حضرت عبدالعظیم حسنی از منظر امامان معصوم
آفتاب ری (1)
حضرت عبدالعظیم حسنى(ع) نمونهاى از این شخصیتهاست. در ابتدا میپندارى او را شناختهاى كه این اندازه در چشم تو بزرگ شده است، ولى هر چه بهتر كاوش میكنى و ابعاد شخصیت وى را میشكافى، بیشتر تحت تأثیر او قرار میگیرى، محو مقام رفیع او میشوى و در برابرش به كرنش میافتى و اختیار از كف میدهى و تازه میفهمى كه تنها تو چنین نیستى؛ هر كس كه به این راه پا نهاده و نگاهى به این شخصیت والا افكنده، دل داده، سرسپرده و نزدیك شده است.
با كمى تأمّل در زندگى او، ارزشها و فضیلتهاى این راوى بزرگ در برابرت مجسم میشود و تو را در پیشگاه این سلاله زهرا(س) به تعظیم وا میدارد. اعتماد، ارجاع امام به او، توثیق وى از سوى امام، او را برجسته، سرآمد و نمونه ساخته است.
روایات بسیار، دین مرضى، امانتدارى، عبادت و تسلیم، ارزشهاییاند كه در این شخصیت بزرگ منزلت موج میزنند و جلب توجه میكنند.
هجرت، گریز، آوارگى، عمل به تقیّه، مصاحبت نزدیك با امامان بدون هیچ نقطه منفى و تحمل مرارتهایى كه در این راه به جان خرید، چنان او را به اوج میبرند كه كمتر كسى توان دستیابى به آن مقام رفیع را دارد.
او از سوى امام مأموریت ابلاغ پیام میگیرد و جایگاه ویژهاش نزد امامان(ع) بر همگان روش میگردد.
او در آغوش معصوم جا دارد و زبان معصوم به مدح وى گشوده است. دعاى معصوم دستگیر اوست و قبرش ملجأ همگان و زیارتش همپاى زیارت سرور شهیدان. او كسى است كه از امام معصوم تأیید «أنت ولّینا حقّاً» را گرفته و هیچ نقطه ابهام و ضعفى در زندگیاش دیده نشده است.
حضرت عبدالعظیم -سلاماللّه علیه به ارزشها و فضایلى آراسته است كه مجموعه آنها را در كمتر امامزاده و محدّثى میتوان سراغ گرفت.
خواستگاه پاك، مصاحبت با چند امام، هجرت و آوارگى در راه دین، كثرت روایت و عبادت و... از جمله ویژگیهاى آن بزرگوار است.
در این مجال، هر یك از این خصوصیات را بر میشماریم و توضیحاتى درباره آنها میدهیم.
ارتباط خویشى با نیكان و شایستگان، به ویژه اگر با پیامبر(ص) و خاندان او باشد، از ارزشهاى مقبول همگان است. البته ارزش قرابت با اهل بیت(ع) زمانى است كه دارندهاش از آن بهره گیرد وگرنه یك ضد ارزش خواهد بود؛ همانند علمى كه اگر به آن عمل نشود و هدایت صاحب علم را تضمین نكند، ارزشى براى او ندارد؛ همچنان كه در كنار خانه خدا بودن، درك صحبت پیامبر، حضور در جبهه و جهاد، علم و آموزش و پیوند با خوبان ارزشهاییاند كه اگر پایه تكامل فرد نگردند، همه وبال او خواهند شد و او را منفورتر خواهند ساخت.
نسب حضرت عبدالعظیم با چهار واسطه به امام حسن مجتبى(ع) میرسد و این شرافت با حركت ایشان در مسیر امامان معصوم و پیروى از آنان صدچندان شده است. محقق میرداماد در اشاره به همین نكته مینویسد:
مع ما له من النسب الظاهر و الشرف الباهر... اذ لیس سلالة النبوة و الطهارة كأحدٍ من الناس، اذا ما آمن و اتّقى و كان عند آبائه الطاهرین مرضیّاً مشكوراً...؛(1)
به علاوه، او داراى نسب روشن و شرافت آشكاراست... چرا كه سلاله نبوّت و طهارت چون یك فرد معمولى از مردم نیست، اگر ایمان و تقوا پیشه سازد و در نزد پدران پاكش پسندیده و قابل تقدیر باشد....
اجداد عبدالعظیم حسنى، همه بزرگ و شناخته شدهاند. نسب وى از سوى پدر به امام حسن مجتبى(ع) و از سوى مادر به امام حسین(ع) میرسد و از این رو هم حسنى و هم حسینى است.
در رجال النجاشى آمده است:
پس از ارتحال حضرت عبدالعظیم حسنى، به هنگام غسل، در لباسش رقعهاى یافت شد كه نسب وى در آن به این شكل آمده است: من ابوالقاسم، فرزند عبداله، فرزند على، فرزند حسن، فرزند زید، فرزند حسن بن على بن ابیطالب(ع) هستم.(2)
بنابراین، پدران وى تا امام حسن مجتبى(ع) به ترتیب، عبداللّه، على، حسن و زید بودهاند.
حضرت عبدالعظیم حسنى سه امام معصوم، یعنى حضرت امام رضا(ع)،حضرت امام جواد(ع)،حضرت امام هادى(ع) را درك كرده است.
آقا بزرگ تهرانى نوشته است:
أدرك عصر إمام الرضا(ع) و الجواد(ع) و عرض ایمانه على الامام الهادى(ع) و توفى فی أیامه، لأنّه ینقل عنه أنّه قال لبعض أهل الرىّ لو كنت زرت قبره، لكنت كمن زار قبرالحسین(ع)؛(3)
حضرت عبدالعظیم حسنى، امام رضا و امام جواد(ع) را درك كرده و ایمان خودش را بر امام هادى(ع) عرضه داشته، و در زمان امام هادى(ع) وفات كرده است؛ چرا كه از امام هادى(ع) نقل شده كه به بعضى از مردم رى فرمود: اگر قبر عبدالعظیم را زیارت میكردى، چونان كسى بودى كه امام حسین(ع) را زیارت كرده است.
شیخ در رجال خویش وى را در میان اصحاب امام حسن عسگرى(ع) نیز نام برده است.
