مهدي ستيزي(2)
مهدي ستيزي(2)
منبع : راسخون
علل ظهور شيوههاي مهدي ستيزان
علماي يهود که توانسته بودند در طول تاريخ با تحريف مفاهيم و مباني الهي تورات، آن را مطابق با اهداف و اميال خود شکل دهند، پس از پيامبران بزرگي چون حضرت موسي عليه السلام، حضرت سليمان عليه السلام و حضرت داوود عليهالسلام، توانستند اداره حکومت بر قوم خود را بدست گيرند و مردم را آن گونه که خود ميخواستند تربيت نمايند. اين تشکيلات در زمان حضرت عيسي عليهالسلام خود را به شکلِ دادگاه نشان داد و اين مجمع در طول تاريخ همواره بين علماي يهود بعنوان تشکيلات حکومتي و نظارتي علما بر قوم خود داير بود و بوسيله آن ميتوانستند احکام و قوانين خود را پياده نمايند. اين تشکيلات مافيايي يهود ادامه داشت تا زمان پيامبر و ظهور دين اسلام که با تبليغ دين اسلام جامعه يهود ميبايست به اسلام ميپيوست بنابراين يهود خصوصاً علما يهود براي اينکه قدرت و جايگاه خود را از دست ندهند، شروع به مخالفت و دشمني با اصل اسلام و پس از آن با مقوله مهدويت نمودند. يکي از بارزترين اعمال يهوديان تحريف احاديث و تفاسير اسلام و پيامبر بود که يهوديان تازه مسلمان بعنوان راويان احاديث پيامبر دست به تحريف دين زدند که «کعب الاحبار» نمونه بارز آن ميباشد.
مخالفت يهوديان با خاندان پيامبر و مولا علي عليه السلام در تاريخ به طور وضوح ديده شده است تا نگذارند اسلام واقعي بدست صاحبان اصلي آن قرار گيرد و رسالت پيامبر خاتم در تمام ابعاد آن به ظهور رسد.
ب ـ کينهها و حسادتهاي قريش و اطرافيان پيامبر با آلعلي (عليه السلام) و شيعيان او.
يکي ديگر از علل ظهور و بروز مهديستيزي در اسلام، مخالفت و کينهها و حسادتهاي اطرافيان پيامبر در صدر اسلام بود که بخاطر منفعت طلبي و حبّ رياست و مقامي که قبل از اسلام داشتند با پيامبر مخالفت مينمودند و اين دشمني پس از اسلام آوردن آنها نيز ادامه داشت تا اينکه براي بدست گرفتن قدرت پس از پيامبر جريان سقيفه را علم نمودند تا هم خلافت را از آل علي (عليهالسلام) بگيرند و هم خود را به قدرت برسانند و کينههاي احد و بدر را بر سر آل علي(عليه السلام) خالي نمايند. اين عداوت و دشمني مبناي ستيز عليه علويان و شيعيان علي شد تا قريش توانست پس از پيامبر جايگاه زمان جاهلي خود را حفظ نمايد و يکي از ابزارهاي آنها ترويج دشمني با علي و آل او بود چون از حضرت علي ضربههاي بسياري درصدر اسلام خورده بودند و اين ستيز باعث نرسيدن خاندان پيامبر به حق خود شد که سبب شد امامان شيعه يا در اسارت باشند و يا در شرايط مناسب نتوانند معارف خود را بازگو نمايند. پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله در مقابل دشمنيها و ستيزهجوييهاي دشمنان چنين با خدا مناجات ميکند: «اَللَّهمَّ اِهدِ قَومي فَانَّهُم لايَعلَمون»(1) (که در قسمت اول مفصلاً به آن پرداخته شد.)
ج ـجهل و ناآگاهي مردم نسبت به مقام ومعارف اهل بيت(عليهم السلام) و امام زمان(عليه السلام)
مهمترين عاملي که شرايط بروز مهديستيزي را در جامعه مهيا ميکند جهالت و ناآگاهي تودههاي مردم نسبت به معارف دين و حقايق الهي ميباشد. شناخت سطحي و ظاهري از معارف و علوم اسلامي زمينه را براي شيوع بسياري از مشکلات اعتقادي و فرهنگي ايجاد ميکند. مردم هنگامي که باور شناخت صحيحي از مقوله مهدويت داشته باشند و حقيقت آن را بدور از خرافات و اوهام و تخيلات درک کرده باشند، هيچ گاه تحت تأثير القائات شيطاني گروهها و فرقههاي انحرافي قرار نميگيرند و بستر رشد دشمني و عداوت در دين را فراهم نميکنند. مهمترين سلاح دشمنان اسلام براي پيشبرد اهداف خود جهل و ناآگاهي و کم عمقي انديشه است و تمام توان خود را به کار ميبرد تا مردم را در اين سطح از تفکر نگاه دارد تا بتوانند سوار بر مرکب جهل، اسطورههاي باطل خود را بر جايگاه حق بنشاند.
«... تا زماني که انسان توام شناخت امام را نداشته باشد، سخن گفتن از ظهور او بيمعناست. ظهور امام، واقعهاي نيست که ناگهان روزي اتفاق افتد، بلکه امري است که هر روز در وجدان مؤمنان شيعي، حاصل ميشود... ظهور آينده امام، مستلزم استحاله قلب انسانهاست و اين ظهور تدريجي به ايمان پيروان و نفس وجود آنان بستگي دارد. اخلاق جوانمردي از همين جا ناشي ميشود و اين انديشه همه خلقيات شيعي را در خود دارد.» (2)
اين روند را حتي در عصر امروز به شکل مدرن و پيشرفته در سطح جهان قابل مشاهده است. ابزارهاي هنر و صنعت و رسانه همگي دست به دست هم ميدهند تا بشر را يک گام بيشتر به سوي فراموشي سوق دهند. شبکههاي ماهوارهاي، سايتهاي اينترنتي. همايشها و جشن و مراسمات گوناگون، بازيها و مسابقات و اجتماعات مختلف، انواع فيلمها و عکسها، لباسهاي گوناگون، انواع مشروبات الکلي و مواد مخدّر، ترويج انواع فساد به روشهاي مختلف در سطوح گوناگون جامعه، همگي تلاشهاي اهل باطل است براي نگهداشتن مردم در جهل و فراموشي و غفلت.
دـ تحريف حقايق و معارف الهي
«مطالبي که اگر به حقيقت آنها توجه کنيم تبديل به يک موتور حرکت دهنده جامعه اسلامي ميشود؛ وقتي دشمن توانست آن را خراب و معناي آن را عوض کند و ذهن ما به سمت ديگري سوق دهد؛ همين موتور متحرک، به يک داروي مخرب و خواب آور تبديل ميشود».(3)
وقتي دشمن نتوانست، عقيده اثربخش مهدويت را از مردم بگيرد، سعي ميکند آن را در ذهن مردم خراب کند تبديل مقوله انتظار مهدي عليه السلام که آثار و پيامدهاي بسيار شگرف و معجزهآسا و مثبتي دارد؛ به انتظار منفي و تلخ و ناگوار و... از اين قبيل تبديل شود.
تحريف نوعي نفاق در دين است باطل خود را با نام و شکل حقيقت معرفي ميکند و ويژگيهاي حقيقت را به خود نسبت ميدهد و از جهل و خمودي عقل استفاده ميکند تا خود را توجيه کند. تحريف همواره در بستر تاريخ بوده است و سلاح کارسازي براي اهل باطل است. تحريف در معاني و مباني دين، تحريف در نص روايات، تحريف در تفسير و استنباط معاني، تحريف در برداشت و انتخاب، همه و همه ابزارهاي دشمن دين ميباشد. مفاهيم حقيقي چون مهدويّت، انتظار، نيابت، ارتباط و ديدار با امام، ظهور، قيام امام، مفاهيمي هستند که چون در طول تاريخ اسلام به درستي براي مردم تبيين نشد از توضيح و تبيين واقعي آن بدست اهل بيت جلوگيري ميشد و اگر هم امکان داشت در آن تحريف مينمودند، و اين زمينهساز بروز حرکتها و انحرافاتي شد که بيشترين نقش مهدي ستيزي در دوران غيبت را ايفا نمود.
