مقدمات سیر و سلوک(4)
مقدمات سیر و سلوک(4)
رابطه آداب و سنن با اخلاق در روایات اسلامی
1- در حدیثی از رسولخدا صلی الله علیه و آله آمده است که میفرمود: «خمس لا ادعهن حتی الممات الاکل علی الحضیض مع العبید ...، و حلب العنز بیدی و لبس الصوف و التسلیم علی الصبیان، لتکون سنة من بعدی; پنج چیز است که تا آخر عمر آن را رها نمیکنم; غذا خوردن با بردگان در حال نشسته روی زمین و ... و دوشیدن شیر بز ماده با ستخودم،و پوشیدن لباسهای پشمینه (ی خشن که لباس قشرهای کم درآمد و محروم بود) و سلام کردن به کودکان، تا به صورت سنتی برای بعد از من درآید.» (1)
هدف از این گونه کارها این بوده است که روح تواضع و فروتنی را در مردم ایجاد کند، و تواضع از گردنفرازان به صورت سنتی درآید و مردم به آن اقتدا کنند.
در حدیث دیگری از آن حضرت آمده است: «من سن سنة حسنة عمل بها من بعده کان له اجره و مثل اجورهم من غیر ان ینقص من اجورهم شیئا، ومن سن سنة سیئة فعمل بها بعده کان علیه وزره و مثل اوزارهم من غیر ان ینقص من اوزارهم شیئا; کسی که سنت نیکی را در میان مردم بگذارد که بعد از وی به آن عمل کنند، هم اجر کار خود را دارد و هم مساوی پاداش تمام کسانی که به آن عمل میکنند; بی آنکه چیزی از پاداش آنها را بکاهد; و کسی که سنتبدی بگذارد، و بعد از وی به آن عمل کنند، کیفر آن، همانند کیفر کسانی که به آن عمل میکنند بر او خواهد بود بی آن که چیزی از کیفر آنها کاسته شود.» (2)
شبیه همین مضمون را مرحوم علامه مجلسی در بحار آورده است.
این حدیث که بهتعبیرهای مختلف از پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله و امامباقر علیه السلام و امامصادق علیه السلام نقل شده نشان میدهد که فراهم آوردن زمینهها برای اعمال اخلاقی، تا آن حد اهمیت دارد که پدید آورندهاش در تمام آثار آن شریک است; همچنین فراهم آوردن زمینههای رذائل با ایجاد سنتهای ضلالت و گمراهی و فساد.
3- روی همین جهت، امیرمؤمنان علی علیه السلام از سفارشهای مؤکدی که به مالک اشتر میکند، همان حفظ سنتهای صالحه و جلوگیری از شکسته شدن احترام آنهاست; میفرماید: «لا تنقص سنة صالحة عمل بها صدور هذه الامة و اجتمعتبها الالفة و صلحت علیها الرعیة، و لاتحدثن سنة تضر بشیء من ماضی تلک السنن فیکون الاجر لمن سنها و الوزر علیک بما نقضت منها; هرگز سنت پسندیدهای را که پیشوایان این امتبه آن عمل کردهاند و امت اسلامی به آن انس و الفت گرفته، و امور رعیت، به وسیله آن اصلاح شده، نقض مکن! و سنت و روشی را که به آن سنتهای صالحه پیشین زیان وارد سازد، ایجاد منما! که اجر آن برای کسی خواهد بود که آن سنتها را برقرار کرده و گناهش بر توست که آن سنتها را شکستهای!» (3)
در واقع سنتهای نیک از آنجا که کمک به انجام کارهای خیر و پرورش فضائل اخلاقی میکند، داخل در تحت عنوان اعانتبرخیر است و ایجاد یا احیای سنتهای شر، مصداق معاونتبر اثم محسوب میشود; و میدانیم معاونان، در اعمال خوب و بد فاعلان خیر و شر، سهیم و شریکند بی آنکه چیزی از پاداش و کیفر آنها کاسته شود.
اهمیتسنتحسنه تا آن حد است که در روایت معروفی از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله میخوانیم: عبدالمطلب جد گرامی پیامبر اسلامی صلی الله علیه و آله پنجسنت قبل از اسلام در میان عرب قرار داد، و خداوند همه آنها را امضا فرمود و جزء احکام اسلام قرار داد: همسر پدر را بر فرزند تحریم کرد; و در دیه قتل، صد شتر قرار داد; و در دور خانه خدا فتشوط طواف میکرد; و گنجی پیدا کرد خمس آن را ادا نمینمود; و زمزم را در آن روز که از نو حفر کرد، «سقایةالحاج» نامید (کانت لعبد المطلب خمسا من السنن اجریها الله عزوجل فی الاسلام حرم نساء الاباء علی الابناء، و سن الدیة فی القتل ماة من الابل و کان یطوف بالبیتسبعة اشواط، و وجد کنزا فاخرج منه الخمس، و سمی زمزم حین حفرها سقایة الحاج).
از مجموع آنچه در بالا آمد و روایات فراوان دیگری که در این زمینه وارد شده استبخوبی استفاده میشود که آداب و سنن و فرهنگ یک قوم و ملت اثر تعیین کنندهای در اخلاق و اعمال آنها دارد; و به همین دلیل، اسلام اهمیت فوقالعادهای به این مساله میدهد و حفظ سنتهای حسنه را لازم میشمرد و ایجاد یا حفظ سنتهای سیئه را یک گناه بسیار بزرگ معرفی میکند.
6- رابطه عمل و اخلاقدرست است که اعمال انسان از اخلاق او سرچشمه میگیرد و خلقوخوهای درونی در لابهلای اخلاق نمایان میشود، بطوری که میتوان گفت، اعمال و رفتارهای انسان ثمره خلق و خوی درونی اوست; ولی از سوی دیگر، اعمال انسان نیز به نوبه خود به اخلاق او شکل میدهد; یعنی، تکرار یک عمل خوب یا بد، تدریجا تبدیل به یک حالت درونی میشود و ادامه آن سبب پیدایش یک ملکه اخلاقی میگردد، خواه فضیلتباشد یا رذیلت; به همین دلیل، یکی از راههایمؤثر برای تهذیب نفوس، تهذیب اعمال است، و مبادا تکرار یک عمل بد در درون روح و جان انسان ریشه بدواند، و روح را به رنگ خود در آورد و سبب پیدایش رذائل اخلاقی گردد!
به همین دلیل، در روایات اسلامی دستور داده شده است که مردم بعد از لغزشها و گناهان فورا توبه کنند; یعنی، با آب توبه آثار آن را از دل و جان بشویند مبادا گناه تکرار شود و تبدیل به یک اخلاق رذیله گردد!
بعکس، دستور داده شده است که کارهای نیک، آنقدر تکرار گردد که تبدیل به یک عادت شود.