مصاحبت با چند امام -كه در شرایط مختلف میزیستهاند و همراهى با آنان -كه هر كدام دوران حساس و سختى را داشتهاند بسیار ارزش ساز است.
مصاحبت نزدیك و پیوسته، با چند امام با شرایط گوناگون و سخت، مصاحبت علمى، همراه با آموزشپذیرى و آموزش خواهى و مبرا بودن از هرگونه مخالفت و كوچكترین نقطه منفى شخصیتى ممتاز از حضرت عبدالعظیم ساخته است.
گاه، مصاحبتها از نزدیك و یا مداوم نیست؛ امّا مصاحبت عبدالعظیم حسنى از نزدیك و پیوسته بوده است.
گاه، این مصاحبت تنها با یك امام است كه این نیز بسیار ارزشمند است؛ ولى روشن است كه مصاحبت و همراهى با چند امام، بیشتر بازگوكننده عظمت و ارزشمندى آن صحابى است.
و مصاحبتها گاه، صرفاً یك معیت فیزیكى است؛ ولى گاه، مصاحبتى همراه با آموزش و فراگیرى است. نیز مصاحبت علمى است كه به مصاحب ارزش ویژهاى میبخشد.
حضرت عبدالعظیم نه صرفاً در كنار امام است، بلكه در این مصاحبت از امام میآموزد و فرا میگیرد. همین ویژگى مصاحبت وى را ارزشمند میسازد. در بحث از مجموعه روایى، حضرت عبدالعظیم این حقیقت روشنتر و ملموستر میگردد.
امیرالمومنین(ع) در وصف برخى از صحابه پیامبر(ص) میگوید:
و لیست كلّ أصحاب رسول اللّه -صلى الله علیها من كان یسأله عن الشیء و یستفهمه، حتى أن كانوا لیحبّون أن یجیئ الأعرابى أو الطارى فیسأله(ع) حتّى یسمعوا؛
همه اصحاب پیامبر چنین نبودند كه بتوانند از پیامبر بپرسند و از او یاد گیرند، تا آنجا كه دوست داشتند بادیهنشینى یا كسى بیاید و از پیامبر بپرسد تا آنان هم چیزى بشنوند.
ولى امیرالمومنین(ع) درادامه این سخن درباره مصاحبت خویش با پیامبر میگوید:
و كان لا یمرّ بى من ذلك شى، إلاّ سألته عنه و حفظته... و لقد كنت أدخل أنا على رسول اللّه كل یوم دخلة و كل لیلة دخلة، فیخلینى فیهاخلوة أدور معه حیثما دار. و قد علم أصحاب رسول اللّه أنّه لم یكن یصنع ذلك بأحدٍ من الناس غیرى، و ربّما كان ذلك فى شیء یأتینى رسولاللّه(ص) أكثر ذلك فى منزلى، و كنت إذا دخلت علیه بعض منازله، خلا بى و أقام نسائه حتى لایبقى عنده غیرى و اذا أتانى للخلوة معى فى بیتى، لم تقم فاطمة و لا أحد من بنىّ.
و كنت اذا سألته أجابنى و اذا سكت عنه أونفدت مسائلى ابتدأنى. فما نزلت على رسولاللّه آیة من القرآن فى لیل و لا نهار و لا سهل و لا جبل و لا سماء و لا أرض و لا دنیا و لا آخرة و لا جنة و لا نار و لا ضیاء و لا ظلمة، إلا أقرانیها و أملاها علیّ فكتبتها بخطّی و علّمنی تأویلها و تفسیرها و ناسخها و منسوخها و محكمها و متشابها و خاصها و عامّها و كیف نزلت و این نزلت و فیمن نزلت إلى یوم القیامه. و دعا اللّه لی أن یعطینی فهمها و حفظها.
فما نسیت آیة من كتاب اللّه منذ حفظتها و لا علماً أملاه علیّ منذ دعا اللّه لی بما دعاه و ما ترك شیئاً علّمه اللّه من حلال و لا حرام و لا أمر و لا نهی أو طاعة أو معصیة كان أو یكون إلى یوم القیامة و لا كتاب منزل على أحد قبله فى أمر بطاعة أو نهى عن معصیة إلاّ علمنیه و حفظته فلم أنس منه حرفاً واحداً...؛(4)
و امّا من هر چه از خاطرم میگذشت میپرسیدم و حفظ میكردم... و من هر روز یك بار و هر شب یك بار، خدمت پیامبر میرسیدم و او مرا به خلوت خویش راه میداد و هر جا میرفت، من با او بودم. و اصحاب پیامبر میدانند كه حضرت پیامبر با دیگرى چنین نبود و چه بسا پیامبر نزد من میآمد و بیشتر در منزلم بود و هر زمان كه خدمت پیامبر در بعضى از منزلهایش میرسیدم، با من خلوت میكرد و دستور میداد كه زنهایش بروند تا تنها خودش با من باشد، ولى آن زمان كه براى خلوت با من به خانهام میآمدند فاطمه(س) و فرزندانم همه حضور داشتند.
و چنین بود كه هر زمان از پیامبر میپرسیدم، جواب میداد و هر زمان كه ساكت میشدم و یا سؤالهایم تمام میشد، او خود آغاز به سخن میكرد. در نتیجه، هیچ آیهاى از قرآن در روز و یا شب، در دشت و یا كوه، در آسمان و یا زمین، در دنیا و یا آخرت، در بهشت و یا جهنم، در روشنایى و یا تاریكى نازل نشد، جز آنكه پیامبر آن را برایم خواند و املا كرد و من آن را با خط خویش نوشتم
و پیامبر تأویل و تفسیر، ناسخ و منسوخ، محكم و متشابه، خاص و عام آن و اینكه در كجا و درباره چه كسى نازل شده تا قیامت را به من آموخت و دعایم كرد كه خداوند فهم و ضبط آن را به من عنایت كند.
و من از زمانى كه آیه را یاد گرفتم، دیگر فراموش نكردم و هر علمى را كه به من آموخت، پس از دعا فراموش نكردهام. وباز پیامبر، هر چه حلال و حرام امر و نهى طاعت و معصیتى كه بود یا تا قیامت تحقق پیدا میكرد، به من آموخت و همینطور كتابى كه درباره امر به طاعتى و یا نهى از معصیتى نازل شده باشد، پیدا نمیشد جز اینكه حضرت، آن را به من آموخت و من همه اینها را حفظ كردم و حرفى را از آن فراموش نكردهام....
