عقل عملى در آثار ابن سينا
عقل عملى در آثار ابن سينا
با مراجعه به آثار اين فيلسوف چهار اصطلاح درباره عقل عملى قابل تشخيص است. در برخى از اين اصطلاحات، عقل عملى تنها داراى كاركرد ادراكى است و به قوه درك كننده احكام كلى يا جزئى مربوط به عمل تفسير مىشود. در برخى ديگر از اصطلاحات، عقل عملى گذشته از كاركرد ادراكى، داراى كاركرد عملى نيز هست. با بررسى اين چهار اصطلاح معلوم مىشود كه هيچيك از آنها بر دو اصطلاح رايج در ميان فيلسوفان اسلامى منطبق نيست و در پايان مقاله سعى شده است چهار اصطلاح موصوف، به اصطلاح واحد و جامعى بازگردانده شود.
در كتابهاى فلسفى معانى مختلف و تقسيمات متعددى براى عقل ذكر شده است. از اين ميان مهمترين تقسيمى كه براى عقل بشرى بيان شده است، تقسيم عقل، به عقل نظرى و عقل عملى مىباشد.
با مرورى بر آنچه فيلسوفان اسلامى پيرامون عقل نظرى و عملى گفتهاند، در مىيابيم كه اصطلاح واحدى در اين باره در ميان آنان وجود ندارد و همين امر گاه باعثسوء برداشتها و تفسيرهاى نادرست از كلمات آنان مىگردد. نكته مهمتر اين است كه گاه در آثار يك فيلسوف به معانى مختلفى در اين باره بر مىخوريم. برجستهترين مصداق در اين زمينه، بزرگترين فيلسوف مشائى در جهان اسلام، ابو على سينا است.
هدف اين نوشتار طرح سخنان ابن سينا درباره عقل عملى، و استنباط معنا يا معانى عقل عملى از اين سخنان است. بديهى است كه چون عقل عملى قسيم عقل نظرى است و مقسم هر دو، عقل مىباشد، لازمه هر تفسيرى از عقل عملى، تفسيرى خاص براى عقل نظرى است و در سعه و ضيق محدوده كاركرد عقل نظرى مؤثر خواهد بود. قبل از طرح سخنان ابن سينا، بهتر است اشارهاى به ديگر نظرات مطرح شده در اين باره داشته باشيم و برخى مقدمات مفيد را براى بحث ذكر كنيم.
دو اصطلاح درباره عقل عملى
الف - اصطلاح مشهور عقل عملى: بسيارى از فيلسوفان اسلامى به پيروى از ارسطو، عقل عملى را همچون عقل نظرى، قوه درك كننده انسان معرفى مىكنند و تفاوت اين دو عقل را در مدركات آنها مىدانند.
بر اين اساس عقل نظرى قوه درك كننده امور نظرى است و عقل عملى قوه درك كننده خوب و بد اعمال. ارسطو بر آن بود كه تفاوت عقل نظرى و عملى در غايت آنهاست. غايت عقل نظرى، نظر است و غايت عقل عملى، عمل.
عقل عملى احكامى را درك مىكند كه در طريق عمل و به عنوان مقدمه و مبدء براى عمل قرار مىگيرند؛ در حالى كه عقل نظرى به جهتخود شناخت و نظر، به ادراك مىپردازد. (2)
فارابى در مورد عقل عملى مىگويد: «عقل عملى قوهاى است كه انسان بواسطه آن و از طريق تجارب بسيار و مشاهده اشياء محسوس، به مقدماتى دست مىيابد كه بر اساس آن پى مىبرد كه چه كار بايد كرد و چه كار نبايد كرد. البته در امورى كه انجام آنها در اختيار ماست. اين مقدمات نيز برخى كلى اند و برخى جزئى.» (3) بسيارى از متاخران نيز همين تفسير را براى عقل عملى بيان كردهاند. (4)
بر اساس اين اصطلاح تفاوت عقل نظرى و عملى در اين نيست كه يكى قوه اداراكى است و ديگرى قوه عمل كننده و همچنين تفاوت اين دو عقل در كلى و جزئى بودن مدركات آنها نيست. بلكه تفاوت عقل نظرى و عملى اين است كه نفس انسان با كمك عقل عملى به دنبال شناختى مىرود كه در طريق عمل واقع مىشود؛ اما با كمك عقل نظرى، آدمى شناخت را بخاطر خود شناخت مىخواهد و به شناختهايى دست مىيابد كه در طريق عمل قرار نمىگيرند.
