فرد مواجه با همسر ناسازگار به مرور اعتماد به نفس خویش را از دست میدهد
آسیب دیگری که در رویارویی با همسر ناسازگار به وجود میآید، از دست دادن اعتماد به نفس است. ناسازگاری و کج رفتاریهای همسر ناسازگار مقدار قابل ملاحظهای، از توان
نویسنده: سعید کاوه
آسیب دیگری که در رویارویی با همسر ناسازگار به وجود میآید، از دست دادن اعتماد به نفس است. ناسازگاری و کج رفتاریهای همسر ناسازگار مقدار قابل ملاحظهای، از توان، نیروی فکری و ذهنی همسرش را مورد استفاده قرار میدهد. اغلب افرادی که اقدام به ازدواج مینمایند، توانایی و آمادگی لازم جهت رویارویی و برخورد مناسب با همسر ناسازگار را ندارند. به همین جهت مسیرهایی غیرکارآمد، آزاردهنده و فرسایشی در ارتباط با همسر را طی میکنند. طوری که پس از مدتی، تغییرات عمدهای در وجود خویش پیدا میکند که کمبود اعتماد به نفس یکی از این تغییرات است. مصرف شدن بیش از حد توان ذهنی و فکری روی اموری آسیب زا، در کوتاه مدت خیر، ولی دربلند مدت عوارض نامطلوبی را به همراه خواهد داشت. یکی از این آسیبها و عوارض نامطلوب، از دست دادن اعتماد به نفس است. معمولاً در افرادی که از نظر رفتاری و شخصیتی سالم هستند، توان و نیروی ذهنی و فکری بر سر اموری مفید و سازنده صرف میشود. اموری که مورد علاقهی خاص اوست، به نحوی که میتواند باعث رشد و پیشرفت وی گردد. ولی فردی که با همسری ناسازگار روبروست، مقدار بسیار زیادی از نیروی فکری را که بایستی صرف امور سازنده و مفید نماید، بر سر اموری سطحی، پیش پا افتاده و مخرب میکند، به نحوی که پس از مدتی و گذشت سالیانی، دچار پدیدهای به نام کم رشدی یا نابالغی میشود، که یکی از نمودهای آن کمبود اعتماد به نفس است.
اغلب افرادی که اقدام به ازدواج مینمایند، توانایی و آمادگی لازم جهت رویارویی و برخورد مناسب با همسر ناسازگار را ندارند. به همین جهت مسیرهایی غیرکارآمد، آزاردهنده و فرسایشی در ارتباط با همسر را طی میکنند. طوری که پس از مدتی، تغییرات عمدهای در وجود خویش پیدا میکند که کمبود اعتماد به نفس یکی از این تغییرات است.
لازم است به طور مختصر توضیحات کوتاهی در مورد کمبود اعتماد به نفس ارائه شود. فرزند انسان موجودی است که با شروع حیاتش به ارتباط و اتکا به بزرگسالان نیازمند است. پدر و مادر بایستی ارتباطی کامل و کارآمد با او برقرار نمایند. این ارتباط بایستی بدین صورت باشد که "تو هر چه هستی، دختر، پسر، چاق، لاغر، زشت، زیبا، کوتاه، بلند و ... همان چه که هستی من به عنوان پدر یا مادر تو را قبول دارم، میپذیرمت. همیشه پیش من پذیرفته خواهی بود." البته این امر نه به حرف بلکه به صورت حسی بایستی برای فرزند جا بیفتد و احساس شود. اگر چنین پذیرش بدون قید و شرطی برای فرزند ملموس باشد و در عمل چنین برخورد و رفتاری را در والدین خویش ببیند و احساس کند، به نحوی که از بابت مقبول و مورد پذیرش والدین واقع شدن، اطمینان یابد، آرامش خاصی را به دست میآورد. این آرامش باعث میشود تا نیروهای ذهنی و فکری فرزند صرف امور مفید و سازنده شود. در سایهی چنین وضع و شرایطی، رشد و تعالی امکان پذیر میشود. شخص در روندی همگون با تکامل خویش هم سو و هم جهت میشود. خودش را باور میکند و اعتماد به نفسی در حد معقول و مقبول برایش به وجود میآید.
لازم به توضیح است که پذیرش بدون قید و شرط، به معنی بیقیدی و بینظمی نیست، بلکه کلیه محدودیتها، بازداریها، نظم و انضباط برقرار و اجرا میشود، ولی در کنار آن پذیرش بدون قید و شرط نیز اعمال میگردد.
در صورتی که پذیرش بدون قید و شرط فرزند اعمال نشود، فرزند خودش را باور نمیکند. نوعی ناباوری به خود، محیط و افرادی که او با آنها در ارتباط هستند، به وجود میآید. طوری که مقدار قابل توجهی از نیروی ذهنی و فکری او صرف این ناباوری و اضطراب خواهد شد. فرزندی را که دوستش نداشته باشند و مقبول و پذیرفتنی نباشد، خود بایستی به تنهایی این کار را برای خویش انجام دهد. او به درستی نمیداند که چه کند تا خود را باور کند. کارهایی از روی همان ذهن کودکانهاش انجام میدهد، ولی به دلیل این که آگاهیهای لازم را ندارد و مسیرهای درست را نمیداند تا اندازهای به آرامشی کاذب به طور نسبی میرسد، ولی هزینهی بسیار زیادی را در این مسیر متحمل میشود، به نحوی که از رشد رفتاری و شخصیتی باز میماند و دچار کمبود اعتماد به نفس میشود.
کمبود اعتماد به نفس با توجه به عوارض آن، به راحتی قابل شناسایی است.
1- فرد دچار کمبود اعتماد به نفس، قدرت تصمیمگیری ندارد. حتی برای گرفتن تصمیمهای جزیی و ناچیز به دیگران متکی و وابسته است.
2- فرد مبتلا به کمبود اعتماد به نفس، توان ابراز وجود ندارد و از ابتداییترین حقوق اولیهی خود صرف نظر میکند. این امر باعث میشود که نتواند انتقاد و اعتراض نماید و بسیاری از حقوق اولیه و ابتدایی خود را در ارتباط با سایرین از دست بدهد.
3- فرد مبتلا به کمبود اعتماد به نفس، با وجود تواناییهای بسیار نمیتواند در حد تواناییهای خود در اجتماع ظاهر شود.
البته کمبود اعتماد به نفس، عوارض مختلفی دارد که بعضی از عمدهترین آنها موارد یاد شده است. ولی در مجموع، میتوان گفت فردی که نیروی ذهنی، فکری و جسمیاش در موارد غیر ضروری به کار گرفته و صرف رشد و پیشرفت نشود، به بلوغ رفتاری و تعالی انسانی نمیرسد. یکی از علائم این وضع، کمبود اعتماد به نفس است.
همسر ناسازگار به دلیل نابالغ بودن و نداشتن رشد کافی، باعث ایجاد مشکلات متعددی برای همسر خود میشود. فرد مواجه با همسر ناسازگار نیز برای رهایی از اذیت و آزار و کج رفتاریهای همسر، تغییرات بسیاری در خود به وجود میآورد، به نحوی که بتواند رفتارهای آزاردهنده او را تحت کنترل داشته باشد. چنین تغییراتی آسیبهای بسیاری را به او وارد مینماید. با ایجاد چنین تغییراتی آرامش نسبی به وجود میآید، ولی خود شخص را از رشد بازمیدارد.
نگارنده به عنوان روان درمانگر و زوج درمانگر مشاهده نمودهام که اغلب افرادی که در طی سالیان متوالی مواجهه با همسری ناسازگار، اعتماد به نفس خود را از دست دادهاند. البته بسیاری از این افراد پیش از ازدواج از اعتماد به نفس خیلی خوبی برخوردار بودهاند. ولی پس از ازدواج به همان دلایلی که خاطر نشان شد، اعتماد به نفس خود را از دست دادهاند. البته افرادی که پیش از ازدواج اعتماد به نفس پایینی نداشتند، پس از ازدواج و درگیر شدن با همسر ناسازگار، اعتماد به نفس خود را از دست میدهند.