مصاحبت حضرت عبدالعظیم با امام معصوم از این دست هم صحبتیها بوده است.
و باز امیرالمومنین(ع) درباره مصاحبت خویش با پیامبر چنین میفرماید:
و لقد علم المستحفظون من أصحاب رسول اللّه محمد(ص) إنی لم أرد على اللّه سبحانه و لا على رسوله ساعة قطّ و لم أعصه فی أمر قطّ...؛(5)
اصحاب و یاران حضرت محمد -كه حافظان اسرار او هستند میدانند كه من حتى براى یك لحظه هم مخالف فرمان خدا و رسول او نبودم و در هیچ موضوعى با او مخالفت نكردم....
طاعت و پذیرش حضرت عبدالعظیم حسنى است كه مصاحبت وى را با امامان پرارزش میسازد. بنگرید كه چگونه امام او را میستاید:
و یا پس از عرض دین به امام، امام اینگونه دریافت وى را تأیید میكند:
یا أباالقاسم، هذا واللّه دین اللّه الذى ارتضاه لعباده؛(7)
تو همان دینى كه پسندیده خداست، از ما گرفتهاى.
در ادامه امام او را چنین دعا كند:
ثبتك اللّه بالقول الثابت فی الحیاة الدنیا و فی الآخرة؛(8)
خداوند تو را با گفتار ثابت و استوار در دنیا و آخرت تثبیت كند!
گفتنى است كه در میان یاران و اصحاب امامان(ع) انگشت شمارند كسانى كه چند امام را از نزدیك درك كرده باشند و افتخار همصحبتى با چند امام را داشته باشند. این بدان معنا است كه او تمام عمر خویش را در خدمت امامان(ع) گذرانده و همیشه سرسپرده نزدیك آنان بوده است. برخى چهرههاى فروزنده كه چنین بودند، عبارتاند:
1. جابر بن عبداللّه انصارى، وى هفت تن از معصومان را درك كرده و مأمور ابلاغ سلام پیامبر(ص) به امام باقر(ع) بوده است.
2. زكریا بن آدم، شیخ طوسى وى را از اصحاب امام صادق(ع)، امام رضا(ع) و امام جواد(ع) دانسته است.
3. ابان بن تغلب، به گفته نجاشى وى سه تن از امامان معصوم، یعنى امام سجاد(ع) و امام باقر(ع) و امام صادق(ع) را درك كرده و از همه روایت نقل نموده و نزد همه مقام و منزلت دارد.
4. جابر بن یزید جعفى، وى، به گفته نجاشى، دو تن از امامان یعنى امام باقر(ع) و امام صادق(ع) را درك كرده است.
5. زرارة بن اعین، به گفته شیخ طوسى، وى سه امام، یعنى امام باقر(ع)، امام صادق(ع) و امام كاظم(ع) را درك كرده است.
حضرت عبدالعظیم -سلام اللّه علیه امام جواد(ع) و امام هادى(ع) را قطعاً درك كرده است و از آنان روایات بسیارى دارد و بر اینكه امام رضا(ع) را نیز درك كرده باشد، دو روایت دلالت دارد، در یك جا امام رضا(ع) به وى مأموریت تا پیامى را ابلاغ(9) و در روایتى دیگر، حضرت عبدالعظیم براى امام رضا(ع) نامهاى نوشت و سؤالى كرد و امام پاسخ وى را با نامه دادند.(10)
آیة اللّه خویى (معجم رجال الحدیث، ج 11 ص 53) نمیپذیرند كه عبدالعظیم، امام رضا(ع) را درك كرده باشد، همانگونه كه درك صحبت امام حسن عسگرى(ع) را نیز نمیپذیرند.
مؤلف كتاب گرانسنگ عبدالعظیم حسنى حیاته و مسنده، ص 37 آورده است:
آنچه از مطالعه حالات عبدالعظیم و تحقیق در اخبار و روایات او و تعمق درباره مشایخ اجازه وى به دست میآید، این است كه او زمان چهارتن از امامان(ع) را درك نموده است.
آنگاه نویسنده محترم، امام موسى كاظم، امام رضا، امام جواد و امام هادى(ع) را نام میبرد و دلیل خویش را ارائه میكند؛ ولى ایشان تصریح دارد كه حضرت عبدالعظیم -سلام الله علیه محضر امام موسى بن جعفر(ع) را درك نكرده است.
كسانى از امام(ع) پرسیدهاند كه دین حق چیست و امام نیز برایشان توضیح داده و پایههاى اعتقاد دینى را بیان كرده است. نمونههایى از این قبیل پرسشها و پاسخها در بحارالأنوار آمده است.(11)
در اینجا یكى از آنها را ذكر مینماییم:
بإسناده عن أبی الجارود، قال: قلت لأبى جعفر(ع) یابن رسولالله، هل تعرف مودّتی لكم و انقطاعی إلیكم و موالاتی إیّاكم؟ قال: فقال: نعم. فقلت: فَإنّی أسألك مسألة تجیبنی فیها، فإنّی مكفوف البصر قلیل المشی، لا استطیع زیارتكم كلّ حین. قال: هات حاجتك؟ قلت: أخبرنی بدینك الذى تدین اللّه عزوجل به أنت و أهل بیتك، لأدیناللّه عزّوجلّ به.
قال:إن كنت أقصرت الخطبة فقد أعظمت المسألة. واللّه لأُعطینّك دینی و دین آبائی الذی تدین اللّه عزّوجلّ به:
شهادة أن لاإله إلاّ اللّه و أنّ محمداً رسول اللّه و الإقرار بما جاء من عنداللّه و الولایة لولیّنا و البرائة من عدوّنا و التسلیم لأمرنا و انتظار قائمنا و الاجتهاد و الورع؛(12)
ابوالجارود گوید: به امام باقر(ع) گفتم: اى فرزند رسول خدا، آیا شما محبّت و سرسپردگى و دلدادگى مرا به خودتان میدانید؟ فرمود: آرى. ابوالجارود گوید: آنگاه به امام گفتم: من از شما سؤالى دارم كه شما به من جوابش را میدهید؛ من نابینا هستم و كمتر حركت میكنم و نمیتوانم همیشه به زیارت شما بیایم.