ب. اصطلاح غير مشهور عقل عملى: برخى فيلسوفان عقل عملى را مرادف با اراده و به عنوان قوه عمل كننده در نظر مىگيرند. قطب الدين رازى از طرفداران اين نظريه است. او مىگويد: «قوهاى كه نفس، اشياء را با آن درك مىكند عقل نظرى است و قوهاى كه مصدر افعال است عقل عملى مىباشد». پس از اين مىگويد: «عقل نظرى هم امورى كه به عمل مربوط نمىشود را درك مىكند و هم امورى را كه به عمل تعلق دارد. در نتيجه حكمت نظرى و عملى نتيجه عقل نظرى است و عقل عملى به كمك ادراكات عقل نظرى، مصدر افعال است». (5)
از ظاهر برخى سخنان بهمنيار و ملاصدرا و برخى معاصران نيز همين اصطلاح قابل برداشت است. (6)
بر اساس اين اصطلاح، تفاوت عقل نظرى و عملى اين است كه عقل نظرى قوهاى درك كننده است و عقل عملى قوهاى عمل كننده، بنابراين ادراك همه مدركات مختص به انسان بر عهده عقل نظرى خواهد بود و حكمت نظرى و عملى، هر دو، دستاورد اين عقل است.
خلاصهاى از (علم النفس) انسانشناسى ابن سينا
او معتقد است كه انسان از سه نفس نباتى، حيوانى و انسانى برخوردار است. (8) نفس نباتى داراى سه قوه و در نتيجه سه كاركرد است. اول قوه غاذيه كه عمل هضم غذا را انجام مىدهد. دوم قوه نمو يا منميه يا ناميه كه عمل نشو و نما و زياد كردن جسم از اوست. و سوم قوه مولده كه عمل توليد مثل را انجام مىدهد. (9)
نفس حيوانى داراى دو قوه محركه و مدركه است. با قوه محركه، نفس بطور ارادى بدن را به حركت وا مىدارد و با قوه مدركه، جزئيات را درك مىكند. (10)
نفس انسانى از دو قوه عالمه و عامله برخوردار است. به اين دو قوه عقل نظرى و عقل عملى نيز گفته مىشود. توضيح اين دو قوه بخصوص عقل عملى موضوع اصلى اين نوشته است.
بدين ترتيب دو قوه محركه و مدركه ميان انسان و ديگر حيوانات مشترك است اما دو قوه عالمه (عقل نظرى) و عامله (عقل عملى) مختص آدمى است. نفس بر اساس قوه محركه بطور ارادى بدن را به حركت درمى آورد و با قوه مدركه جزئيات را درك مىكند. اين دو عمل يعنى تحريك ارادى و ادراك جزئى ميان انسان و چارپايان مشترك است. اما نوع خاصى از ادراك يعنى ادراك كليات و نوع خاصى از عمل، يعنى عمل بر اساس تامل عقلانى وجود دارد كه مختص انسان است.
از آن جا كه عقل عملى (قوه عامله) با قوه محركه مرتبط است، مناسب است توضيحى درباره قوه محركه داشته باشيم.
قوه محركه و اراده
ابن سينا قوه محركه را دو قسم مىداند و نام قوه محركه را بر دو قوه اطلاق مىكند. يكى از اين دو قوه در نفس است و ديگرى در بدن. قوه محركه موجود در نفس همان قوه نزوعيه شوقيه است. اين قوه خود داراى دو شعبه قوه شهوانى و قوه غضبى است. قوه شهوانى قوهاى است كه بخاطر طلب لذت، باعث تحريك انسان به سمت اشياء مورد تخيل مىشود و قوه غضبى به خاطر طلب غلبه، انسان را تحريك مىكند تا از شىء مورد تخيل خود را دور كند. بطور خلاصه قوه شهوانى براى جلب ملايم است و قوه غضبى براى دفع منافر.
قوه محركه موجود در بدن، قوهاى است كه در عضلات وجود دارد و باعثحركت كردن اعضاى بدن و انجام عمل مىشود. (11)
به قوه نخست، شوقيه و باعثه و نزوعيه مىگويند چون اين قوه در انسان شوقى نسبتبه عمل ايجاد مىكند و سپس موجب برانگيخته شدن و انبعاث قوه محركه بدن مىشود و آن را از حالتسكون برمى كند و نزع مىكند و به حركت وامى دارد.
به قوه دوم، فاعل حركت مىگويند چون بدن را به حركت مىاندازد و فعل حركت مستقيما به اين قوه برمىگردد. به ديگر سخن، مبدا قريب حركت همين قوه موجود در عضلات است.
