مدعیان دروغین مهدویت
«مهدویت» از جمله مسائلی است که در ادیان دیگر موجود بوده و کاهنان یهود و ترسایان مسیح و نصاری از آن خبر دادهاند. احادیث و روایات فراوانی از پیامبر و ائمه(ع) به ما رسیده که همگیِ آنها در تأیید مقام ولایت و امامت امام دوازدهم بوده است و اینکه روزی ظهور خواهد نمود و زمین را از عدل و داد پر خواهد کرد. اما به علت همین عقاید که در قلوب مسلمانان بوده است، بسیاری از جاهطلبان و شهرتجویان خود را «مهدی» معرفی کرده و یا ادعای نیابت و یا دیدار ایشان را داشتهاند.
تعداد کلمات 3176/ تخمین زمان مطالعه 16 دقیقه
مقدمه
پیشگوییِ امام زمان(ع)
رواج پدیدهی مُتَمَهدین (آنکه به دروغ دعوی مهدویت کند)، به رغم اثبات حقیقت زندهی «انتظار»، مقام معظم رهبری، مهدیباوریِ شیعه را نه امری صرفاً انتزاعی و باور محض ذهنی، بلکه بنا بر آموزههای روایی آن را حقیقتی تابناک برمیشمرد که نزد شیعه از واقعیتی موجود حکایت میکند که قابل دستیابی و فیضدهی است.نشان از وارد شدن آسیبهای جدی بر پیکرهی این آرزوی دیرینهی دینی دارد. حقیقت آن است که هم وجوه سهگانهی: «عقلی»، «احساسی» و «عینیِ» فرهنگ مهدویت، در معرض هجمهی دشمنان قرار گرفته و هم هوای آلودهی معنویت، مستعد رشد انواع بیماریهای مسریِ نحلههای تقلبی گشته است؛ از این رو، باید علاوه بر آسیبشناسی و آفتزدایی از این باور ناب، مؤمنان را در مقابل آفات و ویروسهای آن واکسینه کرد.
مقام معظم رهبری، مهدیباوریِ شیعه را نه امری صرفاً انتزاعی و باور محض ذهنی، بلکه بنا بر آموزههای روایی آن را حقیقتی تابناک برمیشمرد که نزد شیعه از واقعیتی موجود حکایت میکند که قابل دستیابی و فیضدهی است: «البته مثل همهی حقایقی که در برهههای مختلفی از زمان، ملعبهی دست سودجویان میشود، این حقیقت هم گاهی ملعبهی دست سودجویان میشود. این کسانی که ادعاهای خلاف واقع میکنند ـ ادعای رؤیت، ادعای تشرف، حتی به صورت کاملاً خرافی، ادعای اقتدای به آن حضرت در نماز! ـ که حقیقتاً ادعاهای شرمآوری است، اینها همان پیرایههای باطلی است که این حقیقت روشن را در چشم و دل انسانهای پاکنهاد، ممکن است مشوب کند... این ادعاهای اتصال و ارتباط و تشرف به حضرت و دستور گرفتن از آن بزرگوار هیچکدام قابل تصدیق نیست. بزرگان ما، برجستگان ما، انسانهای باارزشی که یک لحظه عمر آنها ارزش دارد به روزها و ماهها و سالهای عمر امثال ما، چنین ادعاهایی نکردند. ممکن است یک انسان سعادتمندی، چشمش، دلش این ظرفیت را پیدا کند که به نور آن جمال مبارک روشن شود، اما چنین کسانی اهل ادعا نیستند؛ اهل گفتن نیستند؛ اهل دکانداری نیستند. این کسانی که دکانداری میکنند به این وسیله، انسان میتواند به طور قطع و یقین بگوید اینها دروغگو هستند؛ مفتری هستند. این عقیدهی روشن و تابناک را بایستی از این آفت اعتقادی دور نگه داشت.»(2)
متمهدینِ عصر قدیم
گروه دیگر با نام «جارودیه»، محمد بن عبدالله بن حسین را مهدی غایب دانسته و در انتظار ظهورش به سر میبرند. گروه دیگری به نام «ناووسیه» امام صادق(ع) را هنوز زنده و مهدی میدانند و فرقهی «زیدیه»، به زید، فرزند امام سجاد(ع) به عنوان مهدی موعود اعتقاد دارند. فرقهی «باقریه»، امام باقر(ع) را مهدی موعود میدانند، و «اسماعیلیه»، اسماعیل فرزند امام صادق (ع) را مهدی موعود دانستهاند. «واقفیه» گروه دیگری هستند که امام کاظم (ع) را زنده و غایب میدانند و معتقدند او ظهور میکند و دنیا را پر از عدل و داد میکند. فرقهی «محمدیه» به حضرت محمد بن علی (فرزند امام هادی(ع)) به عنوان مهدی موعود، دل بستهاند. «جوازیه» فرقهی دیگری هستند که حضرت حجتبنالحسن(ع) را دارای فرزندی دانسته و او را مهدی موعود خواندهاند.