با این اشاره به قرآن باز میگردیم، و بخشی از آیاتی را که اشاره به این معنی دارد، مورد بررسی قرار میدهیم:
1- کلا بل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون (سوره مطففین، آیه14)
2- کذلک زین للمسرفین ما کانوا یعملون (سوره یونس، آیه12)
3- افمن زین له سوء عمله فرآه حسنا (سوره فاطر، آیه8)
4- وجدتها وقومها یسجدون للشمس من دون الله و زی-ن له-م الش-یطان اعمال-هم... (سوره نمل، آیه24)
5- قل هل ننبئکم بالا خسرین اعمالا الذین ضل سعیهم فیالحیاة الدنیا و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا (سوره کهف، آیه103)
6- انما التوبة علی الله للذین یعملون السوء بجهالة ثم یتوبون من قریب فاولئک یتوب الله علیهم و کان الله علیما حکیما (سوره نساء، آیه17)
7- خذ من اموالهم صدقة تطهرهم و تزکیهم بها (سوره توبه، آیه103)
1- چنین نیستکه آنها میپندارند، بلکه اعمالشان چونزنگاری بردلهایشان نشسته است.
2- این گونه برای اسرافکاران اعمالشان زینت داده شده است (که زشتی این عمل را درک نمیکنند).
3- آیا کسی که عمل بدش برای او آراسته شده و آن را خوب و زیبا میبیند همانند کسی است که واقع را آنچنان که هست مییابد.
4- او و قومش را دیدم که برای غیر خدا- خورشید- سجده میکنند و شیطان اعمالشان را در نظرشان جلوه داده ...
5- بگو آیا به شما خبر دهیم که زیانکارترین مردم در کارها چه کسانی هستند; آنها که تلاشهایشان در زندگی دنیا گم (و نابود) شده با این حال میپندارند کار نیک انجام میدهند.
6- توبه تنها برای کسانی است که کار بدی از روی جهالت انجام میدهند، سپس بزودی توبه میکنند; خداوند توبه چنین اشخاصی را میپذیرد و خدا دانا و حکیم است.
7- از اموال آنها صدقهای (زکات) بگیر، تا به وسیله آن آنها را پاک سازی و پرورش دهی!
در نخستین آیه، اشاره به آثاری شده است که اعمال گناه آلوده بر قلب و روح انسان میگذارد; صفا و نورانیت را از آن میگیرد، و تاریکی و ظلمتبه جای آن مینشاند; میفرماید: «چنین نیست که آنها (کم فروشان) میپندارند، بلکه اعمالشان چون زنگاری بر دلهایشان نشسته; کلا بل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون.»
جمله «ما کانوا یکسبون» که از فعل مضارع در آن استفاده شده و دلالتبر استمرار دارد، دلیل روشنی بر این معنی است که اعمال بد تغییرات مهمی در دل و جان ایجاد میکند، و همچون زنگاری که آئینه را از نورانیت و صفا میاندازد، روح را کدر و تاریک میکند; و به این ترتیب، صفت رذیله قساوت و بیحیایی و بیتفاوتی در برابر گناه، و به تعبیر دیگر، لمتشقاوت و بیتقوایی را بر قلب انسان چیره میکند.
زین (بر وزن عین) زنگاری است که روی اشیاء قیمتی مینشیند; و به تعبیر دیگر، قشر قرمز رنگی است که بر اثر رطوبت هوا، روی آهن و مانند آن ظاهر میشود، و معمولا نشانه پوسیدن و ضایع شدن فلزات است.
انتخاب این تعبیر برای آثار ویرانگر گناهان در قلب و روح انسان تعبیر بسیار مناسبی است، که در روایات اسلامی نیز کرارا روی آن تکیه شده و در بحث آینده که پیرامون روایات اسلامی استخواهد آمد.
در دومین آیه به مرحلهای فراتر از مرحله رین (زنگار) اشاره شده و آن مرحله تزیین است; به این ترتیب که تکرار عمل سوء باعث تزیین آن در نظر انسان میشود; یعنی، روح انسان چنان با آن هماهنگ میگردد که آن را برای خود موهبت و افتخار میپندارد; میفرماید: «این چنین اعمال مسرفان در نظرشان جلوه داده شده است; کذلک زین للمسرفین ما کانوا یعملون».
جمله «ما کانوا یعملون» و همچنین تعبیر به «مسرفین» دلیل روشنی بر تکرار گناه از سوی آنهاست; یعنی با تکرار زشتیها و بدیها نه تنها قبح و زشتی آنها از بین میرود بلکه تدریجا به صورت یک فضیلت در نظر گنهکاران خود نمایی میکند; و این در واقع یکی از رذائل اخلاقی است که نتیجه شوم تکرار اعمال گناه آلود است.
در اینکه چه کسی اعمال زشت این گونه افراد را در نظرشان جلوه میدهد سخن بسیار است.
در بعضی از آیات، این کار به خداوند نسبت داده شده است; و در واقع مجازاتی است که خداوند برای این گونه افراد که بر گناه اصرار میورزند قرار داده است; چرا که وقتی اعمال زشتشان در نظرشان تزیین شود، بیشتر به سراغ آن میروند، و خود را در دنیا و آخرت رسواتر و بدبختتر میکنند; میفرماید: «ان الذین لایؤمنون بالآخرة زینا لهم اعمالهم; کسانی که ایمان به آخرت ندارند، اعمالشان را در نظرشان زینت میدهیم.» (4) در جای دیگر، این کار به شیطان نسبت داده شده، چنانکه در آیه43 سوره انعام درباره گروهی از کفار لجوج و اندرز ناپذیر، میفرماید: «ولکن قست قلوبهم و زین لهم الشیطان ما کانوا یعملون; ولی دلهای آنها سخت و با قساوت شد و شیطان، کارهایی را که انجام میدادند در نظرشان زینت داد.»
و گاه این معنی به بتها نسبت داده شده، میفرماید: «وکذلک زین لکثیر من المشرکین قتل اولادهم شر کاؤهم ...; این گونه شرکای آنها (بتها) قتل فرزندانشان را در نظرشان جلوه دادند ... (زیرا کودکان خود را برای بتها قربانی میکردند و افتخار مینمودند).» (5)
وگاه- چنان کهدر آیهمورد بحث آمده- این مطلب به صورت فعل مجهول ذکر شده، میفرماید: «این چنین برای اسرافکاران اعمالی را که انجام میدادند زینت دادهشده.»
با کمی دقت روشن میشود که این تعبیرات هیچ گونه منافاتی با هم ندارند، بلکه مکمل یکدیگرند; گاه عامل زینت، تکرار عمل است، زیرا تکرار یک عمل زشت، کم کم از قبح آن میکاهد و به مرحلهای میرسد که نسبتبه آن بیتفاوت میگردد،و اگر باز ادامه یابد به صورت یک کار خوب در نظر صاحبش جلوه میکند، و همچون زنجیری بر دست و پای او میافتد و اجازه خروج از این دام را به او نمیدهد; و این مطلبی است که هر کس میتواند با مطالعه حال تبهکاران در زندگی خود، آن را تجربه کند.
در موارد دیگری، وسوسههای نفس از درون، و وسوسههای شیطان از برون عمل زشتی را در نظر انسان تزیین میکند، بی آنکه آن را تکرار کرده باشد. و کار به جای میرسد که یک گناه بزرگ را به گمان این که وظیفه دینی یا انسانی اوست مرتکب میشود، و میگوید شخص فلان مثلا واجبالغیبه است- در حالی که شخص مزبور گناهینداشته، بلکه عاملحسد، چنینکاری را درنظر غیبتکننده جلوهدادهاست; وتاریخ پر است از کار کسانی که مرتکب جنایات هولناکی میشدند و چون مطابق هوای نفس و وسوسههای شیطانی بود نه تنها آن را قبیح نمیشمردند بلکه به آن افتخار میکردند.