مقام معظم رهبري (مدظله العالي ):
بنده، سندي ديدم که در آن، بزرگان و فرماندهان استعمار؛ توصيه ميکنند که ما بايد کاري کنيم که اين عقيده به مهدويّت، به تدريج، از بين مردم زايل شود. آن روز، استعمارگرهاي فرانسوي و استعمارگرهاي انگليسي، در بعضي جاهاي آن مناطق بودند ـ فرقي نميکند که استعمار از کجا باشد ـ استعمارگرهاي خارجي، قضاوتشان اين بود که تا وقتي عقيده به مهدويّت در بين مردم رايج است، نميتوانيم اينها را درست بگيريم.
وقتي نتوانستند اين عقيده را از مردم بگيرند، سعي ميکنند آن را در ذهن مردم خراب کنند. خراب کردن اين عقيده چه گونه است؟ به اين صورت که بگويند: « خوب، آقا ميآيد همهي کارها را درست ميکند»!
اين، خراب کردن عقيده است. اين، تبديل کردن موتور متحرّک، به يک چوب لاي چرخ است؛ تبديل يک داروي مقوي به يک داروي مخدّر و خوب آور است.
ابن تميّه گويد: «انتظار، در زمان غيبت امام عصر، ضعف و سستي در امور و بيتفاوتي در برابر مفاسد اجتماعي و همه چيز را به اميد آينده واگذار کردن و اصلاح امور را به عهدهي امام زمان عليه السلام گذاردن است.»
کسروي گويد: «داستان امام ناپيدا... زيانهايي نيز به زندگاني دارد... پس ماندن توده، چيرگي بيگانگان، ناتواني دولت، نابه ساماني کشور... به هرزبوني، تن در ميدهند و يوغ بيگانگان را به گردن ميگيرند و به اين برنميتابند که يک راه رهايي به رويشان باز شود، چرا که دستگاه امام ناپيدا به هم نخورد.»
امروز هر نفسي، هر حنجرهاي که براي نااميد کردن مردم بدمد، بدانيد که اين حنجره در اختيار دشمن است، چه خودش بداند، چه خودش نداند! هر قلمي که کلمهاي را در جهت نااميد و مأيوس کردن مردم روي کاغذ بياورد، اين قلم متعلّق به دشمن است، چه صاحب اين قلم بداند، چه نداند! دشمن از او استفاده ميکند.» (4)
ذـ قدرت طلبي، رياست طلبي و منفعت طلبي
يکي از علل مهم بروز مهديستيزي درميان جوامع اسلامي وجود روحيه انحصار قدرت و حبّ رياست در ميان حاکمان و عالمان اسلامي است. در طول دوران ظهور اسلام تا عصر غيبت بسياري از حاکمان و عالمان با علم به حقانيّت اهل بيت و حقانيت مبحث مهدويت در اهل بيت چون وقوع چنين مطلبي در زمان آنها با منافع و اميال آنها موافق نبود و قدرت و سلطه آنها را زير سؤال ميبرد، تمام تلاش خود را در ضربهزدن به اهل بيت و مفهوم مهدويت به کار بردند تا جلوي قدرت گيري آنرا بگيرند.
اين منفعت طلبي و رياست طلبي در دورهاي به شکل غصب خلافت خود رانشان داد، در زمان ديگر به شکل جنگ و مخالفت صريح با اهل بيت و شهادت آنها، زماني به شکل زنداني کردن و محصور کردن و دورنگهداشتن از مردم جلوه ميکرد و زمان ديگر جلوگيري از تولّد امام زمان و در زمان غيبت با مرتبط کردن خود با مفاهيم مهدويت و سوء استفاده از عقايد و جهل مردم به جمع کردن مريد و طرفدار ميپرداختند و هنگامي که کارشان رونقي ميگرفت ادعاي نيابت و بابيّت امام زمان را مينمودند و چون در زمانهايي بستر جهل مردم مناسب بود ادعاي مهدويت و سپس الوهيّت مينمودند تا بتوانند هرچه بيشتر بر قدرت سلطه خود بيفزايند. زمان امروز نيز قدرت سلطه و اقتصاد در دست کساني است که براي سلطه بر جهان نيازمند به معرفي خود به عنوان منجي جهان هستند و به وسيله ابزار تبليغات خود مردم را در جهل و خواب نگه دارند با بررسي روان شناختي شکلگيري جريانهاي مختلف ذکر شده به اين يقين ميرسيم که عاملان اصلي اين جريانها در پي کسب قدرت و رياست در ميان اطرافيان خود بودهاند و منفعت طلبي آنها باعث ميشد با علم به حقانيت اهل بيت در مقابل آنها مقابله نمايند.
ه ـ لجاجت، عناد و تعصب بيجا
با اين که مقوله مهدويت بطور صريح در اسلام مطرح شده است و در احاديث و روايات پيامبر و اهل بيت به طور متواتر و در متن قرآن به آن پرداخته شده است و مقوله اميد و انتظار منجي در فطرت و نهاد آدميان قرار گرفته و حتي مذاهب غير الهي نيز به آن پرداختهاند ولي در طول تاريخ برخي معاندان و مخالفان بخاطر لجاجت و تعصب بيمورد و کورکورانه دست به تحريف و حذف اين مقوله در دين اسلام زدهاند.
نمونه اينگونه معاندتها در طول تاريخ به شکلهاي گوناگون بوده است مثل جلوگيري از کتابت و نقل احاديث نبوي در قرن اول اسلام، پس از آن در قرن دوم جعل احاديث در تعابير آن توسط مخالفان اهل بيت. از نمونههاي بارز اينگونه معاندات حذف کتب و نوشتههاي پيرامون بحث مهدويت در کتب اهل سنت توسط برخي از علماي متعصب اهل سنت است که بخاطر عناد و تعصب نسبت به اين مقوله دست به حذف کتابهاي مهم اهل سنت مثل کتاب ابن عربي پيرامون مقوله مهدويت در فتوحات مکيه، زدند. اين عناد و مخالفت هم در فرقههاي اسلامي ظهور و بروز دارد و هم در مذاهب غير اسلامي چون مسيحيت و يهوديت. از جمله شيوههاي عناد و مخالفت مسيحيان و يهوديان با مقوله مهدويت حمايت و ترويج و تأييد شکلگيري فرقههاي چون بابيت و بهائيت و وهابيت است که نتيجه ظهور اينگونه فرقهها، تفرقه و جدايي ميان صفوف مسلمانان و تضعيف آنها در مقابل مسيحيت و يهوديت است.
اميرمؤمنان علي عليه السلام پس از شکست خوارج به هنگام گذشتن از کشتگان آنان فرمود: «آن کس شما را به کشتن داد که شما را فريفت».
پرسيده شد: او کيست؟ فرمود: «شيطان و نفسهاي پليد» اصحاب گفتند: خداوند، ريشه آنان را تا پايان دنيا قطع کرد؟
حضرت پاسخ داد: «خير، سوگند به آن که جانم در دست اوست، آنان در صلبهاي مردان و رحم زنان خواهند بود و پيدر پي خروج خواهند کرد تا آن که به سرکردگي شخصي به نام اشمط بين رودهاي دجله و فرات خروج کنند. در آن روزگار مردي از اهل بيت ما به جنگ او ميرود و او را به هلاکت ميرساند و از آن پس هيچ قيامي از خوارج تا روز قيامت نخواهد بود».(5)
نيز آن حضرت درباره فرقه بتريه ميفرمايد: «هنگامي که حضرت قائم عليه السلام قيام کند، به سوي کوفه رهسپار ميشود. در آنجا تعداد ده هزار نفر ـ که آنان را بتريه (6)مينامند، در حالي که سلاح بر دوش گرفتهاند ـ جلوِ حضرت را ميگيرند و ميگويند: از همان جا که آمدهاي باز گرد؛ زيرا ما به فرزندان فاطمه نيازي نداريم. حضرت شمشير ميکشد و همگي را از دم تيغ ميگذراند». (7)
راههاي نفوذ مهدي ستيزان و ابعاد فعاليت آنها
منظور از انکار مقولهي مهدويّت و انتظار، اين است که آن را مقولهي وارداتي و برگرفته از ديگران و پيامد نابهسامانيها و مشکلات معرفي کنند. بسياري از دائره المعارفها که بايستي مرجعي قابل اعتماد در موضوعات متفاوت باشند، گويي رسالت خود را فراموش کرده و اهداف ديگري دنبال ميکنند.
1ـ در دائره المعارف بريتانيکا، در واژهي مهدي و اسلام و زرتشت آمده است:
اسلامي، ديني نيست که در آن، ظهوري انتظار برود و جايي براي مسيح نجاتبخش در آن جود ندارد و اين همه، به طور تدريجي و شايد تحت تأثير مسيحيّت مطرح گرديده است.
