پژوهشى نو درباره خانواده, بلاها, سختيها (قسمت اول)
پژوهشى نو درباره خانواده, بلاها, سختيها (قسمت اول)
آغاز سخن
همزاد با اين سخنان, پرسشى ديگر نيز از اوان نوجوانى و همراه با ورود هر يك از ما بـه محيط زندگى در اعماق انديشه هامان وجود دارد كه: به راستـى فلسفه وجود بـلاها, گرفتـاريها و پـديد آمدن غصه ها و مصيبتها در زندگى چيست؟
ابـعاد مخـتـلف و عمق فراوان اين سوال سبـب گرديده تـا چـنين ابـهامى بـا جهان بـينى, توحيد عملى, عدالت خداوند, معاد, سلسله بـحثـهاى كلامى, اجتـماعى, سياسى و حتـى حكومتـى پـيوندى ديرينه برقرار كرده و افراد بسيارى با سليقه هاى متنوع, هر يك از زاويه خاصى به اين پرسش بنگرند. هنگامى كه از بيان پاسخ درست, جامع و قانع كننده عاجـز مى مانند ره بـه بـيراهه زده, گاه اصـل هدفمندى هستـى را زير سـوال بـرده, گاهى از سـر نادانى نسـبـت بـه نوعى بى عدالتـى در آفرينش سخن مى گويند, زمانى دين بـاورى و اعتـقادات مذهبـى را مايه رنج و اندوه مى شمرند و سـرانجـام رو بـه جـبـر, بـى خيالى, بـى تعهدى در مسايل زندگى و ارائه بـرداشت نادرستى از قضا, قدر و سرنوشت بـراى فرار از مسووليتـهاى مختـلف كرده ـ و تقصـير اين حـوادث را بـه گـردن ديگـران مى اندازند و مى گـويند:
اگر دستم رسد بر چرخ گردون
از آن پرسم كه اين چين است و آن چون؟
گليم بخت هر آن كس كه بافتند سياه
به آب كوثر و زمزم سفيد نتوان كرد
نمى دانيم چرا هميشه سنگ به در بسته مى خورد!
امان از كسى كه پـيشانى نوشت او از روز ازل بـدبـخـتـى, رنج و مصيبت است!
به راستى كه ((ز منجنيق فلك سنگ فتنه مى بارد)) !
اگر من به جاى خدا بودم ...
چه مى شود كرد, قسمت است; دست ما كه نيست!
تا بوده چنين بوده و تا هست چنين باد!
اما بـرخـى از روشـن ضـميران نيك انديش و عـالمان فرزانه كه از فرارخسارهاى حوادث زندگى و حكمتها و علتـهاى مصايب آگاهى دارند و چـونان ديده بـانى مى مانند كـه از قـلـه دانايى و بـينايى بـه ماجراهاى امروز و فردا مى نگرند, بينشى ديگر از پديده ها, شاديها و شيونها دارند. اينان سختـيهاى زندگى را چونان خال زيبـارويان مى بـينند كه دست نقاش آفرينش بـر صورت سپيدسيرتان مى زند و آنان را در محضر پروردگار آراسته مى سازد.
سخن هميشه آنها اين است كه:
برخى فراتر از چنين معرفتى گام نهاده, افزون بـر تسليم روح و جان و جسم, عشقى بـى پايان يافته اند و خود بـه دنبـال بـلا و درد روانه مى شـوند تـا بـه هنگـامى كـه در آغـوش لطف و رحـمت الهى, روزى خـوار شـوند و آرام و قـرار يابـند, اينان شـاهدان همـيشـه زنده اند كه به آنان مى گوييم:
اكنون كه به دو ديدگاه در رويارويى با بلاها و مصايب در زندگى پى بـرديم, پيش از آنكه بـه مبـانى معرفتى و شناختى بـپردازيم, نخست, مجـموعه پـرسشهايى كه پـيرامون تـلخيها و بـلاها در حوادث روزمره افراد رخ مى دهد و يا در امور زندگى ديگران مشاهده مى شود مطرح مى كنيم تا افقى وسيع تـر در بـرابـر نگاهمان گشوده شود. از نكته هايى كه در متن جامعه و بـين خانواده ها از آن سخن مى گويند, آگاه شويم تا با پى بردن بـه ضرورت اين بـحث, مشتاقانه فرازهاى مختلف آن را پى گيريم.
