نقش مذهب در نجات محيط زيست
نقش مذهب در نجات محيط زيست
نقش مذهب در نجات محيط زيست
نويسنده: بيل مك كيبن
آيا آنچه تيروش ساموئل سان در مورد يهوديت مي گويد، در مورد همه مذاهب صادق است؟ او مي نويسد: «مذهب يهود تا همين اواخر، توجه به مسائل زيست محيطي را امري كاملاً جانبي و غيرجدي تلقي مي كرد.» البته اين بدان معني نيست كه مذاهب به جهان طبيعت توجهي نداشته و آن را ناديده انگاشته اند. در حقيقت اگر از كتاب دعاي مسيحيان، سرودهاي مذهبي اي را كه حضور خدا را از طريق تندر، چرخه فصول و شبنم متذكر مي شود حذف كنيم، بخش زيادي از آن باقي نمي ماند. اما براي چندين قرن برخي از اين مذاهب باستاني، جهان طبيعت را موهبتي تضمين شده تصور مي كردند كه صرفاً زمينه و پشت صحنه اي است براي روابط مختلفي كه انسان ها و خدايان با يكديگر برقرار مي-كنند.
اكنون در پاسخ به اعلام خطرهاي شديد دانشمندان، خداشناسان و تاريخ دانان مذاهب، متون قديمي و سنت ها را براي يافتن منابعي براي اخلاق زيست محيطي جديد زيرورو مي كنند؛ چراكه ناگهان متوجه شديم، رابطه انساني ما با زيستگاه طبيعي مان از حيطه روابط ما انسان ها خارج شده است. شاهكار اين تاريخ دانان، در يك سلسله كتب منتشر شده از سوي «هاروارد» كه در مورد مذهب و محيط زيست است، ارائه شده است. اين مقالات مشخص مي كند كه سنت هاي ما در بطن خود حاوي هزاران پيشنهاد و دستور ضمني در مورد شيوه صحيح زندگي در اين سياره است. علاوه بر اين، در اين كتاب ها مثال هايي از برنامه هاي زيست محيطي ارائه مي شود كه از دستورات مذهبي الهام گرفته اند و در جاي جاي جهان در حال اجرا هستند.
در اين كنفرانس ها، فعالان محيط زيست و دانشمندان مشاركت فعالي داشته اند؛ اما نقش رهبران مذهبي و افراد عادي نيز چشمگير بود. در حال حاضر به جز چند استثناي مهم از جمله پاتريارك بارتولومه رهبر ارتدوكس هاي يونان و دالايي لاما، رهبر بودائيان تبتي و اسمار شوروش صدر اعظم مذهبي يهوديان، رهبران مذهبي اندكي موضوع محيط زيست را در مركزيت فعاليت ها و آثار مذهبي خود قرار داده اند. فرقه هاي مذهبي اي كه عدالت اجتماعي و حقوق مدني را مورد توجه قرار داده اند، نگاه برابري به اخلاق زيست محيطي نداشته اند. آن ها آلوده سازي محيط زيست و يا گرم شدن تدريجي زمين را تنها به عنوان موضوعاتي تأسف برانگيز صرفاً به صورتي گذرا و سطحي مورد توجه قرار داده اند. بنابراين لازم به نظر مي رسد كه برخي راه هاي ممكن براي پيشرفت در زمينه استفاده از متون و سنت هاي مذهبي براي ايجاد آگاهي و استفاده از آگاهي براي ايجاد عمل معرفي گردد تا به زودي به نيازهاي ضروري موجود در اين زمينه پاسخ داده شود. ما نيازمند تداوم كار آغاز شده توسط اين پروژه ها هستيم تا از علم و عمل در كنار هم استفاده كنيم.
نكته اصلي اي كه من مي خواهم مطرح كنم، بسيار ساده است؛ آگاهي مذهبي عميق در مورد رابطه خدا، طبيعت و انسان ظهور نمي كند مگر آن كه انسان هاي مذهبي ـ كه بر مبناي دستورات مذهبي خود عمل مي كنند ـ در اين حركت مشاركت كنند. اصل مشاركت مذهبي ها، به خودي خود تفكرات جديد و فهم هاي جديدي را در اين موضوع به همراه خواهد داشت.
