فلسطین؛ ریشههای درد
فلسطین؛ ریشههای درد
نویسنده: علی باقری چیذه
دشمنی اصلی اسلام و قرآن کریم و پیامبر عظیم الشأن صلیالله علیه و آله و سلم، ابرقدرتها خصوصاً آمریکا و ولیده فاسدش اسرائیل است» امام خمینی(رحمت الله علیه) (صحیفه امام – ج 19- ص 28)
فلسطین در قدیم کنعان نام داشت و حمل ظهور پیامبرانی چون حضرت موسی(علیه السلام)، عیسی(علیه السلام) و محل زندگی و عبور حضرت ابراهیم(علیه السلام) بوده؛ اهمیت تاریخی این منطقه بر جنبههای عبادی و مذهبی برمیگردد و اهمیت کنونی علاوه بر آن، بدلیل واقع بودن در منطقه خاورمیانه است. «اشکنازیها همان یهودیانی هستند که ریشه اروپایی دارند و اغلب یهودیان آمریکای شمالی و جنوبی اشکنازی الاصلاند. اشکنازیها بزرگترین گروه نژادی هستند و در مسایل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی اسراییل اثرگذارترین گروه به شمار میروند» و سرانجام یهودیان مشرق زمین و جهان اسلام که خود به چند دسته تقسیم میشوند که یهودیان ایرانی، عربی – سامریها – کردها بربرها از گروهاند. غالب وقایع بینالمللی مهم در دو دهه اخیر در خاورمیانه و مناطق حول محور آن روی داده است – جنگ تحمیلی هشت ساله ایران با عراق – جنگ نفتکشها در خلیج فارس و حمله عراق به کویت و متعاقب آن انجام عملیات طوفان صحرای نیروهای غربی به رهبری آمریکا و تک تازی و نفوذ در منطقه شاهرک حیاتی نفت – بحران ظهور و سقوط لبنان – همه این وقایع در نزدیکی یکی از ذخایر عظیم انرژی جهان و به طریقی ریشه در انرژی نفتی دارد. ذخایر نفتی منطقه در رقابتهای منطقهای، اهداف استعماری و دکترینهای سیاست خارجی دول ابرقدرت از جایگاه خاصی برخوردار است.
صهیونیست که از این واژه گرفته شده، نهضت گروه افراطی یهود برای تسلط بر بیتالمقدس که مقدسات ملی و مذهبی ایشان توسط پادشاهان بنیاسرائیل حضرت داود و سلیمان در این شهر بنا شده است این
گروه افراطی اعتقاد دارند برای رجوع به « ارض موعود» از هیچ سعی و تلاشی نباید دریغ کرد حتی کشتار بیرحمانه و وحشیانه ساکنین منطقه.
طبق آئین دین یهود – یهودی بودن بر طبق 2 اصل امکانپذیر است.
« اولی عقیدتی (اعتقاد و ایمان به دین یهود) و دومی نژادی (متولد شدن از مادر یهودی)، یهودی ملحد نیز یهودی محسوب میشود.»
گروهای یهودی بر اساس نژاد به سه دسته تقسیم میشود 1- سفاردیها
2- اشکنازیها
3- یهودیان مشرق زمینی و جهان اسلام. سفاردیها از نژاد متمول و اشراف یهود در گذشته بوده و زیستن بااشکنازیها را بر خود شرم میشمارند و دشمنی دیرینهای با هم دارند. اشکنازیها یهودیان مشرق اروپا هستند و صهیونیست از آن گروه برخواسته و اصلیت آنان آلمانی است.
«اشکنازیها همان یهودیانی هستند که ریشه اروپایی دارند و اغلب یهودیان آمریکای شمالی و جنوبی اشکنازی الاصلاند. اشکنازیها بزرگترین گروه نژادی هستند و در مسایل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی اسراییل اثرگذارترین گروه به شمار میروند» و سرانجام یهودیان مشرق زمین و جهان اسلام که خود به چند دسته تقسیم میشوند که یهودیان ایرانی، عربی – سامریها – کردها بربرها از گروهاند. اینان در گذر زمان خود را با شرایط مناطق استقرارشان وفق دادهاند و آداب و فرهنگ منطقه زیستگاه خویش را چون سفاردیها قبول داشته و با فرهنگپذیری زیستگاه خویش کنار آمدهاند سفاردیها و یهودیان مشرق زمین در آداب و رسوم عبادت شبیه به هماند.
گروههای یهودی از نظر تفسیر عقاید یهودیت به سه دسته اصلی تقسیم میشوند. 1- یهودیت ارتدوکسی که اعتقاد دارند تورات از جانب پروردگار نازل شده و تمامی دستورالعملهای آن لازم الاجرا است.
2- یهودیت اصلاحطلب و یا عبارتی سکولار که عقل را بر همه چیز حاکم دانسته و اعتقاد دارند زندگی فردی و اجتماعی از یکدیگر قابل تفکیکاند در خارج از خانه شهروند و در داخل خانه یهودی محسوب خواهند شد.
3- یهودیان محافظهکار که اعتقاد بر ثابت بودن روح ملت یهود دارند و تغییر میراث یهود در مقتضای زمان و مکان را در چارچوب ثابت بودن روح ملت یهود قبول دارند. ضمناً اصلاحطلبان و محافظهکاران اعتقادی بر نزول تورات از سوی پروردگار ندارند بلکه تورات را کتابی حکیمانه و عالمانه میدانند که خداوند بر پیامبران و بندگان برگزیده الهام فرموده است.
« یهودیت اصلاحطلب و محافظهکار خاخام شدن زنان و همجنسبازی (میان پسران و دختران) و خاخام شدن
همجنسبازان را مجاز میشمارند اکثریت قاطع یهود دنیای غرب، قومی محافظهکار یا اصلاحطلبند و ارتدوکسها حداکثر %5 آن را تشکیل میدهند. »
با گسترش یهود ستیزی در اواخر قرن 19 وخامت اوضاع سیاسی اقتصادی و معیشتی یهودیان روسیه و شرق اروپا و مهاجرت آنان به کشورهای اروپای غربی جنبش صهیونیستی به فعالیت پرداخته و با افسانهسرایی تملک سرزمین فلسطین را از دیرباز حق مسلم خویش دانسته و بازگشت به سرزمین موعود را زمزمه میکنند در این زمان دو تفکر در بین یهودیان بود- گروه صهیونیستی که خود را ناجی گروههای یهودی معرفی میکنند اعتقاد به سرزمینی موعود را دارند در حالی که گروه دیگر! یهودیان معتقدند خداوند خود زمان بازگشت و شرایط آن را فراهم خواهد آورد. بخش صهیونیستی سیاسی به کوشش تئودور هرتزل بنیانگذاری گردید وی معتقد بود قوم یهود قابل ادغام با دیگر ملتها نیست. وی با چاپ کتاب «دولت یهود» در سال 1896 م اعتقادات و بینش خویش را برای بدست آوردن سرزمین واقعی یهود اعلام میکند. اولین کنگره سازمان صهیونیستی در پازل سوئیس در سال 1897 به کوشش و ریاست وی برگزار میگردد. تئودور هرتزل در این کنگره اعلام میکند:
« ما قصد داریم سنگ بنای خانهای را که امت یهود در آن مأوا خواهد گرفت بگذاریم... و صهیونسم در پس ایجاد وطن ولی یهودی در فلسطین با ضمانت قانون و شناسایی بینالمللی است»
هرتزل به منظور گره زدن سرنوشت طرح ایجاد «وطن ملت یهود» با منافع استعمارگران اواخر قرن 19 ادامه و چنین میگوید:
« اتخاذ تدابیر اولیه برای کسب موفقیت لازم برای تحقق هدف صهیونیزم که دستیابی به این امر جز از راه مذاکرات سیاسی با کشورهای بزرگ به منظور پذیرش حقوق قانونی یهود و مهاجرت وسیع یهودیان [به فلسطین] امکانپذیر نیست»
روژه گارودی نویسنده فرانسوی نیز تنها چاره بقای رژیم نژادپرست اسرائیل را چنین بیان میکند «اسرائیل همچنانکه هرتزل پیشبینی کرده بود، نمیتواند بدون انطباق خویش با محیط، در خاورمیانه زندگی کند. مگر به شرطی که بصورتی نماینده وکیل یک استعمار مشترک با عرب باشد»
در کنگره چهارم در سال 1900 در لندن مقصود هرتزل از کشور بزرگ مشخص میشود.
