وحدت حوزه و دانشگاه، عوامل و آثار آن
و اتحاد و هماهنگی اعضای انسان باعث رسیدن انسان به اهداف و کارهای بزرگی میشود، و سلولهای بدن انسان با وحدت، سلامت بدن انسان را تأمین میکنند و ... بر این اساس نظام آفرینش نظام توحید و وحدت گرا است.
اقبال لاهوری میگوید:
در عالم تشریع هم، جامعه اسلامی و اقشار و اصناف آن باید از قانون وحدت پیروی کند تا همسو با نظام هستی شود.
در قرآن و منابع اسلامی هم وحدت ادیان مطرح است، چنان که میخوانیم: «قُل یا اَهلَ الکِتابِ تَعالَوا اِلی کَلِمَةٍ سَواءٍ بَینَنا وَ بَینَکُم اَلّا نَعبُدَ اِلاّ اللّه و لانُشرِکَ بِهِ شَیئاً...؛(3) بگو ای اهل کتاب بیایید به سوی سخنی که میان ما و شما یکسان است تا جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزی را همتای او قرار ندهیم.» و هم وحدت مذاهب در درون جامعه اسلامی چنان که قرآن با فرمان صریح دستور میدهد: «وَاعتَصِمُوا بِحَبلِ اللّه جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَاذکُرُوا نِعمَةَ اللّهِ عَلَیکُم اِذ کُنتُم اَعداء فَاَلَّفَ بَینَ قُلُوبِکُم فَاَصبَحتُم بِنِعمَتِهِ اِخواناً...؛(4) همگی (مسلمانان) به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید و نعمت خدا را به یاد آورید که دشمن یکدیگر بودید و او در میان شما الفت ایجاد کرد و به برکت نعمت او برادر شدید.» و هم وحدت بین اقشار و اصناف جامعه مورد تأکید و سفارش اسلام بوده و هست، علی (علیه السلام) همبستگی جامعه را زمینه ساز ریزش فیض الهی دانسته و همگرایی را یکی از ارمغانهای بعثت پیامبر(صلی الله علیه واله) بیان کرده است.(5) و در قسمتی از سخنان خود میفرماید: «وَ لَیسَ رَجُلٌ ـ فَاعلَم ـ اَحرَصَ عَلی جَماعَةِ اُمّةٍ مُحَمّدٍ وَ اُلفَتِها مِنّی اَبتَغی بِذالِکَ حُسنَ الثَّوابِ وَ کَرَم المآب؛(6) این نکته را بدان، هیچ مرد (و کسی) از من حریصتر بر اتحاد و همبستگی امّت محمّد (صلی الله علیه واله) نیست که بدان ثواب میجویم و فرجام نیک میطلبم.»
جای تردید نیست که برای از بین بردن سیاستهای تفرقهانگیز دشمنان اسلام، مخصوصاً جامعه تشیّع، بر دو مغز متفکر جامعه، حوزه و دانشگاه است که برای حفظ عزّت و آزادی جامعه و بالندگی مذهب تشیّع باهم وحدت و اتحاد و همگرایی داشته باشند. علی (علیه السلام) میفرماید: «هیچ ملّتی در انجام کاری با هم متحد نشدند، مگر این که خداوند گرفتاری آنان را بر طرف کرد و آنها را از بلای ذلّت نجات داد»(7). و همچنین در روایات فراوانی بر لزوم وحدت در جامعه مؤمنین و تشیّع و بین اقشار مختلف آن تأکید شده است، پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) فرمود: «اَلمُؤمِنُ لِلمُؤمِن کالبنیان بَشیرٌ بَعضُه بَعضاً؛(8)افراد با ایمان نسبت به یکدیگر همانند اجزای یک ساختمانند که جزئی از آن جزء دیگر را محکم(نگاه) میدارد.
و فرمود: «المؤمنون کالنّفس الواحدة؛ (9) مؤمنان(و شیعیان) همچون یک روحند و نیز فرمود: «مثل المؤمنین فی توادهم و تراحمهم کمثل الجیر الواحد اذا استکی بعضه تداعی سائره بالسّهر و الحمی؛(10) مثل افراد با ایمان در دوستی و نیکی به یکدیگر همچون اعضای یک پیکر است که چون بعضی از آن (رنجور شود) و به درد آید اعضای دیگر با بیداری و تب (قرار و آرامش نخواهد داشت و آن عضو را) همراهی میکنند.
و با اجازه سعدی باید گفت که: «تشیّع همه عضو یک پیکرند و...».
