رشد و تحول مغز زن و مرد

رشد و تحول مغز زن و مرد

نويسنده:سيمون بارون کوهن



تفاوتهاي جنسى درهمدلى كردن و سازماندهى، هردو ناشى از عوامل اجتماعى و بيولوژيكى مى شوند. وقتى متوجه شديدكه عوامل بيولوژيكى تفاوتهاي جنسى، در مغز وجود دارد، نكته ي آشكار اين است كه آيا چنين تفاوتهايى تکامل خواهند يافت يا خير!به همين منظورژن هايى که درنهايت دليل اصلى اين تفاوتها هستند ممكناست به علت اينكه آنها احتمال زنده بودن و توليد مثل افراد را بهبود مى بخشند، انتخاب شوند. حتى از اينكه ژن هاي خاص شناسايى شوند،تحقيقات در مورد دوقلوها نشان د كه هر دو مورد توانايى هاي همدلى كردن وسازماندهى، به احتمال قوي داراي جزء موروثى هستند.برخى از فرضيه ها نشان مى دهند که شكل اوليه ي زنان و مردان ماموقعيت هاي كاملا متفاوتى را به خود اختصاص داده و داراي نقش هاىمتفاوتى هستند. اگر چنين چيزى واقعيت داشته باشد فشارهاي خاصى كه احتمالا متفاوت هم است، به هر يك وارد خواهد شد و مى توانند انواع مختلف زمينه ى تخصص شناخت رابه تکامل برسانند.طبيعى است هر تغيير و يا سازگارى براى يك جنس، براي جنس ديگرمنطبق و يا سازگار نخواهد بود.در اين مقاله مى خواهم در مورد اينكه چرا براي خانم ها اين امتياز وجودداردكه داراى مغز نوع E هستندو اينكه چرا مرد ايازداشتن مغز ازنوع Sرا دارند، كمى بيشتر صحبت كنم.به اين علت كه همدلى كردن يکي از توانايى هاي اساسى انسان است كه تقريبا به قدمت عقل و خرد خود مغز مى رسد و بايستى براي پذيرفتن اين موضوع كه يك استعداد نسبى در همدلى كردن مى تواند مغز زنان را توصيف كند، خودتان را آماده كنيد.
ولى ممکن است از اين عقيده كه يك استعداد نسبى در سازماندهى مى تواند به احتمال قوي يك چيز قديمى مانند مغز مردان راتوصيف و شناسايى كند، زياد. خوشتان نيايد. چراكه دانشمندان از روي آزمايش هاي هيپوتيز متوجه شد اندكه مغز مردان چيزي است كه در اواسط عمرشان به رشد و بلوغ مى رسد.اجازه بدهيد اين سوء تفاهم را رفع كنم. اگرچه علوم دانشگاهى نسبتا قديمى است يعنى اين علم و آگاهي به چيزي حدود صد سال قبل بازمى گردد،ولى علوم عامى و تجربيات مردمي به چيزي حدود عصر انسان هاي اوليه بازمى گردد و مردم قبيله اى دانسته ها و علوم خود را نسبت به طبيعت توسعه داده اند و يك تكنولوژي به شيوه ى خودشان اختراع كرده اند و سيستم هاي پزشكى خودشان را فرم بندي نموده با اجراى روش خاص حكومتى برجامعه ي خودشان حكمرانى كرده اند و اين روش هزاران سال به همين روال درپيش گرفته، شده است.بناباين نچه كه باعث چنين تحولي و تكاملى شده، آيا از سوي يك همدل و همدرد خوب صورت گرفته است يا اينكه توسط يك مغز متفکر و منظم؟مزاياى مغز مرد" استفاده و ساختن ابزار "نظم دهندگان خوب در درك، استفاده و ساخت ابزارهايى همچون اسلحه وسيستم هاي مكانيكى مهارت بسياري دارند. ابزارها به شما اين اجازه رامى دهندكه كارهايى همچون شكار، جنگيدن، ساختن، تعمير اشياء ياكارهايى با دقت فراو ان، انجام دهيد. عملكرد بهتر در اين زمينه، نه تنها مى تواند شانس بهتري براي زيستن به شما بدهد، بلكه باعث افزايش ثروت و بالارفتن مقام اجتماعى نيز خواهد شد و داشتن شأن و مقام بالاي اجتماعى باعث موفقيت بيشتر فرد خواهد شد. به عنوان مثال، يك نظم دهنده ي خوب ممكن است متوجه اين موضوع شود كه اگر يك تير خيلى بلند يا خيلى كوتاه باشد، دقت آن ظاهري خواهد بود يااگر يك تيغه ي تبر به دسته اش چسبيده باشد، دوام آن تبر بيشتر خواهد شد ياسقفى كه با برگهاي درخت نخل ساخته شده باشد، الگوي بسيار دقيق ضد باران خواهد بود. طراحى و سازماندهى خوب اسلحه هايى مانند موشك ممكن است برترىمردان را در پرتاب كردن، مسدودكردن حركت اجسام و قضاوت در زمانى كه يك موضوع با موضوع ديگري برخورد كر، توص مى كند.استفاده و دفاع يك نفر در مقابل موشكهاي ارتشى مى تواند يك مزيت بالا در رقابت مردانه ميان مردان باشد.