« انگستان» انگلستان کبیر، انگلستان آزاد، انگلستان مشرف بر همه دریاها، آرزوهایمان را درک خواهد کرد، تفکر صهیونیزم از همین جا آغاز و به اوج خواهد رسید و ما نسبت به این موضوع اطمینان داریم»
به راستی هرتزل چه خوب پیشبینی کرده بود که صهیونیزم از همین جا (لندن) آغاز و به اوج خواهد رسید. دومین فردی که تا حدودی آرمانهای سازمان صهیونیست را تسریع داد «حییم وایرمن» از فعالان صهیونیست روسیه بود. وی با آغاز جنگ جهانی اول با زیرکی دریافت که احتمال پیروزی انگلیس در جنگ جهانی اول محرز است. بدین منظور کم کم از مرکز ثقل سازمان در برلین فاصله میگیرد و با قبول ریاست انجمن صهیونیست انگلیس را با حمایت صهیونیستهای آمریکایی و تلاش که در انگلستان بعمل میآورد ضمن فراهم آوردن شرایط مناسب برای اعلام بیانیه بالفور (وزیر خارجه انگلیس) زمینههای قیمومیت انگلیس بر فلسطین که تا قبل از جنگ جهانی اول جزء امپراطوری عثمانی به شمار میرفت را فراهم آورد.
وزیر خارجه انگلیس به پاس زحمات وایزمن و یارانش برای وارد کردن آمریکا به جنگ به نفع متفقین و هم راستا با آرمانهای صهیونیست با طرحهای استعماری انگلستان در منطقه، بیانیه بالفور را در سال 1917 اعلام نمود و طبق بیانیه تاسیس «کانون ملی یهود» در سرزمین فلسطین تصریح گردید به واقع حمایتهای انگلیس از سازمان صهیونیست و صدور بیانیه بالفور در راستای سیاستهای استراتژیک منطقهای خاورمیانه بود.
بیانیه بالفور را میتوان توافقی بین جنبش صهیونیست با طرحهای استعماری دراز مدت بریتانیای کبیر تلقی نمود که در این راستا مازاد مهاجرین یهود شرق اروپا که تمایل داشتند در غرب و در آسایش زندگی را سپری کنند به ازای فراهم آوردن امکانات مشابه غرب در فلسطین با حمایتهای همه جانبه در رساندن به آرزوی دیرینه صهیونیست و مراجعت به «سرزمین موعود» انجام گرفت که صهیونیست نیز میبایست در مقابل اهداف و طرحهای استعماری انگلیس را حمایت همه جانبه نماید و همواره خدمتگذار و مدافع منافع ملی انگلیس و اکنون آمریکا در غرب باشد.
عوامل موثر بر تأسیس رژیم اسراییل عبارت بودند از: 1- پشتیبانی دولت بریتانیای کبیر از ایجاد وطن ملی یهود در فلسطین 2- برنامهریزی و تلاش سازمان جهانی صهیونیست به منظور پیریزی رژیم صهیونیستی 3- تلاش سازمان جهانی صهیونیست در ترغیب و تشویق مهاجرت یهودیان سر تا سر دنیا به فلسطین.
پس از پایان جنگ جهانی دوم و پیروزی متفقین بر آلمان و متحدانش، آمریکا که در جنگ خسارت چندانی ندیده بود تلاش کرد خلاء حاصل از ناتوانی انگلیس در منطقه را جبران کند صهیونیستها که به درستی انتقال قدرت را دریافته بودند از این پس منافع ملی اسرائیل را با آمریکا پیوند زدند و باشروع جنگ سرد دو قطب- اسرائیل جایگاه مطمئنی در استراتژی آمریکا برای ممانعت از نفوذ شوروی در منطقه به دست آورد از این پس رابطه اسرائیل با آمریکا یک ارتباط متقابل با بهره برداری دو جانبه گردید آمریکا برای ثبت پایههای قدرت رژیم صهیونیستی از هیچ حمایت و امکاناتی دریغ نکرد در مقابل رژیم صهیونیستی نیز پایگاه مطمئن حافظ منافع ملی آمریکا در منطقه گردید.
اولین کنگره پس از تاسیس رژیم نژادپرست اسرائیل در سال 1951 برگزار گردید اهداف آن چنین اعلام شد.
« یکپارچه ساختن ملت یهود و متمرکز نمودن حیات این ملت بر محوریت دولت اسرائیل، جمعآوری ملت یهود در میهن تاریخی خود – سرزمین اسرائیل – از طریق مهاجرت، تحکیم و تثبیت پایههای دولت یهودی اسراییل، پیشبرد آموزشهای یهودی و عربی؛ تقویت ارزشهای معنوی و فرهنگی یهودی؛ و دفاع از حقوق یهودیها در هر کجا که ساکن هستند.»
پس از جنگ پنجم ژوئن 1967 که اسرائیل کرانه باختری اردن و بلندیهای جولان و نوار غزه و حمرای نیسا و بیتالمقدس را اشغال کرد با تاکید بر حفظ مناطق اشغالی، شهرکسازی در این مناطق را در الویت اول برنامههای خویش قرار داد.
در سالهای بین 1954 و 1972 غرامتهای پرداختی آلمان کمکهای یهودیان اروپا و آمریکا و سود سهام اسراییل در شکوفایی اقتصادی و تثبیت این رژیم نقش به سزایی ایفا کرد و باین امکانات و حمایتهای اقتصادی و کمکهای بلاعوض آمریکا شهرکسازی در مناطق اشغالی را توسعه داد.
شهرکسازی نوار غزه به نسبت سایر مناطق اشغالی دیرتر آغاز گردید- به دو دلیل، اول تراکم بالای جمعیتی اعراب در این منطقه دوم مقاومت سرسختانه مردم این منطقه در برابر اشغالگران تا قبل از سال 1992، 16 شهرک در این منطقه بعضاً با فاصلههای 20 کیلومتر از هم احداث گردید نکته مهمی که رژیم نژادپرست در طی احداث شهرکها همیشه به آن توجه کرد- سیاست راهبردی ایجاد مناطق حائل به دور اسراییل بود، و بعضاً شهرکهایی در این مناطق احداث میشود که هیچ توجیه اقتصادی ندارد- هم اکنون بیش از 210 شهرک یهودینشین در سرزمینهای اشغالی احداث شد، به واقع شهرکسازی به خودی خود نه تنها هدف است بلکه وسیلهای برای سلطه سیاسی بر فلسطین نیز میباشد.
2- ثانیاً امکان رشد و تبادلات اقتصادی اعراب با اسرائیل دو منطقه بخصوص بعد از انعقاد توافقنامه 1993 اسرائیل با ساف سازمان آزادیبخش فلسطین نشان، از این دارد که کشورهای عربی منافع آتی خویش را بر ستم روا شده به مردم فلسطین توجیح میدهند و چه بسا به همین دلیل است که از 22 کشور عربی – در جنگهای بین اعراب و اسرائیل، درگیریها به چند کشور حاشیه فلسطین خلاصه شده است و به نظر مشکلات داخلی و منافع ملی حاصل از روند پیشرفت افکار ناسیونالیستی مانع از اقدام جدی بر علیه اسرائیل از بدو تأسیس این رژیم شده است و از سوی دیگر به نظر اشتباه بزرگی که اعراب و چه بسا کشورهای خاورمیانه از ابتدای تأسیس این رژیم نژاد پرست داشتند تلقی بحران عربی بودند این پدیده بود. زمینههای همکاری تعدادی از کشورهای عربی با اسرائیل به نوشته روزنامه هرالدتیربیون بینالمللی در ماه می 1994 چنین توصیف شده است. «تلاشهای بعمل آمده از سوی بازرگانان و دولتهای عرب برای برقراری روابط دوستانه با اسراییل به منظور انجام معاملات سودمند نشانگر آنست که اسراییل در حال حاضر نه به عنوان کشوری مطرور بلکه به عنوان شریکی بالقوه در نظر گرفته میشود از سپتامبر 1994 تا کنون مقامات اسراییلی در سفرهایی که به کشورهای قطر، عمان، تونس و مراکش داشتهاند با استقبال گرم سران آن کشور مواجه شدهاند در حال حاضر قطر مشغول بررسی طرح صدور گاز طبیعی به اسراییل است. مصر نیز مذاکراتی را در مورد احداث پالایشگاه نفت مشترک آغاز کرده و مقامات رسمی این کشور سرگرم گفتگو بر سر اتصال شبکههای برق اسراییل و کشورهای عربی به یکدیگر هستند از سویی بازرگانان ثروتمند عربستان سعودی، کویت، قطر و بحرین را ملاقات با اسراییلها به
لندن، پاریس و قاهره سفر میکنند و از سوی دیگر مقامات اردنی، مصر و لبنانی به منظور برقراری تماسهای مشابه رهسپار بیتالمقدس میگردند»
اما به نظر خواسته اسرائیل از برقراری روابط عادی در منطقه به سه دلیل عمده است:
1- مشروعیت بخشیدن به رژیم نامشروع اسراییل و شناسایی اسراییل از سوی اعراب و تثبیت موقعیت و جایگاه اسراییل در صحنه بینالمللی.
