فرهنگ وقف در تاريخ اسلام، موقوفات پيامبر اسلام و اهل بيت
فرهنگ وقف در تاريخ اسلام، موقوفات پيامبر اسلام و اهل بيت
پيامبر اسلام (ص) و ائمه (ع) گذشته از اين که به فقرا، ضعفا،مستمندان و قشرهاي محروم اجتماع کمک ميکردند، آيندگان را نيز فراموش نميکردند و با به جا گذاشتن صدقات و موقوفات زيادي از املاک وزمينها و اموال خويش، سنت حسنه وقف را پايهريزي کردند. يکي از فصول درخشان زندگاني اين پيشوايان بزرگ، اقدامات آنان در زمينه وقف است که هم مردم را به وقف تشويق ميکردند و هم شخصاً املاک و داراييهاي ارزندهاي را وقف ميکردند.
نکتهاي که در وقف اموال وجود دارد اين است که: 1- مالي که وقف ميشود بايد ملک شخصي باشد 2-از راه حلال بدست آمده باشد.
مالک ميتواند تمام يا قسمتي از مال خود را جهت نزديک شدن به خدا وقف کند. وقف عبارت است از اينکه عين مال را حبس کنند، يعني براي ابد فروش و انتقال آن به غير را ممنوع سازند در وقف بايد صيغه خوانده شود مثل اينکه بگويد: (من اين را وقف کردم) و يا حبس کردم و منافعش را به طور رايگان در اختيار اشخاصي حقيقي يا حقوقي قرار دهند
هدف اصلي از وقف، تأمين و تثبيت محل سکونت ومنبع ارتزاق و تأمين قسمتي از نيازمنديهاي عمومي و گسترش فرهنگ و تشويق به احداث بناهاي علمي، بهداشتي و مذهبي است.
فقه اسلام در چهارده قرن قبل براي وقف اهميت خاصي قايل گرديده و يک بخش مهم و تقريباً مفصل از کتب فقه و حديث و قوانين اسلامي ويژه احکام و مقررات وقف و صدقات جاريه و کارهايي است که براي عموم مردم مفيد است.
اسلام با طرح مسأله وقف و تشويق به صدقات جاريه از يک طرف اختيارات و نظرات مالک را نسبت به ملک خود (حتي سالها پس از مرگش) محترم و نافذ شمرده و از طرفي قدم اساسي را در راه گسترش علم و دانش و پرورش دانشمندان برداشته و بناي عمران و آبادي شهرها ودهات و رفاه عموم را حتي در بيابانها و جاهاي دور از آبادي پايهريزي نموده است.
جايگاه وقف، موقوفات پيامبر اسلام(ص)، موقوفات اهل بيت (ع)، وقفنامههاي ائمه (ع)
وقف عبارت است از اينکه عين مال را حبس کنند، يعني براي ابد فروش و انتقال آن به غير را ممنوع سازند در وقف بايد صيغه خوانده شود مثل اينکه بگويد: (من اين را وقف کردم) و يا حبس کردم و منافعش را به طور رايگان در اختيار اشخاصي حقيقي يا حقوقي قرار دهند، و اينکار فضيلتش بسيار و ثوابي بيشمار دارد چنانکه از امام صادق عليه السلام به نقلي صحيح روايت شده که فرمود: هيچ پاداشي بعد از مرگ آدمي به آدمي نمي رسد مگر از سه چيز يکي صدقه اي که در زمان زندگي خود جريان داده باشد که بعد از مرگ او نيز جاري باشد و دوم سنت هدايتي که باب کرده باشد که تا مردم به آن سنت عمل کنند پاداش آن بعد از مرگ وي به وي مي رسد و سوم فرزند صالحي که بعد از او برايش دعا کند و به اين مضمون رواياتي بسيار است.تحرير الوسيله امام (ره) جلد سوم قسمت کتاب وقف و عقود هم خانواده آن)
از جالبترين تعاليم اجتماعي اسلام که براساس تعاون و حس نوعدوستي بنا نهاده شده، مسأله وقف و صدقات جاريه است.
هدف اصلي از وقف، تأمين و تثبيت محل سکونت ومنبع ارتزاق و تأمين قسمتي از نيازمنديهاي عمومي و گسترش فرهنگ و تشويق به احداث بناهاي علمي، بهداشتي و مذهبي است.
اسلام با اين کار يک برنامه عالي انساني را بنيانگذاري کرد که در اثر آن عواطف بشر دوستي زنده شد.
اسلام با اين ابتکار تا آن جا در روح و اخلاق مردم اثر گذاشت که از مال خود چشم ميپوشند و با وقف کردن قسمتي از اموال خويش به نفع کساني که بايد حمايت شوند وسيله آسايش آنان را فراهم ميکنند و نيازمنديهاي نسلهاي آينده را نيز از طريق وقف تأمين ميکنند.
فقه اسلام در چهارده قرن قبل براي وقف اهميت خاصي قايل گرديده و يک بخش مهم و تقريباً مفصل از کتب فقه و حديث و قوانين اسلامي ويژه احکام و مقررات وقف و صدقات جاريه و کارهايي است که براي عموم مردم مفيد است.
اسلام با طرح مسأله وقف و تشويق به صدقات جاريه از يک طرف اختيارات و نظرات مالک را نسبت به ملک خود (حتي سالها پس از مرگش) محترم و نافذ شمرده و از طرفي قدم اساسي را در راه گسترش علم و دانش و پرورش دانشمندان برداشته و بناي عمران و آبادي شهرها ودهات و رفاه عموم را حتي در بيابانها و جاهاي دور از آبادي پايهريزي نموده است.
انفاق به فقرا و صدقات مستمرّ به مستمندان و بذل و بخشش به نيازمندان، هدف والاي اهل بيت عليهم السلام بوده و همواره آسودگي ديگران و رفع احتياج مسلمانان را، حتي بر زندگي روزمره خود ترجيح مي دادند آنگونه زندگي ميکردند که بينواترين افراد مسلمانان زندگي مي کنند تا از وضع خويش دلشکستگي نداشته باشند و در تحمّل ناملايمات و مشکلات روزگار، صبر و شکيبايي پيشه کنند.
در اين مقاله به قسمتي از وقف ائمه عليهم السلام اشاره شده است.
نکتهاي که در اين جا نبايد از آن غفلت ورزيد اين است که غرض از ذکر اين مسائل و بيان وقفها و صدقههاي اهل بيت (ع) اين است که آنان اموالي که وقف ميکردند، ملک شخصي شان بود که از طرق گوناگون جزء اموالشان به حساب مي آيد و اگرملک شخصي آنها نبود نميتوانستند وقف کنند. چرا که انسان به طورقطع وقتي ميتواند تمام يا قسمتي از اموال خود را وقف نمايد و در راه خدا براي استفاده يک قشر خاص يا جميع مسلمانان و... قراردهد که ملک شخصي او باشد. پيامبر اکرم (ص) در غابه (جايي نزديک مدينه در راه شام) وقتي کنار چاه هم رسيد، مسلمانان گفتند: اي رسول خدا آيا اين چاه را مصادره نميکنيد؟ فرمود:خير، ولي يک نفر اين چاه را بخرد و بهاي آن صدقه داده شود. طلحة بن عبيدالله آن را خريد و وقف کرد(1).
