سفرنامه سلوکی(قسمت هفتم)


دهم: رجاء

در مقابل خوف، «رجاء» یکی از مراحل سیر و سلوک است. سالک باید به رحمت خدا امیدوار باشد. امام سجاد (صلوات الله و سلامه علیه) به خدای سبحان عرض می کند: خدایا! من سه چیز را حجاب و مانع می بینم و از این سه راه ممکن نیست به تو برسم؛ ولی از یک طرف، راه باز است: راه اول این است که تو دستورهای فراوانی داری ولی چون من به آنها عمل نکرده ام، از این جهت راه وصول یا صعود به سمت تو بسته است. از گناهان نهی کرده ای ولی من مرتکب آنها شده ام؛ پس از این طرف نیز راه بسته است و اگر همه ی واجبها را انجام داده و از همه معاصی نیز پرهیز کرده باشم و بخواهم از راه سوم بیایم باز هم می بینم راه بسته است و آن این است که من قادر به شکر نعمت تو نیستم.
پس تنها یک راه باز است و آن این که شما افراد نالایق را هم می پذیری و تنها بر اساس استحقاق، رفتار نمی کنی. چنانکه در آغاز که نعمت هستی را به ما دادی براساس لیاقت ما نبود و جان الهی را که در کالبد بدن ما دمیدی و چشم و گوش و دل که به ما دادی براساس استحقاق ما نبود چون ما کاری نکردیم تا شایسته ی دریافت این همه نعمت باشیم. پس نعمتهای تو ابتدایی و تفضل است: «اللهم إنه یحجبنی عن مسألتک خلال ثلاث و تحدونی علیها خلة واحدة: یحجبنی أمر أمرت به فأبطأت عنه و نهی نهیتنی عنه فأسرعت إلیه و نعمة أنعمت بها علی فقصرت فی شکرها و یحدونی علی مسألتک تفضلک علی من أقبل بوجهه إلیک ووفد بحسن ظنه إلیک إذ جمیع إحسانک تفضل و إذ کل نعمتک ابتداء» (صحیفه ی سجادیه، دعای 12). پس برای ما فقط راه چهارم باز است و با این که ما لایق نیستیم، کرم و لطف تو شامل همگان (انبیا، اولیا، فرشتگان و بندگان دیگر) است و ما به امید راه جهان شمول چهارم، به سوی تو حرکت می کنیم.
با این بیان، سالک قهرا با خوف و رجاء و حزن حرکت می کندو و از راه رجاء که بر روی انسانها گشوده است این سیر را ادامه می دهد و در هر حالتی و با هر وضعی که دارد خود را کشان کشان به در خانه ی حق می رساند. چون هیچ کس در این درگاه براساس استحقاق، راه نیافته است، بلکه اساس کار بر تفضل بود. بنابراین، انسان باید امیدوار باشد که شاید در مسیر لطف خدا، قرار گیرد و نسیمی بوزد و بوی بد گناه را از او بزداید و او را تطهیر کند، چون: «لطف خدا بیشتر از جرم ماست».

رجای سالک

رجای سالک در آغاز، وضعیت و در اواسط، متوسط است ولی در پایان قوی می شود تا جایی که از رجاء می گذرد و به طمأنینه ومی رسد. اگر سالک، مقدمات رسیدن به رحمت خاص را فراهم نکرده باشد، در حقیقت سالک نیست و فقط «تمنی» دارد؛ یعنی آرزوی رحمت را در دل می پروراند، نه امید رحمت را در سر؛ زیرا مقدمات کار را فراهم نکرده است و در این صورت او مانند کشاورزی است که بدون شیار کردن زمین و بذر افشانی در آن منتظر محصول تازه است. بنابراین، چنین کسی اهل طریق نیست و سیر و سلوکی ندارد، ولی اگر مقدمات کار را فراهم کرده باشد، مانند کشاورزی است که زمین را شیار و در آن بذر افشانی کرده و به انتظار محصول، نشسته است که به این حالت، «رجاء» می گویند.
کسی که اهل سیر و سلوک است با تمنی و آرزو به سر نمی برد. از این رو در قرآن کریم، تمنی محکوم شده است: (لیس بأمانیکم ولا أمانی أهل الکتاب) (سوره ی نساء، آیه ی 123)؛ کار نه با آرزو و تمنیات شما حاصل می شود و نه با تمنیات یهودیان و مسیحیان برآورده می شود. کار با ایمان و با عمل صالح است.

