درآمد
خانواده يک واحد کو چک اجتماعي است که با پيمان ازدواج يک زن و مرد شکل مي گيرد و با توليد و تکثير فرزندان، توسعه و استحکام مي يابد. جوامع بزرگ تر نيز از همين واحدهاي کوچک تشکيل مي شوند. بشر ازآغاز، زندگي خانوادگي را به عنوان بهترين نوع زندگي برگزيده است و در همه ي زمان ها و مکان ها بدان پايبند بوده و هست. اين نوع زندگي از امتيازات انسان محسوب مي شود و فايده هاي گو ناگوني دارد. از جمله اين که زن و مرد را از پريشاني، بي هدفي و ولگردي نجات مي دهد و به خانواده وابسته و دلگرم مي سازد. به اين ترتيب، آن ها از نعمت انس، مودت و لذت جويي هاي مشروع زنا شويي بهره مند مي شوند. در کانون گرم و با صفاي خانواده، فرزندان مشروعي رشد و نمو مي کنند. پرورش فرزندان و انس با آنان، يکي از بهترين لذت هاي زندگي است. وابستگي کودکان، نوجوانان و جوانان به خانواده نيز فايده هاي زيادي دارد. موجب مي شود که از ولگردي و انواع مفاسد اخلاقي و اجتماعي، انحرافات جنسي، ارتکاب جنايت و بزهکاري، و اعتياد، به مقدار زيادي مصون بمانند. بنابر اين، سلامت و سعادت جامعه تا حدود زيادي، به وضع خانواده ها و کيفيت روابط بين زن و شوهر، و والدين و فرزندان بستگي دارد. هر چه روابط بهتر و سالم تر باشد، زن و مرد زندگي شيرين تر و باصفاتري دارند و فرزندانشان نيز بيش تر به خانواده وابسته مي مانند و در برابر انحراف مصونيت پيدا مي کنند. خانواده در طول تاريخ در جوامع متفاوت وظايف متعددي را برعهده داشته است. مهم ترين اين وظايف که مانع ازهم پاشيدگي خانواده و گرايش آن به سوي آسيب هاي اجتماعي مانند اعتياد، طلاق و....مي شود، به شرح زير است:
1.کارکرد زيستي، توليد مثل و بقاي نسل
وجود فرزندان در خانواده، موجب استحکام بناي خانواده مي شود، رابطه ي زن و شوهر را انسجام بيش تري مي بخشد و باعث گرمي کانون خانوادگي مي شود. در مورد تعداد فرزندان خانواده در جوامع گوناگون نگرش هاي متفاوتي وجود داشته و دارد.
2.پرورش و آموزش کودکان و نوجوانان
يکي از وظايف اساسي در خانواده فراهم کردن محيط مساعد براي پرورش کودکان، و محيط خانه، محيط ياددهي و يادگيري از راه هاي متفاوت، به ويژه تقليد است. کودکان و نوجوانان قسمت عمده اي از عمر خود را در اين محيط صرف مي کنند و در فضاي خانواده رشد مي يابند. تحقيقات انجام شده در موارد اثر بخشي خانواده در ايفاي نقش تعليمي و تربيتي خود مؤيد اين مطلب است که خانواده ها بايد نقش خود را در اين زمينه به خوبي ايفا کنند. و بپذيرند که محيط گرم خانواده زمينه را براي رشد ابعاد گوناگون شخصيت کودکان مساعد مي سازد و در سلامت جسم و روان، و تعادل وجود آنان مؤثر است. خانواده از نظر ميراث بيولوژيکي و ميراث اجتماعي، بر فرزندان تاثير قابل ملاحظه اي دارد.
3.ارضا و اقناع ميل جنسي
آدمي داراي غرايز و نيازهاي متعدد و متفاوتي است که اين نيازها و سائق ها، ستون هاي شخصيتي او را مي سازند. ارضاي به موقع و به اندازه ي آن ها، در سلامت جسم و روان وي تأثير قابل ملاحظه اي دارد. يکي از اين نيازها، نياز جنسي است. اساس خانواده که محور اصلي کليه ي اجتماعات بشري محسوب مي شود، بر غريزه ي جنسي مبتني است. اين غريزه خود کشش دلپذيري است که زن و مرد را به سوي ازدواج مي کشاند و بقا و تداوم خانواده را تضمين مي کند. در سايه ي ارضاي آن، علاوه بر نياز جسماني، فرد از لحاظ اخلاقي، فکري ورواني به آرامش مي رسد. عشق و تمنايي که در نهاد آدمي به وديعه نهاده شده است، فعليت مي يابد و موجبات رشد و شکوفايي ابعاد ديگر آدمي فراهم مي آيد.