2- فراهم آوردن زمینههای رشد و پیشرفت اقتصادی و فرصت نفوذ و مشارکت در اقتصاد بینالمللی.
3- در نهایت با تثبین پایههای اقتصادی و تقویت جایگاه بینالمللی، اسراییل تلاش برای تحقق شعار «از نیل تا فرات» را پیگیری خواهد کرد.
حضرت امام خمینی(رحمت الله علیه) در خصوص نیت دوّم رژیم نژاد پرست چنین فرموده است:
«... من کراراً تذکر دادهام که اسرائیل از نیل تا فرات را از خود میداند و شما را غاصب سرزمینهای خویش میشمرد. اگر چه اکنون جرأت اظهار صریح آن را ندارد»
هم اکنون نمونه مهم اسرائیل تعارضات و اختلافات داخلی این سیستم است و در صورت برقراری صلح ناپایدار امکان مرتفع نمودن این مشکلات را نخواهد داشت به همین دلیل رژیم نژاد پرست هرگز در شرایط مساوی برای برقراری صلح با اعراب پشت میز مذاکره نخواهد نشست. شارون خواستار صلحی است که اعراب از اسرائیل گدایی کنند با وجود این شرایط، بهترین گزینه برای مردم فلسطین ادامه انتفاضه و عملیاتهای شکار شهادتطلبانه است آیا جز این راهی دارند؟
قرن با متجاوزین هم کیش شوند این تحلیلگران یک نکته اساسی را فراموش کردهاند و آن اختلاف فرهنگ مردم مسلمان فلسطین است که هرگز قابل قیاس با فرهنگ ساکنین قبلی سرزمین آمریکا نیست فرهنگ اسلامی سرشار از آموزههای عدم پذیرش ظلم و مبارزه با ظلم تا پای جان است. مسلمانان فلسطینی در درازمدت به هیچ وجه حاضر به پذیرش افکار بربریت و نژادپرستی رژیم صهیونیستی نخواهند بود. چنانکه تا کنون با وجود گذشت نیم قرن از بسته شدن نطفه نامشروع رژیم نژادپرست اسرائیل، هم روز شاهد شهادتطلبی این مردم مظلوم هستیم.
چگونه است تحلیلگران خوشباور اسرائیل با چنین شرایط تحقیرآمیز انتظار دارند. فلسطینیان مسلمان که دارای دین و فرهنگ غنی هستند در برابر این بیعدالتیها سکوت کنند و ظلم ستیزی ر اکه از ابتداییترین آموزههای اسلام میباشد را فراموش کنند و به آن عمل نکنند! انتفاضه در لغت به معنی «قیام و جنبش» است که در سال 1987 م اعتراض مسلمانان فلسطین بر علیه اشغالگران شروع شد. عملیات انتحاری و شهادتطلبانه جوانان فلسطین رویکردی است که با هیچ علم و تکنولوژی و امکانات امنیتی قابل پیشگیری نیست به واقع غرب و آمریکا پس از جنگ جهانی دوم و شروع جنگ سرد به دلیل در دست داشتن امکانات هستهایی به عنوان قدرت بازدارندگی به یک امنیت و آسایش نسبی و رضایتبخش رسیده بودند و اینک عجز و ناتوانی را علیرغم وجود پیشرفتهترین امکانات امنیتی به وضوح درک میکنند. انتفاضه فلسطین و حرکتهای شهادتطلبانه مسلمانان در سالهای اخیر روند مهاجرت یهود به اسرائیل را کاهش داده و از طرفی در مقاطعی نیز باعث مهاجرت یهودیان از فلسطین به سایر نقاط جهان شده است رعب و وحشتی که بر اثر اقدامات شهادتطلبانه بر جان رژیم نژادپرست اسرائیل انداخته تا بدانجا است که در سفر اخیر شارون به آمریکا و ملاقات و مذاکره در خصوص مسایل صلح خاورمیانه و شرایط وی، ناتمام مانده و آریل شارون به سرعت به اسرائیل باز میگردد تا خود وضعیت عملیات انتحاری یک فلسطینی که 15 تن از صهیونیستها را به هلاکت رساند، و 55 تن را زخمی کرد، را بررسی و خود اوضاع را به دست گرفته و اقدامات لازم را انجام دهد این نشان از ترس و وحشتی است که مقامات اسرائیل به هیچ وجه نمیتوانند آن را پنهان کنند. آمریکا و آریل شارون وحشت از این دارند که فرهنگ شهادتطلبی بین جوانان فلسطین رواج یافته و آتش انتقام از رژیم نژاد پرست اسرائیل عرصه را بر آمریکا تنگ نمود. و در این اقدامات حملات مستقیمی بر منافع ملی آمریکا در منطقه صورت پذیرد. به نظر نمیرسد قبل از سرکوب و نابودی
انتفاضه صحبتی از هیچ مذاکره و اقدام عملی برای صلح در دستور کار مقامات اسرائیل و حامیان سنتی آنان قرار بگیرد یکی از مشاوران شارون فلسفه شارون را اینگونه بیان میکند.
« باید اول ستون فقرات تروریستها را خرد کرد و سپس صلح کرد. ما حماس را خرد کردهایم و ظرف پنج روز کار فتح را یکسره خواهیم کرد و سپس طرح جامع توسعه اقتصادی فلسطین را به اجرا خواهیم گذاشت.»
این تفکر و راهبرد سیاسی شارون و حمایتهای متحد سنتی وی تا بدانجا رسیده که تصمیم شورای امنیت سازمان ملل به منظور اعزام کمیسیون حقیقتیاب برای بررسی جنایتهای ددمنشانه اسرائیل در جنین را لغو کردند و لکه ننگی بر دامان شورای امنیت گذاشتند و هر چه بیشتر نفوذ لابی صهیونیستها بر دولت آمریکا و شورای امنیت را نمایان کردند.
تروریست نامیدن شهادتطلبی مردم مظلوم فلسطین به خاطر اعتراض به اشغالگران بعنوان خطرناکترین پدیده جدید و ساختن شرکتهایی بر روی اجساد این شهیدان و آبیاری سرزمین فلسطین با خون این دلاوران تنها به این دلیل که حق زیستن که حق مسلم هر انسانی است را میخواهند!! به راستی غصب سرزمین آبا و اجدادی مردم فلسطین و اینهمه بیعدالتی در حالی که ادعای حمایت از حقوق بشر آمریکا گوش فلک را کر میکند چگونه قابل توجیه است؟! در چنین شرایطی، طبق آئین اسلام بر هر مسلمانی واجب است که مظلوم دفاع کند و با تلاش ریشه ظلم را بخشکاند – حضرت امام خمینی(رحمت الله علیه) 25 تیر 1361 طی پیامی به مناسبت روز جهانی قدس چنین فرمودند: « آنچه در این موقع که اسرائیل تجاوز گسترده به بلاد مسلمین نموده و مسلمانان بیگناه و بیپناه را به خاک و خون کشیده است دولتهای منطقه انجام میدهند جز یک کلام بیمحتوا و سازشکارانه نیست. و مصیببارتر آنکه از دست اسرائیل به آمریکا- جنایتکار اصلی- پناه میبرند؛ و در حقیقت از خوف مار به اژدها روی میآورند و با داشتن ابزار مقابله با آنان حاضر به یک کلمه خشن یا یک تهدید نیستند و با این وضع باید همه حاضر برای محو و نابودی شوند و در طول زندگی خود به هر ذلتی تن در دهند.»