گاه خداوند میخواهد افرادی را به خاطر لجاجت و اندرز ناپذیری مجازات کند،یکی از طرق مجازات آنان این است که زشتیها را خوبی در نظرشان جلوه میدهد تا رسوایی بیشتر به بار آورند و مجازات سنگین تر.
این نکته نیز قابل توجه است که مطابق توحید افعالی، هر کار و هر اثری را در این عالم میتوان به خدا نسبت داد; چرا که علتالعلل، ذات پاک اوست، هر چند این امر مانع مصونیت افراد در برابر اعمالشان نخواهد بود; حمد و ثنا برای خداست که قوت و قدرت بخشیده، و لعن و نفرین برای کسانی است که این قدرت و قوت را در راه گناه مصرف میکنند.
گاه طبیعت آفرینش چیزی نیز اقتضا میکند که فریبنده و دارای زرق و برق باشد; چنانکه در آیه14 سوره آل عمران میخوانیم:
«زین للناس حب الشهوات من النساء و البنین و القناطیر المقنطرة من الذهب و الفضة ... ; محبتبه امور مادی: زنان و فرزندان و اموال هنگفت از طلا و نقره .... در نظر مردم جلوه داده شده است (تا بدین وسیله آزمایش شوند)».
یکی از عوامل تزیین کارهای زشت و ناپسند،تکرار آن است که در روح و جان انسان اثر میگذارد و اخلاق و خوی او را دگرگون میسازد همانگونه که تکرار اعمال نیک تدریجا به صورت ملکهای در درون جان انسان در میآید و مبدل به اخلاق فاضله میشود; بنابراین، برای تهذیب نفوس و پرورش فضائل اخلاقی،باید پویندگان این راه، از تکرار اعمال نیک کمک بگیرند، و از تکرار اعمال سوء بر حذر باشند که اولی معین و مدد کار است و دومی دشمن غدار.
در سومین آیه باز سخن از تزیین اعمال بد در نظر انسانها است; میفرماید: آیا کسی که عمل بدش برای او تزیین شده و آن را خوب و زیبا میبیند (همانند کسی است که واقعیتها را همانگونه که هست میبیند); «افمن زین له سوء عمله فرآه حسنا».
همانگونه که در تفسیر آیهقبل گفته شد: یکی از عوامل تزیین اعمال سوء، تکرار و خو گرفتن با آنها است، که تدریجا در برابر این گونه اعمال بیتفاوت و سپس به آن علاقهمند میشود، و کار خوبی میپندارد و به آن افتخار میکند.
جالب این که هنگامی که قرآن این سؤال را مطرح میکند: «آیا کسی که زشتی عملش، در نظرش تزیین شده و آن را زیبا میبیند ...» نقطه مقابل آن را آشکارا ذکر نمیکند، گویا میخواهد به شنونده مجال وسیعی بدهد که امور مختلفی را که میتواند نقطه مقابل آن باشد در نظر خویش مجسم کند و بیشتر بفهمد; میخواهد بگوید آیا چنین کسی همانند افراد واقع بین است که حق را حق و باطل را باطل میبینند؟ آیا چنین کسی همانند پاکدلانی است که همیشه به محاسبه نفس خویش مشغولند و از خو گرفتن به زشتیها دور میمانند و ...؟ این نکته نیز قابل ملاحظه است که در ذیل این آیه به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله میفرماید: بر حال اینها تاسف مخور و جان خود را به خطر نیفکن! خدا هر کس را بخواهد گمراه میسازد، و هرکس را بخواهد هدایت میکند (فان الله یضل من یشاء و یهدی من یشاء فلا تذهب نفسک علیهم حسرات ان الله علیم بما یصنعون)!
در واقع این یک مجازات الهی است که دامن کسانی را که در انجام اعمال زشت، جسور هستند، میگیرد و باید به چنین سرنوشتی گرفتار شوند.
در تفسیر «فی ظلال» آمده است: کسی که خداوند هدایت و خیر او را (به خاطر نیت و اعمالش) میخواهد، در قلبش حساسیت و توجه و حساب خاصی در برابر اعمال سوء قرار میدهد; چنین کسی از آزمایش و مجازات الهی، هرگز خود را در امان نمیبیند; و همچنین از دگرگونی قلب و از خطا و لغزش و نقصان و عجز; به همین دلیل، دائما حسابگری میکند; دائما از شیطان برحذر است و همیشه در انتظار امدادهای الهی است; و اینجا محل جدایی راههای هدایت و ضلالت و رستگاری و هلاکت است. (6)
یکی از یاران امام کاظم علیه السلام (یا امام علی بن موسی الرضا علیهما السلام) میگوید: از آن حضرت پرسیدم آن عجب و خودپسندی که عمل انسان را باطل میکند، چیست؟ فرمود: «العجب درجات منها ان یزین للعبد سوء عمله فیراه حسنا فیعجبه و یحسب انه یحسن صنعا; عجب و خودپسندی درجاتی دارد; یکی از آنها این است که اعمال سوء انسان در نظرش تزیین شود آن را خوب ببیند و از آن خوشحال شود و در شگفتی فرو رود و گمان کند عمل نیکی انجام داده است. » (7)
در چهارمین آیه، سخن از سرگذشت ملکه سبا و اخباری است که هدهد از سرزمین آنها برای سلیمان آورد; گفت: من ملکه و ملت او را دیدم که در برابر آفتاب سجده میکنند، و غیر خدا را پرستش مینمایند، و شیطان اعمالشان را در نظرشان تزیین کرده بود (وجدتها وقومها یسجدون للشمس من دون الله و زین لهم الشیطان اعمالهم).
درست است که خورشید و نور آفتاب بسیار با عظمت و پر برکت و حیاتبخش است، ولی طلوع و غروب و دگرگونی و تحول و پوشیده شدن با قطعات ابر، نشان میدهد که این موجود با عظمت نیز اسیر قوانین آفرینش است و از خود کمترین ارادهای ندارد; و به همین دلیل، هرگز شایسته پرستش نیست; ولی تعلیم و تربیتهای غلط و سنت نیاکان و نیز تکرار عمل سبب میشود که قبح و زشتی آن، از نظرها برود و به صورت یک عمل زیبا جلوه کند.
در بعضی از کشورهای دنیا گاوهای به اصطلاح مقدسی هستند که گروهی آنها را پرستش میکنند، اعمالی در برابر گاو ماده انجام میدهند و امتیازاتی برای آن قائلند که هر بیننده خالی الذهن را به خنده وا میدارد در حالی که پرستش کنندگان گاو با قیافههای جدی آن اعمال را مرتکب میشوند و به آن افتخار میکنند; چرا دیگران میخندند و آنها افتخار میکنند؟ یکی از دلائل آن، این است که تکرار عمل، قبح و زشتی آن را از میان برده و عادت کردن به آن، حجابی در برابر زشتیها میشود.
درست است که در این آیه تزیین عمل به شیطان نسبت داده شده ولی واضح است که شیطان ابزار و اسبابی دارد که یکی از آنها همان تکرار زشتیها و خو گرفتن به آنها است.