مجموعه پرسشها پيرامون مصايب و بلاها
فلسفه وجود بـلاها و گرفتـاريها در زندگى چيست؟ آيا زندگى بـه دور از غم و غصه امكان دارد؟
آيا در مصايب و سختيها, آثار مثبتى براى بلاديدگان وجود دارد؟
انواع بلاها كدامند؟
راههاى رهايى از بلاها و برطرف ساختن مصايب چيست؟
فلسفه تفاوت ميزان بلاها چيست؟ چه معيارى براى سنجش سختيها در زندگى وجود دارد؟
چگونه است كه افراد مذهبى و خانواده هاى مومن بيشتر از ديگران هدف تـيرهاى بـلا قرار مى گيرند؟ در هر روز دردى و غمى و بـلايى و مصيبتى!! مگر آنان كه بـه خداوند توجه كرده و بـه معصومان توسل كنند, پروردگار نيز به آنها رو نكرده و گرفتاريهاشان را بـرطرف نمى سازد؟! پس چگونه است كه اندوه و بلاى دين باوران هميشگى است و پايان ندارد؟!
اگر ما اهل گناه و معصيت هستيم و بلاها براى تنبـيه و بـيدارى ما فرود مىآيد, به راستى فلسفه نزول بلاها و مصايب بر معصومان ـ درود خداوند بـر آنان ـ چـيسـت؟ بـا آنكـه انبـيا و امـامـان ـ عليهم السلام ـ نه تنها اهل گناه, بلكه اهل غفلت هم نبوده اند, پس چه رازى در تلخيها و سختيهاى زندگى آنان نهفته است؟
گاه كودكانى را مى بينيم كه به خاطر خطاى پدر و مادر به هنگام انعقاد نطفه يا پس از آن, دچار بـيماريهاى روحى يا جسمى شده اند و تمامى عمر بايد به بـلايى ناخواسته ـ بـدون آنكه خود كوچكترين تقصيرى در ايجاد آن داشته اند ـ مبـتلامى شوند آيا صحيح است, خطاى عده اى گـريبـان ديگـران را گـرفـتـه, آنان را از تـمامى لذات و بـهره هاى زندگى محـروم سازد؟ اين پـديده موجـب جـبـر در آفرينش نخواهد بود؟
در جامعه خود و در ديگر كشورها, افرادى را مى بينيم كه رو بـه سوى خدا نداشته, تمامى زندگى آنان بـا گناه و سركشى آلوده است, در حالى كه هر روز بـه سلامتى, رفاه و توانايى مالى آنان افزوده مى شود و زمينه هاى دورى از مصايب, بلاها و ضررها و بهره بـردن از لذتها و نعمتها بـراى آنان فراهم مى شود, آيا اينان سزاوار سختى و بلا نيستند؟!
بهترين شيوه برخورد با مصايب چيست؟
پـاكـان و صـالـحـان چـه روشـى در رويارويى بـا آوار بـلاها و گرفتاريها داشته اند؟
به هنگام ديدن بلاديدگان چه وظيفه اى داريم؟
آيا شيوه اى براى مصون ماندن از بـلاهايى كه بـرخى از افراد در جامعه مى بينند, براى ما وجود دارد؟ چگونه؟
بلا يعنى چه؟
بلا به معناى آزمايش, امتحان, فتنه, كهنه شدن و نعمت است(2)كه بـا چـهره هاى متـفاوتـى پـديد مىآيد; گاه آشكار است(ان هذا لهو البلإ المبـين)(3)و گاهى پـنهان. زمانى بـا تـلخيها و كاستـيها همراه است, و زمان ديگر بـا رفاه و راحـتـى(و نبـلوكم بـالشر و الخير فتنه(4)) ; پـاره اى اوقات دارايى و اموال در معرض امتحان قرار مى گيرد و موقعى ديگر جانهاى خود, عزيزان و محبوبان(لنبلون فى اموالكم و انفسكم(5))
