در مدح امام هادی(علیه السلام) – قسمت اول


 

 

اى آسمان ز شرم، مهت را دو پاره کن
تکرار معجز نبوى را دوباره کن
تا بشکند غرور تو در اوج آسمان
اى آفتاب ماه زمین را نظاره کن
از خانه‏ ى جواد دمیده است آفتاب
بر مقدمش نثار هزاران ستاره کن
از کهکشان نور به کف گیر سبحه‏ ها
هر روز و شب فضایل او را شماره کن
تا سر نهند بیت جواد الائمه را
اى جبرییل سوى ملایک اشاره کن
گرم از محبتش سرمستان عشق را
نرم از ولایتش دل هر سنگ خاره کن
اى نور بخش محفل افلاک یا على
امشب بسوى خاک نشینان نظاره کن

مژده اى دل كه دلربا آمد
دلربايى گره گشا آمد
محنت و درد و غم فرارى شد
شادى و رحمت و صفا آمد
بعد شوال ماه ذيقعده
شامل رحمت خدا آمد
كلك رحمت كشيده نقشى را
كز خدا بانك مرحبا آمد
از منادى ندا رسد در گوش
مژده اى مومنان رضا آمد
نجمه را داده ذات حق پسرى
كه از او جان به جسم ما آمد
هشتمين جانشين ختم رسل
حجت ذات كبريا آمد
هفتمين نور ديدگان على
ششمين يار مجتبى آمد
پنجمين حافظ قيام حسين
كاتب شرح كربلا آمد
چهارمين رهبر عبوديت
رهبرى پاك و پارسا آمد
سومين پاسدار بحر علوم
بهر تفسير هل اتى آمد
دومين استاد فقه واصول
معنى نون انما آمد
اولين پور موسى جعفر
بهر تثبيت ارتضا آمد
عالم آل احمد است رضا
يادگار محمد است رضا
نام او پاسدار نام عليست
مشى او حافظ مرام عليست
چون كلام على كلام خداست
ذكر او دائما كلام عليست
بر رضاى خدا رضاست رضا
در رضايش همه پيام عليست
نام او را على نهاده خدا
چون ولايت فقط به نام عليست
شهد جانش به كام ما نوش است
نوش هستى ز شهد جام عليست
محترم نزد مقام وى است
چون مقام رضا مقام عليست
از قوامش دوام مكتب ماست
چون قوام رضا قوام عليست
حرمت اوست محترم به همه
احترامش به احترام عليست
كللهم نور واحد از گفتن
رمز ورازش زاحتشام عليست
دل ما صيد دام عشق رضاست
چونكه هر عاشقى به دام عليست
داد مظلوم گيرد از ظالم
در كفش تيغ انتقام عليست
عين نامش علامت جود است
لطف لامش ز لطف لام عليست
هست درياى او يم رحمت
ز آنكه رحمت ز لطف عام عليست
هر كه گردد چون من غلام رضا
اين يقين دان كه او غلام عليست