ناامیدی، زمینه ی کفر

در مقابل رجاء «یأس» قرار دارد. نا امیدی بسیار بد است، بلکه یأس از رحمت خدا کفرآور است. کافر به قیامت و بهشت و جهنم معتقد نیست تا از جهنم هراسناک و به بهشت امیدوار باشد، ولی مؤمنی که از رحمت خدا نا امید شود، به این معناست که یا در قدرت خدا و یا در بیکران بودن رحمت او تردید دارد و می پندارد رحمت یا قدرت او محدود است و این خیال و باور، زمینه ی کفر را فراهم می کند. از این رو یأس از رحمت خدا در قرآن به عنوان کفر مطرح شده است: (إنه لا یایئس من روح الله إلا القوا الکافرون) (سوره ی یوسف، آیه ی 87). بنابراین، نمی شود کسی به خداوند ایمان داشته باشد و به حضیض یأس سقوط کند؛ یعنی بگوید: دیگر خدا نمی تواند بیامرزد یا دیگر رحمت خدا تمام شده است.
در قرآن کریم هم به مؤمنان دستور رجاء داده و هم از یأس، نهی شده است. درباره ی رجاء و امید می فرماید: (یدعون ربهم خوفا و مطمعا) (سوره ی سجده، آیه ی 16). این گونه تعبیرات گرچه «جمله ی خبریه» و معنای وصفی را به همراه دارد، ولی ضمنا دستور است؛ یعنی مؤمن کسی است که هم از آینده ترس دارد و هم به آن امیدوار است. زیرا وی از آن جا که ممکن است اعمال او مقبول نباشد هراسناک، و از آن جا که رحمت خدا بیکران ایت امیدوار است؛ از سوی دیگر، قرآن یأس از رحمت را نهی کرده، می فرماید: (یا عبادی الذین أسرفوا علی أنفسهم لا تقنطوا من رحمة الله إن الله یغفر الذنوب جمیعا) (سوره ی زمر، آیه ی 53)؛ شما که بر جان خود ستم و اسراف کرده اید از رحمت خدا ناامید نباشید. هر گناه و ستمی که انسان می کند در حقیقت به خود ستم می کند. از این رو تعبیر قرآن این است که می فرماید: (أسرفوا علی أنفسهم)؛ زیرا نعمت جان، هوش، اعضا و جوارح را بیجا مصرف کردن «اسراف» است.
به هر تقدیر، قرآن به کسانی که اسراف کرده اند دستور می دهد که ناامید نباشند؛ چون راه برای برگشت باز است. آنگاه می فرماید: (وأنبیوا إلی ربکم و أسملوا اله) (سوره ی زمر، آیه ی 54) توبه کنید و برگردید و منقاد باشید و در بقیه ی عمر گذشته را جبران کنید. اگر بتوانید شب هنگام، زودتر بخوابید تا بهانه خستگی و کم خوابی در بین نباشد و سحرگاه برخیزید، از عمر، استفاده ی صحیح کرده اید و اگر آن را به خوش گذرانی و هوس مداری سپری کنید، در آن اسراف کرده اید.
تعبیر قرآن کریم درباره ی مردان با ایمان این است: (یرجون تجارة لم تبور) (سوره ی فاطر، آیه ی 29)؛ اینها به تجارتی بی زیان و غیر بائر امیدوارند. تجارت عده ای، سودآور نیست: (فما ربحت تجارتهم) (سوره ی بقره، آیه ی 16)، اما تجارت گروهی دیگر سودآور است و آنها کسانی هستند که برای تقرب به خدا تلاش می کنند و خداوند هم به انان ده برابر یا بیش از آن پاداش می دهد. پی رجاء در مقابل یأس است و مراحلی هم دارد. البته قدر مشترک حالت یقین و رجاء و آرزو «انتظار» است؛ یعنی، هر سه گروه منتظرند؛ اما انتظار آرزومندانه خام، انتظار امیدوارانه پخته و انتظار مطمئنانه، عصاره ی پخته هاست.

یازدهم: صبر

بعد از مرحله ی رجاء مرحله ی «صبر» قرار دارد. کسی که اهل سیر و سلوک است و در تهذیب روح قدم بر می دارد باید صبر کند و چون در مقابل صبر، «جزع» قرار دارد، سالک باید از جزع، راه امحرافی و صبر، راه مستقیم است. اکنون باید معناف موارد و مراتب صبر تبیین شود. گفته اند صبر «حبس نفس» و خویشتن داری در برابر رخدادهاست. صبر مضطرب نبودن، اعتراض و شکایت نکردن و اعضا و جوارح را در جهت غیر صحیح حرکت ندادن است و صبر فرق دقیقی با حلم دارد.

