پیشینه و مفهوم علم دینی
علمای مسلمان در قرون اولیه هجری - که تمدن اسلامی حاکمیت داشت - با علوم مختلف بهعنوان شاخههای مختلف یک اصل برخورد میکردند؛ چه هدف همه علوم را نشان دادن یکپارچگی و انسجام عالم طبیعت و درنتیجه وحدت مبدأ آن میدانستند.
ارتباط علوم و اسلامی سازی علوم در نگاه به خداباوری است
چکیده
علمای مسلمان در قرون اولیه هجری - که تمدن اسلامی حاکمیت داشت - با علوم مختلف بهعنوان شاخههای مختلف یک اصل برخورد میکردند؛ چه هدف همه علوم را نشان دادن یکپارچگی و انسجام عالم طبیعت و درنتیجه وحدت مبدأ آن میدانستند. منظور از علم دینی و یا بهطور خاص علم اسلامی، این نیست که کاوشهای علمی به صورتی نوین انجام شود یا آنکه برای انجام پژوهشهای فیزیکی، شیمیایی و زیستی، به قرآن و حدیث رجوع گردد یا اینکه یافتن معجزات علمی قرآن مورد تأکید قرار گیرد یا برای مثال کارهای علمی با ابزارهای هزار سال پیش صورت پذیرد و سرانجام آنکه دستاوردهای عظیم علم در چند قرن گذشته در ابعاد نظری و عملی به کناری گذاشته شود بلکه غرض این است که برای پرهیز از آفات علم و برای هرچه غنیتر کردن آن، باید بینش الهی بر عالم حاکم باشد؛ بینشی که خدا را خالق و نگهدارنده جهان میداند، عالم وجود را منحصر به عالم مادی نمیکند، برای جهان هدف قائل است و به یک نظام اخلاقی اعتقاد دارد.
تعداد کلمات 2313/ تخمین زمان مطالعه 12 دقیقه
علمای مسلمان در قرون اولیه هجری - که تمدن اسلامی حاکمیت داشت - با علوم مختلف بهعنوان شاخههای مختلف یک اصل برخورد میکردند؛ چه هدف همه علوم را نشان دادن یکپارچگی و انسجام عالم طبیعت و درنتیجه وحدت مبدأ آن میدانستند. منظور از علم دینی و یا بهطور خاص علم اسلامی، این نیست که کاوشهای علمی به صورتی نوین انجام شود یا آنکه برای انجام پژوهشهای فیزیکی، شیمیایی و زیستی، به قرآن و حدیث رجوع گردد یا اینکه یافتن معجزات علمی قرآن مورد تأکید قرار گیرد یا برای مثال کارهای علمی با ابزارهای هزار سال پیش صورت پذیرد و سرانجام آنکه دستاوردهای عظیم علم در چند قرن گذشته در ابعاد نظری و عملی به کناری گذاشته شود بلکه غرض این است که برای پرهیز از آفات علم و برای هرچه غنیتر کردن آن، باید بینش الهی بر عالم حاکم باشد؛ بینشی که خدا را خالق و نگهدارنده جهان میداند، عالم وجود را منحصر به عالم مادی نمیکند، برای جهان هدف قائل است و به یک نظام اخلاقی اعتقاد دارد.