آن نازنين كه وصف جمالش خدا كند
امشب خدا كند كه نگاهى به ما كند
آن دلنواز از دل و از جان عزيزتر
باشد كه درد جان و دل ما دوا كند
آن بى نياز از همه غير خدا خوش است
ما را گره ز كار فرو بسته وا كند
آن محو ذات خالق و بى اعتنا به خلق
شايد بما شكسته دلان اعتنا كند
آن چشمه دعا كه دعا مستجاب از اوست
چون مى‏ شود به حالت ما هم دعا كند
پيوند خورده زندگى ما به مهر او
اين رشته را كس نتواند جدا كند
عالم به خوان رحمت او ميهمان ولى
يك تن نشد كه حق نمك را ادا كند
خواهد كند ثناى كسى را اگر كسى
بهتر همين كه مدحت ابن الرضا كند
ابن الرضاى دوم و چارم ابوالحسن
كه امشب جهان را ز رخش با صفا كند
چارم على ز عترت و نور دل جواد
كو چون جواد لطف نمايد عطا كند
گويى على به روى محمد كند نگاه
چون اين پسر بروى پدر ديده وا كند
هادى دهم امام كه در روزگار خويش
جابر سرير معدلت مرتضى كند
ديدار او كدورت دل را جلا دهد
ايماى او حوائج مردم روا كند
بايد رضا خاطر او آورد بدست
خواهد ز خود هر آنكه خدا را رضا كند
آنكو كند فصيح تكلم به هر زبان
كى از جواب راز دل ما ابا كند
كار خدا به امر خدا مى ‏كند بلى
من عاجزم از اين كه بگويم چها كند
ابن السبيلك چون زابن الرضا سوال
از راز بعثت سه تن از انبياء كند
گيرد جوان خويش و نشيند ز پا و باز
يحيى ابن اكثم از پى او ادعا كند
او نيز مفتضح ز سوال و جواب خويش
اقرار بر فضيلت آن مقتدا كند
اى هر چه هست عالم و آدم فداى او
در حفظ دين چو هستى خود را فدا كند
در راه سر بلندى قرآن كند درنگ
بر او هر آنقدر متوكل جفا كند
از جور و ظلم دشمن و تبعيد و حبس و قتل
راضى بهر چه حكمت حق اقتضا كند
با سعى و صبر خويش بگرد حريم دين
هر جا حصار محكمى از نو بنا كند
نور خدا كجا و بساط شراب آه
خصم سياه دل ز خدا كى حيا كند
كى آيد از ولى خدا خواندن سرود
خواند ولى چنانچه سرورش عزا كند
او مايه‏ ى حيات جهان است واى دريغ
دشمن و را شهيد بزهر جفا كند
اى يادگار آل محمد خدا بما
لطفى اگر كند ز طفيل شما كند
صاحبدلى كجاست كه چون ابن مهزيار
بر ديده خاك پاى تو را توتيا كند
اى زاده‏ى جواد و بسان پدر جواد
مهرت نشد كه قهر به سوى گدا كند
افتاده‏ ام بدام بلا يا ابالحسن
غير از تو كيست؟ آنكه ز دامم رها كند
دست گدايى من و دامان تو بلى
جز سوى تو گداى تو رو در كجا كند
من بنده ذليلم و تو خسرو جليل
چونت ثنا كنم كه خدايت ثنا كند
خواهم كه بيش مدح تو آرم ولى ز عجز
اين طبع نارسا به همين اكتفا كند
باشد كه حق بخاطر تو يا ابالحسن
ايمان كاملى به مويد عطا كند

اى تجلى گاه نور کبریا
قبله‏ ى جان تمام انبیاء
اولیا سوى تو در راز و نیاز
کعبه رو سوى تو مى ‏خواند نماز
آسمان پابوس خاک مقدمت
عشق از روز ازل شد محرمت
هستى از نامت هدایت یافته
نور رویت عالمى بشکافته
روشنى‏ ات محور اهل جهان
کهکشانها در پى‏ ات گشته روان
کاروان آفرینش تا ابد
گیرد از حب و تولایت مدد
حب تو دین تمام هستى است
یاد رویت باده‏ ى سرمستى است
حق جهان را بر مدارت ساخته
عالمى از بهر تو پرداخته
مهر از مهر رخت پر نور شد
ظلمت از محدوده ‏ى تو دور شد
روشنایى پرتویى از سایه ‏ات
عشق از روز ازل همسایه ‏ات
عاشقى با نام تو پیوند داشت
دم به دم لعل لبت لبخند داشت
لحظه هایى که تبسم مى‏ کنى
مست رویت ماه و انجم مى ‏کنى
بى تو معنایى ندارد زندگى
با تو دارم بهر خالق بندگى
سائل عشقى خدا دادى شدم
شکر حق عبد تو یا هادى شدم
هر چه مى‏ خواهد، خدایت خواستى
با بیانت عالمى آراستى
بر خلایق چون که مى ‏گفتى سخن
پر ز گل مى‏ شد همه دشت و دمن
از حدیثت مى ‏شود دل‏ها بهار
با صدایت قلبها یابد قرار
هر که یک ذره وجودت را شناخت
عشق را در جان خود جاوید ساخت
درک تو باشد فراتر از عقول
اى امام و هادى آل رسول
بوسه‏ ى حور و ملک بر خاک تو
جملگى وامانده در ادراک تو
ناتوان از وصف ذاتت عقل و هوش
بهتر آن باشد زبان گردد خموش
لیک مى ‏گویم که هستم سائلت
لحظه لحظه رو به سویت مایلت
عاجز درک تو اما مست مست
زشت خو هستم ولى زیبا پرست
سال‏ها قلبم به مهرت آشناست
قبله‏ ى قلبم به سوى سامراست
تو مرا حب ولایت داده ‏اى
جام و صهباى هدایت داده ‏اى
اى به جان ما صراط مستقیم
در دل از روز ازل بودى مقیم
عشق تو در سینه‏ ها شد منجلى
اى على چهارم آل على
تا دم مرگم نمایم زمزمه
نام تو اى نور چشم فاطمه

