مسلم حماسه سراى كوفه

كوفه تو خاطره عشق منى تو نمايشگر سر مشق منى
كوفه ‏اى شاهد شمع ازلى شاهد سوز مناجات على
سرخ محراب تو از خون خداست كوفه بام تو مرا كوى مناست
كوفه اهل تو مرا چون ديدند دستم اول همگى بوسيدند
جمله گفتند كه مهمان آمد نائب مظهر قرآن آمد
ليك پيمان زجفا بشكستند شب در خانه برويم بستند
كوفه يك تن برخم در نگشود و آنكه بگشود بجز طوعه نبود
كوفه ايكاش عزيز زهرا نكند رو سوى اين قدم دغا
گرم بازار تو همچون آتش شود از داغ حسين و آلش
بزير تيغم و اين آخرين سلام من است عزيز فاطمه، سوى تو اين پيام من است
بكوى عشق، نخستين فدائى تو منم هزار شكر، كه سربازيت مرام من است
ميا به كوفه اگر چه نوشته‏ام كه بيا زپيشگاه تو اين خواهش ختام من است
بروى بام كنون زير تيغ جلادم شفق گرفته زخون چهر سرخ فام من است
در حريم كعبه مى‏گردى چو اى سيمرغ عشق عبد سرگردان خود را هم دعا كن يا حسين
عيد قربان است فردا و منم قربانيت چون ندارم صبر امروزم فدا كن يا حسين
چونكه دور افتاده‏ام اى زائر بيت الحرام بام قصر كوفه را كوه منا كن يا حسين

شهید اول

من پرستويم و مانده ز سفر بال و پرم
گرچه خاکسترم اما ز غمت شعله‌ورم
من سفير توام و بانگ انالحق زده‌ام
آخرين کار نمازيست که بر دار برم
ملک‌الموت به اعجاز سرانگشت غمت
جان طلب کرد به شوق تو فقط جان سپرم
شوق پرواز بود از قفس تنگ تنم
تا مگر همره باد از سر کويت گذرم
قاصد باد به سوي تو فرستم که ميا
مهر اين نامه به خون جگر و اشک ترم
سر به راه تو نهادم همه جا تا دم مرگ
که سر راه تو و خواهرت افتاده سرم
پيش مرگ توام و جان من اي دوست تويي
بي تو من شمع فنا گشته پاي سحرم
منبع: سایت شهید آوینی