دانشگاه و دانشجو (2)
دانشگاه و دانشجو (2)
ویژگیهای نسل دانشجو
پیش از بازشماری برخی از ویژگیهای این نسل، دو نکته را بایستی یادآور شد:
اولا: نسل دانشجو، گرچه بخشی از نسل جوان جوامع است، اما محکوم ضوابط و قواعد روان شناخت نسل جوان نبوده و نیست؛ به عنوان یک گروه بزرگ اجتماعی، از خصلتها و روحیات خاص و متمایز نیز برخوردار است:
محیط دانشجویی، محیطی با خصلتهای خاص خودش است.این محیط بایستی حقیقتا مورد احترام باشد؛ یعنی کسانی که با دانشگاهها سر و کار دارند، بدانند که این مجموعه چه کسانی هستند و چه خصال جمعی ویژهیی دارند.در هیچ جمعی غیر از اینها، این خصال نیست.حتی در جمعهای جوانی که دانشجو نیستند، این خصوصیات نیست؛ این خصوصیات متعلق به جمع دانشجویی است.اینها را باید بشناسند و با آنها تعامل صحیح داشته باشند. (1)
ثانیا: فضای دانشگاه، به نسل دانشجو ویژگیهایی میبخشد و آنان را به اوصافی متصف میکند که در خارج از آن ارتباط، از آن اوصاف بیبهرهاند و یا شکل کمرنگی از آن در ایشان وجود دارد.یک جوان دانشجو، درخارج از محیط دانشگاه ممکن است خصلتها و خلقیاتی داشته باشد که در جمع دانشجویی در دانشگاه، چنان نباشد.بنابراین، صرف ارتباط با دانشجویان، در شناخت درست آنان کفایت نمیکند.دانشجو را بایستی در محیط دانشگاه دید و شناخت و او را در آن جایگاه درک کرد:
محیط دانشجویی و فرهنگ دانشجویی که بر یک جا حاکم است، غیر از روحیات و خصلتهای تک تک دانشجویان است.ممکن است کسی با چند نفر دانشجو مربوط باشد، اما وقتی که وارد محیط دانشجویی شد، آنجا چیزهای دیگری وجود دارد که آن دانشجو در خانهاش یا در ملاقاتش با زید و عمر ـ خارج از محیط دانشجویی ـ آنها را ندارد. (2)
با توجه به دو نکتهی یاد شده، به بازشناخت خصایل نسل دانشجو اشاراتی صورت میگیرد:
1ـ دانشجویان، قشر پیشتاز جوامع هستند.اندیشههای نو و نهضتهای اجتماعی در سدههای اخیر، عمدتا در بستر جنبشهای دانشجویی شکل گرفتهاند و یا به گونهیی با آن مربوط بودهاند .
مقام معظم رهبری، ضمن تأکید بر این نکته، به چون و چرایی آن پرداختهاند و تحلیل روشنی از این خصلت ممتاز نسل دانشجو ارایه فرمودهاند:
در همه جای دنیا، دانشجویان یکی از قشرهای پیشرو هستند؛ علت هم واضح است.روح ناآلودهی جوان، هنگامی که با ذهن و فکر روشن ناشی از تحصیل و با دید بصیر و آگاه همراه میشود، ترکیب خیلی ممتاز و فاخری به وجود میآورد.آن ترکیب، هماندانشجو است.به همین خاطر است که دانشجویان همیشه از قشرهای پیشتازند.در مملکت ما هم همین طور بوده است. (3)
2ـ ترکیب سن جوانی و طبقهی روشنفکری، موجب میشود که نسل جوان دانشجو، نسل حساس و آمادهی برانگیختگی باشد.نسل دانشجویی، باروت آمادهی انفجار را میماند که با تلنگرهای نامساعد، میتواند به آشفتگی و درهمریزی اوضاع جاری رو بیاورد:
مادامی که دانشگاه جای جوانانی است که فاصلهی سنی تقریبا مشخص هفت، هشت، ده ساله دارند، و مادامی که در دانشگاه، دانش و به تبع آن روشنفکری، در این سن به این نسل منتقل میشود، همواره باید از دانشگاه انتظار برانگیختگی داشت. (4)
ـ دانشجو، طالب آگاهی است؛ برای حضور خود در دانشگاه، منزلت میبیند؛ رهیابی به راههای پرپیچ و خم را فضیلت میشمرد و در تلاش بر میآید که از دیدگاهها، مکاتب و نظریات گوناگون اطلاع یابد:
دانشجو، غیر از آن جوان در بازار است که نه از مجلهی خارجی، نه از کتاب خارجی و نه از معارف بیرون این مرز اصلا مطلع نیست.دانشجو، قاعدتا اطلاع پیدا میکند و آگاه و هوشیار است و معارف دنیا برایش مطرح میشود. (5)
4ـ دانشجو، با تعبد مطلق نمیتواند زندگی کند؛ ابهام برای او خورهیی است که روح وجود او را میخورد و درهم میریزد؛ در تعبد هم به دنبال فلسفه و حکمت میگردد، تا ظرف اندیشه و روان خود را از آن مملو و سیراب سازد.این عطش مستمر، خصلت و فضیلت نسل دانشجوست:
