یادداشتهای خرمشهر
یادداشتهای خرمشهر
متن زیر گزیده ای است از یادداشتها و دست نوشته های شهید بهروز مرادی از خاطرات فتح خرمشهر و ...
امروز به دیدار خانواده شهید كلانتر رفتیم. كلانتر هم مثل خیلی از بچههای دیگر خرمشهر، از خانواده پایین شهری بود. مادرش به ما گفت: «او آرزو داشت در فتح خرمشهر شركت كند.» میگفت: « ذوق داشت؛ دوست داشت برود جبهه.» میگفت: «چرا بگذارم وطنمان را عراقیها بگیرند.» كلانتر با این كه چشمهایش ناراحت بود و برگه مرخصی او را هم صادر كرده بودند، اما به جبهه رفت و پشت فرمان، تركش خمپاره به او اصابت كرد. برادر ضیاءالدین از قول او میگفت: «نمیتوانم تحمل كنم كه بچههای ما دارند شهید میشوند، آن وقت در تهران و روز روشن یك عدّه دارند ملت را میچاپند.» اما از آن ناراحتكنندهتر حرف خاله ضیاءالدین بود كه گفت:«آمدهاید مبارك باد ضیاء.»
ضیاءالدین به مادرش گفته بود:
«بعد از مرخصی آخر، خرمشهر را میگیریم.»
نماز ظهر را در مسجد معكون (طیب) شوشتر خواندیم. داشتند تابوت میساختند؛ تابوتها را به هم نشان دادیم. تابوتها برای شهدای جبهه جنگ بود.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ (١) الَّذِي جَمَعَ مَالا وَعَدَّدَهُ (٢) يَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ (٣) كَلا لَيُنْبَذَنَّ فِي الْحُطَمَةِ (٤) وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْحُطَمَةُ (٥) نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ (٦) الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الأفْئِدَةِ (٧) إِنَّهَا عَلَيْهِمْ مُؤْصَدَةٌ (٨) فِي عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ (٩)
از شوشتر حركت كردیم و ساعت 30/7 غروب، به سپاه خرمشهر رسیدیم.
دیروز كه از راه اهواز به آبادان میآمدیم. تعدادی تانك و خدمههای آنها در حال حركت به طرف آبادان بودند. نیروهای جدیدی هم از دارخوین به طرف آبادان در بیابانها پیاده شده بودند. در ایستگاه 12 هم چند واحد ارتش دیده میشد كه به تازگی به منطقه آمده بودند. امروز هم دو اتوبوس نیرو كه در جریان فتحالمبین (حمله شوش و دزفول) شركت داشتند وارد سپاه خرمشهر شدند. همه چیز گواهی بر یك حمله می دهد. بیشترین صحبت بچهها در مورد حمله خرمشهر است.
چند تابلو كه برای فتح خرمشهر باید آماده شود، رنگ زده شد. طرح حمله تكمیل است؛ تیپ خرمشهر كه در حمله شركت میكند به نام «بدر» است. «عبدالله نورانی» یك تابلو خواست و گفت: «روی آن بنویس: قرارگاه تیپ 22 بدر خرمشهر.» قول دادم فردا این كار را انجام بدهم. بچهها از لحاظ روحی در سطح بالایی قرار دارند. بعد از نماز ظهر، آقای «گنابادی» وزیر مسكن و شهرسازی صحبت كردند.
خوشا به حال كسی كه بعد از حمله خرمشهر زنده میماند و امام را زیارت میكند.
در این چند شب بچهها در منطقه دارخوین از آب عبور كردهاند و به شناسایی دشمن پرداختهاند؛ خبر آوردهاند كه دشمن اطراف دارخوین نیرو ندارد؛ فقط تعدادی گشتی دارد و احتمال نفوذ تا پادگان دژ خیلی آسان است. همچنین گروهی كه دیشب را تا صبح در منطقه دشمن به شناسائی مشغول بودند خبر آوردهاند كه مانعی برای نفوذ به جاده خرمشهر ــ اهواز وجود ندارد. فقط عراقیها از اطراف پادگان دژ را دارند مینگذاری میكنند.
چیزی ننوشتم.
امشب شب حمله است.
گویی در این انقلاب تنها ماندهایم. كسی نیست كه بفهمد ما چه میگوییم؛ دوستانمان یكی یكی میروند ــ و دیگران هم در انتظار... میروند و میرویم، تا شاید آیندگان را راهگشا باشیم. به هر كجا كه میرویم غریب هستیم. همه با ما بیگانه شدهاند. و ما خود نیز، از خود بیخودان را میمانیم. آنها از این كه ما به راه جنگ كشیده شدهایم، برایمان دل میسوزانند. گویی ما به منجلاب فسادی افتادهایم كه برای نجات، نیاز به منجیانی آنچنانی داریم !
راضیه؛ باید مرا ببخشی كه برای تو دردنامه مینویسم. از ابراز همه آنچه كه در سینهام انباشته است خود را ناتوان میبینم. اما خوشحال هستم كه لااقل كسی هست كه برای او حرفهایم را بگویم.