به ديگر سخن، وقف کردن چيزي وابسته به ملکيت خصوصي است که اگر شخصي مالک چيزي نباشد نميتواند وقف کند. واقف بايد مالک باشد تا بتواند به ديگري تمليک کند، همان گونه که در کتب فقهي آمده است. (2) موقوفه اگر مملوک نباشد؛ يعني مال ديگري باشد و غاصب بخواهد آن را وقف کند صحيح نيست. از اين رو وقف هم مانند ديگر صدقات مشروط است بر اين که مال وقف شده به گونهاي باشد که انسان بتواند با وقف کردن آن به خدا نزديک بشود. پس ا گر واقف مال حرام رابخواهد وقف نمايد، چون آن مال «غصب»و تصرف در آن حرام و معصيت است نميشود با همان چيزي که به وسيله آن خدا را نافرماني کرده در پيشگاه خدا مقرب گردد.
در اين جا به اختصار درباره اهميت وقف از ديدگاه روايات و جايگاه آن در اسلام و ترغيب پيشوايان ديني به مسأله وقف ميبپردازيم.
از جالبترين تعاليم اجتماعي اسلام که براساس تعاون و حس نوعدوستي بنا نهاده شده، مسأله وقف و صدقات جاريه است.
هدف اصلي از وقف، تأمين و تثبيت محل سکونت ومنبع ارتزاق و تأمين قسمتي از نيازمنديهاي عمومي و گسترش فرهنگ و تشويق به احداث بناهاي علمي، بهداشتي و مذهبي است.
اسلام با اين کار يک برنامه عالي انساني را بنيانگذاري کرد که در اثر آن عواطف بشر دوستي زنده شد.
اسلام با اين ابتکار تا آن جا در روح و اخلاق مردم اثر گذاشت که از مال خود چشم ميپوشند و با وقف کردن قسمتي از اموال خويش به نفع کساني که بايد حمايت شوند وسيله آسايش آنان را فراهم ميکنند و نيازمنديهاي نسلهاي آينده را نيز از طريق وقف تأمين ميکنند.
فقه اسلام در چهارده قرن قبل براي وقف اهميت خاصي قايل گرديده و يک بخش مهم و تقريباً مفصل از کتب فقه و حديث و قوانين اسلامي ويژه احکام و مقررات وقف و صدقات جاريه و کارهايي است که براي عموم مردم مفيد است.
اسلام با طرح مسأله وقف و تشويق به صدقات جاريه از يک طرف اختيارات و نظرات مالک را نسبت به ملک خود (حتي سالها پس از مرگش) محترم و نافذ شمرده و از طرفي قدم اساسي را در راه گسترش علم و دانش و پرورش دانشمندان برداشته و بناي عمران و آبادي شهرها ودهات و رفاه عموم را حتي در بيابانها و جاهاي دور از آبادي پايهريزي نموده است.
پيامبر اکرم (ص) و خاندان رسالت مردم را بر اين کار خير ترغيب و تشويق نموده و از طرف خداوند نويد پاداش براي هر کار نيکي مخصوصاً به عنوان باقيات الصالحات به آنان ميدادند که از بين احاديث فراواني که در اين باره رسيده است به عنوان نمونه چند حديث از نظرتان ميگذرد:
امام صادق (ع) فرمود:
هر کس از اين جهان درگذرد پس از مرگ، چيزي به او نميرسد جز اين که پيشتر سه چيزي از خود باقي گذاشته باشد:
- کار نيکي که اثرش پس از او باقي باشد؛
- سنت حسنهاي که در ميان مردم رواج داده باشد و بعد از او مردم به آن روش عمل کنند؛
- فرزند صالحي که براي او دعا کند. (3)
در حديث ديگري از آن حضرت نقل شده که فرمود:
شش چيزي است که شخص مؤمن پس از مرگش از آن بهرهمند خواهد شد:
1- فرزند صالحي که براي او طلب آمرزش کند؛
2- قرآني که از او باشد و مورد استفادقرار گيرد؛
3- درختي که مينشاند؛
4- چاه آبي که احداث نمايد؛
5- چشمه آبي که در راه خدا جاري ميکند؛
6- سنت و روش نيکي که پس از او مردم به آن عمل کنند. (4)
چنان که اشاره کرديم گذشته از اين که رسول مکرم اسلام و خاندان آن حضرت درباره وقف مردم را تشويق ميکردند، (5) طبق احاديث معتبر و مدارک تاريخي، خود از نخستين کساني بودند که اقدام به وقف املاک شخصي خود نموده و آثار خيري به عنوان وقف براي اعقاب و طبقات بعد از خود به جاي گذاردند و وقفنامههايي تنظيم کردند که به برخي از آنها اشاره ميشود:
واقدي مينويسد: مخيريق يهودي از علماي يهود بود. روز شنبه که پيامبر (ص) براي جنگ در احد بود، او به يهوديان گفت: به خدا قسم شما ميدانيد که محمد پيامبر است ونصرت و ياري او بر شما فرض و واجب است. آنها بهانه آوردند که امروز شنبه است. گفت ديگر شنبه معنايي ندارد! سلاح خود را برداشت و همراه رسول خدا (ص) به ميدان جنگ آمد وکشته شد. پيامبر (ص) فرمود: مخيريق بهترين يهودي است، مخيريق وقتي از مدينه به احد ميرفت گفت: اگر کشته شدم، اموال من مال محمد است که در راه خدا صرف کند. آن اموال منشأ اصلي صدقات پيامبر (ص) شد. (6)
اموال مخيريق هفت مزرعه بودند، به نامهاي: ميثب، صافيه، دلال، حسني، برقه، اعواف ومشربهام ابراهيم که مادر ابراهيم (فرزند حضرت رسول) در اين منطقه سکونت داشت و پيامبر (ص) به آن جا ميآمد. (7)
اصل داستان مخيرين و وصيت کردن وشهادت وي و وقف کردن رسول خدا (ص) و جريانهاي سياسي که در مورد اين باغها به وقوع پيوسته در کتب حديث و تاريخ و... ثبت و ضبط شده است. (8)
موقوفههاي آن حضرت منحصر در اين هفت باغ نبود، بلکه در کتب تاريخ زمينهاي ديگري را به نام صدقات رسول خدا (ص) ذکر کردهاند که يکي بويره است.
حموي در معجم البلدان مينويسد:
بويره از زمينهاي بني النضير بوده است. (9)
سمهودي مينويسد: رسول خدا (ص) در خيبر نيز موقوفههايي داشته است. (10)
ابن شبه مينويسد: بخشي از سرزمين خيبر به نامهاي الوطيح و الکتيبه و سلالم را پيامبر (ص) وقف کرد. (11)
بخاري نقل ميکند: نوشته يا نوشتههايي در دست اميرالمؤمنين علي (ع) بوده است که وقفهاي رسول الله در آن نوشته شده بود يا آن نوشتهها وقفنامه موقوفههاي رسول خدا بوده است، وليکن توضيح نداده است که اين موقوفات همان هفت باغ مذکور بوده يا موقوفههاي ديگر. به هر حال براي روشن شدن مطلب عين عبارت «بخاري»را ذکر ميکنيم. ابن حنفيه گويد: اگر علي (ع) از عثمان (به بدي) ياد ميکرد بدون شک روزي عثمان را به بدي ياد ميکرد که عدهاي از عمال عثمان شکايت کردند، پس علي (ع) فرمود: برو پيش عثمان و به او بگو که آنها (نامههايي که علي در دست داشت) صدقه پيامبر است؛ (يعني در آن صدقات نوشته شده است.) سپس کارمندان خود را دستور بده به آن عمل کنند؛ (يعني مطابق اين نوشتهها عمل شود) من نوشتهها را پيش عثمان بردم. عثمان (اعتنا نکرد و) گفت: آنها را از ما دور کن (که نيازي به آن نداريم) من آنها را پيش علي (ع) آوردم و جريان را گفتم. به من فرمود: از جايي که برداشتي به همان جا برگردان. (12)
ظاهراً اين نامهها مربوط به آن هفت باغ نبوده است، زيرا آن باغها که صدقات رسول الله بوده، معروف بوده است. و احتياج به ديدن وقفنامه نبوده، عثمان و دو خليفه قبلي و ساير مسلمانان و کارمندان دولتي خليفه نيز آنها را مي شناختند. پس احتياجي به فرستادن وقفنامه و موردي براي بياعتنايي عثمان نبوده است. از اين رو بايد گفت: اين موقوفهها غير از آن هفت باغ بوده است که عثمان اظهار بياطلاعي کرده و پس از ديدن وقفنامه نيز توانست بياعتنا باشد.