در پنجمین آیه مورد بحث، همان محتوای آیات گذشته با تعبیرات تازهای به چشم میخورد; روی سخن را به پیامبر صلی الله علیه و آله کرده میفرماید: بگو آیا شما را خبر دهم که زیانکارترین مردم چه اشخاصی هستند؟- آنها که تلاشهایشان در زندگی دنیا گم و نابود شده در حالی که گمان میکنند کار نیک انجام میدهند (قل هل ننبئکم بالاخسرین اعمالا الذین ضل سعیهم فی الحیاة الدنیا و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا).
در اینجا سخن از زیانکارترین مردم است که سرمایههای مهم زندگی خود را از قبیل عمر و جوانی و نیروی فکری و جسمانی را در راههای غلط از دست میدهند، در حالی که میپندارند کار نیکی انجام میدهند و خوشحالند و افتخار میکنند.
چرا این گونه افراد به چنین روز سیاهی میافتند؟ دلیلش خو گرفتن به زشتیها و بدیها و هوا پرستی و خود خواهی و خود بینی است که همچون پردههای سیاه ظلمانی بر چشم عقل آنها فرو میافتد و از دیدن حقایق باز میمانند، و واقعیتها را غیر از آنچه هست تصور میکنند.
نتیجه این گرفتاری و بدبختی، همان است که در آیهبعد از آن آمده است; میگوید: «آنها کسانی هستند که به آیات پروردگارشان و لقای او کافر شدند، و به همین دلیل اعمالشان حبط و نابود گشتهاست!» (اولئک الذین کفروا بایات ربهم و لقائه و حبطت اعمالهم).
در روایات اسلامی در تفسیر آیهفوق تعبیراتی دیده میشود که هر یک بیان مصداق روشنی از مصداقهای این آیه است، و همه در آن جمعند; در بعضی از روایات، به منکران ولایت امیرمؤمنان علی علیه السلام تفسیر شده، و در بعضی به رهبانهای مسیحی، یعنی مردان و زنان تارک دنیا که چشم از همه لذات دنیا پوشیدهاند، در حالی که در راه انحرافی گام بر میدارند.
و در بعضی از روایات به بدعتگذاران از مسلمین، و بعضی به خوارج نهروان و در بعضی به بدعتگذاران یهود و نصاری تفسیر شده است; همه اینها کسانی هستند که اعمالشان در واقع زشت و آمیخته به گناه و جنایتبوده در حالی که خود را بر طریق حق و صواب میپنداشتند.
قابل توجه این که جمله «حبطت اعمالهم» که در ذیل آیهبعد آمده بود از ماده «حبط» (بروزن سبد) میباشد که یکی از معانی معروف آن این است که شتر یا حیوان دیگری، علف زیاد و احیانا علفهای مضر و مسموم بخورد و شکم او باد کند و به مرگ او منتهی گردد; بدیهی استباد کردن شکم این حیوان دلیل بر فربهی و قوت او نیست; بلکه نشانه بیماری و چه بسا مقدمه مرگ اوست، هرچند ممکن است ناآگاهان آن را فربهی و قدرت و قوت پندارند.
گروهی از انسانها نیز به همین سرنوشت گرفتار میشوند،تمام تلاش و کوشش خود را در طریق بدبختی خویش به کار میگیرند در حالی که گمان میکنند در مسیر خوشبختی گام بر میدارند.
در ششمین آیه مورد بحثسخن از مساله توبه کامل به میان آمده و آن را برای کسانی معرفی میکند که
اولا از روی جهل و نادانی، عدم آگاهی به اثرات شوم و عواقب دردناک گناه کار بدی را انجام دادهاند;
و ثانیا بزودی از کار خود پشیمان شده و به سوی خدا باز میگردند; اینها هستند که مشمول رحمت الهی میگردند و خدا توبه آنان را میپذیرد و خدا دانا و حکیم است (انما التوبة علی الله للذین یعملون السوء بجهالة ثم یتوبون من قریب فاولئک یتوب الله علیهم و کان الله علیما حکیما).
روشن است که منظور از «جهالت» در این آیه، جهالت مطلق که موجب عذر است نیست; زیرا در زمینه جهل مطلق گناهی وجود ندارد; بلکه منظور جهل نسبی استیعنی آگاهی کامل به گناه و عواقب و آثار آن نداشته باشد.
و اما جمله یتوبون من قریب به عقیده جمعی از مفسران به معنی قبل از مرگ است، در حالی که اطلاق کلمه «قریب» به این معنی که گاه پنجاه سال یا بیشتر طول میکشد مناسب به نظر نمیرسد، روایاتی را هم که طرفداران این نظریه به آن استدلال کردهاند اشارهای به تفسیر این آیه ندارد، بلکه بیان مستقل و جداگانهای است. (دقت کنید)
ولی بعضی دیگر آن را به معنی زمان نزدیک به گناه گرفتهاند- یعنی بزودی از کار خود پشیمان شود و به سوی خدا باز گردد; زیرا توبه کامل آن است که آثار و رسوبات گناه را بطور کلی از روح و جان انسان بشوید و کمترین اثری از آن در دل باقی نماند و این در صورتی ممکن است که در فاصله نزدیکی (قبل از آن که گناه در وجود انسان ریشه بدواند و به شکل طبیعت ثانوی در آید) از آن پشیمان شود; در غیر این صورت، غالبا اثرات گناه در قلب و جان انسان باقی خواهد ماند. پس توبه کامل توبهای است که بزودی انجام پذیرد و کلمه «قریب» از نظر لغت و فهم عرف نیز با این معنی تناسب بیشتری دارد.
در هفتمین و آخرین آیهمورد بحث، در مورد مساله زکات و آثار آن دستور میدهد «از مؤمنان زکات بگیر!» (خذ من اموالهم صدقة)
سپس در ادامه این بیان به آثار اخلاقی و معنوی زکات اشاره کرده میفرماید: «تو با این عمل، آنها را پاک میکنی، و نمو و رشد میدهی!» (تطهرهم و تزکیهم بها)
آری! پرداختن زکات آنها را از دنیا پرستی و بخل و امساک، پاک میکند و نهال نوعدوستی و سخاوت و توجه به حقوق دیگران را در نهاد آنان پرورش میدهد.
اضافه بر این، مفاسد و آلودگیهایی که در جامعه به خاطر فقر و محرومیتبه وجود میآید، با انجام این فریضه الهی بر چیده میشود و صحنه اجتماع از آن پاک میگردد; بنابراین زکات، هم رذائل اخلاقی را از میان میبرد و هم زکات دهنده را به فضائل اخلاقی آراسته میکند، و این همان چیزی است که ما در این بحثبه دنبال آن هستیم; یعنی، تاثیر عمل نیک و بد در پرورش فضائل و رذائل اخلاقی.
همین تعبیر به صورت دیگری در آیهحجاب به چشم میخورد; میفرماید: «و اذا سئلتموهن متاعا فاسئلوهن من وراء حجاب ذلکم اطهر لقلوبکم و قلوبهن; هنگامی که از آنها (همسران پیامبر صلی الله علیه و آله) چیزی از وسائل زندگی را (به عنوان عاریت) میخواهید، از پشت پرده بخواهید! این کار برای پاکی دلهای شما و آنها بهتر است!» (8)
این تعبیر نیز نشان میدهد که رعایت عفت در عمل، باعث پاکی قلب است و بعکس، ترک عفت، قلب و روح انسان را آلوده میکند و مایه پرورش رذائل اخلاقی است.