حضرت فرمود: خواستهات را بگو. گفتم: دینى را كه شما و اهل بیتت با پذیرش آن از خداوند اطاعت میكنید، به من معرفى كنید تا من هم با همین دین اطاعت خداوند كنم.
حضرت فرمود: اگر چه سخن كوتاه كردى، ولى پرسش بزرگى نمودى. به خدا سوگند دین خود و پدرانم را كه با آن از خداوند اطاعت میكنم به تو خواهم داد كه عبارت است از:
شهادت به توحید، گواهى به رسالت پیامبر، اقرار به آنچه از سوى خداوند آمده است،
ولایت ولى ما و برائت از دشمن ما، تسلیم در برابر امر ما، انتظار قائم ما، تلاش براى اداى واجبات و ترك گناه.
ملاحظه میكنید كه امام باقر(ع) چه ارزش والایى براى سوال ابوالجارود قائل شدهاند و چگونه این سؤال را بزرگ شمردهاند. چقدر براى امام جالب است كه فردى از امام بپرسد و بخواهد تا با دین حق آشنا شود.
از این بالاتر، عرضه دین خویش به امام است. برخى از یاران امامان(ع) دین و عقیده خویش را به محضر امام عرضه میكردند و از امام گواهى بر درستى آن را میگرفتند.
از این دستهاند:
حمران بن اعین از برجستهترین، و شاید اولین این بزرگواران است كه دین خویش را بر امام باقر(ع) عرضه داشت و حضرت عبدالعظیم حسنى آخرین فردى است كه عقایدش را جامعتر و كاملتر از همه بر امام زمان خود عرضه كرد.
جا دارد كه در ابتدا، حدیث حمران بن اعین و آنگاه حدیث حضرت عبدالعظیم حسنى را ذكر كنیم:
عن حمزة و محمد بن حمران، قالا: اجتمعنا عند أبی عبداللّه فی جماعة من أجلة موالیه و فینا حمران بن أعین. فخضنا فی المناظرة و حمران ساكت. فقال له ابوعبداللّه(ع): ما لك لا تتكلم یا حمران؟ فقال، یا سیّدی، آلیت على نفسی أن لا أتكلم فی مجلس تكون فیه. فقال أبوعبداللّه: إنّى قد أذنت لك فیالكلام، فتكلم.
فقال حمران: أشهد أن لا اله الا اللّه وحده لاشریك له، لم یتخذ صاحبة و لا ولداً.
خارج من الحدّین: حدّ التعطیل و حدّ التشبیه، و أنّ الحق القول بین القولین: لا جبر و لا تفویض، و أنّ محمداً عبده و رسوله أرسله بالهدى و دین الحق لیظهره على الدین كلّه، و لوكره المشركون، و أشهد أنّ الجنة حق و أنّ النار حقّ و أنّ البعث بعد الموت حقّ، و أشهد أنّ علیّاً حجةاللّه على خلقه ،لایسع الناس جهله و أنّ حسناً بعده و أنّ الحسین من بعده، ثمّ علیّّ بن الحسین، ثمّ محمّد بن علیّّ ثمّ أنت یا سیّدی من بعدهم.
فقال أبوعبداللّه: التر تر حمران. (ثم قال: یا حمران،) مُدَّ المِطمَر بینك و بین العالم. قلت:
یا سیدى، و ما المطمر؟ فقال: أنتم تسمّونه خیط البنّاء. فمن خالفك على هذا الأمر، فهو زندیق. فقال حمران: و إن كان علویّاً فاطمیّاً؟ فقال أبوعبداللّه: و إن كان محمدیّاً علویّاً فاطمیّاً؛(20)
حمزه و محمد فرزندان حمران بن اعین گویند: همراه با گروهى از پیروان بزرگ امام صادق نزد آن حضرت اجتماع كرده بودیم و در میان جمع ما حمران بن اعین بود. ما به بحث و مناظره پرداختیم، ولى حمران ساكت بود و چیزى نمیگفت.
امام صادق به او گفت: اى حمران، چرا سخن نمیگویى؟ حمران گفت: سرورم، سوگند خوردهام در مجلسى كه شما حضور دارید، سخن نگویم. امام صادق(ع) فرمود: من به تو اجازه سخن میدهم، سخن بگو.
حمرانگفت: گواهى میدهم كه جز خداییگانه خدایینیست. او همتایى ندارد، همسر و فرزندى براى خویش نگرفته است. خداوند از هر دو حد بیرون است: مرز تعطیل(21) و مرز تشبیه(22)، و حق، میانه بین این دو گفته است: جبر و تفویض نیست، و گواهى میدهم كه محمد بنده خدا و فرستاده اوست. خداوند وى را همراه با هدایت و دین حق فرستاد، تا او را بر همه دینها چیره سازد، گرچه مشركان نخواهند. و گواهى میدهم كه بهشتْ حق است و آتشْ حق است و برانگیخته شدن پس از مرگْ حق است، و گواهى میدهم كه على(ع) حجت خدا بر خلق اوست و باید مردم او را بشناسند و حسن(ع) پس از او و حسین پس از حسن است و سپس على بن الحسین و محمدبن على و سپس، اى سرورم، شما پس از آنهایید.
امام صادق فرمود: نخ، نخ حمران است. سپس امام افزود: اى حمران، این مِطمَر را میان خود و عالم بكش.
حمران گوید: پرسیدم اى سرورم، مطمر - كه فرمودید چیست؟ حضرت فرمود: شما آن را نخ بنّا مینامید. هر كس كه تو را بر این امر مخالفت كرد، زندیق است.
حمران گوید: گرچه آن فرد علوى و فاطمى باشد؟ حضرت صادق فرمود: گرچه او محمدى و علوى و فاطمى باشد.
مى بینیم كه چگونه پس از آنكه حمران بن اعین از سوى حضرت صادق(ع) در آن اجتماع اجازه سخن گفتن میگیرد، دین خود را بر امام عرض میكند و چگونه امام دین او را تأیید میكند.