نکتهی بسیار مهم و بارز در کاهش اعتماد به نفس چنین افرادی که با همسری ناسازگار روبرو هستند، این است که معمولاً اغلب آنها متوجه چنین تغییری در رفتار و شخصیت خود نمیشوند، بلکه بعضی از اطرافیان و اعضای خانواده که با ایشان در تماس نزدیک هستند، متوجه چنین تغییراتی در آنها میشوند.
مورد عمدهای که در ارتباط با زندگی با همسر ناسازگار اتفاق میافتد، این است که همسر ناسازگار به حریم شخصی شریک زندگی خود تعدی مینماید. در کتاب «روان شناسی ناسازگاری همسران» یکی از مشکلات عمدهی همسران را در فصلی تحت عنوان «حریم شخصی» مطرح و توضیحات لازم در مورد آن ارائه شده است. فردی که ازدواج میکند، چنانچه فردیت، خود بودن و حریم شخصی خویش را از دست بدهد، دچار آسیبها و عوارضی خواهد شد. در زندگی با همسر ناسازگار، از دست دادن حریم شخصی و فردی به راحتی اتفاق میافتد. زیرا همسر ناسازگار به دلیل نداشتن قدرت تشخیص درست و عدم بلوغ رفتاری و شخصیتی و داشتن توقعاتی بیحد و حصر، حریم شخصی و فردی همسر خود را مورد تعدی قرار میدهد و هر دو به آسیبهای ناشی از آن مبتلا میشوند.
برای مثال، خانمی 28 ساله به نام اعظم، به مرکز مشاوره مراجعه نمود. مشکلات متعددی با مجید همسر 31 سالهاش داشت. حدود یک سال از ازدواج آنها میگذشت. اعظم اشاره کردکه از همان دوران نامزدی به دلیل علاقه بسیاری که به مجید داشته، گذشت، ایثار و فداکاریهای مختلفی از خود نشان داده است. مجید در شخصیترین امور اعظم دخالت میکرده است. در دوران نامزدی اعظم یک بار به منزل خاله خود میرود و وقتی مجید چند روز بعد متوجه این موضوع میشود، شدیداً به او اعتراض میکند که "تو بدون اجازهی من حق نداشتی که منزل خالهات بروی و شب در منزل آنها بمانی."
اعظم بدون آگاهی، با این طرز تفکر، که من به دلیل این که او را دوست دارم، برای او ایثار و از خودگذشتگی میکنم، از خود واکنشی نشان نمیداده، ولی با سپری شدن دوران نامزدی و پس از ازدواج، به تدریج حریم شخصی او توسط مجید از بین میرود. البته او این کارها را به حساب عشق، دوستی، محبت و ایثار میگذاشته، ولی بعدها به صورت روال در میآید به صورتی که این جزو وظایف او بوده که برای هر چیزی و امری، حتی برای امور شخصی خویش، نه این که به مجید اطلاع دهد، بلکه حتی از او اجازه بگیرد. بدین ترتیب، اعظم حریم شخصیاش را در زندگی با مجید از دست داده بود.
مورد دیگری که برای خود اعظم اتفاق افتاده بود، از دست دادن اعتماد به نفساش بود. به نحوی که به هیچ عنوان در برابر مجید نمیتوانست ابراز وجود نماید، و صحبتهای خودرا مطرح نماید. یکی از عمدهترین مشکلات در مسیر مشاوره با افرادی که با همسری ناسازگار روبرو هستند، برطرف نمودن مشکل کمبود اعتماد به نفس است، به نحوی که او بتواند حرف خود را در مقابل همسرش ابراز کند و یا از چیزی که برایش خوشایند نیست، ولی از سوی همسر ناسازگار به وی تحمیل میشود، دوری نماید.
در این رابطه، نکتهی مهمی که حتماً بایستی در نظر گرفته شود، این است که پیش از کار کردن بر روی مشکل اعتماد به نفس، باید بر سایر امور و زمینههای ارتباطی همسران متمرکز شد. همان طور که خاطر نشان گردید، با تعدیهای مختلفی که به حریم شخصی فرد توسط همسر ناسازگار صورت میگیرد، شخص به تدریج فردیت و توان ابراز وجود در برابر همسر ناسازگار را از دست میدهد. بنابراین ابتدا بایستی کلیه مواردی را که همسر ناسازگار رعایت نمینماید، مشخص کرد. پس از آن چگونگی به کارگیری توانایی جهت برخورد مناسب و درست در این زمینه به دست خواهد آمد.
در مثال قبلی، به اعظم خاطر نشان شد فردی که ازدواج میکند، با تشکیل زندگی مشترک نبایستی فردیت و زندگی شخصی و فردی خود را از دست بدهد. قبل از ازدواج اعظم با مجید، خالهی او نقش و جایگاه مهمی در زندگی وی داشته است. ولی پس از آشنایی و علاقمندی به مجید، این مجید است که شخص اول زندگی او میشود، به نحوی که پدر، مادر، خواهر، برادر، خاله و سایرین در حاشیه قرار میگیرند و همسر در متن زندگی واقع میشود. ازدواج نبایستی در ارتباطات درون خانوادگی فرد تداخل به وجود آورد و فقط به صرف یک ازدواج، همسر تعیین کند که آیا او با خالهاش رفت و آمد داشته باشد یا خیر. بلکه او در حد یک فرد متأهل با خاله خود به نحوی نه با اجازه، بلکه با اطلاع همسر میتواند معاشرت داشته باشد.
در مورد فرد هنگامی که ارتباطی کارآمد و مؤثر با وی برقرار نشود، نیروی او صرف نگرانیها و مشکلات ناشی از آن میشود. رشد جسمی شخص ادامه مییابد، بزرگ میشود، ولی از نظر رفتاری، عاطفی و شخصیتی دچار رکود و توقف در رشد میگردد، که از عوارض عمدهی آن کمبود اعتماد به نفس است. فردی هم که با همسر ناسازگار زندگی میکند، به واسطهی مشکلات مختلف و متعددی که با چنین فردی پیدا میکند، رشد درونی و فردی او متوقف میشود. بایستی در نظر گرفته شود که رشد فقط مربوط به دوران کودکی و نوجوانی نیست، بلکه تا پایان عمر ادامه مییابد. عوامل بسیاری میتوانند به رشد رفتاری آسیب برسانند یا چنین رشدی را با توقف مواجه کنند.
معمولاً فرد مواجه با همسر ناسازگار، پیش از ازدواج از تواناییهای درونی و ارتباطی بالاتری برخوردار است، ولی پس از مواجهه با همسر ناسازگار و عقب نشینیهای نادرستی که از روی ناآگاهی در مقابل او انجام میدهد. به تدریج خود را زیر سؤال میبرد که شاید اشکال عمدهای در من وجود دارد که همسرم به راحتی به ابتداییترین حقوق انسانی من تعدی مینماید. فقدان شناخت و آگاهی لازم و بیجهت به طور مداوم خویشتن را زیر سؤال بردن، باعث میشود که اعتماد به نفس فرد از دست برود.
البته علت عمدهی زیر سوال بردن خود، همان طور که خاطر نشان شد، نداشتن اطلاعات و شناخت کافی در مورد علل و عوامل به وجود آورندهی ناسازگاری همسر است. علت دیگر نیز این است که چنین فردی به دلیل این که توان مقابله و غلبه بر ناسازگاریهای همسرش را ندارد، خود را زیر سؤال میبرد.
شاید با افرادی برخورد کرده باشید که هنگام درگیری با اشخاصی که زورشان به آنها نمیرسد و نمیتوانند طرف مقابل را بزنند، خودشان را میزنند. فرد مواجه با همسر ناسازگار نیز به جهت ناتوانی در برخورد با او، شروع به انتقاد از خود و زیر سؤال بردن خویش مینماید. یکی از عوارض و عیب و ایرادهای بیدلیل و ناموجهی که شخص از خودش میکند، این است که باعث کاهش اعتماد به نفس خود میشود.
