حماسه خاندان عقیل در قیام حسینی
حماسه خاندان عقیل در قیام حسینی
آغاز
آن جوانان پرشور و نشاطی که خاتمه تمام کمالات اخلاقی و علمی خود را با خط سرخ شهادت رقم زدند . و آنانکه هنوز بدنیا نیامده بودند پیامبر از شهادت برخی این عزیزان خبر داده و برایش اشک ریخته است و آنها که امام حسین (ع) بر قاتلانشان لعنت فرستاده و امام سجاد سختبه آنها عشق میورزیده است . اینک به پاس آن رشادتها و جانبازیهای این جوانان عاشق و دلداده، این نوشتار کوتاه را که در حقیقت نگاهی کوتاه بر حماسه خاندان عقیل در نهضت و قیام امام حسین (ع) میباشد، به ادامه دهندگان راهشان تقدیم میکنیم .
جایگاه عقیل بن ابی طالب
جناب ابوطالب - علیه الرحمه - چهار فرزند داشتبه نامهای طالب، عقیل، جعفر و علی (ع) به ترتیب هر یک ده سال از دیگری بزرگتر بودند و به جز طالب که سرنوشت او بدرستی روشن نیست هر کدام نقش بسیار مهمی را در عالم اسلام ایفا کردهاند . و عقیل بن ابی طالب که دومین فرزند این خانواده میباشد، اگرچه بینایی خود را از دست داده بود، اما او از هوش و استعداد بسیار خوبی برخوردار بوده از جمله به خوبی از اصل و ریشه طوایف و قبایل عرب آگاه بود از اینرو به نسابه عرب معروف گشته بود . (1)عقیل با اسلام آوردن و هجرت خود به مدینه هم پیامبر را خوشحال کرد و هم سایر بنیهاشم را . و در جنگ موته همراه برادرش جعفر بن ابی طالب حضور داشت . (2)
عقیل در بین مسلمانان جایگاه خوبی داشتبویژه در نزد پیامبر اسلام که سخت مورد محبت و علاقه آن حضرت بود و این محبت و دوستی را بارها اظهار کرده و به وی میفرمود: من تو را به دو جهت دوست میدارم یکی اینکه خودت دوست داشتنی هستی و دیگر اینکه چون ابوطالب تو را بسیار دوست میداشت . (3)
خاندان عقیل
در فرزندان عقیل علاوه بر ایمان، تعهد، اخلاص، شجاعت، جود و سخاوت، قابلیتهای فراوانی دیده میشد . چرا که برخی از فرزندان وی جزو فقها و سخنوران بودهاند . (5)
علت عدم حضور در جنگهای علی (علیه السلام)
شاید از نامهای که عقیل به برادرش علی (ع) نوشته بتوان استفاده کرد که او و فرزندانش میخواست در جنگهای علی حضور داشته باشد اما این مولا علی بود که به وی اجازه شرکت را نداده بود . چنانچه مرحوم محدث قمی مینویسد: ولم یشهد مع اخیه امیرالمؤمنین من حروبه ایام خلافته و عرض نفسه و ولده علیه فاعفاه و لم یکلفه حضور الحرب . (6)
عقیل در هیچ یک از جنگها با برادرش امیرمؤمنان (ع) در روزهای خلافتش شرکت نکرد و در همان روزها خود و فرزندانش را بر آن حضرت برای شرکت در جنگ عرضه کرد اما امام علی (ع) او را معاف دانست . و یا در آن روزهایی که سستی مردم و خیانت آنها را به علی میشنود طی نامهای برای حضرت مینویسد و بار دیگر آمادگی خود و فرزندانش را جهت دفاع از امیرمؤمنان اعلام نموده و از حضرت خواستار شده بود که نظر خودش را در این خصوص بنویسد و در آن نامه نوشته بود: علی جان اگر دفاع تا سر حد جان میخواهی بگو که بهمراه برادر و برادرزادههایت در کنار تو خواهیم بود، چرا که مرگ و زندگی را در کنار تو بهتر میپسندیم زیرا هیچگاه زندگی را پس از مرگت نمیخواهیم . سوگند به خدای جل و علا که زندگی پس از تو برای ما گوارا نخواهد بود . حضرت در پاسخ به عقیل چنین نوشت:
اما آنچه را که درباره فرستادن برادر زادگان نوشته بودی بدان که نیازی به آنها ندارم پس در همان جا بمان زیرا به خدا سوگند دوست ندارم اگر کشته شوم همراه من کشته شوید (7) و از این نامه برمیآید که فرزندان عقیل در سن و سالی بودهاند که هر یک میتوانسته در جبهه و جنگ شرکت کند اما علی (ع) اجازه حضور نداده و احتمال دیگری هم هست که بیشتر فرزندان عقیل خردسال و کوچک بودهاند چنانچه حضرت درباره آنها چنین فرموده: و رایت صبیانه شعث الشعور غبر الالوان من فقرهم . . . (8) که حضرت در نهج البلاغه از فرزندان عقیل به صبی تعبیر میکند و صبی همان فرزندان کوچک را میگویند . و دلیلش این است که مسلم بن عقیل در زمان حکومت علی (ع) هشتساله بوده و با این بیان عدم حضور آنان یک امر طبیعی بوده است .