به عبارت ديگر، مي توان گفت: براي بسياري از مسيحيان، فهم مشهور از داستان «سفر خروج» در كتاب مقدس، تمثيلي از پي جويي آزادي است، اما اين تمثيل هرگز تصميم «روزاپارك» (1) را مبني بر اين كه در صندلي هاي جلوي اتوبوس شهري مونتگمري بنشيند در بر نمي گيرد. او بدون هيچ حسي از درست يا غلط و يا اميد و نااميدي، بر آن صندلي باقي ماند، اما كليساها هدف او را دست گرفتند و سنت هاي خود را عميق تر مورد بررسي قرار دادند و آنگاه بود كه آيه هايي جديد از كتاب مقدس به زندگي واقعي و جديد خود وارد شدند و مفاهيم جديدي خلق شد. به طور مشخص، آگاهي هاي ايجاد شده توسط بسياري از خداشناسان آزادي خواه آمريكاي لاتين، آسيا و آفريقا مي تواند رويكردهاي مهمي به مسئله فهم ديني و رابطه انسان و طبيعت داشته باشد، آن هم در بخش هايي از جهان كه اين مسئله بيشترين ضرورت را دارد.
اين حقيقتي غيرقابل انكار است، چنان كه سالي مكفيگ در مقاله مهم خود مي گويد: «دين به ما كمك مي كند كه در ميان همه چيزهاي ديگر، خود را بشناسيم و بدانيم كه چگونه بايد عمل كرد.» اما همان گونه كه از بيان او مي توان فهميد، اين آگاهي از طريق وعظ و خطابه و يا اصلاح متون به دست نمي آيد. در اين مورد مي توان گفته كريستوفر كي چپل در مورد سنت ها استفاده كرد كه مي گويد: «تلاش هاي زيست محيطي براي آن كه بتواند موثر باشد، بايد از يك داستان مذهبي آغاز شود.» اما اين داستان كه فهم جديدي از چگونه بودن ماست، خود محصول تلاش و عمل است.
به عنوان مثال، در طول 50 مايل از منطقه ديدالوس چندين كارخانه توليد برق كه با زغال سنگ تغذيه مي شوند، وجود دارد كه بخشي از برق منطقه ماساچوست را تأمين مي كند. فعالان محيط زيست در آن منطقه، سال ها تلاش كردند كه اين كارخانه را به تعويض سوخت از زغال سنگ به گاز طبيعي متقاعد كنند و براي اين كار از تحقيقات صورت گرفته در مورد آثار زيان بار دوده زغال سنگ بر انسان و طبيعت استفاده ميكردند، اما اگر صد كشيش و پدر روحاني مسيحي و روحاني يهودي و امام مسلمان و چندصد نفر انسان عادي در مقابل اين كارخانه ها راه پيمايي مي كردند، چه تفاوتي در نتيجه حاصل مي شد؛ شايد روند سياسي اين موضوع چندان تغييري نمي كرد (كه البته به نظر من، روند سياسي موضوع هم تغيير مي كرد) اما صرف انجام اين عمل، قطعاً عوامل دخيل در اين موضوع را مجبور مي كرد كه جدي تر به اين موضوع بيانديشند و آن را يك نياز سنتي در نظر گيرند و راهي نداشتند جز اين كه حقايق موجود در مورد گرم شدن زمين و... را مورد مطالعه قرار دهند.
مثال ديگر، مبارزه عليه غذاهاي دست كاري شده ژنتيكي است. اين مبارزه در گذشته توسط فعالان سكولار زيست محيطي رهبري مي شد، اما ناگهان شاهد مشاركت قابل توجه مذهبي ها در اين مورد بوديم. اين مومنين به زودي بخش هايي از سنت هاي ديني را كه به اين موضوع مي پردازد كشف مي كنند و مي فهمند كه در اين ماجرا ما كه هستيم و چه بايد بكنيم.