اعتماد به نفس، موضوعی ثابت و تثبیت شده نیست. بلکه در طول عمر میتواند دچار نوسان شود. ممکن است فردی در تمام طول عمر خود از اعتماد به نفس بالایی برخوردار باشد، ولی بر اثر یک یا چند رویداد اعتماد به نفس خود را از دست بدهد. در مشاوره با همسران به موارد متعددی برخورد کرده ام، که شخص با اعتماد به نفس خیلی خوب، ازدواج کرده ولی پس از گذشت چند سال و ناتوانی در حل و رفع مشکلات، اعتماد به نفس خود را کاملاً از دست داده است. بنابراین غیر از نحوهی تربیت در خانواده و شیوه برخورد والدین با فرزندان، عوامل مختلف دیگری نیز میتوانند در کاهش اعتماد به نفس تأثیر به سزایی داشته باشد، که یکی از آنها گرفتار شدن در دام رفتارهای مخرب و فرسایشی همسر ناسازگار است.
چنانچه شخص دچار کمبود اعتماد به نفس، اقدامی جهت برطرف نمودن آن به عمل نیاورد، وضعیت او به تدریج بدتر میشود. یکی از عمدهترین مواردی که میتواند باعث افزایش اعتماد به نفس شود، به سوی خویشتن خویش حرکت کردن و به ندای درونی خود پاسخ مثبت دادن است. چنانچه شخص در مسیرهایی خلاف خواستههای درونیاش حرکت کند که تطابقی با نیازها و خواستههای اصلی وی نداشته باشد، از تعادل رفتاری خارج میشود. یکی از عوارض این امر، کمبود اعتماد به نفس خواهد بود.
شخص درگیر با همسر ناسازگار، مسیرهای متفاوتی را میپیماید. گاهی با خواستههای ناهنجار و ناسازگارانهی او در میافتد. این امر منجر به درگیریهای زیاد و آزاردهنده و فرسایشی میشود. گاهی نیز از این بابت خسته شده و شروع به برآورده نمودن خواستهها و درخواستهای سالم و اغلب ناسالم همسر ناسازگار میکند تا شاید وضعیت از آن چه که هست بهتر شود. برآورده کردن خواستههای ناسالم همسر ناسازگار به دلیل ماهیت غیرمعقولانه و مخرب آن، تأثیراتی منفی را به همراه خواهد داشت که از عمدهترین عوارض آن، از خودبیگانگی، اضطراب، افسردگی و کمبود اعتماد به نفس است.
برای مثال، خانمی 34 ساله به نام مریم به مرکز مشاوره مراجعه کرد. حدود 11 سال از ازدواج او میگذشت. مشکلات مختلفی در ارتباط با کمال شوهر 36 سالهاش داشت. آنها یک پسر 4 ساله نیز داشتند. علت مراجعه او یک مورد بیوفایی بود که از سوی شوهر انجام شده بود. البته آنها مشکلات ارتباطی دیگری نیز داشتند. مریم خاطر نشان کرد که در 8 سال اول زندگی، مشاجره و درگیریهای متعددی با یکدیگر داشتند، ولی در سالهای بعد او تصمیم میگیرد که تقریباً همه خواستههای شوهر را برآورده نماید تا شاید وضعیت و شرایط میان آنها تغییر کند.
او خاطر نشان کرد که پس از این اقدام، مشاجرههای آنها نسبت به قبل کمتر شده بود و شرایط نسبتاً آرامی را هر دو میگذراندند. پذیرش بسیاری از خواستههای نابجا و نادرستی که مریم میدانسته درست و صحیح نیستند و فقط برای آرام نمودن اوضاع و کاستن از درگیریها و کشمکشهای بیمورد میان آنها بوده، تا حدودی آرامشی را برای او به همراه داشته است. ولی پس از گذشت مدتی که خواستههای کمال را اجرا میکرده تا شاید بتواند زندگی آرامتر و بهتری را داشته باشند، دچار افسردگی میشود. شوق و ذوق چندانی نسبت به امور مختلف زندگی نداشته و ضمناً اعتماد به نفس خود را از دست داده بود. مریم اضافه کرد که خودم متوجه بعضی تغییرات شده بودم، ولی اطرافیان به ویژه خانوادهاش به خوبی متوجه شده بودند که او دیگر مثل سابق نیست. قدرت تصمیمگیری ندارد. در جمع و گروهها کمتر حاضر میشود. در اغلب موارد اجازه میدهد دیگران به راحتی به حقوق فردی او تعدی نمایند، بدون این که او از خود واکنش و اعتراضی نشان دهد.
مریم پس از مدتی متوجه میشود که برآورده کردن خواستههای نابجا و بیحد و اندازه و گاهی اوقات ناسالم و مخرب کمال، صرفاً اوضاع خانواده را آرامتر مینماید، ولی هزینه بسیار زیادی بابت آن پرداخت میشود که اضطراب، افسردگی و کاهش اعتماد به نفس و از دست دادن سلامت عاطفی و رفتاری خویش است.
با کاهش یافتن اعتماد به نفس، وضعیت فرد مواجه با همسر ناسازگار بدتر از پیش میشود. زیرا از ویژگیهای بارز و مهم کمبود اعتماد به نفس ناتوانی در ابراز وجود و عقب نشینیهای نامعقول از خواستههای سالم و به حق خویش است. نکتهی بسیار مهمی که در مورد کمبود اعتماد به نفس فرد مواجه با همسر ناسازگار بایستی در نظر گرفت، این است که بعضیها در مورد کمبود اعتماد به نفس، به تنهایی کار میکنند. به عبارت دیگر، در جهت بهبود اعتماد به نفس کار میکنند، ولی در شرایی که فرد با همسر ناسازگار مواجه است، کمبود اعتماد به نفس بایستی در چارچوب ناسازگاریها و کج رفتاریهای همسر ناسازگار مورد بررسی و مداوا قرار گیرد. البته از دست دادن اعتماد به نفس در زندگی با همسر ناسازگار هم به صورت علت و هم به صورت معلول عمل میکند. بدین صورت که با کاهش یافتن اعتماد به نفس و عدم ابراز نقطه نظرات خویش و به شیوههای نا به جا از خواستههای به حق، معقول و منطقی خویش عقب نشینی نمودن، ناسازگاریهای همسر را افزایش میدهد. فردی که از اعتماد به نفس نسبتاً خوبی برخوردار بوده، وقتی در مقابل اذیت و آزارهای همسر ناسازگار، خود را ناتوان میبیند و تدابیر مختلفی را به اجرا میگذارد و در برابر همسر ناسازگار به کار میگیرد، چنانچه راه به جایی نبرد، به تدریج اعتماد به نفس خود را از دست خواهد داد.
نکتهی بسیار مهمی که در مورد کمبود اعتماد به نفس فرد مواجه با همسر ناسازگار بایستی در نظر گرفت، این است که بعضیها در مورد کمبود اعتماد به نفس، به تنهایی کار میکنند. به عبارت دیگر، در جهت بهبود اعتماد به نفس کار میکنند، ولی در شرایی که فرد با همسر ناسازگار مواجه است، کمبود اعتماد به نفس بایستی در چارچوب ناسازگاریها و کج رفتاریهای همسر ناسازگار مورد بررسی و مداوا قرار گیرد.
البته کار کردن بر روی اعتماد به نفس امری است که چنانچه شخص از اطلاعات و راهکارهای لازم آگاه باشد و شیوهی به کارگیری آنها را بداند، میتواند در کسب اعتماد به نفس خود موفقیتهای مورد نظر را به دست آورد. ولی چنانچه نتایج مورد نظر حاصل نشد، بهتر است که از شیوههای علمی مشاوره روان شناسی و متخصصین بهره گرفت.
دو مورد عمدهای که در افزایش اعتماد به نفس میتواند مؤثر واقع شود، این است که:
1- شخص بایستی حریم فردی خویش را در ارتباط با همسر ناسازگار شناسایی نماید.
2- شخص نیازهای درونی و فردیاش را تشخیص داده و در جهت برآورده نمودن آنها قدم بردارد.
در همین ارتباط، توضیحاتی ارائه میگردد.