تعداد کلمات 2313/ تخمین زمان مطالعه 12 دقیقه
پیشینه علم دینی
علمای مسلمان در قرون اولیه هجری - که تمدن اسلامی حاکمیت داشت - با علوم مختلف بهعنوان شاخههای مختلف یک اصل برخورد میکردند؛ چه هدف همه علوم را نشان دادن یکپارچگی و انسجام عالم طبیعت و درنتیجه وحدت مبدأ آن میدانستند. آنها هم از روشهای تجربی استفاده میکردند و هم از روشهای تعقلی و عرفانی و بدینوسیله سازگاری و ارتباط مراتب مختلف وجود را نمایان میساختند. در آن اعصار افراد بسیاری را میبینیم که در عین آنکه در علوم الهی از سرآمدان روزگار خود بودند، در بسیاری از رشتههای علوم طبیعی نیز از متخصصان طراز اول بهحساب میآمدند. افرادی نظیر ابنسینا، عمر خیام، خواجهنصیرالدین طوسی و قطبالدین شیرازی از آن جملهاند. تا وقتی این بینش برجهان اسلام حاکم بود، علمای مسلمان پیشقراولان تمدن بشری بودند و بسیاری از شهرهای اسلامی مرکز تجیح متخصصان مختلف بود. جرج سارتون اعتراف میکند از ۷۵۰ - ۱۱۰۰ میلادی، مسلمانان برجهان علم حکمفرمایی بلامنازع داشتند و از ۱۱۰۰ - ۱۳۵۰ میلادی نیز رونق حوزههای علمی (به معنای وسیع آن) در جهان اسلام قابلتوجه بود. از آن به بعد اروپا پیشی گرفت و جهان اسلام ازنظر علوم طبیعی به سکون گرایید و نهتنها در این میدان پیشرفتی نکرد، بلکه پیشرفتهای دیگران را نیز جذب ننمود. مدارس دینی جز ریاضیات و هیئت قدیم، بقیه علوم طبیعی را کنار گذاشتند. این محدود شدن برنامه درسی مدارس دینی، خسارات بسیاری برای دنیای اسلام به بار آورده است که ما به برخی از آنها اشاره میکنیم. درحالیکه فرنگیها در پی کشف قوانین طبیعت و استفاده از منابع آن بودند، مسلمانها خود را از این موضوع کنار کشیدند و چیزی که خود استحقاق آن را داشتند، به دیگران واگذاشتند و حالا کار بهجایی رسیده است که کشورهای مسلمان برای بیشتر نیازهای زندگیشان، نیازمند آمریکا و اروپا هستند و برای تأمین نیازهای خود، منابعشان را بهصورت نامطلوب در اختیار اغیار گل درست کرده آنهایی که علوم تجربی را دنبال کردند، غالباً از علوم دینی جدا افتادند؛ لذا بینش حاکم بر آنها، جهانبینی اسلامی نبود، بلکه بینش حاکم بر محیطهای الحادی غرب و شرق بود. حذف علوم باید از برنامه درسی مدارس دینی و غیرمستقیم بودن اطلاعات دانشمندان مذهبی درباره نتایج این علوم، سبب به وجود آمدن دو نوع جریان انحرافی در دنیای اسلام شد: عدهای تحت تأثیر پیشرفتهای علمی و فنی اروپا و آمریکا و بدون آگاهی از محدودیتهای علوم تجربی، کورکورانه دلباخته آنها شدند و خواستند قرآن و احادیث را با آنها تطبیق دهند. تفسیرهایی که طنطاوی و سید احمدخان هندی بر قرآن نوشتهاند، از این قبیل هستند.
عدهای از علمای دین دیدگاههای علمی را مخالف دین دانستند و با آنها به معارضه برخاستند و این در جایگاه خود سبب دوری عده بسیاری از دین شد. اگر علوم طبیعی از حوزههای علمیه دینی جدا نشده بود، این مصیبتها پیش نمیآمد.[1]
واقعیت این است که از دو قرن گذشته و همزمان با دوران رونق پوزیتویسم بود که علم جدید به جهان اسلام راه یافت و با آن، فلسفههای تجربهگرا را به جوامع اسلامی منتقل کرد؛ بینشی که علوم را از متافیزیک خداباورانه جدا میکرد. بدینجهت در جوامع اسلامی، علم سکولار رایج شد و پرورشیافتگان دانشگاهها عمدتاً فارغ از تعلیم و تزکیه و بینش اسلامی بار آمدند و در محیطهای علمی آنها این ایده رواج یافت که علم در تعارض با دین است و یا اینکه علم کاملاً از دین مستقل است و مطالب علمی را باید از مطالب دینی جدا کرد. واقعیت