4.تأمين امنيت جسمي و روحي اعضاي خانواده
از وظايف مهم خانواده، تامين امنيت جسمي و روحي براي هر يک از اعضاي خانواده است تا از اين طريق، سکون و آرامش افراد حاصل شود. نبود امنيت در خانواده براي زن، مرد يا فرزندان و ارضا نشدن نيازهاي عاطفي آنان مي تواند زمينه ساز سرخوردگي، اضطراب شديد، افسردگي، احساس بي کفايتي، انحرافات اخلاقي، افزايش جرم و جنايت، اعتياد و خود کشي در جامعه شو د.
و يژگي هاي خانواده ي متعادل
جنبه هاي ممتاز و برجسته ي خانواده ي متعادل کدام است و اصولا بيان آن ها چه اثراتي را دربر دارد ؟ خصوصيات خانواده ي متعادل را مي توان در دو بعد بررسي کرد:
در زمينه ي ارتباط با همسر
در زمينه ي ارتباط با فرزند
اولين و مهم ترين تاثير بيان خصوصيات مذکور، ارائه ي ضوابط روشن و متقن به منظور ارزيابي هر خانواده ازحيث ميزان تعادل و استحکام روابط دروني خويش است.
مناسبات با همسر، در خانواده ي متعادل
الگوهاي حاکم بر مناسبات با همسر، بر چه مباني و قواعدي استوار است؟ بررسي و تحليل تجربه هاي موفق، و کندوکاو در روابط متقابل مرد و زن، عنوان هاي زير را پيش روي ما قرار مي دهد:
1.بينش تکاپويي در برابر بينش جزمي (دگماتيک )
بينش را اگر به منزله ي طرز تلقي به خصوص، نحوه ي خاص برخورد با مسائل، و نوع ويژه اي از نگريستن به موضوعات در نظر بگيريم، تعيين کننده ي شيوه ها و خط مش هاي زندگي ماست. بينش ها، روش ها را مي آفرينند و تنظيم کننده ي روابط ما با جهان درون و جهان بيرون هستند. در خانواده ي متعادل، زن و مرد از بينش تکاملي و تحولي برخوردارند. اين ويژگي، فرد را برمي انگيزد تا نقطه نظر ثابت و غير قابل تغييري نسبت به زندگي و همسر خود اتخاذ کند. براي مثال، نگرش تحولي، روابط زندگي را پديده اي بسته، جبري و گريز ناپذير نمي پندارد. بلکه آن را همچون جريان سيال و انعطاف پذيري تلقي مي کند و براي دگر گوني آن، در خود جسارت و جرات اقدام مي بيند.
2.تبادل عاطفي در برابر انجماد عاطفي
از بهترين و پرشکوه ترين تجليات زندگي متعادل، سرمايه گذاري انساني يا دادوستد عاطفي بين هر يک از زوج هاست. در هيچ مرحله اي از زندگي، نمي توان از عواطف احساس بي نيازي کرد. دادوستد عاطفي در دو زمينه قابل بررسي و مطالعه است:
تبادل عاطفي در ابتداي زندگي
تبادل عاطفي در ادامه ي زندگي
مشي عاطفي در آغاز ازدواج، با شور و حرارت خاصي، حضور وافر و موثري دارد. ليکن پس از مدتي، به لحاظ ناآگاهي و غفلت يکي از زوجها يا هر دو، نبض زندگي کند مي شود و عواطف سرشار و با حرارت، فرو کش مي کند. لحظه هاي ملال از راه مي رسند و گله ها و شکوه ها، هر آن بر پيکره ي زندگي، تازيانه مي زنند. در نتيجه، زن و شوهر مستأصل و درمانده، متحير مي شوند که چرا زندگي به اين مرحله تنزل کرده است. آن ها از اين حقيقت غافلند که عاطفه به همان اندازه که براي يک شروع خوب ضروري است، براي ادامه ي زندگي خوب نيز لازم است.
3.مثبت گرايي در برابر منفي گرايي
مثبت گرايي را مي توان «هنر خوب ديدن » ناميد که خود «هنر چگونه ديدن »است. زماني قابليت خوب ديدن را کسب مي کنيم که چشم هايمان را اينگونه تربيت کنيم. شخصيت هاي بزرگوار و کريم النفس، آن چنان بر تمامي اعضا و جوارح خود تسلط دارند که هر طور بخواهند و اراده کنند، مي بينند. از اين رو، مقدمه ي «مثبت گرايي »،«مثبت نگري »است. ابتدا بايد خوبي ها و جنبه هاي مثبت ها را ديد و سپس بدان ها گراييد. اعضاي خانواده ي متعادل با اتخاذ مثبت نگري و مثبت گرايي، در دو زمينه که شامل توجه به جنبه هاي خوب و برجسته ي زندگي به ويژه همسر است و نيز خويشتن داري از نگاه به نا محرم و کف نفس، يکي ا ز عوامل موفقيت را احراز مي کنند.