در دوران عباسیان، عدهای منصور دوانیقی را مهدی موعود دانستند و معتقد شدند، روح خدا در پیکر او حلول کرده است؛ تا آنجا که منصور دوانیقی، پسرش را به نام مهدی نامگذاری کرد، تا در آینده از این نام سوءاستفاده کند و خود را همان مهدی موعود بخواند و مردم از او به این عنوان اطاعت کنند. بعضی نخستین خلیفهی عباسی، ابوالعباس عبدالله سفاح را مهدی موعود خواندند. ابنمقفع که در علوم غریبه مانند شعبده، طلسم و ... مهارت داشت، مدعی مهدویت شد و گروهی به او پیوستند. حاکم نصرالله که در سال 386 ه.ق خلیفه شد، نخست ادعای مهدویت و سپس ادعای خدایی کرد. افراد دیگری مانند عبدالله عجمی در ماه رمضان 1081 ه.ق در مسجدالحرام، محمد بن احمد سودانی در سال 1299 ه.ق، سیدمحمد بن علی بن احمد ادریس در سال 1323ه.ق و ابنسعید یمانی ـ ملقب به «فقیه»ـ در سال 1256 ه.ق ادعای مهدویت کردند.
این مسئله همچنان در طول تاریخ ادامه یافت؛ مثلاً در سال 1213 میلادی شخصی به نام «مهدی مصر» خود را همان مهدی موعود خواند و گروهی به او پیوستند. و در قرن نوزدهم میلادی در سال 1848 میلادی، مهدی سودانی متولد شد. پس از آن که بزرگ شد، ادعای مهدویت کرد و گروهی او را مهدی موعود خواندند و سرانجام در سال 1885 کشته شد. یکی از این مدعیان مهدویت، درویش رضا بود که در سال سوم سلطنت شاهصفی (ششمین شاه صفویه) به نام مهدی در قزوین خروج کرد. حدود صد و اندی سال قبل «غلام احمد قادیانی» در شبهقارهی هند خود را مهدی موعود نامید و پیروانی پیدا کرد، که هماکنون فرقهی «قادیانیگری» در هندوستان معروف هستند، و در سال 1260 ه.ق (به ادعای بابیان) سیدعلیمحمد باب در کنار کعبه ادعا کرد که من همان قائم منتظر هستم.
متمهدینِ عصر جدید
ـ سیدحسین کاظمینی بروجردی، روحانینمای بیسوادی که به ضرب زبان چرب و قیافهی غلطانداز خود، جماعتی از جهّال را با خود همراه کرده و مدعی ارتباط با امام زمان(عج) بود؛ اما پس از دستگیری اعتراف کرد که به جای امام زمان با علیرضا نوریزاده ـ ضدانقلابی فراری و عامل سرویسهای غرب ـ ارتباط داشته است و ماهانه بیش از پنجاه میلیون تومان از این راه کسب درآمد میکرد.