این است که از دو قرن گذشته و همزمان با دوران رونق پوزیتویسم بود که علم جدید به جهان اسلام راه یافت و با آن، فلسفههای تجربهگرا را به جوامع اسلامی منتقل کرد؛ بینشی که علوم را از متافیزیک خداباورانه جدا میکرد. بدینجهت در جوامع اسلامی، علم سکولار رایج شد و پرورشیافتگان دانشگاهها عمدتاً فارغ از تعلیم و تزکیه و بینش اسلامی بار آمدند و در محیطهای علمی آنها این ایده رواج یافت که علم در تعارض با دین است و یا اینکه علم کاملاً از دین مستقل است و مطالب علمی را باید از مطالب دینی جدا کرد. در حال حاضر دین در دانشگاههای ما صرفنظر از بعضی ظواهر، نقش جدی ندارد و در آموزش دانشگاهی ما بهصورت ظاهر فقط بعد علمی قضایا منتقل میشود؛ اما درواقع جریانهای نهان فلسفی همراه با آموزشهای آکادمیک منتقل میشوند و اینها هستند که در شکلگیری تفکر سکولاریستی نقش عمده داشته و دارند.[2]
مسئله دانشگاه اسلامی و علم اسلامی در سالهای اخیر، باعث ابهام بسیاری شده است. عدهای این ایده را از مصنوعات و بدعتهای جمهوری اسلامی دانسته، علم را فراتر از اسلامی و غیر اسلامی تلقی کردهاند؛ اما واقعیت مطلب این است که مسئله اسلامی کردن علم با دانشگاه اسلامی، سابقهای بس دراز دارد و از ساختههای روحانیت و حکومت جمهوری اسلامی نیست.[3] در دهه ۱۹۳۰ میلادی مرحوم ابوالاعلی مودودی مسئله تأسیس دانهی اسلامی و اسلامی کردن دانشها را مطرح نمود.[4] در بهار ۱۳۵۹ اولین همایش بینالمللی آموزشوپرورش در مکه معظمه با شرکت ۳۱۳ تن از اندیشمندان جهان اسلام تشکیل و در آن اسلامی کردن رشتههای مختلف دانش مطرح شد. در سال ۱۳۶۱ همایش بینالملل اسلامی کردن دانش در پاکستان برگزار شد و در تابستان ۱۳۶۳ مرحوم دکتر اسماعیل فاروقی رئیس موسسه بینالمللی اندیشه اسلامی در آمریکا، همایش اسلامی کردن رشتههای دانش را در مالزی به راه انداخت. همچنین از اوایل دهه ۱۳۶۰ تعدادی دانشگاه بینالمللی اسلامی در کشورهای مختلف نظیر پاکستان، مالزی، الجزایر، آمریکا و انگلیس تأسیسشده است و نیز تعداد قابلتوجهی مجله و کتاب در این حوزه در کشورهای مختلف منتشر گشته است.[5]
مسئله علم دینی فقط در جهان اسلام مطرح نبوده و در جهان مسیحیت نیز در دهه اخیر موردبحث قرارگرفته است و حتی در آن خصوص، همایشهایی نیز برگزارشده است که آخرین آنها همایش علم در یک زمینه خداباورانه (science in a theistic context) بود که در تابستان ۱۳۷۷ (۱۹۹۸ م) در کانادا برگزار شد. امروزه اصطلاح علم خداباور (theistic Science) در محافل فرهنگی غرب، اصطلاح جاافتادهای است.[6]
پس مسئله اسلامی کردن علم در جهان اسلام امر نوظهوری نیست. پیش از شروع قرن حاضر سید احمدخان در هندوستان کالجی به راه انداخت که علوم جدید را به مسلمانان ارائه کند. در اوایل این قرن (حدود هشتاد سال پیش) به ارزیابی محصول این دانشگاه پرداختند و متوجه شدند بیشتر دانشآموختگان آن دانشگاه، لائیک هستند. به همین دلیل از مرحوم مودودی و دیگران خواستند ازنظر فکری به آنان کمک کنند که چگونه میتوان دانشگاه اسلامی داشت. همان موقع مرحوم مودودی باوجودآنکه فیلسوف هم نبود، خیلی خوب به رخنهای که در قضیه وجود داشت و موضوع اصلی که در آن دانشگاه مورد غفلت واقعشده بود پی برد و گفت اینکه شما بیایید فلسفه الحادی را تدریس کنید و درسهای دیگر را ارائه کنید و در کنار آنیکی دو درس تعلیمات اسلامی بگذارید، مشکل را حل نمیکند. دانشجو على الأصول با درسهایی محشور است که دستکم، خدا در آنها مورد غفلت است و باخدا کاری ندارد و یا