از يك منظر ((نعمتهاى خداوند)) بستر امتحان انسانها مى شود تا مـيزان ((شـكـر و سـپـاس)) آنان هويدا شـود و از مـنظرى ديگـر, ((نقمتهاى الهى)) ; ناكاميها, نداريها وكاستـيها, زمينه ساز اين آزمايش مى شوند تـا ميزان ((صبـر و شـكيبـايى)) آشـكار گردد. (و بـلوناهم بـالحسنات و السيئات لعلهم يرجعون(6)) هدف اصلى تمامى آزمونها و بـلاها معلوم شدن عيار ايمان افراد در سوزش سختـيها و آتش آزمايشهاى الهى است تا بـهترينها بـرگزيده شوند و نيكوترين اعمال پـديدار گردد(ليبـلوكم ايكم احسن عملا(7)) ; حقيقتى كه در تـفسير دلنشين امام صادق ـ عليه السلام ـ اين گونه بـيان شده است كه:
((امتحانات الهى نه بـه خاطر ((اكثر)) بـودن اعمال انسان است بلكه به دنبال ((احسن)) بودن آنهاست. معيار اين صفت تإثيرگذار نيز دو ويژگى است: خشيت الهى و نيت خالص.)) (8)
((فـتـنه)) واژه اى ديگر اسـت كه همرديف بـلا بـيان مى شـود اما مفهومى متـفاوت بـا آن دارد زيرا در اين ميدان امتـحـان, سـوزش سختيها و آتش اندوه و بلا به عمق جان سرايت مى كند, تمامى لايه هاى روحـى روانى را از هم گشـوده, ذرات خـالص را كنارى زده و تـمام خوبيها و صفات پسنديده را نمايان مى سازد. همچـون طلايى كه در كوره آتـش, نخـست ذوب شده, سپس تـمامى ناخالصيها از آن كنار مى رود تـا ماهيت اصلى پـيدا و معيار واقعى آشكار شود.(9) تـكاليف الهى, حوادث و مصايب تـلخ و ناگوار زندگى و سنگلاخهاى گوناگون, افراد را به دو دستـه تـقسيم مى كند تا خوبـان در مسير رشد و كمال و بـدان در راه زشتى و ضلال وارد شده, سره از ناسره جـدا شود. تـمامى شعارها و سـخـنان بـا پندارها و اعمال آزموده شود و عيار دين باوران و خداجويان معلوم گردد:
((احسب الناس ان يتركوا ان يقولوا آمنا و هم لا يفتـنون و لقد فـتـنا الذين من قبـلهم فـليعـلمن الله الذين صـدقوا و ليعـلمن الكاذبين)) (10);
به دل مى نمايند آيا گمان
همين كه برانند روى زبان
كه هستيم مومن به يكتا خدا
رها مى شوند و نيايد بلا؟
از اين پيش بودند بسيار امم
شدند امتحان با بلايا و غم
بگردند تا راستگويان عيان
از آنان كه دارند صدق بيان(11)
دشوارى عرصه هاى امتحان چنان سخت و طاقت سوز است كه امتحان شده را از كثرت امتحان و شدت بلا به غم و اندوهى دچار مى سازد كه بدن او كهنه و فرسـوده مى شـود, از اين رو بـلا را ((بـلإ)) ناميده اند زيرا بر جسـم و جـان سـنگين اسـت و تـن را فرسـوده مى سـازد.(12 در اين ميان تـمامى افراد دچار فتـنه و امتـحان مى شوند, گرچه بـنده اى ممتاز و والاگوهر چون حضرت ابـراهيم خليل ـ عليه السلام ـ باشد كه در باره ذبـح فرزند و حركت خانواده خود بـه سوى سرزمين سوزان و تفتيده حجاز و ساكن كردن آنان در آن ديار, مورد امتحان قرار گرفت و پس از سربلندى شايسته در اين آزمون, به مقام امامت نايل گرديد(و اذ ابتلى ابـراهيم ربـه بـكلمات فاتمهن ...(13 )) آنچه در اين بـاره مىآموزيم آن است كه انسان در محضر خداست و هيچ حادثه و خاطره اى بـدون حكمت و مصلحت پديد نمىآيد; شاديها و شيونها عرصه گاه امتـحان افراد است كه چـونان كيميايى بـدان محك مى خـورند و ميزان ناخـالصيها و خـلوص هر يك آشكار مى شود, بـدون آنكه فرقى بين يكايك آنها وجود داشته باشد.