موارد و مراتب صبر

صبر بر سه قسم است: صبر هنگام «طاعت»، صبر از «معصیت» و صبر بر «مصیبت».
صبر هنگام طاعت این است که چون انجام کارهای واجب و مستحب دشوار است و انسان ممکن است در برابر آن مقاومت نکند، از این رو توصیه به مقاومت شده است. سیر و سلوک مستلزم مقاومت است؛ مانند این که، برخاستن از خواب و خواندن نماز صبح برای جوانان دشوار است، ولی باید صبر کنند و این صبر بر طاعت است.
صبر از معصیت آن است که چون معصیتها با «شهوت» همراه و از این رو گواراست و پرهیز از این امر گوارا برای انسان مخصوصا جوان دشوار است، او باید صبر کند و خود را از آن باز دارد و تن به تباهی گناه ندهد.
صبر در مصیبت نیز این است که چون رویدادهای ناگوار و رخدادهای ناملایم، زمینه ی جزع را فراهم می کند کسی که اهل سیر سلوک است باید در برابر آنها صابر باشد.
صبر از نظر درجات و مراتب نیز بر سه گونه است: «صبر توده ی مردم» که در اوایل سیر و سلوکند، «صبر سالکان» که در نیمه راهند و «صبر واصلان» که به مقصد رسیده اند.
مرتبه ی ضعیف صبر این است که انسان، چه در مورد طاعت و چه مورد معصیت و مصیبت، زبان به شکایت نمی گشاید و اعضا و جوارحش را از کارهای نامشروع باز می دارد، اما قلبش مضطرب است و می تپد.
از این مرتبه ی بالاتر صبرکسی است که چه در طاعت، چه در مصیبت و چه از معصیت، زاهدانه و عابدانه صبر می کند؛ یعنی صبر می کند تا اجر خود را در قیامت دریافت کند و از دوزخ برهد و یا به بهشت بار یابد. این صبر، صبر بردگانه یا سوداگرانه ای است که زاهدان و عابدان دارند. در این صورت، بر عکس صورت پیشین، قلبش هم مضطرب نیست؛ چنانکه زبانش هم شکایت نمی کند و اعضا و جوارحش نیز کارهای غیر عادی ندارد؛ اما هدف او از این خویشتن داری رهایی از جهنم یا رسیدن به بهشت است.
مرتبه ی سوم، صب ر عارفانه است. عارفان صابرند، اما نه برای این که از جهنم برهند و یا به بهشت برسند. گرچه آنان از جهنم می رهند و به بهشت می رسند، ولی هدف آنان صرف پرهیز از جهنم یا وصول به بهشت نیست؛ بلکه تأمین رضای الهی است. خدای سبحان درباره ی کسانی که صبرشان زاهدانه و عابدانه است می فرماید: (إنما الصابرون أجرهم بغیر حساب) (سوره ی زمر، آیه ی 10)؛ خدا براس صابران، اجر و مزدی فراهم کرده است که به حساب متعارف در نمی آید؛ بنابراین، از این آیه استفاده می شود که آنان اجیرانه صبر می کنند؛ اما برای عارفان، صبری هست که قرآن با بشارت از آن یاد کرده، می فرماید: (ویشر الصارین* الذین إذا أصابتهم مصیبة قالوا إنا لله و إنا إلیه راجعون* أولئک علیهم صلوات من ربهم و رحمة و أولدک هم المهتدون) (سوره ی بقره، آیات 155-157)؛ صابران عارف را بشارت دهید؛ اینان کسانی هستند که اگر رخداد ناگواری برایشان پیش آید، می گویند: همه ی هستی و کمالات ما از خداست و همه نیز به سوی او بر می گردیم.
عارف صبر می کند؛ زیرا خود را مالک چیزی نمی داند؛ بلکه می گوید آنچه نزد ماست امانت دوست است و آن را از ما می ستاند. بنابراین، روزی که آن امانت در دست ما بود ما به آن دل بسته بودیم و امروز که آن را از دست داده اسم نیز، در فراقش نمی نالیم و به همین جهت خدا به این گروه بشارت می دهد و «صلوات» می فرستد؛ گرچه طبق آیه ی سسوره ی احزاب خداوند بر همه ی مؤمنان صلوات می فرستد: (هو الذی یصلی علیکم و ملئکته لیخرجکم من الظلمات إلی النور) (سوره ی احزاب، آیه ی 43)، ولی برای صابران صلوات مخصوص می فرستد: (أولئک علیهم صلوات من ربهم) و گرچه این آیه درباره ی، صبر بر مصیبت است ولی این «تمثیل» است نه «تعیین»؛ یعنی، صبر عارفان اختصاصی به حال مصیبت ندارد، بلکه صبر در موقع اطاعت و معصیت نیز چنین است.
پس اگر کسی دشواری جهاد، روزه داری، شب زنده داری و نماز شب یا نماز صبح را از باب (إنا لله و إنا إلیه راجعون) تحمل کند، قرآن او را بشارت می دهد و آنگاه خداوند صلوات مخصوصش را بر او نازل می کند و این رحمت، «رحمت خاص» است. سپس می فرماید: (وأولئک هم المهتدون)؛ اینها نه تنها مهدیند بلکه متهدیند و «متهدی» برتر از «مهدی» است. در نتیجه کسانی که صبر عارفانه دارند مهتدی و آنان که صبر زاهدانه و عابدانه دارند مهدی هستند.