آنکه خدا در آن دروس انکار میشود. یک سال قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، همایش بزرگی در مکه با عنوان تعلیم و تربیت اسلامی به راه افتاد که ۳۱۳ نفر از دانشمندان بزرگ اسلام، ازجمله آقای دکتر سید حسن نصر از ایران و دکتر عطاء الرحمن، شیمیدان پاکستانی و جمعی از اسلام شناسان دیگر از اقطار عالم اسلام در آن شرکت کردند. خلاصه همایش این بود که علم اسلامی و علم دینی مفهوم دارد. در ده، بیست سال گذشته نیز در اقطار عالم اسلام شاهد همایشهایی با عنوان اسلامی کردن علم بودهایم. مسئله اسلامی کردن علم، منحصر به جهان اسلام نیست. دینی کردن علم در جهان غرب هم مطرح بوده است. مسئله علم دینی در جهان مسئلهای کاملاً جاافتاده است.[7]
عدهای از علمای دین دیدگاههای علمی را مخالف دین دانستند و با آنها به معارضه برخاستند و این در جایگاه خود سبب دوری عده بسیاری از دین شد. اگر علوم طبیعی از حوزههای علمیه دینی جدا نشده بود، این مصیبتها پیش نمیآمد.[1]
واقعیت این است که از دو قرن گذشته و همزمان با دوران رونق پوزیتویسم بود که علم جدید به جهان اسلام راه یافت و با آن، فلسفههای تجربهگرا را به جوامع اسلامی منتقل کرد؛ بینشی که علوم را از متافیزیک خداباورانه جدا میکرد. بدینجهت در جوامع اسلامی، علم سکولار رایج شد و پرورشیافتگان دانشگاهها عمدتاً فارغ از تعلیم و تزکیه و بینش اسلامی بار آمدند و در محیطهای علمی آنها این ایده رواج یافت که علم در تعارض با دین است و یا اینکه علم کاملاً از دین مستقل است و مطالب علمی را باید از مطالب دینی جدا کرد. واقعیت این است که از دو قرن گذشته و همزمان با دوران رونق پوزیتویسم بود که علم جدید به جهان اسلام راه یافت و با آن، فلسفههای تجربهگرا را به جوامع اسلامی منتقل کرد؛ بینشی که علوم را از متافیزیک خداباورانه جدا میکرد. بدینجهت در جوامع اسلامی، علم سکولار رایج شد و پرورشیافتگان دانشگاهها عمدتاً فارغ از تعلیم و تزکیه و بینش اسلامی بار آمدند و در محیطهای علمی آنها این ایده رواج یافت که علم در تعارض با دین است و یا اینکه علم کاملاً از دین مستقل است و مطالب علمی را باید از مطالب دینی جدا کرد. در حال حاضر دین در دانشگاههای ما صرفنظر از بعضی ظواهر، نقش جدی ندارد و در آموزش دانشگاهی ما بهصورت ظاهر فقط بعد علمی قضایا منتقل میشود؛ اما درواقع جریانهای نهان فلسفی همراه با آموزشهای آکادمیک منتقل میشوند و اینها هستند که در شکلگیری تفکر سکولاریستی نقش عمده داشته و دارند.[2]
مسئله دانشگاه اسلامی و علم اسلامی در سالهای اخیر، باعث ابهام بسیاری شده است. عدهای این ایده را از مصنوعات و بدعتهای جمهوری اسلامی دانسته، علم را فراتر از اسلامی و غیر اسلامی تلقی کردهاند؛ اما واقعیت مطلب این است که مسئله اسلامی کردن علم با دانشگاه اسلامی، سابقهای بس دراز دارد و از ساختههای روحانیت و حکومت جمهوری اسلامی نیست.[3] در دهه ۱۹۳۰ میلادی مرحوم ابوالاعلی مودودی مسئله تأسیس دانهی اسلامی و اسلامی کردن دانشها را مطرح نمود.[4] در بهار ۱۳۵۹ اولین همایش بینالمللی آموزشوپرورش در مکه معظمه با شرکت ۳۱۳ تن از اندیشمندان جهان اسلام تشکیل و در آن اسلامی کردن رشتههای مختلف دانش مطرح شد. در سال ۱۳۶۱ همایش بینالملل اسلامی کردن دانش در پاکستان برگزار شد و در تابستان ۱۳۶۳ مرحوم دکتر اسماعیل فاروقی رئیس موسسه بینالمللی اندیشه اسلامی در آمریکا، همایش اسلامی کردن رشتههای دانش را در مالزی به راه انداخت. همچنین از اوایل دهه ۱۳۶۰ تعدادی دانشگاه بینالمللی اسلامی در کشورهای مختلف نظیر پاکستان، مالزی، الجزایر، آمریکا و انگلیس تأسیسشده است و نیز تعداد قابلتوجهی مجله و کتاب در این حوزه در کشورهای مختلف منتشر گشته است.[5]
