اسطورههای سنت نوروزی (9)
آتشافروزی و کوزهشکنی
نگاهی به اساطیر آسیای غربی و ریشه های تاریخی - اسطوره ای آیین نوروز
آب پاشی
از گذشته رسم بود که مردم در نوروز به یکدیگر آب بپاشند، چنان که کریستن سن در کتاب «ایران در زمان ساسانیان» می نویسد: «در روز اول (نوروز) مردم صبح زود برخاسته، به کنار نهرها و قناتها می رفتند و شست و شو می کردند و به یکدیگر آب می پاشیدند. »(1) به عقیده سن مردم به وسیله این عمل که منشا آن اعتقادی جادویی است، می خواستندباران بیاید. اما در دوران اسلامی، برای همین کار توجیه دینی مطرح کردند و آن اینکه می گفتند: آیه شریفه «الم ترا الی الذین خرجوا من دیارهم و هم الوف حذر الموت...: آیا ندیدی آن گروهی را که هزاران نفر بودند و از بیم مرگ از شهرشان بیرون رفتند، پس مرگشان در رسید و سپس خداوند آنها را زنده کرد؟...» در مورد قوم حزقیل نبی علیه السلام است که از ترس وبا از شهر گریختند، ولی همه به یکبارگی مردند و پس از چندی به دعای آن پیامبر بارانی بارید که زنده شان کرد و به شهر خویش رفتند. «گویند آن روز که آن مردگان زنده شدند، روز نوروز بود و این رسم که در روز نوروز است که آب بر یکدیگر ریزند، از آن روز باز است و معنی این آب به یکدیگر ریختن آن است که: زنده بادیا!» (2) البته امروز دیگر معلوم نیست این سنت جاری باشد یا نه، هرچند که مرحوم انجوی شیرازی گزارش تداوم آن را تا سال 1352 داده است. شاید هم رسم گلاب پاشی در دید و بازدیدهای عید که عده ای به آن پایبندند، تغییر شکل یافته همین آیین کهن باشد.سفره هفت سین
یکی دیگر از سنتهای زیبای این ایام، گذاشتن سفره هفت سین است. رسم است که پیش از سال تحویل، خانه را آب و جارو و مرتب کنند و سفره ای بپینند و اعضای خانواده با لباس نو کنارش بنشینند. در این سفره حتماً باید هفت چیز که نامشان با حرف سین شروع می شود، باشد؛ مثل سیب، سرکه، سبزه، سمنو، سرکه، سماق، سیر، سنجد، سنبل و... و معمولاً این چیزها را نیز بر آن می افزایند: کلام الله مجید، آینه، گلاب، دیوان حافظ، تنگ ماهی، چند تخم مرغ رنگ کرده، نارنج و... هر کدام از اینها ویژگی خاص خود را دارند. هنوز در افواه هست که در وقت تحویل سال، اگر تخم مرغ روی آینه باشد، به حرکت در می آید یا اگر نارنج را در تنگ آب بیندازند، در موقع تحویل به جنبش می افتد. همچنین می گویند در آن هنگام، ماهی به طور عمودی در آب می ایستد! معمولاً شمع یا چراغ و آجیل و شیرینی و میوه را هم در سفره می گذارند؛ اما عناصر اصلی، همان هفت سین هاست که سفره را به نام خود نیز کرده است. اینکه چرا «هفت» تا «سین» و نه کمتر یا بیشتر، خود ماجرا و توجیهاتی دارد. مقدمتاً باید گفت که عدد هفت در میان اقوام و ملل مختلف محترم و مقدس است. از هفت روز هفته گرفته تا هفت آب و هفت اقلیم و هفت دریا و هفت آسمان در رفته، و از هفت طواف کعبه و هفت سعی میان صفا و مروه، و هفت سنگ انداختن به شیطان، تا هفت امامی و هفت تکبیر و هفت وادی عرفان و هفت تنان و هفت مردان