خاندان عقیل در حماسه حسینی
فرزندان عقیل نیز مدینه را ترک گفته و به همراه امام حسین علیه السلام در مکه اقامت کردند وآن روزی که حضرت سفر خود را به کوفه آغاز کرد خاندان عقیل از جمله پیشتازانی بودند که امام را با کمال میل و رغبت همراهی کردند . و شاید بتوان گفت این هم یک دلیلی استبر اینکه فرزندان حضرت عقیل در زمان حکومت امام علی (ع) و جنگهای حضرتش خردسال بودهاند; چرا که در زمان امام حسین (ع) و آغاز نهضت عاشورا به سن بلوغ و رشد رسیدهاند که در رکاب حضرت نیز حضور مییابند .
خاندان عقیل در دو آزمایش بزرگ
گفتیم آیا بخاطر داری دیشب که میآمدی بر سر راهتبه سوارهای که از کوفه میآمد برخورد کردی و چند لحظه درنگ کردی و سپس به راه خود ادامه دادی؟ حضرت فرمود: آری و میخواستم از او سؤالاتی بنمایم . گفتیم آری به خدا سوگند ما اخبار کوفه را از او جویا شدیم و او فردی از طایفه ما بود . او چنین گفت که من از کوفه بیرون نیامدم تا مسلم و هانی کشته شدند و به چشم خود دیدم که طناب به پای آن دو بسته و در کوچه و بازار کوفه میکشاندند .
حضرت با شنیدن این خبر چند مرتبه انا لله و انا الیه راجعون را بر زبان جاری ساخته و پیوسته میفرمود خدا رحمت کند مسلم و هانی را . (9) و به نقل سید در لهوف: امام حسین (ع) گریهاش گرفت و فرمود: خدای رحمت کند مسلم را که به سوی روح و ریحان خدا و بهشت و رضوانش شتافت و آنچه که بر او بود انجام داد . . . (10)
همو اضافه میکند که با رسیدن خبر شهادت مسلم بن عقیل غوغایی به پا شد و آن منزل یکپارچه صدای ضجه، گریه و ناله شده و برای مصیبت مسلم اشکها سرازیر شد . (11)
سپس آن دو نفر امام را به خدا سوگند دادند که از همین جا برگردد زیرا در کوفه یاوری نخواهی داشت و بیم آن را داریم که این ماجرا درباره تو تکرار گردد . (12)
در اینجا تنها گروهی که نظرشان برای سایر یاران امام حسین (ع) بسیار مهم بود خاندان عقیل بود که خبر شهادت مسلم را دریافت کرده بود . از اینرو با یک شور و حماسه فراوانی راه سخن را بر آن دو نفر اسدی بسته و چنین گفتند: سوگند به خدا هرگز برنمیگردیم تا انتقام خود را بگیریم و یا آنکه مرگ را همانند برادرمان مسلم بچشیم (13) و با این جملات شورانگیز و این ایستادگی و شهامتبه کسانی که فکر میکردند آنان همانند دیگران که بر سر دو راهی قرار گرفته و یا قصد بازگشت را دارند پاسخ بسیار محکمی بود، اینجا بود که امام (ع) با نگاهی که به آن دو اسدی میکرد با یک جمله موضع قاطع و صریح خود را بیان داشت و آن جمله این بود که حضرت فرمود: لا خیر فی العیش بعد هؤلاء (14) ، از پس شهادت اینان هیچ خیری در زندگی نمیباشد . این به گفت و دستورهای بعدی را صادر فرمود .