جزع

در مقابل صبر «جزع» قرار دارد. ممکن است کسی جزع تام یا متوسط داشته باشد؛ ولی اگر کسی به مقام صبر شاکرانه و عارفانه برسد، از هر گون جزعی منزه است. چنانکه امامان معصوم (علیهم السلام) می فرمودند: ما راضی به قضای الهی و تسلیم امر او هستیم و هرگز آنچه را خدا برایمان بپسندد مکروه نمی داریم: «فإذا نزل أمر الله عزوجل رضینا بقضائه و سلمنا و لأمره ولیس لنا أن نکره ما أحب الله لنا» (من لا یحضر، ج1، ص190). این مقام «رضا» است که فوق مقام صبر است؛ یعنی، مقام صبر در سقف نهایی خود به مقام رضا می رسد و صابر به مقام راضی بار می یابد.

دوازدهم: شکر

«شکر نعمت» در مقابل «کفران نعمت» است. شکر نعمت این است که انسان، سراسر جهان، اعم از آفاق و انفس و عالم و آدم، را نعمت خداوند بداند و آگاه باشد کسی که اهل سیر و سلوک و تهذیب روح است باید شاکر باشد.

درجات و مراتب شکر

شکر درجاتی دارد: گاهی انسان نعمتهای خدا را زاهدانه به رسمیت می شناسد و آنها را بجا مصرف می کند تا در قیامت نسوزد و یا به بهشت باریابد. خدای سبحان می فرماید: (اذکروا نعمتی التی أنعمت علیکم) (سوره ی بقره، آیه ی 40)؛ به یاد نعمت من باشید؛ وقتی به یاد نعمت من بودید شاکر نعمتید و «شکر نعمت، نعمتت افزون کند» : (لئن شکرتم لأزیدنکم) (سوره ی ابراهیم، آیه ی 7). ولی گاهی انسان خدا را عارفانه شکر می کند؛ یعنی می گوید: خدایا! هستی و کمالات من و جهان، نعمت توست و تنها ولی نعمت تویی؛ «بر سر هر سفره بنشستم خدا رزاق بود» در کنار سفره ی هر مدرس، گوینده و اندرز دهنده ای که بنشینم در حقیقت، خدا گوینده، اندرز دهنده و مدرس است و به طور کلی انسان بر سر هر سفره ی غذای ظاهر و باطنی بنشیند خدا رزاق است؛ در این صورت چنین شکری عارفانه می شود و در این گونه موارد، شاکر عارف از توجه به نعمت به توجه به ولی نعمت می رسد.
گاهی به کسی میوه ای می رسد و او براثر آن خوشحال می شود ولی گاهی از این مرز بالاتر می رود و می گوید بسیاری از این میوه ها را حیوانات و حشرات نیز می خورند و همچنین از گوشت حیوانات، مقدار کمی نصیب ما می شود. او گرچه اینها را نعمت حق می داند و شاکر است، لیکن نعمت باطنی را برتر از نعمت ظاهری می داند. در زمینه ی علم و معرفت و اخلاق نیز اگر نعمتی نصیب