ما هر چه در زندگی داشتیم به امان خدا رها كردیم؛ دنیا را گذاشتیم برای اهلش؛ برای آنها كه دوست دارند مثل حیوان باشند، بدون این كه تعهدی در قبال دیگران احساس بكنند. همیشه در معرض مهاجمان مغرض واقع هستیم كه، چرا رفتهاید آنجا آشیانه كردهاید. گویی مِلك خدا، ملك آنها است، و برای ورود به آن اجازه از حضرات باید داشت.
درد من این است كه بعد از این همه مدت باید به بعضیها فهماند كه این كشور در حال جنگ است؛ و بدتر از آن باید گفت كه انقلابی شده... و حالا در زمانی واقع شدهایم كه جوانهای از خود گذشتهاش هر لحظه در خون خود میغلتند تا از كیان اسلامی خویش دفاع كنند.
اكبر شهید شد، و او را توی كوچههای خلوت و خاموش آبادان تا قبرستانی كه شما آنرا دیده بودید، حمل كردند؛ و برای وداع با او بجز اندك رزمندگان همدوشش، چند تا زن پیر و جوان بودند كه یكی مادر او و دیگری همسر جوان و داغ دیدهاش بود. امروز هم علی را منجمد و یخزده به قم آوردند و در ردیف دیگر شهدا كاشتند، و پریروز هم داخل خرابههای شهر، یك جمجمه انسان پیدا شد كه گویا از قربانیان روزهای اول جنگ باشد؛ در حالی كه هیچ استخوانی از اعضای دیگر او وجود نداشت. همه این سختیها را میشود تحمل كرد. اما درد اینجاست كه چرا هنوز كه هنوز است همه سرگرم مسائلی جزئی هستیم. هر كس دیگری را آماج تهمت و افترا قرار میدهد و خود را مبرّی و مطهّر میداند.
گویی قلبها همه قیراندود شده، و چشمها را پردهای سیاه فراگرفته، زبانها سرخ و زهرآگین است و قدمها همه سست و لرزان، چون ارادههایشان در تلاقی با سختیها.
حرص میزنند. چون موش، هر كس به سوراخ خودش خزیده، شكمها انباشته از مالی است كه در حلالی آن شك باید كرد حرفها همه دو پهلوست. صداقت كلام و شیوایی بیان، گویی به گور سپرده شده، بازار قسمهای دروغ به اوج رسیده و انصاف و مروت و مردانگی به پایان.
توی ترازوی كاسب محل، یك طرفش جنس مشتری است و طرف دیگرش سنگ پدر سوختگی. اگر حرف هم بزنی گستاخ است و بیحیا، تو را با توپ و تشر میخكوب میكند.
انقلاب به مانعی بزرگ (هواهای درونی) رسیده و برای عبور از آن خیلیها در گل گیر كردهاند؛ و بلندپروازان و دوراندیشان، به سرعت نور عبور كردهاند. گویی مانعی در بین نبوده و اكنون در معراج، به صف سرخ جامگان پیوستهاند و حریصان و دنیاطلبان چنان درجا زدهاند كه بوی تعفن، محیطشان را پوشانده. امروز خداوند نعمت خودش را شامل حال ما بندگان نموده و با اعطای این نعمت بزرگ، همگی در معرض یك آزمایش الهی قرار گرفتهایم.
جنگ به پیش میرود و نقزنهای حرفهای درجا میزنند. جنگ به پیش میرود و راحتطلبان عافیتجو خودشان را به صندلی حب و جاه طناب پیچ كردهاند؛ و در عزای از دست رفتن آزادیهای دمكراتیك سینه میزنند. جنگ به پیش میرود و كاروان سلحشوران حماسهافرین، با گامهای محكم، كرم های ریشهخوار را زیر پا له میكنند و دلهای ضعیف را درون سینهها به لرزه وامیدارند. جنگ به پیش میرود و مدعیان دروغین خلق، در پس شعارهای رنگ و وارنگ، استفراغِ اربابانِ خود را نشخوار میكنند.
كركس ها و لاشخورها در انتظارند تا روزی بر این انقلاب فرود آیند و هر كدام تكهای را به یغما ببرند و این ما هستیم كه با مبارزه خود آرزوهای آنها را بگور خواهیم فرستاد؛ و انشاءالله همه این سختیها، سپری خواهد شد. و خدا كند كه همه از این آزمایش بزرگِ الهی، سربلند و پیروز بدر آییم؛ و به جای پرداختن به منافع خود، به منافع انقلاب بپردازیم.
بجای دعوت به رخوت و سستی، دعوت به استقامت و پایداری كنیم و به جای رندی و تهمت و افترا، دروغ و تقلب و خودخواهی، فداكاری و مردانگی و انصاف و مروت و مبارزه پیشه كنیم تا به یاری خدا نصرت و پیروزی حاصل شود. خداوند عمر نوح به امام عزیز عنایت فرماید.
منبع: مجله سوره
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}