ـ مرد همیشه پنهان عراقی که مدعی بود سید حسنی است(!)؛ در لوحی تصویری که از او به دست آمد، وی را در پوششی یکدست سبز و نقابی سفید بر صورت، در زیر عکس منتسب به یکی از ائمه(ع) نشان میدهد که میگوید: «ایران، کربلای ثانی است و من وظیفهی خطیری بر عهده دارم؛ وظیفهی من بسترسازی برای ظهور است»! پس از سقوط صدام، تعدادی از اتباع عراقی مقیم ایران، در حالی که لباسهای بلند مشکی و شالهای سبز در بر داشتند، پس از نمازجمعهی شهرهای تهران و قم، شعارهایی در حمایت از او به عنوان «سید حسنی» سر دادند! این شخص فعالیتهای خود را در کرج، اصفهان، تبریز، مشهد و شیراز گسترش داد. از جمله دستورات وی به مریدان، ذکر اینگونه صلوات بود: «اللهم صل علی آقا سید»! او مدعی بود که طی الارض میکند و زنان مریدش نیز بر وی مَحرمند! پس از دستگیری، علاوه بر اعتراف به ارتباط نامشروع با مریدان، معلوم شد که دانشجوی سابق دانشگاه بصره بوده است. به اذعان استاندار بصره، هدایت گروه او را رژیم صهیونیستی به عهده داشته است.
ـ خانم پنجاهسالهای به نام «ب.ب» که ادعا داشت همزادی از نوع افعی دارد(!) و با اجنه و ارواح در ارتباط است، خود را یار ششم امام زمان(عج) معرفی و اعلام کرد که طی السماء میکند! وی که قصد داشت در بیابانهای اطراف قم مسجدی برای امام زمان(عج) بسازد. او پس از دستگیری اعتراف کرد که تنها در یک فقره از مریدانش که یک پزشک خانم بوده، هفتاد میلیون تومان کلاهبرداری کرده است!
ـ دوازدهم دیماه 1386 خبری روی خروجی خبرگزاریها قرار گرفت مبنی بر اینکه فردی به نام «عبدالرضا.ق» با معرفی خود به عنوان امام زمان، به همراه تعدادی از بستگانش در مقابل نهاد ریاستجمهوری منتظر ملاقات با رئیسجمهور است! وی اظهار داشت پیامی برای رئیسجمهور در دو محور دارد؛ یکی اصلاح وضع اقتصادی و دیگری برچیدن مراسم عزاداری سیدالشهدا. پس از دستگیری و بازجویی معلوم شد که دو برادر این مدعی در سالهای گذشته به اتهام اقدام تروریستی، مجازات شدهاند و تعدادی از فرزندانش در خارج از کشور به سر میبرند.
ـ خانمی به نام «ف.الف» برای جمعی از مریدان زنش ادعا میکرد که همسر آیندهی امام زمان است! وی مدعی بود که با اقدامات و تألیفاتش به تنهایی چهل سال زمان ظهور حضرت را به جلو انداخته است.
ـ شیادی دیگر بیش از چهل نفر سادهاندیش را برای انجام مناسک حج در تپههای اطراف هشتگرد احرام پوشانید و روزی سه نوبت خود و مریدانش به سجادهی خالی منسوب به امام زمان اقتدا میکردند(!). وی مدعی سیر و سیاحت در عوالم هستی به همراه امام زمان و در سفینهی ایشان بود!
ـ یکی از دانشجویان وهابی از دانشگاه محمد بن سعود در ریاض به نام «محمد بن عبدالله القحطانی» بعد از چهار سال خود را فارغالتحصیل میکند و مدعی میشود که در رؤیا گفته شده که وی مهدی منتظر است. عدهای از طلاب وهابی با وی بیعت میکنند و او در سال 1400 ه.ق به مسجدالحرام حمله میکند و مردم را به خاک خون میکشد، که به «فتنهی حرم» مشهور است.(4)