شكارو رديابي

نظم دهنده ي خوب همچنين در درك وكشف سيستم هاي طبيعى مهارت كافى دارد. خودتان را به جاي يك شكارچى يا ردياب قرار دهيد. او بايستى تمام نقاط جنگل را به دنبال شكار جستجوكند. در حالى که من و شما با دقت به جنگل نگاه مى كنيم، تنها درخت و بوته هاي گوناگون را مى بينيم. يك ردياب خوب ممكن است متوجه اين موضوع شودكه علف به حالت خاصى له شده و ياكج شده، به طوري كه نشان مى دهد يك ببر شب گذشته درآن محل خوابيده بوده يا اينكه علائم خاصى روي درختان به نظر مى رسدكه نشان دهنده ي عبور فيل ازآن منطقه است. يك ردياب خوب همچنين به صداي حيوانات با دقت گوش مى كند تا نزديكى و دوري شكار را حدس بزند، مثلا صداي اين ميمون نشان دهنده ي آن است كه يك عقاب در بالاي سرش پرواز مى كند و يا اينكه صداي اين ميمون به ما مى گويدكه درهمين نزديكى ها يك ببر يا پلنگ وجود دارد. تمام اين مشاهدات مى تواند به شكارچى كمك كندكه وجود حيوانى را درآن نزديكى پيش بينى كند.زمانى كه يك سازمانده خوب، جانوري را دنبال مى كند، بايستى با دقت به فضولاتى كه در اطرافش ريخته شده، نگاه كند زيرا نه تنها به او مى گويندكه چه مدتى از عبورآن حيوان مى گذرد بلكه مى فهمدكه چه نوع حيوانى از آ محل عبوركرده است و چه حيوانى هم آن را دنبال مى كند. آن شخص ممكن است تفاوت بين 900 نوع پرنده را در جنگل از نظر ظاهر و صدا خوب تشخيص بدهد و همچنين آن دسته اي كه تخمگذار هستند را شناسايى كرده باشد و حتى بداند آشيانه ي هريك دركدام منطقه از جنگل است.يك شكارچى و يا يك ردياب همچنين لازم است كه حافظه ي خوبى براي حفظ ردپاي حيوانات داشته باشد. در نتيجه حتى اگر براى ساعتها يا روزهاسرگردان باشد، بداندكه چگونه به منزل بازگردد. در جنگل هيچ نقشه و ياعلائمى كه انسانها بتوانند بگذارند، وجود ندارد. سازماندهى خوب به شما كمك مي كندكه يك نقشه ي ذهنى از منطقه در مغز ايجادكنيد. بدين هـ ، به جاي آنكه به علائم متكى شويد، يك سازمانده خوب مى تواند از نشانه هاي مستقيم و منظم مانند حركت سايه ي شخص در آفتاب،استفاده كند.نظم دهندگان خوب همچنين مى توانند ديگر سيستم هاي طبيعى همچون آب و هوا و باد و ستارگان را درك و پيش بينى نمايند. در شرايط طبقه بنديطبيعى يک نظم دهنده ي خوب مى تواند خودش را در شرايط سخت و طاقت فرسا زنده نگاه دارد. داشتن درك خوب از محيط اطراف مى تواند تفاوت ميان مرگ و زندگى را به خوبى توضيح دهد.

تجارت كردن

سازماندهى خوب به شما اين اجازه را مى دهدكه هرگونه نوسان و تغييري را در بازار تجاري تشخيص بدهيد. در نتيجه خيلى خوب مى دانيدكه چه موقع خريدكنيد و چه موقع جنس خودتان را بفروشيد. براى مثال وقتى كه قيمت پايين باشد،جنسى را بخرم و زمانى كه قيمت بالا رفت آن را بفروشم. در نتيجه يك سود خوب به دست مى آورم. بنابراين دنياى تجارت، سيستمى مانند سيستم هاي ديگر است. يك چنين سيستمى ممكن است يك پول، رايج باشد يا ممكن است مانند تبديل كالاها، آنچنان هم حالت رسمى نداشته باشد. معاوضه و تبادل يك اختراع جديد در بازار بورس نيويورک نيست ولى قدمت آن مانند عقل انسان است.مهارت شناسايى براي هنگامى كه چيزهايى مورد نياز باشند يا چيزهايى باقى مانده باشد و يا براي يافتن يك جنس ايده آل، لازم و ضروري است. بعضى چيزها سود خوبى به شما مى دهند و بعضى چنين نيستند. نتيجه ي يك چنين دقت و درستى در سازماندهى مى تواند ثروت و سود، بسياري برايتان به ارمغان آورد. طبيعى است، يك تاجر خوب نياز به هر دو مهارت سازماندهى و تا حدودي خواندن ذهن اطرافيان دارد. توانايى فريب دادن ديگران تا حدي به يك همدلى خوب نيازمند است، چنانچه يك تاجر خوب كمى به ضرر و سودمشتريان خود ميت بدهد، مى تواند رابطه ي خوبى با آنها برقرار نمايد. ولى معمولا تاجران بيشتر به سود و ضرر خودشان مى انديشند.