دانشجو، به طور طبیعی روشنفکر است؛ یعنی جزو گروههایروشنفکر قهری است و نسبت به اوضاع جاری کشور، صاحب نظر و صاحب فکر و صاحب عقیده است و میخواهد اظهار نظر بکند.دانشجو، به این قانع نیست که بگویند ما این طور تشخیص دادهایم و میخواهیم عمل بکنیم.دانستن و اظهار نظر او، با تعبد هم منافات ندارد.تعبد هم میکند، اما دلش میخواهد وجه این کاری را که به آن تعبد کرده است، بداند.اگر ندانست، تدریجا دچار شبهه و ابهام میشود .این ابهام، او را حتی در نفس تعبد هم تضعیف میکند و تعبدش رفته رفته ضعیف میشود. (6)
5ـ دانشجو، روحیهی انقلابی دارد؛ تسریع در امور را میطلبد؛ محافظهکاری و عملکرد گام به گام را نمیپذیرد؛ آرمانگرایی، او را به اندیشهها و تلاشهای حاد فرا میخواند و در جذبهی شعارهای تند و داغ قرار میگیرد:
در محیط دانشگاه، بایستی به این نکته خیلی توجه کرد؛ آنگاه روحیهی انقلابی دانشجویان را در نظر گرفت.این دانشجویان بایستی مثل قشر دانشجو در همه جای دنیا، کسانی باشند که جزو پیشبرندگان انقلاب و جزو پایههای اصلی انقلاب باشند و نسبت به مسایل انقلابی هرگز احساس سردی نکنند...روحیهی انقلابی اینها در دانشگاه نباید ضربه بخورد. (7)
6ـ دانشجو، به طور طبیعی پرسشگر است؛ با تفکر انتقادی با مسایل پیرامونی برخورد میکند؛ شیوهی اعتراض و پرخاش را پیش میگیرد و در برابر کژیها و لغزشها ـ که میبیند یا میپندارد ـ واکنش سریع و عاطفی نشان میدهد: ما نباید انتظار داشته باشیم که دانشجو جماعت، سیاستهای دستگاههای اجرایی را به طور کامل و با همهی وجود بپذیرد و قبول بکند.البته باید در مقابل سیاستهای مسؤولان دستگاه تسلیم شد؛ در این شکی نیست.وقتی که دستگاهها و مجریان کشور تصمیمی میگیرند، آن تصمیم برای افرادی که در محدودهی کار آنها هستند، واجب الاطاعه است.اما باید این حق را به آن دانشجو داد که به مقتضای جوانی و به مقتضای آن روحیهی شور و نشاط و شوقی که دارد، حالت سؤالی داشته باشد، احیانا اعتراضی داشته باشد، پیشنهادی داشته باشد.در محیط دانشگاه، اینها را بایستی تحمل کرد و پذیرفت.این، از جملهی عواملی است که آن شور و نشاط را در آنها زنده نگه میدارد. (8)
7ـ نسل دانشجو، اهل درد و دغدغه است؛ با آن میزید و در آن تنفس میکند؛ و همین نکته؛ شاخص سلامت روح و روان این نسل است.حیات و ممات نسل دانشجویی کشور را میبایست با این میزان سنجید و در این آیینه، قامت استوار و یا خمیده و فرسودهی آن را به تماشا نشست .
سادهبینان، سکوت و قعود نسل دانشجویی را علامت رضا و دلیل راست و درستی امور میشمرند و گمان میبرند که نسل رام و آرام دانش پژوهی، دلیل ثبات و تثبیت نظام و کشور است؛ اما واقعبینان، آن را نه تنها شاخص سلامت سیستم نمیشمرند، بلکه دلیل آن میدانند که سلولها و عناصر هشدار دهنده از کار افتادهاند و یا در معرض از کارافتادگی قرار دارند.
مقام معظم رهبری، با همین عنایت و توجه، به مخاطبان دردمنددانشجوی خود بذل توجه داشته و دارند:
هر وقت که دانشجویان، بخصوص دانشجویانی که در زمینهی مسایل اسلامی و گرایش اسلامی، به یک اهتمام ویژه شناخته شدهاند ـ مثل انجمنهای اسلامی و امثال اینها ـ بیایند نسبت به برخی از مسایل اظهار دغدغه بکنند، من خوشحال میشوم.ما از این که شما نگران باشید، خوشحال میشوم؛ این را شما بدانید.ما آن وقتی نگران میشویم که ببینیم شما جوانان اصلا نگرانی ندارید و نسبت به آنچه که در جامعه میگذرد، هیچ حساسیتی ندارید. (9)
خطرات و مخاطرات برای نسل دانشجو
مخاطرات زیر، حداقل خطراتی است که میبایست این نسل به آن توجه کند و برای رفع آن به چارهجویی برخیزد:
1ـ نسل دانشجو، به عنوان گروهی از نسل جوان، دارای امتیازات آن نسل و نیز آفتها و مشکلات آن مجموعهی سنی است؛ از جملهی آن، میتوان به «بیتجربگی» و یا «کمتجربگی» اشارت داشت.
