- توجه به تناسبات ساختاری زنانه و مردانه، ضرورت طرح الگوی اسلامی زن با محوریت حضرت فاطمه ی زهرا (سلام الله علیها)- لزوم حمایت های حقوقی و حرکت های اصلاحی به منظور رفع محرومیت ها و مقابله با تعدی به زنان.
تدوین: امیر حسین بانکی
ناشر: دفتر مطالعات زنان – 1381
این نوشتار، تلاشی است در بیان حالات و روحیات مردان و دلاوران کربلا با توجه به این که هنگامی که حضرت امام حسین (علیه السلام) از همراهان خود بیعت برداشتند و فرمودند: « راه برای شما باز است»، آنان در پاسخ گفتند: «خدا را سپاس که این شرافت را نصیب ما کرد که در کنار شما به شهادت برسیم و اگر دنیا باقی باشد و ما در آن جاوید باشیم، قیام با شما را بر ماندن در این دنیا ترجیح می دهیم.» (مقتل الحسین (علیه السلام) ص 59)
حضرت امام حسین (علیه السلام) هنگامی که این سخنان را شنیدند، چنین فرمودند: « من یارانی با وفاتر و بهتر از اصحاب خود نمی شناسم، و اهل بیتی نیکوکارتراز اهل بیت خویش سراغ ندارم، پس خداوند همه ی شما را جزای خیر دهد.» (الکامل فی التاریخ، ج2، ص 557)
آری، این صفا و وفا که بر جبین یاران پنجمین معصوم الهی (ارواحنا له الفداه) نقش بسته، سند عالی و زنده برای نویسنده و خوانندگان این نوشتار است تا بهتر بدانند ایثار گرانی که در نگاه امام و اهل الله بزرگ آمده اند، از چه ویژگی هایی برخوردارند و تا کجا به مقام قرب الهی پر کشیده اند.
مؤلف: حجت الاسلام و مسلمین دکتر مرتضی آقا تهرانی (زید عزه)
ناشر: مؤسسه ی آموزشی و پژوهشی امام خمینی (قم) 1384

احکام

1- پاک باشد.
2- مباح باشد (غصبی نباشد)
3- از اجزاء مردار نباشد
4- از حیوان حرام گوشت نباشد
5- اگر نماز گزار مرد باشد، لباس او ابریشم خالص و طلاباف نباشد
1- اگر کسی عمدا با لباس یا بدن نجس نماز بخواند، نمازش باطل است.
2- کسی که نمی داند با بدن و لباس نجس نماز باطل است و نماز بخواند،نمازش باطل است.
3- اگر به واسطه ی ندانستن مسأله چیز نجس را نداند نجس است و با آن نماز بخواند، نمازش باطل است.
4- اگر فراموش کند که بدن یا لباس نجس است و در بین نماز یا بعد از آن یادش بیاید،نمازش باطل است.
5- اگر نداند که بدن یا لباس نجس است و بعد از نماز بفهمد نجس بوده، نماز او صحیح است ولی احتیاط مستحب آن است که اگر وقت دارد دوباره نمازش را بخواند.
6- کسی که در پاک بودن بدن یا لباس خود شک دارد، چنان که نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد که بدن یا لباسش نجس بوده، نمازش صحیح است.
7- اگر لباس را آب بکشد و یقین کند که پاک شده است و با آن نماز بخواند وبعد از نماز بفهمد، پاک نشده است،نمازش صحیح است.
منبع:  توضیح المسایل مراجع