و... و از هفت اعضا و هفت بطن، هفت پرده چشم، هفت پشت، هفت قلم، هفت جد، هفت خط، هفت مغز تا هفت زبان و هفت سوراخ و هفت دستگاه و هفت کچلان و... (که می توان فهرستی بلند بالا ترتیب داد) همه و همه از اهمیت این عدد حکایت می کند؛ با اینکه در میان ما شیعیان اعدادی همچون پنج (به نشانه پنج تن آل عبا علیهم السلام) یا دوازده و چهارده (به نشانه دوازده امام و چهارده معصوم) عزیزتر و گرامی تر هستند. به همین روست که معمولاً «هفت» مورد نظر در سفره هفت سین را به «هفت امشاسپند» در دین زرتشتی نسبت می دهند؛ چه می دانیم که زرتشت مردم را به خدای یکتا (اهوره مزدا) فرا خواند و دیگر ایزدان را از مقام و منصب خدایی به زیر کشید و برخی از آنها را به مقام فرشتگی تنزل داد. از جمله کسانی که در این آیین واجد خویشکاریهای مهمی هستند و مقدس شمرده می شوند، هفت امشاسپند (هفت جاودان نیکوکار) هستند که اردیبهشت، خرداد، مرداد، شهریور، بهمن، اسفند و سپنتامینو نام دارند و هر کدام عهده دار بخشی از امور جهان هستند و عدد هفت نیز به سبب مناسبتی که با آنها برقرار می کند، مهم و مقدس می شود؛ چنان که می گویند در ایران باستان مردم سفره نوروز را به چند هفت مزین می کردند: هفت گل و گیاه و سبزه، هفت خوشه یا دانه از حبوبات مختلف، هفت سکه نقره، هفت شاخه از درختان انار، به، گردو، بادام، بلوط، سیب و زیتون، هفت شاخه گل سُداب در داخل هفت بشقاب سفالی سفید، هفت کلوچه، هفت جام سفید که داخل هر یک شیر و عسل و گلاب و آب ریخته شده بود و... (3)باری، همه اعضای خانواده سر سفره می نشینند و می کوشند از بد اخمی و ترشرویی بپرهیزند تا مبادا تا آخر سال خلقشان تنگ باشد. عده ای در این هنگام قرآن می گشایند و شروع به خواندن می کنند و یا دعای مشهور «یا مقلب القلوب و الابصار...» را زیر لب تکرار می نمایند؛ چه، ذکر 366 باره این دعا (به تعداد روزهای سال) توصیه شده است. مازندرانیها لحظاتی پیش از تحویل سال، «مادرمه» می کنند. و آن به این ترتیب است که از فرد خوش قدمی می خواهند در هر اتاق شاخه برگی به نشانه خرمی سرزندگی بگذارد و تا سال تحویل نشود، کسی از درها رفت و آمد نمی کند؛ زیرا ممکن است به قول حافظ «مبارک پی» نباشد و آن وقت با قدم شومش قضا و بلا را بر آن خانه نازل کند. برخی دیگر همچون سنت هنگام دیدن ماه نو، چشمشان را می بندند و قرآن کریم می طلبند تا در اولین دیدار سال نو، چشمشان نخست بر آیات مبارک قرآن بیفتد و بدین وسیله برکت و روحانیتی متوجه خود سازند. بسیاری نیز پیش از آنکه میهمانی از در درآید، قرآن به دست از خانه بیرون می روند و پس از تحویل پا به منزل می گذارند تا حکم نخستین وارد را پیدا کنند که همه تقدس و برکت و نورانیت را یکجا با خود دارد. در مازندران این فرد با قرآن و آب و آینه و شاخه برگهایی از گیاه «همیشک جوون» (همیشه جوان) وارد خانه می شود و به تک تک اتاقها سر می زند و «مادرمه» می کند و به این ترتیب خانه و اهلش را از شر افراد نحس و بد قدم در امان می دارد.