با وجود اینکه 20 سال از آن سخنان حکیمانه رهبر کبیر انقلاب میگذرد گویی که امام این جملات را برای حوادث دلخراش اخیر «جنین» فرمودهاند و چه عالمانه
پیشبینی کرده است از خوف مار به اژدها نباید پناه برد. سخن آخر اینکه ایران به جهت آموزههای ایدئولوژی و اعتقادی دین اسلام که دفاع از مظلوم را برای هر مسلمانی ضروری دانسته و از طرفی حفظ منافع ملی را همراستا با حمایت انتفاضه مردم مظلوم فلسطین میداند و در پاسخ آنان که به شق دوم سخن اخیر معترضاند بایست گفت ساده اندیشانه است اگر تصور شود در صورت عدم حمایت ایران و یا بیتفاوتی به آن، آمریکا و اسرائیل از اهداف پلید خویش بر علیه اسلام و حاکمیت ایران عزیز صرف نظر خواهند کرد. چرا که آنان قانون «همه با ما» نه «همه با هم» را علیرغم تمام ادعاهای لیبرالیستی و دموکراتیک در ذهن پرورانده و عمل مینمایند و ملاک سنجش آن را تنها عملکرد خویش میدانند و هیچ ساختار حکومتی متفاوت با حکومت مورد پسند خویش را لایق زیستن در این گیتی و کره خاکی، نمیدانند و این خود متناقضترین تفکر ادعاهای لیبرالیستی و دموکراتیک آنان است.
امریکا اسلام را همزاد خشونت، اغتشاش و تعصب میداند گواه این جمله نیز سخنان اخیر بوش و بیان محور شرارت و استفاده از لفظ جنگهای صلیبی پس از ماجرای 11 سپتامبر است باید توجه داشت ساختار حکومتی دولت آمریکا طوری نیست که رئیس جمهور عقاید شخصی خویش را بتواند بیان کند بلکه وی تفکر حاکمیت و حکومت کشور خویش را بر زبان میراند چنانکه میبینیم در عمل نیز با دفاع از رژیم غاصب اسرائیل در برابر جهان اسلام و حتی نقض حقوق بشر مدعای خویش، عملاً به اعتقادات و اظهارات خویش پایبند باقی مانده است.
پیروان راستی اسلام نه تنها فرهنگ لیبرالیستی غرب با اشعاری چون دموکراسی و آزادی تعریف شده آنها را مردود میدانند بلکه دموکراسی واقعی را نزد جوامع اسلامی متکی به اصل شورا و مشورت و آئین و قوانین اسلامی میدانند.
یکی از دغدغههای غرب سه سرکردگی آمریکا و انگلیس، اعتقاد مسلمانان به عدم« جدایی دین از سیاست» است وحدت دین با سیاست مانعی است در مقابل روند
جهانیسازی فرهنگ غرب و به طبع آن چپاول آن، چرا که با وجود ارزشهای نهادینه شده اسلام هرگز شرایط برای نفوذ فرهنگ لیبرالیستی مورد نظر غرب مهیا نخواهد شد به اعتقاد غرب اسلام بعنوان یک مذهب غیر سکولاریستی هرگز روی صلح مدنی را نخواهد دید و اسلام را سدی در برابر مدرنیته میدانند.
با پیشرفت علم و تکنولوژی در جهان امروز، امکان تبادل اطلاعات به حداقل زمان حتی دقیقه و لحظه فراهم آمده است و این امر واقعیت نابودی و مرگ فاصلههای جغرافیایی را در پی داشته به همین جهت چند سالی است که مهمترین دغدغههای کشور – دولتها، مقابله با تهاجم فرهنگی و حفظ ارزشها و فرهنگهای جامعه خویش در رئوس برنامههای قرار گرفته است.
به اعتقاد ساموئل هانینگتن «اختلاف میان تمدنی، بسیار ریشهدارتر از اختلاف و رقابتهای درون تمدنی است اختلاف میان تمدنی شامل اختلاف در دین و ایمان مذهبی، جایگاه زن و مرد، حقوق و وظایف متقابل خود و دولت، حقوق انسانها، قدرت حاکم، وظیفه و عدالت است. فرهنگ بر خلاف ناسیونالیسم یا کمونیسم، تنها نوعی نظام عقیدتی مصنوعی نیست بلکه فرهنگ تشکیل دهنده جوهره هویت و هویت و معرفت بوده و از برداشتهای اساسی زندگی است که محصول قرنها فراز و نشیب اجتماعی است و در قرن اخیر فرهنگ لیبرالیستی غربی گوی سبقت را از سایر فرهنگها ربوده است و هر فرهنگی در تقابل آن قرار گیرد به عقب ماندگی یا تهدیدگری متهم میشود بخصوص پس از پایان جنگ سرد اعتقاد کارشناسان فرهنگ غربی بر این است که برخورد دو تمدن – اسلام و غرب – اجتنابناپذیر است. »
اطلاع و احتمالاً نقش داشتن اسرائیل در حادثه 11 سپتامبر پس از گذشت چند ماه از این ماجرا نشان داد که مبارزه فلسطینیان مبارز با رژیم نژادپرست اسرائیل از یک بحران منطقهای فراتر رفته و با انتقال بحران به آمریکا و اثبات رد «وجود مناطق امن» آمریکا را وارد چالشی بزرگ و غیرقابل بازگشت نموده است.
بوش تحت القائات رژیم نژادپرست اسرائیل و برگرفته از نظریه برخورد تمدنها پس از جنگ سرد. ساموئل هانتینکتون و یا
تز فرانسیس فوکویاما که معتقد است تنها در قالب اسلام با لیبرالیسم تنش و جنگ ایجاد خواهد شد بخصوص پس از ماجرای 11 سپتامبر مسلمانان و اعراب را تروریست و ماجراجوئیهای خویش را مبارزه با تروریست تحت لوای جنگهای صلیبی میداند و آمریکا در تلاش است اروپا و دیگر هم پیمانانش را با خود متحد کند چنانکه در بحران افغانستان و سرکوب طالبان موفق شد. اما در خصوص بحران خاورمیانه و بخصوص فلسطین تاکنون چندان موفق عمل نکرده است و دائماً با ترفند و نیرنگ در تلاش است این اتحاد را به وجود آورد از جمله ترفندهای اخیر آمریکا انفجار اتوبوسی حامل مهندسین فرانسوی در کراچی پاکستان بود که تنها با گذشت چند روی از پیروزی مجدد ژاک شیراک از حرکتهای تاکتیکی این کشور به شمار میرود.
بوش در جنگ تروریست نشان داد که به چه میزان به اعراب و حکام عربی برای حفظ منافع ابرقدرتها در منطقه بیاعتماد است. به نظر جنگی که این خونآشام آغاز کرده جنگ بر علیه تروریست نیست بلکه جنگ بر علیه اسلام و مسلمانان است و این اعتقاد و رویکرد جدید آمریکا پس از ماجرای 11 سپتامبر تنها یک برنده 100% و آن هم رژیم نژادپرست اسرائیل است.
منبع: فصلنامه حضور
فلسطین در قدیم کنعان نام داشت و حمل ظهور پیامبرانی چون حضرت موسی(علیه السلام)، عیسی(علیه السلام) و محل زندگی و عبور حضرت ابراهیم(علیه السلام) بوده؛ اهمیت تاریخی این منطقه بر جنبههای عبادی و مذهبی برمیگردد و اهمیت کنونی علاوه بر آن، بدلیل واقع بودن در منطقه خاورمیانه است. «اشکنازیها همان یهودیانی هستند که ریشه اروپایی دارند و اغلب یهودیان آمریکای شمالی و جنوبی اشکنازی الاصلاند. اشکنازیها بزرگترین گروه نژادی هستند و در مسایل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی اسراییل اثرگذارترین گروه به شمار میروند» و سرانجام یهودیان مشرق زمین و جهان اسلام که خود به چند دسته تقسیم میشوند که یهودیان ایرانی، عربی – سامریها – کردها بربرها از گروهاند. غالب وقایع بینالمللی مهم در دو دهه اخیر در خاورمیانه و مناطق حول محور آن روی داده است – جنگ تحمیلی هشت ساله ایران با عراق – جنگ نفتکشها در خلیج فارس و حمله عراق به کویت و متعاقب آن انجام عملیات طوفان صحرای نیروهای غربی به رهبری آمریکا و تک تازی و نفوذ در منطقه شاهرک حیاتی نفت – بحران ظهور و سقوط لبنان – همه این وقایع در نزدیکی یکی از ذخایر عظیم انرژی جهان و به طریقی ریشه در انرژی نفتی دارد. ذخایر نفتی منطقه در رقابتهای منطقهای، اهداف استعماری و دکترینهای سیاست خارجی دول ابرقدرت از جایگاه خاصی برخوردار است.