فلسفه وجود بلاها و فرود گرفتاريها و غصه ها چيست؟
آنگاه كه نوع نگاه ما به زندگى اين حـقـيقـت گرديد كه ((دنيا مزرعه شرور و بـدىها)) و ((معدن تـلخى ها و ناكامى ها)) (15)است, بى ترديد هر گونه چشم داشتى براى زندگى بى پايان, وصال بـى هجران و رفاه و راحتى بـى فرجام, بـا واقعيت هستـى سازگار نخواهد بـود و چونان مشت بر سندان كوبـيدن است كه گرچه در آغاز نمى خواهيم اين سـخـن را بـپـذيريم اما زمانى فرا مى رسـد كه چـون سـعـدى فرياد برمى آوريم كه:
ايها الناس جهان جاى تنآسايى نيست
مرد دانا به جهان داشتن ارزانى نيست (16)
برخـى كه در نگاه ما افـرادى بـى درد و مرفـه بـوده و هيچ گاه خراشى بر بـدن نديده و كمترين كاستى در زندگى نداشته اند, بـلايى بزرگتر و ابدى بـر آنان ريزش كرده كه خود نمى دانند و ساده لوحان و خوش باوران نيز بدون توجه به ابعاد مختلف زندگى آنان تحليلهاى نادرستى مى كنند كه در فرازهايى از آينده بحث با نام ((استـدراج)) مطرح خواهد شد. نكتـه ديگر آن است كه ذات مصايب و سخـتـى ها بـه طور مطلق نشان عذاب الهى, زشتـى كردار انسان و يا عكس ا لعمل اخلاق و عملكرد آدمى نيست بـلكه در پـاره اى موارد ريزش رحمت خداوند و هديه الهى به بـندگان بـرگزيده اش محسوب مى شود تا درجاتى بيشتر بـراى خوبـان بـه سوى قرب محبـوب بـوده و در جوار رضوان الهى قرار يابـند. از اين رو پاكان و صالحان بـلا را لطف و نعمت پروردگار و راحتى را مصيبت شمرده و هماره صبـر بـر سختى ها را بهتر از غفلت در رفاه مى دانند.(17)نكته آخر آن است كه بـراى تـفسير و تـحليل حوادث زندگى و در قضاوتـها هيچ گاه ((خود)) را محـور هسـتـى قرار ندهيم و علاوه بـر آن ((شيرينى و خـوشى زندگى امروز)) خود را معيار نسازيم. كه در اين هنگام آنچـه بـا ذائقه شخصى و خواستـه هاى نفسى ما سازگار بـوده و غذاى لذيذتـر, لبـاس شيك تر و دارايى بـيشتر بـرايمان فراهم سازد لطف مى شمريم و آنچه ما را از اين پـديده ها دور سـازد خـشم و غضب مى بـينيم!! كه اين بينش با معارف ناب دينى ما متفاوت و حتى متضاد خواهد بود, همان گونه كه خداوند به رسول عزيز خود فرمود:
((اى محمد! آنگاه كه بـنده اى را محـبـوب شمارم, وى را بـا سه پديده همراه مى كنم:
دلش را غمگين مى سـازم, بـدنش را بـيمار مى كنم و دسـتـش را از بهره هاى دنيايى تهى مى گردانم.