خلاصه همه سر سفره می نشینند و چون سال تحویل شد، روبوسی می کنند و بزرگترها عیدی می دهند. (در گذشته بیشتر تخم مرغ می دادند و اکنون عمدتاً پول می دهند) و آنگاه به دید و بازدید می پردازند که از بزرگ خاندان و خویشاوندان شروع می شود و به در و همسایه و اقوام دورتر و کم سن و سال تر ختم می گردد. در این مدت سفره همچنان پهن است، سخن را درباره سفره هفت سین با بیان این نکته تمام کنیم که سوای هفت عنصر اصلی مذکور، معمولاً برای دیگر اجزای سفره نیز توجیهات تمثیلی و رمزی می شود؛ مثلاً آب را نشانه روشنایی می دانند (حتی در خواب)، سبزی نشانه خرمی و رویش است؛ شمع و چراغ به نوعی آرزوی طول عمر است؛ نان و سکه برای جلب نعمت و برکت، در سفره گذاشته می شود و تخم مرغ نشان پیدایش حیات و آغاز تکوین موجودات است؛ چه، هر موجودی باید از تخم بیرون بیاید؛ گلاب عطری مقدس و روحانی است و ماهی سرخ نیز نشان از زندگی و شادابی دارد. این سفره تا روز سیزدهم فروردین پهن است.
سیزده بدر
از تحویل سال نو تا روز سیزده فروردین دیگر مراسم خاصی نیست جز دید و بازدید رفتن و سنتی که پیوسته در روز سیزهم برپا می شود و آن عبارت است از بیرون رفتن از خانه (یا شهر) و تفریح و شادی کردن و آخر سر هم انداختن سبزه در آب روان ومعمولاً کاهو خوردن، در مورد اینکه چرا روز سیزدهم انتخاب شده، می توان احتمال داد که دوازده روز نخست هر یک نماد ماهی از سال است که امید است به شادی و خرمی سپری شود و روز سیزده، مظهر آن آشوب ازلی و نابسامانی پیش از آفرینش است که سراسر شومی و نحوست است (مانند پنج روز دزدیده که معرف بی نظمی است، به طوری که فرمانروایی در آن روزها شایسته فردی عادی و حتی خل وضع می شود!) پس چون شوم است و نشان از بی نظمی دارد، معیارهای پذیرفته شده اجتماعی به یک سو نهاده می شود، به گونه ای که در دوره هایی که حکومتی کاملاً مذهبی بر ایران مستقر بود (همچون صفویه) به گزارش بعضی از جهانگردان، زنان در این روز بدون روبند و چادر به خیابان می آمدند. این را حتی می توان شکلی تغییر یافته از مراسم اُرجی (فساد آیینی، آمیزش همگانی) به حساب آورد. (4) و به همین جهت نحس و بدشگون است و این بدیمنی به گونه ای مسجل و قطعی به حساب آمده که نحوستش را از روزی خاص، به عددی خاص (یعنی سیزده) نیز تعمیم داده است و چندان هم فراگیر شده که دیگر نمی توان آن را محدود به قوم و قبیله و یا منطقه جغرافیایی خاص دانست، بلکه به صورت یک عقیده خرافی عام گریبانگیر بسیاری از جهانیان شده است!در منابع قدیمی تر اسکندر مقدونی را بر اندازنده این سنت معرفی کرده اند؛ چنان که حکیم نظامی گنجوی در «شرفنامه» می گوید: پس از اینکه اسکندر ایران را فتح کرد، از جمله کارهایش برانداختن آتش پرستی و آتشکده ها و دعوت به دین توحیدی پیشین بود و آنگاه به وصف سنت ناپسندی می پردازد که چگونه دختران در نوروز و سده بی پرده از خانه بیرون می آمدند و شوخی و دلیری می کردند و اسکندر آنان را از این کار بازداشت:
دگر عادت آن بود کاتش پرست
همه ساله با نوعروسان نشست
به نوروز جمشید و جشن سده
که نو گشت آیین آتشکده
زهر سو عروسان نادیده شوی
ز خانه برون تاختندی به کوی
رخ آراسته، دستها در نگار
به شادی دویدندی از هر کنار
مغانه می لعل برداشته
به یاد مغان گردن افراشته
همه کارشنان شوخی و دلبری
گه افسانه گویی، گه افسونگری
فروهشته گیسوشکن در شکن
یکی پایکوب و یک دست زن
... سر سال کز گنبد تیزرو
شمار جهان را شدی روز نو
یکی روزشان بودی از کوی کاخ
به کام دل خویش میدان فراخ
جدا هر یکی بزمی آراستی
وز آنجا بسی فتنه برخاستی!