قدرت

اكثر انسانهاى اوليه اجتماعى بودند، ولى اين ارتباطات اجتماعى شامل چه چيزهايى مى شود؟ وضعيت ظاهري شما در روابط اجتماعى مانند پيشرفت،حفظ و نگهداري و توسعه ي مقام اجتماعى شما در جامعه تأثير دارد و به عنوان يك قانون عمومى هرچه مقام و موقعيت شما در جامعه بالاتر باشد،شانس بيشتري براى زنده ماندن خواهيد داشت.بنابراين اگر شما در خواندن و پيگيري گروهى به عنوان سلسله مراتب اجتماعى يا به صورت يك سيستم خوب باشيد، مى توانيد موفق شويد. فهميدن اين موضوع كه چرا رتبه ي شما و مهارتتان در مذاكره در خصوص رتبه ها ودرجه بندي ها، شانس زنده ماندن شما را تعيين مى كند، كار چندان دشواري نيست. از دست دادن حمايت گروهى باعث مى شود شما از مزاياي اجتماعي بودن محروم شويد. همچنيم اگر در شناخت مقام و رتبه ي خود در اجتماع اشتباه كنيد، اين خطر وجود داردكه باكسى كه خودش براي داشتن آن مقام اجتماعى احتياج به حمايت ديگري دارد، دچار مشكل و اختلاف شويد. اگر فكر مى كنيدكه در اختلاف با يك فرد برتر از خودتان پيروز خواهيد شد، خيلى خوب است ولى اگر نتوانيد، خسارت بى شماري را متحمل خواهيد شد.به عنوان مثال در ميان ميمون ها پنجاه درصد نوجوانان نر بر سر اختلافاحى با يکديگر به جنگ مى پردازند وكشته مى شوند.بنابراين هميشه تأكيد داريم كه مكان خود را در جامعه بشناسيد تا مورد ظلم واقع نشويد. حتى در اين مثال هم، ما در مورد سيستم اجتماعى صحبت مى كنيم که همان قوانين " اگر- پس " در آن بكار رفته است.بعضى ازكارها، براي شما رده بندي و بعضى ديگر رتبه و مقام اجتماعى، به ارمغان مى آورد و يك نظم دهنده ي دقيق وخوب اين نتايج را به خوبى پيگيري مى كند. مى تو ان اين كار را نوعى سياست ناميد. اين سياست ممكن است درسطوح روابط فردي مانند رقابت با يك روش زيركانه باشد که خودتان بهتر مى توانيد در حركات و رفتار همكارتان آن را مشاهده كنيد و زمانى كه چنين حالتى پيش آمد، از طريق آن مى توان ترفيع درجه و يا مقام گرفت. يا اينكه ممكن است اين سياست در سطح طبقه بندي و نظم دهى تمام افراد يك گروه مانند توسعه ي زمين يك قبيله يا قوم باشدكه معمولا منبع اصلى شروع جنگ وخونر يزي است.تساوي امروزى ساماندهى گروهى از مردم در سياست گذاري ملى يا محلى مشاهده مى شود. در اينجا يك نظم دهنده ي خوب مى تواند چگونگى نوسان هاى رأي هاي خوب خودشان را ساماندهى نمايد و همچنين بفهمد چندكرسى را ازدست داده يا به دست آورده است.يك نظم ى خوب همچنين مى تواند ميزان برد و باخت تيم هاي ورزشى را پيگيرى نمايد و بداند برد و باخت اين تيم ها چه تأثيرى بر روي امتيازات تيم آنها در ليگ ورزشى مى گذارد.يكى ديگر از دلايل اينكه چرا مردم به دنبال مقام اجتماعى هستند، به فرضيه ى داروين كه آن را "گزيده ى جنسى " ناميده است، برمى گردد. زنان دربسياري ازگونه ها البته بخصوص در ميان اولين رده بندي هاي جنسى مشكل پسند هستند. البته اين موضوع قابل درك است چراكه آنها بيشتر وقت وانرژي خودشان را صرف به وجود آوردن فرزند مى نمايند. يك حركت جنسى مردكه شايد دقيقه اي طول نكشد باعث مى شودكه يك زن نه ماه در حالتاضطراب و هيجان و پا حتى وضعيت دشوار و سخت قرار بگيرد. بنابراين يك زن دركجا مى تواند حق انتخاب داشته باشد؟ تنها راهى كه براي زن باقى مى ماندكسب مقام اجتماعى است.نتيجه ي اين عمل براي مردان اين است كه هرچه مقام اجتماعى آنها بالاترباشد بدين معنا است كه قدرت بيشتري به زنان نشان مى دهند و آنها را راحت تر به دست مى آورند. مردانى كه از نظر رتبه و مقام اجتماعى در سطح بالايى هستند جذاب تر هستند زيرا ترقى و صعود آنها در سلسله مراتب اجتماعى مدركى دال بر سلامت جسم و جان آنها است و نيرو هفته در آنها باعث مى گرددكه هميشه تأمين كننده و مدافع خوبى در زندگى باشند.همان طوري كه قبلا هم بدان اشاره كرديم يك سامانده خوب مايل است هميشه كارهايش پايان خوبى داشته باشد و نتيجه ي خوبى از آنها به دست آورد. بنابر اين ممكن است زنان تصوركنند مردانى كه در ساماندهى توانايى هاي قويتر و بهتري ارائه دهند، جذاب تر هستند. يك چنين مردانى مستقل وخودكفا هستند، همچون كسى است كه همه چيز را درك مى كند، كسى كه مى داند چگونه اطلاعات مربوطه را سريع كنار هم بگذارد وكارها را به درستى و دقت انجام دهد و مانندكسى است كه مى داند چگونه به جلوگام بردارد ومراتب و مقام اجتماعي خوبى كسب كند.