بدين سان قوه محركه اول با ايجاد شوق در نفس، باعث فعال شدن قوه محركه دوم مىگردد و اين قوه دوم مستقيما عمل را انجام مىدهد.
ابن سينا گاه تنها قسم دوم قوه محركه، يعنى قوه عضلات را قوه محركه مىنامد و قسم اول يعنى قوه شوقيه را از اعوان و انصار قوه محركه مىداند. (12)
فيلسوف ما در برخى از مواضع، بحثخود را كاملتر بيان مىكند و اظهار مىدارد كه قوه محركه اول يعنى قوه شوقيه غير از اين كه باعث ايجاد شوق مىشود، در انسان اراده يا اختيار يا اجماع را نيز ايجاد مىكند و تنها پس از موجود شدن اراده در نفس است كه قوه محركه دوم، عمل را در خارج محقق مىكند. (13)
بر اساس اين سخنان فرمول عمل ابن سينا به اين صورت خواهد بود: علم - شوق - اراده - تحريك عضلات - عمل. در اين فرمول شوق و اراده از قوه محركه نفس صادر مىشود و تحريك عضلات از قوه محركه بدن، تفاوت انسان و چارپايان در اين فرمول به تفاوت علم آنها برمى گردد. در چارپايان حس و خيال و وهم منشا شوق است ولى در انسان گذشته از اين سه قوه، قوه عقل نيز منشا شوق مىباشد.
عقل عملى در سخنان ابن سينا
بر اين اساس، پس از اين، به منظور يكسان سازى عبارات در همه مواردى كه ابن سينا از قوه عامله يا عقل عملى استفاده مىكند، عقل عملى را بكار خواهيم برد.
ابن سينا در طبيعيات شفا و نجاة مىگويد: «عقل عملى مبدا تحريك كننده بدن انسان به افعال جزئى برآمده از رويه و تفكر است. » (18) او پس از اين به توضيح كاركردهاى عقل عملى مىپردازد و مىگويد: «عقل عملى داراى سه اعتبار و جهت است و بر اساس هر يك از اين جهات، اعمال خاصى از انسان صادر مىشود: جهت اول در مقايسه با قوه حيوانى نزوعى، جهت دوم در مقايسه با قوه حيوانى متخيله و متوهمه، و جهتسوم در مقايسه با خودش».
عقل عملى در مقايسه با قوه حيوانى نزوعى باعثحدوث حالاتى همچون خجالت، حيا، خنده و گريه مىشود كه مختص انسان است. عقل عملى در اثر فعل و انفعالى كه به سرعت در انسان رخ مىدهد، آماده مىشود تا اين گونه حالات را در انسان توليد كند.
عقل عملى در مقايسه با قوه حيوانى متخيله و متوهمه، قوهاى است كه قوه حيوانى متخيله و متوهمه را در استنباط تدابير در امور حادث و فاسد شدنى و استنباط صنايع انسانى به كار مىگيرد.
عقل عملى در مقايسه با خودش، قوهاى است كه با كمك عقل نظرى به آرايى كه به اعمال تعلق دارد و مشهورات ناميده مىشود، دست مىيابد، مثل اين كه دروغ و ظلم قبيح و زشت است. (19)
ابن سينا مشابه مطالب شفا و نجاة را در كتاب عيون الحكمة ذكر مىكند، بدون آن كه ذكرى از عقل عملى يا قوه عامله به ميان آورد. او مىگويد: «از جمله حيوانات انسان است كه داراى نفس ناطقه است. نفس ناطقه داراى خواصى است. برخى از اين خواص از باب ادراك است، برخى از باب فعل، و برخى از باب انفعال. از ميان اين سه، تنها ادراك مختص به انسان (ادراك كليات) بدون نياز به بدن از نفس صادر مىشود. افعال و انفعالات نفس به كمك بدن از نفس صادر مىگردد. اما افعالى كه با مشاركتبدن و قواى بدنى از نفس صادر مىشود؛ عبارت است از تعقل و رويه در امور جزئى در كارهايى كه سزاوار است عمل شود يا سزاوار نيست عمل شود، به حسب اختيار. استنباط صناعات عملى و تصرف در آنها مانند كشاورزى و نجارى به همين باب تعلق دارد. اما انفعالات، حالتهايى هستند كه پس از استعدادها و آمادگيهايى كه با مشاركت نفس ناطقه بر بدن عارض مىشوند، پديد مىآيند. مانند استعداد خنده، گريه، خجالت، حيا، رحمت، رافت و الفت». (20)
در عبارتهاى بالا هر چند انفعالات از افعال جدا شده است، اما همه اينها از امور عملى مختص به انسان شمرده شده كه از نفس با مشاركتبدن صادر مىشوند. خود افعال هم به دو قسم «استنباط حسن و قبح در امور جزئى» و «استنباط صنايع» تقسيم شده است. بنابراين سه عملكردى كه در شفا و نجات به عقل عملى نسبت داده مىشود، در عيون الحكمه به نفس ناطقه، از آن جهت كه با بدن مرتبط است، منسوب مىگردد.