مفهوم صهیونیست و شناختی اجمالی از یهود
صهیون در لغت به معنای کوه پر آفتاب و خشک است و نام کوهی است در اورشلیم(بیتالمقدس) و بعضاً به کل اورشلیم نیز اطلاق میشده – صهیون آرامگاه حضرت داود و حضرت سلیمان و عدهایی از انبیای بنیاسرائیل است گفته میشود «تابودت مهد» نیز تا زمان حضرت سلیمان در کوه صهیون نگهداری میشده که با کمیل بنای بیتالمقدس به قدس انتقال دادهاند.صهیونیست که از این واژه گرفته شده، نهضت گروه افراطی یهود برای تسلط بر بیتالمقدس که مقدسات ملی و مذهبی ایشان توسط پادشاهان بنیاسرائیل حضرت داود و سلیمان در این شهر بنا شده است این
گروه افراطی اعتقاد دارند برای رجوع به « ارض موعود» از هیچ سعی و تلاشی نباید دریغ کرد حتی کشتار بیرحمانه و وحشیانه ساکنین منطقه.
طبق آئین دین یهود – یهودی بودن بر طبق 2 اصل امکانپذیر است.
« اولی عقیدتی (اعتقاد و ایمان به دین یهود) و دومی نژادی (متولد شدن از مادر یهودی)، یهودی ملحد نیز یهودی محسوب میشود.»
گروهای یهودی بر اساس نژاد به سه دسته تقسیم میشود 1- سفاردیها
2- اشکنازیها
3- یهودیان مشرق زمینی و جهان اسلام. سفاردیها از نژاد متمول و اشراف یهود در گذشته بوده و زیستن بااشکنازیها را بر خود شرم میشمارند و دشمنی دیرینهای با هم دارند. اشکنازیها یهودیان مشرق اروپا هستند و صهیونیست از آن گروه برخواسته و اصلیت آنان آلمانی است.
«اشکنازیها همان یهودیانی هستند که ریشه اروپایی دارند و اغلب یهودیان آمریکای شمالی و جنوبی اشکنازی الاصلاند. اشکنازیها بزرگترین گروه نژادی هستند و در مسایل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی اسراییل اثرگذارترین گروه به شمار میروند» و سرانجام یهودیان مشرق زمین و جهان اسلام که خود به چند دسته تقسیم میشوند که یهودیان ایرانی، عربی – سامریها – کردها بربرها از گروهاند. اینان در گذر زمان خود را با شرایط مناطق استقرارشان وفق دادهاند و آداب و فرهنگ منطقه زیستگاه خویش را چون سفاردیها قبول داشته و با فرهنگپذیری زیستگاه خویش کنار آمدهاند سفاردیها و یهودیان مشرق زمین در آداب و رسوم عبادت شبیه به هماند.
گروههای یهودی از نظر تفسیر عقاید یهودیت به سه دسته اصلی تقسیم میشوند. 1- یهودیت ارتدوکسی که اعتقاد دارند تورات از جانب پروردگار نازل شده و تمامی دستورالعملهای آن لازم الاجرا است.
2- یهودیت اصلاحطلب و یا عبارتی سکولار که عقل را بر همه چیز حاکم دانسته و اعتقاد دارند زندگی فردی و اجتماعی از یکدیگر قابل تفکیکاند در خارج از خانه شهروند و در داخل خانه یهودی محسوب خواهند شد.
3- یهودیان محافظهکار که اعتقاد بر ثابت بودن روح ملت یهود دارند و تغییر میراث یهود در مقتضای زمان و مکان را در چارچوب ثابت بودن روح ملت یهود قبول دارند. ضمناً اصلاحطلبان و محافظهکاران اعتقادی بر نزول تورات از سوی پروردگار ندارند بلکه تورات را کتابی حکیمانه و عالمانه میدانند که خداوند بر پیامبران و بندگان برگزیده الهام فرموده است.
« یهودیت اصلاحطلب و محافظهکار خاخام شدن زنان و همجنسبازی (میان پسران و دختران) و خاخام شدن
همجنسبازان را مجاز میشمارند اکثریت قاطع یهود دنیای غرب، قومی محافظهکار یا اصلاحطلبند و ارتدوکسها حداکثر %5 آن را تشکیل میدهند. »
با گسترش یهود ستیزی در اواخر قرن 19 وخامت اوضاع سیاسی اقتصادی و معیشتی یهودیان روسیه و شرق اروپا و مهاجرت آنان به کشورهای اروپای غربی جنبش صهیونیستی به فعالیت پرداخته و با افسانهسرایی تملک سرزمین فلسطین را از دیرباز حق مسلم خویش دانسته و بازگشت به سرزمین موعود را زمزمه میکنند در این زمان دو تفکر در بین یهودیان بود- گروه صهیونیستی که خود را ناجی گروههای یهودی معرفی میکنند اعتقاد به سرزمینی موعود را دارند در حالی که گروه دیگر! یهودیان معتقدند خداوند خود زمان بازگشت و شرایط آن را فراهم خواهد آورد. بخش صهیونیستی سیاسی به کوشش تئودور هرتزل بنیانگذاری گردید وی معتقد بود قوم یهود قابل ادغام با دیگر ملتها نیست. وی با چاپ کتاب «دولت یهود» در سال 1896 م اعتقادات و بینش خویش را برای بدست آوردن سرزمین واقعی یهود اعلام میکند. اولین کنگره سازمان صهیونیستی در پازل سوئیس در سال 1897 به کوشش و ریاست وی برگزار میگردد. تئودور هرتزل در این کنگره اعلام میکند:
« ما قصد داریم سنگ بنای خانهای را که امت یهود در آن مأوا خواهد گرفت بگذاریم... و صهیونسم در پس ایجاد وطن ولی یهودی در فلسطین با ضمانت قانون و شناسایی بینالمللی است»
هرتزل به منظور گره زدن سرنوشت طرح ایجاد «وطن ملت یهود» با منافع استعمارگران اواخر قرن 19 ادامه و چنین میگوید:
« اتخاذ تدابیر اولیه برای کسب موفقیت لازم برای تحقق هدف صهیونیزم که دستیابی به این امر جز از راه مذاکرات سیاسی با کشورهای بزرگ به منظور پذیرش حقوق قانونی یهود و مهاجرت وسیع یهودیان [به فلسطین] امکانپذیر نیست»
روژه گارودی نویسنده فرانسوی نیز تنها چاره بقای رژیم نژادپرست اسرائیل را چنین بیان میکند «اسرائیل همچنانکه هرتزل پیشبینی کرده بود، نمیتواند بدون انطباق خویش با محیط، در خاورمیانه زندگی کند. مگر به شرطی که بصورتی نماینده وکیل یک استعمار مشترک با عرب باشد»
در کنگره چهارم در سال 1900 در لندن مقصود هرتزل از کشور بزرگ مشخص میشود.
« انگستان» انگلستان کبیر، انگلستان آزاد، انگلستان مشرف بر همه دریاها، آرزوهایمان را درک خواهد کرد، تفکر صهیونیزم از همین جا آغاز و به اوج خواهد رسید و ما نسبت به این موضوع اطمینان داریم»
به راستی هرتزل چه خوب پیشبینی کرده بود که صهیونیزم از همین جا (لندن) آغاز و به اوج خواهد رسید. دومین فردی که تا حدودی آرمانهای سازمان صهیونیست را تسریع داد «حییم وایرمن» از فعالان صهیونیست روسیه بود. وی با آغاز جنگ جهانی اول با زیرکی دریافت که احتمال پیروزی انگلیس در جنگ جهانی اول محرز است. بدین منظور کم کم از مرکز ثقل سازمان در برلین فاصله میگیرد و با قبول ریاست انجمن صهیونیست انگلیس را با حمایت صهیونیستهای آمریکایی و تلاش که در انگلستان بعمل میآورد ضمن فراهم آوردن شرایط مناسب برای اعلام بیانیه بالفور (وزیر خارجه انگلیس) زمینههای قیمومیت انگلیس بر فلسطین که تا قبل از جنگ جهانی اول جزء امپراطوری عثمانی به شمار میرفت را فراهم آورد.
وزیر خارجه انگلیس به پاس زحمات وایزمن و یارانش برای وارد کردن آمریکا به جنگ به نفع متفقین و هم راستا با آرمانهای صهیونیست با طرحهای استعماری انگلستان در منطقه، بیانیه بالفور را در سال 1917 اعلام نمود و طبق بیانیه تاسیس «کانون ملی یهود» در سرزمین فلسطین تصریح گردید به واقع حمایتهای انگلیس از سازمان صهیونیست و صدور بیانیه بالفور در راستای سیاستهای استراتژیک منطقهای خاورمیانه بود.