هدف از شرح آیات بالا این بود که تاثیر اعمال را در اخلاق، و شکل گیری روح و جان انسان را در پرتو آن روشن سازیم; و از مجموع آنها چنین میتوان نتیجه گرفت که برای خود سازی و تهذیب نفس باید مراقب اعمال خود بود; زیرا تکرار گناه و زشتیها از یک سو قبح اعمال را از بین میبرد و از سوی دیگر روح انسان به آن عادت میکند، و تدریجا به صورت ملکات رذیله رسوخ پیدا میکند به گونهای که انسان نه تنها از آن ناراحت نخواهد بود، بلکه گاه به آن افتخار میکند!
چگونگی تاثیر «عمل» در «اخلاق» در روایات اسلامی
1- در حدیثی از امام باقر علیه السلام میخوانیم که فرمود: «ما من عبد الا و فی قلبه نکتة بیضاء فاذا اذنب ذنبا خرج فی النکتة نکتة سوداء فان تاب ذهب ذلک السواد، و ان تمادی فیالذنوب زاد ذلک السواد حتی یغطی البیاض، فاذا غطی البیاض لم یرجع صاحبه الی خیر ابدا، و هو قول الله عزوجل: کلا بل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون; هیچ بندهای نیست مگر این که در قلب او نقطه روشنی است (که حقایق را با آن درک میکند و او را به سوی سعادت و فضیلت فرا میخواند) هنگامی که گناهی مرتکب میشود، در آن نقطه روشن، نقطه سیاهی پیدا میشود; اگر توبه کند، آن نقطه سیاه برطرف میگردد; و اگر به گناهان خویش ادامه دهد، پیوسته آن سیاهی رو به فزونی میرود تا تمام نقطه روشن را بپوشاند; هنگامی که نقطه روشن پوشیده شد، آن شخص هرگز به سوی خیر و نیکی بر نمیگردد; و این همان است که خداوند عزوجل فرموده: چنین نیست که آنها میپندارند، بلکه اعمالشان همچون زنگاری بر دلهایشان نشسته است!» (9)
این روایتبخوبی نشان میدهد که تراکم گناهان، سبب پیدایش رذائل و دور ماندن از فضائل است، تا آنجا که روح بکلی تاریک میشود و پلهای پشتسر ویران میگردد، و راه بازگشت وجود نخواهد داشت!
2- در وصیتنامه معروف امیرمؤمنان علی علیه السلام به فرزند رشیدش امامحسن علیه السلام میخوانیم: «ان الخیر عادة; نیکی عادت است!» (10)
همین مضمون در کنزالعمال از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده است که فرمود: «الخیر عادة و الشر لجاجة; نیکی عادت است و شر لجاجت است!» (11)
باز همین معنی به شکل دیگری در سخنان امام سجاد علیبنالحسین علیهما السلام دیده میشود، فرمود: «احب لمن عود منکم نفسه عادة من الخیر ان یدوم علیها ; دوست دارم کسی که از شما عادت نیکی را پذیرفته است آن را پیوسته ادامه دهد!» (12)
از این روایات میتوان استفاده کرد که تکرار عمل اعم از نیک و بد سبب میشود که حالتی در نفس به عنوان عادت به نیکی یا بدی پیدا شود; یا به تعبیر دیگر، خلق و خوی خاصی از آن شکل گیرد و همان خلق و خوی در آینده مبدا اعمال مشابه میشود; در نتیجه، هم اعمال نیک و بد، در ایجاد اخلاق نیک و بد اثر میگذارد و هم اخلاق نیک و بد در ایجاد اعمال نیک و بد مؤثر است (تاثیرمتقابل).
3- در حدیث دیگری از امیرمؤمنان علی علیه السلام در همان وصیتنامه معروف امامحسن علیه السلام میخوانیم: «و عود نفسک التصبر علی المکروه، و نعم الخلق التصبر فیالحق; خود را به شکیبایی در برابر ناملایمات عادت ده! و چه نیک استشکیبایی در طریق حق!» (13)
در اینجا نیز به روشنی رابطه «عادت» که زاییده تکرار عمل استبا خلق و خوی شکیبایی و صبر دیده میشود.
4- در بسیاری از روایات توبه آمده است که باید در توبه از گناه، تعجیل کرد و از «تسویف» یعنی به عقب انداختن آن پرهیز نمود (مبادا آثار گناه در دل بماند و با گذشت زمان تبدیل به یک خلق و خو شود; در حدیثی از امام جواد علیه السلام میخوانیم: «تاخیر التوبة اغترار، و طول التسویف حیرة ... و الاصرار علی الذنب امن لمکر الله; تاخیر توبه موجب غرور و غفلت، و امروز و فردا کردن سبب حیرت، و اصرار بر گناه موجب بیاعتنایی به مجازات الهی است.» (14)
تعبیر جالب دیگری در حدیث نبوی که در زمینه توبه وارد شده است، دیده میشود، میفرماید: « من تاب، تاب الله علیه و امرت جوارحه ان تستر علیه، و بقاع الارض ان تکتم علیه و انسیت الحفظة ما کانت تکتب علیه; کسی که توبه کند و به سوی خدا باز گردد، خداوند به سوی او باز میگردد; و به اعضاء و جوارح او دستور داده میشود که گناه را مکتوم دارند و به نقاط مختلف زمین (که بر آن گناه کرده) نیز همین دستور داده میشود، و فرشتگان نویسنده اعمال، آنچه را نوشته بودند به فراموشی میسپرند.» (15)
این تعبیر نشان میدهد که توبه، آثار گناه را میشوید و صفا و قداست اخلاقی نخستین را با میگرداند.
همین معنی بطور آشکارتر در حدیث علوی آمده است، میفرماید: «التوبة تطهر القلوب و تغسل الذنوب; توبه قلبها را پاک میکند و گناهان را میشوید!» (16)
این تعبیر نیز بخوبی نشان میدهد که گناه آثاری بر قلب میگذارد که تدریجا به صورت خلق و خوی باطنی در میآید و توبه این آثار را میشوید و اجازه نمیدهد تشکیل خلق و خوی دهد.
تعبیر به «طهور» بودن «توبه» در روایات متعدد دیگر نیز آمده است که همه حاکی از رابطه گناه و تشکیل حالات زشت درونی است. (17)
در مناجاتهای پانزدهگانه معروف و بسیار پرمعنای امام علیبنالحسین علیه السلام، در مناجات اول که مناجات توبه کنندگان است، چنین آمده است: «وامات قلبی عظیم جنایتی فاحیه بتوبة منک یا املی و بغیتی ; خداوندا! جنایتبزرگ من موجب مرگ قلبم شده و از تو میخواهم که با توبه آن را زنده کنی ای امید و آرزوی من!» (18)
آری! گناه روح و جان انسان را آلودهتر میکند و بر اثر تکرار چنان میشود که گویی مرده است; و توبه موجب حیات دل و نشاط جان میشود!