تفاوتى كه ميان اين دو تبيين از عقل عملى وجود دارد اين است كه در تبيين اول كه در شفا و نجاة ذكر شده است، كاركرد سوم عقل عملى، ادراك آرايى كه به اعمال تعلق مىگيرد بيان شده و اين آرا مىتواند آراى كلى مربوط به عمل، همچون «ظلم قبيح است» باشد، يا آراى جزئى مربوط به عمل، همچون «اين كار قبيح است و نبايد انجام شود». در حالى كه در تبيين دوم كه در عيون الحكمة آمده است، تنها آراى جزئى مربوط به عمل مطرح است.
به هر حال بر اساس سخنانى كه در شفا نجاة و عيون الحكمه ذكر شده است، انفعالات مختص به انسان و استنباط صنايع انسانى و ادراك حسن و قبح اخلاقى، سه كاركرد عقل عملى است. از اين ميان، كاركرد اول، عملى است و دو كاركرد اخير ادراكى اند، هر چند مربوط به عمل. بنابراين عقل عملى قوهاى صرفا عملى يا ادراكى نيست، بلكه هم عمل كننده است و هم ادراك كننده. اما از آن جا كه مدركات او مقدماتى براى انجام اعمالند، به آن قوه عامله مىگويند.
ابن سينا در رساله نفس از ميان سه كاركردى كه در كتابهاى شفا و نجاة و عيون الحكمة براى عقل عملى بيان كرده بود تنها دو كاركرد اخير را كه كاركردهايى ادراكىاند، مورد اشاره قرار مىدهد و مىگويد: «قوة عامله آن است كه وى را عقل عملى خوانند و اخلاق نيك و بد از او مىآيد و استنباط صناعت.» (21)
ظاهرا منظور ابن سينا از اين كه عقل عملى را مبدا اخلاق نيك و بد معرفى مىكند آن است كه عقل عملى با ادراك افعال خوب و بد، منشا اخلاق خوب و بد مىگردد، زيرا ادراك اعمال خوب و بد، مبدا عمل است، هر چند مبدا بعيد. از اين عبارت ابن سينا نمىتوان مشخص كرد كه درك احكام جزئى عمل، كاركرد عقل عملى استيا درك هر گونه حكم مربوط به عمل، اعم از حكم كلى يا جزئى.
ابن سينا در كتاب اشارات تنها به كاركرد سوم عقل عملى اشاره مىكند و تفسير خاصى از آن ارائه مىكند. او مىگويد: «از جمله قواى نفس، قوهاى است كه نفس به جهت تدبير بدن نيازمند آن است و نام عقل عملى مخصوص همين قوه است. كار اين قوه استنباط آن دسته از كارهاى انسانى و جزئى است كه واجب است انجام شود تا اين كه آدمى به اغراض اختيارى خود نائل شود. اين استنباط، از مقدمات كلى اولى و مشهور است و تجربى عقل نظرى است». (22)
به نظر مىرسد سخنان ابن سينا در اشارات نيازمند توضيح است. به خصوص با توجه به اين كه اشارات آخرين كتاب ابن سيناست و در نتيجه آراى او در اين كتاب نهايىترين نظرات فيلسوف ماست.
از سخنان ابن سينا در اشارات چنين استفاده مىشود كه عقل عملى قوهاى است كه نفس به وسيله آن احكام جزئى مربوط به عمل را از احكام كلى عملى استنباط مىكند. اما استنباط احكام كلى عملى بر عهده عقل نظرى است. بدين ترتيب عقل نظرى گذشته از اين كه احكام كلى حكمت نظرى را استنباط مىكند، استنباط احكام كلى حكمت عملى را نيز بر عهده دارد. آن چه بر عهده عقل عملى است، استنباط احكام جزئى عملى از احكام كلى عملى است. براى مثال اين احكام كه «عدالت نيكو است» و «ظلم قبيح است» و «راستگويى خوب است» - خواه اين احكام را احكام اولى بدانيم خواه از مشهورات و خواه احكامى كه آدمى بر اساس تجارب خويش بدانها دستيافته است - احكامى هستند كه عقل نظرى آنها را استنباط مىكند. وقتى عقل نظرى اين احكام را صادر كرد، هر يك از اين احكام به منزله كبراى قياس لحاظ مىشوند كه پس از منضم شدن صغرى به آن، عقل عملى حكم جزئى استنباط مىكند. براى مثال از دو مقدمه: «اين عمل عدل است» و «عدل نيكو است»، نتيجه مىگيرد كه «اين عمل نيكو است».