قرآن، اشارهاي به آن ندارد. به هيچ حديث ـ گفتهي منسوب به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم ـ قابل اعتمادي نيز در مورد مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف نميتوان استناد کرد.
2ـ در دائره المعارف دين و اخلاق، مارگلي يوت (اسلام شناسي بزرگ اروپايي) در مقالهي خود درباره مهدي عليه السلام در سال 1915، اين تفکر را وارداتي و برگرفته از يهود و مسيحيّت تلقّي ميکند.جميز دارمستر همين نظريه را ارائه ميدهد.
3ـ موسوعه المورود، (منير بعلبکي) در ذيل واژهي، «مهدي المنتظر» آورده: «در قرآن و در روايات نبوي، هيچ اشارهاي به مهدي عليه السلام نشده است.»
البته، پيش از اين دايره المعارفها، افراد ديگري نيز اگر نگوييم مغرضانه، لااقل با عدم تحقيق کافي، مسئله را نظريّهي مهدويّت را از نظريّهي عاريّتي از يهود دانسته و بر اين افسانه پا ميفشارد که شيعه و عقايد آنان، برگرفته از عبدالله بن سباي يهودي است. (گفتني است وجود خارجي عبدالله بن سبا، از نظر تاريخي و روايي، مخدوش و ساختهي دروغ پردازان و روايت سازان حرفهاي است، تا چه رسد به اينکه منشأ شيعه و معتقداتي چون انتظار باشد.)
ابن خلدون نيز فقط با بررسي بيست و سه حديث از انبوه احاديث و نقد نوزده حديث مسئلهي مهدويت را بيپايه ميداند و....
برخي ديگر از روشنفکران، مسئلهي مهدويّت را بازتاب نابه سامانيها و حوادث تاريکي که در دوران مسلمانان، به ويژه شيعه رخ داد، مطرح ميسازند.
مارگلي يوت ميگويد:
درگيري و آتش جنگ در ميان يک نسل واحد، پس از وفات پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و در همي و آشفتگي جهان اسلام که بر اثر اختلافات آنان با هم روي داد، موجب اقتباس فکر ظهور منجي از يهود و مسيحيان گرديد که به ترتيب، در انتظار ظهور و بازگشت مسيح به سر ميبرند.
بريتانيکا نوشته است:
به نظر ميرسد که عقيده به مهدي عليه السلام در دورههاي اغتشاش و عدم امنيّت مذهبي، بر تحوّلات سياسي... اوايل اسلام (قرنهاي هفتم و هشتم ميلادي) رواج يافته باشد.
برناردلوييس، در مقالهي خود به نام شيعه در تاريخ اسلام، در کنفرانس تل آويو ميگويد:
سرکوبي بسياري از قيامها و ناپديد شدن رهبران آنها، باعث ظهور ويژگي ديگري در دکترين شيعه شد و موضوعات و مسايلي مانند مسئلهي غيبت و رجعت رهبر شيعيان، حضرت مهدي عليه السلام، آخرين امام شيعيان، به وجود آمد و اين منجيگري، تبديل به يکي از جنبههاي اسلام و تشيّع شد.
2ـ جهل و ناآگاهي توده مردم
مردم به عنوان بدنه اجتماع و نيروي محرکه هر جامعهاي در اتفاقات و جريانات هسته جامعه نقش مهمي ايفا ميکنند و اگر توده مردم از نظر بينش و آگاهي در مرتبه و سطح بالايي باشند روند جريانات جامعه و مسير اتفاقات در هر کشور رو به تعالي و پيشرفت خواهد داشت ولي هنگامي که مردم سطحينگري، ظاهر بين، عوام زده، موج گرا و اوهام پرست و همرنگ جماعت شدن باشند روند جامعه روبه خمودگي، انحراف، و قبول سلطه قدرتهاي فاسد خواهد رفت. اين بستر هميشه مورد توجه دو قطب حق و باطل قرار گرفته است و تلاش اهل حق به سمت آگاهي مردم پيش رفته است و تلاش اهل باطل به سوي غفلت و ناآگاهي مردم.
3ـ نبودن روحيه تحقيق و تفقه در ميان علما
از جمله راههاي نفوذ و توفيق مهديستيزان در مبحث مهدويت، مشغول کردن علما و دانشمندان اسلام به مباحث ظاهري و تکراري و رواج مباحث عوام پسند ميان علما به جاي مباحث کارشناسانه و محققانه در ميان آنهاست. علما و دانشمندان در تشيع به عنوان نايبان امام زمان وظيفه هدايت و ارشاد و بيداري مردم را دارند اينکه مردم را با ماهيت مهدويت آشنا نمايند و زمينه اصلاح جامعه و بستر سازي ظهور را فراهم سازند ولي متأسفانه در بسياري از محافل علمي علماي دين شناخت صحيح از مقوله مهدويت وجود نداشته و با نداشتن شاخت کارشناسانه و پژوهشهاي اساسي و بنيادي در اين مقوله نه تنها ارائه دين به شکل محققانه شکل نميگيرد بلکه پرداختن به مبحث مهدويت نيز در سطح دعا براي سلامتي امام زمان و گرفتن حاجات خود از امام زمان، نگه داشته است. شايد اين يکي از بارزترين ضربههايي باشد که توسط خود طرفداران مهدويت به مقوله مهدويت زده ميشود. که پرداختن کارشناسانه به آن مبحثي جدا ميطلبد. ذکر اين حديث به زبان ديگر حائز اهميت ميباشد که امام باقر عليه السلام ميفرمايد: «... حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف به سوي کوفه رهسپار ميشود. در آن جا شانزده هزار نفر از بتريه مجهز به سلاح در برابر حضرت ميايستند؛ آنان قاريان قرآن و دانشمندان ديني هستند که پيشانيهاي آنان ازعبادت زياد پينه بسته، چهرههايشان در اثر شب زندهداري زرد شده است و نفاق سراپايشان را پوشانده است. آنان يک صدا فرياد برمي آورند: اي فرزند فاطمه! از همان راه که آمدهاي بازگرد، زيرا به تو نيازي نداريم.
حضرت مهدي عليه السلام در پشت شهر نجف، از ظهر روز دوشنبه تا شامگاه بر آنان شمشير ميکشد و همه را از دم تيغ ميگذراند. در اين نبرد از ياران حضرت حتي يک نفر زخمي نميشود».
ابوحمزه ثمالي ميگويد: امام باقر عليه السلام ميفرمود: «مشکلاتي که صاحب اين امر، هنگام ظهور از مردم ميبيند، به اندازهاي مشکلات پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم يا بيشتر از آن است».(8)
4ـ شيوع خرافهپرستي و اوهامگرايي به جاي منطق گرايي و عقلگرايي
پايههاي دين اسلام در تمام ابعادش بر عقلانيت وتدبّر استوار است و ويژگي مهم شيعه در طول تاريخ استفاده و ملاک قرار دادن عقل در احکام و استنباط از دين بوده است. مقوله مهدويت نه تنها يک بحث فردي و ديني و اعتقادي در اسلام است بلکه يک نظريه عقلگرايي انساني در حيطه زندگي بشري ميباشد. ولي در سير تاريخ مخالفان و معاندان اسلام براي فلج کردن عقل و انديشه در بين مردم براي سلطه بر آنان تلاشهاي بسياري نمودند که در قسمتهاي قبل توضيح داده شد و در مقوله مهدويت نيز با تحريف احاديث در اين زمينه، غلو کردن در پيشگوئيها و اعداد و ارقام احاديث و متن آنها، تبديل کردن مقوله عقلاني مهدويت به يک اسطوره خرافاتي و غير عقلاني که بيشتر به افسانه و قصه شبيه است، با تبديل کردن اعتقاد مردم از روحيه اصلاح جامعه و انتظار عدالت به خمودگي و توسلات غير عقلاني به همه چيز غير از خدا، توانستند خرافهپرستي و موهوم گرايي را به جاي تفکر و تدبّر و عقلانيت در جامعه شيعي و اسلامي حاکم کنند.
5ـ ارائه نکردن معارف ديني به زبان ساده براي مردم و پيچيده کردن مفاهيم آن.
