روز پنجم محرم الحرام
روز پنجم محرم الحرام
روز پنجم محرم الحرام
الف) در این روز عبیداللّه بن زیاد، شخصی بنام "شبث بن ربعی" را به همراه یك هزار نفر به طرف كربلا گسیل داد.
ب) عبیداللّه بن زیاد در این روز دستور داد تا شخصی بنام "زجر بن قیس" بر سر راه كربلا بایستد و هر كسی را كه قصد یاری امام حسین علیهالسلام داشته و بخواهد به سپاه امام علیهالسلام ملحق شود، به قتل برساند. همراهان این مرد 500 نفر بودند.
ج) در این روز با توجه به تمام محدودیتهایی كه برای نپیوستن كسی به سپاه امام حسین علیهالسلام صورت گرفت، مردی به نام "عامر بن ابی سلامه" خود را به امام علیهالسلام رساند و سرانجام در كربلا در روز عاشورا به شهادت رسید.
به نظر مى آيد تاريخى را كه واقدى براى اين نبرد بيان كرده است ، مقرون به صحت نباشد. چون ماه محرم آن سال نمى توانست پنجاه و چهارمين ماه هجرى باشد، بلكه مى بايست پنجاه و هشتمين و يا چهل و ششمين ماه هجرت باشد. وانگهى پنج روز و دوازده روز، جمعا مى شود هفده روز.
بنابراين ، گفتار وى كه اين سريه ، هفت روز به آخر محرم پايان يافته ، نيز صحيح نيست . ممكن است منظورش اين بود كه اين سريه در هفدهم ماه محرم پايان يافته است . بدين جهت ممكن است در كتابت اشتباهى رخ داده باشد. به هر حال ، اين نبرد از آن جا آغاز گرديد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم با خبر شد كه سفيان بن خالد لحيانى در عرنه منطقه اى نزديك عرفات اردو زده و مردم قبيله خويش و ديگر دشمنان اسلام را گرد آورد و آماده نبرد با مسلمانان است .
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ، عبد الله بن انيس را به حضور طلبيد و وى را ماءمور خاموش كردن اين فتنه نمود. عبدالله بن انيس به تنهايى از مدينه خارج شد و بدون اين كه يار و ياورى با خود داشته باشد، عازم عرفه گرديد. پس از چند روز راه پيمايى به اردوگاه سفيان بن خالد رسيد.
عبد الله بن انيس ، پيش از اين ماجرا، هيچ گاه سفيان بن خالد را نديده بود. به همين جهت پيش از حركت از مدينه ، نشانه هاى وى را از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم درخواست كرد. آن حضرت به عبدالله فرمود: نشانى وى ، اين است كه هر گاه او را از بينى از او ترسى در تو پيدا مى شود و به ياد شيطان خواهى افتاد و دلت مى خواهد كه از او كناره گيرى نمايى .
عبدالله بن انيس گفت : آن نشانى اى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به من فرموده بود، به محض ديدن سفيان بن خالد در من آشكار گرديد. با اين كه من از هيچ چيز نمى ترسيدم ، با ديدن اين مرد، لرزه بر اندامم افتاد ولى خود را كنترل كرده و به وى نزديك شدم و گفتم كه من از قبيله خزاعه ام و براى جنگيدن با محمد بن عبدالله ، به تو پيوسته ام و خواهم در سپاه تو حضور يابم . بدين ترتيب ، عبدالله بن انيس با گفتارى شيرين و خواندن اشعارى دل نواز، سفيان را مجذوب خود ساخت و در اندك مدتى به وى نزديك گرديد.
سفيان كه رهبرى شورشيان و كينه توزان ضد اسلام را بر عهده داشت ، پس از فراغت از امور جارى سپاه به خيمه خويش بر گشت . وى به عبدالله اطمينان كامل پيدا كرده بود. به همين جهت وى را در سراى خويش جاى داد و از او به گرمى استقبال و پذيرايى نمود.
اما همين كه نيمه شب فرا رسيد و همه در خيمه هاى خويش آرام گرفته و به خواب فرو رفته بودند، عبدالله از بستر خويش برخاست و به بستر خالد نزديك گرديد و وى را با زيركى خويش غافلگير كرد و سرش را از بدن جدا ساخت و از آن اردوگاه گريخت و به غارى در بلندى هاى اطراف پناهنده شد.
سپاهيان ، پس از اطلاع از قتل سركرده خويش به تكاپو افتاده و از هر سو به دنبال عبدالله راه افتادند ولى هرگز به او دست نيافتند. پس از هلاكت سفيان ، شورشيان نيز پراكنده شدند و عبدالله بن انيس با سرافرازى به مدينه برگشت نمود و سر بريده سفيان بن خالد را به همراه خود به مدينه آورد و در محضر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به زمين گذاشت .
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به پاس تلاش ها و خدمات عبدالله بن انيس ، عصاى خويش را به وى بخشيد و به او فرمود: با اين عصا در بهشت خواهى خراميد، هر چند عصاداران در بهشت بسيار اندكند.
بدين ترتيب ، فتنه اى كه مى رفت به فساد و خون ريزى بى گناهان منجر گردد، به دست يك سرباز تواناى اسلام ، در نطفه خاموش و نابودى گرديد.