از آن جا كه صغرى معنايى جزئى است و ادراك معانى جزئى با قوه وهم است، لذا قوه واهمه آن را ادراك مىكند. و چون كبرى حكم كلى است و ادراك حكم كلى بر عهده عقل نظرى است، بنابراين عقل نظرى آن را درك مىكند. در نهايت اين عقل عملى است كه پس از اخذ دو مقدمه مذكور نتيجه را از آنها استنباط مىكند، زيرا نتيجه حكم جزئى مربوط به عمل است و استنباط چنين حكمى بر عهده عقل عملى است.
بدين سان عقل عملى به كمك عقل نظرى حكم جزئى را ادراك مىكند و وظيفه عقل عملى ادراك حكم جزئى عملى و استنباط اين حكم از حكم كلى عملى است. (23)
ابن سينا در كتاب شفا نيز مطلب كتاب اشارات را با توضيحى بيشتر ذكر مىكند و مىگويد: انسان قوهاى دارد كه اختصاص به درك آرا و احكام كلى دارد و قوهاى نيز دارد كه مختص رويه و تفكر در آن دسته از امور جزئى مفيد و مضر است كه سزاوار ستبدانها عمل شود يا از آنها اجتناب شود. يعنى امورى كه خوب و بد و خير و شراند. اين كار از طريق نوعى قياس و تامل انجام مىپذيرد. اين قوه در قياس خود كبرى را از قوه اولى كه كليات را ادراك مىكند اخذ مىكند و خود به نتايج جزئى مربوط به عمل دست مىيابد.
قوه اول عقل نظرى ناميده مىشود و به قوه دوم عقل عملى مىگويند. عقل نظرى با صدق و كذب كار دارد و عقل عملى با خير و شر در جزئيات. عقل نظرى با واجب و ممتنع و ممكن كار دارد و عقل عملى با قبيح و جميل و مباح. مبادى عقل نظرى اوليات است و مبادى عقل عملى مشهورات و مقبولات و مظنونات و تجربيات ادراك شده با وهم ظنى. (24)
دليل اين كه ابن سينا قوه مورد بحث را عقل عملى يا قوه عامله مىنامد اين است كه عمل قوه مذكور در مبادى عملى انسانى واقع مىشود. به اين بيان كه در فعل انسانى احكام همين عقل باعثشوق و اراده و در نتيجه عمل مىگردد.
عقل نظرى تنها احكام كلى را درك مىكند و احكام كلى حتى اگر مربوط به عمل باشند، نمىتوانند باعثبرانگيخته شدن شوق و اراده و انجام عمل گردد و تنها امرى نظرى و فكرى است. از اين روست كه ابن سينا قوه درك كننده احكام كلى (خواه احكام كلى صرفا نظرى و خواه احكام كلى مربوط به عمل) را عقل نظرى مىنامد.