در بین وحدتهای پیش گفته وحدت دو قشر متفکر جامعه تشیّع حوزه و دانشگاه از اهمّیت بالا و جایگاه ویژهای برخوردار است. تصویری که از عالمان و دانشمندان دانشگاهی و حوزوی در فرهنگ دینی ترسیم شده است، محبت، همیاری، همسویی،مسئولیت پذیری و از خود گذشتگی است، و این همسویی فقط یک سفارش و درخواست عادّی نیست بلکه یک وظیفه و تکلیف و مسئولیت الهی است که فردای قیامت مورد حسابرسی و پرسش قرار میگیرد.
چنان چه در کلام ارزشمند امیرمؤمنان(علیه السلام) میخوانیم: «وَ اعلَمُوا اَنَّ عبِادَاللّهِ المُستَحفِظینَ عِلمَهُ یَصُونُونَ مَصُونَهُ وَ یُفَجِّرُونَ عُیُونَهُ، یَتَواصَلُونَ بِالوِلایَةِ وَ یَتَلاقُونَ بِالمَحَبَّةِ وَ یَتَساقُونَ بکَأسٍ رَوِیّةٍ وَ یصدُرُونَ بِرَیّةٍ، لاتَشُوبُهُم الرَیبَةُ ولاتُسرَعُ فیهِمُ الغِیبَةُ عَلی ذلِکَ عَقلَ خَلقَهُم وَ اَخلاقَهُم فَعَلیهِ یَتحابُّونَ وَ بِهِ یَتَواصَلُونَ؛(11)بدانید که آن گروه از بندگان خدا که پاسدار علم اویند، رازهایش را نگه میدارند و چشمههایش را جوشان میسازند، پیوندشان با هم بر اساس ولایت و دیدارهایشان با (عشق) و محبّت است. جامهای سیراب ساز را به یکدیگر مینوشانند و سیراب بیرون میشوند. در روابطشان نه شائبهای از بدبینی و شک راه مییابد (که هر یک دیگری را ردّ و تکفیر نمایند) و نه غیبت نفوذ میکند (که پشت سر یکدیگر و علیه هم سخن بگویند) سرشت و خویشان بر این ویژگیها پرورش یافته و بر این اساس است تمامی دوستیها و پیوندهاشان. قطعاً بارزترین مصداق علما حوزویان و دانشگاهیان متعهد خواهد بود. لذا بر آنها لازم و واجب است که از مسئولیت خویش در قبال جامعه و حفظ وحدت آن بخوبی عمل نمایند چرا که علی (علیه السلام) فرمود: «زلّة العالم کانکسار السّفینة تَغرُقُ و تُغرِقُ؛(12) لغزش عالم همچون کشتی درهم شکسته است که هم خود غرق میشود و هم (جامعهاش) را (به سقوط میکشاند).
بر اساس همین احساس مسئولیت بود که در زمان ستم شاهی در دورانی که عمیق ترین شکاف بین حوزه و دانشگاه وجود داشت، عدهای از علمای حوزه و روشنفکران برجسته دینی، با درک عمیق از فضای خصومتآمیز حوزه و دانشگاه احساس مسئولیت نموده و بدون در نظر داشتن جوّ عمومی با قبولی تمامی اتهامات اولین حرکت منظم و سازمان یافته را جهت نزدیکی این دو مرکز آموزشی آغاز نمودند، و دهه 50 در واقع دهه تلاش برای بهبودی روابط بین حوزه و دانشگاه بود. مرحوم شهید دکتر مفتح در این باره میگوید: «به یادم دارم در همان موقع که (در) قم بودم، من و جمعی از دوستان تزی داشتیم و آن تز «روحانیت غیر حرفهای» بود، یعنی دانشجوی علوم دینی در دوران تحصیل ناچار از کمک مالی یک دانشجو (هزینه تحصیل) برخوردار باشد، ولی بعد به یک مرحلهای که رسید به کار متناسب بپردازد مثل آن چه خود ما و بعضی از دوستان هم فکر به آن پرداختیم، منظور من از تدریس در دانشگاه و فعالیتهای روحانی و دینی، فقط بر اساس مسئولیت و نه بر اساس نفع بری بوده است. و میبینیم که لزوم دارد و چقدر در جامعه مؤثر است.»(13)
این حرکت که عملاً از سوی مرحوم شهید دکتر مفتح، علامه شهید مرتضی مطهری و مرحوم شهید دکتر بهشتی و جمعی دیگر آغاز شده بود با پیروزی انقلاب شتاب بیشتری گرفت و گامهای جدیتر و مؤثرتر و راهبردیتری در مسیر وحدت این دو قشر برداشته شد که به تدریج تأثیرات ارزندهای در مراکز دانشگاهی گذاشت، و فضای خالی از معنویت دانشگاه به فضای معنوی مبدّل شد ولی با این وصف کافی نیست، حوادثی چون « درگیری کوی دانشگاه» و از این قبیل نشان داد که هنوز آن وحدت واقعی به وقوع نپیوسته، و ضرورت تلاش و پافشاری بر وحدت این دو قشر، و مغز متفکر جامعه همچنان باقی است. همان ضرورتی که پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) با ندایی به بلندای ابدیت فرمود: «ایّها النّاس علیکم بالجماعة و ایّاکم و التفرقه؛(14) مردم بیدار باشید که بر شما لازم است که همراه جماعت باشید(و با هم متحد و همگام باشید) و بر حذر باشید از تفرقه و جدایی.» و علی (علیه السلام) درباره حفظ وحدت در اقشار جامعه فرمود: «...والزموا السّواد الاعظم فانّ اللّه مع الجماعه و ایّاکم والفرقة فانّ الشّاذّ من النّاس للشیطان کما انّ الشاذ من الغنم للذّئب الا من دعا الی هذا الشعار فاقتلوه و لو کان تحت عمامتی هذه؛(15) همواره با بزرگترین جمعیتها(یی که بر حق هستند) باشید که دست خدا با جماعت (و اتحاد) است از پراکندگی بپرهیزید که انسان تنها بهره شیطان است آن گونه که گوسفند تنها طعمه گرگ (و اقشار جدا از هم طعمه استعمارو..) خواهد بود. آگاه باشید هر کس که مردم را به این شعار (تفرقه و جدایی) دعوت کند او را بکشید هرچند که زیر عمامه من باشد.»