شده آسمان به گردش، به طواف رویت اى گل
به جهان هر آن چه دل بود، همگى به سویت اى گل
تو تجلى جمالى، ز جمیل جاودانى
رخت اى نگار زیبا، بدهد از اونشانى
همه عاشقان بى دل، به رخت نماز آرند
به حریم و آستانت، همگى نیاز دارند
آب و آیینه ز رویت، درسى از صفا گرفته
تو همان سوره‏ى عشقى، که دل از خدا گرفته
من بى نوا چه گویم، که کنم وصف صفاتت
که خدا مادح ذاتت، شده از قبل حیاتت
تو نبوده‏ اى و بودن، شده از اسم تو آغاز
ز تو بر پا شده خلقت، نتوان گشودن این راز
بوده چون حب و ولایت، رمزى از سجده به آدم
ز تو گردیده هدایت، همه ذرات دو عالم
دلم از ازل سپردم، به تو یا امام هادى
تو شرار عشق خود را به دل شکسته دادى
اى امام و مقتدایم، به غم تو مبتلایم
نروم من از حریمت، که گداى سامرایم
منم و دلى شکسته، که به راه تو نشسته
تا کنى تو گوشه چشمى، سوى این سائل خسته
اى امیر مهربانم، مالک هستى و جانم
دلبرا بدون مهرت، به خدا زنده نمانم
بنده‏ ى حلقه به گوشم، تویى دین و عقل و هوشم
به خدا به هر دو دنیا، عشقتو نمى ‏فروشم
تویى نغمه و سرودم، تویى اصل تارو پودم
از همان روز ازل هم، ذاکر اسم تو بودم
تو صراط مستقیم و راه وصل ما همه ‏اى
جد صاحب الزمان وگل ناز فاطمه‏ اى

ساقى امشب بسته با پیمانه پیمانى دگر
سفره رنگین کرده بهر تازه مهمانى دگر
باغبان را گو به پا شد بذر شادى در زمین
تا ببارد ابر رحمت باز بارانى دگر
باید آدم در جنان امشب گل افشانى کند
تا به تخت گل نشیند جان جانانى دگر
شهر یثرب سینه ‏ى سینا شده کز لطف حق
زد قدم در این جهان موسى بن عمرانى دگر
بر جواد ابن الرضا حق داده از دریاى جود
گوهر ارزنده و دُرّ درخشانى دگر
خیزران باید زند گلبوسه بر روى عروس
کز شرف آورده بهر دین نگهبانى دگر
فاطمه در باغ جنت بزم شادى چیده است
چون که دیده نهمین گل را به دامانى دگر
خاتم پیغمبران تبریک گوید بر على
چون على را آمده ماه فروزانى دگر

اهل ولا مرحبا فصل سرور آمده
سینه سیناى سیر مرکب نور آمده
ساقى توحید با جام طهور آمده
جلوه‏ گر از برج عشق غایت نور آمده
که گشته روشن به او چشم و دل خاص و عام
بیا به بستان وحى فیض دگر را ببین
به دست شمس الضحى رشک قمر را ببین
روى ملک را نگر جن و بشر را ببین
با پدرى چون جواد بهین پسر را ببین
على بخوانش ولى پیامبر را ببین
امام هادیست او هدایتش مستدام
محبت او بود عنایت واصله
به امر و نهیش مدام جاذبه و دافعه
به فیض او شد فقیه باصره و سامعه
عنایتى از کفش عناصر اربعه
حکایتى از دمش زیارت جامعه
بیا به بیت الولا جمال داور ببین
جمال داور نگر روى پیمبر ببین
کمال خیرالنسا جلال حیدر ببین
کنار ابن الرضا رضاى دیگر ببین
جواد را با گلى، بهشت پرور ببین
بهشت از این گل گرفت آبرو و احترام
ابوالحسن کنیه و على بود نام او
پرندگان هوا شیفته ‏ى دام او
به او که دل مى‏ برد کبوتر بام او
درندگان زمین اشک فشان رام او
چشمه‏ ى آب حیات جرعه ‏اى از جام او
الا الا تشنگان از او ستانید جام
پناه من سوى او نگاه من سوى او
کعبه من سامره قبله‏ ى من روى او
رشته‏ ى توحید من سلسله ‏ى موى او
بهشت در سایه‏ ى قامت دلجوى او
جهان هستى همه پر ز هیاهوى او
عالم خلقت گرفت در حرمش آبرو
به هر کجا ساکنم مرا تو ردم مکن
تکلمم روز و شب به هر سخن سامره است
نقل سخن نقل دهن سامره است
مرا به جنت چکار؟ بهشت من سامره است

