روابط سالم اجتماعي در سيره معصومين (عليهم السلام)
روابط سالم اجتماعي در سيره معصومين (عليهم السلام)
روابط سالم اجتماعي
الف- حضور در اجتماع مسلمانان
امام رضا عليه السلام از حضرت امير (ع) نقل مي کند که فرمود:
«ما و پيامبر (ص) در جنگ احزاب کانال حفر مي کرديم. » (1)
شخصي از اهالي «بلخ» مي گويد:
«با حضرت رضا عليه السلام در سفر به خراسان همراه بودم. هنگام صرف غذا، کليه ي افراد به همراه امام بر سر يک سفره نشستند، من به امام عرض کردم: براي شما سفره اي جداگانه مي اندازيم؟ امام فرمود:
ساکت شو! پروردگار ما يکي، پدرمان يکي، مادرمان يکي، پاداش هم در برابر عمل دريافت مي کنيم. (اين تشريفات براي چه؟)» (2)
ب - همنشيني با فقرا و ضعيفان
پيامبر (ص) با فقرا همنشين بود و با مساکين و بيچارگان غذا مي خورد و با دست خود به آنها غذا مي داد. (3)
روزي تعدادي از فقرا و مساکين، خدمت رسول خدا (ص) بودند. چند تن از بزرگان قريش و ديگران نيز حضور يافتند و گفتند:
«اي رسول خدا کاش اين جماعت مسکين را از خود دور مي کردي! و آنان را با ما در يک مجلس نمي نشاندي؛ ما دوست نداريم که با اينها در يک مجلس باشيم. آيه نازل شد:
کساني را که هر بامداد و شامگاه، پروردگار خويش را مي خوانند و خواستار خشنودي او هستند طرد مکن، نه چيزي از حساب آنها برعهده ي توست و نه چيزي از حساب تو برعهده ي ايشان، اگر اينها را طرد کني، در زمره ي ستمکاران خواهي بود. » (4)
پس از نزول اين آيه پيامبر (ص) فقرا و مساکين را طلبيد و مورد لطف و محبت بيشتر قرار داد. آنها اغلب در کنار رسول خدا (ص) بودند. (5)
امام حسن عليه السلام بر عده اي مسکين گذشت که روي زمين نشسته و نان خشک مي خوردند آنان امام را به سفره ي خود دعوت کردند، امام کنارشان نشست و از نان آنان خورد. آن گاه همه ي آنها را به منزل خود دعوت کرد و به آنها پوشاک و خوراک داد. (6)
از امام سجاد عليه السلام نيز شبيه آن را نقل کرده اند. (7)
حضرت رضا (ع) وقتي به منزل مي آمد، همه خدمتگزارانش گرد او حلقه مي زدند، با هم مي نشستند و سخن مي گفتند. (8) چنين رفتارهايي از سوي پيشوايان جامعه، سبب تحکيم رابطه ي امام با امت و کاهش آلام اجتماعي مردم و کم شدن عقده هاي حقارت و حس تنفر فقيران و توانمندان مي گشت، به عبارت ديگر سبب ايجاد رابطه ي سالم اجتماعي مي شد.
ج - رفتار با کودکان
معصومين عليهم السلام در برخورد با کودکان، بسيار ظريف و آگاهانه عمل مي کردند و اجازه نمي دادند ميان مسؤولان آينده ي جامعه با گردانندگان کنوني آن شکافي ايجاد شود و نسل نو از فرهنگ و آيين کهن خويش بيگانه باشد، رسول خدا (ص) به استقبال رزمندگان جنگ «موته» رفت و خود، عبدالله بن جعفر را، که خردسال بود، بر مرکب خويش سوار کرد و به ديگران نيز فرمود تا کودکان استقبال کننده را بر مرکبهايشان سوار کنند. (9) انس بن مالک مي گويد:
«رسول خدا (ص) بر کودکان عبور مي کرد و بر آنها سلام مي کرد و سريع مي گذشت. » (10)
کودکي را خدمت پيامبر آوردند تا براي او دعا کند، رسول خدا کودک را در دامن خود نشانده در همين وقت کودک بر لباس پيامبر ادرار کرد. مادرش بر سر او فرياد کشيد که... پيامبر فرمود: او را آزاد بگذاريد. آن گاه براي کودک دعا کرد و سپس برخاست و لباسش را تطهير کرد. (11)
ذهن شفاف و دل صاف کودک از رفتار بزرگترها الگو گرفته، و نقش مي پذيرد، پس بايد با رفتاري نيکو و پسنديده، شخصيت آنان را ساخت. پيشوايان معصوم در اين باره چنين سفارش مي کردند:
«اکروموا اولادکم و احسنوا ادابهم» (12)
فرزندان خود را بزرگ و نيکو ادب کنيد.