بیانیه بالفور را میتوان توافقی بین جنبش صهیونیست با طرحهای استعماری دراز مدت بریتانیای کبیر تلقی نمود که در این راستا مازاد مهاجرین یهود شرق اروپا که تمایل داشتند در غرب و در آسایش زندگی را سپری کنند به ازای فراهم آوردن امکانات مشابه غرب در فلسطین با حمایتهای همه جانبه در رساندن به آرزوی دیرینه صهیونیست و مراجعت به «سرزمین موعود» انجام گرفت که صهیونیست نیز میبایست در مقابل اهداف و طرحهای استعماری انگلیس را حمایت همه جانبه نماید و همواره خدمتگذار و مدافع منافع ملی انگلیس و اکنون آمریکا در غرب باشد.
عوامل موثر بر تأسیس رژیم اسراییل عبارت بودند از: 1- پشتیبانی دولت بریتانیای کبیر از ایجاد وطن ملی یهود در فلسطین 2- برنامهریزی و تلاش سازمان جهانی صهیونیست به منظور پیریزی رژیم صهیونیستی 3- تلاش سازمان جهانی صهیونیست در ترغیب و تشویق مهاجرت یهودیان سر تا سر دنیا به فلسطین.
پس از پایان جنگ جهانی دوم و پیروزی متفقین بر آلمان و متحدانش، آمریکا که در جنگ خسارت چندانی ندیده بود تلاش کرد خلاء حاصل از ناتوانی انگلیس در منطقه را جبران کند صهیونیستها که به درستی انتقال قدرت را دریافته بودند از این پس منافع ملی اسرائیل را با آمریکا پیوند زدند و باشروع جنگ سرد دو قطب- اسرائیل جایگاه مطمئنی در استراتژی آمریکا برای ممانعت از نفوذ شوروی در منطقه به دست آورد از این پس رابطه اسرائیل با آمریکا یک ارتباط متقابل با بهره برداری دو جانبه گردید آمریکا برای ثبت پایههای قدرت رژیم صهیونیستی از هیچ حمایت و امکاناتی دریغ نکرد در مقابل رژیم صهیونیستی نیز پایگاه مطمئن حافظ منافع ملی آمریکا در منطقه گردید.
اولین کنگره پس از تاسیس رژیم نژادپرست اسرائیل در سال 1951 برگزار گردید اهداف آن چنین اعلام شد.
« یکپارچه ساختن ملت یهود و متمرکز نمودن حیات این ملت بر محوریت دولت اسرائیل، جمعآوری ملت یهود در میهن تاریخی خود – سرزمین اسرائیل – از طریق مهاجرت، تحکیم و تثبیت پایههای دولت یهودی اسراییل، پیشبرد آموزشهای یهودی و عربی؛ تقویت ارزشهای معنوی و فرهنگی یهودی؛ و دفاع از حقوق یهودیها در هر کجا که ساکن هستند.»
پس از جنگ پنجم ژوئن 1967 که اسرائیل کرانه باختری اردن و بلندیهای جولان و نوار غزه و حمرای نیسا و بیتالمقدس را اشغال کرد با تاکید بر حفظ مناطق اشغالی، شهرکسازی در این مناطق را در الویت اول برنامههای خویش قرار داد.
در سالهای بین 1954 و 1972 غرامتهای پرداختی آلمان کمکهای یهودیان اروپا و آمریکا و سود سهام اسراییل در شکوفایی اقتصادی و تثبیت این رژیم نقش به سزایی ایفا کرد و باین امکانات و حمایتهای اقتصادی و کمکهای بلاعوض آمریکا شهرکسازی در مناطق اشغالی را توسعه داد.
شهرکسازی نوار غزه به نسبت سایر مناطق اشغالی دیرتر آغاز گردید- به دو دلیل، اول تراکم بالای جمعیتی اعراب در این منطقه دوم مقاومت سرسختانه مردم این منطقه در برابر اشغالگران تا قبل از سال 1992، 16 شهرک در این منطقه بعضاً با فاصلههای 20 کیلومتر از هم احداث گردید نکته مهمی که رژیم نژادپرست در طی احداث شهرکها همیشه به آن توجه کرد- سیاست راهبردی ایجاد مناطق حائل به دور اسراییل بود، و بعضاً شهرکهایی در این مناطق احداث میشود که هیچ توجیه اقتصادی ندارد- هم اکنون بیش از 210 شهرک یهودینشین در سرزمینهای اشغالی احداث شد، به واقع شهرکسازی به خودی خود نه تنها هدف است بلکه وسیلهای برای سلطه سیاسی بر فلسطین نیز میباشد.
زمینههای اشتیاق به صلح کشورهای عربی و رژیم نژاد پرست
به نظر میرسد کشورهای عربی به دو دلیل مشتاق برقراری روابط عادی با رژیم نژاد پرست اسرائیل باشند 1- به منظور جلب حمایت آمریکا، عادیسازی روابط به اسرائیل را به مصلحت خویش میدانند – البته جلب حمایت غرب و آمریکا برای کشورهای عربی نیز ناشی از تنشهای مرزی و منطقهای و یا بعضاً درصد پایین مشروعیت مردمی حکومتهای این کشورها است.2- ثانیاً امکان رشد و تبادلات اقتصادی اعراب با اسرائیل دو منطقه بخصوص بعد از انعقاد توافقنامه 1993 اسرائیل با ساف سازمان آزادیبخش فلسطین نشان، از این دارد که کشورهای عربی منافع آتی خویش را بر ستم روا شده به مردم فلسطین توجیح میدهند و چه بسا به همین دلیل است که از 22 کشور عربی – در جنگهای بین اعراب و اسرائیل، درگیریها به چند کشور حاشیه فلسطین خلاصه شده است و به نظر مشکلات داخلی و منافع ملی حاصل از روند پیشرفت افکار ناسیونالیستی مانع از اقدام جدی بر علیه اسرائیل از بدو تأسیس این رژیم شده است و از سوی دیگر به نظر اشتباه بزرگی که اعراب و چه بسا کشورهای خاورمیانه از ابتدای تأسیس این رژیم نژاد پرست داشتند تلقی بحران عربی بودند این پدیده بود. زمینههای همکاری تعدادی از کشورهای عربی با اسرائیل به نوشته روزنامه هرالدتیربیون بینالمللی در ماه می 1994 چنین توصیف شده است. «تلاشهای بعمل آمده از سوی بازرگانان و دولتهای عرب برای برقراری روابط دوستانه با اسراییل به منظور انجام معاملات سودمند نشانگر آنست که اسراییل در حال حاضر نه به عنوان کشوری مطرور بلکه به عنوان شریکی بالقوه در نظر گرفته میشود از سپتامبر 1994 تا کنون مقامات اسراییلی در سفرهایی که به کشورهای قطر، عمان، تونس و مراکش داشتهاند با استقبال گرم سران آن کشور مواجه شدهاند در حال حاضر قطر مشغول بررسی طرح صدور گاز طبیعی به اسراییل است. مصر نیز مذاکراتی را در مورد احداث پالایشگاه نفت مشترک آغاز کرده و مقامات رسمی این کشور سرگرم گفتگو بر سر اتصال شبکههای برق اسراییل و کشورهای عربی به یکدیگر هستند از سویی بازرگانان ثروتمند عربستان سعودی، کویت، قطر و بحرین را ملاقات با اسراییلها به
لندن، پاریس و قاهره سفر میکنند و از سوی دیگر مقامات اردنی، مصر و لبنانی به منظور برقراری تماسهای مشابه رهسپار بیتالمقدس میگردند»
اما به نظر خواسته اسرائیل از برقراری روابط عادی در منطقه به سه دلیل عمده است:
1- مشروعیت بخشیدن به رژیم نامشروع اسراییل و شناسایی اسراییل از سوی اعراب و تثبیت موقعیت و جایگاه اسراییل در صحنه بینالمللی.
2- فراهم آوردن زمینههای رشد و پیشرفت اقتصادی و فرصت نفوذ و مشارکت در اقتصاد بینالمللی.
3- در نهایت با تثبین پایههای اقتصادی و تقویت جایگاه بینالمللی، اسراییل تلاش برای تحقق شعار «از نیل تا فرات» را پیگیری خواهد کرد.