برترى اجتما عى

تركيب همدلى كردن در سطح پايين و توانايى بالا در ساماندهى ممكن است به معناي صعود سريع يك مرد و رسيدن به مقام بالاي اجتماعى باشد. اين مسئله بدين علت است كه مردان در هر جامعه اي كه باشند براي دستيابى به موفقيت و مقام بالاتر با يكديگر به رقابت مى پردازند.همانطوركه در بخش قبلى به آن اشاره شد، موقعيت يك مرد دربرتري هاي اجتماعى در بسياري ازگونه ها، تأثير مستقيمى بر روي باروري او دارد. براي مثال در بعضى گونه ها تنها مردان آلفا قدرت توليد مثل دارند و حتى امروزه در دنياي مدرن انسانها، مردانى كه داراي قدرت و مقام اجتماعى بالاتري هستند تمايل زيادى به چندين بچه و حتى چند همسر دارند. امامردانى كه چنين قدرت و مقامى ندارند، به همان خانواده ي كوچك خودشان قانع هستند.براي به دست آوردن برترى هاى اجتماعى مردان از قدرت فيزيكى استفاده مى كنند و يا اينكه به زور متوسل مى شوند يا رفتارهاي ديگري كه شايد چندان هم شايسته نباشند، از خود بروز مى دهند. به همين دليل است كه در بسياري ازگونه ها، مردان بزرگتر، قويتر و جسورتر از زنان هستند.لياقت وكارآيى مردان نه تنها در رفتارشان بلكه در قدرت و رتبه و مقام آنها نيز مشاهده مى شود و اين صفات توسط ن، برگزيده مى شود. اين صفات ممكن است نه تنها در قدرت فيزيكى بلكه درتوانايى و رسيدن به قله هاي رفيع موفقيت و مقام هاي بالاى اجتماعى نيز، مشاهده شوند.فقدان حس همدلى سبب مى شود راحت تر باكسى دعواكنيد يا حتى با اوبجنگيد و يا با روشهاي نه چندان خشن، آنها را در رقابت كنار بگذاريد و يا حتى زمانى كه شخصى برايتان هيج سود و منفعتى نداشته باشد، او را به راحتى از زندگيتان بيرون كنيد.در بسيارى از تحقيقاتى كه در مورد شناخت احساسات به عمل آمده، مردان امتيازكمتري نسبت به زنان كسب كرده اند. ولى زمانى كه تحقيقات در خصوص ارتباوو نگاهى با اشياءاطراف به عمل آمد، مشاهده شدكه مردان بيشتر از زنان به اجسام متحرك ومكانيكى توجه نشان مى دهند و نسبت به مسائل اجتماعى وكسب مقام،حساس تر از زنان هستند.اين مثالها نشانه ي بالا بودن توانايى سازماندهى در مردان است.درجوامع صنعتى و در حال توسعه ي امروزي، مردان بيشتر از زنان به مسافرت مى روند. آنها اين كار را تنها به خاطر يافتن شكار يا همراه و همسفرانجام نمى دهند بلكه براي ملحق شدن به يك گروه ديگر و آشنايى با ديگران اين كار را انجام مى دهند. مثلا در يك جنگ، يورش و حمله به گروه دشمن نشانه ي قدرت وسب قام است. چنين مسائلى براي مردان شيرين تر است.اگر در خود حس همدلى را مشاهده نمى كنيد بدانيد پرخاشگري وستيزه جوى با ديگران برايتان كار چندان دشواري نيست. كشيدن نقشه هاي جنگى و طراحى تاكتيك هاي جنگى براي فردي كه مهارت كافى درسازماندهي دارد، كار بسيار راحتى است. فقدان حس همدردي و همدلى باعث مى گرددكه شخص دركنترل امور جامعه و حكومت بهتر عمل كند.

مهارت

يكى ديگر از ترفندهاي دستيابى به موقعيت بالا در سلسله مراتب اجتماعى موفقيت فر هنگى است يعنى اينكه در يكى از ارزشهاي فرهنگى خودتان بهترين باشيد و يا اينكه منابع با ارزش فرهنگى را تحت كنترل داشته باشيد.براي رسيدن به نظم و ساماندهى، لازم است كنترل و درك بالايى از يك سيستم داشته، باشيم و بدين شكل سيستم را به يك حد عالى برسانيم.منظم كردن، ما را وادار مى كند تا يك سيستم را تا جايى كه ممكن است، به طوركامل درك كنيم، در نتيجه رقابت در نظم دهى مى تواند فرد را واداركندكه در ساختن يك دستگاه شخم زنى يا يك نيزه، يك آلت موسيقى يا يك خانه بهترين باشد و در نتيجه يك موقعيت بسيار عالى در اجتماع كسب خواهدكرد.

تحمل تنهايى

بعضى از كارها احتياج به سازماندهى خوب و مناسب دارد، مانند شكارحيوانات يا اختراع يك وسيله ى جديد و تمام اين موارد، احتياج به مدت زمان طولانى دارد و ممكن است روزها، ماهها و حتي سالها به طول انجامد.بسياري از يك چنين كارهايى، معمولا ناشى از فقدان حواس پرتى و يا داشتن تمركز فكر بسيار عالى است كه معمولا در تنهايى به وجود مى آيد.بنابراين ممكن است چنين نتيجه اى به دست آيد كه حتي اگر شما درساماندهى كردن فرد خوبى باشيد، تا زمانى كه در همدلى كردن خوب نباشيد نمى توانيد كارى را تمام و كمال به اتمام برسانيد، با اين وجود بايستي در روابط اجتماعى به طور يكسان و مساوى قوى باشيد. ولى فرض را بر اين مى گذاريم كه در همدلى كردن ضعيف هستيد. بنابراين بايستي براى چند روزى خودتان را ازصحبت كردن با ديگران محروم كنيد تا بتوانيد توجه و تمركز زيادى بر روى سيستمى كه مى خواهيد آن را بسازيد و يا اختراع كنيد، داشته باشيد.