البته این روند، مختص به کشورهای اسلامی نیست، بلکه گرایش به معنویتهای مجازی در مغربزمین نیز، رونق گرفته است؛ چراکه معنویت، گمشدهی دنیای معاصر است. واقعیتی به نام «خلأ معنویت»، علیرغم احساس شدید تشنگی انسان معاصر به حقایق ماورای طبیعت، هم دست قدرتهای سیاستپیشه را برای بهرهبرداری از این خلأ باز مینهد و هم نسل تشنهی معنویت، عطش خود را با سرابهای عرفاننما فرو مینشاند. میلتون، پرکارترین محقق در حوزة جامعهشناسی ادیانِ نوپدید، مینویسد: «بیش از دو هزار فرقة معنویتگرا در آمریکا و بیش از دوهزار جریانِ معنویتجو در اروپا هست که درصد کمی از آنها مشترکند.»(5)
بیشتر بخوانید: مدعیان دروغین مهدویت
حمایتِ استعمار
سیدجمالالدین در مجلة «عروة الوثقی» چنین مینویسد: «انگلیسیها در هند زمانی که احساس کردند که خیال حکومت بر اندیشة مسلمانان غالب است و در دینشان چیزی است که آنها را به جنبش و حرکت برای باز پس گرفتن منافع از-دسترفتهیشان وا میدارد، تلاش کردند گروهی از مردم را که خود را منتسب به اسلام میدانند و لباس مسلمانی به تن دارند، ولی در باطن نسبت به اسلام کینه و نفاق میورزند و منحرف هستند (یعنی مادیگرایان و تجربهگرایان) به سوی خود بکشانند. انگلیسیها آنان را جهت فاسد کردن اعتقاد مسلمانان و ضعف تعصب دینی برای خاموش ساختن آتش غیرتشان و گسستن رشتة اتحاد و همبستگیشان به کار گرفتند. آنها این جماعت را در تأسیس مدرسة علیگره و انتشار روزنامه برای نشر دروغهایشان در میان هندیان یاری کردند، تا ضعف اعتقادی فراگیر شود و روابط بین مسلمانان سست گردد و انگلیسیها بتوانند بهراحتی بر آنان مسلط شوند.»(6)
مقام معظم رهبری نیز در این باره فرمودند: «من سندی را دیدم که مربوط به دهها سال قبل، یعنی اوایل ورود استعمار به شمال آفریقاست. کشورهای شمال آفریقا، گرایش بسیاری به اهلبیت(ع) دارند. مذهبشان هر مذهبی از مذاهب اسلامی که هست، باشد؛ اما محبِّ اهلبیتند. در کشورهای سودان و مغرب و غیره عقیده به مهدویت خیلی پُررنگ است. آن زمان که استعمار وارد مناطقِ مذکور شد... یکی از مسائلی که مزاحم استعمار شد، عقیده به مهدویت بود. در سندی که من دیدم، بزرگان استعمار و فرماندهان استعماری توصیه میکنند که ما باید کاری کنیم که عقیده به مهدویت، به تدریج از بین مردم زایل شود!»(7)
ادعاهای شیخاحمد احسایی دربارة وجود بابِ خاص امام زمان(ع) در هر عصری، نظر سیاستبازان خارجی را به تداوم شیخیه به عنوان نطفهای که میتواند تهدیدی جدی برای تشیع و روحانیت و نظام مدافع و مروج شیعه به شمار آید، به خود جلب کرد؛ به نحوی که پس از ظهور بابیت و بهائیت، دستاندازیِ آنان به پرورش و تقویت و تحریک این مدعیان مورد تأیید دولتهای متبوع قرار گرفت. در مقابل، رهبران این فرقهها نیز، سرسپردگی خود را به سفارتخانههای روس و انگلیس دوچندان کردند تا از این طریق هم باعث رونق کسب و کار خویش و هم جلب رضایت سیاستگذاران خارجی شوند.(8)
عباس افندی، از سران بهائیت، با پیوستن به دولتهای بیگانه، وجهة بینالمللی این آیین را تکمیل کرد و به پاس خدماتش به دولت انگلستان، لقب «سر» و نشان «نایتهود» (بزرگترین نشان خدمتگزاری به انگلیس) را از آنان دریافت کرد.(9) این ماجرا پس از استقرار انگلیسیها در فلسطین صورت گرفت. در مراسم خاکسپاری عبدالبهاء نمایندگانی از دولت انگلیس حضور داشتند و وینستون چرچیل، وزیر مستعمرات بریتانیا، با ارسال پیامی مراتب تسلیت پادشاه انگلیس را به جامعة بهایی ابلاغ کرد.(10)