اهميت مشاركت مذهبي در اين حركت هاي اجتماعي را نمي توان كم ارزيابي كرد. به عنوان مثال، مكينگ پيشنهاد طرح يك كيفرخواست قوي عليه اقتصاد نئوكلاسيك را مطرح ساخته است. كه اين اقتصاد را به علت ناتواني در درك همه نيازهاي بشري مورد انتقاد قرار دهد. چنين كيفرخواستي در ميان حلقه فعالان محيط زيست عادي و شناخته شده است، اما پيدا كردن جايگزيني براي تقويت انتقادات و اعتراضات، تا كنون با مشكل مواجه بوده است. چپ سياسي كمك چنداني نكرده است و صرفاً انتقاداتي در مورد «توزيع» مطرح مي كند، اما همچنان به ايده پي گيري «بيشتر» وابسته است و در حال حاضر، صرفاً نهادهاي مذهبي رايج در غرب، آسيا و ديگر جوامع هستند كه مي توانند با تعهد كامل اعلام كنند كه زندگي چيزي بيش از انبوه و ذخيره كردن ثروت است و براي اين پيام خود مخاطبيني بيابند. در گذشته، چنين مفاهيمي صرفاً در حيطه رواني و ذوقي گفته شده است اما اكنون كاملاً ضرورت علمي يافته است. اكنون راهبين با دانشمندان در ايده هاي زير مشترك شده اند: سادگي، جامعه و خويشتن داري. اين تكامل، نيروي بالقوه بسيار زيادي را در خود جاي داده است.
البته اين بدان معني نيست كه جنبش هاي مذهبي جديد مي توانند در مدت كوتاهي تأثيرات فراوان داشته باشند. در حال حاضر، حداقل در غرب، بسياري از دستورات ديني حتي در ميان آن ها كه به آن دين اعتقاد دارند، ناديده گرفته مي شود به آن عمل نمي شود. با اين همه، هنوز فرصتي واقعي وجود دارد كه تاكنون از آن استفاده نشده است و البته با توجه به حاد بودن بحران، نمي توان آن را ناديده انگاشت. خميرمايه هاي اندكي در جامعه ما باقي مانده است كه مي توان از آن ها به عنوان عاملي براي ايجاد آگاهي در اكثريت مرفه جامعه استفاده كرد. فعالان بالقوه موجود در كليساها كنيسه ها، مساجد، معابد و... از اين در هراسند كه اگر فاصله خود را با جريان اصلي زياد كنند، تبديل به گروهي منزوي و حاشيه اي شوند؛ اما در حال حاضر، آن ها در توافق عمومي خفه كننده جامعه ما به نحو نامشهودي حاشيه اي شده اند. تنها راهي كه اينان مي-توانند احتمال تأثيرگذاري و تغيير وضعيت فعلي ما را كه از مصرف گرايي خود خوشنوديم، داشته باشند، خارج شدن از اين وضعيت حاشيه اي و تحمل خطرات فراوان است.
اگر اختلافات را تقليل دهيم، احتمالاً بسياري از درگيري هاي تئوريك از ميان خواهد رفت. اصولاً در بسياري از مواد تصميم گيري در موضوعات خارجي، نظرات گروه هاي متفاوت مي تواند به هم نزديك شود. به هر حال، تفاوت ميان سنت ها يك مسئله ثانوي است و مي توان به موضوعاتي پرداخت كه همه سنت ها زمينه آن را دارا هستند.