حضرت امام خمینی(رحمت الله علیه) در خصوص نیت دوّم رژیم نژاد پرست چنین فرموده است:
«... من کراراً تذکر دادهام که اسرائیل از نیل تا فرات را از خود میداند و شما را غاصب سرزمینهای خویش میشمرد. اگر چه اکنون جرأت اظهار صریح آن را ندارد»
هم اکنون نمونه مهم اسرائیل تعارضات و اختلافات داخلی این سیستم است و در صورت برقراری صلح ناپایدار امکان مرتفع نمودن این مشکلات را نخواهد داشت به همین دلیل رژیم نژاد پرست هرگز در شرایط مساوی برای برقراری صلح با اعراب پشت میز مذاکره نخواهد نشست. شارون خواستار صلحی است که اعراب از اسرائیل گدایی کنند با وجود این شرایط، بهترین گزینه برای مردم فلسطین ادامه انتفاضه و عملیاتهای شکار شهادتطلبانه است آیا جز این راهی دارند؟
انتفاضه
تحلیلگران و پژوهشگران صهیونیست من جمله «سموحا» اعتقاد دارند که فلسطینیان اسراییل هویت اسراییل یافتهاند و در نظام دموکراسی اسرائیل مبارزه و ابراز عقیده در چارچوب قانون را فراگرفته و از خشونت دوری خواهند کرد- گویا این خوشباوران تحلیل خویش را از وضعیت کشور و متحد سنتی خویش –آمریکا- به ارث برده و به تصور اینکه آمریکائیان چون توانستند ساکنین مقیم آمریکا را ابتدا با سرکوب و ارعاب ساکت کنند و آنان که بازماندن در مسایل فرهنگی (بیفرهنگی اشغالگران) و اقتصادی پس از گذشت چندقرن با متجاوزین هم کیش شوند این تحلیلگران یک نکته اساسی را فراموش کردهاند و آن اختلاف فرهنگ مردم مسلمان فلسطین است که هرگز قابل قیاس با فرهنگ ساکنین قبلی سرزمین آمریکا نیست فرهنگ اسلامی سرشار از آموزههای عدم پذیرش ظلم و مبارزه با ظلم تا پای جان است. مسلمانان فلسطینی در درازمدت به هیچ وجه حاضر به پذیرش افکار بربریت و نژادپرستی رژیم صهیونیستی نخواهند بود. چنانکه تا کنون با وجود گذشت نیم قرن از بسته شدن نطفه نامشروع رژیم نژادپرست اسرائیل، هم روز شاهد شهادتطلبی این مردم مظلوم هستیم.
چگونه است تحلیلگران خوشباور اسرائیل با چنین شرایط تحقیرآمیز انتظار دارند. فلسطینیان مسلمان که دارای دین و فرهنگ غنی هستند در برابر این بیعدالتیها سکوت کنند و ظلم ستیزی ر اکه از ابتداییترین آموزههای اسلام میباشد را فراموش کنند و به آن عمل نکنند! انتفاضه در لغت به معنی «قیام و جنبش» است که در سال 1987 م اعتراض مسلمانان فلسطین بر علیه اشغالگران شروع شد. عملیات انتحاری و شهادتطلبانه جوانان فلسطین رویکردی است که با هیچ علم و تکنولوژی و امکانات امنیتی قابل پیشگیری نیست به واقع غرب و آمریکا پس از جنگ جهانی دوم و شروع جنگ سرد به دلیل در دست داشتن امکانات هستهایی به عنوان قدرت بازدارندگی به یک امنیت و آسایش نسبی و رضایتبخش رسیده بودند و اینک عجز و ناتوانی را علیرغم وجود پیشرفتهترین امکانات امنیتی به وضوح درک میکنند. انتفاضه فلسطین و حرکتهای شهادتطلبانه مسلمانان در سالهای اخیر روند مهاجرت یهود به اسرائیل را کاهش داده و از طرفی در مقاطعی نیز باعث مهاجرت یهودیان از فلسطین به سایر نقاط جهان شده است رعب و وحشتی که بر اثر اقدامات شهادتطلبانه بر جان رژیم نژادپرست اسرائیل انداخته تا بدانجا است که در سفر اخیر شارون به آمریکا و ملاقات و مذاکره در خصوص مسایل صلح خاورمیانه و شرایط وی، ناتمام مانده و آریل شارون به سرعت به اسرائیل باز میگردد تا خود وضعیت عملیات انتحاری یک فلسطینی که 15 تن از صهیونیستها را به هلاکت رساند، و 55 تن را زخمی کرد، را بررسی و خود اوضاع را به دست گرفته و اقدامات لازم را انجام دهد این نشان از ترس و وحشتی است که مقامات اسرائیل به هیچ وجه نمیتوانند آن را پنهان کنند. آمریکا و آریل شارون وحشت از این دارند که فرهنگ شهادتطلبی بین جوانان فلسطین رواج یافته و آتش انتقام از رژیم نژاد پرست اسرائیل عرصه را بر آمریکا تنگ نمود. و در این اقدامات حملات مستقیمی بر منافع ملی آمریکا در منطقه صورت پذیرد. به نظر نمیرسد قبل از سرکوب و نابودی
انتفاضه صحبتی از هیچ مذاکره و اقدام عملی برای صلح در دستور کار مقامات اسرائیل و حامیان سنتی آنان قرار بگیرد یکی از مشاوران شارون فلسفه شارون را اینگونه بیان میکند.
« باید اول ستون فقرات تروریستها را خرد کرد و سپس صلح کرد. ما حماس را خرد کردهایم و ظرف پنج روز کار فتح را یکسره خواهیم کرد و سپس طرح جامع توسعه اقتصادی فلسطین را به اجرا خواهیم گذاشت.»
این تفکر و راهبرد سیاسی شارون و حمایتهای متحد سنتی وی تا بدانجا رسیده که تصمیم شورای امنیت سازمان ملل به منظور اعزام کمیسیون حقیقتیاب برای بررسی جنایتهای ددمنشانه اسرائیل در جنین را لغو کردند و لکه ننگی بر دامان شورای امنیت گذاشتند و هر چه بیشتر نفوذ لابی صهیونیستها بر دولت آمریکا و شورای امنیت را نمایان کردند.
تروریست نامیدن شهادتطلبی مردم مظلوم فلسطین به خاطر اعتراض به اشغالگران بعنوان خطرناکترین پدیده جدید و ساختن شرکتهایی بر روی اجساد این شهیدان و آبیاری سرزمین فلسطین با خون این دلاوران تنها به این دلیل که حق زیستن که حق مسلم هر انسانی است را میخواهند!! به راستی غصب سرزمین آبا و اجدادی مردم فلسطین و اینهمه بیعدالتی در حالی که ادعای حمایت از حقوق بشر آمریکا گوش فلک را کر میکند چگونه قابل توجیه است؟! در چنین شرایطی، طبق آئین اسلام بر هر مسلمانی واجب است که مظلوم دفاع کند و با تلاش ریشه ظلم را بخشکاند – حضرت امام خمینی(رحمت الله علیه) 25 تیر 1361 طی پیامی به مناسبت روز جهانی قدس چنین فرمودند: « آنچه در این موقع که اسرائیل تجاوز گسترده به بلاد مسلمین نموده و مسلمانان بیگناه و بیپناه را به خاک و خون کشیده است دولتهای منطقه انجام میدهند جز یک کلام بیمحتوا و سازشکارانه نیست. و مصیببارتر آنکه از دست اسرائیل به آمریکا- جنایتکار اصلی- پناه میبرند؛ و در حقیقت از خوف مار به اژدها روی میآورند و با داشتن ابزار مقابله با آنان حاضر به یک کلمه خشن یا یک تهدید نیستند و با این وضع باید همه حاضر برای محو و نابودی شوند و در طول زندگی خود به هر ذلتی تن در دهند.»
با وجود اینکه 20 سال از آن سخنان حکیمانه رهبر کبیر انقلاب میگذرد گویی که امام این جملات را برای حوادث دلخراش اخیر «جنین» فرمودهاند و چه عالمانه
پیشبینی کرده است از خوف مار به اژدها نباید پناه برد. سخن آخر اینکه ایران به جهت آموزههای ایدئولوژی و اعتقادی دین اسلام که دفاع از مظلوم را برای هر مسلمانی ضروری دانسته و از طرفی حفظ منافع ملی را همراستا با حمایت انتفاضه مردم مظلوم فلسطین میداند و در پاسخ آنان که به شق دوم سخن اخیر معترضاند بایست گفت ساده اندیشانه است اگر تصور شود در صورت عدم حمایت ایران و یا بیتفاوتی به آن، آمریکا و اسرائیل از اهداف پلید خویش بر علیه اسلام و حاکمیت ایران عزیز صرف نظر خواهند کرد. چرا که آنان قانون «همه با ما» نه «همه با هم» را علیرغم تمام ادعاهای لیبرالیستی و دموکراتیک در ذهن پرورانده و عمل مینمایند و ملاک سنجش آن را تنها عملکرد خویش میدانند و هیچ ساختار حکومتی متفاوت با حکومت مورد پسند خویش را لایق زیستن در این گیتی و کره خاکی، نمیدانند و این خود متناقضترین تفکر ادعاهای لیبرالیستی و دموکراتیک آنان است.