اکثریت قریب به اتفاق افرادی که دچار مشکلات و در نهایت بیماری در رفتار و شخصیت میشوند، قبل از ابتلا به چنین مشکلاتی در ارتباطی ناهمگون و خارج از چارچوب انسانی درگیر بودهاند. ارتباطی که از تعادل و توازن خارج شود، به همسری که حریم او مورد تعدی و اجحاف واقع شده، آسیب میرساند. آسیب به وجود آمده، پس از مدتی فرد آسیب خورده را دچار مشکلاتی میکند و به دنبال آن فرد آسیب زننده نیز از مشکلات چنین آسیبی بیبهره نخواهد ماند.
برای مثال، رویا 28 ساله در ارتباط با شوهرش حمید 31 ساله دچار مشکلاتی شده بود. حمید بعضی از مواردی را که در ارتباط با همسرش بایستی رعایت میکرد، در نظر نمیگرفت. رویا، نخستین بار که به مرکز مشاوره مراجعه کرد، بسیار آشفته و نگران بود. در طول صحبتهای خود نمیتوانست از گریهاش جلوگیری کند، از مشکلات عمدهی آنها این بود که حمید هیچ گونه ملاحظهای را در ارتباط خود با رویا رعایت نمیکرد، به هر شکل و شیوهای که خودش صلاح میدید با همسرش برخورد میکرد.
چنین برخوردهایی در طول 5 سال زندگی مشترک آنها، آسیبهای متعددی را میان آنها به وجود آورده بود که عمدهترین آنها اضطراب، افسردگی و اعتماد به نفس بسیار پائینی بود که رویا به آن مبتلا شده بود. او بسیار مضطرب بود. نگرانی عمدهاش این بود که نکند اتفاقی، درگیری و یا ناراحتی به وجود بیاید. زیرا حمید درگیریهای زیادی را با والدین رویا به وجود میآورد. رویا پیش از ازدواج از یک زندگی بدون دغدغه و مشکل، پا به یک زندگی پر از مشکل و ناراحتی گذاشته بود، به نحوی که نه آمادگی روبرو شدن با چنین وضعیتی را داشت و نه میدانست چگونه با چنین شرایطی پیش برود. اعتماد به نفساش را نیز از دست داده بود. ارتباط او با همسرش نیز هر روز بدتر از گذشته میشد. او گاهی حتی خودش را زیر سؤال میبرد که شاید اشکال از اوست که همسرش بدین گونه با او برخورد میکند.
یکی از مشکلات رویا با حمید این بود که حمید هر وقت اراده میکرد که صحبتی را با همسرش مطرح کند، حتی خیلی دیروقت او را از خواب بیدار میکرد و با او بر سر موضوع مورد بحث مشاجره مینمود. پس از مدتی مشاجره، حمید به راحتی میخوابیده، ولی رویا با اعصابی ناراحت چندین ساعت طول میکشیده تا خوابش ببرد. گاهی نیز تا صبح با افکاری پریشان و ناراحت بیدار میمانده است.
با صحبتهایی که طی مشاوره با رویا انجام شد، او پی برد که در بعضی مواقع همسرش بیجهت به حریم شخصی او تعدی میکرده است. حمید ابتداییترین حقوق فردی وی را در برخوردهایش در نظر نمیگرفته است. نکته دیگری که رویا طی مشاوره پی برد این بود که پس از گذشت چند سال از زندگی مشترکش، با حمید و سایرین رفتاری طبیعی نداشت. او مدام خواستهها، نیازها و مصلحتهای دیگران را در نظر میگرفت. وقتی از او پرسیدم "آیا دیگران هم در مورد تو این نکات و ملاحظات را مراعات مینمایند؟" او سکوتی طولانی داشت. پس از سکوت ادامه داد که، "نه دیگران به اندازهای که من رعایت آنها را میکنم، ملاحظه مرا نمیکنند."
مورد دیگری که او در طی جلسه به آن پی برد این بود که او در ارتباط با دیگران، خصوصاً همسرش، رفتاری طبیعی و خودجوش نداشت. نداشتن رفتاری طبیعی و خودجوش، باعث شده بود که در ارتباط با سایرین خصوصاً همسرش حمید، ارتباطی تصنعی و غیرطبیعی و آسیب زا به وجود آید.
در جلسهی بعد که رویا به مرکز مشاوره مراجعه کرد، احساس نسبتاً بهتری داشت. او گفت که من همیشه این احساس را داشتم که در ارتباط با سایرین خوش برخورد و خوش اخلاق باشم. به همین جهت همیشه این را وظیفه خودم میدانستم که علاوه بر خوش برخوردی و خوش خلقی، لبخندی بزرگ نیز در چهره داشته باشم. او اشاره کرد که "در هفتهی گذشته یکی از همکاران برخوردی ناخوشایند، غیرمتعارف و توهین آمیز نسبت به من داشت. از بابت رفتار او حالم بد شد و ناگهان به فکر صحبتهای جلسهی قبل افتادم که رفتارهایم طبیعی و خودجوش نیست. در آن لحظه با اهانتی که به من شده بود حال بدی داشتم. لبخندم کاملاً محو شد و رو به همکاری که نسبت به من برخوردی توهین آمیز داشت. گفتم که از برخورد او ناراحت هستم و امیدوارم که اگر به ادامه دوستیاش با من علاقمند است، لازم است که حداقلی از ملاحظههای ارتباطی و انسانی را در نظر داشته باشد." در ادامه صحبت هایش خاطر نشان کرد که "آنها هیچ وقت مرا با چنین برخوردی ندیده بودند و همگی متعجب شده بودند. همکارم از بابت رفتارش عذرخواهی کرد. پس از آن برخوردی که آن روز در محل کار از خودم نشان دادم احترام من نسبت به سابق بیشتر رعایت میشود و خودم هم از این بابت احساس بهتری دارم."
رویا تا حدودی اعتماد به نفس خود را به دست آورده بود. ارتباط و برخورد او با حمید خیلی بهتر شده بود. او اشاره کرد که "یک بار شب هنگام با حمید برخوردی کوتاه و مختصر داشتم، میدانستم که او عادت دارد در چنین برخوردهایی کمی سکوت و عقب نشینی کند و به دنبال آن پس از مدتی بیدار ماندن میآید و مرا از خواب بیدار میکند و درگیریاش را ادامه میدهد. به همین دلیل قبل از خوابیدن به او اشاره کردم که "اگر حرفی یا صحبتی برای مطرح کردن دارد، بهتر است همین الان مطرح کند. در غیر این صورت حق ندارد که مرا پس از خواب بیدار کند. همان طورکه من به خودم اجازه نمیدهم که به ابتداییترین حقوق فردی او تعدی کنم و او را از خواب بیدار کنم." او در ادامه گفت که "با شناختی که از او داشتم میدانستم که او نزاع و درگیریاش را به نیمههای شب و پس از خواب میکشاند. ولی فردای آن روز احساس خوبی داشتم که او نه تنها مرا از خواب بیدار نکرد، بلکه صبح بعد نیز برخوردی بهتر و مناسبتر با من داشت."
با شناسایی و تشخیص حد و حدودها در زمینهها مختلف ارتباطی با همسر و با موضعگیریهای صحیح، میتوان ارتباط خویش با همسر را بهبود بخشید و اعتماد به نفس کاهش یافته را ترمیم نمود.
افرادی که با همسری ناسازگار درگیر هستند، آنها که فقط در ارتباط با همسر ناسازگارشان اعتماد به نفس پائینی دارند، ولی در ارتباط با سایرین از اعتماد به نفس متعادلی برخوردارند، به مراتب وضعیت بهتری دارند. تا آنها که با دیگران و در اجتماع نیز اعتماد به نفس پائینی دارند، زیرا ماهیت زندگی مشترک با همسر ناسازگار، مشکل ساز و پایین آورندهی اعتماد به نفس است. حال کسی که پیش از ازدواج نیز اعتماد به نفس پائینی داشته، جهت بهبود مسیر طولانی تری را پیش رو خواهد داشت.