در ابتداى بحث از عقل عملى، از كتاب شفا و نجاة عبارتى را نقل كرديم كه در آن ابن سينا عقل عملى را به عنوان مبدا تحريك كننده بدن توصيف كرد. تفسير اين عبارت بر اساس مطالبى كه ذكر شد اين خواهد بود كه منظور ابن سينا اين نيست كه عقل عملى مستقيما باعث تحريك بدن مىگردد، همان طور كه كاركرد قوه محركه همين بود. بلكه مقصود اين است كه عقل عملى يكى از مبادى تحريك كننده بدن است، هر چند مبدا بعيد و با واسطه. به ديگر سخن تنها مبدا تحريك كننده بدن كه مختص به انسان است. عقل عملى است و ديگر مبادى ميان انسانها و چارپايان مشترك است. همين مطلب باعثشد كه ابن سينا عقل عملى يا قوه عامله و قوه محركه را از هم تمايز دهد و عقل عملى يا قوه عامله را مختص آدمى بداند. بدين سان آن قوهاى كه مبدا عمل بوده و مختص انسان است عقل عملى است و از همين رو مناسب است كه آن را قوه عامله انسانى بناميم. جمله ابن سينا در شفا و اشارات چنين بود: «قوه عامله (عقل عملى)، مبدا تحريك كننده بدن انسان به افعال جزئى برآمده از رويه و تفكر است». (25)
ابن سينا در رساله حدود ضمن بيان معانى مختلف عقل، درباره عقل عملى مىگويد: «قوهاى كه مبدا تحريك قوه شوقيه استبه سوى جزئياتى كه اختيار مىشود تا آدمى به غايات ظنى يا علمى دستيابد». (26)
ابن سينا در عيون الحكمه مىگويد: «نفس ناطقه دو قوه دارد، يكى از آن دو زمينه عمل را فراهم مىكند. اين قوه به بدن مرتبط است و بوسيله آن ميان آنچه سزاوار عمل كردن است و آنچه سزاوار نيست عمل شود و ميان خوب و بد در جزئيات تميز داده مىشود. اين قوه عقل عملى نام دارد. قوه دوم، نفس را آماده نظر مىكند. اين قوه به عالم بالا مرتبط است و فيض الهى را دريافت مىكند و به ادراك معقولات و كليات نايل مىگردد [كه عقل نظرى ناميده مىشود]». (27)
همان طور كه مىبينيم سخنان ابن سينا در رساله حدود و فقره نقل شده از عيون الحكمه هماهنگ با سخنان او در اشارات است.
اين سخنان ابن سينا درباره عقل عملى را مىتوان به چهار قسم و با ملاحظاتى به سه يا دو قسم تقسيم كرد:
1. عقل عملى سه كاركرد دارد، يكى از آنها كاركرد مستقيما عملى است و دو كاركرد ديگر ادراكى و بطور غير مستقيم عملى است. اين سه كاركرد عبارتند از: انفعالات، استنباط صنايع انسانى، ادراك خوب و بد اعمال. اين بيان در كتابهاى شفا و نجاة ديده مىشود.
2. در فقرهاى از عيون الحكمة همان بيان اول ذكر شده است، با اين تفاوت كه كاركرد سوم، استنباط احكام جزئى مربوط به عمل تفسير شده است نه ادراك هر نوع حكم اعم از جزئى و كلى درباره عمل.
3. در رساله نفس از ميان سه كاركردى كه در بيان اول و دوم آمده است تنها به دو كاركرد اخير كه كاركردهاى ادراكى. مربوط به عمل هستند اشاره شده است. ضمن آن كه كاركرد سوم به شكل مبهم بيان شده و لذا هم قابل تاويل به تفسير بيان اول است و هم مىتوان آن را به تفسير بيان دوم درباره كاركرد سوم تاويل كرد.
4. در كتاب اشارات و قوهاى از كتاب شفا تنها كاركرد سوم براى عقل عملى بيان مىشود آن هم به معناى استنباط احكام جزئى مربوط به عمل.
با توجه به تصريحاتى كه در كتابهاى اشارات و شفا و عيون الحكمة در مورد تفسير كاركرد سوم وجود دارد به نظر مىرسد عبارات بيان اول و سوم درباره كاركرد سوم را بايد بر تفسيرى كه در بيان دوم و چهارم آمده حمل كرد و تنها ادراك احكام جزئى عملى را وظيفه عقل عملى دانست و ادراكات كلى مربوط به عمل را به عقل نظرى منسوب كرد. بدين ترتيب بيان اول و دوم، بيان واحدى خواهند شد و سخنان ابن سينا سه قسم خواهد بود.
مىتوان بر اساس اين سؤال كه آيا عقل عملى تنها قوهاى ادراكى است و يا غير از ادراك، انفعالات مختص انسان نيز از او صادر مىشود؟، سخنان ابن سينا را به دو قسم تقسيم كرد و كه ابن سينا در برخى بيانها (بيان اول و دوم) عقل عملى را داراى كاركرد ادراكى و غير ادراكى مىداند اما در برخى بيانها (بيان سوم و چهارم) تنها كاركرد ادراكى را براى عقل عملى قائل است. به هر حال در مقام جمع بندى سخنان ابن سينا دو راه حل پيش روى ماست. يا اين كه كتاب اشارات را اصل قرار دهيم و با توجه به اين كه آخرين كتاب ابن سينا همين كتاب است، معتقد شويم كه او در اشارات دو كاركرد اول عقل عملى را كنار گذاشته است و تنها استنباط حكم جزئى عملى را به عقل عملى نسبت مىدهد. و يا اين كه مطالب كتابهاى ديگر را نيز معتبر بدانيم و معتقد شويم كه ابن سينا هر سه كاركرد را براى عقل عملى در نظر مىگيرد ولى گاه تنها به دو كاركرد و گاه به يكى از آنها اشاره مىكند.