یکی از نشانههای تمایل این فرقه به انگلستان این بود که آنها هیچگاه با حکومت به ستیز نمیپرداختند و یکی از شرایط مؤسس این فرقه برای بیعت این بود که هیچیک از پیروان این آیین بدون اطاعت از حکومت وقت انگلیس اجازة بیعت با او را نداشتند. این نکته را یکی از پیروان این آیین در کتابی که با عنوان «تحفهی شاهزاده ویلز» به فارسی تدوین کرده، آورده است.(11) رژیم شاه از بهائیان نه تنها حمایت میکرد، بلکه بر اساس اسناد ساواک، آنان مورد حمایت رئیسجمهور آمریکا و دولت اسرائیل نیز بودند. آنان علاوه بر تبریک پیروزی اسرائیل، گستاخی را به جایی رساندند که مبالغ هنگفتی پول برای کمک به ارتش اسرائیل جمعآوری کردند.(12)
دربارة به وجود آمدن نهضت قادیانی در هندوستان، این نکته قابل تأمل است که وقتی فرماندهان انگلیسی در برابر مهدی سودانی دچار شکستهای پی در پی شدند، خبر این واقعه در همه جا پراکنده شد. عدهای بر این باورند که حکومت انگلیس از سرانجام ایمان مردم هند به این جنبش هراسان شد؛ زیرا طوفان انقلاب در هند هنوز آرام نگرفته بود. به احتمال قوی، همین امر باعث گرایش انگلیس به جنبش قادیانی برای مقابله با روی آوردن مردم هند به مهدی سودانی شد. این امر، رشد و گسترش عقاید قادیانی را در پی داشت؛ چراکه اساس این آیین را ترک جهاد با شمشیر و وجوب جهاد با برهان و گفتوگو و راههای مسالمتآمیز تشکیل میداد.(13)
قادیانی در سپاسگزاری از استعمار، در برخی نوشتههای خود تصریح میکند که حکومت انگلستان به او موقعیت بخشیده است. وی در 14 فوریهی سال 1898میلادی درخواستی به حاکم انگلیسی پنجاب تقدیم کرد و دوستی و وفاداری خود را به حکومت انگلیس یادآور شد و خدماتی را که برای آنها انجام داده بود، برشمرد. او گفت: بیشتر عمر من در تأیید و یاری حکومت انگلیسی سپری شد و در باب منع جهاد و وجوب اطاعت از حاکم انگلیسی کتابها و نشریههایی تألیف کردم که اگر گردآوری شوند، پنجاه خزانه را پر میکنند.(14)
از رهآوردهای جنبشهای مهدوی این بود که آیینی به دیگر آیینها افزودند؛ هرچند همة آنها مدعی بودند که میخواهند آیینهای قبلی را متحد سازند، تا جایی که حتی این جنبشها در میان پیروان خود به شعبههای مختلفی تقسیم شدند.(15) از سوی دیگر، «فرقهسازی» از دیرباز یکی از ابزارهای طاغوتها و استعمار و استکبار فرقهسازیِ استعماری، بهویژه سابقهای دستکم سیصدساله دارد. از دورهی صفویه، این طرح را استعمار به کار گرفته است. فرقهسازی و جلوه دادن آن بهعنوان جنبشهای اجتماعی، از حربههای کاری آنان در دوران تسلطشان بر بخش عظیمی از جغرافیای جهان بود. این حرکت در مناطق مختلف، اشکال گوناگونی داشت و به فراخور شرایط محیطی و آداب و رسوم و سنن مردم بومی اجرا میشد.برای از بین بردن مذهبهای اصیل بوده است. با نگاهی به تاریخ و بررسی روند حرکت اسلام از آغاز تا امروز میتوان دریافت که اسلام و مسلمین همواره مانعی بر سر راه طاغوتها و استعمارگران بودهاند؛ از این رو، این آیین حیاتبخش پیوسته آماج فتنهانگیزی آنان بوده است. یکی از این فتنهها، ساختن فرقههای مختلف مذهبی است تا مسلمانان را به خود سرگرم سازند، آنان را از اسلام اصیل دور کنند و نیروی امت واحد اسلام را هدر دهند. بدیهی است، هنگامی که مأموریت اصلی، اسلامزادیی باشد، چه بهتر که این کار با آموزههای دینی صورت پذیرد.