عسقلاني نيز اين حديث را نقل نموده و اضافه ميکند: بعضي از علماي اهل سنت همه اموال رسول خدا (ص) را که بعد از رحلت آن حضرت مانده بود صدقه ناميده و همه اموال را به نام «صدقات رسول خدا (ص) ذکر ميکنند، به دليل حديثي که ابوبکر نقل کرده است که رسول خدا (ص) فرمود: «نحن معاشر الانبياء لانورث ماترکناه صدقه.«. (13)
رسول خدا از دنيا رفت در حالي که مزارع زيادي در «خيبر«، «فدک«،«بني النضير«، «وادي نخله»و همچنين «طائف»داشت که پس از مرگ او همه صدقه شد، به دليل خبري که ابوبکر نقل کرده است. (14)
در عمدة القاري در شرح گفتار بخاري «و صدقته بالمدينه»گويد: يعني املاکي که بعد از آن حضرت صدقه شد و گفت ميشود که صدقات رسول خدا (ص) در مدينه اموال بني النضير است که نزديک مدينه بود و از قاضي عياض نقل شده که صدقات آن حضرت در مدينه عبارت است از اموال مخيريق و از جمله حق آن حضرت در اموال بنيالنضير و همچنين نصف زمين فدک و ثلث زمين «وادي القري»و دو قلعه از قلعههاي خيبر، و سهم آن حضرت از خمس خيبر که همه بعد از آن حضرت صدقه شد به موجب آن حديث. (15)
ابن عبدربه (16)و ابن ابي الحديد (17) ميگويند: رسول خدا (ص) مهزور را (که مکاني واقع در بازار مدينه بوده است) براي مسلمان وقف کرد. (18)
علامه عسکري ميگويد: علماي مدرسه خلفا از محدثان و مورخان و فقها و لغويين و... توافق کردند بر اين که هر چه را که رسول خدا از خود به ارث گذاشته، ازمزارع و باغها صدقه بنامند و استناد کردهاند به آنچه که ابوبکر از رسول خدا روايت کرده است که فرمود: «و ما ترکناه«.
صدقه (19)اين نامگذاري و سازش به دلايل سياسي آن روز بوده است و ريشه سياسي دارد که اين جا جاي شرح آن نيست.
علامه مجلسي به نقل از مناقب ابن شهر آشوب و ارشاد مفيد نقل کرده است که: هنگام فتح بني النضير رسول خدا اموال (زمينها و باغها و خانههاي) بني النضير را ميان مهاجرين تقسيم کرد و به علي (ع) دستور داد که سهم رسول خدا را تحويل بگيرد و آنها را صدقه قرار دهد. (20)
معلوم است که مراد اين محقق بزرگوار از صدقه وقف است؛ زيرا آنها اصطلاح علماي اهل سنت را قبول نداشتهاند. البته اين موقوفات را عملاً به استناد حديث ابوبکر، جزء اموال عمومي کردند در حالي که آنها در موارد خاصي وقف شده بود.
شايد بعضي افراد که درباره زندگي زاهدانه و کاملا بدون تجمّل حضرت اميرمؤمنان(عليه السلام) گفته هايي مي شنوند يا نوشته هايي مي خوانند، گمان کنند که آن حضرت در فقر و بينوايي روزگار مي گذراند و از مال دنيا بهره کافي نداشت و نمي توانست در وضعيتي بهتر زندگي کند.
آن حضرت، به اضافه سهمي که هر سال از غنايم جنگي و بيت المال داشت، همواره در اطراف مدينه به کشاورزي مي پرداخت و بر اثر بصيرت و اطلاع کامل در امور کشت و زرع و با کوششهاي شخصي، باغ ها و چشمه هايي احداث کرد که سالانه داراي محصولي فراوان بود و مي توان گفت که از افراد تا حدّي غني مسلمان آن روز به شما مي رفت.
امّا انفاق به فقرا و صدقات مستمرّ به مستمندان و بذل و بخشش به نيازمندان، هدف والاي آن حضرت بود و همواره آسودگي ديگران و رفع احتياج مسلمانان را، حتي بر زندگي روزمره خود ترجيح مي داد، (21) به خصوص در روزگار خلافت ظاهريش در عمل نشان داد که خليفه و رهبر بايد آنگونه زندگي کند که بينواترين افراد مسلمانان زندگي مي کنند تا از وضع خويش دلشکستگي نداشته باشند و در تحمّل ناملايمات و مشکلات روزگار، صبر و شکيبايي پيشه کنند. اميرمؤمنان در پاسخ عاصم بن زياد، که بر شدّت سختگيري حضرت در پوشاک و خوراک و ديگر احتياجات روزانه اش اعتراض داشت، فرمود: خداوند بر امامان عادل واجب کرده است که در پايين ترين سطح مردمان ضعيف زندگي کنند تا فشار فقر آنان را از پاي درنياورد. (22)
وقفنامه عمومي يا وصيت نامه اي که حضرت امير(عليه السلام) نوشته و امام کاظم(عليه السلام) آن را در روايتي صحيح نقل مي کند، مشتمل بر رقبات و املاک و اموالي است که دليل بر گفتار ماست، لذا پيش از برشمردن همه موقوفات آن حضرت، عين وقف نامه را مي آوريم و ترجمه مي کنيم تا خواننده گرامي بينايي بيشتري در موضوع داشته باشد. (23)
هذا ما أوصي بِهِ وَقَضي بِهِ فِي ماله عَبْدُالله عليٌّ ابتغاءَ وجه الله، ليولجني به الجنّة ويصرفني به عن النّار ويصرف النّار عنّي يوم تَبيَضُّ وجوهٌ وتسودُّ وجوهٌ، أنّ ما کان لي من مال بِيَنبُع يعرف لي فيها وما حولها، صدقة ورقيقها، غير أنَّ رباحاً وأبانَيْزَرَ وجُبَيراً عتقاءٌ ليس لأحد عليهم سبيل، فهم مواليّ يعملون في المال خمس حِجَج، وفيه نفقتُهم ورزقهم وأرزاق أهاليهم.
ومع ذلک ما کان لي بوادِ القري کلّه من مال لبني فاطمة، ورقيقها صدقة.
وما کان لي بدَيْمَةَ وأهلُها صدقة، غير أن زُرَيْقاً له مثلُ ما کتبتُ لأصحابه، وما کان لي بِأذِينةَ وأهلُها صدقة، والفَقيرَيْن کما قد علمتم صدقة في سبيل الله.
وإنَّ الذي کتبتُ من أموالي هذه صدقة واجبة بَتْلَة، حيّاً أنا أو ميّتاً، يُنفق في کلّ نفقة يُبتغي بها وجهَ الله في سبيل الله ووجهه، وذوي الرحم من بني هاشم وبني المطلب والقريب والبعيد.