اكنون به حدیث حضرت عبدالعظیم حسنى میپردازیم. این حدیث شاید معروفترین حدیث ایشان باشد. وى در این حدیث، پس از آنكه به خدمت امام هادى(ع) میرسد و مورد استقبال گرم ایشان واقع میشود و با جمله «انت ولینا حقاً» شخصیت عظیمالشأن او ستوده میشود، از امام اجازه میگیرد تا دین خویش را بر ایشان ارائه كند كه اگر دینش مرضى و پسندیده است، تا قیامت بر آن ثابت و استوار بماند. متن كامل این حدیث چنین است:
عن عبدالعظیم الحسنی قال: دخلت على سیّدی علیّّ بن محمد(ع)، فلمّا بصر بی قال لى: مرحبا بك یا أباالقاسم! أنت ولیّنا حقّاً. قال: فقلت له: یابن رسول الله، إنّی اُرید أن أعرض علیك دینی، فإن كان مرضیّاً ثبتّ علیه، حتّى ألقى اللّه عزّو جلّ. فقال: هات یا أباالقاسم. فقلت: إنّى اقول إنّ اللّه تبارك و تعالى واحد لیس كمثله شیء، خارج من الحدّین: حدّالإبطال و حدّ التشبیه، و انّه لیس بجسم و لا صورة و لاعرض و لاجوهر؛ بل هو مجسّم الأجسام و مصوّر الصور و خالق الأعراض و الجواهر و ربّ كلّ شیء و مالكه و جاعله و محدثه، و أنّ محمّداً عبده و رسوله خاتم النبیین، فلا نبیّّ بعده إلى یوم القیامة، و أنّ شریعته خاتمة الشرایع فلا شریعة بعدها إلى یوم القیامة، و أقول إنّ الإمام و الخلیفة و ولیّ الامر بعده أمیرالمومنین علیّّ بن أبیطالب(ع)، ثمّ الحسن، ثمّ الحسین، ثمّ علیّ بن الحسین ،ثمّ محمّدبن علیّ، ثمّ جعفر بن محمّد، ثمّ موسى بن جعفر، ثمّ علیّّ بن موسى، ثمّ محمّد بن علیّ،ّ ثمّ أنت یا مولای.
فقال(ع): و من بعدی، الحسن ابنی، فكیف للناس بالخلف من بعده؟ قال: فقلت: و كیف ذاك یا مولاى؟ قال: لأنه لایرى شخصه و لا یحلّ ذكره باسمه حتّى یخرج فیملأ الأرض قسطاً و عدلاً كما ملئت جوراً و ظلماً. قال: فقلت: أقررت و أقول إنّ ولیّهم ولیّّ اللّه و عدوّهم عدوّ اللّه و طاعتهم طاعة اللّه و معصیتهم معصیة اللّه، و أقول إنّ المعراج حقّ و المسألة فی القبر حق و إنّ الجنة حقّ و النار حقّ و الصراط حقّ و المیزان حقّ و إنّ الساعة آتیة لاریب فیها و إنّ اللّه یبعث من فی القبور، و أقول إنّ الفرائض الواجبة بعد الولایة، الصلاة و الزكاة و الصوم و الحج و الجهاد و الأمر بالمعروف و النهى عن المنكر. فقال علیّّ بن محمّد(ع): یا أباالقاسم ،هذا و اللّه دین اللّه الذی ارتضاه لعباده. فأثبت علیه ثبّتك اللّه بالقول الثابت فی الحیاة الدنیا و فی الاخرة؛(23)
عبدالعظیم حسنى گوید: خدمت سرورم، امام هادى على بن محمد(ع) رسیدم.
حضرت تا نگاهشان به من افتاد، فرمودند: خوش آمدى اى ابوالقاسم ،تو به حق ولىّ و پیرو ما هستى. عبدالعظیم گوید: به امام هادى گفتم: اى فرزند رسول خد، من میخواهم كه دینم را بر شما عرضه كنم تا اگر دینم پسندیده است بر آن، تا آن زمان كه خدا را ملاقات كنم، پایدار بمانم. حضرت فرمود: بگو اى ابوالقاسم.(عبدالعظیم گوید) گفتم: من میگویم خداوند تبارك و تعالى یگانه است و مانندى براى او نیست. او از دو مرز بیرون است: مرز ابطال(24) و مرز تشبیه(25) و خداوند جسم، صورت، عرض و جوهر نیست، بلكه او به اجسام جسمیت میدهد و به صورتها او صورت میدهد و عرضها وجوهرها را او میآفریند. او پروردگار، مالك و آفریننده و پدیدآورنده همه چیز است.
و میگویم كه محمد بنده خدا و فرستاده او و خاتم پیامبران است و تا روز قیامت، پیامبرى پس از وى نخواهد بود و شریعت پیامبر خاتم همه شریعتهاست و شریعتى پس از شریعت او تا قیامت نخواهد بود.
و میگویم كه امام و خلیفه و ولى امر پس از پیامبر، امیرالمومنین على بن ابیطالب(ع) است، آنگاه حسن، سپس حسین، آنگاه على بن الحسین، سپس محمدبن على، آنگاه جعفر بن محمد، پس از او موسى بن جعفر، سپس على بن موسى، آنگاه محمد بن على و پس از او شما اى مولاى من.
امام هادى(ع) فرمود: و پس از من فرزندم حسن (آنگاه امام افزود:) مردم چگونهاند با كسى كه پس از حسن خواهد بود. عبدالعظیم گوید: پرسیدم اى مولاى من، چگونه است این؟ حضرت فرمود: چون شخص او دیده نمیشود و ذكر نام او جایز نیست، تا آنكه خروج كند و زمین را از عدل و قسط پر سازد، آنگونه كه از ظلم و جور پر شده باشد.
عبدالعظیم گوید: گفتم من اقرار دارم و میگویم كه: ولى اینان ولى خدا است، دشمن اینان دشمن خداست، طاعت اینان طاعت خدا و معصیت اینان معصیت خداست.
و من میگویم كه معراج حق است، سؤال در قبر حق است، بهشت حق است، آتش جهنّم حق است، صراط حق است، میزان حق است و قیامت خواهد آمد و تردیدى در آن نیست و خداوند همه آنان را كه در قبرهایند برمیانگیزد.