بنابراین، پویندگان راه فضیلت و سیر و سلوک الی الله، برای تحکیم پایههای فضائل اخلاقی باید دقیقا مراقب آثار مثبت و منفی اعمال نیک و بد در روح و جان خود باشند و بدانند هیچ عملی نیست مگر این که در دل و جان اثر میگذارد; اگر اعمال پاک و نیک است، روح را به رنگ خود در میآورد و اگر زشت و آلوده و ناپاک است، آلودگی را به درون روح و جان و اخلاق میکشاند.
7- رابطه «اخلاق» و «تغذیه»
بسیار میشود که یک حالتبحرانی روحی و غم و اندوه شدید جسم را در مدت کوتاهی، ضعیف و پژمرده و ناتوان میسازد، موهای انسان را سفید، چشم را کم نور، قوت و توان را از دست و پا میگیرد; عکس این مساله نیز صادق است که حالات خوب جسمانی در روح انسان اثر میگذارد، روح را شاداب و فکر را قوت میبخشد.
از قدیم الایام تاثیر غذاها بر روحیات اخلاق انسانی مورد توجه دانشمندان بوده است و حتی این مطلب جزء فرهنگ تودههای مردم شده است; مثلا، خونخواری را مایه قساوت و سنگدلی میشمردند، و معتقد بودند که عقل سالم در بدن سالم است.
در آیات قرآن مجید و روایات اسلامی نیز نشانههای روشنی برای این معنی دیده میشود.
از جمله در آیه41 سوره مائده درباره گروهی از یهود که مرتکب کارهای خلافی از قبیل جاسوسی بر ضد اسلام و تحریف حقایق کتب آسمانی شده بودند، میفرماید:
«آنها کسانی هستند که خدا نخواسته است دلهایشان را پاک کند (اولئک الذین لم یرد الله ان یطهر قلوبهم ...)!
و بلافاصله در آیهبعد میفرماید: «سماعون للکذب اکالون للسحت; آنها بسیار به سخنان تو گوش فرا میدهند تا آن را تکذیب کنند و بسیار مال حرام میخورند!»
این تعبیر نشان میدهد که آلودگی دلهای آنها بر اثر اعمالی همچون تکذیب آیات الهی، و خوردن مال حرام بطور مداوم بوده است; زیرا بسیار از فصاحت و بلاغت دور است که اوصافی را برای آنها بشمرد که هیچ ارتباطی با جمله «لم یرد الله ان یطهر قلوبهم» نداشته باشد.
و از این جا روشن میشود که خوردن مال حرام سبب تیرگی آیینه دل و نفوذ اخلاق رذیله و فاصله گرفتن با فضائل اخلاقی است.
در آیه91 سوره مائده درباره شراب و قمار میفرماید: «شیطان میخواهد در میان شما به وسیله شراب و قمار، عداوت ایجاد کنند; انما یرید الشیطان ان یوقع بینکمالعداوة و البغضاء فیالخمر و المیسر».
بی شک عداوت و بغضاء دو حالت درونی و اخلاقی است که در آیهبالا رابطه میان آن و نوشیدن شراب ذکر شده، و این نشان میدهد که غذا و نوشیدنی حرامی همچون شراب میتواند در شکل گیری رذائل اخلاقی همانند پرخاشگری و ستیزهجویی و عداوت و دشمنی اثر بگذارد.
در آیه51 سوره مؤمنون میخوانیم: «ای پیامبر! از غذاهای پاکیزه بخورید و عمل صالح انجام دهید; یا ایها الرسل کلوا من الطیبات و اعملوا صالحا».
بعضی از مفسران معتقدند ذکر این دو (خوردن غذاهای پاک و انجام عمل صالح) پشتسر یکدیگر دلیل بر وجود یک نوع ارتباطی بین این دو است، و اشاره به این است غذاهای مختلف آثار اخلاقی متفاوتی دارد، غذای حلال و پاک، روح را پاک میکند و سرچشمه عمل صالح میشود، و غذاهای حرام و ناپاک روح و جان را تیره و سبب اعمال ناصالح میگردد. (19)
در تفسیر «روحالبیان» بعد از اشاره به ارتباط عمل صالح با بهرهگیری از غذای حلال به اشعار زیر استناد شده:
علم و حکمت زاید از لقمه حلال عشق و رقت آید از لقمه حلال! لقمه تخم است و برش اندیشهها لقمه بحر و گوهرش اندیشهها
و در شعر دیگری نقل میکند:
قطره باران تو چون صاف نیست گوهر دریای تو شفاف نیست! (20)
در تفسیر اثنی عشری، در ذیل همین آیه نیز اشاره به رابطه صفا و نورانیت قلب و اعمال صالح با تغذیه حلال شده است. (21)
رابطه تغذیه و اخلاق در روایات اسلامی
در یک سلسله از روایات، به رابطه تغذیه با سوء اخلاق اشاره شده است از جمله:
1- در روایات متعددی میخوانیم: یکی از شرایط استجابت دعا پرهیز از غذای حرام; از جمله، در حدیثی آمده است که شخصی نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و عرض کرد: «احب ان یستجاب دعائی; دوست دارم دعای من مستجاب شود!» پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «طهر ماکلک ولاتدخل بطنک الحرام; غذای خود را پاک کن از غذای حرام پرهیز نما!» (22)
همین معنی از همان بزرگوار با تعبیر دیگری آمده است، میفرماید: «من احب ان یستجاب دعائه فلیطیب مطعمه و مکسبه; کسی که دوست دارد دعایش مستجاب شود، طعام و کسب خود را از حرام پاک کند!» (23)
با توجه به این که در حدیثی از امام صادق علیه السلام میخوانیم: «ان الله لایستجیب دعاء بظهر قلب قاس; خداوند دعایی را که از قلب قساوتمند برخیزد مستجاب نمیکند!» (24) میتوان نتیجه گرفت که غذای ناپاک و حرام، قلب را تاریک و قساوتمند میکند; و به همین دلیل، دعای حرامخواران مستجاب نمیشود. و از اینجا به رابطه نزدیکی که در میان ناپاکی درون و تغذیه حرام وجود دارد، میتوان پیبرد.
در حدیث معروف امام حسین علیه السلام در روز عاشورا آمده است که بعد از ایراد آن سخنان داغ و پر محتوا و گیرا در برابر لشکر لجوج و قساوتمند کوفه، هنگامی که ملاحظه کرد آنها حاضر به سکوت و گوش دادن به سخنانش نیستند، فرمود: (آری! شما حاضر به شنیدن سخن حق نیستید زیرا) ملئتبطونکم من الحرام فطبع الله علی قلوبکم; شکمهای شما از غذاهای حرام پر شده است، در نتیجه خداوند بر دلهای شما مهر زده است (و هرگز حقایق را درک نمیکنید!)» (25)
2- در روایات دیگری آمده است; که رابطهای در میان خوردن غذای حرام و عدم قبول نماز و روزه و عبادات، وجود دارد; از جمله، در حدیثی از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله میخوانیم:«من اکل لقمة حرام لن تقبل له صلوة اربعین لیلة، و لم تستجب له دعوة اربعین صباحا و کل لحم ینبته الحرام فالنار اولی به و ان اللقمة الواحدة تنبت اللحم; هرکسی لقمهای از غذای حرام بخورد تا چهل شب نماز او قبول نمیشود،و تا چهل روز دعای او مستجاب نمیگردد; و هر گوشتی که از حرام بروید، آتش دوزخ برای آن سزاوارتر است; و حتی یک لقمه نیز باعث روییدن گوشت میشود!» (26)
بدیهی استبرای قبولی نماز، شرایط زیادی لازم است، از جمله حضور قلب و پاکی دل، اما غذای حرام پاکی قلب و صفای دل را از انسان میگیرد.