... چنان داد فرمان شه نیک رای
که رسم مغان کس نیارد به جای
گرامی عروسان پوشیده روی
به مادر نمایند رخ، یا به شوی
همه نقش نیرنگها پاره کرد
مغان را ز میخانه آواره کرد
جهان را ز دینهای آلوده شست
نگهداشت بر خلق دین درست
به احتمال زیاد اشاره این متن که بی شک مستند به منابع کهن تر می باشد، (5) به رسم زنان و دختران در روز سیزده بدر است و البته از یاد می بریم که این مقدار خلاف آمد عادت نیز ممکن است بازمانده همان سنت ارجی باشد؛ سنتی که نمونه ای از سرزنش متدینان از آن را در کتاب «اشعیای نبی» و نکوهش حضرتش از «زهره» می توانیم ببینیم. با مروری گذرا بر آیین ارجی در نوروز، مراحل تغییر شکل و میزان هماهنگی آن با سنتهای پذیرفته شده جامعه مشاهده می گردد؛ آیینی که از آمیختن همگانی، به حضور بی حجاب و پرده زنان و به ویژه دختران در زمانهای بعدی تحول یافت و در دوره های بعد، چنان که نظامی روایت می کند، با مخالفت نهادهای رسمی مواجه شد و مطمئناً شکل دیگری به خود گرفت و در زمان ما به احتمال زیاد، به صورت «سبزه گره زدن» دختران درآمده که نوعی شوهر جویی آمیخته با طنز و مطایبه است؛ چنان که در وقت گره زدن، شوخی یا جدی می گویند: «سیزده بدر، سال دیگر، خونه شوهر» در بعضی نقاط دیگر ایران - مثلاً کرمان - دخترها در این وقت می گویند: «سیزده بدر، چارده به تو، به حق پیرچک چکو، سال دیگرو، خونه شوهرو، بچه بلغو!» در خراسان، دختران دم بخت رو به قبله می نشینند و سبزه گره می زنند و می گویند: «سیزده بدر، چارده به تو، سال دگه خنه شو، هاکوت کوتو، هاکوت کوتو» و سپس مقداری شیرینی در پای سبزه ای که گره زده اند، می ریزند و از آنجا دور می شوند. در گناباد دختران دم بخت به سبزه زارهای خارج از شهر می روند و ملکه ای برای خود انتخاب می کنند و به پایکوبی می پردازند و همین که عابری از راه برسد، دورش حلقه می زنند و ضمن شوخی و قهقهه بسیار، به امر ملکه او را وادار به رقص و پایکوبی می کنند (6) و این همه معلوم است برای چیست. و در هر حال عرف جامعه هنوز شوهر جویی آشکار دختران را خوش ندارد و به دختران «شویاب» (!) چندان ارج نمی نهد.