4.تفاهم در برابر تخاصم
اگر بتوانيم خود را در نقطه نظر همسرمان قرار دهيم، به گونه اي که نحوه ي تفکر و بينش او را نسبت به مسائل عينا درک کنيم و از ديدگاه او به مسائل و دنيا بنگريم، به مرز تفاهم با همسر خود رسيده ايم. در چنين موقعيتي، رابطه ي حسنه به مفهوم عميق آن بر زندگي ما سايه مي افکند. موقعيت هايي که در آن ها، تفاهم به عنوان عاملي تعادل بخش حضور مي يابد، دو گونه هستند:
تفاهم در خلوت
تفاهم درحضور ديگران
آنچه که در خلوت زندگي و فرصت هاي شخصي براي هر يک از دو زوج فراهم مي شود، حائز اهميت اساسي است. زن و شوهر بايد براي لحظه هايي که دور از هياهوي زندگي در کنار هم هستند، ارزش خاصي قائل شوند و اين لحظه ها را «براي هم» و «با هم » باشند. تفاهمي که زاييده ي چنين فرصتي است، رشد مي کند و در حضور ديگران به بار مي نشيند. مبناي تفاهم در خلوت و در حضور يکديگر، احساس ارزشي است که هر يک براي شخص مقابل قائل است. با اين زمينه ي مناسب، زوج ها فرصت مي يابند که درحضور ديگران، تفاهم خود را حفظ، و حتي با جديت خاصي، حريم يکديگر را مراعات کنند.به ويژه زماني که همسرشان به ايراد مطالبي مناسب در حضور جمع مي پردازد، هم فکر ي و هم دلي خود را با علامت تصديق و تائيد ابراز دارند و مطالب بي جا و غير ضروري او را با سکوت و پيشنهاد خويش، به مسير گفت و گوهاي ثمر بخش و سازنده باز گردانند. بدترين همسران، آن هايي هستند که بلافاصله اثر سخن همسرشان را در ديگران خنثا مي کنند.
5.هم گرايي در برابر واگرايي
يکي از عوامل تعيين کننده ي مو فقيت و شکست در زندگي، نحوه ي مديريت کانون خانواده است. چنانچه خانواده به صورت يک حوزه ي متشکل، وحدت يافته و منظم اداره شود، تصميمات، انديشه ها، و کنش ها به سوي يک کانون جهت مي يابند و مرکزيت مقتدر و متحدي به وجود مي آيد. زن و شوهر در اين کانون درکنار يکديگر قرار مي گيرند و به مرور زمان، قطب واحدي در تصميم گيري و هدايت زندگي شکل مي گيرد. چنين کيفيتي «هم کنشي »و يا «هم گرايي »نام دارد و از طريق آن، خط مشي خانواده براي حال و آينده، روشن و مشخص مي شود و الگوي مطلوبي براي تنظيم مناسبات هر کدام از زوج ها فراهم مي آيد. در اين جا اصطلاحا هم گرايي را مترادف با هماهنگي را مترادف با هماهنگي و واگرايي را مترادف با ناهماهنگي آورده ايم.
6.رفاقت در برابر لجاجت
روح حاکم بر خانواده ي «هم گرا »صميميت، يکدلي، يکرنگي و در يک کلمه «رفاقت »است. و جو غالب بر خانواده ي «واگرا »بيگانگي، فاصله ي عاطفي و در يک کلمه «لجاجت »است. هم گرايي در خانواده ي متعادل، حوزه ي وحدت يافته اي را مي آفريند
که بستر مساعدي براي شکوفايي و خلاقيت اعضاي خانواده است. واگرايي به نوبه ي خود طرحي از خانواده را در مي افکند که همچون دو حوزه ي جداگانه، شاهد به هدر رفتن ارزش ها ي زندگي است که صرف اصطحکاک و تقابل مي شود. اولين نام براي تحصيل روحيه ي رفاقت در زندگي مشترک، پذيرش همسر است. آن هايي که همسر شان را آن گونه که «هست » مي پذيرند، نه آن چنان که «مي خواهند باشد»، به اين مرحله ي ارزشمند نائل مي شوند که دوستي و رفاقت در روابط متقابلشان موج مي زند.