در مجموع فردی که با همسری ناسازگار زندگی میکند، به واسطهی ماهیت مخرب رفتارها و برخوردهای آزاردهندهی همسر ناسازگار، به مرور دچار آسیبهای مختلفی در رفتار و شخصیت خویش خواهد شد. یکی از آنها کاهش یافتن اعتماد به نفس است. اگرچه کاهش اعتماد به نفس معلول زندگی با همسری ناسازگار است، ولی در اغلب موارد به صورت علت نیز عمل میکند و باعث بدتر شدن اوضاع موجود میشود. با اقدامات لازم میتوان تغییرات مطلوب و مقتضی را به وجود آورد که یکی از اقدامات جنبی، برطرف نمودن کمبود اعتماد به نفس است.
منبع مقاله :
سعید کاوه، (1386) روانشناسی همسر ناسازگار، تهران: انتشارات سخن، چاپ اول.
اغلب افرادی که اقدام به ازدواج مینمایند، توانایی و آمادگی لازم جهت رویارویی و برخورد مناسب با همسر ناسازگار را ندارند. به همین جهت مسیرهایی غیرکارآمد، آزاردهنده و فرسایشی در ارتباط با همسر را طی میکنند. طوری که پس از مدتی، تغییرات عمدهای در وجود خویش پیدا میکند که کمبود اعتماد به نفس یکی از این تغییرات است.
لازم است به طور مختصر توضیحات کوتاهی در مورد کمبود اعتماد به نفس ارائه شود. فرزند انسان موجودی است که با شروع حیاتش به ارتباط و اتکا به بزرگسالان نیازمند است. پدر و مادر بایستی ارتباطی کامل و کارآمد با او برقرار نمایند. این ارتباط بایستی بدین صورت باشد که "تو هر چه هستی، دختر، پسر، چاق، لاغر، زشت، زیبا، کوتاه، بلند و ... همان چه که هستی من به عنوان پدر یا مادر تو را قبول دارم، میپذیرمت. همیشه پیش من پذیرفته خواهی بود." البته این امر نه به حرف بلکه به صورت حسی بایستی برای فرزند جا بیفتد و احساس شود. اگر چنین پذیرش بدون قید و شرطی برای فرزند ملموس باشد و در عمل چنین برخورد و رفتاری را در والدین خویش ببیند و احساس کند، به نحوی که از بابت مقبول و مورد پذیرش والدین واقع شدن، اطمینان یابد، آرامش خاصی را به دست میآورد. این آرامش باعث میشود تا نیروهای ذهنی و فکری فرزند صرف امور مفید و سازنده شود. در سایهی چنین وضع و شرایطی، رشد و تعالی امکان پذیر میشود. شخص در روندی همگون با تکامل خویش هم سو و هم جهت میشود. خودش را باور میکند و اعتماد به نفسی در حد معقول و مقبول برایش به وجود میآید.
لازم به توضیح است که پذیرش بدون قید و شرط، به معنی بیقیدی و بینظمی نیست، بلکه کلیه محدودیتها، بازداریها، نظم و انضباط برقرار و اجرا میشود، ولی در کنار آن پذیرش بدون قید و شرط نیز اعمال میگردد.
در صورتی که پذیرش بدون قید و شرط فرزند اعمال نشود، فرزند خودش را باور نمیکند. نوعی ناباوری به خود، محیط و افرادی که او با آنها در ارتباط هستند، به وجود میآید. طوری که مقدار قابل توجهی از نیروی ذهنی و فکری او صرف این ناباوری و اضطراب خواهد شد. فرزندی را که دوستش نداشته باشند و مقبول و پذیرفتنی نباشد، خود بایستی به تنهایی این کار را برای خویش انجام دهد. او به درستی نمیداند که چه کند تا خود را باور کند. کارهایی از روی همان ذهن کودکانهاش انجام میدهد، ولی به دلیل این که آگاهیهای لازم را ندارد و مسیرهای درست را نمیداند تا اندازهای به آرامشی کاذب به طور نسبی میرسد، ولی هزینهی بسیار زیادی را در این مسیر متحمل میشود، به نحوی که از رشد رفتاری و شخصیتی باز میماند و دچار کمبود اعتماد به نفس میشود.
کمبود اعتماد به نفس با توجه به عوارض آن، به راحتی قابل شناسایی است.
1- فرد دچار کمبود اعتماد به نفس، قدرت تصمیمگیری ندارد. حتی برای گرفتن تصمیمهای جزیی و ناچیز به دیگران متکی و وابسته است.
2- فرد مبتلا به کمبود اعتماد به نفس، توان ابراز وجود ندارد و از ابتداییترین حقوق اولیهی خود صرف نظر میکند. این امر باعث میشود که نتواند انتقاد و اعتراض نماید و بسیاری از حقوق اولیه و ابتدایی خود را در ارتباط با سایرین از دست بدهد.
3- فرد مبتلا به کمبود اعتماد به نفس، با وجود تواناییهای بسیار نمیتواند در حد تواناییهای خود در اجتماع ظاهر شود.
البته کمبود اعتماد به نفس، عوارض مختلفی دارد که بعضی از عمدهترین آنها موارد یاد شده است. ولی در مجموع، میتوان گفت فردی که نیروی ذهنی، فکری و جسمیاش در موارد غیر ضروری به کار گرفته و صرف رشد و پیشرفت نشود، به بلوغ رفتاری و تعالی انسانی نمیرسد. یکی از علائم این وضع، کمبود اعتماد به نفس است.
همسر ناسازگار به دلیل نابالغ بودن و نداشتن رشد کافی، باعث ایجاد مشکلات متعددی برای همسر خود میشود. فرد مواجه با همسر ناسازگار نیز برای رهایی از اذیت و آزار و کج رفتاریهای همسر، تغییرات بسیاری در خود به وجود میآورد، به نحوی که بتواند رفتارهای آزاردهنده او را تحت کنترل داشته باشد. چنین تغییراتی آسیبهای بسیاری را به او وارد مینماید. با ایجاد چنین تغییراتی آرامش نسبی به وجود میآید، ولی خود شخص را از رشد بازمیدارد.
نگارنده به عنوان روان درمانگر و زوج درمانگر مشاهده نمودهام که اغلب افرادی که در طی سالیان متوالی مواجهه با همسری ناسازگار، اعتماد به نفس خود را از دست دادهاند. البته بسیاری از این افراد پیش از ازدواج از اعتماد به نفس خیلی خوبی برخوردار بودهاند. ولی پس از ازدواج به همان دلایلی که خاطر نشان شد، اعتماد به نفس خود را از دست دادهاند. البته افرادی که پیش از ازدواج اعتماد به نفس پایینی نداشتند، پس از ازدواج و درگیر شدن با همسر ناسازگار، اعتماد به نفس خود را از دست میدهند.
نکتهی بسیار مهم و بارز در کاهش اعتماد به نفس چنین افرادی که با همسری ناسازگار روبرو هستند، این است که معمولاً اغلب آنها متوجه چنین تغییری در رفتار و شخصیت خود نمیشوند، بلکه بعضی از اطرافیان و اعضای خانواده که با ایشان در تماس نزدیک هستند، متوجه چنین تغییراتی در آنها میشوند.
مورد عمدهای که در ارتباط با زندگی با همسر ناسازگار اتفاق میافتد، این است که همسر ناسازگار به حریم شخصی شریک زندگی خود تعدی مینماید. در کتاب «روان شناسی ناسازگاری همسران» یکی از مشکلات عمدهی همسران را در فصلی تحت عنوان «حریم شخصی» مطرح و توضیحات لازم در مورد آن ارائه شده است. فردی که ازدواج میکند، چنانچه فردیت، خود بودن و حریم شخصی خویش را از دست بدهد، دچار آسیبها و عوارضی خواهد شد. در زندگی با همسر ناسازگار، از دست دادن حریم شخصی و فردی به راحتی اتفاق میافتد. زیرا همسر ناسازگار به دلیل نداشتن قدرت تشخیص درست و عدم بلوغ رفتاری و شخصیتی و داشتن توقعاتی بیحد و حصر، حریم شخصی و فردی همسر خود را مورد تعدی قرار میدهد و هر دو به آسیبهای ناشی از آن مبتلا میشوند.