حضرت صادق عليه السلام از رسول خدا (ص) نقل مي کند که فرمود:
«هرگاه به کودکان وعده داديد به آن عمل کنيد. » (13)
اينها و سفارشات فراوان ديگري که از سوي ائمه (ع) درباره ي کودکان صادر شده، گوياي آن است که آن بزرگواران، هم خود با کودکان رفتاري نمونه داشته اند و هم به ديگران توصيه فرموده اند که با کودکان، رفتاري صحيح و آموزنده داشته باشند.
د- شادکردن مؤمنان
«ان احب الاعمال الي الله عز وجل ادخال السرور علي المؤمنين» (14)
محبوبترين عمل نزد خداوند، شادکردن مؤمنان است.
ه- عيادت مريض
در فرهنگ اجتماعي اسلام، ديدار بيمار جايگاه ويژه اي دارد و از حقوق مسلم برادران ايماني بر يکديگر شمرده شده است و (15) پيشوايان ديني در زندگي خويش آن را مراعات مي کردند.
رسول خدا (ص) از سلمان فارسي عيادت کرد و هنگام برخاستن به او گفت:
«اي سلمان! خداوند بيماري را از تو بردارد و گناهان تو را ببخشد، دين تو را حفظ کند و جسم تو را تا پايان عمر سالم نگه دارد. » (16)
همچنين نقل شد که آن حضرت از همسايه يهودي خود که مريض شده بود، عيادت کرد. (17)
اميرمؤمنان (ع) به عيادت «صعصعه بن صوحان» رفت و به او فرمود:
«مبادا از اينکه به عيادتت آمده ام بر ديگران فخر بفروشي. » (18)
همچنين آنحضرت با اينکه از «زيد بن ارقم» خشمگين بود به عيادتش رفت. (19)
حضرت صادق عليه السلام سراغ يکي از دوستانش را گرفت، گفتند مريض است. امام به عيادتش رفت و پهلوي سرش نشست و به او فرمود:
«به خدا گمان نيکو داشته باش. » (20)
بزرگان اسلام گاه و بي گاه نيز آداب عيادت بيمار را براي مردم بيان مي کردند و سعي داشتند که اين ادب اجتماعي به نيکويي انجام پذيرد. شخصي مي گويد من با تعدادي از دوستانم به عيادت يکي از دوستداران امام صادق (ع) مي رفتيم که در ميان راه به آن حضرت برخورديم، حضرت فرمود:
«- قصد کجا داريد؟
- به عيادت فلان کس مي رويم.