7.منطق در برابر زور
تعادل در زندگي مشترک زماني بر قرار مي شود که روابط متقابل بر پايه هاي عقلاني استوار باشد. آدمي به دليل حب نفس (خود دوستي )، پيوسته به جانب منا فع شخصي گرايش دارد و سياست جلب منفعت و دفع ضرر را بر خط مشي هاي ديگر ترجيح مي دهد. چنين نگرشي در زندگي دوران تجرد تا حدودي عملي و امکان پذير است، ولي در زندگي مشترک، به لحاظ پيدايش روابط و مناسبات جديد، سليقه هاي شخصي زن و شوهر در تقابل با يکديگر قرار مي گيرند؛ چون هر يک از دريچه ي منفعت شخصي به زندگي مي نگرد و ترجيحات او، از انواع نفساني است تا عقلاني.
8.شادکامي در برابر تلخ کامي
در اين جا سخن از مهم ترين عامل تعادل در خانواد ه، يعني مسرت زندگي و خوش رويي است که گويي تمام جنبه هاي حيات انساني را در خود متبلور مي کند. روابط اجتماعي، مشحون از تبادلات روحي و عاطفي ميان انسان هاست. بايد بپذيريم که در خلأ زندگي نمي کنيم و ناگزير از زندگي در جمع هستيم. هر نوع حالت روحي ما، اعم از شادي و غم، خواه ناخواه تأثيرات فوري و شخصي بر اطرافيان ما بر جاي مي گذارد. از اين رو، انتخاب نوع تأثير بر ديگران، بر عهده ي خود ماست. اين که علاقه مند باشيم بر ديگران تأثير مثبتي بگذاريم، يا ديگران خاطره ي نامطلوبي از ما در ذهن داشته باشند، بستگي به نوع گزينش ما دارد. هر نوع عاطفه اعم از شادکامي و يا تلخ کامي ما، بر همسر اثر تعيين کننده و مشخصي بر جاي مي گذارد. ما خود نيز از تأثيرات مسلم و انکار ناپذير روحيه ي همسرمان برکنار نيستيم. روحيات زن و شوهر به مثابه ظروف مرتبط عمل مي کنند.
9.آگاهي در برابر ناآگاهي
از آفت هايي که هر خانواده را تهديد مي کند، رشد خواسته ها و انتظارات زوج ها از يکديگر است؛ به گونه اي که اين قبيل توقعات به مرزي غير منطقي مي رسند و با مطرح شدن آن ها، آرامش به زندگي به هم مي ريزد. نقطه ي بحران در زندگي زماني فرا مي رسد که انتظارات غيرمنطقي و تأمين نشده روي هم انباشته مي شوند، آستانه ي مقاومت زن و شوهر به تدريج کاهش مي يابد. و در يک لحظه ي غيرقابل پيش بيني، درگيري به جود مي آيد. خانواده هاي متعادل با تنظيم و تدوين انتظارات و توقعات، راه را بر ورود هر عامل تفرقه و تزلزل در زندگي سد مي کنند، خواسته ها را در قالب بايسته ها مي ريزند و روح تفاهم و هم دلي را در زندگي تسري مي بخشند. اين مهم هنگامي مقدور است که زن و شوهر از حقوق خود و همسرشان به خوبي و وضوح آگاهي يابند.
10.بزرگ منشي در برابر کودک منشي
زوج ها بيش از هر مجموعه ي انساني ديگري که تصور شود، بايد از بزرگ منشي نسبت به يکديگر برخوردار باشند. از لوازم بزرگ
منشي، گذشت، عفو و تعامل با اطرافيان، به ويژه همسر است. نقطه ي مقابل چنين خصيصه اي، روش مقابله به مثل، شتابزدگي در انتقام و سياست ضربه در برابر ضربه است که تحت عنوان «کو دک منشي »از آن ياد مي کنيم.
1.احدي، حسن و جمهري، فرهاد. روان شناسي رشد. انتشارات پرديس. تهران. 1380.
2.ارونسون، اليوت. روان شناسي اجتماعي. ترجمه ي دکتر حسين شکر کن. انتشارات رشد. تهران. 1384.
3.اتکينسون و ديگران. زمينه ي روان شناسي (ج2).ترجمه ي دکتر محمد نقي براهني و ديگران. انتشارات رشد. تهران. 1381.
4.شيخي، دکتر محمد تقي. تحليل و کاربرد جمعيت شناسي. انتشارات اشراقي. تهران. 1378.
5.کو ئن، بروس. درآمدي به جامعه شناسي. انتشارات توتيا. تهران 1375.
6.گلمن، دانيل. هوش هيجاني. ترجمه ي نسرين پارسا. انتشارات رشد. تهران. 1383.
7.گيدنز، آنتوني. جامعه شناسي. ترجمه ي منوچهر صبوري. نشر ني. تهران.1378.
8.هيلز، دانيل. رهنمودهاي سلامت از زيستن (ج1). ترجمه ي دکتر الهه ميرزايي و ديگران. انتشارات فروردين. تهران. 1376.
برگرفته از: مجله ي مشاور مدرسه
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}