یک آزمایش دیگر از بنیعقیل:
و این بار نیز با پاسخهای قاطع و صریح خود از این امتحان و آزمایش با سربلندی و افتخار بیرون آمدند .
فرزندان عقیل
مسلم که سلسله جنبان این خاندان بود، با مقامی بس والا در نزد امام حسین (ع) که افتخار دامادی امیرالمؤمنین را نیز داشت و از رقیه دختر علی اولادی بهمرسانیده بود، شخصیتی بزرگ و مورد اعتماد ابی عبدالله (ع) و به عنوان نماینده ویژه و سفیر آن حضرت انتخاب شده و به کوفه فرستاده شد تا با سنجیدن شرایط و اوضاع کوفه و بیعت گرفتن از مردم آن سامان اخبار را به آن حضرت گزارش کند . اقدامات مسلم پس از ورود به کوفه در تاریخ ثبتشده و برای همیشه قابل تقدیر و ستایش است .
او همچنان به وظیفه خود در پیشبرد این قیام مردمی با کمال دقت و مراقبت عمل میکرد به گونه ای که کوفه را پذیرای ورود امام حسین (ع) نمود، اما یکباره با آمدن عبیدالله بن زیاد اوضاع به هم خورده و سخت پیچیده گشت و در نهایت مسلم بن عقیل پس از ابراز آن حماسه جاوید و نشان دادن آن همه شجاعت و پایمردی سرانجام با اعطای امان دروغین به او، در دام جلادان عبیدالله بن زیاد افتاده و پس از یک برخورد شدید با عبیدالله به طرز فجیعی در کوفه به شهادت رسید و پیکر پاک و مطهرش را از بالای قصر الامارة به پائین پرتاب کردند . (16)
از جمله افتخار آفرینان خاندان عقیل بود که به میدان نبرد شتافت . وی در ابتدا رجز خواند و چنین گفت:
من جوان ابطحی طالبی و از خاندان بنیهاشم و غالب هستم، ما به تحقیق از بزرگان و سادات هستیم و حسین در میان ما پاکیزهترین پاکان است .
آنگاه مردانه جنگید تا بوسیله عروة بن عبدالله خثعمی بشرف شهادت نائل آمد . (18)
و بنابر نقل ابن شهر آشوب در این نبرد بیامان پانزده نفر را کشته تا اینکه به دستبشر بن حوط به شهادت رسید . (19) و برخی دیگر شهادت جعفر بن عقیل را در وقتحمله دستجمعی آل ابی طالب میدانند که در آن حمله جمعی از خاندان ابوطالب از جمله جعفر بن عقیل شرکت داشته است . (20)
سومین فرزند عقیل، عبدالرحمن (21) بود که پس از حمله خاندان ابوطالب به میدان رزم رفته و با خواندن این رجز به جنگ با دشمن پرداخت:
پدرم عقیل است و جایگاهم را از بنیهاشم بشناسید، و هاشم برادران منند، آنانکه پیران راستگویی و سادات قرآن بودهاند و این حسین است که از نظر مقام و مرتبت دارای مقامی رفیع و بلند مرتبه است . سپس به جنگ کوفیان رفته و هفده نفر از آنان را به هلاکت انداخت . کوفیان اطرافش را گرفته و او را از پای درآوردند، سرانجام عثمان بن خالد بن اشم جهنی (22) و بشر بن حوط همدانی را به شهادت رساندند . (23)
محمد بن عقیل بن ابیطالب یکی از فقهای زمان خود بوده و درروز عاشورا همراه برادران خود به میدان نبرد رفته و در مقابل حضرت سیدالشهداء (ع) به شهادت رسید . (24)
علی نیز همانند برادران خود با کسب اجازه از حضرت امام حسین (ع) با دشمن وارد نبرد شده و جنگ سختی کرد، (25) سرانجام به دست کوفیان به شهادت رسید .