پرخاشگرى

در ميان انسانها و حيوانات اوليه، گروه افراد نر معمولا تلاش زيادى براىكنترل فعاليتهاى جنسى ديگر شريكان خود مى كنند. اگر بخواهيد با شريك ماده ى خودتان رفتار ستيزه جويانه اى داشته باشيد، بدون شك ميزان همدلى شما در سطح پاييني قرار دارد. صدمه زدن به يك شخص ديگر يا ترساندن ديگران، يك رفتار ملايم و يا دلجويانه اى نيست.البته پرخاشگرى و رفتارهاي خشن، از والدين به ارث نمى رسد بلكه هر فرد بنا به ذات درونى خودش، در انجام چنين كارهايى تمايل نشان مى دهد و يا اينكه آنها را انكار مى كند. حتى در ميان فرهنگهاي امروزه ي انسانها، تك همسري يك چيز عادي نيست. در اكثر نظام هاي مشترك ازدواج، يك مرد داراي چندين، زن است.مورد اينکه يك زن چند شوهر داشته باشد، معمولا بندرت ديده مى شود. درحالتى كه يك مرد چندين زن داشته باشد، معمولا در اكثر نظام هاي تشكيل خانواده مشاهده مى شود و اين موضوع به داشتن موقعيت هاي اجتماعى نيزبستگى دارد و در اين بين مردان كنترل و جمع آوري منابع مادي را به عهده مى گيرند.
كنترل يك چنين منابعى باعث به وجود آمدن در هم آميختگى اقوام و اعضاي خانواده ي مردان مى شود.حتى درجوامع تك همسري غربى نيز، شريك زندگي مردان با قدرت كنار همسرش براي مشكلات و سختى هاي زندگى تلاش مى كند و اين امركاملاعادي است.پرخاشگري نه تنها نشانه ي فقدان حس و عاطفه ي همدلى كردن است، بلكه يك روش خاص و داراي راندمان بالا، براي پايه گذاري برتري اجتماعى يا حل جنگ و ستيزه هاي اجتماعى است. مخصوصا وقتى كه تشريفات و نمايش هاي اجتماعى با شكست مواجه مى شود.در شرايط تكاملى دليران و بسياري از جنگجويان ماهر مرد، در رقابت هاي مردانه بايستى موقعيت و رتبه هاي بالايى كسب كنند و در نتيجه بايستى ازهمسران و اموالش نيز حمايت و مراقبت نمايند.در مطالعاتى كه بر روي جوامع در حال توسعه صنعتى انجام شده،پرخاشگرى بخصوص در مواردي كه موضوع انتقام جويى به ميان مى آيد(خون خواهى از فردى كه عزيزى را به قتل رسانده باشد)، منفعت و سوددهى اقتصادى (در مواردى كه از افراد به عنوان برده استفاده مى كنند)، تصاحب زنان متعدد به عنوان همسر ياكسب و نگهدارى موقعيت و محبوبيت فردي، بسيارمشاهده مى شود.تمام اين موارد مى توانند يك مرد را به كسب مقام بالاي اجتماعى هدايت كند، به سوى مقامى كه ايده آل همسر آينده اش هم خواهد بود.ديويد گرى (1) مثالهايى را در مورد زمانى كه مردي در رقابت با مرد ديگر بايستى غرامت پس ، مطرح مى كند.در مطالعاتى كه بر روي قبيله ى يانومامو (2)-كه افرادي امروزي و تقريبا ازنظر اقتصادي در حال توسعه هستند و در منطقه اي در جنگل هاى "آمازون "،"برزيل" و "ونزوئلا" زندگى مى كنند-، انجام شده است، معلوم شدكه بعضى ازمردان اصلا بچه دار نشده اند، در حالى كه يك مرد چهل و سه كودك دارد. اين مرد "شين بون " نام دارد و پدرش چهارده بچه داشته است ولى اين بچه ها حدود43 1 نوه برايش به ارمغان آوردندكه همين افراد حدود 335 نتيجه و 401نبيره به افراد فاميل اضافه كردند. پدر " شين بون " 401 نبيره داشت كه تعداد آنهااز تعداد همسايگانش بيشتر بود و همين همسايگان اصلا نبيره نداشتند.اگر هدف اوگسترش نسل خودش بوده، بهتر است بدانيدكه در اين كاربسيار موفق شده است. پر واضح ست يك چنين مردانى مى توانند در جوامعىكه تك همسرى درآن مرسوم است، تعداد فرزندان في شماري توليدكنند.اكنون در اينجا به يك نكته ي دهشتناك اشاره مى كنيم. بر طبق نظريه ي لارا بتزيگ (3) در تمدن هاي اوليه، مانند "اينكاها، مصري ها، چين و هندوستان" ،مردان قدرتمند با زنان بى شماري ازدواج مى كردند تا اينكه يكى از اين زنان برايشان پسري به دنيا آوردكه جانشين خوبى براي پدر د اگر در اين راه كسى جلودارشان بود، آن شخص را از ميان برمى داشتند.همانطوري كه در ابتدا توضيح دادم اين مردان ممكن بود به علت داشتن مهارت كافي در سازماندهى به چنين قدرتى رسيده باشند. حقيقت اين است كه آنها عده اي راكه سر راهشان قرار مى گرفتند، از بين مى بردند. چراكه اين افراد در همدلى كر دن بسير ضعيف بودند. همچنين به نظر مى رسيد به طور حتم آنها دليل موجهى براي گسترش نسل خود داشتند.بنابراين مى توانيم چگونگى رشد نوع خاصى از ژن را براي مغز از نوع s درميان افراد نر به خوبى در ذهن مجسم كنيم.