و اما در مورد اینکه چرا سبزه ها را در آب روان می اندازند، با توجه به آنچه پیشتر گفتیم که سبزه نمادی از ایزدگیاهی شهید شونده است که در پی تلاش و زاری همسرش - ایزدبانوی عشق و باروری - سر از خاک به در می آورد، تنها می توانیم حدس بزنیم که با انداختن سبزه در آب، سعی می شود در کار وصلت ایزدنباتی [در روایت ایرانی: سیاوش] با ایزدبانوی آب [در روایت ایرانی: سودابه (=سوته آپکه: آب سودبخش)] به نحوی همراهی و هماهنگی کرد. آب روان حکایت از زندگی و نشاط و پویایی می کند و بی شک با ویژگی های اساطیری آب راکد (مرداب) تفاوت دارد؛ به همین جهت سبزه را باید در آب روان انداخت که هم زنده است و هم زندگی بخش؛ چنان که زن خراسانی اگر سترون باشد، در این روز بر لب آب روان می نشیند و کلوخ در آن می اندازد و دعا می کند: «ای آب روان، تو را به حق شاه مردان، مرا بکن آبستان» (آبستن) (7) و آب روان چون زنده است، صدایش را می شنود و دعایش را بر می آورد. «آناهیتا» در اساطیر ایرانی ضمن اینکه ایزدبانوی آبهاست، یکی دیگر از وظایف اصلی و مهمش پاک نگهداشتن زهدانها و یاری رساندن در امر باروری است. در اساطیر دیگر نیز بین آب و باروری ارتباط نزدیکی وجود دارد؛ به گونه ای که حتی آب خود زن بارور نشود، آب روان برایش بچه می آورد؛ مثلاً در اسطوره ایرانی «داراب» می خوانیم: زن و مرد گازری که در آرزوی فرزند می سوختند، روزی سبز شناوری را در رود می بینند و چون خود را به آن می رسانند، با نوزادی زیبا رو مواجه می شوند و از آنجا که او بین دار (=درخت) و آب گیر کرده بود، نامش را «داراب» می گذارند! سارگن - معروفترین شاه بین النهرینی - نیز در مورد خودش می گوید:
«مادرم باردار شد و مرا پنهانی بزاد / مرا در سبدی نیین نهاد و آن را به قیر اندود / و بر رود رها کرد/ رود مرا برگرفت و به «اکی» میراب آورد / او مرا چون فرزندی پذیرفت و پرورد»
این ماجرا نمونه های تاریخی مشهوری نیز دارد که یک موردش حضرت موسی علیه السلام است. مادر او نیز از ترس بازرسان فرعون، فرزند را در سبدی قیراندود می گذارد و در نیل رها می سازد. رود او را تا خانه فرعون می آورد و چون از میان آبش بیرون می کشند، او را «موشا» (کشیده شده از آب) می نامند و راستی کدام نوزاد است که از میان آب بیرون نیامده باشد! این امور در ذهن نیاکان دور ما جنبه اساطیری و رمزی به خود می گرفت و به گونه هایی نسبتاً همسان، در رفتارهای بیرونی بازتاب می یافت. لرها علاوه بر اینها، از آب روان می خواهند که بلا و قضای بد را هم با خودش ببرد. این است که روز سیزده هنگام بازگشت به خانه، سبزه هایی را که قبلاً کاشته بودند، گره می زنند و ضمن گذراندن آرزویی در دل، آنها را به رود می افکنند و می گویند: «درد و قضا و بدانه دای روز سیزه وا ای سوزی آو بوره: درد و قضا و بلا را در این روز سیزده، با این سبزی آب ببرد!» (8)
در مورد آخرین موضوع یعنی خوردن کاهو، تنها چیزی که به ذهن نگارنده می رسد، یادآوری مراسمی است که در فنیقیه و روم به یاد آدونیس صورت می گرفت، آنجا که تندیس او را بر اوراق کاهو می نهادند، به تقلید از رفتاری که «ونوس» در باره دلداده خود آدونیس کرد و پیکر او را بر برگ کاهو گذاشت. همچنین می دانیم که در بخشی از مراسم مفصل شب عید فصح، یهودیان کاهو را در آمیزه ای از شراب، ادویه و میوه فرو می برند و دعای مخصوصی را می خوانند و می خورند. باری، چون سیزده به در می شود و روز دیگر فرا می رسد، همه کارها نظم خود را می یابد و مردم سر کارهایشان می روند و زندگی روند معمول خود را از سر می گیرد.