هنگامي که مباني و اصول و معارف دين به زبان عوام فهم به مردم ارائه شود در بين توده مردم قدرت تشخيص و تميز تفکرات انحرافي و التقاطي بوجود خواهد آمد ولي هنگامي که مباحث ديني با اصطلاحات و زبان پيچيده معرفي شود و مردم نتوانند درک صحيحي از مفاهيم آن داشته باشند، قدرت تشخيص و فهم حق از باطل را پيدا نکرده و آسيبپذير خواهند بود. با بررسي چگونگي شکلگيري فرقههاي انحرافي مثل اسماعيليه، شيخيه، بابيه و بهائيت به اين سير و روند پي ميبريم که اين فرقهها در ابتدا با بيان حقايق دين و تفسير پيچيده و راز و رمز گونه آن به نفع خود توانستند طرفداراني را در اطراف خود جمع کنند و اين افراد چون قدرت نقد و تشخيص مطالب آنان را نداشتند بدون استدلال و تدبّر مطالب آنها را که در قالب مذهب ارائه ميشد ميپذيرفتند.
6و 7 ـ روحيه سادهلوحي و قشريمابي در ميان مردم و نشناختن خطر دشمنان و معاندان
يکي ديگر از نقاط ضعف جامعه، وجود روحيه ساده لوحي و ساده انگاري خطر دشمنان و معاندان است.هنگامي که مردم يک جامعه قدرت تشخيص دوست از دشمن را نداشته باشند و قدرت تحليل و درک سياسيشان آنقدر نباشد که با تحليل و بررسي بتوانند حرکتهاي دشمنان خود را بشناسند، دشمن به راحتي خود را در لباس دوست به آنها ارائه ميدهد و افکار و مقاصد خود را پياده مينمايد و با تبليغات و جو سازي عليه دوستان دين آنها را دشمن و مغرض معرفي ميکند.
اين معضل در جوامع هميشه وجود داشته است و اهل باطل هميشه از آن بيشترين بهرهبرداري را نموده است تاريخ اسلام مملو از اين اتفاقات است، عدم شناخت و قدرت تشخيص مردم زمان علي بين حق و باطل و عدم توانايي انها از شناخت دوست و دشمن اسلام بين علي و معاويه، بين علي و اصحاب جمل، بين علي و خلفاي قبلي و پس از آن بين امام حسن عليهالسلام و معاويه و امام حسين عليهالسلام و يزيد. اين عدم تشخيص مردم و ساده لوحي و جدي نگرفتن خطر دشمنان اسلام را به سمتي سوق داده که براي بيدار شدن مردم از خطر تحريف اسلام نياز به کشته شدن امام حسين عليهالسلام بود و آنگاه مردم تازه خطر را درک کردند. همين جريان در زمان حاضر نيز جاريست. آنان که دشمن مهدويت هستند خود را دوست و طرفدار مردم نشان ميدهند و با مطرح کردن نيازهاي دنيايي مردم آنها را به سوي خود ميکشند و دوستان دين و اهل بيت را دشمن معرفي ميکنند و باعث ايجاد ذهنيت منفي ميان مردم از آنها ميشوند، يکي از فرقههايي که در اين زمينه تلاش فراوان مينمايد، بهائيت است که به بررسي مختصر آن ميپردازيم:
تاريخچه پيدايش فرقه بهائيت
فتنه «باب و بهاء» از توطئههاي مهمي است که از اواسط دوره قاجاريه، با هدف آسيبرساندن به اسلام و خصوصاً تشيع از سوي کانونهاي استعماري طراحي شد و در مسير تداوم حيات سياه و تباهش همواره در کنار دشمنان اسلام، در صدد ضربهزدن به اين دين مبين و از بين بردن خصلتهاي ضد استکباري و ظلم ستيز آن بود و در يک کلام هدف طراحان اين فتنه، تلاش براي شکستن کيان و اقتدار ملي ايرانيان که از زمان صفويان حول محور تشيع پديد آمده و منافع قدرتهاي استکباري و استعماري را تهديد ميکرد، بود.
نخستين گروههاي خارجي و عناصري که با هدفهاي استعماري پا به سرزمين ايران گذاشتند، جامعه ايران را جامعهاي مستحکم و يکدست در سايه اتحاد عقيدتي و باورهاي اسلامي يافتند و پس از دهها سال آمد و رفت و مطالعه و رايزني به اين نتيجه رسيدند که براي نفوذ در اين جامعه و کشاندن ايران به جاده استعمار و استثمار، چارهاي جز ايجاداختلاف در عقايد ديني مردم وتقسيم اين رودخانه خروشان به جويبارهاي کوچک و کمرمق و بياهميت ندارند. به همين سبب تلاش در راه تضعيف بنيانهاي اعتقادي مردم ايران و ايجاد اختلاف در ميان آنان را در دستور کار خود قرار دادند.(9)
براين اساس، يکي از محورهاي عمده تلاشهاي کارگزاران استعماري و مأموران و دبيرهاي شعبه اديان وزارت مستعمرات و نيمه مستعمرات و مستملکات دولت انگلستان، پيدا کردن، تشويق و پشتيباني و حمايت از مدعيان مهدويت ـ به عنوان يکي از اصول اعتقادي شيعه ـ با هدف ايجاد تشتت و پريشاني و چند دستگي در ميان مسلمين شد. اين حرکت در ايران که در همسايگي هندوستان، يعني بزرگترين و زرخيزترين مستعمره بريتانيا قرار داشت، واجد ويژگي و اهميت خاص بود. اين نکته قابل تعمق و انديشه است که تنها در فاصله زماني پنجاه سال چندين مدعي مهدويت در سرزمينهاي اسلامي پيدا شدند که به شهادت اسناد و مدارک تاريخي همگي و بدون استثناء از حمايت دولت انگلستان برخوردار بودند و به شهادت همان اسناد تاريخي سه تن از اين مدعيان مهدويت، ايراني و عبارت بودند از ميرزا سيدعلي محمد شيرازي (باب) وميرزا حسينعلي نورکجوري(بهاء الله) و ميرزا يحيي صبح ازل؛ که «سيد عليمحمد شيرازي» فتنه بابيگري را در ايران پديد آورد و موجب خونريزي و کشتار در ايران شد و «ميرزا حسينعلي نوري» فرقه ضاله بهائيت را ايجاد کرد که آن هم باعث صدمات جبران ناپذيري به مردم اين آب و خاک گرديد و «ميرزا يحيي صبح ازل» هم فرقه ازليگري را ايجاد کرد.(10)
تروريسم؛ مشخصه بهائيان
تروريسم سياسي در تاريخ معاصر ايران از اواسط دهه 1840 م/1260ق، با بابيگري آغاز شد و چنان با بابيگري پيوند خورد که در دوران متأخر قاجار نام «بابي» و «تروريست» مترادف بود. بابيها ترور اميرکبير را طراحي کردند و در شوال 1268ق، به ترور نافرجام ناصرالدين شاه دست زدند. از آن پس اين شيوه در ايران تداوم يافت و بويژه در دوران انقلاب مشروطه و پس از آن اوج گرفت. بهائيان در عتبات نيز بيکار نبودند و سيد اسدالله مازندراني در عتبات به جرم سوء قصد به آيت الله خراساني گرفتار شد.(11)
صبحي نيز در خاطرات خود به اين مسأله اشاره کرده است که «سيد عبدالحسين اردستاني» مردمي کمدانش و پرهوش، از مبلغين بهائيت بود که به همراه شيخ اسداله بارفروش [فاضل مازندراني] به فرمان عبدالبهاء به نجف و کربلا رفت. در نجف با دستاويزهايي به بارگاه دانشمند بيمانند شيعه آخوند ملامحمد کاظم خراساني بار يافتند. اطرافيان مرحوم آخوند نسبت به آن دو بدگمان شدند و پس از بررسي در کارها و بازرسي اموالشان، هفت تيري يافتند و گمانشان بر اين بود که آنها براي کشتن آن بزرگوار آمدهاند. با وساطت آخوند خراساني هر دو جان سالم به در بردند و در مرز ايران به نگهبانان مرز تحويل داده شدند و پس از چندي آزاد شدند.(12)و اين تنها نمونهاي از تلاش بهائيان براي نفوذ در جامعه روحانيت و خيانت به عطوفت اسلامي آنان است.(13)
دولت روسيه تزاري نخستين يار و مددکار بهائيان بود. آنان نه تنها از اقتدارشان براي نجات جان ميرزا حسنيعلي نوري(بهاء الله) سود بردند، بلکه اولين کشوري بودند که مرزهاي خود را بر روي بهائيان گشودند و اولين معبد آنها، يعني نخستين «مشرق الاذکار» بهائيان را در شهر عشقآباد ايجاد کردند.