برای مثال، خانمی 28 ساله به نام اعظم، به مرکز مشاوره مراجعه نمود. مشکلات متعددی با مجید همسر 31 سالهاش داشت. حدود یک سال از ازدواج آنها میگذشت. اعظم اشاره کردکه از همان دوران نامزدی به دلیل علاقه بسیاری که به مجید داشته، گذشت، ایثار و فداکاریهای مختلفی از خود نشان داده است. مجید در شخصیترین امور اعظم دخالت میکرده است. در دوران نامزدی اعظم یک بار به منزل خاله خود میرود و وقتی مجید چند روز بعد متوجه این موضوع میشود، شدیداً به او اعتراض میکند که "تو بدون اجازهی من حق نداشتی که منزل خالهات بروی و شب در منزل آنها بمانی."
اعظم بدون آگاهی، با این طرز تفکر، که من به دلیل این که او را دوست دارم، برای او ایثار و از خودگذشتگی میکنم، از خود واکنشی نشان نمیداده، ولی با سپری شدن دوران نامزدی و پس از ازدواج، به تدریج حریم شخصی او توسط مجید از بین میرود. البته او این کارها را به حساب عشق، دوستی، محبت و ایثار میگذاشته، ولی بعدها به صورت روال در میآید به صورتی که این جزو وظایف او بوده که برای هر چیزی و امری، حتی برای امور شخصی خویش، نه این که به مجید اطلاع دهد، بلکه حتی از او اجازه بگیرد. بدین ترتیب، اعظم حریم شخصیاش را در زندگی با مجید از دست داده بود.
مورد دیگری که برای خود اعظم اتفاق افتاده بود، از دست دادن اعتماد به نفساش بود. به نحوی که به هیچ عنوان در برابر مجید نمیتوانست ابراز وجود نماید، و صحبتهای خودرا مطرح نماید. یکی از عمدهترین مشکلات در مسیر مشاوره با افرادی که با همسری ناسازگار روبرو هستند، برطرف نمودن مشکل کمبود اعتماد به نفس است، به نحوی که او بتواند حرف خود را در مقابل همسرش ابراز کند و یا از چیزی که برایش خوشایند نیست، ولی از سوی همسر ناسازگار به وی تحمیل میشود، دوری نماید.
در این رابطه، نکتهی مهمی که حتماً بایستی در نظر گرفته شود، این است که پیش از کار کردن بر روی مشکل اعتماد به نفس، باید بر سایر امور و زمینههای ارتباطی همسران متمرکز شد. همان طور که خاطر نشان گردید، با تعدیهای مختلفی که به حریم شخصی فرد توسط همسر ناسازگار صورت میگیرد، شخص به تدریج فردیت و توان ابراز وجود در برابر همسر ناسازگار را از دست میدهد. بنابراین ابتدا بایستی کلیه مواردی را که همسر ناسازگار رعایت نمینماید، مشخص کرد. پس از آن چگونگی به کارگیری توانایی جهت برخورد مناسب و درست در این زمینه به دست خواهد آمد.
در مثال قبلی، به اعظم خاطر نشان شد فردی که ازدواج میکند، با تشکیل زندگی مشترک نبایستی فردیت و زندگی شخصی و فردی خود را از دست بدهد. قبل از ازدواج اعظم با مجید، خالهی او نقش و جایگاه مهمی در زندگی وی داشته است. ولی پس از آشنایی و علاقمندی به مجید، این مجید است که شخص اول زندگی او میشود، به نحوی که پدر، مادر، خواهر، برادر، خاله و سایرین در حاشیه قرار میگیرند و همسر در متن زندگی واقع میشود. ازدواج نبایستی در ارتباطات درون خانوادگی فرد تداخل به وجود آورد و فقط به صرف یک ازدواج، همسر تعیین کند که آیا او با خالهاش رفت و آمد داشته باشد یا خیر. بلکه او در حد یک فرد متأهل با خاله خود به نحوی نه با اجازه، بلکه با اطلاع همسر میتواند معاشرت داشته باشد.
در مورد فرد هنگامی که ارتباطی کارآمد و مؤثر با وی برقرار نشود، نیروی او صرف نگرانیها و مشکلات ناشی از آن میشود. رشد جسمی شخص ادامه مییابد، بزرگ میشود، ولی از نظر رفتاری، عاطفی و شخصیتی دچار رکود و توقف در رشد میگردد، که از عوارض عمدهی آن کمبود اعتماد به نفس است. فردی هم که با همسر ناسازگار زندگی میکند، به واسطهی مشکلات مختلف و متعددی که با چنین فردی پیدا میکند، رشد درونی و فردی او متوقف میشود. بایستی در نظر گرفته شود که رشد فقط مربوط به دوران کودکی و نوجوانی نیست، بلکه تا پایان عمر ادامه مییابد. عوامل بسیاری میتوانند به رشد رفتاری آسیب برسانند یا چنین رشدی را با توقف مواجه کنند.
معمولاً فرد مواجه با همسر ناسازگار، پیش از ازدواج از تواناییهای درونی و ارتباطی بالاتری برخوردار است، ولی پس از مواجهه با همسر ناسازگار و عقب نشینیهای نادرستی که از روی ناآگاهی در مقابل او انجام میدهد. به تدریج خود را زیر سؤال میبرد که شاید اشکال عمدهای در من وجود دارد که همسرم به راحتی به ابتداییترین حقوق انسانی من تعدی مینماید. فقدان شناخت و آگاهی لازم و بیجهت به طور مداوم خویشتن را زیر سؤال بردن، باعث میشود که اعتماد به نفس فرد از دست برود.
البته علت عمدهی زیر سوال بردن خود، همان طور که خاطر نشان شد، نداشتن اطلاعات و شناخت کافی در مورد علل و عوامل به وجود آورندهی ناسازگاری همسر است. علت دیگر نیز این است که چنین فردی به دلیل این که توان مقابله و غلبه بر ناسازگاریهای همسرش را ندارد، خود را زیر سؤال میبرد.
شاید با افرادی برخورد کرده باشید که هنگام درگیری با اشخاصی که زورشان به آنها نمیرسد و نمیتوانند طرف مقابل را بزنند، خودشان را میزنند. فرد مواجه با همسر ناسازگار نیز به جهت ناتوانی در برخورد با او، شروع به انتقاد از خود و زیر سؤال بردن خویش مینماید. یکی از عوارض و عیب و ایرادهای بیدلیل و ناموجهی که شخص از خودش میکند، این است که باعث کاهش اعتماد به نفس خود میشود.
اعتماد به نفس، موضوعی ثابت و تثبیت شده نیست. بلکه در طول عمر میتواند دچار نوسان شود. ممکن است فردی در تمام طول عمر خود از اعتماد به نفس بالایی برخوردار باشد، ولی بر اثر یک یا چند رویداد اعتماد به نفس خود را از دست بدهد. در مشاوره با همسران به موارد متعددی برخورد کرده ام، که شخص با اعتماد به نفس خیلی خوب، ازدواج کرده ولی پس از گذشت چند سال و ناتوانی در حل و رفع مشکلات، اعتماد به نفس خود را کاملاً از دست داده است. بنابراین غیر از نحوهی تربیت در خانواده و شیوه برخورد والدین با فرزندان، عوامل مختلف دیگری نیز میتوانند در کاهش اعتماد به نفس تأثیر به سزایی داشته باشد، که یکی از آنها گرفتار شدن در دام رفتارهای مخرب و فرسایشی همسر ناسازگار است.
چنانچه شخص دچار کمبود اعتماد به نفس، اقدامی جهت برطرف نمودن آن به عمل نیاورد، وضعیت او به تدریج بدتر میشود. یکی از عمدهترین مواردی که میتواند باعث افزایش اعتماد به نفس شود، به سوی خویشتن خویش حرکت کردن و به ندای درونی خود پاسخ مثبت دادن است. چنانچه شخص در مسیرهایی خلاف خواستههای درونیاش حرکت کند که تطابقی با نیازها و خواستههای اصلی وی نداشته باشد، از تعادل رفتاری خارج میشود. یکی از عوارض این امر، کمبود اعتماد به نفس خواهد بود.