3- در روایات متعدد دیگری از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام آمده است که: «من ترک اللحم اربعین صباحا ساء خلقه; کسی که چهل روز گوشت را ترک کند، اخلاق او بد میشود!» (27)
از این احادیثبخوبی استفاده میشود که در گوشت مادهای است که اگر برای مدت طولانی از بدن انسان قطع شود،در روحیات و اخلاق او اثر میگذارد،و کجخلقی و بد اخلاقی به بار میآورد.
البته استفاده زیاد از گوشتحیوانات نیز در بعضی از روایات مزموم شمرده شده، ولی از ترک آن برای مدت طولانی نیز در بسیاری از روایات نهی شده است.
4- در روایات زیادی که در کتاب «اطعمه و اشربه» آمده است، رابطهای میان بسیاری از غذاها و اخلاق خوب و بد، بیان گردیده به عنوان نمونه:
در حدیثی از رسولخدا صلی الله علیه و آله میخوانیم: «علیکم بالزیت فانه یکشف المرة .... و یحسن الخلق; بر شما لازم است که از زیت (زیتبه معنی روغن زیتون یا هرگونه روغن مایع است) استفاده کنید، زیرا صفرا را از بین میبرد... و اخلاق انسان را نیکو میکند!» (28) 5- در حدیثی از امام صادق علیه السلام میخوانیم: که از کلام پیامبر صلی الله علیه و آله چنین نقل میکند «من سره ان یقل غیظه فلیاکل لحم الدراج; کسی که دوست دارد خشم او کم شود گوشت دراج را بخورد!» (29)
از این تعبیر بخوبی استفاده میشود که رابطهای میان تغذیه و خشم و بردباری وجوددارد.
6- در روایت مشروحی از تفسیر عیاشی از امام صادق علیه السلام نقل شده درباره این که چرا خداوند خون را حرام کرده میفرماید: «و اما الدم فانه یورث الکلب و قسوة القلب و قلة الرافة و الرحمة لا یؤمن ان یقتل ولده و والدیه ....; این که خداوند خوردن خون را حرام کرده به خاطر آن است که سبب جنون و سنگدلی و کمبود رافت و مهربانی میشود ... تا آنجا که ممکن است فرزند و یا پدر و مادرش را به قتل برساند!»
در بخش دیگری از این روایت میفرماید: «و اما الخمر فانه حرمها لفعلها و فسادها وقال ان مدمن الخمر کعابد الوثن و یورث ارتعاشا و یذهب بنوره و یهدم مروته; و اما شراب، خداوند آن را به خاطر تاثیر و فسادش حرام کرده است و فرمود شخص دائمالخمر مانند بت پرست استبدنش لرزان میشود، و نور (معنویت) او را از بین میبرد، و شخصیت او را ویران میسازد!» (30)
7- در روایات متعددی که در کافی درباره انگور آمده است رابطه میان خوردن انگور و برطرف شدن غم و اندوه دیده میشود; از جمله، در حدیثی از امام صادق علیه السلام میخوانیم: «شکی نبی من الانبیاء الی الله عزوجل الغم فامره الله عزوجل باکل العنب; یکی از پیامبران الهی از غم و اندوه (و افسردگی) به پیشگاه خداوند متعال شکایت کرد; خداوند متعال به او دستور داد که انگور بخورد!» (31)
این حدیث تاکید بیشتری استبر مساله ارتباط تغذیه با مسائل اخلاقی.
8- در احادیث متعددی نیز رابطه خوردن انار و از میان رفتن وسوسههای شیطانی و به وجود آمدن نورانیت قلب دیده میشود; از جمله، در حدیث معتبری از امام صادق علیه السلام آمده است که میفرمود: «من اکل رمانة علی الریق انارت قلبه اربعین یوما; کسی که یک انار را ناشتا بخورد، چهل روز قلبش را نورانی میکند.» (32)
9- در روایت متعددی در باب «خوردن» تعبیراتی دیده میشود که همه نشانه ارتباط تغذیه با روحیات و مسائل اخلاقی است; از جمله، در حدیثی از رسولخدا صلی الله علیه و آله میخوانیم که به جعفر (ابنابیطالب)علیهماالسلام فرمود: «یا جعفر کل السفرجل فانه یقوی القلب و یشجع الجبان; ای جعفر! «به» بخور قلب را تقویت میکند و ترسو را شجاع میسازد! » (33)
10- در بعضی از احادیث رابطه میان غذای اضافی و سنگدلی و قساوت و عدم پذیرش موعظه دیده میشود; از جمله، در کتاب «اعلام الدین» از پیغمبر اکرم نقل شده که فرمود: «ایاکم و فضول المطعم فانه یسم القلب بالقسوة و یبطیء بالجوارح عنالطاعة و یصم الهمم عن سماع الموعظة; از غذای اضافی بپرهیزید که قلب را پر قساوت میکند و از اطاعتحق تنبل میسازد و گوش را از شنیدن موعظه کر مینماید!»
فضول الطعام (غذای اضافی) ممکن است اشاره به پرخوری باشد یا غذاهای باقی مانده و فاسد شده، و در هر حال از رابطه تغذیه و مسائل اخلاقی خبر میدهد.
همین معنی در بحارالانوار از بعضی از روات اهل سنت از پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله نقل شدهاست. (34)
از این حدیثبخوبی استفاده میشود که غذای اضافی سه پیامد سوء دارد: قساوت میآورد; انسان را در انجام عبادات و طاعات تنبل میکند; و گوش شنوا را در برابر مواعظ از انسان میگیرد!
این مطلب کاملا محسوس است که وقتی انسان غذای زیاد و سنگین میخورد عبادات را به زحمتبهجا میآورد و نشاطی برای عبادت ندارد بعکس هنگامی که غذای ساده و کم میخورد قبل از اذان صبح بیدار است نشاط دارد و حالت مطالعه و عبادت دارد.
همچنین به تجربه رسیده است هنگامی که انسان روزه میگیرد رقت قلب پیدا میکند و آمادگی بیشتر برای شنیدن مواعظ در او حاصل میشود; بعکس هنگامی که شکم پر است فکر انسان درست کار نمیکند و خودش را از خدا دور میبیند.