اصولاً واژه «وحدت» یا «اتّحاد» در مواردی کاربرد دارد که نوعی از اختلاف وجود داشته باشد زیرا بدون اختلاف اتحاد موجود بوده و دیگر این همه پافشاری بر وحدت و دعوت به آن معنی نخواهد داشت و حال آن که اشاره شد قرآن و روایات به شدّت دعوت به همگرایی و اتحاد نموده است بنابراین معنای وحدت این دو قشر عظیم و حساس جامعه آن نیست که در جامعه اختلاف سلیقه، تضارب اندیشه، و انتقاد افکار حوزویان توسط دانشگاهیان و بالعکس، و جناح بندیهای سیاسی وجود نداشته باشد، زیرا در اسلام انتقادهای سازنده، انتقاد پذیری و رقابتهای سیاسی معقول، از اصول پذیرفته شده هستند، و باعث رشد اندیشهها میشود، چنان که معنای وحدت «حوزه و دانشگاه» آن نیست که حوزویان همه دانشگاهی شوند و به فراگیری علوم جدید روی آورند و یا دانشگاهیان در سلک روحانیت و طلّاب علوم دینی در آیند، بلکه مقصود از وحدت متفکران جامعه آن است که تمام افراد این دو قشر، با بهرهگیری از عوامل وحدت و مشترکانی که دارند و با اتخاذ سیاستها و موضعهای اصولی و منطقی در برابر دشمنان مشترک و قسم خورده خویش متحد بوده و از اختلاف غیر اصولی و شکننده که باعث نفوذ بیگانگان در صفوف داخلی آنها خواهد شد پرهیز کنند و اختلافات در اندیشه را با تبادل فکری و مباحث منطقی و با صلح و صفا حل نموده در کنار هم زندگی کنند و فرهنگ واحدی را به جامعه ارائه دهند درست مانند انگشتان یک دست که از نظر ظاهری و کاربردی با هم اختلاف دارند ولی برای برداشتن باری و مقابله با دشمنی همه با هم همکاری و همسویی دارند.
وحدت حوزه و دانشگاه این است که در دفاع از اسلام و نظام، در نگاه دینی به گزارههای علمی در تأمین نیازمندیهای اجتماعی، در برخورد و مقابله با توطئههای دشمنان خارجی و سرسپردگان داخلی آنها وحدت و اتحاد موضع داشته باشند، درباره راهکارهای عملی وحدت حوزه و دانشگاه قبلاً در همین مجله مطالبی بیان شده است که جهت پرهیز از تکرار، به آن مطالب نمیپردازیم و خوانندگان عزیز را به آن مقاله ارجاع میدهیم.(17)
مقصود از وحدت فرهیختگان جامعه همان است که پیامبر اکرم(ص) در مدینه فاضله خود به وجود آورد، و تمام اقشار جامعه در رأس آنها عالمان و آگاهان را در صف واحدی برای دفاع از اسلام و قرآن و رسیدن به ارزشها قرار داد، «جان دیون پورت» مینویسد: «...محمد یک نفر (آدم) ساده قبایل پراکنده کوچک و برهنه و گرسنه کشور خودش را مبدّل به یک جامعه فشرده و با انضباط نمود.»(18)
نیاز به گفتن نیست که برای ایجاد وحدت در میان هر قشر و جامعهای نیاز به عوامل و حلقههای اتصالی است که اعضای یک جامعه را مانند دانههای تسبیح منظم و به هم پیوند و قطعاً عوامل ظاهری و صوری چون زبان و جغرافیا...نمیتوانند آن وحدت مورد نظر را ایجاد نمایند، قرآن کریم میفرماید: «ای رسول من اگر تو بخواهی همه ذخائر زمینی را توزیع کنی تا مردم را متحد کنی، نمیتوانی و آن خداست که بین قلبها الفت ایجاد میکند»(19) و یقیناً این عوامل معنوی در جامعه تشیّع بین دو قشر روحانی و دانشجو وجود دارد که اهم آنها از این قرار است:
