شمس الدین محمد شیرازى متخلص به حافظ و ملقب به لسان الغیب، یکى از پر رمز و رازترین شاعران جهان است. نام پدرش بهاءالدین مى باشد که بازرگانى مى کرده و مادرش اهل کازرون شیراز بوده است.

تاریخ تولد او را بعضیها سال 792 هـ ق و برخى بین سالهاى 730 – 720 هـ ق ثبت کرده¬اند که اوایل قرن 8 هجرى بوده است. بعد از مرگ پدرش، برادرانش که هر کدام بزرگتر از او بودند، به سویى روانه شدند و شمس الدین با مادرش در شیراز ماند و روزگار آنها در تهیدستى مى¬گذشت.

آوازهٔ حافظ سبب شده بود که حاکمان سرزمین‌های دور و نزدیک او را فراخوانند. او در طول زندگی با بسیاری از سلاطین و بزرگان تعامل داشت و با اهل علم و ادب و شعر هم هم‌نشینی می‌کرد و از احوال صوفیان و درویشان زمانش هم باخبر بود؛ امّا خودش هرگز در هیچ‌یک از این گروه‌ها قرار نگرفت.

حافظ هیچ گناهی را سنگین‌تر از مردم‌فریبی و ریاکاری نمی‌دانست و همواره به اهل تظاهر در اشعارش می‌تاخت. مکتب حافظ رندی است و رند و رندی اساسی‌ترین اصطلاح در شعر و جهان‌بینی حافظ است؛ از این‌رو، شناخت رندیْ شناخت جهان‌بینی و اندیشه و هنر حافظ را نتیجه می‌دهد.

رندی، در نگاه حافظ، نظامی روشنفکرانه و فلسفی است؛ و رند متفکّرِ روشنفکر. بیش از هر شخصیت دیگری که در دیوان دیده می‌شود رند است که حامل پیام حافظ است. بیشترِ صاحب‌نظران بر آنند که حافظ غزل فارسی را به اوجی رساند که دیگر هرگز تکرار نشد. شعر حافظ دارای سه فضای عاشقانه و عارفانه و مدحی است.

 



یکی از محوری­ترین و مهم­ترین معیارها برای شناخت میزان خلاقیت و نوآوری شاعران، شناخت و تحلیل بیانی تصاویر شاعرانه و هنری اشعار آن­هاست، چرا که بدون در نظر گرفتن آن نمی­توان به جایگاه واقعی شاعر و نیز میزان تأثیری را که آن‏ها از شاعران پیش از خود پذیرفته­اند، پی برد. 

حافظ با نبوغ شگفت انگیز خود توانسته است افکار و اندیشه‌‏های خویش را در موضوعات متعدد، به کمک عاطفه و خیال در هم آمیخته و تصاویری زیبا و ناب بیافرینند.

این شگردها باعث می‏شود که کلام تصویری شود و دلالت­های متعددی داشته باشد و از زبان عادی فاصله بگیرد.

این نوع تصویر پردازی سبب جذب مخاطب می­شود و شاعر در پی آن است که با به تصویر کشیدن ذهنیات خویش، بر مخاطب تأثیر بیشتری بگذارد.
همین که به سن جوانى رسید، در نانوایى به خمیرگیرى مشغول شد، تا آنکه عشق به تحصیل کمالات او را به مکتب خانه کشاند. تحصیل علوم و کمالات را در زادگاه خود کسب کرد و مجالس درس علماء و فضلاى بزرگ شهر خود را درک نمود. او قرآن کریم را از حفظ کرده بود و بنابر تصریح صاحبان نظر، تخلص حافظ نیز از همین امر نشأت گرفته است.
 