فاصلهی سنی با دورهی پختگی و بلوغ اندیشه، موجب تصمیمها و یا عملکردهای خام و سطحی نسل جوان است.این نسل هنوز در معرض حوادث مشابه و مکرر قرار ندارد، تا با جمعبندی آن، به نتیجهگیری روشن دست یابد.او اولین برخوردها و حادثهها را در پیش دارد و بر آناساس، به تحلیل و تعمیم میپردازد و در نتیجه، در نوسان اندیشه و رأی قرار میگیرد؛ قطعیت و جزمیتهای سریع پیدا میکند و به سهولت در دام دیدگاهها، اندیشهها و یا جذب و انجذاب در اشخاص و گروهها فرو میغلتد:
نسل جوان، همه چیزش خوب است؛ جز بیتجربگی.هر چه هم که شما بگویید نه، بیتجربه نیستیم، همان اصرارتان دلیل بیتجربگی است! یک ده، پانزده سال دیگر این را قبول میکنید.آنهایی که در سن کنونی شما هستند، بیتجربهاند.این سخن را بایستی از آن کسانی که دوران شما را گذراندهاند، چشم بسته قبول کنید؛ چارهیی هم ندارید؛ چون این دورانی را که شما در آن هستید، آنها دیدهاند، و آن دورانی را که آنها در آن بودند، شما ندیدهاید. (10)
2ـ روحیهی آمادگی دانشجو برای اعتراض و برانگیختگی، هم سکوی پرش دانشجو و جامعه است، و هم میتواند موجب زوال و انحطاط اجتماعی باشد.در مواردی، افراد و یا گروههای داخل و یا بیرون دانشگاه، با استفاده از همین روحیه و خصلت، ممکن است بذر آشفتگی و اغتشاش را بپاشند و اهداف خاص حزبی و گروهی خود را از آن تمنا کنند:
همواره باید از دانشگاه انتظار برانگیختگی داشت.برانگیختگی بد نیست ـ چیز خوبی است ـ اما در شرایطی هم ممکن است بر این برانگیختگی، آثار بدی مترتب شود.در چنین محیطی که برانگیختگی آسانترین چیز است، هر کسی باید سعی کند که این در آنجا انفجار ایجاد نکند و برانگیختگی بد را زمینهسازی ننماید. (11) ـ کنجکاوی فکری، ارتباط فرهنگی با مراکز فکر و اندیشه و...، مزیتی است که نسل دانشجو از آن برخوردار است؛ اما همین مزیت، گاه و بیگاه نقطهی ضعف میشود و نسل یاد شده را در معرض آسیبهای فکری، فرهنگی قرار میدهد.سیاستمداران هواپرست، احزاب قدرتطلب و مکاتب انحرافی، بیشترین طعمهی خود را از این نسل گرفته و برمیگیرند؛ از خصوصیت روح کنجکاو و اندیشهی پرسشگرا سود میجویند و دام مینهند و فوج فوج در کمند خویش میافکنند:
دانشجو، غیر از آن جوان در بازار است که نه از مجلهی خارجی، نه از کتاب خارجی و نه از معارف بیرون این مرز اصلا مطلع نیست.دانشجو، قاعدتا اطلاع پیدا میکند و آگاه و هوشیار است و معارف دنیا برایش مطرح میشود.پس این فرد، در معرض نفوذ آسیبهای فرهنگی و بیمبالاتی در مقابل دین و بیتفاوتی در مقابل ارزشهای دینی و انقلابی است.این، یکی از مشکلات محیط دانشجویی و دانشجوست.
یکی از مشکلات دیگر ـ که نزدیک به مشکل قبلی است ـ آسیبپذیری در مقابل لغزشها و انحرافات فکری است.در گذشته که مارکسیزم خیلی فعال و پرنشاط بود، هر کسی که با دانشگاه ارتباط داشت، واقعا این را بروشنی مییافت.اصلا در دانشگاه، حتی آن دانشجوی مسلمانی که سوهان تفکرات مارکسیزم به مغزش نخورده بود، خیلی بندرت میشد پیدا کرد. (12)
4ـ نظام آموزشی جدید، بر پایهی دنیامداری شکل گرفت.در این نظام، تحصیل برای پول و شهرت، نه تنها مذموم تلقی نمیشد، بلکهممدوح و پسندیده شناخته میشد.این روحیه، همچنان خود را مینمایاند و نسل دانشجو را در تب و تاب خود همراه میبرد.بخشی از آفات و مخاطرات اخلاقی، فرهنگی در این نسل، برخاسته از این روحیهی حاکم است:
مشکل سوم، همین مشکل مدرک گرایی و توجه وافر به زندگی مادی و اضغاث و احلام جوانی است .در حوزهها، به شکل سنتی چنین چیزی نیست ـ اگر چه گاهی به شکل عارضی هست ـ اما جوان دانشجو که کارش تحصیل علم است، به این سمت کشانده و رانده شده که به فکر آینده و دکان آینده و کار آینده و پول و این که کدام رشته پردرآمدتر است و کدام رشته تواناییهای بیشتری به آدم میدهد، باشد.این هم مشکل بزرگی است که بایستی به فکرش بود؛ چون به علم لطمه میخورد. (13)