شخص درگیر با همسر ناسازگار، مسیرهای متفاوتی را میپیماید. گاهی با خواستههای ناهنجار و ناسازگارانهی او در میافتد. این امر منجر به درگیریهای زیاد و آزاردهنده و فرسایشی میشود. گاهی نیز از این بابت خسته شده و شروع به برآورده نمودن خواستهها و درخواستهای سالم و اغلب ناسالم همسر ناسازگار میکند تا شاید وضعیت از آن چه که هست بهتر شود. برآورده کردن خواستههای ناسالم همسر ناسازگار به دلیل ماهیت غیرمعقولانه و مخرب آن، تأثیراتی منفی را به همراه خواهد داشت که از عمدهترین عوارض آن، از خودبیگانگی، اضطراب، افسردگی و کمبود اعتماد به نفس است.
برای مثال، خانمی 34 ساله به نام مریم به مرکز مشاوره مراجعه کرد. حدود 11 سال از ازدواج او میگذشت. مشکلات مختلفی در ارتباط با کمال شوهر 36 سالهاش داشت. آنها یک پسر 4 ساله نیز داشتند. علت مراجعه او یک مورد بیوفایی بود که از سوی شوهر انجام شده بود. البته آنها مشکلات ارتباطی دیگری نیز داشتند. مریم خاطر نشان کرد که در 8 سال اول زندگی، مشاجره و درگیریهای متعددی با یکدیگر داشتند، ولی در سالهای بعد او تصمیم میگیرد که تقریباً همه خواستههای شوهر را برآورده نماید تا شاید وضعیت و شرایط میان آنها تغییر کند.
او خاطر نشان کرد که پس از این اقدام، مشاجرههای آنها نسبت به قبل کمتر شده بود و شرایط نسبتاً آرامی را هر دو میگذراندند. پذیرش بسیاری از خواستههای نابجا و نادرستی که مریم میدانسته درست و صحیح نیستند و فقط برای آرام نمودن اوضاع و کاستن از درگیریها و کشمکشهای بیمورد میان آنها بوده، تا حدودی آرامشی را برای او به همراه داشته است. ولی پس از گذشت مدتی که خواستههای کمال را اجرا میکرده تا شاید بتواند زندگی آرامتر و بهتری را داشته باشند، دچار افسردگی میشود. شوق و ذوق چندانی نسبت به امور مختلف زندگی نداشته و ضمناً اعتماد به نفس خود را از دست داده بود. مریم اضافه کرد که خودم متوجه بعضی تغییرات شده بودم، ولی اطرافیان به ویژه خانوادهاش به خوبی متوجه شده بودند که او دیگر مثل سابق نیست. قدرت تصمیمگیری ندارد. در جمع و گروهها کمتر حاضر میشود. در اغلب موارد اجازه میدهد دیگران به راحتی به حقوق فردی او تعدی نمایند، بدون این که او از خود واکنش و اعتراضی نشان دهد.
مریم پس از مدتی متوجه میشود که برآورده کردن خواستههای نابجا و بیحد و اندازه و گاهی اوقات ناسالم و مخرب کمال، صرفاً اوضاع خانواده را آرامتر مینماید، ولی هزینه بسیار زیادی بابت آن پرداخت میشود که اضطراب، افسردگی و کاهش اعتماد به نفس و از دست دادن سلامت عاطفی و رفتاری خویش است.
با کاهش یافتن اعتماد به نفس، وضعیت فرد مواجه با همسر ناسازگار بدتر از پیش میشود. زیرا از ویژگیهای بارز و مهم کمبود اعتماد به نفس ناتوانی در ابراز وجود و عقب نشینیهای نامعقول از خواستههای سالم و به حق خویش است. نکتهی بسیار مهمی که در مورد کمبود اعتماد به نفس فرد مواجه با همسر ناسازگار بایستی در نظر گرفت، این است که بعضیها در مورد کمبود اعتماد به نفس، به تنهایی کار میکنند. به عبارت دیگر، در جهت بهبود اعتماد به نفس کار میکنند، ولی در شرایی که فرد با همسر ناسازگار مواجه است، کمبود اعتماد به نفس بایستی در چارچوب ناسازگاریها و کج رفتاریهای همسر ناسازگار مورد بررسی و مداوا قرار گیرد. البته از دست دادن اعتماد به نفس در زندگی با همسر ناسازگار هم به صورت علت و هم به صورت معلول عمل میکند. بدین صورت که با کاهش یافتن اعتماد به نفس و عدم ابراز نقطه نظرات خویش و به شیوههای نا به جا از خواستههای به حق، معقول و منطقی خویش عقب نشینی نمودن، ناسازگاریهای همسر را افزایش میدهد. فردی که از اعتماد به نفس نسبتاً خوبی برخوردار بوده، وقتی در مقابل اذیت و آزارهای همسر ناسازگار، خود را ناتوان میبیند و تدابیر مختلفی را به اجرا میگذارد و در برابر همسر ناسازگار به کار میگیرد، چنانچه راه به جایی نبرد، به تدریج اعتماد به نفس خود را از دست خواهد داد.
نکتهی بسیار مهمی که در مورد کمبود اعتماد به نفس فرد مواجه با همسر ناسازگار بایستی در نظر گرفت، این است که بعضیها در مورد کمبود اعتماد به نفس، به تنهایی کار میکنند. به عبارت دیگر، در جهت بهبود اعتماد به نفس کار میکنند، ولی در شرایی که فرد با همسر ناسازگار مواجه است، کمبود اعتماد به نفس بایستی در چارچوب ناسازگاریها و کج رفتاریهای همسر ناسازگار مورد بررسی و مداوا قرار گیرد.
البته کار کردن بر روی اعتماد به نفس امری است که چنانچه شخص از اطلاعات و راهکارهای لازم آگاه باشد و شیوهی به کارگیری آنها را بداند، میتواند در کسب اعتماد به نفس خود موفقیتهای مورد نظر را به دست آورد. ولی چنانچه نتایج مورد نظر حاصل نشد، بهتر است که از شیوههای علمی مشاوره روان شناسی و متخصصین بهره گرفت.
دو مورد عمدهای که در افزایش اعتماد به نفس میتواند مؤثر واقع شود، این است که:
1- شخص بایستی حریم فردی خویش را در ارتباط با همسر ناسازگار شناسایی نماید.
2- شخص نیازهای درونی و فردیاش را تشخیص داده و در جهت برآورده نمودن آنها قدم بردارد.
در همین ارتباط، توضیحاتی ارائه میگردد.
1- شخص بایستی حریم شخصی خویش را در ارتباط با همسر ناسازگار شناسایی نماید
بسیاری از افرادی که با همسری ناسازگار مواجه هستند، جنبههای ارتباطی دو جانبه زندگیشان در مسیرهایی غیرکارآمد و بیمارگونه پیش میرود. بنابراین در وحله اول بایستی به مشخص نمودن وضعیت ارتباطی همسران اقدام نمود. معمولاً زوج درمانگران کارآمد، به خوبی چنین مواردی را برای آنها مشخص مینمایند.اکثریت قریب به اتفاق افرادی که دچار مشکلات و در نهایت بیماری در رفتار و شخصیت میشوند، قبل از ابتلا به چنین مشکلاتی در ارتباطی ناهمگون و خارج از چارچوب انسانی درگیر بودهاند. ارتباطی که از تعادل و توازن خارج شود، به همسری که حریم او مورد تعدی و اجحاف واقع شده، آسیب میرساند. آسیب به وجود آمده، پس از مدتی فرد آسیب خورده را دچار مشکلاتی میکند و به دنبال آن فرد آسیب زننده نیز از مشکلات چنین آسیبی بیبهره نخواهد ماند.
برای مثال، رویا 28 ساله در ارتباط با شوهرش حمید 31 ساله دچار مشکلاتی شده بود. حمید بعضی از مواردی را که در ارتباط با همسرش بایستی رعایت میکرد، در نظر نمیگرفت. رویا، نخستین بار که به مرکز مشاوره مراجعه کرد، بسیار آشفته و نگران بود. در طول صحبتهای خود نمیتوانست از گریهاش جلوگیری کند، از مشکلات عمدهی آنها این بود که حمید هیچ گونه ملاحظهای را در ارتباط خود با رویا رعایت نمیکرد، به هر شکل و شیوهای که خودش صلاح میدید با همسرش برخورد میکرد.