وإنّه يقوم علي ذلک الحسنُ بن عليّ، يأکل منه بالمعروف، وينفقه حيث يراه الله عزّوجلّ في حلٍّ محلَّل، لا حرج عليه فيه، فإن أراد أن يبيع نصيباً من المال فيقضي به الدينَ فليفعل إن شاء ولا حرج عليه، وإن شاء جعله سَرِيَّ المِلک، وإن وُلدَ عليّ
ومواليهم وأموالهم إلي الحسن بن عليّ.
وإن کانت دارُ الحسن بن عليّ غير دار الصدقة فبدا له أن يبيعها إن شاء لا حرج عليه فيه، وإن شاء باع، فإنّه يقسِّم ثمنَها ثلاثة أثلاث، فيجعل ثلثاً في سبيل الله وثلثاً في بني هاشم وبني المطلب، ويجعل الثلثَ في آل أبي طالب، وإنّه يضعه فيهم حيث يراه الله.
وإن حَدَثَ بحسن حَدَثٌ وحسين حيٌّ فإنّه إلي الحسين بن علي، وإنّ حسيناً يفعل فيه مثل الذي أمرتُ به حسناً، له مثل الذي کتبتُ للحسن وعليه مثل الذي علي الحسن.
وإنّ لبني ابنَيْ فاطمة صدقة عليّ مثل الذي لبني عليّ، وإنّي إنّما جعلتُ الذي جعلت لابنَيْ فاطمة ابتغاءَ وجه الله عزّوجلّ وتکريم حرمة رسول الله(صلي الله عليه وآله)وتعظيمهما وتشريفهما ورضاهما.
وإن حَدَثَ بحسن وحسين حَدَثٌ، فإنّ الآخر منهما ينظر في بني عليّ، فإن وجد فيهم من يرضي بهداه وإسلامه وأمانته فإنّه يجعله إليه إن شاء، وإن لم يرفيهم بعض الذي يريده فأنّه يجعله إلي رجل من آل أبي طالب يرضي به، فإن وجد آل أبي طالب قد ذهب کبراؤهم وذوو آرائهم، فإنّه يجعله إلي رجل يرضاه من بني هاشم.
وإنّه يشتَرِطُ علي الذي يجعله إليه أن يترکَ المال علي أصوله ويُنفق ثمره، حيث أمرتُه به من سبيل الله ووجهه وذوي الرّحم من بني هاشم وبني المطلب والقريب والبعيد، لا يُباع شيء منه ولا يُوهب ولا يُورَّث.
[وإنّ مال محمّد بن عليّ علي ناحيته، وهو إلي بني فاطمة(عليهم السلام)](24) وإن رقيقيَّ الذين في صحيفة صغيرة التي کُتِبَتْ لي عتقاء.
هذا ما قضي به عليُّ بن أبي طالب في أمواله هذه الغد من يوم قدم مِسْکن(25) ابتغاء وجه الله والدار الآخرة، والله المستعان علي کلّ حال، ولا يحلّ لامري مسلم يؤمن بالله واليوم الآخر أن يقول في شيء قَضَيتُه من مالي ولا يخالف فيه أمري من قريب أو بعيد.
أمّا بعد، فإنّ ولائدي...
هذا ما قضي به عليّ في ماله هذه الغد من يوم قدم مِسْکَن. شهد أبوشمر بن أبرهة وصَعصَعة بنُ صُوحان، ويزيدُ بنُ قيس وهيّاجُ بن أبي هيّاج. وکتب عليّ بن أبي طالب بيده لعشر خلون من جماديَ الأولي سنة سبع وثلاثين.
اين آن چيزي است که وصيّت نموده ودستور داده است به آن در اموال و داراييش، بنده خدا علي، براي خشنودي خدا، تا مرا به واسطه آن به بهشت برد و دوزخ را از من براي خاطر آن دور سازد و آتش جهنّم را بر من روا ندارد در روزي که گروهي روسفيد و گروهي روسياه مي شوند.
املاکي که در «ينبع»و اطراف آن دارم و نسبت آنها به من شناخته شده است، همه آنها و بندگان در آنها صدقه است. جز بندگانم «رباح»و «ابونيزر»و «جبير»که اين سه تن آزادند و هيچ کس بر آنها تسلطي ندارد. ايشان غلامان من اند و در اموال ياد شده پنج سال کار مي کنند و حق برداشت مخارج و هزينه زندگي خود و فرزندانشان را دارند.
با حفظ اين مراتب آنچه در «وادي القري»دارم و همه از اموال خودم مي باشد اختصاص به فرزندان «فاطمه»دارد، و بندگان در اين املاک صدقه اند (و در راه خدا مصرف مي شوند.)
و آنچه در «دَيْمه»دارم و افرادي که در آنجا هستند نيز صدقه است، جز «زريق»که مانند غلامان ياد شده مي باشد. و آنچه در «اذينه»دارم با آنان که در آنجا هستند نيز صدقه است، و «فقيرين»ـ چنان که مي دانيد ـ نيز صدقه است و بايد در راه خدا مصرف شود.
آنچه از اموالم در اينجا ياد کردم همه صدقه لازم قطعي است، و اين حکم در زندگي و پس از مرگ من جاري خواهد بود، بايد در آنچه سبب خوشنودي خدا و در راه خداست به مصرف رسد و خويشانم از بني هاشم و بني مطلب نزديک و دور بهره برند.
نظارت بر اين اوقاف و صدقات با (فرزندم) حسن بن علي است، از آنها به قدر ضرورت خود بدون زياده روي بهره مي برد و در مواردي که رضاي الهي در آن است صرف مي نمايد، در اين کار بر او باکي نيست. اگر خواست بخشي از آنها را بفروشد تا قرضي را ادا کند، بفروشد باکي بر او نيست، و اگر بخواهد مي تواند املاک برجسته و نفيس قرار دهد. فرزندان علي و غلامان و اموال وي اختيارشان در دست حسن بن علي است.
و اگر خانه حسن بن علي جز خانه صدقه باشد و خواست که آن را بفروشد مي تواند بفروشد، بر او باکي نيست. اگر بخواهد مي تواند بفروشد و قيمتش را به سه بخش تقسيم کند; قسمتي را در راه خدا مصرف نمايد و قسمتي را به بني هاشم و بني مطلب و قسمتي را به فرزندان ابوطالب بدهد، در مواردي که خدا مي پسندد از اين سه قسم به مصرف رساند.
اگر پيشامدي براي حسن، رخ داد (و از اين جهان درگذشت) در حالي که حسين زنده باشد، اين کارها بدو موکول مي شود، بايد آنچه را به حسن دستور دادم وي انجام دهد. براي اوست آنچه براي حسن نوشتم و بر اوست آنچه بر عهده حسن بود.
براي فرزندان دو فرزند فاطمه (حسن و حسين) از صدقه علي آن چيزي خواهد بود که براي فرزندان علي تعيين شد، و من هر چه براي دو فرزند فاطمه قرار دادم به جهت خوشنودي خداي عزّوجلّ و حفظ حرمت رسول الله و تعظيم و بزرگداشت و رضاي خدا و رسول است.
اگر براي حسن و حسين پيشامدي رخ داد، آخرين اين دو نفر در فرزندان علي جستجو مي کند، اگر کسي را از آنان يافت که صلاحيت و اسلام و امانت او را بپسندد، کارها را بدو محوّل مي سازد، و اگر کسي را در آنها نيافت که واجد شرايط باشد به يکي از فرزندان ابوطالب که داراي صلاحيت باشد کارها را محوّل مي کند، و اگر ديد بزرگان و صاحب نظران فرزندان ابوطالب در گذشته اند به يکي از مردان بني هاشم که او را واجد شرايط مي داند مي سپارد.