1ـ اصل توحید: در قرآن اصل توحید هم به عنوان عامل وحدت ادیان مطرح است.(20) و هم به عنوان عامل وحدت مذاهب در بین امّت واحده اسلامی «انّ هذه امّتکم امّةً واحدةً و انا ربّکم فاعبدون؛(21) این همه امّت واحدی بودند، و من پروردگار شما هستم. پس مرا پرستش کنید.» و هم عامل وحدت اقشار جامعه «انّما المؤمنون اخوةٌ؛(22) همانا فقط مؤمنان (و گرایش یافتگان به خدای واحد و یکتا با هم) برادرند.» به همین جهت علی(علیه السلام) در نکوهش آن عدّه از دانشمندان و آگاهانی که با وجود خدای واحد، کتاب واحد و پیامبر واحد اختلاف دارند، میفرماید: «الیهکم واحدٌ نبیّهم واحدٌ و کتابهم واحدٌ؛(23) خدای آنها یکی پیامبرشان (هم) یکی و کتابشان (نیز) یکی است.
2ـ دین اسلام: اختلاف سلیقهها، تفاوت اندیشهها، بین حوزویان و دانشگاهیان گاهی ایجاد اختلاف و شکاف میکند، آن چه میتواند همه این اندیشهها را به همه نزدیک سازد اسلام و دستورات آسمانی آن است، اگر همه تن به دستورات اسلام دهیم، هم اتحاد و وحدت بوجود میآید، و هم از نظر روانی راحت و آسوده خواهیم بود. علی(علیه السلام) با اشاره به همین مطلب است که میفرماید: «اما دینٌ یجمعکم؛(24) آیا دینی نیست تا محور اتحادتان شود» و در جای دیگر فرمود: «واقعیت جز این نیست که همگی شما بر اساس دین خدا برادرید.»(25)
و قرآن گاهی هشدار میدهد که اتحاد در دین را از دست ندهید. «ولاتکونوا من المشرکین من الّذین فرّقوا دینهم و کانوا شیعاً کل حزب بما لدیهم فرحون؛(27) و از مشرکان نباشید، از کسانی که دین خود را پراکنده ساختند و به دستهها و گروهها تقسیم شدند (و عجیب این که) هرگروهی به آنچه نزد آن هاست (دلبسته و) خوشحالند .
در توضیح آیه میخوانیم: «مذهب همیشه عامل وحدت و یکپارچگی در محیط بوده همان گونه که اسلام به اختلافات قبایل حجاز و حتی اقوام خارج از جزیرة العرب پایان داد و آن را امّت واحده ساخت.»(28)
و در بطن اسلام، قرآن به عنوان اصلیترین دستورات دین اسلام، نیز به عنوان مهمترین عامل وحدت جامعه و اقشار مختلف آن مطرح است، خود میگوید: «واعتصموا بحبل اللّه؛(29) به ریسمان الهی (یعنی قرآن و یا اسلام) چنگ بزنید» در آیات قرآن نور همیشه به صورت «مفرد» و ظلمت به مدّت جمع (ظلمات)(30) آمده این در واقع اشاره لطیفی است به این حقیقت که ظلمت (اعم از حسی و معنوی) همواره سرچشمه پراکندگیها وجداییها و دور افتادنها است در صورتی که نور رمز وحدت و اجتماع میباشد.
بسیاری دیدهایم که در یک شب تابستانی چراغ و یا لامپی در وسط حیاط یا بیابان روشن میشود در صورت کوتاهی انواع پروانههای عاشق و دلسوخته و حشرات دور آن جمع میشوند و در واقع مجمعی از زندگی را در اشکال متنوع تشکیل میدهند امّا هنگامی که آن را خاموش کنیم هر کدام به طرفی میروند و پراکنده میگردند.