چنین برخوردهایی در طول 5 سال زندگی مشترک آنها، آسیبهای متعددی را میان آنها به وجود آورده بود که عمدهترین آنها اضطراب، افسردگی و اعتماد به نفس بسیار پائینی بود که رویا به آن مبتلا شده بود. او بسیار مضطرب بود. نگرانی عمدهاش این بود که نکند اتفاقی، درگیری و یا ناراحتی به وجود بیاید. زیرا حمید درگیریهای زیادی را با والدین رویا به وجود میآورد. رویا پیش از ازدواج از یک زندگی بدون دغدغه و مشکل، پا به یک زندگی پر از مشکل و ناراحتی گذاشته بود، به نحوی که نه آمادگی روبرو شدن با چنین وضعیتی را داشت و نه میدانست چگونه با چنین شرایطی پیش برود. اعتماد به نفساش را نیز از دست داده بود. ارتباط او با همسرش نیز هر روز بدتر از گذشته میشد. او گاهی حتی خودش را زیر سؤال میبرد که شاید اشکال از اوست که همسرش بدین گونه با او برخورد میکند.
یکی از مشکلات رویا با حمید این بود که حمید هر وقت اراده میکرد که صحبتی را با همسرش مطرح کند، حتی خیلی دیروقت او را از خواب بیدار میکرد و با او بر سر موضوع مورد بحث مشاجره مینمود. پس از مدتی مشاجره، حمید به راحتی میخوابیده، ولی رویا با اعصابی ناراحت چندین ساعت طول میکشیده تا خوابش ببرد. گاهی نیز تا صبح با افکاری پریشان و ناراحت بیدار میمانده است.
با صحبتهایی که طی مشاوره با رویا انجام شد، او پی برد که در بعضی مواقع همسرش بیجهت به حریم شخصی او تعدی میکرده است. حمید ابتداییترین حقوق فردی وی را در برخوردهایش در نظر نمیگرفته است. نکته دیگری که رویا طی مشاوره پی برد این بود که پس از گذشت چند سال از زندگی مشترکش، با حمید و سایرین رفتاری طبیعی نداشت. او مدام خواستهها، نیازها و مصلحتهای دیگران را در نظر میگرفت. وقتی از او پرسیدم "آیا دیگران هم در مورد تو این نکات و ملاحظات را مراعات مینمایند؟" او سکوتی طولانی داشت. پس از سکوت ادامه داد که، "نه دیگران به اندازهای که من رعایت آنها را میکنم، ملاحظه مرا نمیکنند."
مورد دیگری که او در طی جلسه به آن پی برد این بود که او در ارتباط با دیگران، خصوصاً همسرش، رفتاری طبیعی و خودجوش نداشت. نداشتن رفتاری طبیعی و خودجوش، باعث شده بود که در ارتباط با سایرین خصوصاً همسرش حمید، ارتباطی تصنعی و غیرطبیعی و آسیب زا به وجود آید.
در جلسهی بعد که رویا به مرکز مشاوره مراجعه کرد، احساس نسبتاً بهتری داشت. او گفت که من همیشه این احساس را داشتم که در ارتباط با سایرین خوش برخورد و خوش اخلاق باشم. به همین جهت همیشه این را وظیفه خودم میدانستم که علاوه بر خوش برخوردی و خوش خلقی، لبخندی بزرگ نیز در چهره داشته باشم. او اشاره کرد که "در هفتهی گذشته یکی از همکاران برخوردی ناخوشایند، غیرمتعارف و توهین آمیز نسبت به من داشت. از بابت رفتار او حالم بد شد و ناگهان به فکر صحبتهای جلسهی قبل افتادم که رفتارهایم طبیعی و خودجوش نیست. در آن لحظه با اهانتی که به من شده بود حال بدی داشتم. لبخندم کاملاً محو شد و رو به همکاری که نسبت به من برخوردی توهین آمیز داشت. گفتم که از برخورد او ناراحت هستم و امیدوارم که اگر به ادامه دوستیاش با من علاقمند است، لازم است که حداقلی از ملاحظههای ارتباطی و انسانی را در نظر داشته باشد." در ادامه صحبت هایش خاطر نشان کرد که "آنها هیچ وقت مرا با چنین برخوردی ندیده بودند و همگی متعجب شده بودند. همکارم از بابت رفتارش عذرخواهی کرد. پس از آن برخوردی که آن روز در محل کار از خودم نشان دادم احترام من نسبت به سابق بیشتر رعایت میشود و خودم هم از این بابت احساس بهتری دارم."
رویا تا حدودی اعتماد به نفس خود را به دست آورده بود. ارتباط و برخورد او با حمید خیلی بهتر شده بود. او اشاره کرد که "یک بار شب هنگام با حمید برخوردی کوتاه و مختصر داشتم، میدانستم که او عادت دارد در چنین برخوردهایی کمی سکوت و عقب نشینی کند و به دنبال آن پس از مدتی بیدار ماندن میآید و مرا از خواب بیدار میکند و درگیریاش را ادامه میدهد. به همین دلیل قبل از خوابیدن به او اشاره کردم که "اگر حرفی یا صحبتی برای مطرح کردن دارد، بهتر است همین الان مطرح کند. در غیر این صورت حق ندارد که مرا پس از خواب بیدار کند. همان طورکه من به خودم اجازه نمیدهم که به ابتداییترین حقوق فردی او تعدی کنم و او را از خواب بیدار کنم." او در ادامه گفت که "با شناختی که از او داشتم میدانستم که او نزاع و درگیریاش را به نیمههای شب و پس از خواب میکشاند. ولی فردای آن روز احساس خوبی داشتم که او نه تنها مرا از خواب بیدار نکرد، بلکه صبح بعد نیز برخوردی بهتر و مناسبتر با من داشت."
با شناسایی و تشخیص حد و حدودها در زمینهها مختلف ارتباطی با همسر و با موضعگیریهای صحیح، میتوان ارتباط خویش با همسر را بهبود بخشید و اعتماد به نفس کاهش یافته را ترمیم نمود.
2- شخص نیازهای فردی و درونیاش را تشخیص داده و در جهت برآورده نمودن آنها قدم بردارد
این امر بیشتر به جنبههای فردی و درونی مربوط میشود. معمولاً پس از پشت سر گذاشتن مشکلات ارتباطی، خواستههای فردی و شخصی را دنبال و تصحیح نمود.افرادی که با همسری ناسازگار درگیر هستند، آنها که فقط در ارتباط با همسر ناسازگارشان اعتماد به نفس پائینی دارند، ولی در ارتباط با سایرین از اعتماد به نفس متعادلی برخوردارند، به مراتب وضعیت بهتری دارند. تا آنها که با دیگران و در اجتماع نیز اعتماد به نفس پائینی دارند، زیرا ماهیت زندگی مشترک با همسر ناسازگار، مشکل ساز و پایین آورندهی اعتماد به نفس است. حال کسی که پیش از ازدواج نیز اعتماد به نفس پائینی داشته، جهت بهبود مسیر طولانی تری را پیش رو خواهد داشت.
در مجموع فردی که با همسری ناسازگار زندگی میکند، به واسطهی ماهیت مخرب رفتارها و برخوردهای آزاردهندهی همسر ناسازگار، به مرور دچار آسیبهای مختلفی در رفتار و شخصیت خویش خواهد شد. یکی از آنها کاهش یافتن اعتماد به نفس است. اگرچه کاهش اعتماد به نفس معلول زندگی با همسری ناسازگار است، ولی در اغلب موارد به صورت علت نیز عمل میکند و باعث بدتر شدن اوضاع موجود میشود. با اقدامات لازم میتوان تغییرات مطلوب و مقتضی را به وجود آورد که یکی از اقدامات جنبی، برطرف نمودن کمبود اعتماد به نفس است.
منبع مقاله :
سعید کاوه، (1386) روانشناسی همسر ناسازگار، تهران: انتشارات سخن، چاپ اول.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}