بر آن کسي که کارها بدو محوّل مي گردد، شرط مي شود که اصول اموال را حفظ کند و بهره آن را انفاق نمايد در آنچه
او را بدو دستور داده ام; از سبيل الله و بر خويشان از بني هاشم و بني مطلب، دور و نزديک. چيزي از آن اصول به فروش نمي رسد و بخشيده نمي شود و به ارث منتقل نمي گردد.
آنچه در اختيار محمّد بن علي (ابن حنفيه) است در اختيار او مي ماند و پس از او به اولاد فاطمه منتقل مي شود، و آن دو برده که نامشان را در صحيفه کوچک آورده ام، آزادند.
اين است آنچه علي در اموالش دستور مي دهد، از روزي که به «مسکن»آمده، و اين وصيّت براي خوشنودي خدا و پاداش در آخرت انجام گرفته، و از خدا در هر حال ياري مي خواهم. بر هيچ فرد مسلماني که ايمان به خدا و روز واپسين دارد، حلال نيست که در اموالم کاري کند جز دستوري که داده ام و از نزديک يا دور خلاف امر من انجام دهد.
سپس آن حضرت در ادامه وصيّت نامه فرمودند:
اين است آنچه علي در اموال خود دستور مي دهد از روزي که به مسکن آمده است. شاهدان بر اين وصيّت ابوشمر بن ابرهه و صعصعة بن صوحان و يزيد ابن قيس و هيّاج بن هيّاج مي باشند. اين وصيّت را علي بن ابي طالب به دست خود پس از گذشتن ده روز از جمادي الاوّل سال سي و هفت نوشته است.«
اينک چند موضع از موقوفات حضرت امير(عليه السلام) را که نام آنها را در کتاب هاي حديثي و تاريخي يافته ايم در اينجا مي آوريم، با توضيحات مختصر جغرافيايي و بيان بعضي از خصوصيّات هر يک از اين موقوفات:
1 ـ الأحْمر:
2 ـ أدْبِيَة:
3 ـ أُذَيْنَة:
املاک و بردگان آنجا صدقه اند، چنانچه در وقفنامه عمومي آمده.
4 ـ الاَسْحَن:
5 ـ بِئْر المَلک:
6 ـ البُغَيْبِغَة
7 ـ البُغَيْبِغات
8 ـ البَيْضاء
9 ـ خانه اي در مدينه
10 ـ دَيمَة
11 ـ ذاتُ کمات
12 ـ رعيه
13 ـ عين أبي نَيْزر
(37) 14 ـ عين موات
15 ـ عين فاقة
16 ـ عين يَنبُع
از عمار ياسر نقل شده که حضرت پيامبر(صلي الله عليه وآله) زميني را از «ذي العَشِيره»در ينبع به حضرت امير بخشيد و عمر نيز در ايام خلافتش قطعه اي در همانجا بدو بخشيد و علي(عليه السلام)در آنجا ملکي ديگر خريد و مجموعاً چند چشمه در آنجا داشت و همه را وقف نمود. (42)
اين ملک در وقفنامه عمومي ذکر شده با قيد هر چه در اطراف آن است و صدقه بودن بردگاني که در آنجا به کار مشغول اند جز سه تن از آنها; «رباح«، ابو «نيزر»و «جبير»که آزاد مي باشند.
17 ـ فَقْرَين
اين زمين حاصل خيز در عصر ما نيز معروف است و به زبان محلّي «الفُقير»ناميده مي شود. (44)
از حضرت صادق(عليه السلام) روايت شده که در ينبع چشمه اي احداث کردند، آبي از آن به طرف آسمان جوشيد مانند گردن يک شتر، چون به حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام)بشارت دادند فرمود: به وراث بشارت دهيد، اين چشمه صدقه و وقف است براي زايران خانه خدا و مسافريني که نياز به خرج راه دارند، فروخته و بخشيده و به ارث گذاشته نمي شود... (45)
18 ـ القُصَيْبَة
19 ـ وادي القُري
در وقفنامه عمومي آمده است که براي فرزندان فاطمه(عليهم السلام) وقف شده و بردگان آنجا صدقه مي باشند.
از وصيتهاي امام (ع) در مورد مصرف اموالش بعد ازوفات او اين است که حضرت پس از بازگشت از صفين مرقوم فرموده است اين دستوري است که بنده خدا علي بن ابيطالب اميرمؤمنان در مورد چگونگي تصرف در اموالش به خاطر خشنودي خدا داده است. تا از اين طريق خداوند وي را قرين رحمت و دمساز بهشت سازد و امنيت و آرامش در سراي ديگر به او عنايت کند.
از آن جمله است: سرپرستي آن به عهده حسن بن علي است که به طور شايسته از آن مصرف کند و به طور شايسته از آن انفاق نمايد. اگر براي حسن پيشامدي کرد و حسين زنده است او سرپرستي آن را به عهده بگيرد و به جاي وي وظيفه را انجام دهد. پسران فاطمه همان مقدار سهم از اين مال را دارند که پسران علي (ع) و اين که سرپرستي آن را به پسران فاطمه واگذاردم به خاطر خدا و به خاطر تقرب رسول الله (ص) و بزرگداشت حرمت او و احترام پيوند خويشاوندياش ميباشد و با کسي که اين اموال در دست اوست شرط ميکنم که اصل مال را حفظ کند وتنها از ميوه و درآمدش در آن راهي که به او دستور دادهام انفاق نمايد و از نهالهاي نخل چيزي نفروشد تا همه اين سرزمين يک پارچه زير پوشش نخل قرار گيرد و آباد شود... (48)
امام صادق (ع) فرمود:... علي بنده خدا بود. خدا بهشت را براي او واجب کرد مالش را در راه خدا صدقه قرار داد که بعد از او فقرا استفاده کنند و گفت: خدايا اين مال را براي اين جهت صدقه قرار دادم که آتش را ازصورتم و صورت مرا از آتش دوزخ دور سازي. (49)
از جمله اعضاي اهل بيت (ع) که موقوفاتشان ثبت شده، حضرت فاطمه زهرا (س) است.
محمد بن علي شافعي از عبدالله بن حسن فرزند حسين روايت ميکند که گفت:عدهاي از اهل بيت (ع) به من خبر دادند که فاطمه دختر رسول خدا (ص) و علي (ع) اموال خود را بر بنيهاشم و بني المطلب وقف کردند و ديگران را هم در رديف وقف شدگان بر آنها داخل نمودند. (50)
ابي مريم گويد: از امام صادق (ع) درباره صدقه رسول خدا (ص) وصدقه علي بن ابيطالب (ع) سؤال کردم. امام صادق (ع) فرمود: براي ما حلال است. فاطمه (س) صدقات خود را بر بنيهاشم و بني عبدالمطلب قرار داد. (51)
«فرع»(به ضم فاء) و«ام العيال»دهي بوده است ميان مکه ومدينه که صدقه فاطمه زهرا (س) دختر رسول خدا (ص) بوده است. (52)
سمهودي از وقف حضرت زهرا (س) ياد ميکند و ميگويد شافعي بنا به نقل بيهقي گفته است: صدقه رسول الله (ص) و صدقه زبير در نزديکي آن و صدقه عمر و عثمان و صدقه علي و فاطمه دختر رسول خدا (ص) و صدقه آنها که من نميتوانم بشمارم، در مدينه و اطراف مدينه است. (53) (همان طوري که بنا به نقل مصباح الانوار در وصيتنامه حضرت زهرا (س) اين معنا روشن است).