... و آنگاه كه بر بنده اى خشم بگيرم او را بـا سه حالت همراه مى كنم:
دلش را شاد مى سـازم, بـدنش را سـلامت مى بـخـشم و دسـتـش را از بهره هاى دنيا آكنده مى كنم.)) (18
اين سخن نه بـدان معناست كه فقر, درد و اندوه در هر حال ارزش است ـ كه در بـحثهاى آينده از هر يك سخن مى گوييم ـ بـلكه بـدين مفهوم اسـت كه هيچ گاه بـا ديدن نعـمت و يا نبـود نعـمت قضـاوت شتـابـزده اى نكنيم و افراد را بـا معيارهاى دل پـسند خـود, مورد ستـايش يا نكوهش قرار ندهيم و افزون بـر آن مصايب را در آينه اى بـه وسـعت ابـديت بـنگريم تـا از فرداى امروز زندگى كه آخـرتـى بى پايان است غفلت نكنيم و بدانيم:
اينك به پاسخ اين پرسش مى پردازيم كه بـا توجه بـه اين واقعيت كه خداوند ((قادر)) است و توانايى بـرطرف كردن بـلاها و سختى هاى بـندگان خود را داراست, ((عالم)) است و, از حقايق پـشت پـرده و ميزان ايمان افراد و پايبندى آنان بـه اصول الهى آگاه است و از سوى ديگر ((حكيم)) است و تمامى تدبـيرات و تصميمات او سنجيده و از سر جامع نگرى است, بـه راستى فلسفه مصايب و تلخ كامى هاى زندگى چيست؟ آيا از حكمتـها و علتـهاى اين پـديده ها مى تـوان آگاه شد؟ پاسخ آن است كه مجموعه اين حوادث و بلايا, بـه خاطر چندين علت ايجاد مى شود:
1ـ بلاها, دست آورد رفتار, گفتار و پندار انسانهاست
برون كن ز سر باد خيره سرى را
چو تو خود كنى اختر خويش را بد
مدار از فلك چشم نيك اخترى را
بسوزند چوب درختان بى بر
سزا خود همين است مر بى برى را(19)
مبـناى نظام زندگـى بـر اصـل ((عـلـت و معـلـول)) و ((عـمل و عكس العمل)) استـوار است و مجـموعه فعاليتـهاى ما داراى سه اثـر خواهد بود:
الف ـ اثـر شرعى: آنگاه كه بـا انجام احسان بـه همنوعان و يا تـلاوت قـرآن كار پـسـنديده اى انجـام داديم و يا آنكه بـا سـخـن ناپسندى, قلبـى را رنجانديم, پاداش اعمالمان در آخرت, اثر شرعى فعاليتهاى ما خواهد بود.
ب ـ اثر قانونى: تشويقها و تنبـيه هايى كه در جامعه وجود دارد كه گاه بـه سربـلندى و يا سرافكندگى مى انجامد, نمودهاى اين اثر است.
جـ اثر تكوينى: تـإثير وجودى و ذاتـى عمل انسان كه در جسم و جان او تإثير مى گذارد, ويژگى اين اثـر است, چه آنكه اثـر شرعى بر عمل او وجود داشته و بـه پاداش يا مجازات خود بـرسد يا آنكه با ريا پاداش خود را ضايع و با توبه, لطف خداوند را به سوى خود جلب كند و از عذاب اخروى برهد.
همچون كسـى كه از سـر جـهالت و نادانى مرتـكب عمل زشتـى چـون شرابـخوارى شده است و پس از آگاهى از كرده خويش نادم گشته, بـا تـوبـه تـمامى عذابـهاى سراى آخرت را از خود دور كرده است, حال چـنين شخصى از آثـار سوء و ضررهاى جـسمى و روحـى شراب نيز ايمن خواهد بود؟! هرگز. زيرا آثار وضعى و تكوينى عمل باقى است. گرچه خداوند قادر است و تـوانايى محو آن آثار را دارد و خداوند عالم است و بـه آثار سوء عمل گذشته او آگاهى دارد اما نظام هستى بـر اساس عمل و عكس العمل و علت و معلول استوار است و اگر يكايك اين آثار و پديده ها برداشته شود, مجموعه قوانين آفرينش به هم خورده و تمامى هستى دچار هرج و مرج مى شود.
با اين مقدمه ـ كه كليد بسيارى از مشكلات فكرى و شبهات عقيدتى است و در آينده بحث ما نيز كاربردهاى فراوانى خواهد داشت ـ بـه اصل سخن بـرمى گرديم و نخـستـين علت بـلاها و مصايب را از گفتـار آفريدگار هستى بخش مى پذيريم كه فرمود:
((و ما اصابكم من مصيبه فبما كسبت ايديكم و يعفو عن كثير)) ; (20)
و هر[ گونه] مصيبتى به شما برسد به سبب دستاورد خود شماست, و [خدا] از بسيارى در مى گذرد.