عشقت رسد به فریاد ورخود به سان حافظ قــرآن زبـر بخـوانى در چهـارده روایـت
حافظ در سن 38 سالگى همسر خویش را از دست داد. و پس از او بار دیگر زمانه نامهربانى خود را به او نمایان ساخت و این بار فرزندش را از او گرفت. وفات حافظ را بین سالهاى 775 تا 785 هـ ق نوشته اند
 

عشق در بیان حافظ

شعر حافظ امتیازات زیادى دارد. از جمله روح عشق و امیدوارى است که در دیوان او موج مى زند. وقتى که مى گوید: «مژده اى دل که مسیحا نفسى مى آید» یا «یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور»، در دل خواننده روح امید و عشق و شور و شوق مى¬دمد و در عین حال ملاحت بیان حافظ جاى خود را دارد.

حافظ درباره عشق الهى که موضوع غزل هاى عرفانى اوست، صحبت مى کند. در مورد عشق انسانى هم وقتى از معشوقان جسمانى و مادى صحبت مى کند، خاطر نشان مى کند که عشق وى همچون امرى است که به یک سابقه ازلى ارتباط دارد. در غزلهاى عرفانى حافظ، عشق مجازى همچون پرده اى به نظر مى آید که عشق الهى در وراى آن پنهان است.
 
درد عشقى کشیده ام که مپرس زهر هجرى کشیده ام که مپرس
گشته ام در جهان و آخر کار دلبرى برگـزیده ام که مپـرس
آنچنـان در هواى خـاک درش مى رود آب دیـده ام که مپرس
من به گوش خوداز دهانش دوش سخنـانى شنیـده ام که مپرس
همچو حافظ غریب در ره عشق به مقامى رسیده ام که مپرس

 

واژه محبوب در شعر حافظ

دلبر حافظ معصوم است که همه عالم نسبت به پارسایى، عفاف و عصمت او اذعان دارند. در این راستا حافظ از میان اهل بیت ـ علیهم السلام ـ به محبوب عصر خود، یعنى حضرت مهدى (عج ) نظر داشته است.

 


البته حافظ درباره حضرت مهدى (عج) غزل گفته است نه قصیده، ولى سخن در اینجاست که تقریباً کمتر غزلى است که بیتى یا ابیاتى از آن مناسب با وصف حال امام غائب از انظار نباشد. سرانجام با آتش شعله ور عشق محبوب دو عالم، به دیدار حضرت حق شتافته است.

 
دست از طلب نـدارم تا کـام من بـرآید یا تن رسد به جانان یا جان زتن برآید
بگشاى تربتـم را بعـد از وفات و بنگر کـز آتـش درونم دود از کفـن بـرآید

 

نام حضرت مهدى(عج) در شعر حافظ

حافظ نام حضرت را صریحاً در اشعارش برده و از ظهور او و نابودى «دجال»؛ مظهر ریا و تزویر و بدى و پلیدى سخن گفته است.
 
کجاسـت صـوفى دجـال فعل ملحـد شکل بگو بسوز که «مهدى» دین پناه رسید

 

غیبت امام زمان (عج)

از مسائلى که در شعر حافظ مطرح شده، غیبت امام عصر (عج) است.
 
دیگر ز شاخ سرو سهى بلبل صبور گلبانگ زد که چشم بد از روى گل به دور
اى گل به شکر آنکه تویى پادشاه حسن با بلبلان بیدل شیدا مکن غرور
از دست غیبت تو شکایت نمى کنم تا نیست غیبتى نبود لذت حضور
گر دیگران به عیش و طرب خرم اند و شاد ما را غم نگار بود مایه سرور
حافظ شکایت از «غم هجران» چه مى کنى در هجر وصل باشد و در ظلمت است نور

گرچه در اشعار فوق اظهار مى دارد که از غیبت شکایت نمى کنم، ولى گاه آتش سوزان هجر و دورى آنچنان در وجودش شعله ور مى شود که به ناچار غیبت و هجران یار را به زبان مى آورد و اظهار مى کند که به هر وسیله و به صد جادو از خدا مى خواهیم که دوران غیبت او را به سر آورد و ظهور او نزدیک گردد.
 