مسئله علم دینی فقط در جهان اسلام مطرح نبوده و در جهان مسیحیت نیز در دهه اخیر موردبحث قرارگرفته است و حتی در آن خصوص، همایشهایی نیز برگزارشده است که آخرین آنها همایش علم در یک زمینه خداباورانه (science in a theistic context) بود که در تابستان ۱۳۷۷ (۱۹۹۸ م) در کانادا برگزار شد. امروزه اصطلاح علم خداباور (theistic Science) در محافل فرهنگی غرب، اصطلاح جاافتادهای است.[6]
پس مسئله اسلامی کردن علم در جهان اسلام امر نوظهوری نیست. پیش از شروع قرن حاضر سید احمدخان در هندوستان کالجی به راه انداخت که علوم جدید را به مسلمانان ارائه کند. در اوایل این قرن (حدود هشتاد سال پیش) به ارزیابی محصول این دانشگاه پرداختند و متوجه شدند بیشتر دانشآموختگان آن دانشگاه، لائیک هستند. به همین دلیل از مرحوم مودودی و دیگران خواستند ازنظر فکری به آنان کمک کنند که چگونه میتوان دانشگاه اسلامی داشت. همان موقع مرحوم مودودی باوجودآنکه فیلسوف هم نبود، خیلی خوب به رخنهای که در قضیه وجود داشت و موضوع اصلی که در آن دانشگاه مورد غفلت واقعشده بود پی برد و گفت اینکه شما بیایید فلسفه الحادی را تدریس کنید و درسهای دیگر را ارائه کنید و در کنار آنیکی دو درس تعلیمات اسلامی بگذارید، مشکل را حل نمیکند. دانشجو على الأصول با درسهایی محشور است که دستکم، خدا در آنها مورد غفلت است و باخدا کاری ندارد و یا آنکه خدا در آن دروس انکار میشود. یک سال قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، همایش بزرگی در مکه با عنوان تعلیم و تربیت اسلامی به راه افتاد که ۳۱۳ نفر از دانشمندان بزرگ اسلام، ازجمله آقای دکتر سید حسن نصر از ایران و دکتر عطاء الرحمن، شیمیدان پاکستانی و جمعی از اسلام شناسان دیگر از اقطار عالم اسلام در آن شرکت کردند. خلاصه همایش این بود که علم اسلامی و علم دینی مفهوم دارد. در ده، بیست سال گذشته نیز در اقطار عالم اسلام شاهد همایشهایی با عنوان اسلامی کردن علم بودهایم. مسئله اسلامی کردن علم، منحصر به جهان اسلام نیست. دینی کردن علم در جهان غرب هم مطرح بوده است. مسئله علم دینی در جهان مسئلهای کاملاً جاافتاده است.[7]
بیشتر بخوانید: علم دینی
مفهوم علم دینی
منظور از علم دینی و یا بهطور خاص علم اسلامی، این نیست که کاوشهای علمی به صورتی نوین انجام شود یا آنکه برای انجام پژوهشهای فیزیکی، شیمیایی و زیستی، به قرآن و حدیث رجوع گردد یا اینکه یافتن معجزات علمی قرآن مورد تأکید قرار گیرد یا برای مثال کارهای علمی با ابزارهای هزار سال پیش صورت پذیرد و سرانجام آنکه دستاوردهای عظیم علم در چند قرن گذشته در ابعاد نظری و عملی به کناری گذاشته شود (البته امری مقدور و مطلوب نیست)، بلکه غرض این است که برای پرهیز از آفات علم و برای هرچه غنیتر کردن آن، باید بینش الهی بر عالم حاکم باشد؛ بینشی که خدا را خالق و نگهدارنده جهان میداند، عالم وجود را منحصر به عالم مادی نمیکند، برای جهان هدف قائل است و به یک نظام اخلاقی اعتقاد دارد. علم سکولار باخدا کاری ندارد، تنها برای عالم ماده شانیت قائل است؛ اصولاً هدفدار بودن جهان برای آن مطرح نیست و فارغ از ارزشهاست.[8]