مژده ز میلاد ولى عشر
هادى دین زاده ‏ى خیرالبشر
مژده ز میلاد على النقى
هادى دین نوگل باغ تقى
سبط نبى میر همه متقى
شبل على بحر نقاوت نقى
شاه عشر هادى جن و بشر
هادى دین، زاده ‏ى خیرالبشر
مژده ز میلاد ولى زَمَن
شبل على والد پاک حسن
ماه دهم بارقه‏ ى ذوالمنن
زاده‏ ى زهرا وصى بوالحسن
شمس هدى پادشه بحرو بر
هادى دین، زاده ‏ى خیرالبشر
مژده ز میلاد شه ملک دین
نور خدا سرور اهل یقین
محور دین عروه ‏ى اهل یقین
حجت حق، مظهر جان آفرین
شد به جهان ماه رخش جلوه گر
هادى دین، زاده‏ ى خیر البشر
1-شبل: شیربچه

لطف امام هادى و نور ولایتش
ما را اسیر کرده به دام محبتش
بر لطف بى کرانه اوبسته ‏ایم دل
امشب که جلوه گر شد خورشید طلعتش
منت خداى را که به ما کرده مرحمت
توفیق برگزارى جشن ولادتش
تبریک باد بانوى کبرى سمانه را
کین غنچه بر دمید ز گلزار عصمتش
ماه تمام و نیمه ذى حجه مطلعش
خیر کثیر وکوثر قرآن بشارتش
این است آن امام که تقدیر ایزدى
بعد از جواد داده مقام امامتش
این است آن امام که ذرات کائنات
اقرار کرده‏ اند به جود و کرامتش
این است آن امام که در برکة السّباع
شیران شوند رام و گذارند حرمتش
این است آن امام که از نقش پرده هم
ایجاد شیر زنده کند حکم قدرتش
این است آن امام که دشمن به چند بار
رخسار عجز سوده به درگاه عزتش
سر تا به پاى عاطفه و مرحمت ولى
دشمن به لرزه آمده از برق هیبتش
آن سومین ابوالحسن از خاندان وحى
چون سه على دیگر باشدعبادتش
افزون زریگهاى بیابان عطاى او
بیش از ستاره ‏هاى درخشان فضیلتش
مائیم و دست و دامن آن حجت خدا
چون ناامید کس نشود از عنایتش
گردیده‏ ایم جمع به ذیل لواى او
افکنده‏ ایم دست به دامان رحمتش
از آستان قدس رضا هدیه مى‏ کنیم
آه دلى به غربت و اشکى به تربتش
یارب بحق فاطمه با فتح کربلا
بگشا بروى ما همه راه زیارتش
از لطف آن امام (مؤید) مؤید است
کو رانشان خدمت آل محمد است

ماه ذالحجه عجب فتح نمایان کرده
نیمه ماه عیان مهر درخشان کرده
گلى از گلشن طه به جهان جلوه نمود
که جهان راز صفا جنت رضوان کرده
آمد آن حجت دلدار که از آمدنش
مومنین را همگى خرم و خندان کرده
کیست این شمس درخشنده که خلاق کریم
بهر او خلقت این عالم امکان کرده
نور چشمان جواد است بود نام على
که خدایش ز شرف ناطق قرآن کرده
وارث ختم رسالت گل گلزار بتول
همه جا راز جمالش چو گلستان کرده
معجز عیسى و موسى و خلیل اللَّه را
ظاهر از خویشتن این حجت یزدان کرده
ز صفا و ز سخایش چه بگویم که خداش
هادى و وارث بر خیل رسولان کرده
آنکه صد حاتم طایى به گدایش نرسد
آنکه بر خسته دلان لطف فراوان کرده