کسی شود، خدا را شاکر است که به او علم، معرفت، اخلاق، قسط و عدل، نوع دئستی و نوع پروری داده است و البته اینها نعمتهای برتر است؛ اما گاهی از این حد نیز بالاتر می رود و می گوید خدایا! اینها نعمت است، ولی بهترین نعمت، خود ولی نعمت است؛ چنانکه خدای سبحان بهترین معروف و برترین معبود و مشکور و مذکور است: «یا خیر معروف عرف، یا أفضل معبود عبد، یا أجل مشکور شکر، یا أعز مذکور ذکر» (مفاتیح الجنان، جوشن کبیر، بند86). در این صورت، چیزی آنها را جز علاقه ی به حق و لقای او راضی نمی کند.
گاهی علاقه های مجازی در کسی پیدا می شود و او بی تاب و مضطرب است و قدرت تحمل آنها را ندارد. گاهی انسان در بعضی از مراسم، حتی مراسم نشاط آور، مانند جشنها با آن که زودگذر است مشتاقانه مضطرب است. حال اگر به جمال خدا دل ببندد باید خیلی بی تاب باشد؛ چنان که گفته شد: «عجبا للمحب کیف ینام» (بحار، ج67، ص160) دوست حق به خواب نمی رود. در نتیجه چنین کسی نعمت الهی رادر خود حق، خلاصه می بیند و آنگاه او را شکر می کند؛ یعنی، محبت، معرفت و عطش لقای او را در دل می پروراند.
در این حالت است که (لئن شکرتم لأزیدنکم) (سوره ی ابراهیم، آیه ی 7) به بهترین وضع شامل او می شود؛ یعنی چون شما شکر نعمت را در حد معرفت حق می دانید، خدا هم هستیتان را اضافه می کند، نه ایم که فقط نعمتتان را اضافه کند. اگر کسی شکر گزار نعمت حق باشد، خدا «نعمت» او را اضافه می کند؛ ولی اگر کسی شکرگزار خود حق باشد، خدا «خود» او را افزون می کند، یعنی درجات هستی او را برتر و ذات او را کاملتر می کند؛ به این معنا که، اگر قبلا جزو «عملوا الصالحات» بود، اکنون جزو «صالحین» و اگر جزو صالحین بود، اکنون از «کملین» اهل صلاح است.
ممکن است کسی شکر گزار نعمت حق باشد، ملی «حق شناس» نباشد؛ یعنی همه ی تلاش و کوشش او این باشد که نعمت خدا را شناسایی کند و آن را بجا مصرف کند؛ واجب و مستحب را انجام دهد و حرام و مکروه را ترک کند؛ برای این که از جهنم برهد و به بهشت برسد؛ در این صورت او در حقیقت، کفران نعمت می کند؛ یعنی، منعم و ولی نعمت خود را نمی بیند، ولی سوداگرانه یا اجیرانه سپاسگزار حق است که برگشت این گونه شکر به این است که او نعمت را بجا مصرف می کند تا نعمت بهتری دریافت کند.