و در وقفنامه حضرت علي (ع) بنا به نقل دعائم الاسلام از وقف حضرت فاطمه (س) اسم برده شده است. (54)
حضرت زهرا (س) هنگام شهادت وصيتنامهاي در مورد باغهاي مخيريق (که شرح آن در املاک و داراييهاي پيامبر اسلام گذشت) تنظيم و توليت اين وقف را که شرعاً در دست اوبود به اميرالمؤمنين و بعد از او به ترتيب به امام حسن و امام حسين (ع) واگذار نمود که وصيتنامه اين گونه است:
به نام خداوند بخشاينده مهربان.
اين چيزي است که فاطمه دختر محمد (ص) به آن وصيت کرده است. فاطمه وصيت ميکند که باغهاي هفتگانهاش؛ عواف، دلال، برقه، ميثب، حسني وصافيه، مشربه ام ابراهيم (يعني باغي که مادر ابراهيم، «ماريه»همسر رسول (ص) در آن سکونت داشت) به نام او ناميده شده است در دست علي بن ابيطالب (ع) باشد اگر علي وفات کرد در دست حسن و بعد از او در دست حسين و پس از وفات او در دست بزرگترين فرزندان من، خدا بر اين امر شاهد و مقداد پسر اسود کندي و زبير پسر عوام بر آن گواه هستند و علي بنابيطالب اين (مکتوب) را نوشته است. (55)
وصيتنامه ديگري از آن حضرت را مرحوم مجلسي در بحار نقل ميکند که امام باقر (ع) فرمود: فاطمه (س) بعد از رسول خدا شش ماه زندگي کرد و اين مکتوب را نوشت، که به طور مختصر از نظر خوانندگان گرامي ميگذرد.
اين وصيتنامهاي است که فاطمه دختر محمد (ص) در مورد مال خود در صورت درگذشتش نوشته است:
فاطمه وصيت کرد که از ميوههاي (درختانش) هر سال در ماه رجب پس از کسر هزينه آبياري و ساير هزينههاي کشت و بهرهبرداري از طرف او هشتاد اوقيه صدقه داده شود. همچنين فاطمه وصيت کرد که عموم ميوههاي (درختانش) و محصول گندمش در سال آينده هنگام درو، در راه خدا انفاق شود.
او وصيت کرد که چهل و پنج اوقيه به همسران پدرش محمد (ص) و پنجاه اوقيه به فقراي بني هاشم و بني عبدالمطلب پرداخت شود.
فاطمه در مورد اصل مال خود در مدينه نوشت که: چون علي (ع) از او خواست است فاطمه او را متولي اموالش قرار دهد تا اموال او را با اموال رسول خدا (ص) يکجا جمع کند تا متفرق نشود، از اين رو، علي (ع) را - مادامي که زنده است - متولي اموالش قرار داد و وصيت کرد که اگر براي او حادثهاي پيش آيد،آن را به دو فرزندم، حسن وحسين تحويل دهد تا آن دو متولي آنها باشند.
فاطمه ميگويد: من اموالم را به علي بن ابيطالب تحويل دادم و اختيار آن را به اوسپردم تا مال من و مال محمد(ص) در اختيار او باشد و از هم جدا نشود.
(علي) از طرف من از عوايد اين اموال، آنچه من گفتهام و صدقه قرار دادهام ميپردازد و وقتي که صدقه آنها رإ؛ااّّ در راه خدا پرداخت و آنچه گفته بودم ادا نمود، اختيار دست خداي تعالي و در دست علي است تا هر چه خواست و در هر جا خواست صدقه و انفاق کند و هيچ باکي بر او نيست. اگر براي علي حادثهاي پيش آيد همه اموال را چه مال من و چه مال مخمد (ص) را به دو فرزندم؛ حسن و حسين تحويل ميدهد و آن دو هرگونه خواستند از محل آنها انفاق و صدقه ميکنند وهيچ باکي بر آنها نيست...
حضرت فاطمه (س) در ادامه وصيتنامه خود اموال و اثاثيهاي را براي دختر ابوذر غفاري وقف کرده و آن گاه افزوده است: «اگر يکي از کساني که براي او چيزي وصيت کردم، پيش از اين که به او پرداخت شود بميرد، سهم او به فقرا و مساکين پرداخت ميگردد.«
در پايان وصيتنامه آمده است که مقداد بن اسود و زبير بن عوام شاهد آن هستند و آن را علي بن ابيطالب (ع) نوشته است. (56)
امام حسين (ع) خانهاي را وقف کرد. امام حسن (ع) به او فرمود: خانه را تخليه کن. (57) (چون چيزي را که انسان وقف ميکند از تصرف او بيرون ميرود.) خانه هم اين گونه است: وقتي وقف شد خود واقف نبايد در آن تصرف کند.
در حديث ديگري آمده است: امام حسين (ع) زمين و اشياي ديگري را که ارث برده بود پيش از اين که تحويل بگيرد، وقف کرد. (58)
آن حضرت نيز موقوفههايي داشته است که از وقفنامه امام هفتم (ع) اين مطلب بخوبي استفاده ميشود.
مرحوم کليني در اصول کافي مينويسد يزيد بن سليط ميگويد: امام هفتم موسي بن جعفر (ع) وصيت فرمود و ده نفر را گواه گرفت... تا آن جا که مينويسد... امام وصيت کرد توليت ثلث موقوفه پدرم (امام صادق (ع)) و ثلث خودم نيز با او (فرزند امام هفتم (ع) است.) از اين که حضرت فرمود: توليت ثلث موقوفه پدرم، معلوم ميشود که امام صادق (ع) هم موقوفههايي داشته است. (59)
حضرت موسي بن جعفر (ع) زميني را وقف کرد که از نظر خوانندگان گرامي ميگذرد: اين است آنچه موسي بن جعفر وقف نمود (که مشتمل است بر) همه زمين خود که در فلان مکان واقع است و حدود زمين نيز فلان است که به طور کلي: درختهاي خرما، زمين، قنات، آب، آسياب، حريم، حقوق، حق آب زمين، پستي، بلندي، عرض، طول، ميدان جلوي باغ، نهرهاي کوچک و بزرگ،مرغزارها، آباد و خراب همه را وقف نموده است.
متولي وقف، درآمد آن را (پس از کسر کردن مخارج مزرعه و سي عدد درخت خرما براي فقراي آبادي) ميان فرزندان فلان (در بعضي از نسخ به جاي فلان، موسي ذکر شده است) تقسيم کند براي هر مرد دو برابر سهم زن. بنابراين اگر يکي از دختران موسي ازدواج نمود سهمي در اين صدقه ندارد. (60)
تا اين جا از موقوفات خاندان پيامبر استفاده کرديم که آنان دارايي شخصي داشتند که مقداري از آن را وقف کردند(چون همان گونه که گذشت تا کسي مالک چيزي نباشد، نميتواند آن را وقف کند.) در اين جا ميتوان اين نتيجه را نيز گرفت که گرچه بسياري از اين موقوفات در راههاي عمومي وقف شده بود اما چنان که از وقفنامه تعدادي از آنها بر آيد، وقف علويان و بازماندگان ائمه (ع) بوده که شامل ائمه بعدي نيز ميشده است. بنابراين يکي از منابع درآمد ائمه (ع) موقوفات خاصي بوده که از امامان قبلي مانده بود.
پی نوشت:
1- واقدي، محمد بن عمربن واقد، المغازي، تحقيق الدکتور مارسدن جونس، دفتر تبليغات اسلامي، رمضان 1414 ه، ج 1، ص 547.
2- به عنوان نمونه رجوع شود به الحلّي، ابوالقاسم نجم الدين جعفر بن الحسن، شرايع الاسلام في مسائل الحلال و الحرام، مطبعة الاداب في النجف الاشرف، 1389 ه، 1969 م، ج.2 کتاب الوقف، ص 212، في الشرائط.