نوروز و جمشید
با توجه به آنچه گفته شد؛ یعنی ریشه یابی تاریخی - اسطوره ای آیین نوروز، پرسشی که در اینجا مطرح می شود، این است که چرا بنیاد این مراسم را از دیرباز به «جمشید» نسبت داده اند؛ به گونه ای که حکیم توس نیز در اثر جاودانی خود می گوید:به فر کیانی یکی تخت ساخت
چه مایه بدو گوهر اندر نشاخت،
که چون خواستی، دیو برداشتی
ز هامون به گردون برافراشتی
چو خورشید تابان میان هوا
نشسته بر او شاه فرمانروا
جهان انجمن شد بر تخت اوی
از آن بر شده فرّه بخت اوی
به جمشید بر گوهر افشاندند
مر آن روز را «روز نو» خواندند
سر سال نو، هرمز فرودین
بر آسوده از رنج تن، دل ز کین
به «نوروز» نو شاه گیتی فروز
بر آن تخت بنشست فیروز روز
بزرگان به شادی بیاراستند
می و رود و رامشگران خواستند
چنین جشن فرخ از آن روزگار
بمانده از آن خسروان یادگار
به اختصار در این باره می شود گفت که نه تنها نوروز، بلکه بنیان بسیاری کارهای نیکوی دیگر در اساطیر ایرانی به جمشید نسبت داده شده است؛ همچون ساختن گرمابه، کاخهای نیکو، طبقه بندی جامعه به گروههای مختلف (کاست) که همچنان در هند پا برجاست. پزشکی و تضمین سلامت و تندرستی آدمیان، حکمرانی آسمانی و... که همه را پیش از اسلام به جمشید نسبت می دادند و پس از قبول اسلام، شخصیت او را با حضرت سلیمان (ع) در آمیختند و حتی یکی کردند و سلطه بر مرغان و جانوارن را نیز به قلمرو فرمانروایی جمشید افزودند. گمان نگارنده چنین است که انتساب بنیاد نوروز به جمشید، به شخصیت ویژه او بر می گردد که در اساطیر کهن هندی در ره ایزدان قرار دارد و البته در اسطوره های ایرانی به شاهی نیکوکار و مردم دوست (که بعدها دچار خطا می شود) تنزل می یابد؛ همچنان که حضرت سلیمان (ع) به عنوان فرمانروایی آرمانی در ذهن و زبان پیروان ادیان ابراهیمی قرار دارد.
با این حساب، می توان احتمال داد که چون نوروز عیدی ارجمند و مورد علاقه مردمان بود و از سوی دیگر جمشید پادشاهی محبوب و نیمه آسمانی به شمار می رفت و در ضمن، همه کارهای بزرگ لاجرم باید به شاه یا پهلوانی بزرگ نسبت داده می شد، طبیعی است که تاسیس نوروز نیز در روایت ایرانی به جمشید منتسب گردد.