در مسائل معنوی و اجتماعی نیز همین گونه است، نور علم و قرآن و اسلام مایه وحدت و ظلمت جهل و کفر و هواهای نفسانی موجب پراکندگی و نفاق میشود.(31) اقبال لاهوری میگوید:
3ـ پیامبر اکرم اسلام: سرسپردگی در برابر فرامین پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) و سنّتهای او بخوبی میتواند اندیشمندان جامعه ما را کنار هم جمع نموده و به همگرایی و همسویی بکشاند، قرآن کریم میفرماید: «فلا و ربّک لایؤمنون حتّی یحکّموک فیما شجر بینهم
ثمّ لایجدوا فی انفسهم حرجاً ممّا قضیت و یسلّموا تسلیما؛(33) قبل از ترجمه آیه اشاره کنیم که «زبیربن عوام» با یکی از انصار در مسألهای با هم اختلاف نظر پیدا کردند، رسول خدا حکمی کرد که مورد قبول مرد انصاری واقع نشد آن گاه آیه فوق نازل شد. «پس به پروردگارت قسم که آنها مؤمن نخواهند بود مگر این که تو را در اختلافات خود به داوری طلبند، پس در دل خود از داوری تو احساس ناراحتی نکنند که کاملاً تسلیم آن باشند.» متأسفانه امروزه اختلافاتی بوجود میآید که گاهی به سطح روزنامهها کشیده میشود یکی از عوامل آن عدم پذیرش دستورات اسلام و فرامین پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) میباشد اقبال میگوید:
4ـ امامت و ولایت: عامل مهّم دیگر در ایجاد وحدت در جامعه تشیع و بین دانشمندان آن قبول امامت و سرسپردگی در مقابل دستورات و رفتارهای امامان معصوم (ع) است. در حدیث پیش گفته که از امیرمؤمنان نقل شد مهمترین ویژگی آگاهان جامعه را این دانسته که «یتواصلون بالولایة؛(35) پیوندشان با هم بر اساس ولایت است.» و در جای دیگر فرمود: «الامامة نظاماً للامّة و الطّاعة تعظیماً للامامة؛(36) (خداوند) امامت را عامل نظم (و هماهنگی) امّت و پیروی (از ائمه را) بزرگداشت امامت قرار داد.» و درباره خود فرمود: «واقعیت جز این نیست که من قطب آسیابم، چرخهای کشور باید بر محورم هماره بچرخد و من در جای خویش ثابت بمانم؛ اگر لحظهای من جایگاهم را رها کنم مدارش سرگردان میشود و سنگ زیرین آن به لرزش میگراید»(37) و در زمان غیبت امام زمان(عج) علمای جامع الشرائط به عنوان حاکمان جامعه و محور اتحاد معرفی شدهاند، علی (ع) فرمود: «موقعیت زمامدار، همچون ریسمانی است که مهرهها را در نظام میکشد و آنها را جمع کرده ارتباط میبخشد، اگر ریسمان از هم بگسلد مهرهها پراکنده میشوند و هر کدام به جایی خواهند افتاد! پس هرگز نتوان همه را جمع آوری نمود و از نو نظام داد.»(38)
5 ـ ارزشها و مصالح عمومی: هر جامعه برای خود ارزشهای پذیرفته شدهای دارد، و همچنین مصالح عمومی، جامعه تشیّع نیز از این دو امر مستثنی نمیباشد و مغزهای متفکر جامعه علوی می توانند بر محور ارزشهای پذیرفته شده و مصالح عمومی جامعه تشیّع با هم اتحاد و وحدت داشته باشند.
با توجه به این که در گذشته مراکز و رشتههای مختلف علمی مکمل یکدیگر بودهاند، یا حداقل معارض و مخالف هم نبودهاند، در این زمان عواملی چند در جدایی حوزه و دانشگاه و به وجود آمدن جوّ بد بینی میان آن دو نقش دارد.
1ـ تز جدایی دین و علم در مغرب زمین و تأثیر آن بر فضای دانشگاهی:
سالها است که در مغرب زمین تز جدایی دین از علم مطرح، و کاملاً پذیرفته شده است، البته این جدایی در ادیان تحریف شده مسحیّت و یهود راه دارد، ولی متأسفانه برخی دانشگاهیان بی خبر از معارف دینی اسلام این دیدگاه را توسعه داده و به دین اسلام نیز تسرّی داده است در صورتی که دین اسلام هیچ تضادی با علم و علوم نداشته بلکه مؤیّد و مشوّق آن است، یکی از صاحب نظران دانشگاهی در این باره گفته است «مسلّم است که یکی از علل مهم جدایی دهنده حوزه و دانشگاه همین افتراق علم و دین در مغرب زمین است دانشگاه در کشورها بر اساس علوم پدید آمده در چهار قرن اخیر اروپا تأسیس و مسأله جدایی علم و دین به طور طبیعی به کشور ما منتقل شد.»(40)