رهبرى

برنامه هاي يك تيم احتياج به رهبرى دارند. موفقيت هر پروژه و برنامه اغلب اوقات بستگى به يك رهبر با اراده و مصمم دارد. يك رهبر تيم ازاهميت بسيارى برخوردار است چراكه او فردي است كه براي رسيدن به اهداف و موفقيت تيم بايستى تلاش بسياري كند و فكر و ايده هاي او براي تيم بايستى نوين باشد تا تيم به راحتى بتواند به قله هاي رفيع موفقيت برسد.يك رهبر خوب مى داند چگونه و بابهمترين خسارت و ضرر به اين موفقيت ها برسد، چيزي كه در تكنولوژي يا تجارت امروزى به آن روش حياتى مى گويند.رهبرى كه سازمانده خوبى باشد براي رسيدن به جمعآوري و تداركات تيم از روشهاي، بسيار خوبى استفاده مى كند. مانند دنده در سيستم مكانيكى. هر فرد ياگروه ممكن است داراي وظيفه ي، خاصى در سيستم باشند. هرسيستم شامل گروهى از مردم يا اشياء است كه احتياج به كنترل دارند. يك رهبركه حس عاطفى كمتري داشته باشد، براي دلهره و نگرانى از اينكه هو يك از بازيكنان چه احساسى در مورد نقش خودشان در تيم دارند، وقت كمتري رابه هدر مي دهد. در عوض يك چنين رهبري به اين موضوع دقت مى كندكه وظيفه ي هريك از افراد بايستى چگونه ايفاء شود وتا اينكه آنها به موفقيت برسند. وظايف هرکس ممكن است چندان هميت نباشد ولى كارهاي فردي و تك روي ها ممكن است بى اهميت جلوه گر شوند. اگر فرد خاصى کم كاري كند، رهبري كه حس عاطفى كمتري دارد و در عوض در سازماندهى از مهارت كافي برخوردار است، به راحتى اين فرد را شناسايى کرده و او را با شخص ديگري تعويض مى كند.اخراج افراد تيم مستلزم داشتن توانايى در اين مورد اسمت كه بتوان شخص مناسبى را جايگزين كند و از نتيجه ي كار هيچ دلهره و اضطرابى به خود راه ندهد و به ا حساسات فرد اخراج شده نيز، توجهى نداشته باشد.
کم بودن احساسات و عواطف و بالا بودن سطح مهارت سازماندهى مى تواند نقش بسيار مؤثري در موفقيت و مديريت رهبر تيم داشته باشد.يك رهبر و مربى اين چنينى، بدون شك هميشه موفق خواهد شد و از نظر اجتماعى هم به مقام و سطح بالايى خواهد رسيد.پيدا کردن دوست براي اينكه يك همدل و همدم خوب باشيد، لازم است مهارت كافى دردرك و شناخت روابط دوستى داشته باشيد، ولى از قدرت خودتان در اين روابط سوء استفاده نكنيد. همدلان خوب رسانندگان خوبى هستندكه اگردوستشان از صحبت آنها رنجيده خاطر شود و يا اگر از رفتار نادرستى كه انجام داده اند آن دوست غمگين شده باشد، بلافاصله براي رفع اين ناراحتى اقدام كرده و دوستشان ر اد مى كنند و همچنين همدل خوب كسى است كه در نيازديگران شريك مى شود و به احساسات ديگران اهميت مى دهد و خيلى سريع نسبت به آنها احساسات عكس العمل نشان مى دهد.همدلان خوب بسيار محبوب و مردمى هستند، آنها با ديگران مشورت مى كنند و حتى درگفتگوهايشان بسيار مدبرانه و با سياست هستند. آنها با زورو اجبار عقايدشان را به ديگران تحميل نمى كنند و براي آرزوي ديگران ارزش زيادي قائل هستند و براى رسيدن به اين آرزوها به دوستانشان کمك مى كنند.از ديگر مزاياي داشتن يك دوست خوب اين است كه به هـنگام سختى ودشواري يك متحد اجتماعى و هميار به كمكتان خواهد آمد زنان بسيارعاطفى، بيشتر مراقب كودكان هستند و بهتر از ديگران مى توانند ارتباطات عاطفى و دوستى با ديگرى برقرار نموده و ازآن نگهداري نمايد و حتى بچه هاي دوستش را هم مانندكودكان خود دوست مى دارد و از آنها مراقبت مى كند.مزيت ديگري نيز براي داشتن يك دوست نزديك و صميمي وجود دارد. جمع دوستان معمولا يك جمع محكم و استوار است وكمتر ميان آنها پرخاشگري و خشونت ديده مى شود. جامعه ي بى ثبات بر روي پيشرفت كودكان، هم از نظر عاطفى و هم از نظر ارتباطات خانوادگى، تأثير سوءمى گذارد. بنابراين هر چيزي كه به ث و ايدارى جامعه بتواندكمك كند،شانس زندگى را براي كودكان و زنان، افزايش خواهد داد.اگر چه زنان جنسى هستندكه بيشتر وقتشان را بر روي تعليم و تربيت فرزندان مي گذارند ولى همين روابط دو جانبه ي ميان مادر و فرزند باعث مى گرددكه به طرفين منفعت زيادي برسد.

عاطفه ى مادرى

بياييد با يك حقيقت روبرو شويم:" اطفال را به سختى مى توان درك كرد.آنهاگريه مى كنند ولى نمى توانند احساساتشان را برايتان بازگو نمايند و يااينكه حتى خواسته شان را بيان كنند" .دركودكان بزرگتر يا حتى بزرگسالان زبان، در واغ وظيفه ي دشواري را به عهده دارد چراكه بايستى بيانگر تمام احساسات و خواسته ها باشد. ولى زمانى كه نوزادى گريه مى كند، چطور مى توانيد حدس بزنيدكه در ذهنش چه مى گذرد؟ فقط مى توانيد شش موردي راكه در خصوص يك نوزاد به ذهنتان مى آيد، بررسى كنيد: آيا اوگرسنه است، آيا پوشكش را خيس كرده، خوابش مى آيد، سرما خورده و يا ناراحت است و يا شايد مريض شده است؟ فرض كنيد هيچ يك از اين موارد نباشد ولى نوزاد همچنان به گريه اش ادامه دهد. حال چه كار خواهيدكرد؟ يك شخص عاطفى و با احساس خيلى سريع مى تواند پى به نيازكودك ببرد و در رفع آن اقدام كند. گريه ى نوزاد مى تواند دلايل بسيارى داشته باشد كه يك مادر خوب و با تجربه مى تواند از حالت و نوع گريه پى به نياز كودكش ببرد. شايد كودك ازاينكه او را با سختي و فشار در آغوش نگاه داشته ايد، عصبانى شده باشد. شايد ازاينكه براى مدت طولانى از جلوى چشمانش دور شده ايد، رنجيده خاطر شده است. ش کودك نياز به محبت بيشترى دارد چرا كه حس مى كند در يك محيط ناآشنا قرارگرفته است.اگر بتوانيد تمام اين احتمالات را به علاوه ى صثدها اختمال ديگر، در ذهنتان مجسم كنيد، با داشتن مهارت كافى در همدلى و همراهى به كودك خود ثابت مى كنيدكه هميشه احساسات و نيازهايش را درك مى كنيد و آنها رامى شناسيد و در نتيجه كودك احساس امنيت و رضايت خواهد كرد وزندگى آرامى را سپرى خواهد نمود. ادامه ى چنين روندى به كودك كمك مى كند كه سريع تر همه چيز را فرا بگيرد و به راحتي باگروههاى ديگر وكودكان ارتباط برقرار نمايد و اغلب چنين كودكانى، اجتماعى تر مى شوند و روابط محكم عاطفى و دوستى با ديگران برقرار مى كنند. نوزاد والدينى كه همدل خوبى هستند، به خوبى رشد مى نمايند و در بزرگسالى روابط محكم دوستي بااطرافيان برقرار مى كند. اين موضوع، خود باعث رشد صحيح جسم و روح كودك مى شود و كمتر ديده شده است كه اين كودكان آسيب هاى روانى و اجتماعى ديده باشند.در يك مدت كوتاه متوجه خواهيد شد نوزاد به توجه و محبت فراوانى نياز دارد و از اينكه ناديده گرفته شود، رنج مى برد. به اين شكل يك مادر خوب و باتجربه مى تواند با احساسات لطيف مادرانه روح كودك را پرورش دهد و به تمم آرامي و نا امنى او پايان دهد.اين ايده به يك فرضيه ى بزرگ تبديل شد: برخى بر اين باورندكه همدلى كردن از والدين اوليه به ارث رسيده است. البته اين جمله معناي بسياري به دنبال دارد و خيلى سريع اين سؤال پيش مى آيدكه چرا فكر مى كنند زنان درهمدلى كردن، مهارت بهتر و بيشتري دارند؟زنان نه تنها در ميان انسانهاي اوليه بلكه در ميان انسانها و حيوانات حال وگذشته نيز، نمادي از يك نگاهدارنده هستند.اگر يك بچه ميمون به پشت مادرش آويزان باشد و مادر از ميان يك بركه ي عميق عبوركند، هرگز برنمى گردد ببيندكه سر فرزندش از آب بيرون است يانه! نتيجه اينكه امكان غرق شدن فرزندش بسيار زياد است. اين موضوع با تأكيد نشان مى دهدكه ميمون هاي ماده به عنوان يك مادر به تنهايى نمى توانندمراقب فرزندشان باشند در ميان گوريل ها يك چنين چيزي ديده نمى شود.فرانس دي وال (4) باستان شناس معروف معتقد است به علت اينكه گوريل ها داراي حس ذاتى همدلى و عاطفى هستند، يك چنين مسائلى در بين آنهامشاهده نمى شود. آنها تقريبا مانند انسانها احساس عاطفى خاصى دارند و به ديگر حيوانات غمگين و بيماركمك مى كنند.