اگر چنين كاري صورت گيرد و تئوريسين هاي مذهبي به اين حيطه وارد شوند، مطمئناً رويكردي قوي ظهور خواهد كرد كه از همه آن چه تا كنون بوده است، قدرت بيشتري دارد. به عنوان مثالي در اين زمينه، مي توان به جنبشي اشاره كرد كه در شمال تايلند ايجاد شده است. در اين جنبش، دونالد سوئيرر براي مقابله با ايجاد يك ماشين كابلي در كوهستان هاي دويي سوتپ كه از نظر مردم آن منطقه مقدس است، مبارزه ميكند. اين كوهستانها از جمله كوه هاي مقدس بودائيان است و مبارزه موجود، از تغيير زيست محيطي اين منطقه جلوگيري مي كند. سوئيرر در يك روزنامه محلي، در مورد مقابله گسترده با اين پروژه مي نويسد: «مقامات اين طرح، مردم شمال تايلند را دست كم گرفته اند. روح شمال تايلند هنوز زنده است. مردم شمال هرچند گاهي نمي توانند به نحو معقولي توضيح دهند، اما خواهان حفظ اين كوهستان به همان شكل موروثي هستند كه طبيعت آن را به ايشان واگذار كرده است، تا حد ممكن دست نخورده و مقدس.» همچنين احساسات مذهبي ـ زيست-محيطي را مي توان در ميليون ها انسان ديگر نيز يافت و يكي از وظايف جوامع مذهبي اين است كه به اين احساسات اجازه بروز و ظهور بدهند.
اكولوژي مي تواند در نجات مذهب از سستي اي كه به آن گرفتار شده موثر باشد. ارائه يك دليل عملي قانع كننده براي مقابله و مقاومت در برابر گسترش نابود كننده و بي پايان مصرف گرايي، يكي از اين موارد است و اين مسئله اي در مورد گذشته نيست، بلكه به حال و آينده نيز مرتبط است. اين امر مهم ترين موضوع حال حاضر ماست و همين امر است كه مذهب ـ زيست گرايي (eco-theology) را ضروري مي سازد.
مقصود اصلي من، ابراز اين «ضرورت» و نشان دادن آن است. ممكن است آدمي دائماً فقرا را در نظر داشته باشد، اما اتمسفر اين گونه نيست. تغييرات آب و هوايي ، يك آزمون زمان بر و طولاني مدت است؛ بسياري ديگر از بحران هاي زيست محيطي نيز اين گونه اند. بنابراين ما نياز كنفرانس ها و مجامع مذهبي بيشتري از سران مذهبي، دانشمندان و فعالان محيط زيست هستيم كه البته اين مجامع بايد متفاوت از گذشته برگزار شود. ما بايد گرد هم آئيم، نه تنها براي بررسي عقايد گذشته، بلكه براي بررسي اين نكته كه اين عقايد چگونه بايد به اجرا گذاشته شوند. ما بايد، چنان كه در مقالاتي بررسي شده است. فعاليت هاي مذهبي ـ زيست محيطي اي را كه هم اكنون در بسياري از نقاط جهان وجود دارد، شناسايي كنيم و اين نياز ضروري ما است.
اجلاس ها و گردهم آيي هايي را در نظر آوريد كه در آن عالمان مذهبي و دانشمندان و فعالان محيط زيست گردهم مي آيند و تا به برنامه هايي اجرايي براي پايان دادن كار كارخانجات آلوده كننده دست نيافته اند، متفرق نمي شوند و در اين گردهم آيي ها، انرژي هاي جايگزين را مورد بررسي قرار مي دهند و صدها دستور كار ديگر را كه مي توان به برخي از آن ها اشاره كرد، بررسي مي كنند: كمك به برگزاري همايش هاي عمومي، راه پيمايي، جشن ها و تجمعات غيرخشونت آميز، و كمك به ايجاد كارخانه ها و طرح هاي جديد انرژي مانند Episcopal Power andight كه مجتمعي غيرانتفاعي است و توسط كليسا بنيان گذاري شده است و به دنبال انرژي سبز مي باشد و يا تقويت تلاش هاي جديد مانند اتحاديه مسئوليت پذيري زيست محيطي (CERES) كه در بوستون ايجاد شده است و هدف آن بيان حقيقت به قدرتمندان جهان اقتصاد و سياست است. از ديگر كارهايي كه گردهم آيي رهبران مذهبي و دانشمندان و فعالان زيست محيطي مي تواند بر عهده گيرد، صادر كردن بيانيه-ها و اعلاميه ها در زمينه هايي مانند معاهده كيوتو است كه نيازمند حمايت اخلاقي و معنوي است و... به طور كلي، هر كار جديد و فعاليت نو. هزاران كاري كه تحت عنوان «تقدس حيات» صورت گرفته است، همه با اين هدف بوده است كه تفاوتي آشكار، واقعي و درخشان را ايجاد كند.