به اقتضاى قاعده «الجمع مهما امكن اولى من الطرح» راه حل دوم درستتر مىنمايد و به اين ترتيب همه سخنان فيلسوف ما معتبر خواهد ماند؛ البته با برخى تفسيرها كه ذكر شد. در تاييد اين نظر مىتوان گفتبه اعتقاد ابن سينا كاركرد سوم مهمترين كاركرد عقل عملى است و لذا حتى در شفا و اشارات هنگامى كه او سه كاركرد را براى عقل عملى بيان مىكند، تنها كاركرد سوم را عمل فى نفسه عقل عملى و عمل اين قوه در مقايسه با خودش مىداند و دو كاركرد ديگر را اعمال عقل عملى در مقايسه با قواى حيوانى معرفى مىكند، بر اين اساس هدف ابن سينا در كتاب اشارات توضيح كاركرد اصلى عقل عملى است.
در توجيه انتساب دو كاركرد ديگر به عقل عملى، بخصوص كاركرد اول كه اصولا عملى غير معرفتى است، اين نكته قابل توجه است كه ابن سينا تمايز نفس انسانى نسبتبه نفس حيوانى را در داشتن دو قوه عالمه و عامله يا عقل نظرى و عملى مىداند. از سوى ديگر قوه عالمه يا عقل نظرى تنها به ادراك كليات مىپردازد و با عالم بالا و عقل فعال مرتبط است. بنابراين بقيه فعاليتهاى انسانى اعم از ادراكى و غير ادراكى را بايد به قوه باقى مانده يعنى قوه عامله يا عقل عملى نسبت داد. بدين سان نه تنها ادراك احكام جزئى مربوط به عمل انسانى و اخلاقى بلكه استنباط صنايع انسانى كه حيوانات قادر به آن نيستند و همچنين انفعالاتى چون خجالت و تعجب و خنده و گريه كه در ديگر حيوانات وجود ندارد، همگى بايد به قوه عامله و عقل عملى نسبت داده شود. هر چند از ميان اينها مهمترين و اصلىترين عملكرد و عقل عملى، ادراك احكام جزئى عملى است.
سخنان ابن سينا در كتاب مبدا و معاد را مىتوان تاييدى براى اين وجه جمع دانست. او مىگويد: «نفس ناطقه داراى دو قوه است، يكى قوه مدركه عالمه و ديگرى قوه محركه عامله، قوه مدركه عالمه تنها كليات را ادراك مىكند، و قوه محركه عامله به اعمال مختص انسان مربوط است. از اين رو، اين قوه صناعات انسانى را استنباط مىكند و به خوب و بد اعمال معتقد مىشود... زيركى و نادانى و حكمت عملى كه در ميان اين دو است و بطور كلى همه افعال انسانى به قوه عامله مربوط مىشود. اين قوه در بسيارى موارد از قوه عامله و نظرى كمك مىگيرد. به اين صورت كه حكم كلى در نزد قوه نظرى است و حكم جزئى مربوط به عمل، در نزد قوه عملى است». (28)
اگر بخواهيم مقايسهاى ميان دو اصطلاح مشهور و غير مشهور فلاسفه اسلامى با سخنان ابن سينا داشته باشيم، به نظر مىرسد هيچ يك از چهار بيان ابن سينا بر اين دو اصطلاح منطبق نيست. زيرا آن جا كه ابن سينا براى عقل عملى تنها كاركرد ادراكى را بيان مىكند، ادراكات عقل عملى را ادراكات جزئى مىداند و ادراكات كلى مربوط به عمل از آن عقل نظرى است. در حالى كه در اصطلاح مشهور، عقل عملى كليات مربوط به عمل را نيز درك مىكند. در بيانهايى هم كه ابن سينا كاركرد غير ادراكى را براى عقل عملى در نظر مىگيرد، كاركرد ادراكى را هم قبول دارد، در حالى كه بر اساس اصطلاح غير مشهور هر گونه ادراك از عقل عملى سلب مىشود و عقل عملى مرادف با اراده انگاشته مىشود.
پي نوشت :
1) دانشجوى دكترى فلسفه دانشگاه تهران
2) ر. ك: ارسطو، درباره نفس، ترجمه: عليمراد داوودى، تهران، انتشارات حكمت، 1366، ص 260.
3) ابونصر فارابى، فصول منتزعه، تحقيق فوزى مترى نجار، تهران، انتشارات الزهراء، 1405 ه. ق، ص 54- 55.