5ـ همانگونه که پیشتر اشارت شد، دانشجو تعبدپذیر مطلق نیست؛ در تعبد خود، گونهیی تعقل ورزی را میجوید؛ به فلسفهها و علتها توجه میدارد و درصدد ارضای عقل و خرد خویش در امور دین و دنیای خود بر میآید.این ویژگی موجب میشود که از زندگی در ابهام رنج برد؛ کمبود و یا فقدان اطلاعات را برنتابد و بنیاد تعبد خویش را از کف دهد:
دانشجو دلش میخواهد وجه این کاری را که به آن تعبد کرده است، بداند.اگر ندانست، تدریجا دچار شبهه و ابهام میشود.این ابهام، او را حتی در نفس تعبد هم تضعیف میکند و تعبدش رفته رفته ضعیف میشود.پس، یکی از مشکلات دانشجو، این است.دانشجویان چون غالبا از جریانات هم بیخبرند و از بطون کارها اطلاعندارند، چنانچه خبری در رادیو یا در روزنامه پخش میشود، ذهنشان شروع به کار میکند.این در صورتی است که مؤثر خارجی هم نباشد؛ اگر باشد، که دیگر واویلاست! (14)
6ـ دانشجو، اهل درد و دغدغه است؛ از ضعفها و نارساییها برمیآشوبد و توان خویشتنداری از کف میدهد.این خصوصیت، فضیلت این نسل است؛ اما میتواند به منقصت بینجامد؛ زیرا طاعنان و خردهبینان سعی و تلاش میدارند که از همین ویژگی سود جویند و با تلقین و القای ضعفها و کمبودها، روح امید و تلاش را از این نسل برگیرند و بذر ناامیدی و دلسردی را در مزرع وجودی این نسل آیندهساز بپاشند:
جوانان عزیز! دشمن روی شما سرمایه گذاریهای زیادی میکند؛ حواستان جمع باشد.عدهیی را به بیتفاوتی میکشاند، وعدهیی را دلسرد و مأیوس میکند.یأس، بزرگترین آفت جوان است .جوانها بدانند که متأسفانه یأس به روح جوان زودتر راه پیدا میکند؛ همچنان که امید این گونه است.در مقابل یأسی که دشمن میخواهد به جوانها تلقین و تزریق کند، خودتان را مصونیت بدهید. (15)
در سخنی دیگر، مقام معظم رهبری، ضمن تمجید و تحلیل از دغدغهها و دردهای این نسل، این هشدار را دادهاند که مبادا یادکرد نابسامانیها و ضعفها، چنان دلمشغولی پدید آورد که روحیهی نشاط و امید را از این نسل پرتکاپو برگیرد و آنان را به خمودی و افسردگی سوق دهد:
بعد از این که دغدغهی شما را ما مجموعا بجا میدانیم، میخواهیم این توصیه را هم بکنیم که برادران عزیز! تا وقتی که مشاهده میکنید در وجود خودتان انگیزه و نشاط برای تحرک اسلامیو سازندگی اسلامی هست، به آینده با چشم خوشبینی نگاه کنید.دغدغه خوب است؛ ناامیدی بد است. (16)
7ـ روحیهی انقلابی، در دانشجو روح تکاپوی اجتماعی ایجاد میکند؛ او را به فعالیت و تلاش حاد فرا میخواند؛ او را به تغییرات جهشی سوق میدهد؛ و این همه، بذر مساعدی برای سیاستبازان حرفهیی پدید میآورد، تا از انبوه جوانان آماده و مشتاق، فوج فوج سرباز برگیرند و فدایی راه خود سازند.
تأکید مقام معظم رهبری بر حفظ نشاط سیاسی در دانشگاه همراه با پرهیز از سیاستبازی، توجهی اساسی و اصولی به این مخاطره است که دانشجو نباید خود را طعمهی اغراض سیاستبازان قرار دهد و نردبان ترقی و شهرت خواهی آنان گردد:
باید این حق را به آن دانشجو داد که به مقتضای جوانی و به مقتضای آن روحیهی شور و نشاط و شوقی که دارد، حالت سؤالی داشته باشد، احیانا اعتراضی داشته باشد، پیشنهادی داشته باشد.در محیط دانشگاه، اینها را بایستی تحمل کرد و پذیرفت.این، از جملهی عواملی است که آن شور و نشاط را در آنها زنده نگه میدارد و آنها را همچنان دانشجو نگه میدارد .البته این را هم باید مراقبت کرد که محیط دانشجویی، میدانی برای تاخت و تاز سیاستبازان حرفهیی نشود.این که یک نفر از آن طرف بلند شود، برای خاطر یک غرض سیاسی و یک هدف ناسالم، دانشگاه را به هم بریزد و عدهیی از دانشجویان را مشوش کند، این هم اصلا قابل قبول نیست . (17)
8ـ نسل دانشجو در شرایط کنونی، گرفتار مشکل اساسی دیگریاست.او نمیداند که در کدامین نقطه از پرگار وجودی جامعه جای دارد.در سلولهای حیاتساز جامعه، نه خود را میشناسد و نه به نقش خود باور دارد.او در موج زمانه میزید، بی آن که بداند موجها ره به کدام سو میپویند و او در ساخت و ساز موجها و یا تغییر جهت آن، چه میتواند بکند و چه باید بکند.این مشکل، در دانشجوی امروزین، بحران هویت ایجاد میکند و او را از «خود» بیخود میکند و در پیچ و تاپ اثبات هویت میافکند:
آن مشکلی که به نظر بعضیها شاید مهمترین مشکل است، مشکل بیهویتی و عدم درک رسالت واقعی در قبال جامعه، در قبال خودش و در قبال تاریخ و آینده است.دانشجو، حقیقتا نمیداند که چکاره است.او نمیداند که الان چکاره است و در آینده چه نقشی خواهد داشت؛ مثل کاسبی که به دنبال نان و نام میدود و زندگی میکند.به عبارت دیگر، رسالت حقیقی دانشجو، برای خود او درست روشن نیست. (18)
نهضت اسلامی و دانشجویان
مرحله نخست: در این مقطع، جنبش دانشجویی در کشور، با جریان روشنفکری پیوند خورده است؛ از این منبع برخاسته و به آن وابسته است.حرکت دانشجویی، رشتهیی از جریان عام روشنفکری شناخته شده و خود را به آن گره زده است:
دانشجویان قبلا در موضع دانشجویی، یعنی چیزی شبیه روشنفکری قرار داشتند و در آن موضع، چه دختر و چه پسر مبارزه میکردند. (19)
البته بایستی یادآور شد که حرکت دانشجویی، در عین وابستگی و یا ارتباط به جریان روشنفکری، ویژگیهای خاص خود را نیز داشت؛ ویژگیهایی که برخاسته از شرایط و روحیات نسل دانشجو بود؛ نسلی که به واسطهی سن جوانی، دارای التهابهای خود بود و به خاطر روح پاک، از صداقت بیشتر برخوردار، و از دوز و کلکهای سیاسیکاران پیچیده به دور بود:
روشنفکران، رهبران گروهها و احزاب و حتی دانشجویان، به شعار و مقابلهی سیاسی و احیانا جنگ و گریز در مقابل نظام حاکم میپرداختند، و علی اختلاف مراتبهم، دانشجویان خیلی بیشتر، صمیمانهتر و صادقانهتر عمل میکردند؛ اما رهبران احزاب و گروهها، نه به این حد از صداقت و نه به این حد از پیگیری مبارزه میکردند. (20)
مرحلهی دوم: با انقلاب اسلامی و مردمی 57ـ 56، جنبش روشنفکری و دانشجویی کشور که خود را پیشتاز جنبش سیاسی میانگاشت، ناگهانخود را عقبمانده یافت.مشتهای برافراشته و صداهای آهنگین مردم در اعتراض علیه رژیم، خرده احزاب و گروههای سیاسی و نیز جریان روشنفکری و جنبش دانشجویی را به تعجب واداشت و آنان را در برابر موج جدید، به اعلان موضع فرا خواند.در این شرایط و احوال، جریان روشنفکری عمدتا در سردرگمی بود و چندان به عمق، گستره و ماندگاری قیام باور نداشت و به گونههای مختلف تلاش میکرد که آن را حرکتی نافرجام و کور تعبیر کند و عقبماندگی خود را از جامعه موجه نشان دهد.مقام معظم رهبری، در تحلیل موضع جریان روشنفکری فرمودهاند:
احزاب و گروههای مبارزی که سالها مبارزهی سیاسی کرده بودند و عاقبت مبارزهی سیاسی باید چنین چیزی میشد، حالا که آن چیز را به چشم خودشان دیدند، تخطئه کردند و کنار کشیدند .بعضیها گوش خواباندند ببینند چه میشود، بعضیها تخطئه هم کردند.در همان اوقات غوغای سالهای 56 و 57، به نظرم در همین دانشگاه تهران یا شاید در دانشگاه کنونی شریف بود که چند نفر از این روشنفکران سخنرانی کردند؛ روشنفکرانی که الان از همهی زمین و زمان طلبکارند، بعضیهایشان فراریند، بعضیشان هم که در ایران هستند، از جنابعالی و بنده و این ملت و همه طلبکارند که چرا آنها را به بازی نمیگیریم! صریحا گفتند مشت است و درفش.یعنی حرفی را که ما از پدران پیرمان میشنیدیم و آنها را تخطئه میکردیم و برایشان استدلال میکردیم، تا ذهن پدر پیر و مادر پیر را برگردانیم که نه، مشت و درفش نیست، و بعلاوه مشت بر درفش میتواند پیروز بشود، و اگر آن پیرمردان و پیرزنان قبول نمیکردند، رویمان را از آنها برمیگرداندیم ودر دوران مبارزه، بیاعتنا کار خودمان را ادامه میدادیم، این حرف را جوانان مدعی، روشنفکران حرفهیی و قلم به دستان پرگو و یاوهگو صریحا گفتند! (21)
در این مرحله، اهمیت و حرمت حرکت سیاسی دانشجویی در آن بود که خود را از بند ناف روشنفکری گسست و از همراهی با مردم، احساس شرم و آزرم نکرد و پا به پای مردم پیش آمد.
این مرحله، حساسترین مقطع برای جنبش دانشجویی کشور بود.این جنبش، در برابر دو راه قرار داشت: راه روشنفکری را در پیش گیرد، در برج عاج بنشیند و با طعن و طنز، قیام مردم را به سخره و استهزا گیرد.این راه فاجعهآمیزی بود که جنبش دانشجویی میتوانست پیگیرد .