11- در احادیث اسلامی در ارتباط نوشیدن عسل با صفای قلب، از امیرمؤمنانعلی علیه السلام میخوانیم: «العسل شفاء من کل داء و لا داء فیه یقل البلغم و یجلی القلب; عسل شفای تمام بیماریها است و در آن بیماری نیتبلغم را کم میکند و قلب را صفا میبخشد.» (35)
از مجموع آنچه در بالا آوردیم و روایات فراوان دیگر که ذکر آنها به طول میانجامد بخوبی استفاده میشود که رابطه نزدیکی میان تغذیه و روحیات و اخلاقیات وجود دارد، هرگز نمیگوئیم غذاها علت تامه برای اخلاق خوب یا بد است، بلکه همین اندازه میدانیم که طبق روایات بالا یکی از عوامل زمینهساز پاکی و اخلاق، تغذیه است هم از نظر نوع غذاها و هم از نظر حلال و حرام بودن آنها.
دانشمندان امروز نیز معتقدند بسیاری از پدیدههای اخلاقی به خاطر هورمونهائی است که غدههای بدن تراوش میکند و تراوش غدهها رابطه نزدیکی با تغذیه انسان دارد; بر همین اساس، بعضی معتقدند که گوشت هر حیوانی حاوی صفات آن حیوان است، واز طریق غدهها و تراوش آنها در اخلاق کسانی که از آن تغذیه میکنند اثر میگذارد. گوشت درندگان انسان را درندهخو میکند، و گشتخوک صفتبیبندوباری جنسی را که از ویژگیهای این حیوان استبه خورنده آن منتقل میسازد.
این از نظر رابطه طبیعی و مادی، از نظر رابطه معنوی نیز آثار خوردن غذای حرام غیر قابل انکار است، غذای حرام قلب را تاریک و روح را ظلمانی میکند و فضائل اخلاقی را ضعیف میسازد.
این سخن با ذکر یک داستان تاریخی که مورخ معروف مسعودی در «مروجالذهب» آورده پایان میدهیم:
او از «فضل بن ربیع» نقل میکند که «شریک ابن عبدالله» روزی وارد بر «مهدی» خلیفه عباسی شد، مهدی به او گفتباید حتما یکی از سه کار را انجام دهی، شریک سؤال کرد کدام سه کار؟ گفتیا قضاوت را از سوی من بپذیری و یا تعلیم فرزندم را برعهده بگیری، و یا غذائی (با ما) بخوری! شریک فکری کرد و گفتسومی از همه آسانتر است، مهدی او را نگهداشت و به آشپز گفت انواعی از خوراک مغز آمیخته با شکر و عسل برای او فراهم ساز.
هنگامی که «شریک» از آن غذای بسیار لذیذ و (طبعا حرام) فارغ شد، آشپز رو به خلیفه کرد و گفت این پیرمرد بعد از خوردن این غذا هرگز بوی رستگاری را نخواهد دید! فضل ابن ربیع میگوید مطلب همین گونه شد، و شریک ابن عبدالله بعد از این ماجرا هم به تعلیم فرزندان آنها پرداخت و هم منصب قضاوت را از سوی آنها پذیرفت. (36)
صفات اخلاقی و اعمال اخلاقی
به همین دلیل، اعمال اخلاقی از صفات اخلاقی جدا نیست; مثلا، نفاق که از صفات رذیله است، ریشهای در عمق جان انسان دارد و از شخصیت دو گانه و ضد توحیدی او، حکایت میکند. همین صفت درونی سبب انجام اعمال منافقانه یا ریاکارانه میشود.
حسد نیز حالتی در درون جان است که نسبتبه نعمتهای خداوند که به دیگران داده شده است رشک میبرد، همین صفتخود را در لابهلای اعمال خرابکارانه، در برابر شخص محسود و سنگ انداختن در مسیر سعادت او نشان میدهد.
«کبر» و «غرور» خود برتر بینی، همگی از صفات درون است که ناشی از جهل انسان به قدر و مقام خویش میباشد، و یا کمی ظرفیت در برابر مواهب الهی، اما همین صفت درونی در لابهلای اعمال بخوبی خود را آشکار میسازد، و از طریق بیاعتنایی، پرخاشگری، هتاکی و تحقیر دیگران، ظاهر میشود.
و شاید به همین دلیل، علمای اخلاق در کتب اخلاقی، معمولا این دو را از هم جدا نکردهاند، گاه به سراغ ریشه و صفات درون میروند، و گاه به سراغ شاخ و برگ و اعمال برون، از اولی به «صفات اخلاقی» میشود و از دومی به «اعمالاخلاقی».
البته اعمال اخلاقی، موضوع مباحث فقهی است، و فقهاء پیرامون آن از دیدگاه خود بحث میکنند، ولی با این حال علمای اخلاق نیز از آن سخن میگویند، البته دیدگاه عالم اخلاق با فقیه متفاوت است، فقیه از نظر احکام پنجگانه (وجوب و حرمت و استحباب و کراهت و اباحه) و احیانا ثواب و عقاب، به این افعال مینگرد، ولی عالم اخلاق، از این نظر که نشانه کمال روح یا انحطاط و نقص آن استبه آن نگاه میکند.
و با این بیان فرق صفات اخلاقی و اعمال اخلاقی و همچنین دیدگاه فقیه و عالم اخلاق روشن میگردد.
پي نوشت :
1- بحار الانوار، جلد73، صفحه66.
2- کنز العمال، حدیث43079، جلد 15، صفحه 780.
3- نهج البلاغه، نامه53 .
4- سوره نمل، آیه4 .
5- سوره انعام، آیه137 .
6- تفسیر «فی ظلال»، جلد6، صفحه 675.
7- «نورالثقلین»، جلد4، صفحه 351، حدیث 30.
8- سوره احزاب، آیه53 .
9- اصول کافی، جلد 2، صفحه273، حدیث 20 .
10- بحار الانوار، جلد 74، صفحه 232.
11- کنز العمال، حدیث 28722.
12- بحارالانوار، جلد46، صفحه99.
13- نهج البلاغه، نامه 31.
14- بحار، جلد6، صفحه 30.
15- کنزالعمال، حدیث 10، صفحه79.
16- غرر الحکم، شماره3837.
17- بحار، جلد69،صفحه 121 و جلد 91، صفحه133.
18- بحار، جلد 91، صفحه 142.
19- به تفسیر نمونه، جلد 14، ذیل آیه51 مؤمنون مراجعه شود.
20- «روح البیان» ، جلد6، صفحه 88.
21- تفسیر «اثنی عشری»، جلد9، صفحه 145.
22- بحار، جلد 90، صفحه373.
23- همان مدرک، صفحه 372.
24- بحارالانوار، جلد 90، صفحه 305.
25- نقل از کتاب «سخنان علی(ع) از مدینه تا کربلا، صفحه 232.»
26- سفینة البحار، جلد1، ماده اکل.
27- وسائل الشیعه، جلد17، صفحه 25، باب 12.
28- همان مدرک، صفحه 12.
29- فروغ کافی، جلد6، صفحه 312. (دراج پرندهای استشبیه به کبک که گوشت لذیدی دارد)
30- تفسیر برهان، جلد1، ذیل آیه3، سوره مائده، ص 434. و مستدرک، جلد16، صفحه163.
31- کافی، جلد6، صفحه 351، حدیث 4.
32- همان مدرک، صفحه 354، حدیث 11.
33- همان مدرک، صفحه357، حدیث 4.
34- بحار، جلد 74،صفحه 182.
35- بحار الانوار، جلد63، صفحه 294.
36- سفینة البحار، ماده «شرک»، و مروج الذهب، جلد3، صفحه 310.
/س
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}