به همین قیاس می توان توجیه کرد که چرا پس از پذیرش اسلام، تلاش شد تمام یا بخشهایی از آیین نوروز را به بزرگان دین نسبت دهند؛ همچنان که دیدیم عده ای آتش افروزی در چهارشنبه سوری را به قیام مختار در خونخواهی از شهدای کربلا و کوزه شکنی در آن روز را به پیشنهاد حضرت زهرا (س) مرتبط دانسته اند؛ زیرا مردم که عمدتاً معتقد به مبانی ایمانی هستند، نمی توانند یک رشته کارهایی را مکرر و همه ساله انجام دهند، بی آنکه بر ایشان توجیهات دینی و مذهبی در نظر گرفته باشند. در نتیجه می کوشند هر حرکت عمومی و گسترده و پذیرفته شده را دارای اساس و بنیانی قدسی و ایمانی معرفی نمایند. از این رو کاملاً قابل فهم است اگر بخوانیم که: «نوروز» روزی است که در آن، خداوند از بندگانش پیمان گرفت که او را بپرستند و شریکی برایش قائل نشوند و به پیامبران، حج و اولیایش ایمان بیاورند. روزی است که کشتی حضرت نوح (ع) بر جودی قرار گرفت، ابراهیم (ع) بتهای قومش را شکست و موسی (ع) با جادوگران فرعون قرار گذاشتند؛ روزی است که جبرئیل بر پیامبر (ص) نازل شد، و علی (ع) بر دوش پیامبر (ص) رفت و کعبه را از بتها پاک کرد؛ در این روز واقعه غدیر رخ داد، خوارج شکست خوردند و کشته شدند و از همه مهمتر، حضرت امیر (ع) بر سریر خلافت ظاهری قرار گرفت؛ (9) چنان که در ادب پارسی نیز منعکس شده است و فی المثل هاتف اصفهانی می گوید:
همایون روز نوروز است امروز و به فیروزی
به اورنگ خلافت کرده شاه لافتی ماوا
یا طرب اصفهانی در قصیده ای بلند و شکوهمند می گوید:
با طالع مظفر و با اختر ظفر
نوروز مه کشید برون رخت از صفر...
عید ظهور سلطنت ظاهر علی است
کز فر او ببالد هم تاج و هم کمر
روزی چنین نشست بر اورنگ سلطنت
سلطان دین، علی ولی حی دادگر
شاعری دیگر نیز می گوید:
نوروز از آن شد پر شعف، هم صاحب عز و شرف
کان روز «سالار نجف» آمد به تخت سروری
به این طریق یک رسم ملی با باورهای دینی گره خورده و استوار شده است. اگر این سخن درست باشد که پیامبر گرامی (ص) فرمود: «سنتهای نیکوی هر قوم را نگاهدارید و سنتهای ناپسندشان را کنار بگذارید»، باید گفت نوروز از این لحاظ جشن کاملاً خوش اقبالی است؛ زیرا با گرامی ترین و شادترین روزهای مذهبی پیوند برقرار کرده است و از همه مهمتر اینکه مرحوم مجلسی از امام صادق (ع) روایت می کند که: «نوروز روزی است که قائم ما اهل بیت ظهور می کند و خداوند او را بر دجال پیروز می گرداند.» (10) و از آن نیز قابل توجه تر اینکه: «هیچ روزی نیست مگر اینکه ما در آن انتظار فرج می کشیم.» (11) به راستی آیا ما از یک عید چیزی بیش از این می خواهیم؟
پی نوشت ها :
1- ایران در زمان ساسانیان، کریستن سن، ص 196
2- ترجمه تفسیر طبری (قرن چهارم) به تصحیح حبیب یغمایی، ص 148، ذیل آیه 234 سوره بقره
3- بنگرید به المحاسن و الاضداد مسعودی، ص 277 (به نقل از بررسیهای تاریخی و مذهبی آیین نوروزی، ص 110)
4- بنگرید به: از اسطوره تا تاریخ، ص 342
5- نظامی در ابتدای این بخش می گوید: گزارنده داستانهای پیش (یعنی خود نظامی) - چنین گوید از پیش عهدان خویش
6- عقاید و رسوم مردم خراسان، ص 109
7- همان، ص 108
8- آینه و آیینها و افسانه های لرستان، ایرج محرر، ص 70
9- بحار الانوار، مجلدات 5، 11، 12، 13، 18، 37، 38، 48، 52
10- بحار الانوار، ج 52، ص 276
11- همان، ص 308
منبع مقاله: محمد حمید، یزدان پرست لاریجانی؛ (1385)، نامه ایران (مجموعه مقاله ها، سروده ها و مطالب ایران شناسی) جلد سوم، تهران: اطلاعات، چاپ اول.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}