شايعه پراکني

داشتن قدرت همدلى و همدردي نه تنها به شما اجازه برقراري مكالمات وروابط دو جانبه را مى دهد بلكه باعث شايعه پراكنى هم مى شود. بهترين راه براى كسب اطلاعات در مورد گروههاى اجتماعى اطرفتان اين است كه هميشه در گوشه اي بنشينيد و به سخنان آنها گوش فرا دهيد.كسى كه مهارت كافى در همدلى كردن ندارد ممكن است دوستان نزديك كمترى داشته باشد يا اينكه در برقرارى ارتباط با ديگران دچار مشكل شود،بنابراين كمتر شايعات و حرفهاى بيهوده را مى شنود. فردى كه داراى توانايى همدلى كردن است، بدون شك داراى دوستان بسيارى است و يا اينكه در محافل اجتماعى به راحتي مى تواند با ديگران به گفتگو مشغول شود و اطلاعات بسيارى در خصوص مردم به دست مى آورد.رابين دونبار(5) استاد مردم شناسى دانشگاه "ليورپول"، مى گويد:"شركت داشتن در چنين شايعات اجتماعى هم، مانند آرايش اوليه ى انسان است كه براى آشنايى بيشتر افراد با يكديگر به وجود مى آيد".به اين شكل يك شخص مى تواند چنين تصور كند كه يك همدل و همدم خوب ممكن است شانس بهترى براى بقاء داشته باشد.

تغييرپذيرى اجتماعى

در ميان انسانها، افراد نر مايلند در گروه متولدين خود، يعني همجنسان شان بمانند در حالى كه افراد ماده مايلند در گروه مردان جايى داشته باشند. بنابراين مردان بيشتر از زنان در ميان هم خويشان خود احاطه شده اند و البته آنهاخويشان و اقوام خودشان را به خوبى مى شناسند.بنابراين براى پيشرفت احساس همدلى وعاطفى بر روى مردان فشاركمترىهست مخصوصا اگر مردان تلاش كمتري براي ايجاد و حفظ و نگهدارى روابط دوستى داشته باشند. ايجاد روابط با ديگران نيازي است كه شما به صورت ژنتيكى آن را احساس مى كنيد ولى حساسيت در حفظ و نگهداري از اين روابط به نوع افراد بستگى دارد. زنانى كه حس عاطفى كمتري دارند وقت كمترى رابراي ديگران در نظر مى گيرند و همچون مردانى كه داراي چنين حسى هستند،به ديگران كمتر اهميت مى دهند.

درك كردن همسر و شريك خود

آن دسته از زنانى كه مى توانند حركت و رفتار همسرشان را خيلى سريع حدس بزنند، در زندگى زناشويى كمتر با مشكل و پرخاشگري مواجه مى شوند ودرصد موفقيت آنها بالا است. زنانى كه در شناسايى دروغ و نيرنگ خيلى مهارت دارند و همچنين در درك و شناخت صداقت مردان در همان اولين ملاقات ماهر هستند، خيلى خوب مى دانند در مورد صداقت و شخصيت مردان قضا وت كنند.كسى كه بتواند ميزان عواطف و احساسات خود را به سطح بالايى برساند خيلى خوب هم مى تواند با زنان سازگاري داشته باشد. توانايى داشتن حس عاطفى و همدلى باعث مى گردد شخص با شريك زندگيش دلسوز و صبور باشد و همين امر باعث استحكام زندگى زناشويى و دوام روابط عاطفى مى شود.با اين روش زنى كه در ابراز عواطف و حس همدلى داراي مهارت بالايى است، شانس بيشتري براي نگهداري روابط خود در طى سالهاي آسيب پذيري وناتوانى دارد بنابراين هيچگاه در مقابل همسرش احساس ناتوانى نمى كند و با اين كار به هم جنس هاي خود قدرت و توانايى يك زن را نشان مى دهند.