البشارت که دهم حجت سبحان آمد
شافع هر دو سرا، رهبر ایمان آمد
سرور عالمیان، محور امکان آمد
که جهان از رخ وى، روضه ‏ى رضوان آمد
پرتو مهر رخش، تا به زمین پیدا شد
دسته‏ هاى ملک از عرش برین پیدا شد
رهبر عالمیان آنکه جهان را سبب است
تحت فرمان وى، افواج ملک با ادب است
طیب و طاهر و هادى ونقى اش لقب است
خسرو ملک عجم قائده قوم عرب است
شرع احمد ز وجودش به جهان پاى گرفت
مهر وى در دل صاحب نظران جاى گرفت
هم نبى خوى و على صولت و زهرا عصمت
حسنى علم و حسن شجاعت وسجاد آیت
باقرى علم و ز صادق بصداقت نسبت
کاظمى عفو و رضا خوى و جوادى همت
پدر عسکرى و جد ولى عصر است
آنکه بر پرچم وى آیت فتح و نصر است

چشم و چراغ آل فاطمه آمد
دست گل جواد الائمه آمد
بانگ منادى آمد تبارک اللَّه
موسم شادى آمد تبارک اللَّه
امام هادى آمد تبارک اللَّه
مژده ز سوى خدا بر همه آمد
وجه خدا در زمین چهره گشوده
ماه امام جواد جلوه نموده
مادرش از طلعتش بوسه ربوده
از سوى روح الامین زمزمه آمد
این دهمین حجت از نسل بتول است
این درّ رخشنده بحر عقول آمد
این دهمین حجت آل رسول است
عرش خداوند را قائمه آمد
درود خلق و خدا به خلق و خویش
بوى رضا مى‏ دهد از گل رویش
طعنه به طوبا زند قد نکویش
خال و خطش آیت محکمه آمد
شاعر: سازگار

کیستم من شاهکار ملک ذات کبریایم
دهمین مسند نشین از بعد ختم الانبیایم
گوهرى ارزنده از گنجینه ‏ى جود جوادم
نهمین فرزند دلبند على مرتضایم
مصرعى از شعر ناب عصمت کبراى حقم
هشتمین پرورده‏ ى ایمان و صبر مجتبایم
پاسدار پرچم پر افتخار حق پرستى
هفتمین سنگر نشین نهضت خون خدایم
دُرّ عبادت فارغ التحصیل درس عابدینم
ششمین زینت فزا از بهر محراب دعایم
در نایابى ز بحر دانش بحراالعلومم
پنجمین گنجینه‏ ى اسرار کل ماسوایم
صادق آل نبى را وارث فقه و اصولم
چارمین استاد دانشگاه تکوین ولایم
وارث موسى بن جعفر در مسیر پایدارى
سومین نور دل آن پیشواى مقتدایم
محور چرخ زمانم، حجت روى زمینم
دومین گل از گلستان على موسى الرضایم
در مسیر حق پرستى بعد آباء گرامم
اولین هادى خلق بعد از مصباح الهدایم
در شجاعت بى قرینم، در سخاوت بى نظیرم
حق پرستان را حبیبم، دردمندان را دوایم
من وصیم، من ولیم، من نقیم، من سخیم
زانکه همنام على معنىِ، هاى هل ایاتم
آیه‏ ى تطهیر را مصداق و از امر الهى
آیه‏ اى از شاخصار نصِ نون انمایم
غم مخور (ژولیده) فردا پاى میزان عدالت
شافعت در نزد حق هنگام پاداش و جزایم
شاعر: ژولیده

دهمین حجت خدا هادى
دهمین میر و پیشوا هادى
دهمین جانشین پیغمبر
نهمین پور مرتضى هادى
دهمین دادرس به خلق جهان
دهمین شافع جزا هادى
دهمین گل ز گلشن زهرا
ثمر نخل طاوها هادى
مظهر جود و نور چشم جواد
جد مهدى مه لقا هادى
حاجت ما ظهور مهدى توست
حاجت ما روا نما هادى
جشن میلاد تو مبارک باد
بر همه خلق ما سوا هادى
متوکل نمود مسمومت
کشته زهر اشقیا هادى
دستگیرى کن از هنرور خویش
تا نیفتاده او ز پا هادى
شاعر: هنرور