تصور بر اين بود که همکاري بهائيان و دولت روسيه با انقلاب کمونيستي به پايان راه خود ميرسد، اما مدارک نويافته، حکايت از همکاري بهائيان با روسهاي بلشويک و انقلابي دارد و هم اکنون مدارکي منتشر شده است که نقش بهائيان را در شکست نهضت جنگل و ميرزا کوچک خان نشان ميدهد.
يکي از نويسندگان معاصر به نقل از عبدالحسين آيتي، مُبلّغ پيشين بهائيان، مواردي از همکاري بهائيان ساکن عشقآباد با سازمان جاسوسي شوروي«کا.گ.ب» را ارائه ميکنند و متذکر ميشود که اينان به عنوان جاسوسان چند جانبه در خدمت روسيه و پس از آن «اتحاد شوروي» بودهاند.(14)
با توجه به اسناد معتبري که تاکنون به دست آمده ميتوان گفت بهائيت نوعي فرقهسازي براي پوشش دادن فعاليت يهوديهاي صهيونيست در کشورهاي اسلامي به منظور تخريب ارکان حاکميتي و حفاظت از تعرضات احتمالي مسلمانان بوده است و به همين دليل بهائيان از ابتداي پيدايش اين فرقه در «عکا» واقع در فلسطين اشغالي کنوني، متحد صهيونيستها در برخورد با عربهاي بومي و مسلمان بودهاند. آنان هموارده براساس يک سلسله منافع مشترک در کنار يکديگر قرار ميگرفتند و در جهت مقابله با اسلام گام برميداشتند.
نکته قابل توجه آنکه بررسيها نشان ميدهد يهوديان نقش بسزايي در پيدايش، گسترش و رشد فرقه بابيه و بهائيه داشتهاند و همچنين با توجه به نقش کليدي و مؤثر زنان در تمام ارکان جامعه و حرکتهاي اجتماعي، سران فرقه ضاله و استعماري بهائيت، از همان ابتداي تشکيل اين فرقه يعني زمان سيدعلي محمدباب ـ با به کارگيري دستورات کانونهاي قدرت صهيونيستي ـ از زنان به عنوان عامل اصلي انحراف از حق وجذب افراد به اين کيش استعماري استفاده کرده و ميکنند.
روشهاي مبارزه غيرمستقيم بهائيت
استعمارگران با مطالعه در رفتارها و آموزههاي مسلمانان دريافتهاند که هرگز نميتوان به صورت مستقيم مسلمين را از دين الهي و راه راست خود منحرف کرد، به همين سبب با مطالعات عميقي که در آيات قرآن و سنن و آداب ديني داشتهاند، دستورالعملهاي کليدي آن را يافته و در صدد نفي و خدشهدار کردن آنها در اذهان عمومي مسلمانان برآمدهاند و آنقدر روي اين مسائل کار کردهاند که عملاً بخش عظيمي از پيکر امت اسلامي مصداق آيه شريفه «نؤمن ببعض و نکفر ببعض» شدهاند و دشمنان را به ادامه راهشان اميدوار کردهاند. از جمله کليديترين نکات آموزههاي مسلمين ميتوان به موارد زير اشاره کرد:
1ـ ارتباط و جهتگيري مسلمين از روحانيون و عالمان عامل به دين
2ـ نماز جماعت به عنوان يکي از بهترين شيوههاي جذب و اتحاد مسلمين و آگاهي از اوضاع مسلمانان و محيط اطرافشان.
3ـ ارتباط تنگاتنگ دين و سياست که دست هر بيگانهاي را از امور مسلمانان کوتاه ميکند.
4ـ طهارت نسل که ضامن بقاي نسل بشر است.
5ـ حيا و عفت زنان که در سايه حجاب آنان بخش اعظم سلامت جامعه تضمين ميشود.
6ـ نقش زنان در تربيت مردان آينده و کل جامعه.
7ـ جهاد در راه خدا
از همين رو ميبينيم که دشمنان در کيش ساختگي خود، «بهائيت»، به صراحت وجود طبقهاي با نام روحانيّت را نفي کرده(15)و مدعي جدايي دين از سياست شدهاند. ديويد کيپز نماينده بهائيهاي فرانسه در اين مورد ميگويد: «اين مذهب نه روحانيت و نه مرجع مذهبي را به رسميت نميشناسد و برابري بين زنان و مردان را ترغيب مينمايد...»(16)
آنها با وجودي که در ظاهر دخالت در سياست را نفي ميکنند اما در تمام سخنرانيهاي و کتابها و آموزههاي خود، دخالت در همه امور آن هم دخالت تمام و کمال را خواستارند. ديويد کيپز نماينده بهاييهاي فرانسه، در مراسم يکصد و پنجاهمين سال پايه گذاري فرقه ضاله بهائيت، ميگويد:
«بهائيان براي تسريع روند تغييرات به سوي صلح جهاني در اقدامات آموزشي و بهبود وضعيت اجتماعي در سراسر جهان دخالت ميکنند».(17)
برخي از عقايد و احکام بهائيت
بهائيان از هر حرکت جمعي مذهبي نيز نهي شدهاند. به همين سبب آنان چيزي به نام نماز جماعت و... ندارند و البته اين به معناي آن نيست که آنها با يکديگر متحد نيستند بلکه تنها از اعمال مذهبي به صورت جماعت در جامعه مسلمين جلوگيري ميکنند و در عين حال حضور کليه افراد بهايي در مراسم جمعي از ضيافت 19 روزه و کلاسهاي اخلاق ويژه کودکان و نوجوانان و... اجباري است.
بهائيان همچنين ازدواج با همه محارم را جز با زن پدر جايز ميشمردند (يعني ازدواج با خواهر، خاله، عمه، خواهر زاده، برادرزاده، و... همگي جايز بود)و اين از کثيفترين دستورالعملهايي بودکه بهائيان براي حفظ و ازدياد نسل خود به آن تن دادند و علاوه بر اين مانند پيشينيان خود از راه فطرت و اخلاق خارج شده و روابط فاسد و لجام گسيخته و غير طبيعي را به عنوان امري پذيرفته شده در ميان خود قبول کردهاند و مرتکب ميشوند و در صدد آن هستند همانطور که در غرب برخي کشورها اين عمل زشت اخلاقي را قانوني کردهاند در تمام دنيا به صورت اصلي قانوني درآورند.
با نگاهي گذار به سير تاريخي اين فرقه و دستورالعملهاي مکتوب و منتشر شده آنان، مشاهده ميکنيم که اين اعمال از ابتداي حرکت اين افراد جاسوس و خود فروخته غرق در لجنزار هواهاي پست نفساني يکي از مهمترين اصول پذيرفته شده آنان بوده است. آنها عقيده داشتند:
«... ايام فترت است و هيچ تکليفي بر مردم واجب نيفتاده. اگر چه در شريعت ازدواج يک زن با نُه شوهر جايز است، لکن اگر افزون بخواهد منعي نباشد و هريک از آن جماعت نامي از انبياء کبار و ائمه اطهار را بر خويش مينهادند و زنان و دختران خويش را به نام و نشان زنان خانواده طهارت ميخواندند و هرجا که جمع ميشدند به شرب خمر و منهيات شرعيه ارتکاب مينمودند و زنان خويش را اجازه ميدادند تا بيپرده به مجلس نامحرمان در آمده و به خوردن شراب مشغول شوند و سقايت نمايند.»(18)
ارتشبد حسين فردوست در خاطرات خود نمونههاي بسياري از رفتارهاي ناهنجار مردان بيبند و بار بهائي همچون هويدا را ذکر ميکند و علاوه بر آن افرادي مانند صبحي، بهائي تواب، نيز نمونههاي بسيار ديگري را در کتاب«خاطراتِ صبحي» خود نقل ميکند که به دليل عفت قلم و احترام به خوانندگان محترم از بازگويي و بازنويسي آن معذوريم.