فرقهسازیِ استعماری، بهویژه سابقهای دستکم سیصدساله دارد. از دورهی صفویه، این طرح را استعمار به کار گرفته است. فرقهسازی و جلوه دادن آن بهعنوان جنبشهای اجتماعی، از حربههای کاری آنان در دوران تسلطشان بر بخش عظیمی از جغرافیای جهان بود. این حرکت در مناطق مختلف، اشکال گوناگونی داشت و به فراخور شرایط محیطی و آداب و رسوم و سنن مردم بومی اجرا میشد.(16)
دشمنان اسلام پس از اینکه دریافتند فرهنگ انتظار و مهدویت یکی از مهمترین موانع سلطهی آنان بر کشورهای اسلامی است، از نادانی مردم و دیگر زمینههای مساعد سوءاستفاده کردند، فرقههای ضالّهای پدید آوردند و به اقتدار، انسجام و وحدت مردم مسلمان ضربه وارد کردند. آنان کوشیدند از سویی، با تحقیر هویت ملی باورهای دینی مسلمانان زمینه را برای پذیرش فرهنگ منحط غرب فراهم کنند و از سوی دیگر، با تبلیغات گستردهی مکتبها و مذهبهای پوشالی و تقویت آن-ها، به هدف خود (محو و نابودی اسلام) برسند.
غرب مسیحی نیک میدانست که انگیزه و آرمان نهفته در جان ساکنان کشورهای مسلمان، دیر یا زود نیروهای استعماری را از سرزمینشان بیرون خواهد راند؛ به همین دلیل، آنان با تشکیل مثلثی در سرزمینهای اسلامی، جاپایی برای خود ساختند و با پاشیدن تخم نفاق، امکان ماندن خویش در این سرزمینها بهگونهای دیگر را فراهم کردند. این مثلث چیزی جز حمایت گسترده از مذاهب جعلی بابیت در ایران، وهابیّت در عربستان و مذهب قادیانی در هند نبود. این سیاست در جهان تشیع، در قالب ترویج اخباریگری، صوفیگری، شیخیگری، بابیگری و بهائیگری نمایان شد. در جهان اسلام نیز این راهبرد در چند محور دنبال شد: حمایت گستردة انگلیس از بهائیت در ایران(17) و قادیانیه در هند، ملقب ساختن سرسیداحمدخان هندی به «میر»، به پاس خدماتش به تجدّد و انگلیس و به عنوان یکی از پیشگامان تجدید نظر دینی(18) و حمایت استعمارگران روسی از شاخة ازلیهی بابیه (پیروان یحیی صبح ازل).(19)
نمایش پی نوشت ها:
1. شیخ صدوق، کمالالدین، ص 51 .
2. بیانات مقام معظم رهبری در نیمهی شعبان، 27/5/87، روزنامهی جمهوری اسلامی.
3. جانشین فرماندهی نیروی انتظامی، خبرگزاری فارس، 26/6/87.
4. به نقل از: پایگاههای خبری شریف نیوز، آریا نیوز و فردا نیوز.
5. حمیدرضا مظاهری سیف، «عوامل پیدایش معنویتهای نوظهور»، ماهنامه موعود، ش89.
6. محمد بهی، اندیشهی نوین اسلامی در رویارویی با استعمار غرب، ص37.
7. بیانات مقام معظم رهبری در نیمهی شعبان سال 1376.
8. سیدمحمدباقر نجفی، بهائیان، ص615 و 616؛ موسی نجفی و موسی فقیه حقانی، تاریخ تحولات سیاسی ایران، ص118- 119.
9. اسماعیل رائین، انشعاب در بهائیت پس از مرگ شوقی ربانی، ص118؛ شوقی افندی، قرن بدیع، ج3، ص299.
10. دانشنامهی جهان اسلام، ج4، ص740.
11. عباس محمود عقاد، اسلام در قرن بیستم، ترجمهی: حمیدرضا آژیر، ص128.
12. روحالله حسینیان، سه سال ستیز مرجعیت شیعه، ص172و173.
13. همان، ص126 ـ 127.
14. محمد بهی، اندیشه نوین اسلامی در رویارویی با استعمار غرب، ص41.
15. عباس محمود عقاد، اسلام در قرن بیستم، ص131 ـ 132.
16. وحید اختر، تاریخ و فرهنگ معاصر، ترجمهی: رسول جعفریان، ج1، مقالهی «میرسید احمدخان و اندیشهی دینی».
17. موسی نجفی و موسی فقیهحقانی، تاریخ تحولات سیاسی ایران، ص119 ـ 118.
18. وحید اختر، تاریخ و فرهنگ معاصر، ترجمهی: رسول جعفریان، ج1، مقالهی «میرسید احمدخان و اندیشهی دینی».
19. موسی نجفی و موسی فقیهحقانی، تاریخ تحولات سیاسی ایران، ص119 ـ 118.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}