و عبدالله اکبر نیز پس از جنگ سختی که با دشمن کرد، دو نفر به نام عثمان بن خالد جهنی و مرد دیگری از همدان بر او حمله کرده و به شهادت رساندند . (26)
و در مناقب ابن شهر آشوب برای عقیل فرزند دیگری یادآوری میکند به نام عون که در کربلا شهید گشته است . (27)
نوادگان عقیل:
با به شهادت رسیدن علی اکبر، اولین نفری که از خاندان عقیل پا به میدان نبرد گذارد عبدالله بن مسلم بن عقیل بود که از جهتی نواده امیرمؤمنان (ع) نیز بوده است . (29)
وی در حین حمله به دشمن رجز میخواند و خود را چنین معرفی میکرد:
امروز پدرم مسلم را ملاقات خواهم کرد و با آن گروهی که بر دین پیامبر از دنیا رفته، آنها همانند گروهی که مشهور به دروغ هستند نباشند بلکه از خوبان و دارای نسب کریمند .
عبدالله مردانه جنگید و در سه نوبتحملهای که به دشمن کرد نود و هشت نفر را به هلاکت رساند . شیخ مفید روایت کرده که عمرو بن صبیح تیری به سوی عبدالله انداخت، عبدالله دست جلوی پیشانی گرفت که تیر آمد و کف دستش را بر پیشانیش دوخت عبدالله نتوانست دستخود را حرکت دهد، اینجا بود که جنایت پیشه دیگری نیزهای در قلبش فرود آورده او را شهید کرد . (30)
و در بین مورخان اختلاف است که قاتل عبدالله بن مسلم بن عقیل چه کسی میباشد از حمید بن مسلم نقل شده که قاتل عبدالله، عمرو بن صبیح بوده که یک تیر را بر پیشانی وی زده و با تیر دوم قلبش را نشانه رفته و شکافته است . (31) ابن شهر آشوب گوید عمرو بن صبیح و اسد بن مالک، عبدالله را کشتهاند . (32) علامه مقرم، کشته شدن عبدالله را به یزید بن الرقاد و یک نفر دیگر نسبت داده است (33) و خلاصه قاتل عبدالله هر جنایتکاری میخواهد باشد، این مهم نیستبلکه مهم آنست که شجاعت و پایمردی عبدالله بن مسلم را از مجموع این گفتارها به دست آوریم و این مسئله بوضوح روشن است زیرا رزمندهای که از لشکر امام حسین وارد میدان گردد و تعداد نود و هشت نفر از سپاه دشمن را به هلاکتبرساند، مسئلهای غیر قابل تحمل برای عمر بن سعد بود، از اینرو به جای جنگ تن به تن از دور مغز و قلب عبدالله را نشانه گرفته و وجود نازنینش را از پای در میآورند .
و سرانجام عبدالله با شکافته شدن قلب نازنینش در حالیکه دستش به پیشانیش دوخته شده بود، این جملات را در آخرین لحظات بر زبان جاری ساخت . خدایا این گروه ما را کم به حساب آوردند و ما را خوار کردند، خدایا آنان را بکش همانگونه که ما را کشتند . (34)
پس از شهادت عبدالله بن مسلم بن عقیل بنی هاشم و فرزندان ابیطالب بصورت هماهنگ بر سپاه کوفه حمله کردند و در این حمله بود که محمد بن مسلم به روی زمین افتاد و او را ابومرهم ازدی و لقیط بن ایاس جهنی به شهادت رساندند . (35)
چون امام حسین (ع) شهید شد نوجوانی از خیمه بیرون آمد در حالیکه نگران بود و به طرف چپ و راستخود با دل نگرانی نگاه میکرد، سواری بر او حمله کرد و ضربتی بر او وارد ساخت، از نام و نشانش پرسیدم، گفتند که او محمد بن ابی سعید بن عقیل است، از نام و نشان آن سوار پرسیدم، گفتند: لقیط بن ایاس جهنی است . هانی بن ثبیتحضرمی میگوید: من در کربلا به هنگام کشته شدن امام حسین (ع) حضور داشتم و ما ده سوار بودیم و من دهمین نفر آنها بودم که اسبان را در میدان به جولان درآوردیم، ناگهان نوجوانی از اهل بیتحسین از خیمه بیرون آمد، در حالی که چوبی در دست و پیراهنی در بر داشت و به راست و چپ خود مینگریست، در این هنگام سواری به او نزدیک شد و بدن او را با شمشیر پاره کرد . هشام کلبی ناقل این خبر میگوید: هانی بن ثبیتخود قاتل آن نوجوان بود ولی از ترس نام خود را ذکر نکرده است . (36)