قره العين، زن فاسد و بيعفتي که باگفتار و رفتار فاسدش نقش مؤثري در معرفي و جذب افراد منحرف به اين فرقه داشت خطاب به پيروان بابيگيري گفته است:
«اي اصحاب، اين روزگار از ايام فترت شمرده ميشود، امروز تکاليف شرعيه به يکباره ساقط است و اين صوم (روزه) و صلوه (نماز) و ثنا و صلوات کاري بيهوده است... پس زحمت بيهوده بر خويش روا نداريد و زنان خود را در مضاجعت (همخوابگي و همبستري ) طريق مشارکت! بسپاريد!» (19)
و البته اين جملات از کسي که مريد فرقهاي استعمار ساخته است، بعيد نيست، چرا که وزارت مستعمرات انگليس ـ از مؤسسان و حاميان فرقههاي ضاله ـ نيز خطاب به يکي از جاسوسان خود در کشورهاي اسلامي ميگويد:
«در مسئله بيحجابي زنان بايد کوشش فوق العاده به عمل آوريم تا زنان مسلمان به بيحجابي و رها کردن چادر، مشتاق شوند... پس از آنکه حجاب زن با تبليغات وسيعي از ميان رفت، وظيفه مأموران ماست که جوانان را به عشقبازي و روابط جنسي نامشروع با زنان تشويق کنند و به اين وسيله فساد را در جوامع اسلامي گسترش دهند».(20)
بهائيان همچنين با توجه به تأثير پذيري کودکان و نوجوان بيشترين تلاش تبليغي خود را بر روي اين نسل متمرکز کردهاند و لجنههاي گلشن توحيد با احداث مهدکودکها و مدارس و ترتيب دادن اردوهاي تبليغي کودکان و نوجوانان را به خود جذب ميکنند.
آنها همچنين به بهانه صلح و شعار تساوي زن و مرد، زنان را در تمام عرصهها به عنوان عروسکهاي خيمه شببازي که سر نخ آنان دست صهيونيستها است، به روي صحنه آورده و ميخواهند به وسيله آنان صلحي منطبق بر نظم نوين و تک قطبي جهاني برقرار سازند. عبدالبهاء در يکي ازمطالب خود مينويسد:
«... و چون [هنگاميکه] نسوان در عالم انساني نفود و تأثير کلي يابند، از جنگ محققاً جلوگيري نمايند... نفرت و انزجار آنان [زنان] نسبت به جنگ بايد براي استقرار و حفظ صلح عمومي [!!] مورد استفاده قرار گيرد».(21)
با توجه به آثار منتشره بهائيان مشاهده ميشود که آنان دنبالهرو فرقه استعماري وهابيت هستند که با تلقين جاسوس انگليسي، مستر همفر، حمايتهاي قواي نظامي و مالي انگليس ايجاد شد.(22) حضرت امام «رضوان الله تعالي عليه» سالها پيش، از اين هماهنگي پرده برداشته و ميفرمايند:
«يک حقايقي در کار است، شما آقايان در تقويم دو سال پيش از اين يا سه سال پيش از اين بهائيها مراجعه کنيد، در آنجا مينويسد: تساوي حقوق زن و مرد، رأي عبدالوهاب، آقايان هم از او تبعيت ميکنند... نظامي کردن زن، رأي عبدالوهاب، آقا تقويمش موجود است، نگوئيد نيست...»(23)
شکلگيري بهائيت در ايران
شکلگيري بهائيت در ايران با سوء استفاده از دو پشتوانه جامعه ايران بوجود آمد. اول تفسير انحرافي از مذهب تشيع و دوم استفاده از احساسات مليگرايانه و هويت ايراني. بهائيت را ميتوان تفسيري يهودي از مذهب تشيع دانست، همانگونه که پروتستانتيزم در مقابل کاتوليک مسيحي قد علم کرد و با بازخواني تفسيرات توراتي و يهودي از انجيل شکل گرفت و در جامعه مليگراي آسمان ظهور پيدا کرد، بهائيت نيز تفسير يهودي از تشيع براي مقابله با تشيع اصولگراي ايران بود. هدف بهائيت، تشکيک در ساختار مذهب تشيّع و حذف رهبري علماي شيعه و هدايت مردم توسط آرمانهاي غربي بود.
مهمترين اشتراک يهوديت، پروتستاتيزم و بهائيت که اساس شکلگيري و جبهه گيري آنها در مقابل، کاتوليک و تشيع است، فرديّت ديني يا تديّن فردي است.
اين بدين معناست که معرفت ديني مختص به کانونهاي روحانيت ديني و علما نميباشد و هر فرد به خودي خود ميتواند برداشتي آزادانه و شخصي داشته باشد و طبق آن برداشت عمل کند و برداشت خودش برايش ملاک و معيار باشد. اين فرديّت در بهائيت به اوج ميرسد و بر الهامات فردي و عرفاني و عبادت در معبدهاي سوکت تکيه ميکند.
اين تدّين فردي در ابعاد گوناگون خود جلوههاي مختلفي نشان ميدهد و هنگامي که به مقوله سياست ميرسد، ثمره آن جدايي دين از سياست و سکولاره شدن مذهب ميشود چه مذهب و دين امري شخصي و فردي است و در جامعه نمود پيدا نميکند و در معاملات سياسي و حکومتي وارد نميشود. اين تفسير از دين فلسفه جديد غرب را شکل داد، که همان فلسفه کانت و عقل کانتي است. فلسفه کانت روح فلسفي آنگوساکسونهاست و به آنها يک سياست جهاني براي اداره جهان دارد که آن ايجاد، «فرديّت ديني» در کل جهان است و اين همان جهاني سازي معرفت ديني يهوديت است که جلوه آن در ايران بهائيت است.
هنگامي که ما مذهب را به «تدّين فردي» تبديل کنيم، سرنوشت ما تنها وابسته به عمل ماست و تقدير و مشيّت الهي و فيض الهي در ساختار زندگي و جهان تفسيري و نمودي نخواهد داشت با اين تعبير تاريخ و فلسفه تاريخ تابع عملهاي انسانها ميشود و رابطه تاريخ و مشيّت الهي حذف ميشود و فيض الهي در سرنوشت و تاريخ بشر دخالتي نخواهد داشت.
تفاوت بهائيت و تشيع نيز در همين است که بهائيت چون دين را فردي و شخصي ميداند، نبودن امام و وليّ را مؤثر در حرکت تاريخي بشر نميداند و پس از مرگ حسينعلي بهاه نيز هيچ مشکلي براي روند و سير تکاملي بشر پيش نيامد. ليکن چون تشيّع امام زمان را واسطه فيض الهي ميداند و فيض الهي را دخيل در سرنوشت و سير تاريخي بشر ميداند، بقاء بشر و دين را ملازم با وجود و حضور امام در جهان ميداند.
بهائيت براي اينکه بتواند اين تفکر را در ميان جامعه مذهبي ايران پياده کند ابتدا بوسيله روشنفکران سکولار شروع به مطرح کردن مناطق فراقت بشر و عدم نياز به انسانکامل و انسان الهي نمود و مواردي را مطرح نمود که بشر بدون وجود انسان کامل و الهي ميتواند به زندگي و سير تکامل تاريخي خود ادامه دهد. پس از مطرح کردن اين فرضيات و تشکيک در ذهن مخاطبان خود مرحله دوم نفي انسان کامل و الهي و واسطه فيض را شروع کرد و از انسان کامل به ذهن فعال بشر تفسير نمود. در اين تفسير وجود امام و انسان الهي کامل را غير ضروري نشان ميداد و احاديث و آياتي را که پيرامون وجود انسان کامل در هر زمان براي بشر آمده بود، به دليل رشد عقل بشر فعلي به ذهن و عقل سيّآل تفسير نمود تا بتواند عدم نياز به امام را وجه عقل بدهد.
هنگامي که روشنفکران بتوانند عقل کانتي و عقل مادي بشر را به جاي عقل ديني و ولايي جايگزين کنند و عقل را از حيطه دين و مذهب و کانونهاي ديني خارج کنند، با تشکيک در اصول و عقايد و اخلاقيات دين، آنها را به چالش ميکشانند و با جايگزين کردن روشنفکران سکولار به جاي روحانيون و منابع اهل بيت، دين سکولاريته را به مردم ارائه ميدهند که همان هدف استعمار و سلطه بر جوامع مذهبي است. اين روش عملکرد بهائيت مدرن است که با توجه به نيازهاي زمان عملکرد متفاوتي در راستاي اهداف صهيونيستها و استعمار پيدا ميکند. در حال حاضر اهداف بهائيت مدرن بر عناوين زير استوار است:
1ـ نفي عقل شيعي و ولايي و پناه بردن به عقل معتزلي يا عقل کانت يا يهودي
2ـ نفي حجيبت لفظي قرآن و جدايي لفظ قرآن از معناي آن
2ـ نفي امامت ظاهر و غايب و جايگزيني عقل مفسر به جاي آن
4ـ ايجاد فضاي لازم براي يهوديت معرفتي به منظور ايجاد فضاي لازم براي نظريه جهاني سازي انگوساکسوني.