فقدان ساماندهي:

در اين مقاله بر مبناى فرضيه ي تكاملى ما توجه خاصى به چگونگى ساماندهى و همدلى بالا داريم. حتى فقدان توانايى همدلى ممكن است باعث سازگارى افراد با يكديگر شود.ولى اگر فقدان ساماندهى پيش آيد، چه كاركنيم؟ يك سامانده مبتدي ممكن است در استفاده از ابزار يا تعمير آنها با مشكل مواجه شود و همچنين اين فرد نگرانى كمتري ا در خصوص سيستم هاي اجتماعى مانند مقام و رتبه ي اجتماعى دارد و براي رسيدن به چنين سيستم هايى از فريب و نيرنگ استفاده مى كند. تصور اينكه يك سناريو بدون نظم و ترتيب باشد، كاردشواري است چراكه اين سناريو قابل قبول نمى شود ولى يك ويژگى مى تواند پايه ي ژنتيكى داشته باشد و اگر حقيقتا سازگاري نداشته باشد، درگروه ژن ها باقى بماند.فقدان سازماندهى مى تواند باعث عدم سازگارى شود بخصوص اگر فرد درهمدلى كردن هم مهارت نداشته باشد و ما در خصوص يك چنين فردى تصورمى كنيم كه اين فرد يك عقب مانده ي ذهنى است. اين افراد هم در اجتماع و هم در درك و يادگيري محيط اطراف زندگيشان تضعيف مى شوند. آنها در اجتماع از رتبه و مقام پايينى برخوردار هستند و شانس كمتري براى موفقيت هاي اجتماعى دارند.به عبارت ديگر فردي كه در ساماندهى مهارت كافى ندارد راز حس همدلى و عواطف، نيازي به سازگاري با تمام جوانب ندارد. يك چنين فردي ازمنافع اجتماعى محروم مى ماند و اگر فردي تنها در همدلى كردن مهارت داشته باشد در برخى مسائل اجتماعى با مشكل روبرو مى شود و براي حل مشكلات، نياز به سازماندهى خوبى خواهد داشت. بنابراين تركيب اين دو با يكديگرباعث رفع تمامى مسائل و مشكلات خواهد شد.

تکامل توازن مغز

مى توانيم مزاياي سازماندهى خوب و همدلى خوب را با هم در يك فرد به وضوح مشاهده كنيم ولى بدون شك، اين مزايا براي هر فرد از دو لحاظ خوب است و فرد بايستى در هر مورد مهارت يكسانى داشته باشد.اگر چه يك شكل از توازن مغز به طور مسلم داراي مزاياي مناسبى نيست، حال اگر فرد به طور متوسط در هر دو مورد مهارت بسيار بالايى داشته باشد،چه اتفاقى روي مى دهد؟اگرچه يك چنين مغز متوازنى براي هر دو مورد بهترين خواهد بود، يك نفر مى تواند چنين تصوركندكه براي يك مرد يك چنين مغزي موفقيت بيشترى نسبت به مغز مردان دارد. براي مثال در هرگونه رقابتى بين دو رهبر،يك سازمانده خوب باكاهش همدلى ممكن است بهتر بتواند آنچه راكه براي پيروزي لازم است، تهيه نمايد حتى اگر در اين ميان به احساسات يك نفر هم لطمه اي وارد شود، موردي پيش نخواهد آمد، يك ژنرال ارتش را تصوركنيدكه تصميم دارد يك هنگ بزرگ و قدرتمند داشته باشد. در اين راه ممكن است اجازه دهندكه افراد زخمى با مرگ روبرو شوند ولى افراد سالم را نجات مى دهند. شخصى كه داراي مغز متوازن باشد ممكن است فرد خوبى براي عهده دار شدن شغل مديريت باشد ولى همين شخص در پرخاشگري و خشونت نمى تواند به خوبى ظاهر شود زيرا حس ه لى مانع اين كار مى گردد و براي يك زن مغزمتوازن مى تواند بدين معنا باشدكه فرد وقت كمتري را براي ايجاد روابط دوستى صرف مى كند. در نتيجه بهتر و بيشتر حمايت هاي اجتماعى را براي خود جمع آورى مى كند.بر طبق اين فرضيه، مغز زن و مرد به طوركامل براي يك چنين مواقع خاصى سازگاري دارد. اينها موقعيت هاي مناسب و خاص هستند، يك فرد بااجتماع يكپارچه و زنده باقى مى ماند و خود را با همه چيز سازگار مى كند وديگري با پيش بينى وكنترل حوادث سازگار مى شود.ممكن است چنين دريابيم كه مغز متوازن، معمول و رايج نيست. براي اين مسئله توضيح متفاوتى وجود دارد و همچنين اين مسئله نياز به آزمايش وبررسى خاص دارد، به عبارتى ديگر يك حد وسط و توازن در اين ميان وجوددارد. بنابراين كسى كه در همدلى خوب است بدون شك در ساماندهى خوب نيست.در حالى كه، كاملا واضح است كه يك چنين توازنى اجتناب ناپذير است،ممكن است تا حدي اين موضوع حقيقت داشته باشد ولى احتياج به كشف وبررسى بيشتري دارد. به طور خلاصه هريك از مغزهاي زن و يا مرد به يكديگر برتري و ارجحيت ندارند و هيچ يك بهتر يا بدتر از ديگري نيست.هر يك ازآنها داراي ويژگى هاي خاصى است كه براي هدف معين و خاصى كاربرد خوبى دا بنابراين بايستى به انواع مغزهايى توجه داشته باشيم كه دراجتماع معمول تر و رايج تر هستند.

پي نوشتها:

1-David Geary
2-Yanomamo
3-Laura Betzig
4-Frans De Wal
5-Robin Dunbar

منبع:زن کيست؟ مرد کيست؟ /سيمون بارون کوهن ، ترجمه گيسو ناصري، انتشارات پل