2ـ استعمار خارجی:
با پیروزی انقلاب اسلامی که از مهمترین عامل آن وحدت نیروهای حوزوی و دانشگاهی بود استعمار جهانی به صورت عام، و آمریکای جهانخوار ضربه سختی خوردند، قطعاً استعمارگران آرام نخواهند نشست و تلاش مضاعف را برای جدایی حوزه و دانشگاه به کار خواهند بست تا از این راه دوباره به منافع از دست رفته خویش دست یازند، چنان که در گذشته با بدبین کردن دانشگاهیان به حوزه و علمای دین، به اهداف خویش دست یافتهاند، امام راحل (ره) در اینباره میگوید: «نقشه جهانخواران و عمّال آنان جدا کردن این دو طبقه مؤثر، متفکر در زمان رژیم طاغوتی بود، و مع الأسف موفق شدند کشور را به تباهی کشاندو آن نقشه بار دیگر در دست اجراست، که با غفلت جزئی روبه تباهی خواهیم رفت.»(41)
3ـ همدستان داخلی استعمار:
وابستگان و جیره خواران قدرتهای خارجی، منافقان و دوستهای نادان، و منافع طلب، عامل دیگری است برای جدایی حوزه و دانشگاه، مخصوصاً در سالهای اخیر با نفوذ بعضی از این عناصر در مراکز فرهنگی و دانشگاهی کشور قدمهایی در مسیر جدایی این دو مغز متفکر برداشته شده، اگر جلو آنها توسط عالمان زمان شناس، و دانشگاهیان متدیّن گرفته نشود ممکن است فاجعه جبران ناپذیری ببار آورد، حادثه ناگوار کوی دانشگاه تهران، تعطیلی امتحانات و تظاهرات دانشجویان در برخی شهرها در سال جاری زنگ بیدار باشی برای همه دلسوزان کشور بود،و اعلام هشدار به کسانی که از دانشجویان بهره برداری فصلی و انتخاباتی و جناحی و ابزاری مینمایند.
4ـ تحجرگرایی و کم رنگ شدن دین:
عامل دیگر در جدایی این دو قشر عظیم، رشد تحجرگرایی و دوری از مسائل زمان در حوزهها و کم رنگ شدن دین و دیانت در دانشگاهها است، هرچه این دو عامل بیشتر رشد و میدان بیابند زمینه جدایی نیز بیشتر فراهم میشود.
پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) فرمود: «الجماعة رحمةٌ و الفرقة عذابٌ؛(42) وحدت و اتحاد (باعث نزول) رحمت الهی و تفرقه و جدایی(موجب مشکلات و) عذاب میشود. و از دیدگاه امیرالمؤمنین وحدت اقشار جامعه باعث سعادت دنیوی میشود و هیچ ارزشی به پای آن نمیرسد، آن جا که در سرزنش کوفیان بی وحدت و جدا از هم فرمود: «...فانّ اللّه سبحانه قد امتنّ علی جماعة هذه الامّة فیما عقد بینهم من حبل هذه الالفة الّتی ینتقلون فی ظلّها و یأوون الی کنفها بنعمةٍ لا یعرف احدٌ من المخلوقین لها قیمةً لانّها ارجح من کلّ ثمنٍ و اجلّ من کلّ خطرٍ؛(43) آگاه باشید که شما هم اکنون دست از رشته اطاعت کشیدید و بازنده کردن ارزشهای جاهلیّت دژ محکم الهی را در هم شکستید در حالی که خداوند بر این امّت اسلامی بر «وحدت و برادری» منّت گذارده بود که در سایه آن زندگی کنند و به آن پناه برند، نعمتی بود که هیچ ارزشی نمیتوان همانند آن تصور کرد، زیرا از هر ارزشی گران قدرتر، و از هر کرامتی والاتر است.»(44) و قطعاً وحدت رهبران فکری جامعه، بر مردم و جامعه آثار دارد، چرا که جامعه موجودی بی روح و خنثی نیست که در برابر مسایل فکری عملی، هیچ گونه واکنشی از خود نشان ندهد بلکه جامعه موجودی زنده و فعال است که از گروههای مختلف انسانی تشکیل یافته و دارای ذوقهای فکری، هنری و عملی گوناگون در داخل خود می باشد آن چه به این ذوقها، سلیقهها و تمایلات متنوع و گاهی متضاد قدرت مهار میبخشد و مانع از هم گسیختگی اجتماع میگردد، وجود یک فرهنگ عمومی قوی در ساختار جامعه است تا نوعی هماهنگی و همسویی در میان مردم به وجود آورد، هرگاه جامعه از لحاظ فرهنگ عمومی دچار از هم گسیختگی گردد، بحران هویت آن را فرا گرفته و جوّ ناامنی و ناهنجاری در میان افراد آن به وجود آمده و رشد خواهد کرد.