5ـ سياست معرفت ديني براي پذيرش انديشههاي جهاني سازي ليبراليستي انگلوساکسوني و سپس پذيرش ارزشهاي زرسالاران يهودي جهاني و مصرف زدگي جهاني.
جهاني سازي ليبراليستي آنگوساکسوني و آفات آن
در اين ميان تمدن اسلامي، خصوصاً تمدن شيعي بخاطر مباحث کلامي پيرامون مهدويت تفاوتهاي ماهيتي با جهاني شدن غربي دارد که باعث شده است اين روند جهاني شدن غرب به چالش کشيده شود. تفکر شيعي بدليل غني و عمق انديشه سرچشمه گرفته از اهل بيت براي خود شيعيان حرفهاي بسياري دارد ولي براي غير شيعيان هنوز زبان بيان را پيدا نکرده است. براي پيدا کردن و ايجاد اين ارتباط ابتدا بايد ابعاد مختلف جهان و جامعه جهاني شناخته شود و پس از آن زبان ارتباط و ارائه مفاهيم خود را براي مخاطبان جهاني پيدا کند.
در صورتي که شيعه نتواند اين جايگاه را پيدا کند، در جهان محکوم به هضم شدن هستيم. براي اينکه در سير تحولات جهاني هضم نشويم ابتدا بايد هويت شيعه را بشناسيم، سپس اين هويت را با توجه به نيازهاي روز، به زبان روز ارائه دهيم.
شرايطي که در ابتداي انقلاب ايران حاکم بود، باعث شد که انقلاب ايران موج عظيمي در تحولات جهاني و معادلات جهاني ايجاد کند و به دليل فضاي بعد از جنگ سرد روند اسلام گرايي و اسلام شناسي گسترش يابد. اما در حال حاضر شرايط با اول انقلاب فرق دارد و هجمهها بسيار زيادتر از آن زمان است و براي مقابله در ابعاد گوناگون بايد فعاليت نمود.
جهاني شدن در لايههاي فرهنگ نفوذ کره است و گاه جهانبينيها را ميسازد. و تا اين قلمرو را نشناسيم نميتوانيم، آفات جهاني شدن را دفع نماييم.
ـ آسيبشناسي انقلاب اسلامي در حيطه جهاني شدن و شناخت آفات و دفع آنها
غرب بوسيله دو اهرم قدرتمند هر جامعهاي را به سوي جهاني شدن ميبرد:
1ـ اقتصاد 2ـ فرهنگ
1ـ جهاني شدن اقتصاد
تأثيري که اقتصاد بر زندگي انسان دارد بسيار مؤثر و مستقيم است و اثر آن نه تنها در زندگي انسان بلکه در دين و عقايد انسان نيز بطور مستقيم خواهد بود و اين اثرگذاري خود را در معارف اسلامي نشان ميدهد و تأکيدي که اسلام بر اقتصاد سالم و اهميت درآمد و فقر زدايي دارد. ليکن اقتصاد در زندگي معاصر هويت ابزاري خود را از دست داده و به هدف تبديل شده است.
روند جهان فعلي به سويي ميرود که اقتصاد هدف زندگي شده است و چون شکلدهي فرهنگ متأثر از تکنولوژي شده است، اقتصاد فرهنگ را تحت سيطره خود درآورده است.
تکنولوژي براي اينکه بتواند اقتصاد را جهاني سازد دو اهرم بسيار قوي در دست دارد.
1ـ کامپيوتر 2ـ سينما
1ـ کامپيوتر: اطلاعات هويّت هر انساني را شکل ميدهد و امروز هجم وسيع اطلاعات بوسيله کامپيوتر باعث شده است زندگي انسان کامپيوتريزه شود و انسان توسط کامپيوتر کنترل شود نه کامپيوتر توسط انسان.
فضاي گسترده و وسيع احاطه کامپيوتر بر زندگي انسان و شکلدهي به روند زندگي انسان باعث شده است که امروز بشر به جاي اينکه بگويد خدا به ما چنين گفت، بگويد: کامپيوتر به ما چنين ميگويد.
2ـ سينما: جهان امروز، جهان تصوير است، در جهان امروز تمدنهايي موفق هستند که بتوانند معاي تصوير را ترجمه کنند. هر تصوير معادل هزار کلمه است و تأثير تصوير ماندگارتر از کلام است. فيلم ماتريکس از آينده جهان که تسلط تکنولوژي و اقتصاد است سخن ميگويد.
در بحث اقتصاد و جهاني شدن، ميتوان گفت که جهاني سازي اقتصاد باعث شکاف طبقاتي شديد ميان فقير و غني ميشود وجوامع کارگري و در حال رشد بيشترين ضربه را از اين روند خواهند خورد.
اقتصاد بنا به هويتش و سيطرهاش، تمام رفتارها و منابع رفتاري انسان را کنترل ميکند، با اينکه فرهنگ در قلمرو جهاني شدن مهمتر از اقتصاد است ولي هويت فرهنگ از اقتصاد و فورمولهاي آن تأثير ميگيرد. نمونه سينماي اين تأثير و تأثر فيلم عصر نوين چارلي چاپلين است. که در آن انسان قرن بيستم تحت تأثير تکنولوژي و ماشين، تبديل ميشود به انسان ماشيني و مسخ شده در برابر صنعت نمونه ديگر آن در عصر حاضر کشور پاکستان است که بخاطر داد و ستدهاي جهاني خود با کشورهاي ديگر مجبور شد روز تعطيل رسمي خودر از جمعه به يکشنبه تبديل کند، چون کشورهاي غربي و آسياي جنوب شرقي تعطيلي رسميشان يکشنبه بود و در پاکستان جمعه، تنها سه روز کاري و داد و ستد اداري و مالي براي آنها باقي ميماند و پاکستان اولين کشور اسلامي بود که بخاطر تأثيرگيري از روابط اقتصادي، مجبور به تغيير روز تعطيل رسمي خود کرد. روز جمعه و رسميت تعطيلي آن در کشورهاي اسلامي ريشه فرهنگي و معنوي دارد.
براي شيعه زمان شناسي مهم است و زماني موفق خواهد بود که به استقبال آينده برود. اين تأثيرپذيري اقتصاد و فرهنگ در عملکردهاي دههاي شصت و هتفاد ايران کاملاً مشهود بود. در دهه هفتاد همه چيز ما اقتصاد شد، افزايش تبليغات تلويزيون،تبليغ اقتصاد مصرفگرا و جهتگيري برنامههاي دولت به سوي اهداف اقتصادي باعث شد فضاي دهه هفتاد با دهه شصت کاملاً متفاوت باشد و در نتيجه نسل دهه هفتاد با نسل دهه شصت از نظر فرهنگي تفاوتهاي بسياري داشته باشد.
2ـ جهاني شدن فرهنگ
الف ـ رسانههاي اطلاعات: اين رسانههاي جهاني مرزهاي جغرافيايي و فرهنگي را از بين بردهاند و به مرزهاي شيشهاي تبديل کردهاند. اين رسانهها اگر به عنوان ابزار اطلاعرساني مطرح شدند مشکلزا نيست ولي زماني که اين رسانهها خود به عنوان پيام مطرح شوند قطعاً مشکلزا خواهد بود.
ملکلوهان، نظريهپرداز دهکده جهاني ارتباطات ميگويد: رسانه يک ابزار نيست خودِ پيام است، تلويزيون ابزار نيست بلکه خود پيام است.
رسانه، وسيلهاي است که عمل رساندن اطلّاعاتي را از يک منبع به منبع ديگر به عهده ميگيرد. گيرنده اطلاعات احتمال دارد شخص، گروه، افکار عمومي محلي يا افکار عمومي بينالملي باشد و رسانهها، شنيداري، نوشتاي يا تصويري هستند.
رسانههاي ارتباطي قدرتمند يکي از ابزارهاي جهاني شدن هستند و اينترنت، پرچم جهاني شدن فرهنگ است. مشکل دولتهاي شرقي در جهاني شدن اين است که وقتي با يک تکنولوژي مدرن مواجه ميشوند ذوق زده ميشوند و بدون آنکه آن تکنولوژي را آسيبشناسي کنند از آن استفاده ميکنند و صدماتي ميخورند که چند برابر صدمات تجاري و مالي است.