نشريه American Academy of Arts and Sciences, no. 130
/خ
اكنون در پاسخ به اعلام خطرهاي شديد دانشمندان، خداشناسان و تاريخ دانان مذاهب، متون قديمي و سنت ها را براي يافتن منابعي براي اخلاق زيست محيطي جديد زيرورو مي كنند؛ چراكه ناگهان متوجه شديم، رابطه انساني ما با زيستگاه طبيعي مان از حيطه روابط ما انسان ها خارج شده است. شاهكار اين تاريخ دانان، در يك سلسله كتب منتشر شده از سوي «هاروارد» كه در مورد مذهب و محيط زيست است، ارائه شده است. اين مقالات مشخص مي كند كه سنت هاي ما در بطن خود حاوي هزاران پيشنهاد و دستور ضمني در مورد شيوه صحيح زندگي در اين سياره است. علاوه بر اين، در اين كتاب ها مثال هايي از برنامه هاي زيست محيطي ارائه مي شود كه از دستورات مذهبي الهام گرفته اند و در جاي جاي جهان در حال اجرا هستند.
در اين كنفرانس ها، فعالان محيط زيست و دانشمندان مشاركت فعالي داشته اند؛ اما نقش رهبران مذهبي و افراد عادي نيز چشمگير بود. در حال حاضر به جز چند استثناي مهم از جمله پاتريارك بارتولومه رهبر ارتدوكس هاي يونان و دالايي لاما، رهبر بودائيان تبتي و اسمار شوروش صدر اعظم مذهبي يهوديان، رهبران مذهبي اندكي موضوع محيط زيست را در مركزيت فعاليت ها و آثار مذهبي خود قرار داده اند. فرقه هاي مذهبي اي كه عدالت اجتماعي و حقوق مدني را مورد توجه قرار داده اند، نگاه برابري به اخلاق زيست محيطي نداشته اند. آن ها آلوده سازي محيط زيست و يا گرم شدن تدريجي زمين را تنها به عنوان موضوعاتي تأسف برانگيز صرفاً به صورتي گذرا و سطحي مورد توجه قرار داده اند. بنابراين لازم به نظر مي رسد كه برخي راه هاي ممكن براي پيشرفت در زمينه استفاده از متون و سنت هاي مذهبي براي ايجاد آگاهي و استفاده از آگاهي براي ايجاد عمل معرفي گردد تا به زودي به نيازهاي ضروري موجود در اين زمينه پاسخ داده شود. ما نيازمند تداوم كار آغاز شده توسط اين پروژه ها هستيم تا از علم و عمل در كنار هم استفاده كنيم.
نكته اصلي اي كه من مي خواهم مطرح كنم، بسيار ساده است؛ آگاهي مذهبي عميق در مورد رابطه خدا، طبيعت و انسان ظهور نمي كند مگر آن كه انسان هاي مذهبي ـ كه بر مبناي دستورات مذهبي خود عمل مي كنند ـ در اين حركت مشاركت كنند. اصل مشاركت مذهبي ها، به خودي خود تفكرات جديد و فهم هاي جديدي را در اين موضوع به همراه خواهد داشت.
به عبارت ديگر، مي توان گفت: براي بسياري از مسيحيان، فهم مشهور از داستان «سفر خروج» در كتاب مقدس، تمثيلي از پي جويي آزادي است، اما اين تمثيل هرگز تصميم «روزاپارك» (1) را مبني بر اين كه در صندلي هاي جلوي اتوبوس شهري مونتگمري بنشيند در بر نمي گيرد. او بدون هيچ حسي از درست يا غلط و يا اميد و نااميدي، بر آن صندلي باقي ماند، اما كليساها هدف او را دست گرفتند و سنت هاي خود را عميق تر مورد بررسي قرار دادند و آنگاه بود كه آيه هايي جديد از كتاب مقدس به زندگي واقعي و جديد خود وارد شدند و مفاهيم جديدي خلق شد. به طور مشخص، آگاهي هاي ايجاد شده توسط بسياري از خداشناسان آزادي خواه آمريكاي لاتين، آسيا و آفريقا مي تواند رويكردهاي مهمي به مسئله فهم ديني و رابطه انسان و طبيعت داشته باشد، آن هم در بخش هايي از جهان كه اين مسئله بيشترين ضرورت را دارد.