ابن شهر آشوب به نواده چهارمی از عقیل به نام جعفر اشاره میکند که پدرش نیز در کربلا حضور داشته و جزو شهدای کربلا میباشد . همانگونه که فرزند دیگری نیز به عنوان عون برای عقیل ذکر میکند که در سایر مقاتل یافت نمیشود، و از ذکر نام فراتر نرفته تا از خصوصیات آنها اطلاعات بیشتری داشته باشیم . (37)
یکسال پس از حادثه عاشورا دو کودک دیگر از فرزندان مسلم بن عقیل به نام محمد و ابراهیم به شهادت رسیدند که در بین مورخین اختلاف هست که این دو کودک چه وقت و در کجا اسیر شدند . مرحوم صدوق در امالی (38) آورده است چون امام حسین شهید گردید دو پسر کوچک از لشکرگاهش اسیر شدند و آنها را به نزد عبیدالله آورده، او زندانبان را احضار کرده و به او گفت این دو کودک را به زندان ببر و خوراک خوب و آب سرد به آنها نده و بر آن دو سختگیری کن، این دو کودک در زندان روزها روزه میگرفتند و شب دو قرص نان جو و یک کوزه آب برای آنها میآوردند تا یک سال بدین منوال گذشت . . . (39)
و برخی دیگر معتقدند که این دو کودک همراه پدرشان مسلم بن عقیل به کوفه آمدند و پس از شهادت مسلم بن عقیل، عبیدالله بن زیاد این دو فرزند را به دستشریح قاضی سپرد که از آنها نگهداری کند . . . (40)
اما آوردن این دو بهمراه پدرشان اگرچه بعید نیست زیرا مسلم بن عقیل پس از ترک مکه بار دیگر به مدینه رفته و ممکن است این دو کودک را بهمراه خود به کوفه برده باشد اما این نظر بدلایلی چندان صحیح به نظر نمیرسد، زیرا این سؤال مطرح است که چرا در وصیت نامه مسلم نامی از این دو فرزند نیامده که این دو فرزند را به کاروان امام حسین (ع) که در بین راه هستند بسپارید . ثانیا مگر مورخین ننوشتهاند که مسلم بن عقیل در شب حادثه در کوفه حیران و تنها مانده بود که به طرف خانه زنی به نام طوعه رفت .
و اگر این دو کودک همراه پدرشان در خانه طوعه بودند چرا گزارشگر خبر مسلم خبری از آنها نداد افزون بر این در هیچ کتابی یافت نشده که این دو کودک در خانه هانی دستگیر شده باشند . و اما نسبتبه نظر مرحوم صدوق : ممکن است نظر ایشان این باشد که این دو کودک، به هنگام هجوم به چادرها پا به فرار گذارده و در نقطه دور دستی در دام لشکر عمر بن سعد افتاده و به کوفه برده شدهاند اما جای این سؤال هست که چرا از بین اسرا فقط این دو کودک به زندان برده شده و چرا حضرت زینب عکس العملی از خود نشان نداده و چرا در این مدتی که اهل بیت در کوفه و شام بودهاند نامی از این دو کودک زندانی نبردهاند .
بهر حال اسارتشان بهر شکل و در هر جا بوده باشد، این ماجرای غم انگیز را مرحوم شیخ صدوق در امالی در مجلس نوزدهم آورده که سرانجام این دو کودک با معرفی کردن خود به زندانبان و فرار کردن از زندان بار دیگر در دام یکی از جلادان عبیدالله بن زیاد افتاده و در کنار نهر فرات بطرز فجیعی مظلومانه به شهادت میرسند .