اى غایب از نظر به خدا مى سپارمت جانم بسوختى و به جان دوست دارمت
تا دامن کفن نکشم زیر پاى خاک باور مکن که دست زدامن بدارمت





 
* * *
حسب حالی ننوشتیم و شد ایّامی چند محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند
ما بدان مقصد عالى نتوانیم رسید هم مگر پیش نهد لطف شما گامى چند

امام رضا (ع)، درباره غیبت آن حضرت چنین می‌فرماید: «چهارمین فرزند من، خداوند او را در پشت پرده غیبت پنهان می‌سازد. تا وقتی که خود می‌خواهد.»

در کتاب مجموعه زندگی چهارده معصوم آمده است: عارف نامی حافظ شیراز که به زیارت جان باهرالنور امام زمان، عجّل‌اللّه‌تعالی‌فرجه، تشرّف حاصل کرده است، شرایط زیارت حجت عصر را چنین وصف می‌کند:
در خرابات مغان نور خدا می‌بینم این عجب بین که چه نوری ز کجا می‌بینم
جلوه بر من مفروش ای ملک الحاج که تو خانه می‌بینی و من خانه خدا می‌بینم
خواهم از زلف بتان نافه گشایی کردن فکر دور است همانا که خطا می‌بینم



حافظ در ابیاتی از یار سفر کرده سخن می گوید و به غیبت صاحب الامر(عج) اشاره می کند و شب و روز در انتظار به سر می برد.
 
فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش
دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند خواجه آن است که باشد غم خدمتکارش
بلبل از فیض گل آموخت سخن ورنه نبود این همه قول و غزل تعبیه در منقارش
آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست هر کجا هست خدایا به سلامت دارش

حافظ در ابیات فوق به مناجات با حضرت حق پرداخته و از مقام ربوبی می¬خواهد که امام زمان(عج) را در پناه خود حفظ کند و او را در نهایت سلامت نگاه دارد و در جای دیگری بیان می کند:
ای صبا سوختگان بر سر ره «منتظرند» گر از آن یافر سفر کرده پیامی داری

حافظ در انتظار محبوب خود لحظه شماری می کند و اشک می ریزد و در اشک غسل می کند. برای دیدار محبوب دست به دعا برمی دارد، و در مناجات خود از حضرت حق دیدار یار طلب می کند.
یا رب سببی ساز که یارم به سلامت باز آید و برهاندم از بند ملامت

 

دیدار حافظ با امام زمان(عج)

بعد از غیبت کبرى هزاران نفر از اقشار گوناگون در طلب گوهر وصل، ترک تعلقات نموده و در نهایت به فیض زیارت آن حضرت نائل گشته و مى شوند؛ ولى حافظ اجازه بازگو کردن دیدار خود را نداشته و مى بایست آتش این عشق را چون رازى سر به مهر حفظ کند.
 
مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز ور نه در مجلس رندان خبرى نیست که نیست

 


 
* * *
حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست که آشنا سخن آشنا نگه دارد
وصال حضرت کار آسانى نبود؛ زیرا محبوب عالى مقام است و به سادگى نمى¬توان به قرب او دست یافت. اما حافظ خستگى ناپذیر است و دست از جستجو برنمى دارد. او بدون لحظه اى درنگ همواره منزل به منزل در طلب دوست لحظه هاى عمر را سپرى مى کند و نشان استراحت گاه محبوب را از باد صبا و نسیم سحر جویا مى شود.
 