ب) عبیداللّه بن زیاد در این روز دستور داد تا شخصی بنام "زجر بن قیس" بر سر راه كربلا بایستد و هر كسی را كه قصد یاری امام حسین علیهالسلام داشته و بخواهد به سپاه امام علیهالسلام ملحق شود، به قتل برساند. همراهان این مرد 500 نفر بودند.
ج) در این روز با توجه به تمام محدودیتهایی كه برای نپیوستن كسی به سپاه امام حسین علیهالسلام صورت گرفت، مردی به نام "عامر بن ابی سلامه" خود را به امام علیهالسلام رساند و سرانجام در كربلا در روز عاشورا به شهادت رسید.
د ) روز پنجم محرم - سال ششم هجرى قمرى
به نظر مى آيد تاريخى را كه واقدى براى اين نبرد بيان كرده است ، مقرون به صحت نباشد. چون ماه محرم آن سال نمى توانست پنجاه و چهارمين ماه هجرى باشد، بلكه مى بايست پنجاه و هشتمين و يا چهل و ششمين ماه هجرت باشد. وانگهى پنج روز و دوازده روز، جمعا مى شود هفده روز.
بنابراين ، گفتار وى كه اين سريه ، هفت روز به آخر محرم پايان يافته ، نيز صحيح نيست . ممكن است منظورش اين بود كه اين سريه در هفدهم ماه محرم پايان يافته است . بدين جهت ممكن است در كتابت اشتباهى رخ داده باشد. به هر حال ، اين نبرد از آن جا آغاز گرديد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم با خبر شد كه سفيان بن خالد لحيانى در عرنه منطقه اى نزديك عرفات اردو زده و مردم قبيله خويش و ديگر دشمنان اسلام را گرد آورد و آماده نبرد با مسلمانان است .
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ، عبد الله بن انيس را به حضور طلبيد و وى را ماءمور خاموش كردن اين فتنه نمود. عبدالله بن انيس به تنهايى از مدينه خارج شد و بدون اين كه يار و ياورى با خود داشته باشد، عازم عرفه گرديد. پس از چند روز راه پيمايى به اردوگاه سفيان بن خالد رسيد.
عبد الله بن انيس ، پيش از اين ماجرا، هيچ گاه سفيان بن خالد را نديده بود. به همين جهت پيش از حركت از مدينه ، نشانه هاى وى را از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم درخواست كرد. آن حضرت به عبدالله فرمود: نشانى وى ، اين است كه هر گاه او را از بينى از او ترسى در تو پيدا مى شود و به ياد شيطان خواهى افتاد و دلت مى خواهد كه از او كناره گيرى نمايى .
عبدالله بن انيس گفت : آن نشانى اى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به من فرموده بود، به محض ديدن سفيان بن خالد در من آشكار گرديد. با اين كه من از هيچ چيز نمى ترسيدم ، با ديدن اين مرد، لرزه بر اندامم افتاد ولى خود را كنترل كرده و به وى نزديك شدم و گفتم كه من از قبيله خزاعه ام و براى جنگيدن با محمد بن عبدالله ، به تو پيوسته ام و خواهم در سپاه تو حضور يابم . بدين ترتيب ، عبدالله بن انيس با گفتارى شيرين و خواندن اشعارى دل نواز، سفيان را مجذوب خود ساخت و در اندك مدتى به وى نزديك گرديد.
سفيان كه رهبرى شورشيان و كينه توزان ضد اسلام را بر عهده داشت ، پس از فراغت از امور جارى سپاه به خيمه خويش بر گشت . وى به عبدالله اطمينان كامل پيدا كرده بود. به همين جهت وى را در سراى خويش جاى داد و از او به گرمى استقبال و پذيرايى نمود.
اما همين كه نيمه شب فرا رسيد و همه در خيمه هاى خويش آرام گرفته و به خواب فرو رفته بودند، عبدالله از بستر خويش برخاست و به بستر خالد نزديك گرديد و وى را با زيركى خويش غافلگير كرد و سرش را از بدن جدا ساخت و از آن اردوگاه گريخت و به غارى در بلندى هاى اطراف پناهنده شد.
سپاهيان ، پس از اطلاع از قتل سركرده خويش به تكاپو افتاده و از هر سو به دنبال عبدالله راه افتادند ولى هرگز به او دست نيافتند. پس از هلاكت سفيان ، شورشيان نيز پراكنده شدند و عبدالله بن انيس با سرافرازى به مدينه برگشت نمود و سر بريده سفيان بن خالد را به همراه خود به مدينه آورد و در محضر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به زمين گذاشت .
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به پاس تلاش ها و خدمات عبدالله بن انيس ، عصاى خويش را به وى بخشيد و به او فرمود: با اين عصا در بهشت خواهى خراميد، هر چند عصاداران در بهشت بسيار اندكند.
بدين ترتيب ، فتنه اى كه مى رفت به فساد و خون ريزى بى گناهان منجر گردد، به دست يك سرباز تواناى اسلام ، در نطفه خاموش و نابودى گرديد.
منابع :
فیض الاعلام و وقایع الایام شیخ عباس قمی ، روزشمار تاریخ اسلام سيد تقى واردى ، مقتل الحسین(مقرّم)، ص199
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}