اين پديده را در اينترنت به وضوح ميتوان ديدکه به جاي رسالت اصلي خود يعني آگاهي و اطلاعرساني تبديل شده است به وسيلهاي براي تجارت فحشا و فساد بطوري که شصت درصد تجارت اينترنتي در حيطه سکس انجام ميپذيرد و هويت اينترنت، را به اينترسکس تبديل کرده است.
هنگامي که فرهنگ در سطح جهاني شروع به شکلگيري کند و فرهنگ غربي قانون آن را تعريف کند مرزهاي فرهنگي و اخلاقي در فرهنگهاي ديگر از بين ميرود و مرزهاي تعريف ميشود که مطابق با قانون تعريف شده از سوي دهکده جهاني غرب باشد. مرزها حدود انساني و بشري از بين ميرود چون قانون از بين رفتن آنرا تأثير ميکند. هنگامي که قانون به شخص اجازه ميدهد مرزهاي انساني را جابجا ميکند، مرزها و حدود انساني از بين ميروند. ولي در زندگي جمعي انسان حدود ذاتي است و حريم هويت انسان است و نفي حدود و قوانين انساني، نفي هويت انسان است.
پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم ميفرمايد: روزي ميرسد که مردم آمر به منکراند و ناهي از معروف، نه از آن جهت که منکر منکر است و معروف را معروف ميدانند، بلکه از آن جهت که تعريفشان از منکر، معروف است.
در فرهنگ جهاني، انسان به جايي ميرسد که ديگر انحراف را انحراف نميداند. جهاني شدن براي جهان سوم آفت است. اقتصاد جهاني فرهنگ مصرف خاص خود را دارد و باعث تخريب فرهنگ جهان سوم و شرق ميشود و هويت فرهنگي جوامع را از بين ميبرد. در فرهنگ غرب اصل مصرف مهم نيست بلکه تنوع در مصرف مهم است چون مصرف پس از مدتي ملالآور ميشود و تنوع ميتواند ملالت را از بين ببرد. پس در غرب گسترش فساد مطرح نيست بلکه تنوع فساد مطرح است و اين فرهنگ تنوع طلبي در فساد بوسيله رسانههاي قدرتمندي چون اينترنت و ماهواره در سطح جهان شيوع پيدا ميکند. نمونه اين تنوع طلبي تماشاي لحظههاي خصوصي زندگي زناشويي در يک خانواده است که بطور مخفيانه فيلم برداري شود يا بطور علني و اين چون نوعي تنوع و هيجان دارد براي تنوع طلبان جنسي جذابيّت دارد ولي ابتدا از سوي گروههايي مورد مخالفت قرار گرفت بدليل اينکه بطور غيرقانوني به زندگي خصوصي ديگران وارد ميشود و غرب براي حل اين مشکل قانوني را تصويب کرد که با بستن قرار داد با فرد و تصويربرداري از زندگي خصوصياش آن را يک تجارت و قرار داد تجاري عنوان کرد که قانوني است. اين يعني انحراف با اهرم قانون تبديل به معروف ميشود.
تنها ايران با پرنوگرافي يا تصويربرداري از زندگي خصوصي مقابله کرد، آن هم با پخش و تکثير آن نه توليد و داشتن آن.
در بحث پرنوگرافي که سابقه طولاني در ميان شيوههاي يهوديت براي ترويج فساد و فحشا در ميان مردم دارد، سابقه آن به نوشتن رمانها و داستانهاي مستحجن توسط نويسندگان يهود و حساسيت يهوديان از نويسندگان اين گونه آثار، ميرسد يهود در طول تاريخ سعي در ترويج فساد به گونههاي مختلف در ميان جوامع مسيحي و بعد از آن مسلمان داشته است که با سوق دادن طبع مخاطبان به سوي تنوع طلبي، شيوههاي مختلف ترويج فساد رابه کار ميبرد. پس از ماهواره و فيلمهاي مستهجن که از هاليوود به دنيا صادر ميشد، دنيا وارد عصر ديگر ارتباطات يعني اينترنت شد و اين رسانه فراگير بهترين ابزار براي گسترش اهداف دشمنان بشر و دين يعني يهوديان و وابستههايشان شد.
شکلهاي جديد پرنوگرافي(هرزه نويسي) در حيطه اينترنت در شکلهاي کليپها و فيلمهاي تصويري و کارتوني، عکسهاي مستهجن، داستانهاي مستهجن و غيره بود که گام جديد يهوديت براي انهدام کانون خانواده ميباشد.
اين همان تفکر و عقيده بهائيت پيرامون داشتن رابطه جنسي با محارم است که در عقايد بهائيت بطور کامل به آن پرداخته شده است و حال تفکر بهائيت و صهيونيسم با استفاده از ابزار قدرتمند رسانه تمام سعي خود را بر اين مبذول داشته است تا با تبليغ و تلاش عقايد مستهجن خود را در سطح جهاني حاکم سازد.
پي نوشت :
1-طبرسي، اعلام الوري، باب 4، ص83.
2-کربن در اثبات اين امر که تا مردم به بلوغ و رسش روحي نرسند، ظهور امام عصر عليه السلام متحقق نخواهد شد، به سخن سعدالدين حمودي استناد ميکند:«امام غايب تا زماني که اسرار توحيد را از بند نعلين او استماع نکنند، ظهور نخواهد کرد، يعني تا زماني که معناي باطني توحيد درک نشود» (تاريخ فلسفه اسلامي، ص106).
3-مقام معظم رهبري، فصلنامه انتظار، ش2، ص32 نقل از رسالت، 26/9/76.
4-فصلنامه انتظار شماره5، مرکز تخصصي مهدويت، بنياد فرهنگي حضرت مهدي موعود عليه السلام.
5-فصلنامه انتظار شماره5، مرکز تخصصي مهدويت، بنياد فرهنگي حضرت مهدي موعود عليه السلام.
6-بتريه يکي از فرقههاي زيديه از پيروان کثير النوي ميباشند. آنان عقايد مشابهي با سليمانيه يکي ديگر از فرقههاي زيديه دارند. در اسلام و کفر عثمان توقف و ترديد دارند. در مسائل اعتقادي مشرب اعتزال و در فروع فقهي بيشتر پيرو ابوحنيفه هستند. گروهي از آنان نيز پيرو شافعي يا مذهب شيعه ميباشند؛ بهجه الامال، ج1، ص95؛ ملل و نحل، ج1، ص161.
7-بحارالانوار، ج52، ص328.
8-نعماني، غيبه ص297؛ حليه الابرار، ج2، ص361؛ بحارالانوار، ج52، ص362؛ بشاره الاسلام، ص222.
9-نيمه پنهان، جلد بيست و پنجم، سايه روشن بهائيت، دفتر پژوهشهاي مؤسسه کيهان. ص13 و 14.
10-همان، ص 16و 17.
11-نورالدين چهاردهمي، چگونه بهائيت پديد آمد، ص30.
12-فضلاله صبحي مهتدي، خاطرات انحطاط و سقوط، به اهتمام علي امير مستوفيان، پيام پدر، نشر علم، چاپ اول 1384، ص325
13-نيمه پنهان، جلد بيست و پنجم، سايه روشن بهائيت، دفتر پژوهشهاي مؤسسه کيهان. ص105و106
14-شهبازي، عبداله، فصلنامه تاريخ معاصر ايران، شماره 27، به نقل از عبدالحسين آيتي، کشف الحيل، جلد3، صص87ـ85.
15-آئين جهاني، ص71.
16-خبرگزاري جمهوري اسلامي ايران، مورخه 21/2/1372، به نقل از خبرگزاري فرانسه.
17-همان.
18-عبدالحسين نوايي، فتنه باب، ص14.
19-بهرام افراسيابي، تاريخ جامع بهائيت، انتشارات سخن، ص114
20-خاطرات مستر همفر، جاسوس انگليس در ممالک اسلامي، ترجمه دکتر محسن مؤيدي، انتشارات اميرکبير، ص83.
21-احمد يزداني، مقام و حقوق زن در ديانت بهائي، ص92.
22-نيمه پنهان، جلد بيست و پنجم، سايه روشن بهائيت، دفتر پژوهشهاي مؤسسه کيهان. ص147تا 152
23-صحيفه نور، ج1، ص56.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}