مقام معظم رهبری، در همین خصوص و در ادامهی تحلیل حرکت روشنفکری در برابر قیام گستردهی مردمی در سالهای 57ـ 56، چنین فرمودهاند:
دانشجو میتوانست این کار را بکند.قشر دانشجو اگر دچار یک اشتباه تاریخی میشد، آن اشتباه تاریخی همین بود که در موضع دانشگاه بایستد و بگوید به من چه، ما که نگفتیم این مردم به میدان بیایند؛ دنبال ما که نیامدند، دارند اشتباه میکنند؛ اینطوری راهش نیست، بگذارید ما جلو بیاییم، شما پشت سر ما بیایید، تا هم تلفات کمتری بدهیم و هم پیش برویم! (22)
اگر جنبش دانشجویی، چنان راهی را میپیمود، جامعه و نهضت را دچار مخاطرات سخت میکرد و آسیبهای متعددی را در روابط درون اجتماعی و نیز مسیر قیام و مبارزه ایجاد مینمود؛ زیرا جریان دانشجوییبرخلاف جریان حزبی و روشنفکری، از درون جامعه و مرتبط با آن میزیست .کنارهگیری چنان موجی، برای قیام مردمی بیآسیب نبود و از آن سوی، دانشگاه و دانشجو را با فاجعهی دیگر مواجه میکرد و فاصلهی تاریخی دانشگاه و محیط اجتماعی را افزون میساخت:
نتیجهی آن، یک فاجعهی تاریخی میشد، که این فاجعه عناصری دارد.اولین عنصرش، جدا ماندن قشر جوان دانشجو از تودهی مردم است؛ یعنی همان دیواری که همیشه بین دانشگاه و بین مردم در طول سالها وجود داشت.شما خوب میدانید که دانشجو علم بلد بود، اصطلاحی بلد بود، لغت و واژهیی بلد بود که پدر و مادر پیرش و همسایههایش و بقال سر محلهاش بلد نبودند، و اینها به خاطر همین واژهها از هم جدا میشدند؛ نتیجتا این حصار پولادینتر، قطورتر، و غیر قابل نفوذتر میشد و دیگر قشر دانشجو میان مردم بیا نبود، و این هم برای مردم مصیبتی بود؛ چون مردم از یک مشت جوان تحصیلکردهی فعال پر انرژی محروم میماندند.این فاجعه عناصر دیگری هم دارد که حالا کاری نداریم؛ آن هم باز تحلیل جداگانهیی دارد. (23)
راه دیگر برای حرکت دانشجویی، همراهی بیادعا با مردم بود؛ و این راه را جنبش دانشجویی برگزید و برای خود، افتخاری بس عظیم در تاریخ سیاسی ایران کسب کرد.
رهبری معظم انقلاب، با عباراتی روشن و گویا، این حضور تاریخی را ارج نهادند و اهمیت این انتخاب بزرگ را گوشزد فرمودند:
راه دومی که دانشجو میتوانست انتخاب بکند، این بود که تا دیداین روند یک جست و یک خیز برداشت، نگذارد عقب بماند و فوری خودش را جلو برساند؛ هر کس میخواهد شعار را بدهد، هر کس میخواهد حرف درست را بزند.وقتی درست است، وقتی همان نهایتی است که من برای او داشتم خودم را میکشتم و تلاش میکردم و شعار میدادم، حالا این به وسیلهی مردم دارد انجام میگیرد، به وسیلهی عوام دارد انجام میگیرد؛ به وسیلهی فلان روحانییی که اصلا نمیشناختمش، دارد انجام میگیرد، حالا که آن چیزی که میگفتیم بشود، دارد میشود، پس جلو برویم.این، راه دوم بود.خوشبختانه دانشجویان این راه دوم را انتخاب کردند؛ درست بر عکس یهود صدر اسلام...که منتظر بعثت یک پیامبر بودند و آمده بودند در مدینه ساکن شده بودند، برای این که میدانستند این پیامبر از مدینه ظهور خواهد کرد و میگفتند این امیین و این بیسوادان که در مدینه زندگی میکنند ـ بتپرستان و کفار ـ اینها که قابل نیستند پیامبر در میانشان ظاهر بشود؛ پیامبر اگر هم بیاید، متعلق به ماست، مریدانشان هم ماییم.وقتی پیامبر آمد، ...چون متعلق به آنها نبود، از قشر آنها نبود، از میان آنها نبود، به او کفر ورزیدند! این، آن شق اول بود.خوشبختانه دانشجویان آن شق را انتخاب نکردند .دانشجو به میدان آمد.هنگامی که دید مردم محلهاش حرکت کردهاند، دارند با علم و کتل و شعار مرگ بر فلان و درود بر فلان به طرف مسجد میروند، او هم قاطی مردم شد و رفت؛ نگفت من دانشجویم.این، یک تجربهی تاریخی و یک موضعگیری دقیق تاریخی بود. (24)
مرحلهی سوم: با پیروزی انقلاب اسلامی، حرکت سیاسی دانشجویی، در برابر رخداد و تجربهی تاریخی نویی قرار گرفته است.از یک سو، رگههای ارتباطی تاریخی خود را با جریان روشنفکری دارد، و به همین علت، احزاب و گروههای سیاسی در تلاش بودند که با این موج قوی و پر نفوذ ارتباط یابند و از نیروهای مستعد، توانمند و پر انرژی آن سود جویند؛ و از سوی دیگر، با اتصال جنبش دانشجویی به نهضت مردمی، ایدهها و آرمانهای انقلاب به داخل دانشگاه آمد و جریان سیاسی دانشجویی را تحت تأثیر خود قرار داد.