منظور از اسلامی کردن علم این است که از چیزهایی که خارج از علم به آن افزوده میشود غفلت نشود و کلیت قضایا در چارچوب جهانبینی اسلامی دیده شود. اگر پژوهشگر با این چارچوب آشنا شود، دیگر مهم نیست فیزیک یا روانشناسی مطالعه کند. او میتواند بفهمد که چه چیزهایی هست که با این چارچوب نمیخواند. اسلام، وارد این مطلب نمیشود که ما 92 عنصر داریم یا بیشتر. این به ما واگذارشده است که در مقام تجربه بیابیم: «قل انظرو ماذا فی السموات و الأرض».[9] خلاصه آنکه معنای علم دینی این نیست که آزمایشگاه و نظریههای فیزیکی کنار گذاشته شود و یا به طریقی جدید دنبال شود و این نیست که فرمولهای شیمی و فیزیک یا کشفیات زیستشناسی را از قرآن و سنت استخراجکنیم، بلکه منخاور، قرار دادن کلیت قضایا در یک متن متافیزیکی دینی است.[10] در اینجا باید حواس را جمع کرد که خلاف مبانی جهانبینی نتیجهگیری نشود؛ اتفاقاً آن مبانی، با اموری سروکار دارد که به هیچوجه دست تجربه به آنها نمیرسد. در این موارد، مکتب الهی تصمیمگیری میکند.[11]
عدهای منظور از علم اسلامی را علمی دانستهاند که در فضای فرهنگ و تمدن اسلامی تکون و توسعهیافته باشد. بعضی منظور از علم اسلامی را علومی دانستهاند که هدف آنها تبیین کتاب و سنت است؛ مثل فقه و اصول و تفسیر قرآن و فلسفه و کلام و مقدمات آنها. بعضی گفتهاند مهم نیست منشأ یک علم کجا باشد. اگر مسائل آن علم در چارچوب جهانبینی اسلامی تفسیر شوند، میتوان آن را علم اسلامی تلقی کرد. بعضی، اسلامی کردن علم را به معنای پرداختن به معجزات علمی قرآن و سنت تعبیر کردهاند. عدهای نیز علمی را اسلامی دانستهاند که در خداشناسی و رفع نیازهای مشروع فردی و اجتماعی جامعه اسلامی مؤثر باشد. دکتر گلشنی دراینباره، ضمن تأیید نظریه آخر میفرمایند:
البته محدود کردن علم اسلامی به معارف خاص دینی بسیار تنگ نظرانه است و با قرآن و سنت اسلامی مطابقت ندارد. به قول استاد شهید مرتضی مطهری (در سخنرانی مورخ ۲۹ دی ۱۳۴۰ ش): اساساً این تقسیم درستی نیست که ما علوم را به دو رشته تقسیم میکنیم، علوم دینی و غیردینی تا این توهم برای بعضی پیش بیاید که علومی که اصطلاحاً علوم غیردینی نامیده میشود، از اسلام بیگانهاند. جامعیت و انسیت اسلام اقتضا میکند که هر علم مفید و نافعی را که برای جامعه اسلامی لازم و ضروری است، علم دینی بخوانیم.[12]منظور از اسلامی کردن علم این است که از چیزهایی که خارج از علم به آن افزوده میشود غفلت نشود و کلیت قضایا در چارچوب جهانبینی اسلامی دیده شود. اگر پژوهشگر با این چارچوب آشنا شود، دیگر مهم نیست فیزیک یا روانشناسی مطالعه کند. او میتواند بفهمد که چه چیزهایی هست که با این چارچوب نمیخواند.
پس علم دینی، علمی است که بر آن، جهانبینی دینی توحیدی حاکم باشد؛ چارچوبی که خداوند را خالق و نگهدارنده جهان بداند، عالم وجود را به عالم ماده منحصر نکند؛ برای جهان در قائل باشد و یک نظام اخلاقی را در برداشته باشد.[13]
واقعیت این است که در دو قرن گذشته، جهان غرب به علت پیشرفت در علوم و فنون، جوامع اسلامی را بهطور مستقیم یا غیرمستقیم تحت سلطه خود درآورده است و جهان اسلام همراه با اخذ علوم، فلسفههای زیربنایی این علوم را به محیطهای علمی خود منتقل ساخته است هماکنون در دار الاسلام دانشپژوه ازیکطرف علوم و فنون را فرامیگیرد و از طرف دیگر با آموزشهای دینی بهطور پراکنده آشنا میشود و نظر بیشتر دانشپژوهان این است که این دو حوزه کاملاً مستقل از هم هستند و تأثیری در یکدیگر ندارند. همچنین استدلال میشود که کار علمی، شرقی و غربی و اسلامی و غیر اسلامی ندارد. علم روش خاص خود را دارد که تجربه و نظریهپردازی و تطبیق تجربه با پیشبینیهای نظریه است.