- بايستيد، آيا ميوه، عطر و امثال اينها با خود برداشته ايد تا به او هديه کنيد؟
- خير
- مگر نمي دانيد که بيمار از اينکه کسي چيزي برايش ببرد احساس خشنودي مي کند؟» (21)
و - تشييع جنازه
اميرمؤمنان (ع) در تشييع جنازه اي شرکت داشت و صداي خنده اي را شنيد؛ بطور غيرمستقيم خنده کننده را ملامت کرد و جملات حکيمانه اي فرمود. (23)
امام حسن مجتبي (ع) همراه جنازه اي رفت و هنگام دفن، در کناري ايستاد و با کسي صحبت مي کرد تا او را دفن کردند (24) امام باقر (ع) با اينکه راه رفتن برايش مشکل بود، در تشييع جنازه اي شرکت کرد و با اينکه ولي جنازه از او خواست که برگردد قبول نکرد و تا آخر مراسم حضور داشت. (25) حضرت صادق (ع) نيز در تشييع جنازه ي فرزندش اسماعيل بدون کفش و عبا شرکت کرد و فرمود:
«صاحب عزا بايد بدون ردا باشد تا او را بشناسند. » (26)
موسي بن سيار مي گويد:
«در کوچه هاي «توس» با حضرت رضا عليه السلام سواره مي رفتيم، به جنازه اي برخورديم که تشييع مي شد، امام (ع) از اسب فرود آمد و جلو رفت تا خود را به تابوت رساند، در همين اثنا به من فرمود:
هر کس دوستي از دوستان ما را تشييع کند، گناهانش بخشيده شود و مانند روز اول تولدش از گناه پاک گردد. »
ما به همراهي ميت ادامه داديم تا او را در کنار گور نهادند. آن حضرت مردم را کنار زد و جلو رفت و دست بر سينه ي ميت نهاده، فرمود:
«مژده باد تو را به بهشت، از اين ساعت به بعد بيمي بر تو نيست. » (27)
ز- دلجويي از مصيبت ديدگان
معصومين (ع) در اين کار انسان دوستانه، که مورد تأکيد اسلام نيز هست، بر ديگران پيشقدم بودند و اين کار نيکوي اجتماعي را بگونه اي شايسته به انجام مي رساندند، مصيبت ديده را دلداري مي دادند و او را به آينده و اجر و پاداش الهي اميدوار مي ساختند.
رسول خدا (ص) وقتي از شهادت جعفربن ابي طالب آگاه شد به منزل او رفت و به خانواده اش تسليت گفت و به دخترش فاطمه (ع) امر فرمود که تا سه روز براي آنها غذا تهيه کند و زنها را در خانه ي جعفر جمع کند تا برايش عزا برپا کنند. (28) عبدالله فرزند جعفر مي گويد:
«رسول خدا (ص) به من فرمود: «به تو تبريک مي گويم که پدرت همراه ملائکه در آسمانها پرواز مي کند. » (29)
اميرمؤمنان (ع) وارد مسجد شد و مردي را غمگين ديد، فرمود: چه شده؟ عرض کرد: پدر و برادرم را از دست داده ام. فرمود:
«بر تو باد به تقواي الهي و بردباري، اگر صبر نباشد کارها تباه مي گردد. » (30)
حضرت صادق (ع) مردي را، که مصيبت فرزند ديده بود، اين گونه تسليت داد:
«خداوند براي فرزندت از تو نيکوتر است، و ثواب خدا براي تو از فرزندت بهتر است. »
پس از آنکه شنيد آن مرد، زياد بي تابي مي کند، دوباره به ديدنش رفت و فرمود:
«رسول خدا (ص) از دنيا رفت، آيا به او تأسي نمي کني؟ فرزندت سه چيز را پيش رو دارد که انشاءالله هيچ يک را از دست نمي دهد. شهادت به يگانگي خدا، رحمت الهي و شفاعت پيامبر (ص). » (31)
هشام بن حکم مي گويد:
«امام کاظم (ع) قبل و بعد از دفن ميت، صاحب عزا را تسليت مي داد. » (32)
هرگاه خود ايشان از شرکت در مراسم عزا معذور بود، کسي را به عنوان نماينده نزد صاحب عزا مي فرستاد تا به او تسليت گويد، چنان که يونس بن يعقوب مي گويد:
«امام صادق (ع) به من امر فرمود تا نزد «مفضل» بروم و به او تسليت گويم و فرمود: «به او بگو که ما نيز به مصيبت فرزندمان اسماعيل دچار شديم و صبر کرديم، تو نيز مانند ما صبر پيشه کن. » (33)
گاهي اتفاق مي افتاد که به وسيله ي پيام کتبي، اهل مصيبت را تسلا مي دادند، علي بن مهزيار مي گويد:
«امام جواد (ع) به مصيبت ديده اي نامه اي نوشت و او را تسليت داد و ضمن آن نوشته بود: «خدا بهترين فرزندان يک خانواده را مي گيرد تا اجرشان زياد باشد. خداوند اجرت را عظيم و عزايت را نيکو و قلبت را محکم گرداند و اميداوارم که بزودي خداوند جاي خالي او را پر کند. » (34)
برخورد با مخالفان
الف - غيرمسلمانان
مفضل، پس از نماز عصر در مسجد پيامبر (ص) ميان منبر و قبر آن حضرت نشسته بود و درباره ي عظمت و شخصيت بزرگ پيامبر فکر مي کرد که مشاهده نمود، ابن ابي العوجا و يکي از همفکرانش به فاصله ي کمي وارد مسجد شدند و به گفتگو پرداختند اتفاقا اولين سخني که از ابن ابي العوجا به گوش مفضل رسيد در باره رسول خدا (ص) بود او به رفيقش مي گفت: عجب کار اين مرد (پيامبر اسلام) بالا گرفت و رسيد به جايي که کسي از آن بالاتر نرفته! رفيقش گفت: نابغه بود، ادعا کرد که با مبدأ کل جهان مربوط است و کارهايي عجيب و شگفت انگيز از او به ظهور رسيد که عقلها را متحير ساخت سپس ابن ابي العوجا درباره ي عقيده ي مادي خود صحبت کرد و اظهار داشت جهان سازنده و مدبري ندارد و خود به خود به وجود آمده است!