در چند و چون وظایف جنبش دانشجویی در این مرحله، سخن بسیار است و مقام معظم رهبری در پیامها و سخنان خود، به نکات متعددی اشارت داشتهاند که در فصلی مستقل به آن خواهیم پرداخت.اما در این مقام، به اختصار دو نکتهی اساسی و اصلی را یادآور میشویم:
1) وظیفهی هدایتگری: با اتصال جنبش دانشجویی به قیام مردمی در سالهای 57ـ 56، گاه این اندیشه پدید آمد که حرکت سیاسی دانشجویی نباید چونان شاخهیی مستقل از قیام مردمی، ادامهی حیات یابد.نگاه تودهیی و فراگیر به انقلاب مردمی، این تصور را پدید آورد که دانشجو همانند آحاد مردم است؛ با مسؤولیتی مشترک و نقشی همانند.در این تصور، تشکلهای دانشجویی، تنها یک هویت صنفی پیدا کردند؛ گروههایی که چونان دیگر تشکلهای صنفی، به بهسازی محیط خود موظف و مکلفند و آحاد آن در زندگی اجتماعی، نقشی فراتر از مسؤولیت یک شهروند نداشته و ندارند.
رهبری معظم انقلاب، مکررا این خطای نابخشودنی را مورد نقد قرار داده، از مسؤولیت مضاعف نسل دانشجو و نقش ویژهی دانشجویان در مشارکت اجتماعی و سیاسی سخن گفتهاند، و از جمله :
من آن روز میگفتم که دانشجو پریروزی دارد و دیروز و امروزی.امروزمان چه باشد؟ آیا دانشجو باز هم مثل بقیهی مردم منتظر باشد تا شعار جبهه صادر بشود، به جبهه برود؛ شعار جهاد سازندگی صادر بشود، به جهاد سازندگی برود؛ شعار تظاهرات صادر بشود، به تظاهرات برود؟ آیا دانشجو باید به همین بسنده بکند؟ این خوب است؟ این کافی است؟ یا نه، دانشجو به مقتضای این که درس خوانده و جزو یک قشر متحرک فعال به طبیعت قشر هست، مسؤولیت بیشتری هم به عهده دارد...یعنی علاوه بر وظایفی که مردم معمولی و عادی بر عهده دارند، قشرهای روشنفکر و اندیشمند و درس خوانده و تیز و کسانی که امکان یک تحرک فوقالعاده دارند، یک مسؤولیت اضافی هم دارند و آن مسؤولیت اضافی، مسؤولیت هدایت است....در زمینهی حرکت سیاسی و انقلابی، شما وظیفهی هدایت را هم به عهده دارید؛ همچنان که روحانیون هم وظیفهی هدایت را به عهده دارند.چرا؟ برای خاطر این که شما امکان بیشتری دارید، و آن امکان بیشتر در روز قیامت سؤال دارد....دانشجو که دارد درس میخواند، فکر میکند و کارش این است، میتواند بفهمد، میتواند قضاوت کند، میتواند هدایت کند، میتواند آیندهنگری کند، میتواند قشرهای عمومی مردم را از اشتباهات برحذر بدارد...آیا این یک مسؤولیت بیشتری ندارد؟ (25)
2) حفظ نقش پیشتاز و پیشروی اجتماعی: نسل دانشجویی در تمام جوامع، در طلایهی جنبشهای فکری، اجتماعی قرار داشته و دارد.قیام مردمیـ 56، با تمامی بهرهها و فواید، گونهیی انفعال در جنبشهای دانشجویی پدید آورد و به جای استمرار نقش پیشتازی، همگونی و همگنی با محیط اجتماعی را در آنان تقویت بخشید.این تأثیر، گرچه در درک متقابل تودههای مردم و نسل دانشجویی مؤثر افتاد و فاصلههای تاریخی این دو نسل را اندک ساخت، اما کم و بیش به بهای کمرنگ شدن نقش پیشتازی دانشجویی در هدایت فکری جامعه انجامید.