گرفته جان نفسم در ثناى حضرت هادى
دُر سخن بفشانم به پاى حضرت هادى
نداشت طوطى جانم هنوز لانه به جسمم
که بود مرغ دلم آشناى حضرت هادى
صفا و مروه کجا و حریم یوسف زهرا
صفاست در حرم با صفاى حضرت هادى
مقربان الهى فرشتگان بهشتى
کشند منت لطف و عطاى حضرت هادى
ز دست رفته شکیبم خدا کند که نصیبم
شود زیارت صحن و سراى حضرت هادى
درندگان زمین التجا برند به سویش
پرندگان هوا در هواى حضرت هادى
اگر به سامره‏ ام اوفتد گذر سرو جان را
کنم نثار به گنبد نماى حضرت هادى
دلم که درد گناهش به احتضار کشانده
پناه برده به دارالشفاى حضرت هادى
مرا چه قدر که گردم گداى خاک نشینش
که هست خازن جنت گداى حضرت هادى
دهد به روح لطیف ملک، صفا و طراوت
ملاحت سخن دلرباى حضرت هادى
به خاک عطر بهشتى پراکند اگر آید
نسیمى از طرف سامراى حضرت هادى
به عمر دهر مرا گر دهند عمر، نیرزد
به لحظه‏ اى که کنم جان فداى حضرت هادى
به تیرگى نبرى روى و راه خود نکنى گم
هدایت است به ظل لواى حضرت هادى
بخوان زیارت پر فیض جامعه که برى پى
به ارزش سخن دلرباى حضرت هادى
مرا رضایت ابن الرضا خوش است که دانم
بود رضاى خدا در رضایت حضرت هادى
شاعر: سازگار

مژده بر اهل تولا وارث پیغمبر آمد
رهنماى اهل عالم حجت روشنگر آمد
نور چشمان جواد از پرده غیبت درآمد
دهمین سلطان دین از سوى حى داور آمد
نام نیکویش على شهرت نقى آمد به دنیا
پیشواى اهل ایمان، شمس دین روح عدالت
مظهر جود و سخا و همت و عدل و شهامت
آیت کبراى اعظم، صاحب علم و امامت
وارث پست و مقام و ایده ‏ى ختم رسالت
با جمال کبراى اعظم، صاحب علم وامامت
کوکب رخشنده‏ ى دین شد عیان از لطف یکتا
از فراز چرخ عزت شد عیان شمس ولا را
آسمان روشن، زمین گلشن ز لطف حق تعالى
عرش و فرش و نه فلک از لطف حق گردید پیدا
سرور آمد، رهبر آمد، نور حق شد آشکارا
چون جمال بى مثالش از حجاب آید نمایان
ماه از شرم وحیا در ابر خجلت گشت پنهان
اشک شوق از دیده ‏ى افلاکیان آمد چو باران
شد زمین از خرمى بر اهل ایمان چون گلستان
آمد آن آرام جان، روح روان، شمس ولا را
چون تولد در مدینه خسرو دنیا و دین شد
نور رویش از زمین تابنده تا عرش برین شد
از سما فوج ملک دسته به دسته بر زمین شد
دوستان شادان از این مولود و شیطان دلغمین شد
نور ایمان روح قرآن کرده از مادر تجلى
آن کریمى که هزاران حاتم طایى گدایش
آن ز عیمى که گشوده بر همه خوبان عطایش
آن سلیمانى که وحش و طیر در تحت لوایش
آستان بوسد ملائک هر دم از صحن وسرایش
زائرینش زائر حقند و از خلاق یکتا
فاطمى عصمت، حسن خصلت، حسینى خو
زاده سجاد و باقر صادقى گفتارو وخوشرو
نور چشم با جلال موسى جعفر بود او
چون امام هشتمین سلطان خوش رفتار ونیکو
صاحب و جود وجواد و زاده ‏ى آن ماه سیما
آسمان بهر نثار مقدمش گوهر بریزد
خازن جنت به فرقش لاله‏ ى احمر بریزد
حضرت روح القدس بر آستانش پر بریزد
کربلایى بر محبان از دو لب شکر بریزد
عرض تبریک و بشارت گوید از جان مومنین را
www.isfahanheiat.com
www.shiati.ir
www.aviny.com