و من میگویم كه فرایضى كه پس از ولایت واجب است عبارتاند از:
نماز، زكات، روزه، حج، جهاد، امر به معروف و نهى از منكر. امام هادیعلى بن محمد(ع) فرمود: اى اباالقاسم،به خدا سوگند این همان دین خداست كه آن را براى بندگانش پسندیده است. بر آن ثابت و استوار بمان! خداوند تو را با گفتار ثابت و استوار، در زندگى دنیا و در آخرت ثابت و استوار قرار دهد!
بنابراین، باتوجه به روایت مذكور، محورهاى اصلى دین مرضى نزد معصومان، خداشناسى، پیامبرشناسى، امامشناسى، دوازده امامى بودن، غیبت و ظهور امام زمان -عجلاللّه فرجه تولا و تبرا، طاعت و معصیت امام طاعت و معصیت خداست، معراج، سؤال قبر، بهشت، آتش، صراط، میزان، قیامت، زنده شدن مجدد مردگان و فرایض واجب دیگر پس از ولایت: نماز، زكات، روزه، حج، جهاد، امر به معروف و نهى از منكر است.
هجرت، فرار و آوارگى از نمادهاى برین حضور، انجام وظیفه و احساس مسئولیت اجتماعى و سیاسى است؛ فرد بیتفاوت، با هر محیطى سازگار است. كسى كه مرگ ارزشها، حكومت طاغوتها و حاكمیت آلودگیها را به جان میخرد، در هر محیطى میتواند راحت زیست كند؛ ولى كسانى كه پاسدار ارزشها و مخالف سلطهها و آلودگیها هستند یا باید داوطلبانه هجرت كنند و یا مجبورند بگریزند.
هجرت یك اصل بزرگ در پدید آمدن تمدنها و پایدارى ادیان است. نقش هجرت هیچگاه كمتر از نقش جهاد در ماندگارى و گسترش دین نبوده است.
هجرت به مدینه و حبشه، از مهمترین فصول تاریخ اسلام به شمار میرود. از این روست كه حضرت امیرالمومنین(ع) هجرت را مبدأ تاریخ قرار میدهد و قرآن كریم پیوسته در آیات خود هجرت را بر جهاد مقدم میدارد:
إنَّ الذین آمنوا والذین هاجروا و جاهدوا فی سبیل اللّه.(26)
فالذین هاجروا و اُخرجوا من دیارهم و اُوذوا فی سبیل الله و قاتلوا و قتلوا.(27)
ان الذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا بأموالهم و أنفسهم فی سبیل اللّه و الذین آووا و نصروا اولئك بعضهم أولیاء بعض.(28)
و در آیات دیگر نیز هجرت بر جهاد مقدم شده است.(29)
براى كسانى كه میخواهند خود یا دین خود را از زوال حفظ كنند، هجرت یك ضرورت منطقى است. هجرت فرهنگى نیز كه براى جمعآورى روایات و استماع آن است یكى از سیرههاى راویان در سدههاى اول اسلام و عاملى مهم در گسترش دین و فرهنگ اسلامى بود.
ارزش والاى هجرت موجب شد تا مهاجران نیز چونان مجاهدان، داراى ارزش باشند و قرآن كریم به تمجید از آنان سخن بگوید. در قرآن، مهاجران بر انصار مقدماند؛ آنگونه كه هجرت بر جهاد مقدم بود؛ از جمله در آیات ذیل:
والذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیل اللّه و الذین آووا و نصروا اولئك هم المومنون حقاً.(30)
والسابقون الأوّلون من المهاجرین و الأنصار.(31)
لقد تاب اللّه على النبی و المهاجرین و الأنصار.(32)
زندگى امامان، سرشار از این هجرتهاى اختیارى و یا اجبارى است. امیرالمومنین، امام حسن و امام حسین(ع) به كوفه هجرت كردند. امام سجاد و امام باقر(ع) نیز هجرت اجبارى به شامات داشتند. امام صادق(ع) نیز هجرت اجبارى به كوفه كرد و امام موسى بن جعفر(ع) نیز هجرت اجبارى داشت و مدتها زندانى شد.
امام رضا(ع) و امام جواد و عسكریین(ع) نیز همه به اجبار تن به هجرت دادند. مسلماً هجرت نیز همانند جهاد رنجهایى دارد كه یكى از رنجهاى مهم ِروانى و عاطفى آن، غربت و آوارگى است.
فرار حضرت عبدالعظیم و آوارگى او در شهرها دلیل بر عدم پذیرش حكومت وقت است و نیز دلیل بر هوشیارى سیاسى و قدرت مخالفت وى با حكومت. نجاشى مینویسد:
قال أبوعبداللّه الحسین بن عبیداللّه: حدثنا جعفر بن محمد أبوالقاسم، قال: حدثنا علیّ بن الحسین السعدآبادی، قال: حدثنا أحمد بن محمّد بن خالد البرقی، قال: كان عبدالعظیم ورد الرى هارباً من السلطان، و سكن سرباً فی دار رجل من الشیعة فی سكة الموالى، و كان (فكان) یعبداللّه فی ذلك السرب ویصوم نهاره و یقوم لیله، و كان (فكان) یخرج مستتراً فیزور القبر المقابل قبره و بینهما الطریق و یقول:«هو قبر رجل من ولد موسى بن جعفر(ع)». فلم یزل یأوی إلى ذلك السرب و یقع خبره إلى الواحد بعد الواحد من شیعة آل محمّد(ع)، حتّى عرفه أكثرهم؛(33)
...احمد بن محمد بن خالد برقى گوید: عبدالعظیم در حال فرار از سلطان به رى آمد و در سرداب خانه مردى از شیعه در سكة موالى ساكن شد. او در همان سرداب به عبادت خدا میپرداخت. روز را روزه میگرفت و شب را به عبادت میگذراند. وى مخفیانه از خانه بیرون میآمد و به زیارت قبرى كه مقابل قبر حضرت عبدالعظیم است میرفت و بین این دو قبر راهى بود. او میگفت: «این قبر مردى از فرزندان موسى بن جعفر(ع) است».
پیوسته در همان سرداب بود و خبر ورود او به شیعیان آل محمّد(ص) یكى پس از دیگرى میرسید تا آنكه اكثر شیعیان با او آشنا شدند.
امامان(ع) فرمودهاند:
اعرفوا منازل الرجال منّا على قدر روایتهم عنّا(34)؛
منزلت افراد را نزد ما برپایه اندازه روایاتى كه از ما دارند بشناسید.