4) علامه حلى، الجوهر النضيد، قم، انتشارات بيدار، 1363، ص 233؛ محمدرضا المظفر، اصول الفقه، قم، اسماعيليان، ج 1- 2، ص 222؛ مطهرى مرتضى، فلسفه اخلاق، تهران، صدرا، 1374، ص 64؛ مصباح محمد تقى، دروس فلسفه اخلاق، تهران، انتشارات اطلاعات، 1367، ص 48.
5) قطب الدين رازى، حاشيه اشارات، تهران، دفتر نشر كتاب، 1403 ه. ق، ج 2، ص 352- 353.
6) ر. ك: بهمنيار، التحصيل، تصحيح مرتضى مطهرى، تهران، دانشگاه تهران، 1375، ص 789- 790، ملاصدرااسفار، قم، منشورات مصطفوى، ج 6، ص 354، جوادى آملى، رحيق مختوم، ج1، بخش 1، ص 122؛ تبيين براهين اثبات خدا، ص 76.
7) ابن سينا، رساله نفس، تصحيح: دكتر موسى عميد، تهران، انجمن آثار ملى، 1331، ص 11؛ طبيعيات شفا، با مقدمه ابراهيم مدكور، ج 2، ص 10.
8) ر. ك: رساله نفس، صص 11- 13.
9) ر. ك: همان ماخذ؛ اشارات، ج 2، صص 407- 409؛ طبيعيات شفا، ج 2، صص 32- 33؛ النجاة، تهران، دانشگاه تهران، 1364، صص 318- 320.
10) ر. ك: رساله نفس، صص 13 و 15؛ النجاة، صص 321- 320؛ طبيعيات شفا، ج 2، صص 32- 33.
11) ر. ك: رساله نفس، صص 15- 16؛ النجاة، ص 321، طبيعيات شفا، ج 2، ص 33.
12) ر. ك: ابن سينا، عيون الحكمة، تهران، دانشگاه تهران، 1333، ص 30.
13) ر. ك: طبيعيات شفا، ج 2، صص 172- 174؛ الهيات شفا، صص 174 و 284؛ اشارات، ج 2، صص 412- 413؛ التعليقات، تصحيح عبدالرحمن بدوى، قم، دفتر تبليغات، صص 16، 18، 5، 117.
14) ر. ك: طبيعيات شفا، ج 2، ص 37، النجاة، ص 330.
15) النجاة، ص 331.
16) طبيعيات شفا، ج 2، ص 37.
17) رساله نفس، ص 24.
18) طبيعيات شفا، ج2، ص 3؛ النجاة، ص 330.
19) طبعيات شفا، ج 2، ص 37، النجاة، ص 330- 331.
20) عيون الحكمه، ص 31.
21) رساله نفس، ص 24.
22) اشارات، ج 2، صص 352- 353.
23) خواجه نصير الدين طوسى در شرح عبارتهاى ابن سينا در اشارات كه نقل شد، مىگويد: عقل عملى حكم كلى مربوط به عمل را از مقدمات كلى عقل نظرى استنباط مىكند و پس از آن از اين حكم كلى كه به منزله كبرى است، و نيز صغراى جزئى، حكم جزئى مربوط به عمل را استنباط مىكند. بنابراين استنباط حكم كلى و جزئى از كاركردهاى عقل عملى است. اين سخن هر چند مىتواند سخنى درستباشد اما به سختى مىتوان آن را از كلمات ابن سينا برداشت كرد. زيرا اوتصريح مىكند كه عقل عملى حكم جزئى را از مقدمات كلى عقل نظرى استنباط مىكند. سخنان ابن سينا كه پس از اين نقل خواهد شد نيز مؤيدى استبر اين مطلب. پبايد توجه داشت كه سخن بر سر استنباط حكم كلى مربوط به عمل است نه صرفا ادراك آن. ظاهر سخن ابن سينا اين است كه حكم كلى مربوط به عمل را عقل نظرى استنباط مىكند و عقل عملى پس از اخذ اين حكم كلى و ادراك آن با ضميمه كردن صغرى، نتيجه را استنباط مىكند.
24) طبيعيات شفا، ج 2، صص 184- 185.
25) طبيعيات شفا، ج 2، ص 37، النجاة، ص 330.
26) رسالة الحدود، مندرج در الرسائل، ص 88.
27) عيون الحكمة، ص 362.
28) ابن سينا، المبدء و المعاد به اهتمام عبدالله نورانى، تهران، انتشارات مك گيل و دانشگاه تهران، 1363، ص 96.
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}