اى نسیم سحر آرامگه یار کجاست منزل آن مه عاشق کش عیّار کجاست؟

و در جاى دیگر مى گوید:
ز کوى یار بیاراى نسیم صبح غبارى که بوى خون دل ریش از آن تراب شنیدم

و سرانجام حافظ شیرازى زیارت جمال باهر النور امام زمان (عج) را چنین بیان مى کند:

در خرابات مغان نور خدا مى بینم این عجب بین که چه نورى ز کجا مى بینم
جلوه بر من مفروش اى ملک الحاج که تو خانه مى بینى و من خانه خدا مى بینم
خواهم از زلف بتان نافه گشایى کردن فکر دورست همانا که خطا مى بینم

و شرایط دیدار و حال خود را چنین توصیف مى کند:

سوز دل اشک روان آه سحر ناله شب این همه از نظر لطف شما مى بینم
دوستان عیب نظر بازى حافظ مکنید که من او را زمحبان شما مى بینم

 

شباهت حضرت مهدى به پیامبران از نگاه حافظ

حافظ اشاراتى درباره شباهت حضرت مهدى(عج)به پیامبران دارد. در این راستا چند نمونه از ابیاتى که به صورت پراکنده در شعر حافظ آمده است، ذکر مى کنیم:
1. حضرت سلیمان:
گرچه شیرین دهنان پادشاهند ولى «او سلیمان» زمانست که خاتم با اوست

2. حضرت عیسى:
مژده  اى دل که «مسیحا» نفسى مى آید که از انفاس خوشش بوى کسى مى آید
* * *
از روان بخشى «عیسى» نزنم پیش تو دم زانکه در روح فزایى چو لبت ماهر نیست
3 . حضرت یوسف:
«یوسف» گم گشته باز آید به کنعان غم مخور کلبه احزان شود روزى گلستان غم مخور
* * *
حافظ مکن اندیشه که آن «یوسف» مه روی باز آید و از کلبه احزان به در آیى
* * *
گفتند خلایق که تویى «یوسف ثانى» چون نیک بدیدم به حقیقت برسیدم


 


سیمای ظاهری حضرت مهدی (عج) از نگاه حافظ

مهدى صاحب الزمان(عج) از معدود انسانهایى است که از نهایت زیبایى صورت و اندام برخوردار است. تا آنجا که پیامبر (ص) درباره او فرموده است: «مهدى طاووس اهل بهشت است که هاله اى از نور او را احاطه کرده است.»

در اشعار حافظ نیز ابیاتى مشاهده مى شود که وى در آنها به سیما و جمال یار پرداخته است.
 
نظیر دوست ندیدم اگر چه از مه و مهر نهادم آینه ها در مقابل رخ دوست
* * *
به حُسن و خلق و وفا کس به یار ما نرسد تو را درین سخن انکار کار ما نرسد
اگر چه حسن فروشان به جلوه آمده اند کسى «به حسن» و «ملاحت» به یار ما نرسد
هزار نقد به بازار کاینات آرند یکى به سکه صاحب عیار ما نرسد
هزار نقش برآید زکلک صنع و یکى به «دلپذیرى نقش نگار» ما نرسد
امیرمؤمنان على (ع) فرمود: «مهدى چهره اى زیبا و موهایى جاذب دارد که بر شانه هایش فرو ریخته و درخشندگى چهره اش بر مشکى محاسن شریفش غلبه مى کند.»
خواجه شیراز در ابیاتى درباره ظاهر و قامت یار خود مى گوید:
ننگرد دیگر به سرو اندر چمن هر که دید آن «سرو سیم اندام» را
* * *
گلعذارى زگلستان جهان ما را بس زین چمن سایه آن «سرو روان» ما را بس
امام صادق (ع)فرمودند: «مهدى (عج)راست قامت است ولى نه در حد دراز ، چهار شانه است و سینه فراخ و پیشانى باز دارد.»


وجود خال در چهره محبوب از دیگر علایمى است که حافظ به عنوان نشانى از سیماى نگار خود از آن یاد مى کند و در ابیاتى چنین بیان مى دارد:
«خال مشکین» که بر آن عارض گندمگون است سرّ آن دانه که شد رهزن آدم با اوست
* * *
اى «روى ماه منظر» تو نو بهار حسن «خال» و خط تو مرکز حسن و مدار حسن
* * *
بر آن چشم سیه صد آفرین باد که در عاشق کشى سحر آفرین است
و در حدیثى از على(ع) چنین مى خوانیم: «مهدى (عج) دیدگانی مشکى، موهایى پرپشت، چهره اى چون ماه تابان و خالى بر گونه راست دارد.»32