3- المنذري، زکي الدين عبدالعظيم بن عبدالوقي، الترغيب و الترهيب، تعليق مصطفي محمد عماره، بيروت، لبنان، داراحياء التراث العربي، ج 1، ص 100 و.118 الحرالعاملي، محمد بن الحسن، وسائل الشيعه، بيروت، منشورات داراحياء التراث العربي، 1391 ه.ق، ط 4، ج 13، ص.292 کتاب الوقف، حديث 1 و 2، و ص 293، حديث 3 و 4، و ص 294، حديث 10 و ج.11 کتاب الامر بالمعروف، باب 16، ص 437، حديث.6 بابويه قمي، محمد بن علي بن حسين، امالي الصدوق، بيروت، منشورات مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، 1400 ه.ق، ط 5، ص 38، حديث 7، مجلس9.
4- قال ابي عبدالله (ع) ستة تلحق المؤمن بعد موته ولد يستغر له، و مصحف يخلفه و غرس يغرسه، و قليب يحفره و صدقة يجريها و سنه يؤخذ بها من بعده، وسائل الشيعه، همان، ص 293، حديث.5 الشيخ الصدوق، محمد بن علي، من لايحضره الفقيه، تهران، منشورات دارالکتب الاسلاميه، 1390 ه، ق، ط 5، ج 4، ص 182، باب الوقف و الصدقه، حديث.637 فروع کافي، همان، ص 57، حديث 5.
5- به عنوان نمونه يک مورد از مواردي را که پيامبر اکرم (ص) مردم را به وقف تشويق ميکرد يادآور ميشويم.
6- يکي از ياران پيامبر (ص) به نام ابوطلحه انصاري در مدينه نخلستان و باغي داشت که بسيار باصفا و زيبا بود به طوري که همه در مدينه از آن سخن ميگفتند. در آن چشمه آب صافي بود که هر موقع پيامبر (ص) به آن باغ ميرفت از آن آب ميل ميکرد و وضو ميساخت. وعلاوه بر همه اينها آن باغ درآمد خوبي براي ابوطلحه داشت. پس از نزول آيه: «لن تنالو البرحتي تنفقوا مما تحبون»(سوره آل عمران، آيه 92) هرگز به (حقيقت) نيکوکاري نميرسيد، مگر اين که از آنچه دوست ميداريد (در راه خدا) انفاق کنيد،... به خدمت پيامبر (ص) آمد و عرض کرد: ميداني که محبوبترين اموال من همين باغ است و ميخواهم آن را در راه خدا انفاق کنم تا ذخيرهاي براي رستاخيز من باشد پيامبر (ص) فرمود: من صلاح ميدانم آن را به خويشاوند نيازمند خود بدهي، ابوطلحه دستور پيامبر (ص) را عمل کرد و آن باغ را برخويشان خود وقف کرد. نيل الاوطار، ج 6، ص.134 جواهر الاخبار در حاشيه بحرز خارج 5،ص.148 فتح الباري، ج 5، ص.284 الاصابه في تمييز الصحابه، ج 1، ص.567 تراتيب الاداريه للکتاني، ج 1، ص.403 سنن دار قطني، ج 4، ص.186 جامع احاديث الشيعه، ج 8، ص 412.
7- واقدي، محمد بن عمربن واقد، المغازي، ج 1، ص 262 و.263 السمهودي، وفاء الوفاء باخبار دارالمصطفي، تحقيق و تعليق محمد محيي الدين، بيروت، لبنان، دارالکتب العليمه، ط 4، 14014 ه، 1986 م، ج 3، ص 289 - 288.
8- مغازي، همان، ص.378 تاريخ المدينه، همان، ابي الفرج، عبدالرحمن بن الجوزي، الوفا باحوال المصطفي، تحقيق مصطفي عبدالواحد، مطبعة السعادة بمصر، ط 1، 1386 ه، 1966 م، ج 1، ص.57 علامه عسکري آن جا که املاک رسول خدا (ص) و منشأ تملک آن حضرت را درباره آن اموال بيان ميکند، از جمله املاک آن حضرت وصيت مخيريق را نام ميبرد که جهت اطلاع بيشتر رجوع شود به: العلامه،العسکري، السيد مرتضي، معالم المدرستين، المطبعة، کليني، الناشر المجمع العلمي الاسلامي، ج 2،ط 3، 1413 ه، 1993 م، ص 141.
9- جهت اطلاع بيشتر رجوع کنيد به ابن هشام، السيرة النبويه، تحقيق مصطفي السقاء، ابراهيم الابياري، عبدالحفيظ شلبي، داراحياء التراث العربي، بيروت، لبنان، بيتا، ج 2، ص164.
10- حموي، ياقوت، معجم البلدان، دار بيروت للطباعة و النشر، 1408 ه، 1988 م، ج 1، ص 512.
11- سمهودي، وفاء الوفاء باخبار دارالمصطفي، بيروت، لبنان، دارالکتب العلمية، ط 4، 14014 ه، ج 4، ص 1210.
12- النميري، البصري ابو زيد عمر بن شبه، تاريخ المدينة المنورة، تحقيق فهيم محمد شلتوت، قم، منشورات دارالفکر مطبعة قدس، 1410 ق، 1368 ش، ج 1، ص.188 وفاءالوفاء، همان.
13- صحيح البخاري، ابي عبدالله محمد بن اسماعيل...، ج 4، ص.102 السقلاني، احمد بن حجر، فتح الباري، شرح صحيح بخاري، بيروت،لبنان، دارالمعرفة للطباعة و النشر، ج 6، ص 150.
14- العسقلاني، احمد بن حجر، فتح الباري، شرح صحيح البخاري، بيروت، لبنان، دارالمعرفة للطباعة و النشر، ج 6، ص 150.
15- ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، داراحياء الکتب العربيه، 1382 ه، ج 15، ص 147 و ج 16، ص 221.
16- العيني، بدرالدين ابي محمد، عمدة القاري شرح صحيح البخاري، ج 15، ص 20.
17- ابي عمر احمد بن محمد بن عبدربه، العقد الفريد، شرح احمد امين، احمد الزبن، ابراهيم الابياري، القاهره، مکتبه النهضة المرتضويه، ط 2، 1381 ه.ق، 1962م، ج 4، ص 283.
18- ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، منشوارت داراحياء الکتب العربيه، 1378 ه.ق، ج 1، ص 198.
19- همان گونه که گذشت از جمله صدقات و موقفات رسول خدا (ص) باغهاي مخيريق است که نام يکي از آنها مشربهام ابراهيم است. عمر بن شبه در اين باره مينويسد: در آخر باب العوالي مدينه منوره بستاني است که چون ام ابراهيم همسر رسول خدا (ص) را در آن جا درد زايمان عارض شد، دستش را به چوبي گرفته بود و پس از اين که فرزندش در آن جا متولد شد آن را به مشربهام ابراهيم نامگذاري کردند که هم اکنون آن چوب در آن مشربه معروف است. البصري، تاريخ المدينه المنوره، تحقيق فهيم محمد شلتوت، قم، مطبعه قدس، منشورات دارالفکر، 1410 ق، 1368 ش، ج 1، ص 174 -.173 و درختان اين مشربه از وادي «مهزور»آبياري ميشده است. همين مأخذ.
20- **زيرنويس=عسکري، علامه مرتضي، مقدمه مرأة العقول في شرح اخبار الرسول، دارالکتب الاسلاميه، 1404ه.ق، 1363 ش، ج 1، ص.127 علامه عسکري، معالم المدرستين، المطبعة کليني، الناشر مجمع العلمي الاسلامي، ج 2، ص 3، 1413 ه، 1993 م، ص 141.