اين حقيقتي غيرقابل انكار است، چنان كه سالي مكفيگ در مقاله مهم خود مي گويد: «دين به ما كمك مي كند كه در ميان همه چيزهاي ديگر، خود را بشناسيم و بدانيم كه چگونه بايد عمل كرد.» اما همان گونه كه از بيان او مي توان فهميد، اين آگاهي از طريق وعظ و خطابه و يا اصلاح متون به دست نمي آيد. در اين مورد مي توان گفته كريستوفر كي چپل در مورد سنت ها استفاده كرد كه مي گويد: «تلاش هاي زيست محيطي براي آن كه بتواند موثر باشد، بايد از يك داستان مذهبي آغاز شود.» اما اين داستان كه فهم جديدي از چگونه بودن ماست، خود محصول تلاش و عمل است.
به عنوان مثال، در طول 50 مايل از منطقه ديدالوس چندين كارخانه توليد برق كه با زغال سنگ تغذيه مي شوند، وجود دارد كه بخشي از برق منطقه ماساچوست را تأمين مي كند. فعالان محيط زيست در آن منطقه، سال ها تلاش كردند كه اين كارخانه را به تعويض سوخت از زغال سنگ به گاز طبيعي متقاعد كنند و براي اين كار از تحقيقات صورت گرفته در مورد آثار زيان بار دوده زغال سنگ بر انسان و طبيعت استفاده ميكردند، اما اگر صد كشيش و پدر روحاني مسيحي و روحاني يهودي و امام مسلمان و چندصد نفر انسان عادي در مقابل اين كارخانه ها راه پيمايي مي كردند، چه تفاوتي در نتيجه حاصل مي شد؛ شايد روند سياسي اين موضوع چندان تغييري نمي كرد (كه البته به نظر من، روند سياسي موضوع هم تغيير مي كرد) اما صرف انجام اين عمل، قطعاً عوامل دخيل در اين موضوع را مجبور مي كرد كه جدي تر به اين موضوع بيانديشند و آن را يك نياز سنتي در نظر گيرند و راهي نداشتند جز اين كه حقايق موجود در مورد گرم شدن زمين و... را مورد مطالعه قرار دهند.
مثال ديگر، مبارزه عليه غذاهاي دست كاري شده ژنتيكي است. اين مبارزه در گذشته توسط فعالان سكولار زيست محيطي رهبري مي شد، اما ناگهان شاهد مشاركت قابل توجه مذهبي ها در اين مورد بوديم. اين مومنين به زودي بخش هايي از سنت هاي ديني را كه به اين موضوع مي پردازد كشف مي كنند و مي فهمند كه در اين ماجرا ما كه هستيم و چه بايد بكنيم.
اهميت مشاركت مذهبي در اين حركت هاي اجتماعي را نمي توان كم ارزيابي كرد. به عنوان مثال، مكينگ پيشنهاد طرح يك كيفرخواست قوي عليه اقتصاد نئوكلاسيك را مطرح ساخته است. كه اين اقتصاد را به علت ناتواني در درك همه نيازهاي بشري مورد انتقاد قرار دهد. چنين كيفرخواستي در ميان حلقه فعالان محيط زيست عادي و شناخته شده است، اما پيدا كردن جايگزيني براي تقويت انتقادات و اعتراضات، تا كنون با مشكل مواجه بوده است. چپ سياسي كمك چنداني نكرده است و صرفاً انتقاداتي در مورد «توزيع» مطرح مي كند، اما همچنان به ايده پي گيري «بيشتر» وابسته است و در حال حاضر، صرفاً نهادهاي مذهبي رايج در غرب، آسيا و ديگر جوامع هستند كه مي توانند با تعهد كامل اعلام كنند كه زندگي چيزي بيش از انبوه و ذخيره كردن ثروت است و براي اين پيام خود مخاطبيني بيابند. در گذشته، چنين مفاهيمي صرفاً در حيطه رواني و ذوقي گفته شده است اما اكنون كاملاً ضرورت علمي يافته است. اكنون راهبين با دانشمندان در ايده هاي زير مشترك شده اند: سادگي، جامعه و خويشتن داري. اين تكامل، نيروي بالقوه بسيار زيادي را در خود جاي داده است.