در آيه اى ديگر, اين پـديده را لطف خويش بـه بـندگان دانسته و حكمت آن را هوشيارى انسانها نسبت به اعمال گذشته و بـازگشت بـه صراط بـندگى و اصـلاح نفس معرفى مى كند ((. .. ليذيقهم بـعض الذى عملوا لعلهم يرجعون)) .(21)
امام على(ع)در حـديثـى از رسول خـدا(ص), تـفسير اين آيه(و ما اصابكم من مصيبه .. .)را اين چنين فرمود:
((اين آيه, بـهتـرين آيه در قرآن مجيد است. اى على! هر خراشى كه از چوبـى بـر تن انسان وارد مى شود, و هر لغزش قدمى, بـر اثر گناهى اسـت كه از او سـرزده و آنچـه خـداوند در دنيا عفو مى كند گرامى تر از آن است كه(در قيامت)در آن تـجديد نظر فرمايد و آنچه را كه در اين دنيا عقوبـت نموده, عادل تـر از آن است كه در آخرت بار ديگر كيفر دهد.)) (22)
شايان ذكر است كه, گرچه ظاهر آيه و سخن رسول خدا(ص)عام است و همه مصايب را در بـر مى گيرد ولى مطابـق معمول در تـمامى عمومات استـثـناهايى وجـود دارد كه در بـيان فلسفه ها و حكمتـهاى ديگر, بدانها مى پردازيم.
على(ع)در سخنى كوتاه عذابـهايى را كه اعمال انسان پديدآورنده آنهاست, مصيبت ندانسته بلكه از آن بـه ((خوبـى خداوند)) تعبـير مى كند زيرا مشكلى است كه بـهشت در پى آن خواهد بـود و عكس العمل گناهى بوده كه هيچ تإثير و پى آمدى در آخرت نخواهد داشت.(23)از اين رو در دعاى كميل نيز بـه پيش از آنكه بـلايى كه نتيجه اعمال ناپسند است نازل شود نگريستـه ـ از خـداوند بـخـشنده و مهربـان درخواست مى كند كه:
((اللهم اغفر لى الذنوب التـى تـهتـك العـصـم; اللهم اغفر لى الذنوب التى تنزل النقم; اللهم اغفر لى الذنوب التى تغير النعم ... اللهم اغفر لى الذنوب التى تنزل البلإ))
بـارالها! گناهانى كه پـرده عصمت را مى درند بـر من بـبـخشاى; بارالها! گناهانى كه مايه ريزش تيره بـختى است بـر من بـبـخشاى; بارالها! گناهانى كه موجب تغيير دادن نعمتهاست بـر من بـبـخشاى ...; بارالها! گناهانى كه مايه فرود آمدن بلاست بر من بـبـخشاى. آنچه تا كنون دانستيم اين حقيقت است كه بخشى از بـلاها ره آورد اعمال انسانهاست كه گريبانگير آنان خواهد شد تا تإثير تربـيتى مصايب موجـب بـيدارى از خـواب غفلت و هوشيارى از مسـتـى غرور و عصيان شود و آنان را بـه خود آورد, چنان كه رسول خدا(ص) نخستين فلسفه ريزش بـلا و مصايب را ((ادب ساختن)) ,(24)ظالمان بـه خود, خلق خدا و حدود الهى دانسته و امام صادق(ع)در جمله اى كوتاه اين واقعيت تلخ را اين گونه بـيان مى كند: ((آنها كه بـه وسيله گناه از دنيا مى روند بيش از كسانى هستند كه به مرگ طبيعى مى ميرند!!)) (25)
از اين رو در معارف دينى سلسله سخنانى روشنگر در اين باره بـه چشم مى خورد كه:
((زنا روزى را قـطع, نورانيت دل را سـلـب و سـبـب مـرگ زودرس مى شود, ندادن زكات و نپرداختن حقوق الهى موجب قطع نعمتهاى الهى و مانع ريزش بـاران مى شـود, اسـراف و تـبـذير زمينه سـاز فـقر و تنگ دستـى مى گردد, دورى از ديدار خويشان و قطع رحم, عمر آدمى را كوتاه مى كند و ...)) (26)
با اين نگرش درمى يابيم كه پاره اى از بلاها, نوعى نعمت و كرامت پـروردگار محسوب مى شوند و چـونان زنگ بـيداربـاشى است كه بـراى شايستگان غافل بـه صدا در مىآيد تا گذشته را جبـران و آينده را روشن سازند, همان گونه كه بسيارى از اوقات برخى از ما در رفتار يا گفتار خود مرتكب عملى ناشايست شده ايم و ساعاتـى اندك پـس از آن با ايجاد صحنه اى دردآور و زيانبار, پى بـه زشتى رفتار و سخن خـود بـرده ايم و در بـرخـوردهاى بـعـدى مراقـب خـويش بـوده ايم. بـر اين اساس, پيشوايان معصوم ـ عليهم السلام ـ بـلاها و مصايب را ((هديه ها و تحفه هاى خداوند براى بندگان برگزيده))
(27)دانسته و تمامى سختـيها را ((زينت دين بـاوران)) (28)قلمداد كرده اند كه با آن از هر زشتى گناهان, پـيراستـه و وارستـه شده, ((لطفى پنهان و خفى)) (29)و ((كرامتى جاودان و ابدى)) (30)نصيب خـود مى سازند و شايستـگى خـود را در ((پـذيرايى ويژه خـداوند)) (31)بر سفره هستى نشان داده اند.