به نظر گلشنی، این برداشتها در رابطه علم و دین و علم دینی (اسلامی) ناشی از محدود کردن معنای دین و غفلت از محدودیتهای علم و نیز ناشی از عینیت دادن به همه آن چیزهایی است که به نام علم تعمیم داده میشود. آنهایی که از نزدیک ناظر یا دستاندرکار امور علمی نیستند، همه آنچه را که در کتابهای علمی آمده است یا دانشمندان از آنها صحبت میکنند، واقعاً یافتههای علم میدانند و قطعی تلقی مینمایند و از نقشی که ایدئولوژیها و گرایشهای فلسفی در کاوشهای علمی و تفسیر دادههای تجربی ایفا کرده و میکنند، غفلت دارند. اگر علما صرفاً دنبال توضیح یافتههای تجربی میبودند، مشکلی از جهت مطلب مذکور در کار نمیبود و تمایز دینی و غیردینی یا شرقی و غربی نیز منتفی بود؛ ولی مسئله این است که دانشمندان بزرگ همواره در مقام توضیح در جهان طبیعت بوده و کوشیدهاند از تعمیمیافتههای محدود خود، نظریههای جهانشمول بسازند؛ نظریههایی که بسیار فراتر از حوزه قابلدسترسی آنها بوده است و اینجا بود که پای تعصبات و گرایشهای دینی و فلسفی به میان آمده است.
منظور از اسلامی کردن علم این است که از چیزهایی که خارج از علم به آن افزوده میشود غفلت نشود و کلیت قضایا در چارچوب جهانبینی اسلامی دیده شود. اگر پژوهشگر با این چارچوب آشنا شود، دیگر مهم نیست فیزیک یا روانشناسی مطالعه کند. او میتواند بفهمد که چه چیزهایی هست که با این چارچوب نمیخواند. اسلام، وارد این مطلب نمیشود که ما 92 عنصر داریم یا بیشتر. این به ما واگذارشده است که در مقام تجربه بیابیم: «قل انظرو ماذا فی السموات و الأرض».[9] خلاصه آنکه معنای علم دینی این نیست که آزمایشگاه و نظریههای فیزیکی کنار گذاشته شود و یا به طریقی جدید دنبال شود و این نیست که فرمولهای شیمی و فیزیک یا کشفیات زیستشناسی را از قرآن و سنت استخراجکنیم، بلکه منخاور، قرار دادن کلیت قضایا در یک متن متافیزیکی دینی است.[10] در اینجا باید حواس را جمع کرد که خلاف مبانی جهانبینی نتیجهگیری نشود؛ اتفاقاً آن مبانی، با اموری سروکار دارد که به هیچوجه دست تجربه به آنها نمیرسد. در این موارد، مکتب الهی تصمیمگیری میکند.[11]
عدهای منظور از علم اسلامی را علمی دانستهاند که در فضای فرهنگ و تمدن اسلامی تکون و توسعهیافته باشد. بعضی منظور از علم اسلامی را علومی دانستهاند که هدف آنها تبیین کتاب و سنت است؛ مثل فقه و اصول و تفسیر قرآن و فلسفه و کلام و مقدمات آنها. بعضی گفتهاند مهم نیست منشأ یک علم کجا باشد. اگر مسائل آن علم در چارچوب جهانبینی اسلامی تفسیر شوند، میتوان آن را علم اسلامی تلقی کرد. بعضی، اسلامی کردن علم را به معنای پرداختن به معجزات علمی قرآن و سنت تعبیر کردهاند. عدهای نیز علمی را اسلامی دانستهاند که در خداشناسی و رفع نیازهای مشروع فردی و اجتماعی جامعه اسلامی مؤثر باشد. دکتر گلشنی دراینباره، ضمن تأیید نظریه آخر میفرمایند:
البته محدود کردن علم اسلامی به معارف خاص دینی بسیار تنگ نظرانه است و با قرآن و سنت اسلامی مطابقت ندارد. به قول استاد شهید مرتضی مطهری (در سخنرانی مورخ ۲۹ دی ۱۳۴۰ ش): اساساً این تقسیم درستی نیست که ما علوم را به دو رشته تقسیم میکنیم، علوم دینی و غیردینی تا این توهم برای بعضی پیش بیاید که علومی که اصطلاحاً علوم غیردینی نامیده میشود، از اسلام بیگانهاند. جامعیت و انسیت اسلام اقتضا میکند که هر علم مفید و نافعی را که برای جامعه اسلامی لازم و ضروری است، علم دینی بخوانیم.[12]منظور از اسلامی کردن علم این است که از چیزهایی که خارج از علم به آن افزوده میشود غفلت نشود و کلیت قضایا در چارچوب جهانبینی اسلامی دیده شود. اگر پژوهشگر با این چارچوب آشنا شود، دیگر مهم نیست فیزیک یا روانشناسی مطالعه کند. او میتواند بفهمد که چه چیزهایی هست که با این چارچوب نمیخواند.