و بر زبان امام زمان (ع) نواده هفتمی به نام عبیدالله بن مسلم آمده که حضرت بر او سلام میفرستد و بر قاتلش عمرو بن صبیح نفرین میکند . (41)
شهدای خاندان عقیل از منظر معصومین:
سخنان امام حسین در روز عاشورا:
شهدای عقیل در نگاه امام سجاد (علیه السلام) :
خاندان عقیل در نگاه مهدی (علیه السلام) :
السلام علی جعفر بن عقیل و لعن الله قاتله و رامیه بشر بن حوط الهمدانی . . . السلام علی عبدالرحمن بن عقیل، لعن الله قاتله و رامیه عثمان بن خالد . . . السلام علی القتیل بن القتیل عبدالله بن مسلم بن عقیل و لعن الله قاتله عامر بن صعصعه . . . السلام علی عبیدالله بن مسلم بن عقیل و لعن الله قاتله و رامیه عمرو بن صبیح الصیداوی . . . السلام علی محمد بن ابی سعید بن عقیل و لعن الله قاتله لقیط بن ناشر الجهنی . (45)
این بود خلاصه ای از حماسه جوانان خاندان عقیل که با اقدامات اعجاب انگیز خود بزرگترین درس را به جوانان عاشق کمال و ترقی تقدیم آنها کردند، چرا که ثابت کردند که در جریانات انحرافی چگونه راه صحیح خود را پیدا کرده و هرگز فریب الفاظ پوچ و زیباییهای کاذب را نخوردند . به امید پیروی از راه جاویدشان .
پي نوشت :
1 . سفینة البحار، ج2، ص215 .
2 . همان .
3 . سیر اعلام النبلاء، ج3، ص100 .
4 . در مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص112، فرزند دیگری به نام عون ذکر کرده است .
5 . مقاتل الطالبیین، ص94 .
6 . سفینة البحار، ج2; ص215 .
7 . همان .
8 . نهج البلاغه صبحی الصالح، خطبه224 .
9 . بحارالانوار، ج44، ص372 .
10 . مقتل الحسین، ابن طاووس، ص31 .
11 . همان، ص20، مقتل الحسین مقرم، ص178 .
12 . تاریخ طبری ، ج3، ص303 .
13 . مقتل الحسین ابومخنف، ص78 .
14 . تاریخ طبری، ج3، ص303 .
15 . اعلام الوری، ص235، مقتل الحسین مقرم، ص213 .
16 . همان، ص163 .
17 . مادرش ام الثغر دختر عامر عامری از طایفه بنیکلاب میباشد . مقاتل الطالبیین، ص93 .
18 . حیاة الامام الحسین، ج3، ص251 .
19 . مناقب آل ابی طالب، ج4، ص105 .
20 . مقتل الحسین مقرم، ص262 .
21 . وی افتخار دامادی امیرمؤمنان علی (ع) را داشت .
22 . مناقب آل ابی طالب، ج4، ص106 .
23 . ابصار العین، ص92 .
24 . حیاة الامام الحسین، ج3، ص252 .
25 . همان، ص253 .
26 . منتهی الآمال، ج1، ص378 .
27 . مناقب آل ابی طالب، ج4، ص112 .
28 . مناقب آل ابی طالب، ج4، ص112 .
29 . مادر عبدالله رقیه دختر امیرمؤمنان بوده است . فتوح اعثم کوفی، ج5، ص203 .
30 . ارشاد، ص223 .
31 . ابصار العین، ص90 .
32 . مناقب آل ابی طالب، ج4، ص105 .
33 . مقتل الحسین، ص262 .
34 . حیاة الامام الحسین قرشی، ج3، ص251 .
35 . قصه کربلا، ص336 .
36 . همان، ص337 .
37 . مناقب آل ابی طالب، ج4، ص112 .
38 . امالی صدوق، ص74 .
39 . قصه کربلا، ص394 .
40 . زندگانی امام حسین، ص318 .
41 . بحارالانوار، ج45، ص68 .
42 . بحارالانوار، ج45، ص36 .
43 . الامام الحسین قریشی، ج3، ص249 .
44 . همان .
45 . بحارالانوار، ج45، ص68 .
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}