البته اين بدان معني نيست كه جنبش هاي مذهبي جديد مي توانند در مدت كوتاهي تأثيرات فراوان داشته باشند. در حال حاضر، حداقل در غرب، بسياري از دستورات ديني حتي در ميان آن ها كه به آن دين اعتقاد دارند، ناديده گرفته مي شود به آن عمل نمي شود. با اين همه، هنوز فرصتي واقعي وجود دارد كه تاكنون از آن استفاده نشده است و البته با توجه به حاد بودن بحران، نمي توان آن را ناديده انگاشت. خميرمايه هاي اندكي در جامعه ما باقي مانده است كه مي توان از آن ها به عنوان عاملي براي ايجاد آگاهي در اكثريت مرفه جامعه استفاده كرد. فعالان بالقوه موجود در كليساها كنيسه ها، مساجد، معابد و... از اين در هراسند كه اگر فاصله خود را با جريان اصلي زياد كنند، تبديل به گروهي منزوي و حاشيه اي شوند؛ اما در حال حاضر، آن ها در توافق عمومي خفه كننده جامعه ما به نحو نامشهودي حاشيه اي شده اند. تنها راهي كه اينان مي-توانند احتمال تأثيرگذاري و تغيير وضعيت فعلي ما را كه از مصرف گرايي خود خوشنوديم، داشته باشند، خارج شدن از اين وضعيت حاشيه اي و تحمل خطرات فراوان است.
اگر اختلافات را تقليل دهيم، احتمالاً بسياري از درگيري هاي تئوريك از ميان خواهد رفت. اصولاً در بسياري از مواد تصميم گيري در موضوعات خارجي، نظرات گروه هاي متفاوت مي تواند به هم نزديك شود. به هر حال، تفاوت ميان سنت ها يك مسئله ثانوي است و مي توان به موضوعاتي پرداخت كه همه سنت ها زمينه آن را دارا هستند.
اگر چنين كاري صورت گيرد و تئوريسين هاي مذهبي به اين حيطه وارد شوند، مطمئناً رويكردي قوي ظهور خواهد كرد كه از همه آن چه تا كنون بوده است، قدرت بيشتري دارد. به عنوان مثالي در اين زمينه، مي توان به جنبشي اشاره كرد كه در شمال تايلند ايجاد شده است. در اين جنبش، دونالد سوئيرر براي مقابله با ايجاد يك ماشين كابلي در كوهستان هاي دويي سوتپ كه از نظر مردم آن منطقه مقدس است، مبارزه ميكند. اين كوهستانها از جمله كوه هاي مقدس بودائيان است و مبارزه موجود، از تغيير زيست محيطي اين منطقه جلوگيري مي كند. سوئيرر در يك روزنامه محلي، در مورد مقابله گسترده با اين پروژه مي نويسد: «مقامات اين طرح، مردم شمال تايلند را دست كم گرفته اند. روح شمال تايلند هنوز زنده است. مردم شمال هرچند گاهي نمي توانند به نحو معقولي توضيح دهند، اما خواهان حفظ اين كوهستان به همان شكل موروثي هستند كه طبيعت آن را به ايشان واگذار كرده است، تا حد ممكن دست نخورده و مقدس.» همچنين احساسات مذهبي ـ زيست-محيطي را مي توان در ميليون ها انسان ديگر نيز يافت و يكي از وظايف جوامع مذهبي اين است كه به اين احساسات اجازه بروز و ظهور بدهند.