رهبری معظم انقلاب، در اشارتی بدین نکته فرمودهاند:
جاهایی بود که دانشجویان نتوانستند حداقل نقش پیشتازی و پیشگامی خودشان را داشته باشند .علت هم این بوده که فراگیری انقلاب و عظمت این حادثه به قدری بوده که به صورت یکسان و هماهنگی فضای جامعه را پر کرده، دیگر میدانی برای این که قشری مثل دانشجویان بتوانند پیشتاز باشند، باقی نگذاشته است.اما دانشجو باید پیشتاز باشد.قشر جوان آگاه با معرفت پرانگیزه باید پیشگام باشد. (26)
حفظ جایگاه پیشروی اجتماعی، بستگی به آن دارد که دانشجویان و حرکتهای دانشجویی، به تجدید نظر و کاوش مجدد در نقش و جایگاه خود بپردازند و با درک همه جانبه از موقعیت جدید، به مدلسازی برای حفظ پیشتازی نسل دانشجو دست یابند:
اگر امروز قشر دانشجو بخواهد همچنان حرکات پیشتازانه و هدایتگر را برای آیندهی انقلاب حفظ کند، احتیاج به این دارد که به وضع دانشجویی خودش برسد و به موضع اجتماعی و ملی خود نیز بیندیشد. (27) با درک درست از موقعیت، دانشجویان و جنبشهای دانشجویی درخواهند یافت که حفظ نقش پیشروی اجتماعی، تنها در یک کلیشه خلاصه نمیشود؛ تنها در قالب شعار، اعتصاب و داد و فریاد، به پیشتازی جامعه نمیتوان رسید.درک روشن از مسیر حرکت جامعه و تلقی واقعبینانه از توانمندی حوزههای تأثیرگذاری، میتواند نسل دانشجویی را به موقعیت ممتاز و متمایز پیشروی جامعه نزدیک سازد و ایشان را در جایگاه
«و اجعلنا للمتقین اماما»
قرار دهد:
بعضیها خیال میکنند که نقش پیشروی و پیشتازی دانشجو و درخشندگی نقشش در این خلاصه میشود که مشتهایش را گره کند و علیه هیأت حاکمه و دستگاه رهبری کشور شعار بدهد.این، غلط ترین فکرهاست. (28)
دانشجو میبایست مشروعیت سیستم را بسنجد؛ شرایط سیاسی، اجتماعی و اقلیمی و جهانی را بنگرد؛ مسیر رشد و تغییرات جامعه را مطالعه کند؛ استفادهها و سوء استفادههای ممکن را حدس زند و دهها نکتهی مشابه دیگر را مورد ملاحظه قرار دهد و با درایت و تیزبینی، قالبهای حضور و نفوذ اجتماعی را بررسی کند و بهترین آن را برگزیند:
یک روزی بایستی شعار داد؛ آن روز چه موقع است؟ آن روز وقتی است که وضع فساد و انحطاط و خیانت در نظام و رژیم یک حکومت به نحوی باشد که وظیفه ایجاب کند در مقابل آن بایستند .طبعا اینجا بایستی جوان جلوتر از دیگران باشد؛ آن هم جوان دانشجو.اما آن وقتی که وظیفهی ملی و انقلابی و دینی و تکلیف فکر به انسان ایجاب میکند که همهی مردم از یک نظام و از یک رژیمدر مقابل دشمنان جهانیش حمایت کنند، آنجا نقش پیشروی دانشجو، نقش دیگری است....دانشجو همیشه باید نقش پیشرو بودن و پیشتاز بودن و پیشقراولی در جامعه را داشته باشد؛ منتها کیفیت این نقش، به تفاوت اوضاع و احوال جامعه، تفاوت میکند. (29)
پینوشتها:
1ـ بیانات در دیدار با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی 28/9/ 1374
2ـ بیانات در دیدار با اعضای دفتر تحکیم وحدت 6/6/ 1361
3ـ سخنرانی در دیدار با دانشجویان حزب جمهوری اسلامی 1/2/ 1363
4ـ بیانات در دیدار با اعضای شورای مرکزی انجمن اسلامی مدرسین دانشگاهها، به همراه مهندس میر حسین موسوی 18/6/ 1369
ر.ک: حدیث ولایت (مجموعهی رهنمودهای مقام معظم رهبری) ج 5، ص 141
5 و 6ـ بیانات در دیدار با اعضای شورای مرکزی نمایندگان ولی فقیه در دانشگاههای کشور و مسؤولان دفاتر نمایندگی 8/7/ 1369
ر.ک: حدیث ولایت (مجموعهی رهنمودهای مقام معظم رهبری) ج 5، ص 210
7 و 8ـ بیانات در دیدار با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی 20/9/ 1370
9ـ سخنرانی در دیدار با اعضای انجمنهای اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران 31/2/ 1375
10ـ سخنرانی در دیدار با اعضای انجمنهای اسلامی دانشجویان 4/9/ 1361
11ـ بیانات در دیدار با اعضای شورای مرکزی انجمن اسلامی مدرسین دانشگاهها، به همراه مهندس میر حسین موسوی 18/6/ 1369
ر.ک: حدیث ولایت (مجموعهی رهنمودهای مقام معظم رهبری) ج 5، ص 141
12 و 13 و 14ـ بیانات در دیدار با اعضای شورای مرکزی نمایندگان ولی فقیه در دانشگاههای کشور و مسؤولان دفاتر نمایندگی 8/7/ 1369
ر.ک: حدیث ولایت (مجموعهی رهنمودهای مقام معظم رهبری) ج 5، ص 210
15ـ سخنرانی در دیدار با گروه کثیری از دانشجویان و دانشآموزان 10/8/ 1368
ر.ک: حدیث ولایت (مجموعهی رهنمودهای مقام معظم رهبری) ج 2، ص 296
16ـ سخنرانی در دیدار با اعضای انجمنهای اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران 31/2/ 1375
17ـ بیانات در دیدار با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی 20/9/ 1370
18ـ بیانات در دیدار با اعضای شورای مرکزی نمایندگان ولی فقیه در دانشگاههای کشور و مسؤولان دفاتر نمایندگی 8/7/ 1369
ر.ک: حدیث ولایت (مجموعهی رهنمودهای مقام معظم رهبری) ج 5، ص 210
19 و 20 و 21 و 22 و 23 و 24 و 25ـ سخنرانی در دیدار با اعضای انجمنهای اسلامی دانشجویان 4/9/ 1361
26 و 27ـ سخنرانی در دیدار با دانشجویان حزب جمهوری اسلامی 1/2/ 1363
28 و 29ـ سخنرانی در جلسهی پرسش و پاسخ دانشگاه امیر کبیر 6/3/ 1368
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}