پس علم دینی، علمی است که بر آن، جهانبینی دینی توحیدی حاکم باشد؛ چارچوبی که خداوند را خالق و نگهدارنده جهان بداند، عالم وجود را به عالم ماده منحصر نکند؛ برای جهان در قائل باشد و یک نظام اخلاقی را در برداشته باشد.[13]
واقعیت این است که در دو قرن گذشته، جهان غرب به علت پیشرفت در علوم و فنون، جوامع اسلامی را بهطور مستقیم یا غیرمستقیم تحت سلطه خود درآورده است و جهان اسلام همراه با اخذ علوم، فلسفههای زیربنایی این علوم را به محیطهای علمی خود منتقل ساخته است هماکنون در دار الاسلام دانشپژوه ازیکطرف علوم و فنون را فرامیگیرد و از طرف دیگر با آموزشهای دینی بهطور پراکنده آشنا میشود و نظر بیشتر دانشپژوهان این است که این دو حوزه کاملاً مستقل از هم هستند و تأثیری در یکدیگر ندارند. همچنین استدلال میشود که کار علمی، شرقی و غربی و اسلامی و غیر اسلامی ندارد. علم روش خاص خود را دارد که تجربه و نظریهپردازی و تطبیق تجربه با پیشبینیهای نظریه است.
به نظر گلشنی، این برداشتها در رابطه علم و دین و علم دینی (اسلامی) ناشی از محدود کردن معنای دین و غفلت از محدودیتهای علم و نیز ناشی از عینیت دادن به همه آن چیزهایی است که به نام علم تعمیم داده میشود. آنهایی که از نزدیک ناظر یا دستاندرکار امور علمی نیستند، همه آنچه را که در کتابهای علمی آمده است یا دانشمندان از آنها صحبت میکنند، واقعاً یافتههای علم میدانند و قطعی تلقی مینمایند و از نقشی که ایدئولوژیها و گرایشهای فلسفی در کاوشهای علمی و تفسیر دادههای تجربی ایفا کرده و میکنند، غفلت دارند. اگر علما صرفاً دنبال توضیح یافتههای تجربی میبودند، مشکلی از جهت مطلب مذکور در کار نمیبود و تمایز دینی و غیردینی یا شرقی و غربی نیز منتفی بود؛ ولی مسئله این است که دانشمندان بزرگ همواره در مقام توضیح در جهان طبیعت بوده و کوشیدهاند از تعمیمیافتههای محدود خود، نظریههای جهانشمول بسازند؛ نظریههایی که بسیار فراتر از حوزه قابلدسترسی آنها بوده است و اینجا بود که پای تعصبات و گرایشهای دینی و فلسفی به میان آمده است.
نمایش پی نوشت ها:
[1] همو، قرآن و علوم طبیعت؛ ص ۳۱-۳۴.
[2] همو، از علم سکولار تا علم دینی؛ ص ۱۵۵-154.
[3] همان، ص 151.
[4] همان، ص 152-1551.
[5] همان، ص 153-152.
[6] همان، ص 153.
[7] همو، «آیا علم دینی معنا دارد»؛ ص ۸۷.
[8] همو، از علم سکولار تا علم دینی؛ ص ۲-۳.
[9] بنگرید در آسمانها و زمین چیست؟ (یونس: ۱۰۹).
[10] از علم سکولار تا علم دینی، ص ۱۷۰.
[11] علم و دین در دیدار با دکتر مهدی گلشنی، ماهنامه آموزشی، اطلاع رسانی معارف/ در maarefmags.com
[12] مهدی گلشنی؛ از علم سکولار تا علم دینی؛ ص ۱۷۵-۱۷۶.
[13] همو، «گفتگو در زمینه علم و دین و علم دینی»، نامه علم و دین؛ ص ۱۰3.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}