امریکا اسلام را همزاد خشونت، اغتشاش و تعصب میداند گواه این جمله نیز سخنان اخیر بوش و بیان محور شرارت و استفاده از لفظ جنگهای صلیبی پس از ماجرای 11 سپتامبر است باید توجه داشت ساختار حکومتی دولت آمریکا طوری نیست که رئیس جمهور عقاید شخصی خویش را بتواند بیان کند بلکه وی تفکر حاکمیت و حکومت کشور خویش را بر زبان میراند چنانکه میبینیم در عمل نیز با دفاع از رژیم غاصب اسرائیل در برابر جهان اسلام و حتی نقض حقوق بشر مدعای خویش، عملاً به اعتقادات و اظهارات خویش پایبند باقی مانده است.
حقیقت پس پرده جنگ تروریست
غرب رها شده از خفقان قرون وسطی، با ورود به عصر رنسانس و پروراندن آرمانهای فردای بهتر و درخشان هر چه بیشتر جدایی دین از سیاست را زمزمه و سرلوحه راه اینده خویش قرار داد – نقطه مقابل فرهنگ غرب – یعنی فرهنگ و دین مبین اسلام با فروپاشی امپراطور عثمانی و اندکی وقف در بازگشت به ارزشهای اصولی صدر اسلام با ظهور انقلاب شکوهمند ایران، کشورهای منطقه در فکر حاکمیت مجدد اسلامی راستین برآمدند.پیروان راستی اسلام نه تنها فرهنگ لیبرالیستی غرب با اشعاری چون دموکراسی و آزادی تعریف شده آنها را مردود میدانند بلکه دموکراسی واقعی را نزد جوامع اسلامی متکی به اصل شورا و مشورت و آئین و قوانین اسلامی میدانند.
یکی از دغدغههای غرب سه سرکردگی آمریکا و انگلیس، اعتقاد مسلمانان به عدم« جدایی دین از سیاست» است وحدت دین با سیاست مانعی است در مقابل روند
جهانیسازی فرهنگ غرب و به طبع آن چپاول آن، چرا که با وجود ارزشهای نهادینه شده اسلام هرگز شرایط برای نفوذ فرهنگ لیبرالیستی مورد نظر غرب مهیا نخواهد شد به اعتقاد غرب اسلام بعنوان یک مذهب غیر سکولاریستی هرگز روی صلح مدنی را نخواهد دید و اسلام را سدی در برابر مدرنیته میدانند.
با پیشرفت علم و تکنولوژی در جهان امروز، امکان تبادل اطلاعات به حداقل زمان حتی دقیقه و لحظه فراهم آمده است و این امر واقعیت نابودی و مرگ فاصلههای جغرافیایی را در پی داشته به همین جهت چند سالی است که مهمترین دغدغههای کشور – دولتها، مقابله با تهاجم فرهنگی و حفظ ارزشها و فرهنگهای جامعه خویش در رئوس برنامههای قرار گرفته است.
به اعتقاد ساموئل هانینگتن «اختلاف میان تمدنی، بسیار ریشهدارتر از اختلاف و رقابتهای درون تمدنی است اختلاف میان تمدنی شامل اختلاف در دین و ایمان مذهبی، جایگاه زن و مرد، حقوق و وظایف متقابل خود و دولت، حقوق انسانها، قدرت حاکم، وظیفه و عدالت است. فرهنگ بر خلاف ناسیونالیسم یا کمونیسم، تنها نوعی نظام عقیدتی مصنوعی نیست بلکه فرهنگ تشکیل دهنده جوهره هویت و هویت و معرفت بوده و از برداشتهای اساسی زندگی است که محصول قرنها فراز و نشیب اجتماعی است و در قرن اخیر فرهنگ لیبرالیستی غربی گوی سبقت را از سایر فرهنگها ربوده است و هر فرهنگی در تقابل آن قرار گیرد به عقب ماندگی یا تهدیدگری متهم میشود بخصوص پس از پایان جنگ سرد اعتقاد کارشناسان فرهنگ غربی بر این است که برخورد دو تمدن – اسلام و غرب – اجتنابناپذیر است. »
اطلاع و احتمالاً نقش داشتن اسرائیل در حادثه 11 سپتامبر پس از گذشت چند ماه از این ماجرا نشان داد که مبارزه فلسطینیان مبارز با رژیم نژادپرست اسرائیل از یک بحران منطقهای فراتر رفته و با انتقال بحران به آمریکا و اثبات رد «وجود مناطق امن» آمریکا را وارد چالشی بزرگ و غیرقابل بازگشت نموده است.
بوش تحت القائات رژیم نژادپرست اسرائیل و برگرفته از نظریه برخورد تمدنها پس از جنگ سرد. ساموئل هانتینکتون و یا
تز فرانسیس فوکویاما که معتقد است تنها در قالب اسلام با لیبرالیسم تنش و جنگ ایجاد خواهد شد بخصوص پس از ماجرای 11 سپتامبر مسلمانان و اعراب را تروریست و ماجراجوئیهای خویش را مبارزه با تروریست تحت لوای جنگهای صلیبی میداند و آمریکا در تلاش است اروپا و دیگر هم پیمانانش را با خود متحد کند چنانکه در بحران افغانستان و سرکوب طالبان موفق شد. اما در خصوص بحران خاورمیانه و بخصوص فلسطین تاکنون چندان موفق عمل نکرده است و دائماً با ترفند و نیرنگ در تلاش است این اتحاد را به وجود آورد از جمله ترفندهای اخیر آمریکا انفجار اتوبوسی حامل مهندسین فرانسوی در کراچی پاکستان بود که تنها با گذشت چند روی از پیروزی مجدد ژاک شیراک از حرکتهای تاکتیکی این کشور به شمار میرود.
ایا آمریکا با تروریست میجنگد؟
یوسف نورعرض رییس سابق بخش پژوهشهای جهان اسلام در دانشگاه سالفورد معتقد است: «این برداشت که هدف ایالات متحده در خاورمیانه هدفی اقتصادی است و به گرد محور نفت میگردد توهمی بزرگ است، زیرا در صورتی که بیشتر کشورهای این منطقه چندان ناتوان باشند که نتوانند منافع ایالات متحده را تهدید کنند، این کشور برای پاسداری از منافع خود در منطقه خاورمیانه به کسی نیاز نخواهد داشت افزون بر این که نفت کالایی بیش نیست و درآمدزایی آن به دو طرف فروشنده و خریدار، بستگی خواهد داشت و کشورهای تولید کننده نمیتوانند از کشورهای خریدار بینیاز باشند.»آیا ناتوانی اعراب برای تهدید منافع آمریکا و غرب هم اکنون محرز نیست؟
به اعتقاد فوکویاما تنها در «قالب اسلام مخالفتهایی منطقهای با نظریه لیبرال صورت خواهد گرفت» بوش تحت لوای جنگ با تروریست تاکنون جنگ با مسلمانان و اعراب تروریست (به زعم وی) را سرلوحه کار خویش قرار داده است و وارد جنگی شده است که تعریف تروریست را خود القا میکند و غیر آن تعریفی نمیشناسد و به مذاقش خوش نمیاید. البته نحوه کشتار مردم مظلوم و غیر نظامی افغانستان به بهانه تعقیب گروه القاعده نشان از کینه و نفرت آمریکا از مسلمانان است.بوش در جنگ تروریست نشان داد که به چه میزان به اعراب و حکام عربی برای حفظ منافع ابرقدرتها در منطقه بیاعتماد است. به نظر جنگی که این خونآشام آغاز کرده جنگ بر علیه تروریست نیست بلکه جنگ بر علیه اسلام و مسلمانان است و این اعتقاد و رویکرد جدید آمریکا پس از ماجرای 11 سپتامبر تنها یک برنده 100% و آن هم رژیم نژادپرست اسرائیل است.
منبع: فصلنامه حضور
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}