و در روایتى میخوانیم:
اعرفوا منازل شیعتنا على قدر روایتم عنّا و فهمهم منّا(35)؛
منزلت شیعیان ما را بر پایه اندازه روایتى كه از ما میكنند و دركى كه از ما دارند بشناسید.
روشن است كه قدر اشاره به كیفیت و كمیت دارد؛ یعنى بنگرید كه چه اندازه از ما میگیرند و چه چیزهایى میگیرند. در اینكه نقل روایت از امامان(ع) یك ارزش است، جاى بحث و گفتوگو نیست. ارزش شیعه به آن است كه بینشها، روشها، و منشها و خصلتهاى اخلاقى و رفتارى خویش را از امامان خود فراگیرد و به آن اندازه كه از امام فرا میگیرد، جایگاه وى نزد امام رفیعتر خواهد بود.
بالاتر از روایت، درایت است. فهم و درك راوى در آنچه از امام میگیرد نیز ملاك برترى وى میگردد.
روایت و درایت دو ارزشاند كه حضرت عبدالعظیم حسنى هر دو را در خویش دارد. در نگاهى كه به مجموعه روایى حضرت عبدالعظیم خواهیم كرد، این حقیقت روشن میشود كه حضرت عبدالعظیم تا چه پایهاى از امامان روایت دارد و در چه محورهایى حدیث میكند و اندازه فهم و درایت او چگونه است؟
راوى با روایت خویش چون از امام میآموزد، به ارزش تعلم دست مییابد و از آنجا كه آموختههایش را براى دیگران نقل میكند، شایستگى تعلیم را دارد. عبدالعظیم حسنى -سلاماللّه علیه از امامان خویش علوم را میگیرد و همانها را به دیگران آموزش میدهد. این ارزش بزرگ در زیارت جامعه چنین آمده است.
آخذ بقولكم؛ گفتار شما امامان را میگیرم. (از شما میآموزم و سخن شما را میپذیرم).
در آن زمانها كه از این سو و آن سو مكتبها سر بر میآوردند و انسانها را به خویش فرا میخواندند، عبدالعظیم حسنى پاى سخن امام مینشیند و همه چیز خود را از امام میگیرد و شخصیت خویش را بر پایه سخن امام میسازد و به هنگام تبلیغ تلاش میكند تا مردم را بر پایه روایات تربیت كند.
در ارزشمندى راوى فهیم همین بسكه امام، دیگران را به وى ارجاع میدهد و توصیه میكند تا از او فرا گیرند و بیاموزند. حضرت عبدالعظیم حسنى از این دست راویان بزرگ است.
عبدالعظیم حسنى گذشته از اینكه راوى است، كثیرالروایه نیز هست و این خود ارزشى دیگر است كه بدان خواهیم پرداخت. در روایتى از امام صادق(ع) میخوانیم:
اعرفوا منازل شیعتنا بقدر ما یحسنون من روایاتهم عنّا؛ فإنّا لا نعدّ الفقیه منهم فقیهاً حتّى یكون محدّثاً. فقیل له: أوَ یكون المؤمن محدّثاً؟ قال: یكون مفهّماً و المفهّم محدّث(36)؛
منزلت شیعیان ما را به اندازه آنچه از روایات ما میدانند بشناسید؛ چرا كه ما شیعه فقیه را فقیه نمیدانیم تا آنكه محدث باشد (فرشتگان با او سخن گویند). از امام سؤال شد: آیا مؤمن هم محدّث میشود؟ حضرت فرمود: مؤمن، مفهّم است و مفهّم همان محدّث است (فهم حدیث به او الهام میشود و این الهام از سوى فرشتگان است و در حقیقت گویا فرشتگان با او سخن میگویند).
معاویة بن عمار قال: قلت لأبی عبداللّه: رجل راویة لحدیثكم یبثّ ذلك إالى الناس و یشدّده فی قلوب شیعتكم، و لعلّ عابداً من شیعتكم لیست له هذه الروایة أیّهما افضل؟ قال: «راویة لحدیثنا یبثّ فی الناس و یشدّد فی قلوب شیعتنا، أفضل من ألف عابد»(37)؛
معاویة بن عمّار گوید: از امام صادق(ع) پرسیدم: شخصى حدیث شما را بسیار روایت میكند. حدیث را در میان مردم میگستراند و در دلهاى شیعیانتان استوار میسازد و از آن سو، عابدى از شیعیان شماست كه ویژگى روایتگرى بسیار را ندارد؛ كدام یك از این دو برترند؟ حضرت فرمود: «آنكه حدیث ما را روایت میكند و در میان مردم میگستراند و حدیث را در دلهاى شیعیان ما محكم و استوار میسازد، بالاتر از هزار عابد است».
در روایتى میخوانیم:
قال رسول اللّه(ص): اللّهم ارحم خلفائى - ثلاث مرّات - قیل له: یا رسولاللّه، و من خلفاؤك؟ قال: الذین یأتون من بعدی و یروُون أحادیثی و سنتی فیسلّمونها الناس من بعدی(38)؛
پیامبر خدا سه بار فرمود: خدایا جانشینان مرا مورد رحمت خویش قرار بده! سؤال شد: اى رسول خدا، جانشینان شما كیاناند؟ حضرت فرمود: آنان كه پس از من میآیند و احادیث و سنّت مرا روایت میكنند و پس از من آنها را در اختیار مردم قرار میدهند.
ارزشمندى روایتگرى از این روایات به خوبى به دست میآید. كلام و حدیث امامان را آموختن و آنها را در میان مردم گستراندن كارى، چون كار پیامبر و راوى حدیث، همانند جانشین پیامبر است. پیروى راستین از پیامبر و امامان(ع) همان است كه سنّت و احادیث آنان را فراگیریم و بدان عمل كنیم و بر پایه آن، خویش و جامعه را بسازیم و روایتگرى مقدمه این فهم است.
عبدالعظیم حسنى چهرهاى است كه حق را نزد امامان یافته و بر در خانه آنان مقیم شده و هر چه دارد از آنان است.
