فيضيه تاريخ‌ساز شد

2 فروردين 1342 مصادف با 25 شوال 1382، همزمان با سالگرد شهادت امام صادق(ع) سالروز حادثه‌اي است كه انقلاب اسلامي ايران از دامان آن متولد شد:‌ مدرسه فيضيه قم، كانون پرورش طلاب شيعي ايراني مورد هجوم نيروهاي رژيم پهلوي در لباس دهقانان و يونيفرم‌پوشان نظامي قرار گرفت كه راه براي نهضت روحانيون ايران به رهبري آيت‌الله سيدروح‌الله خميني هموار شد. چراكه از يك سو تكثر مرجعيت به وحدت مبدل و از سوي ديگر دروازه هجمه روحانيت از «دولت» به «شخص شاه» گشوده شد.
***
پس از رحلت آيت‌الله سيدمحمدحسين بروجردي،‌ مرجعيت عامه شيعيان آينده نهاد مرجعيت در هاله‌اي از ابهام فرو رفت. «محمدرضا پهلوي» با تلگراف تسليت به آيت‌الله «سيدمحسن حكيم» مرجع بزرگ نجف خواهان انتقال نهاد مرجعيت از قم به نجف بود. برخي از علما همچون آيت‌الله سيدمحمد محقق داماد از مرجعيت عامه آيت‌الله سيداحمد خوانساري، از علماي تهران دفاع مي‌كردند و برخي ديگر هم حول محور آيت‌الله محمدهادي ميلاني در مشهد مي‌گشتند. اما بالاخره در جلسه‌اي در منزل آيت‌الله بروجردي، آيت‌الله شريعتمداري و آيت‌الله گلپايگاني پذيرفتند تا شهريه طلاب را بپردازند. آيت‌الله سيدشهاب‌الدين مرعشي نجفي هم پرداخت پول نان طلاب را قبول كرد. آيت‌الله خميني هم اگرچه در آن جلسه در تقسيم وظايف مرجعيت سهيم نشد، اما پس از آن در زمره علماي ثلات قم – آيات عظام خميني، گلپايگاني و شريعتمداري – قرار گرفت. اين تكثر مرجعيت در ايران، با رفتارهاي رژيم پهلوي به وحدت مبدل شد. محمدرضا مي‌خواست مرجعيت را از ايران به عراق منتقل و برنامه‌هاي رفرميستي ناهماهنگ با احكام شريعت را اجرايي كند. از اين رو، لايحه انجمن‌هاي ايالتي و ولايتي تصويب شد؛ اعطاي حق راي به زنان، تحليف به «كتاب آسماني» به جاي «قرآن» و برداشتن قيد «اسلام» از شرايط راي‌دهندگان و راي‌شوندگان. اين اقدام پهلوي، علما را در برابر رژيم منسجم كرد و بيانيه و تلگراف‌نويسي‌هاي اعتراض‌آميز روحانيون طراز اول رواج يافت. حضرات آيات خميني، شريعتمداري، گلپايگاني،‌مرعشي، احمد شبيري زنجاني، محمد موسوي داماد، هاشم آملي و مرتضي حايري به شاه تلگراف زدند و خواستار توقف اجراي اين لايحه شدند. آنان در اين تلگراف‌ها، شاه را در برابر خود نديدند و از اقدامات دولت گلايه كردند. محمدرضا نيز در پاسخ به تلگراف‌ها، آنان را «حجت‌الاسلام» ناميد و همچون آنان اين اقدامات را مربوط به «دولت» دانست و در پايان نوشت: «توفيقات جناب مستطاب را در ترويج مقررات اسلامي و هدايت افكار عوام خواهانيم.» چهار عالم ديني طراز اول قم در پي اين پاسخ، به «علم»، نخست‌وزير وقت تلگراف زدند و خواسته خود را تكرار كردند. روحانيت ايران همچنان بر اين خواسته پا فشردند و نامه و تلگراف در پي هم نشر و ارسال مي‌شد و علماي نجف هم وارد اين گردونه شدند. در مراسم‌هاي مذهبي، منبري‌هاي بلاد نيز در تبعيت از علماي طراز اول پا به ميدان گذاشتند و پرچم مخالفت با مصوبه دولت را برافراشتند. در پايان، «علم» طي تلگرافي در 5 آذر يعني نزديك به پنجاه روز پس از اعلام تصويب آن، از توقف خبر داد. اما اگرچه در اين ميان، آيت‌الله مرعشي و گلپايگاني به اين تلگراف بسنده كردند، اما امام خميني و آيت‌الله شريعتمداري خواستار ابلاغ رسمي و انتشار آن در روزنامه‌ها شدند. «علم» هم در مصاحبه‌اي مطبوعاتي اين مساله را اعلام كرد. اما هنوز مدت كوتاهي از اين رخداد و عقب‌نشيني پهلوي نگذشته بود كه بار ديگر محمدرضا ايده جديدي از آستين درآورد و روحانيت را مستحكم و متحد در برابر خود ديد. او در دي 41 از انقلاب «شاه و مردم» سخن گفت و «اصلاحات ارضي» را سرلوحه برنامه جديد خود قرار داد. اين بار هم علماي قم معترض بودند و «حاج روح‌الله كمالوند خرم‌آبادي» را روانه دربار كردند تا انگيزه «شاه» را دريابند. پس از سخنان محمدرضا در آن جلسه مبني بر عدم پذيرش خواسته علماي قم، اندك‌اندك اجماع علما با مخالفت با شخص شاه پيوند خورد. آيت‌الله خميني پيش‌قراول اين اقدام بود. او در جلسه علماي قم گفت: «در اينجا آنكه روبه‌روي ما قرار دارد و طرف خطاب و حساب ما مي‌باشد، شخص شاه است...» اما در بيانيه‌ها و استفتاءهاي علماي قم همچنان نام «شاه» ديده نمي‌شد و تحريم رفراندوم محمدرضا بدون اشاره به او آغاز شد. امام در اعلاميه‌اش گفته بود: «دولت كنوني صلاحيت ندارد رفراندوم نمايد...» ديگر علما هم فقط پرچم تحريم برداشته و به طعن و نقد شاه نپرداختند. البته آن روز كه شاه در چهارم بهمن وارد قم شد تا با حضورش روحانيت را تحت سيطره خود ببيند، با فضاي خاموش اين شهر و علماي در خانه روبه‌رو شد. اين اقدام روحانيت و علما آنقدر محمدرضا را خشمگين كرد كه با تندوتيزي تمام در برابر آنان قد علم كرد و در ميدان آستانه قم از «ارتجاع سياه» (روحانيت) در برابر «ارتجاع سرخ» (كمونيست‌ها) سخن گفت: «هميشه يك عده نفهم و قشري كه مغز آنها تكان نخورده سنگ در راه ما مي‌انداختند، زيرا مغز آنها تكان نخورده و قابل تكان خوردن نبوده... ارتجاع سياه اصلا نمي‌فهمد و از هزاران سال پيش تاكنون فكرش تكان نخورده... مفت‌خوري ديگر از بين رفته است.»