برای رهایی جامعه از بحران هویت و شکلگیری فرهنگ مطابق با ارزش های اسلامی و ملّی شایسته است قبل از همه تولید کنندگان محصولات فکری و فرهنگی به باورهای مشترک و همسان دست یابند تا زمانی که این هماهنگی در سطح مقامات و نهادهای فکری و فرهنگی بالاتر بوجود نیاید همفکری در سطوح پایین نیز شکل نخواهد گرفت؛ مثلاً اگر دانشگاهیان بدون در نظر داشتن فرهنگ دینی و ملّی به گسترش و ترویج محصولات فکری، فرهنگی غرب و شرق که بر اساس «اومانیسم= عقل گراییمحض» و «سکولاریسم= دین زدایی» بنیان گذاری شده بپردازند و حوزویان هم به ترویج فرهنگ اسلام مبتنی بر «خدا محوری» و «حق محوری» چگونه میتوان انتظار داشت که مشکلی در اجتماع به وجود نیاید؟
این اصل را همگان قبول دارند که «تأثیر علوم انسانی در ادامه جوامع انکارناپذیر است» به همین جهت تولید کنندگان اندیشه و فرهنگ ـ حوزه و دانشگاه ـ باید همسو و هم جهت با یکدیگر حرکت نموده و جامعه را به سمت انسجام و همگرایی ارزشی و فرهنگی سوق دهند، تا جامعه از خطر گسیختگی فرهنگی مصون بماند. فرهنگ و باورهای مشترکی که در سایه وحدت حوزه و دانشگاه متولد میشوند و دارای ویژگیهای ذیل خواهد بود:
1ـ اصالت به ارزشهای اسلامی و دینی دادن.
2ـ احترام به فرهنگ و دستاوردهای معنوی ملّی مورد تأیید دین.
3ـ استفاده از دستاوردهای مثبت بشری.
4ـ دور بودن از ناهنجاریهای فرهنگی غرب و شرق.
چنان که اتحاد و وحدت سیاسی این دو پایگاه عظیم آثار ذیل را در پی خواهد داشت.
1ـ هماهنگی در تصمیمگیریها و برنامه ریزیها.
2ـ اجرای مطلوب برنامه.
3ـ حاکمیت یافتن قانون گرایی نه جناحگرایی.
4ـ ارائه چهره خدمت گذار از دولت مردان اسلامی.
5 ـ مسدود شدن راه بر عناصر نفوذی.
و امّا عدم وحدت فرهنگی حوزویان و دانشگاهیان آثار شوم ذیل را به دنبال خواهد داشت:
1ـ ایجاد شک و تردید نسبت به ارزشهای دینی.
2ـ عدم احترام به فرهنگ و دستاوردهای معنوی ملّی.
3ـ استفاده نبردن از دستاوردهای مثبت بشری.
4ـ دچار شدن به ناهنجاریهای فرهنگی غرب و شرق.
چنان که عدم وحدت سیاسی حوزه و دانشگاه این آثار را در سطح کلان ایجاد خواهد کرد:
1ـ پراکندگی و ناهماهنگی در تصمیمگیری.
2ـ ضعف در اجرای برنامهها.
3ـ رشد جناح بازی.
4ـ تضیع سرمایههای مادی و معنوی.(45)
5 ـ بد بین شدن مردم به مسئولان.
6ـ نفوذ عناصر فرصت طلب در بین جناحها.
بجهت همین پیامدها و امثال آن که بر اختلاف و دو دستگی و چند دستگی در جامعه مترتب است قرآن تفرقه و عدم اتحاد را در ردیف عذابهای آسمانی دانسته، آن جا که میفرماید: «قل هو القادر علی ان یبعث علیکم عذاباً من فوقکم او من تحت ارجلکم او یلبسکم شیعاً و یذیق بعضکم بأس بعضٍ انظر کیف نصرّف الآیات لعلّهم یفقهون؛(46) بگو او قادر است که عذابی از طرف بالا یا از زیر پای شما(همچون زلزله و سیل و...) بر شما بفرستد یا به صورت دستههای پراکنده شما را با هم بیامیزد، و طعم جنگ (و ناراحتی) را به هر یک از شما به وسیله دیگری بچشاند، ببین چگونه آیات گوناگون را برای آنها باز میکنیم شاید بفهمند و بخود آیند.»
تعبیر «یلبسکم شیعاً» که به معنای گروهها و دستههای مختلف به هم آمیخته و متضاد است، نشان میدهد که مسأله اختلاف و دو دستگی در جامعه و بین مقامات و رهبران فکری جامعه، به قدری خطرناک است که در ردیف عذابهای آسمانی و صاعقهها و زلزلهها قرار گرفته و راستی چنین است، بلکه گاهی ویرانیهای ناشی از اختلاف و پراکندگی به درجات بیشتری از ویرانیهای ناشی از صاعقهها و زلزلهها است کراراً دیده شده است که کشورهای آباد و پیشرفته در سایه شوم نفاق و تفرقه بین نیروی فکری به نابودی کشیده است و ثروتهای ملی آن در مسیر رقابتهای ناروا به کار رفته، این آیه و امثال آن هشداری است به رهبران و سردمداران فکری و فرهنگی جامعه.