برترین مرحله ی شکر

برترین مرحله ی شکر، اعتراف به عجز است؛ چون اگر کسی با زبان یا قلب شکر کند، خود این اعضا و همچنین به کارگیری این نعم در ثنای حق، نعمت حق است. پس اگر نعمتی به انسان برسد و بخواهد شاکر خدا باشد، گذشته از لزوم علم به عناصر محوری شکر، ناچار است از دو نعمت دیگر مدد بگیرد؛ یعنی دو نعمت دیگر هم نصیب او می شود: یکی اصل قلب، زبان و جوارح که ابزار شکر است و دیگری توفیق به کارگیری آنها در راه صحیح. از این رو برای هر شکری که انسان می کند، که خود نعمتی است، شکر دیگری لازم است.
امام سجاد (علیه السلام) به خدای سبحان عرض می کند: خدایا! ما هر گاه تو را حمد گفتیم بار دیگر باید تو را حمد کنیم که تو را حمد کرده ایم یا شکر کنیم که تو را شکر کرده ایم: «فکیف لی بتحصیل الشکر و شکری إیاک یفتقر إلی شکر فکلما قلت لک الحمد و حب علی لذلک أن أقول لک الحمد» (مفاتیح الجنان، مناجات خمس عشر، مناجاة الشاکرین). شکر از این که اعضا و جوارح ادراکی و تحریکی ما بیجا ادراک و حرکت نکرد. همه ی نعم از آن خدا هستند و بنابراین، چاره ای جز اعتراف به عجز نیست.
امام سجاد (علیه السلام) به خدای سبحان عرض می کند: «ما عبدناک حق عبادتک» (صحیفه ی سجادیه، دعای3) و حضرت اامیر المؤمنین (علیه السلام) نیز می فرمایند: رسوخ علم در راسخان مایه ی اعنراف آنان به عجز است: «واعلم أن الراسخین فی العلم هم الذین أغناهم عن إقتحام السدد المضروبة دون الغیوب، الإقرار بجملة ما جهلوا تفسیره من الغیب المحجوب، فمدح الله تعالی اعترافهم بالعجز عن تناول ما لم یحیطوا به علما» (نهج البلاغه، خطبه ی 91، بند10). هیچ دست و زبانی قادر برای ادای شکر نیست:
اما انسان نباید این گفته را بهانه قرار دهد و شکر خدا را ترک کند؛ زیرا سراینده ی بزرگوار این شعر (سعدی) دهها جمله ی دیگر در نثر و نظم در شکر حق نیز از او به یادگار مانده است و خودش هم سالک این کوی بود.
بنابراین، معنای جمله ی مذکور این است که بنسان وقتی نعمتها و منعم را شناسایی و نعمتها را بجا مصرف می کند و (الحمد لله رب العالمین) می گوید، در کنار همه ی این سخنها و عملها می گوید: «از دست و زبان که برآید... » بلکه باید گفت: از دست و زبان و دل که بر آید. از این رو بهترین و عالیترین راه در مرحله ی شکر برای سالکان کوی حق، اعتراف به عجز از شکر گزاری است.
خدای سبحان در قرآن کریم، برای فراهم سازی زمینه ی اعتراف به عجز می فرماید: اگر همه ی درختان روی زمین قلم شود و آب دریا مرکب و هفت دریا نیز به کمک دریای اول بیاید و مرکب نوشتاری را فراهم کند و نویسندگان بخواهند نعم الهی را بنویسند، مقدور آنان نیست: (ولو أن ما فی الأرض من شجرة أقلام والبحر بمده من بعده سبعة أبحر ما نفدت کلمات الله) (سوره ی لقمان، آیه ی 27)، و در بخش دیگر می فرماید: (وإن تعدوا نعمت الله لا تحصوها) (سوره ی ابراهیم، آیه ی 34)؛ اگر بخواهید نعم الهی را شمارش کنید، نمی توانید با این که همه ی آنها مسخر شماست و این انسان است که باید از آنها بهره ی درست بگیرد و گرنه همه ی جهان هستی سفره ی الهی است: «ادیم جهان (ادیم زمین) سفره ی عام اوست» آسمانها برای منجمان و مسافران سپهری، دریا برای غواصان، طبیعت برای گیاه شناسان، سفره است.
امام سجاد (علیه السلام) به خدای سبحان عرض می کند: «خدایا! تو به نوع انسان، آن قدرت و فضیلت را داده ای که بر همه ی جهان، ملک باشند: «الحمد لله الذی... جعل لنا الفضیلة بالملکة علی جمیع الخلق فکل خلیقته منقادة لنا بقدرته و صائرة إلی طاعتنا بعزته» (صحیفه ی سجادیه، دعای اول) البته خلفای راستین که اولیای الهی هستند با معجزه و به اذن حق، بر همه ی جهان سلطه دارند، ولی هر کسی جز آنان از راههای علمی می تواند بر گوشه ای سلطه پیداکند و این تسخیر الهی است که خدای سبحان جهان را برای انسان مسخر کرده است؛ نه این که انسان چیزی را ذاتا مسخر خود کرده باشد. از این رو مستحب است کسی که بر مرکبی سوار شود بگوید: (سبحان الذی سخر لنا هذا و ما کنا مقرنین* وإنا و إلی ربنا لمنقلبون) (سوره ی زخرف، آیات 13-14)، چنانکه نقل شده است: امام صادق (علیه السلام) هرگاه بر مرکب سوار می شدند ابتدا آیه ی (سبحان الذی... ) را تلاوت و سپس هر یک را تسبیح، تمحید و تهلیل را هفت بار تکرار می کردند. (محاسن برقی، ج2، ص93). گرچه این آیه در مورد سوار شدن بر چهارپایان است ولی اختصاصی به آنها ندارد و شامل اتومبیل، کشتی، ترن، هواپیما و سفینه نیز می شود. /س