مراجعه به امام، سؤال از امام و دریافت حقیقتها از امام، گویاى تسلیم و باور درستى است كه در عبدالعظیم حسنى متجلى است. او از كسانى نیست كه نهر عظیم علم امامان را -كه دست به حقایق داشتهاند وانهد و سنگریزههاى دیگران را -كه نمى از رطوبت دارد بمكد. نهر را وانهد و نمها را بمكد. آنگونه كه امام باقر(ع) در حق مخالفان خود فرمودهاند: «یمصون الثماد و یدعون النهر العظیم».(39)
عبدالعظیم حسنى با حضور در محضر امام و با مكاتبه و نامه نگارى، از دریاى علم امامان بهره میگیرد و با واسطه و بیواسطه به نهر عظیم علم امامان(ع) وارد میشود و سیراب میگردد و آن گاه این علم ناب را در میان مردم گسترش میدهد و طالبان حقیقت را با نشر احادیث در رسیدن به حقیقت امیدوار میسازد.
نشر حدیث ارزشى است كه عبدالعظیم در رى هم بدان اشتغال داشت و حتى در زمان اختفاى خویش، بدان همت میگمارد. در برخى روایات، راوى متذكر میشود كه این حدیث را از عبدالعظیم حسنى در رى شنیده است.(40)
روایاتى كه روایتگرى را ارزش معرفى میكرد، به اندازه و كثرت آن نیز توجه داشت. بنابراین كثرت روایت ارزشى مضاعف خواهد بود. در شأن جمعى از راویان احادیث آمده است كه كثیر الروایه بودهاند. حضرت عبدالعظیم حسنى مجموعهاى گسترده از روایات امامان را نقل میكند كه باواسطه و یا بیواسطه از امام شنیده است.
در مسند حضرت عبدالعظیم بیش از صد روایت از مجموعه روایى حضرت عبدالعظیم آمده است كه این تعداد نشان از كثیرالروایه بودن این راوى بزرگ دارد.
صاحب بن عبّاد، در رسالهاش درباره شخصیت حضرت عبدالعظیم، درباره كثرت روایت وى مینویسد:
كثیر الروایة و الحدیث، یروى عن ابى جعفر محمد بن على بن موسى و عن ابنه ابى الحسن صاحب العسكر(ع)و لهما الیه الرسائل و یروى عن جماعة من اصحاب موسى بن جعفر و على بن موسى(ع). له كتاب یسمیه كتاب یوم و لیلة و كتب ترجمتها روایات عبدالعظیم بن عبداللّه الحسنى و قد روى عنه من رجالات الشیعه خلق كأحمد بن أبی عبداللّه البرقی و أبوتراب الرویانی؛(41)
وى كثرت روایت و حدیث دارد، از امام جواد و امام هادى(ع) روایت دارد. او كتابى دارد به نام كتاب یوم و لیلة و باز كتابهایى دارد كه روایات عبدالعظیم بن عبداللّه الحسنى نام دارد و عدهاى از بزرگان شیعه از وى روایت كردهاند؛ چون احمد بن ابى عبداللّه برقى و ابوتراب رویانى.
گفتنى است با توجه به شرایط سخت زمانى امامان و كمى روایت از آنان، مجموعه روایات به دست آمده از حضرت عبدالعظیم، قطعاً نشان كثیرالروایة بودن ایشان است به علاوه، قطعاً روایات بسیارى از مجموعه روایى حضرت عبدالعظیم به دست ما نرسیده و روایات موجود، بخشى از مجموعه عظیم روایى حضرت عبدالعظیم حسنى است.
پی نوشت:
1. الرواشح السماویة، ص 86.
2. رجال النجاشى، ص 248.
3. معجم رجال الحدیث، ج 11، ص 51؛ الذریعة، ج7، ص 190.
4. تمام نهج البلاغه، ص 576، كلام 42.
5. همان، خطبه 19، ص 248.
6. امالى صدوق، ص 419؛ روضةالواعظین، ص 31؛ كفایة الأثر، ص 286؛ كمال الدین، ص 379، ح 1؛ توحید صدوق، ص 81، باب التوحید و نفى التشبیه، ح 37؛ مسند حضرت عبدالعظیم حسنى(ع)، ح 83.
7. همان.
8. همان.
9. اختصاص، ص 247؛ مسند حضرت عبدالعظیم حسنى(ع)، ح 50.
10. بحارالأنوار، ج 35، ص 110؛ مسند حضرت عبدالعظیم حسنى(ع)، ح 114.
11. ر.ك: بحارالأنوار، ج 69، باب 28، احادیث 2، 5، 6، 14، 15 و 16.
12. همان، حدیث 15.
13.بحارالأنوار، ج 69، باب 28، ح 4.
14.همان، ح 7.
15.همان، ح 8.
16.همان، ح 9.
17.همان، ح 10.
18.همان، ح 3.
19.همان، ح 1.
20. بحار الانوار، ج 69، ص 3، ح 4.
21. تعطیل آن است كه به خدایى و یا به صفتى براى او قائل نباشى.
22. تشبیه آن است كه خداوند را به سان مخلوقاتش بدانى و صفات او را چون صفت مخلوق بدانى.
23. بحار الانوار، ج 69، ص 1، ح 1.
24. ابطال آن است كه براى خدا صفتى قائل نباشى و یا حتى به خدایى قائل نباشى.
25. تشبیه آن است كه براى خداوند به گونهاى صفت قائل باشى كه او را به مخلوق تشبیه كنى.
26. سوره بقره، آیه 218.
27. سوره آل عمران، آیه 195.
28. سوره انفال، آیه 72.
29. ر.ك: سوره انفال،آیههاى 74 - 75؛ سوره توبه، آیه 20؛ سوره حج، آیه 58.
30. سوره انفال، آیه 74.
31. سوره توبه، آیه 100.
32. همان، آیه 117.
33. رجال النجاشى، ص 248، عنوان 653.
34. بحارالأنوار، ج 2، ص 150، ح 23 و 24.
35. همان، ح 20.
36. همان، ج 2، ص 82، ح 1.
37. همان، ج 2، ص 145، ح 8.
38. همان، ص144، ح 4.
39. الكافى، ج 1، كتاب الحجّة، باب 32، ح 6، ص 280.
40. امالى طوسى، ص 494، مسند حضرت عبدالعظیم حسنى(ع)، ح 106.
41. سفینة البحار، واژه عبدالعظیم.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}