همين که سخن او بدين جا رسيد، مفضل تاب نياورد، جلو رفت و با خشم و کينه بر سر ابن ابي العوجا فرياد کشيد و گفت: «اي دشمن خدا! خالق و مدبر خود را که تو را به اين شکل آفريده انکار مي کني؟ اندکي درباره ي خودت تفکر کن تا خالقت را بشناسي. » ابن ابي العوجا که مفضل را نمي شناخت، گفت: تو کيستي و از چه دسته اي؟ اگر اهل منطق و استدلال هستي، ما استدلال تو را مي پذيريم و اگر منطق نداري که ما را با تو کاري نيست. اگر هم از اصحاب جعفربن محمدي که او با ما اين گونه سخن نمي گويد. ما گاهي بالاتر از اين حرفها را به او مي زنيم، ولي او هرگز از کوره در نمي رود و با ما تندي نمي کند. هرگز عصبي نمي شود و دشنام نمي دهد. او با کمال بردباري و متانت سخنان ما را مي شنود. آن گاه با مهرباني جواب ما را مي دهد، با جمله هايي کوتاه و پرمغز، چنان راه را بر ما مي بندد که قدرت فرار از ما سلب مي گردد، تو اگر از اصحاب او هستي مانند او حرف بزن.(35)
ب- مخالفان مذهب
مردي از اهل شام، که تحت تأثير تبليغات معاويه قرار گرفته بود، به مدينه آمد و با امام حسن مجتبي (ع) برخورد کرد و تا آن جا که توانست به آن حضرت ناسزا گفت وقتي ساکت شد امام، رو به او کرد و پس از سلام و تبسم فرمود:
«اي پيرمرد! گمان مي کنم در شهر ما غريبي، و در مورد ما به اشتباه افتاده اي. هر نياز و حاجتي که در اينجا داري ما برايت برآورده مي کنيم، از خوراک و پوشاک گرفته تا جا و مکان و غيره و تا در اين شهر هستي مهمان ما باش. »
آن مرد وقتي چنين برخورد بزرگوارانه اي از امام مشاهده کرد با شرمندگي گفت:
«گواهي مي دهم که تو شايسته ي امانتي، و خدا آگاه است که نمايندگي اش را در کجا قرار دهد. تا اين ساعت تو و پدرت علي (ع) نزد من از همه مبغوضتر بوديد و اينک کسي از شما نزد من محبوبتر نيست. » (36)
همچنين آورده اند که مردي به حضرت زين العابدين (ع) پرخاش کرد و دروغهايي بر او بست، امام در پاسخش فرمود:
«اگر من آن گونه ام که تو مي گويي از خدا طلب آمرزش مي کنم و گرنه براي تو آمرزش مي طلبم!»