ادامه دارد.
پي نوشت :
1ـ ديوان حافظ, برگزيده غزل 356.
2ـ مفردات الفاظ القرآن, راغب اصفهانى, ص61 و ;371 مجمع البـحرين طريحى, ج1, ص;247 قاموس قرآن, سيدعلى اكبـر قرشى, ج1, ص229 و ج5, ص;147 المنجد فى اللغه و الاعلام, ص49.
3ـ صافات, ;106 رك: انبيإ, ;35 فجر, ;15 طه, ;120 طارق, 9 و ;10 يونس, 30.
4ـ انبيإ, ;35 رك: بقره, ;49 انفال, 17.
5ـ آل عمران, 186. نك: بـقره, ;155 محمد, ;31 مائده, ;48 هود, ;7 ملك, 2.
6ـ اعراف, 168.
7ـ هود, 7.
8ـ تفسير برهان, سيدهاشم بحرانى, ج2, ص207.
9ـ قاموس قرآن, ج5, ص147 و 148.
10ـ عنكبوت, 2 و 3.
11ـ ترجمه منظوم اميد مجد, ص396.
12ـ قاموس قرآن, ج1, ص229.
13ـ بقره, ;124 رك: قاموس قرآن, ج5, ص150.
14 نهج البـلاغه, خـطبـه 226 و فراز 1 و 2(بـا اندكى تـلخـيص).
15ـ امام على(ع); غررالحكم و دررالكلم.
16ـ پـالايش نفس (مجـموعه اشـعار در بـاره تـهذيب نفس); ص118.
17ـ امام كاظم عليه السلام; بـحـارالانوار, مرحـوم علامه مجـلسى, ج67, ص237.
18ـ همان, ج72, ص;48 جامع الاخبـار, بـاب 67, روايت 11, ص301.
19ـ ناصر خسرو.
20ـ شـورى, ;30 مراجـعـه كنيد بـه آيات 22 سـوره حـديد و 165 آل عمران.
21ـ روم, ;41 بـنگريد تفسير بـرهان, ج4, ص;127 الدر المنثور, ج6, ص;9 صافى, ج4, ص;377 طبـرى, ج25, ص20, الميزان, ج18, ص59 و نورالثقلين, ج4, ص580.
22ـ تـفسير نمونه, زير نظر آيت الله مكارم شيرازى, ج20, ص;404 رك: تـفـسـير مجـمع البـيان, ج19, ص31 و تـفـاسـير درالمنثـور و روح المعانى ذيل آيه 30 سوره شورى و تـفسـير نمونه, ج16, ص456 و 24, ص198.
23ـ مفاتـيح الجـنان, مرحوم حاج شيخ عبـاس قمى, فرازهاى نخست دعاى كميل.
_24 رك: بـحارالانوار, ج67, مجموعه احاديث بـلاها و مصايب; اصول كافى, ج1, باب شدت گرفتارى مومن, ص351.
25ـ رك: سفينه البحار, حاج شيخ عباس قمى, ماده ذنب.
26ـ تفسير نمونه, ج16, ص456 و ;457 سفينه البـحار, ماده زنى.
27ـ امام كاظم(ع); كافى, ج2, ص260.
28ـ امام صادق(ع); بحارالانوار, ج67, ص231.
29ـ امام كاظم(ع); بحارالانوار, ج67, ص237.
30ـ امام صادق(ع); بحارالانوار, ج67, ص231.
31ـ امام صادق(ع); بحارالانوار, ج67, ص241.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}