21- در بحار الانوار، ج41، ص24 به بعد. نمونه هايي از سخاي علي(عليه السلام) را ببينيد.
22- **زيرنويس=ثقة الاسلام محمّد بن يعقوب الکليني، کافي، ج2، ص410.
23- کافي، ج7، ص49; تهذيب الاحکام، ج9، ص146، گويا نسخه هايي از اين وصيت نامه نزد سادات بني الحسن وبني الحسين بوده که ابن شبه در تاريخ مدينه (ج1، ص225) آن را از حسن بن زيد نقل مي کند.
24- در تاريخ المدينة المنوّره ابن شبّه اين جمله بدين صورت آمده: «وإنّ مال محمّد علي ناحية، ومال ابني فاطمة ومال فاطمة إلي ابني فاطمة«، وبايد اين عبارت صحيح باشد.
25- مسکن نام جايي است در کوفه.
26- ابن شبه، تاريخ المدينه، ص234.
27- همان، ص222.
28- معجم البلدان، ج4، ص309.
29- تاريخ المدينه، ج1، ص225.
30- همان، ص223.
31- **زيرنويس=همان، ص220.
32- همان، ص222.
33- همان، ص234.
34- **زيرنويس=شيخ الطايفه محمّد بن حسن طوسي، تهذيب الاحکام، ج9، ص131.
35- تاريخ المدينه، ج1، ص224.
36- **زيرنويس=همان، ص224.
37- نور الدين علي بن احمد سمهودي، وفاء الوفا بأخبار دارالمصطفي، ج1، ص127.
38- **زيرنويس=تاريخ المدينه، ج1، ص223.
39- همان، ص223.
40- **زيرنويس=ابوعبدالله ياقوت بن عبدالله حموي، معجم البلدان، ج1، ص450.
41- **زيرنويس=شيخ احمد بن عبدالحميد عباسي، عمدة الاخبار في مدينة المختار، ص353.
42- **زيرنويس=وفاء الوفا، ص1334.
43- معجم البلدان، ج4، ص269; وفاء الوفا، ص1282.
44- عمدة الاخبار، ص318.
45- کافي، ج7، ص54; تهذيب الاخبار، ج9، ص148.
46- تاريخ المدينه، ج1، ص225.
47- معجم البلدان، ج5، ص345.
48- تاريخ المدينه، همان، درباره موقوفههاي حضرت، صاحب احقاق الحق نيز مواردي را اين گونه نقل ميکند: در جلد 8، ص 584 از سمهودي نقل کرده که چشمههايي که وقف کرده عبارتند از «عين البحير«،«عين ابي نيزر«، «عين نولا«،«بغيغات«،«عين خيف الاراک«، «عين خيف ليلي»و «عين خيف بسطاس»و در ص 585 عين بغيغه و ابي نيزر را از معجم البلدان و شفاء الغليل و وفاء الوفاء نقل کرده است. الحسيني المرعشي، السيد الشهيد نور الله،احقاق الحق و ازهاق الباطل به اهتمام حسن الغفاري، کتابفروشي اسلامي، 1384 ه.ق، ج 8، ص 592 - 583.
49- الدکتور صبحي الصالح، نهج البلاغه، قم، منشورات دارالهجرة، 1395 ه.ق، نامه.24 محمد عبده، شرح نهج البلاغه، تحقيق محمد محيي الدين، مطبعه الاستقامة، مصر، بيتا، ج 2، ص 26 - 25، نامه.24 ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، بي جا، منشورات داراحيا الکتب العربيه، 1378 ه. ق، ج 15، ص 150 -.146 الخوئي، حاج ميرزا حبيب الله، منهاج البراعة في شرح نهج البلاغه، تحقيق حسن زاده آملي، تهران، منشورات مکتبة الاسلاميه، چ 4، 1364 ش، ج 18، ص 364.
50- الشافعي، ابي عبدالله محمد بن ادريس، کتاب الام، رمضان 1388 ه، 1986 م، ج 3، ص 279 و.281 بيهقي، ابي بکر احمد بن حسين بن علي، السنن الکبري، مطبعهدائره المعارف العثمانيه، حيدرآباد دکن هند، چ 1، 1352 ه، ج 6، ص161.
51- الکليني، ابي جعفر محمد بن يعقوب، الفروع من الکافي، تهران، منشورات دارالکتب الاسلاميه، 1391 ه.ق، ج 7، ص.48 کتاب الوصايا، حديث 2 و.4 مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، منشورات مؤسسه الوفاء، 1403 ه.ق، ط 2، ج 43، ص.235 الحرالعاملي، محمد بن الحسن، وسائل الشيعه، بيروت، منشورات داراحياء التراث العربي، 1391 ه.ق، ط 4، ج.13 کتاب الوقوف و الصدقات، ص 294، حديث 8.
52- وفاء الوفاء، همان، ص. 1117 ياقوت حموي، ابي عبدالله، معجم البلدان، دار بيروت للطباعة و النشر، 1408 ه، 1988 م، ج 1، ص 254.
53- **زيرنويس=سمهودي، نورالدين، وفاء الوفاء باخبار دارالمصطفي، ط 4، 1404 ه، ج 3، ص 999 - 998.
54- التميمي المغربي، ابي حنيفة النعمان، دعائم الاسلام، قاهره، منشورات دارالمعارف، 1383 ه.ق، ج 2، ص 343.
55- الشيخ الصدوق، محمد بن علي، من لا يحضره الفقيه، تهران، منشورات دارالکتب الاسلامية، 1390 ه.ق، ط 5، ج 4، ص.180 في الوقف و الصدقه و النحل، حديث 13، باب.128 الحرالعاملي، محمد بن الحسن، وسائل الشيعه، بيروت، منشورات داراحياء التراث العربي، 1391 ه.ق، ط 4، ج.13 کتاب الوقوف و الصدقات، ص 311، باب 10، حديث 1.
56- مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، بيروت، منشورات مؤسسة الوفاء ط 2، 1403 ه.ق، ج 100، ص 185 -.184 مجلسي، محمد تقي، روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه، قم، المطبعة العلمية، ج 11، ص 159.
57- **زيرنويس=النوري، الطبرسي، ميرزا حسين، مستدرک الوسائل، تهران، منشورات المکتبة الاسلاميه، 1383 ه.ق، ج 2، ص.511 التميمي، المغربي، ابي حنيفة النعمان، دعائم الاسلام، القاهره، منشورات دارالمعارف، 1383 ه.ق، ج 2، ص 344، حديث شماره 1289.
58- دعائم الاسلام، همان، ص 339، حديث شماره.1271 مستدرک الوسائل، همان.
59- **زيرنويس=کليني، ابي جعفر، محمد بن يعقوب، اصول کافي، منشورات دارالکتب الاسلاميه، 1388 ه، ج.1 کتاب الحجة، باب الاشارة و النص علي ابي الحسن الرضا (ع)، ص 256 - 253، حديث15.
60- العالعلي، محمد بن الحسن، وسائل الشيعه، بيروت، منشورات داراحياء التراث العربي، 1391 ه.ق، ط 4، ج.13 کتاب الوقوف و الصدقات، باب 10، حديث 5، ص.314 الشيخ الصدوق، محمد بن علي، من لايحضره الفقيه، تهران، منشورات دارالکتب الاسلاميه، 13910 ه.ق، ج 4، ص.184 الکليني، ابي جعفر، محمد بن يعقوب، الفروع من الکافي، تهران، منشوارت مؤسسه الوفاء، 1403 ه.ق، ط 2، ج 48، ص.281 تاريخ الامام موسي بن جعفر (ع)، باب وصاياه و صدقاته صلوات الله عليه، حديث.2 الشيخ الصدوق.
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}