توهين آشكار محمدرضا به روحانيت و علما كفه مدافعان مخالفت با شاه به جاي دولت را سنگين كرد. در اين ميان، عيد نوروز 42 با سالروز شهادت امام جعفرصادق(ع) رئيس مذهب تشيع مصادف شد و آيات عظام در قم اعلام عزاي عمومي كردند. البته امام خميني و آيت‌الله شريعتمداري، در بيان اين مساله، اين تصميم را فقط به دليل همزماني با سالروز شهادت امام ششم شيعيان ندانستند. امام در اعلاميه‌اي نوشت: «دستگاه حاكمه مي‌خواهد با تمام كوشش و هدم احكام ضروريه اسلام قيام و به دنبال آن مطالبي است كه اسلام را به خطر مي‌اندازد، لذا اين جانب عيد نوروز را به عنوان عزا و تسليت به امام عصر(عج) جلوس مي‌كنم...» آيت‌الله شريعتمداري هم در اطلاعيه خود اعلام كرد: «سال جاري مصيبت‌هاي مهمي بر عالم اسلام و مسلمين وارد شده است. لذا اينجانب عيد نوروز را به عنوان تسليت به امام عصر(عج) جلوس كرده و عزاداري مي‌كنم.» آيت‌الله گلپايگاني هم براساس رسم هرساله آيت‌الله بروجردي و پيش از ايشان، حاج شيخ‌عبدالكريم حايري يزدي مجلسي در «فيضيه» برقرار كرد كه آتش هجمه رژيم در اين مدرسه گشوده شد و مجلس آقايان ديگر با اندكي تشنج، بدون درگيري پايان يافت.
رژيم پهلوي سعي كرد، اين زد و خورد نيروهاي خود را با روحانيون قمي، به دهقانان منتسب و اعتراض آنان را به مخالفت علما با اصلاحات ارضي تعبير كند. اما آنچه در اين ميان اهميت داشت، اين بود كه بيانيه‌هاي اعتراض‌آميز علما مستقيم يا غيرمستقيم عليه شخص شاه بود. امام خميني هم صريحا تاكيد كرد: «شاه دوستي يعني تجاوز به احكام اسلام و تبديل احكام قرآن كريم.» پس از اين اتفاق، سلسله جلسات براي تعظيم جايگاه روحانيت و اعتراض به رفتار نظام پهلوي برگزار و تلگراف‌هايي پي‌درپي به علماي قم نوشته شد. آيت‌الله حكيم در اين ميان خواستار مهاجرت دست‌جمعي مراجع قم به نجف شد كه با دست رد علمايي همچون آيات عظام خميني، گلپايگاني و شريعتمداري روبه‌رو شد.
حمله به فيضيه و بازتاب‌هاي آن، آشكارا وحدت مراجع و علماي ارشد قم را به همراه داشت و از سوي ديگر با تلگراف آيت‌الله حكيم اندكي شكاف ميان قم و نجف پديد آمد كه زمان تبعيد امام خميني به نجف به روشني مشهود بود.
اين اتفاق بستر 15 خرداد 42 را فراهم كرد و اعتراض‌هاي آتي روحانيت را سازماندهي كرد، اما با تبعيد آيت‌الله خميني و ايجاد شكاف‌هايي همچون كتاب بحث‌برانگيز شهيد جاويد، گفتارهاي دكتر شريعتي، سازمان مجاهدين خلق و حتي دارالتبليغ آيت‌الله شريعتمداري نهضت روحانيون همچون زمان حمله به فيضيه پايدار نبود كه رحلت آيت‌الله حاج مصطفي خميني و برگزاري مراسم‌هاي بزرگداشت در ايران و به ويژه مقاله توهين‌آميز عليه امام در روزنامه اطلاعات و برپايي چهلم شهداي قم، تبريز و... بار ديگر روح تازه‌اي به نهضت روحانيون ايران بخشيد و نتايج حمله به فيضيه باز توليد شد و انقلاب اسلامي ايران در 22 بهمن 57 به رهبري يكي از مراجع وقت – آيت‌الله سيدروح‌الله خميني – به پيروزي رسيد.


منبع : http://faridmod.blogfa.com