اكولوژي مي تواند در نجات مذهب از سستي اي كه به آن گرفتار شده موثر باشد. ارائه يك دليل عملي قانع كننده براي مقابله و مقاومت در برابر گسترش نابود كننده و بي پايان مصرف گرايي، يكي از اين موارد است و اين مسئله اي در مورد گذشته نيست، بلكه به حال و آينده نيز مرتبط است. اين امر مهم ترين موضوع حال حاضر ماست و همين امر است كه مذهب ـ زيست گرايي (eco-theology) را ضروري مي سازد.
مقصود اصلي من، ابراز اين «ضرورت» و نشان دادن آن است. ممكن است آدمي دائماً فقرا را در نظر داشته باشد، اما اتمسفر اين گونه نيست. تغييرات آب و هوايي ، يك آزمون زمان بر و طولاني مدت است؛ بسياري ديگر از بحران هاي زيست محيطي نيز اين گونه اند. بنابراين ما نياز كنفرانس ها و مجامع مذهبي بيشتري از سران مذهبي، دانشمندان و فعالان محيط زيست هستيم كه البته اين مجامع بايد متفاوت از گذشته برگزار شود. ما بايد گرد هم آئيم، نه تنها براي بررسي عقايد گذشته، بلكه براي بررسي اين نكته كه اين عقايد چگونه بايد به اجرا گذاشته شوند. ما بايد، چنان كه در مقالاتي بررسي شده است. فعاليت هاي مذهبي ـ زيست محيطي اي را كه هم اكنون در بسياري از نقاط جهان وجود دارد، شناسايي كنيم و اين نياز ضروري ما است.
اجلاس ها و گردهم آيي هايي را در نظر آوريد كه در آن عالمان مذهبي و دانشمندان و فعالان محيط زيست گردهم مي آيند و تا به برنامه هايي اجرايي براي پايان دادن كار كارخانجات آلوده كننده دست نيافته اند، متفرق نمي شوند و در اين گردهم آيي ها، انرژي هاي جايگزين را مورد بررسي قرار مي دهند و صدها دستور كار ديگر را كه مي توان به برخي از آن ها اشاره كرد، بررسي مي كنند: كمك به برگزاري همايش هاي عمومي، راه پيمايي، جشن ها و تجمعات غيرخشونت آميز، و كمك به ايجاد كارخانه ها و طرح هاي جديد انرژي مانند Episcopal Power andight كه مجتمعي غيرانتفاعي است و توسط كليسا بنيان گذاري شده است و به دنبال انرژي سبز مي باشد و يا تقويت تلاش هاي جديد مانند اتحاديه مسئوليت پذيري زيست محيطي (CERES) كه در بوستون ايجاد شده است و هدف آن بيان حقيقت به قدرتمندان جهان اقتصاد و سياست است. از ديگر كارهايي كه گردهم آيي رهبران مذهبي و دانشمندان و فعالان زيست محيطي مي تواند بر عهده گيرد، صادر كردن بيانيه-ها و اعلاميه ها در زمينه هايي مانند معاهده كيوتو است كه نيازمند حمايت اخلاقي و معنوي است و... به طور كلي، هر كار جديد و فعاليت نو. هزاران كاري كه تحت عنوان «تقدس حيات» صورت گرفته است، همه با اين هدف بوده است كه تفاوتي آشكار، واقعي و درخشان را ايجاد كند.
نشريه American Academy of Arts and Sciences, no. 130
پينوشت:
* Bill Mckibben نويسنده آمريكايي كتاب پايان طبيعت (The End of Nature) و از نويسندگان فعال عرصه هاي زيست محيطي.
1) Rosa Park، زني سياه پوست در ايالات متحده كه براي اولين بار، به صراحت قانون تبعيض نژادي حاكم بر ايالات متحده در زمينه اين كه سياهان حق نشستن در صندلي هاي جلوي اتوبوس را ندارند و در صورت ورود سفيدپوستي به اتوبوس بايد جاي خود را به او بدهند، شكست. اقدام او را مي توان آغاز مبارزات سياه پوستان براي كسب حقوق برابر در دهه هاي 1960 و 1970 دانست. روزاپارك در اثر اين اقدام از سوي سفيدپوستان تا سرحد مرگ مضروب شد - مترجم
/خ
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}