 

ظهور امام زمان(عج) در شعر حافظ

هنگام ظهور حضرت مهدى(عج) با اینکه قرن ها از غیبت کبرى گذشته است، ایشان به صورت جوان ظاهر مى شوند و گذشت زمان، اندام زیباى او را پیر و فرسوده نمى کند. امام صادق(ع)  مى فرمایند: «از امتحانات بزرگ خداوندى است که صاحب ما به صورت جوانى ظاهر مى شود در حالى که آنها او را پیرى کهنسال تصور مى کنند.»33



 


 

حافظ شیرازى نیز با اشاره به جوانى حضرت مهدى(عج) در زمان ظهور در غزلى چنین مى گوید:

ساقیا بیا که یار ز رخ پرده برگرفت کار چراغ خلوتیان باز در گرفت
آن شمع سر گرفته دگر چهره برفروخت بار غمى که خاطر ما خسته کرده بود
وین «پیر سالخورده جوانى» زسر گرفت عیسى دمى خدا بفرستاد و برگرفت
زین قصه هفت گنبد افلاک پر صدا است کوته نظر ببین که سخن مختصر گرفت

و با ظهور حضرت مهدى (عج) درد و رنج از جهان رخت برمى بندد و شادى و نشاط جایگزین اندوه و تشویش مى شود. در آن هنگام حیات و زندگى راستین به زمین و اهل زمین باز مى گردد و عالم پیر و فرسوده نیز جوان و تازه خواهد شد.
 

نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد
ارغوان جام حقیقى به سخن خواهد داد چشم «نرگس» به «شقایق» نگران خواهد شد


و در اواخر این غزل مطرح مى کند که روزى غم هجران عاشقان حضرت و درد هجر پایان مى پذیرد و عاشقان پس از تحمل اندوه و فراق از شدت رنجى که از بابت دورى محبوب کشیده  اند، بى اختیار تا بارگاه دوست فغان کنان پیش مى روند.
 

این تطاول که کشید از غم هجران بلبل تا سراپرده گل نعره زنان خواهد شد
ماه شعبان منه از دست قدح کاین خورشید از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد

و مراد از خورشید، حضرت ولى عصر (عج) است که روزى ظهور خواهد کرد.
 

پی نوشت:

[1]. برگرفته از لیلا صوفى، زندگینامه شعراى ایرانى، بخش زندگى حافظ.

[2]. دیوان و فالنامه حافظ شیرازى، تنظیم واحد تحقیقاتى انتشارات گلها، ناشر: انتشارات گلپا، دوم، 1383، ص 277.
[3]. همان، ص 240.
[4]. همان، ص 249.
[5]. همان، ص 261.
[6]. همان، ص 98.
[7]. همانع ص 189.
[8] . همان، ص284.
[9] . همان، ص454.
[10] . همان، ص 96.

[11] . همان، ص 80.
[12]. همان، ص 129.
[13]. همان، ص 26.
[14]. همان، ص 329.
[15]. همان، ص 363.
[16] ـ همان، ص 64.
[17]. همان، ص 240.
[18]. همان، ص 77.
[19]. همان، ص 262.
[20]. همان، ص 500.

[21]. همان، ص 337.
[22]. صافى گلپایگانى، منتخب الاثر، ص 147.
[23]. فالنامه و دیوان حافظ شیرازى، همان، ص65.
[24]. همان، ص 163.
[25]. محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج 51، ص 36.
[26]. دیوان و فالنامه حافظ، ص15.
[27]. همان، ص275.
[28]. بحارالانوار، ج 51، ص3.
[29]. همان، ص 64.
[30]. همان، ص5.

[31]. همان، ص
[32]. بحار الانوار، ج 52، ص 51.
[33]. همان، ج 52، ص 287.
[34]. دیوان و فالنامه حافظ، ص 93.
[35]. همان، ص 171.
[36]. همان.