ولی دردمندانه باید گفت امروز جامعه ما مخصوصاً جوانان به نوعی دچار بحران هویت شدهاند و این بر اثر همان عدم وحدت کامل فرهنگی حوزه و دانشگاه است چرا که از طریق فیلمها، مخصوصاً فیلمهای سینمائی و برخی کتابهای تراوش یافته از مغر روشن فکران دانشگاهی نوعی از فرهنگ تبلیغ میشود که درست در مقابل مطالبی است که از شخصیتهای دینی و حوزوی و کتابهای مذهبی بهره برداری میشود، چنان که بر اثر همین عدم هماهنگی و همسویی سیاستهای خارجی نیز دچار نوعی سردرگمی و تضاد شده است.
آن بحران و این تضاد را گاهی حتی در چهره و لباس و رفتار برخی از جوانان میتوان مشاهده نمود، میبینی جوان در عزاداری و یا نماز جماعت و جمعه شرکت نموده منتهی کاملاً با لباس و چهره غربی که آن چهره و لباس با این مکانهای دینی همخوانی ندارد. البته این حالت برای همیشه نخواهد ماند سرانجام یک طرفه خواهد شد، وای بر آن روزی که این جوان با تمام مراکز مذهبی و دینی خداحافظی کند، و دنبال همان فرهنگی برود که از سوی عدهای از روشنفکران غرب زده ترویج میشود.
پس بر دلسوزان حوزه و دانشگاه است که با وحدت خویش جوانان را از این بحران فکری و نا آرامی روانی نجات بخشند. به امید آن روز.
پینوشتها:
1. احمد احمدی، بیرجندی، شعر در زندگی، ص 211.
2. کلیات اقبال لاهوری، ص 418.
3. سوره آل عمران، آیه 64.
4. همان، آیه 103.
5. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج1، ص 93.
6. نهجالبلاغه، نامه 78 و فرهنگ آفتاب ج 1، ص 88.
7. شرح ابن ابی الحدید، ج3، ص 185.
8. 9. 10. ابوالفتوح رازی، ج2، 45، و رـ ک تفسیر نمونه (همان) ج3، ص 33.
11. عبدالمجید معادیخواه، فرهنگ آفتاب (نشر ذره، 1373 ش)، ج 7، ص 3711.
12. محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ج 8، ص 4010 حدیث 14067.
13. شهید دکتر مفتح، وحدت دو قشر روحانی و دانشگاهی(نشر حجت)، ص 15.
14. محمدی ری شهری، منتخب میزان، سیدحمید حسینی(قم، دارالحدیث، چاپ دوم، 1382)، ص 102.
15. نهجالبلاغه، محمد دشتی خطبه 127، ص 240.
16. مهدوی کنی(محمد رضا)، نقطههای آغاز در اخلاق عملی، ص 606.
17. مبلّغان، شماره 24، سال 1422 هـ.ق، ص7 ـ 12.
18. عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن، ترجمه سید غلام رضا سعیدی، ص 77.
19. سوره انفال، آیه 63.
20. سوره آل عمران، ص 64.
21. سوره انبیاء، ص 92.
22. سوره حجرات، آیه 10.
23. معادیخواه، فرهنگ آفتاب (همان)، ج 1، ص 90.
24. همان.
25. همان.
26. مثنوی معنوی، دفتر دوّم ، ص 376 ـ 377.
27. سوره روم، آیه 31 ـ 32.
28. ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه (دارالکتب الاسلامیة، 1370)، ج 20، 382.
29. سوره آل عمران، آیه 103.
30. احمد احمدی بیرجندی،شعر در زندگی، ص 212.
31. سوره نساء، آیه 65.
32. مجله تقریب، مجمع تقریب مذاهب اسلامی، شماره 5، ص 145.
33. سوره انعام، آیه 1.
34. تفسیر نمونه (همان)، ج 5، ص 147.
35. فرهنگ آفتاب (همان) ج 7، ص 3711.
36. همان، ج 9، ص 4743.
37. همان، ج 1، ص 91.
38. نهج البلاغه، محمد دشتی، خطبه 146، ص 268.
39. در این بخش از شماره 28 ره توشه راهیان نور سال 1420 ق بهره بردهایم.
40. پیام حوزه، سال اوّل شماره سوّم، پاییز 1373، ص 65، سخنان دکتر حداد عادل.
41. تبیان، شماره 15، ص 283.
42. منتخب میزان الحکمه(همان) ص 102، حدیث 1117.
43. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، ص 396، خطبه 192.
44. ر ـ ک پیام حوزه، سال اوّل، شماره 3، ص 67 ـ 68 و ره توشه راهیان نور شماره 28، رمضان 1420 ق، ص 234ـ236 و روزنامه رسالت، 26 آذر 1376، ص 6.
45. سوره انعام، آیه 65.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}