آن مرد، شرمنده شد و عرضه داشت:
«قربانت گردم که پاک و منزهي! از شما پوزش مي طلبم. » (37)
نتيجه اينکه آن پيشوايان عظيم الشأن، همواره تلاش مي کردند که فرقه گرايي و اختلاف مذهبي به اصطکاک و برخورد فيزيکي نينجامد و اختلاف عقيده باعث تشتت و تفرقه ي جامعه نگردد؛ با جاهلان و مغرضان بايستي کريمانه برخورد کرد و رفتاري مسالمت آميز نشان داد. (38)
ج - ستمگران و جباران
بنابراين، موضع گيريهاي معصومين (ع) در برابر طاغوت ها، يعني کساني که به ناحق بر مردم حکومت مي کردند، هم صحيح بوده و هم در راستاي ابقا و اجراي احکام اسلام، صورت گرفته است و تضاد ظاهري اين موضع گيريها نيز به اختلاف و تغيير شرايط زماني و مکاني برمي گردد، پس سکوت امام علي (ع)، صلح امام حسن (ع)، قيام حضرت سيدالشهداء (ع)، زندان رفتن موسي بن جعفر (ع)، قبول ولايت عهدي توسط امام رضا (ع) و غيره، همه در راستاي مرزباني از حماسه ي جاويد و جهاني اسلام انجام شده است.
به عبارت ديگر معصومين (ع) هرگز با ستمکاران و جباران، سرسازش نداشتند و از آرزوهاي ايشان برچيده شدن بساط جور و جنايت آنان بود، ولي با درايت و تيز هوشي خاصي که داشتند همواره سياستي را اتخاذ مي کردند که به بقا و نصرت اسلام بينجامد و ملاک برخوردهاي ايشان با طاغوت ها چيزي جز اين نبود از اين روگاه، خشونت نشان مي دادند، گاه نرمش، گاه با صراحت و لحني کوبنده آنان را مي کوبيدند و گاه تقيه را شعار خويش قرار مي دادند، گاه بطور مستقيم عمل مي کردند و زماني غير مستقيم و هرگز ميدان مبارزه با جنايتکاران را خالي نمي کردند و تنها نسبت به شرايط مبارزه، تاکتيک ها را تغيير مي دادند. حتي اين برخورد خصمانه را در ديدارهاي خصوصي نيز ابراز مي کردند و تنفر خويش را نسبت به عقيده و عمل آنان ظاهر مي نمودند.
پي نوشت ها:
1. بحارالانوار، ج 16، ص 225.
2. همان مدرک، ج 49، ص 101.
3. همان مدرک، ج 16، ص 228.
4. انعام، آيه ي 52.
5. مجمع البيان، ج 3، ص 72، بيروت، با دخل و تصرف.
6. اعيان الشيعه، ج 1، ص 565.
7. عوالم، ج 18، ص 92.
8. اعيان الشيعه، ج 2، ص 15.
9. تاريخ پيامبر اسلام، آيتي، ص 500.
10. بحارالانوار، ج 16، ص 229.
11. سنن النبي، ص 50.
12. وسائل الشيعه، ج 15، ص 195.
13. همان مدرک، ص 201.
14. اصول کافي، ج 2، ص 151.
15. همان مدرک، ج 2، ص 136.
16. مکارم اخلاق، ص 361.
17. همان مدرک، ص 359.
18. بحارالانوار، ج 81، ص 226، اسلاميه.
19. همان مدرک، ص 228.
20. همان مدرک، ص 235.
21. وسائل الشيعه، ج 2، ص 643.
22. بحارالانوار، ج 81، ص 269.
23. نهج البلاغه، فيض، حکمت 118.
24. بحارالانوار، ج 81، ص 283.
25. همان مدرک، ص 261.
26. همان مدرک، ص 269.
27. بحارالانوار، ج 49، ص 98.
28. وسائل الشيعه، ج 2، ص 888.
29. السيره الحلبيه، ج 3، ص 69.
30. وسائل الشيعه، ج 2، ص 902.
31. وسائل الشيعه، ج 2، ص 874.
32. همان مدرک، ص 873.
33. همان مدرک، ص 904.
34. همان مدرک، ص 874.
35. بحارالانوار، ج 3، ص 57-58.
36. بحارالانوار، ج 43، ص 344.
37. اعيان الشيعه، ج 1، ص 633.
38. و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما - (فرقان، آيه ي 63).
/خ
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}