مادری که ربوده شد!
نگاهی به تاریخ مصر باستان
در این مقاله، نخستین دزدی از آثار باستانی مصر، که درست در هنگام پادشاهی فراعنه رخ داده است، بازگو میشود. این ربایش، در زمان فرمانروایی فرعون خئوپس، از آرامگاه شهبانو هتفرس، مادر وی انجام گرفته است. در این گزارش، افزون بر چگونگی این ربایش، به باورهای مصریان باستان در بارهی مرگ و رستاخیز نیز پرداخته شده است.
تعداد کلمات: 861 کلمه، زمان تخمین مطالعه: 5 دقیقه
نویسنده: الیزابت پین
برگردان: حسن پستا
مادری که ربوده شد!
در سال 1924 م، گروهی از باستان شناسان در آرامگاههای مصطبهای سنگ قدیمی تصادفاً به دهندهی مسدودشدهی راه دالان مانندی برخوردند که در بدنهی سنگی آن معدن کنده شده بود.
باستان شناسان تمام کارها را کنار گذاشتند تا آن راه زیرزمینی را کشف کنند. راه تاریک به مسافت 26 متر، اریب به پایین میرفت و به دیواری سنگی منتهی میشد. حفاران با دقت کامل یکی از سنگهای دیوار را بیرون کشیدند و به فضای تاریک پشت سنگ خیره شدند. یکی از باستان شناسان شمعی روشن کرد، آن را داخل سوراخ نگاه داشت و ناگهان نفسش بند آمد، چون در زیر نور لرزان شمع چشمش به تابوتی از سنگ مرمر و درخشش طلا افتاد.
بقیهی دیوار به سرعت برداشته شد و باستان شناسان به درون اتاقی در زیرزمین که بوی نا میداد، خزیدند. تابوت سنگی سفیدی در کنار دیوار عقبی قرار گرفته بود، و در جلو آن وسایل شکستهای که مربوط به مرده بود- جامهای طلا و مرمر، لوحههایی از طلا، پنجههای یک شیر زرین، قطعاتی از وسایل چوبی پوسیده بر کف اتاق پراکنده بود.
بر یکی از لوحههای طلا نقوش هیروگلیف نقش بسته بود. باستان شناسان با استفاده از موچین، لوحهی نازک طلا را با احتیاط از زمین برداشتند و خواندند:
«مادر مصر جنوبی و شمالی، پیرو «هروس» (1)، راهنمای پادشاه، بانوی محبوب که تمام سفارشهایش انجام شده، دختر آفریدگار کالبدش، هتفرس...»
هتفرس! باستان شناسان که در اتاق زیرزمینی در هم میلولیدند، از ناباوری به یکدیگر خیره شدند. هتفرس مادر خئوپس، چرا این جاست؟ او که در هرم با ابهت خود در «داشور» واقع در نزدیکی قاهره دفن شده بود. باستان شناسان، آرامگاه او را خالی یافته بودند از زمان وحدت مصر تا پایان دوران باستان، دزدها به هر ترتیب راه خود را به داخل آرامگاههای سلطنتی میگشودند و اشیای داخل آنها را به سرقت میبردند؛ و این دیگر مهم نبود که آرامگاهها را تا چه حد غیرقابل نفوذ میساختند یا مدخلشان را چگونه استتار میکردند.و حدس میزدند که در قدیم مورد دستبرد واقع شده است. اما چطور تابوت این شهبانوی بزرگ به جیزه آمده و در یک آرامگاه زیرزمینی پنهان شده بود؟
باستان شناسان هرچه سریعتر دست به کار شدند تا لااقل در حد معلوماتشان مسئلهی اتاق زیرزمینی حاوی گنجینههای خرد شده، اما گرانبها را روشن کنند. آنها به سراغ تابوت سنگی رفتند، مهر و مومش را شکستند، سرپوش سنگینش را به کمک اهرم بلند کردند، اما تابوت را خالی یافتند.
برای باستان شناسان این داستان بسیار کهنهای بود. آنها قبلاً آرامگاههای بسیاری را کشف کرده و دیده بودند که تابوت داخل آنها خالی است و وسایل مرده هم ناپدید شده است. بیگمان، تمام مصریان قدیم نسبت به خدا-پادشاه احساسی آمیخته به ترس و احترام داشتند، اما ثروتی که با فرعون دفن میشد، به قدری وسوسه انگیز بود که مقاومت اخلاقی برخی از آنها را در هم میشکست. از زمان وحدت مصر تا پایان دوران باستان، دزدها به هر ترتیب راه خود را به داخل آرامگاههای سلطنتی میگشودند و اشیای داخل آنها را به سرقت میبردند؛ و این دیگر مهم نبود که آرامگاهها را تا چه حد غیرقابل نفوذ میساختند یا مدخلشان را چگونه استتار میکردند.
در هر حال، باستان شناسان مأیوس حدس زدند که در مورد مومیایی شهبانو هتفرس هم همین اتفاق افتاده است. فرضیهی آنها این بود که در زمان زندگی خئوپس، سارقان راه هرم شهبانو را در داشور گشودند، شهبانو را از تابوت بیرون آوردند، جواهرات گرانبهای او را ربودند، و سپس جسد او را دفن کردند. زیرا اگر جسد شهبانو از میان میرفت، روح او یا «کا» دیگر نمیتوانست باقی بماند تا از متجاوزان به آرامگاهش انتقام بگیرد.
بیشتر بخوانید: تاریخ مصر
پس از جریان سرقت، نگهبانان وحشت زدهی آرامگاه تابوت شهبانو را دوباره مهر و موم کردند و آن گاه موضوع راه یافتن دزدان به آرامگاه را به اطلاع خئوپس رساندند. خئوپس خشمگینانه دستور داد که تابوت مادرش و اشیاء درون هرم را به جیزه منتقل کنند. قرار شد تا وقتی که خئوپس برای مادرش هرمی تازه بسازد، او را در آرامگاهی موقت قرار دهند.
از این رو به سرعت دست به کار شدند و در دیوارهی سنگی آن محل دالان تنگی به وجود آوردند و تابوت شهبانو هتفرس را بیآن که بازش کنند، به این آرامگاه زیرزمینی کوچک و بدقواره حمل کردند. اشیای متعلق به هرم او را هم پشت سرش در اتاق ریختند و مدخل دالان را مسدود کردند.
این در به دری به هیچ وجه تکرار نشد. احتمالاً خئوپس پیش از آن که بتواند آرامگاه جدید و شایستهای برای مادرش بسازد، درگذشت. به هر حال تقریباً با اطمینان میتوان گفت که خئوپس اصلاً نمیدانست که جسد مادرش از بین رفته است. این بیحرمتی میتوانست تمام اندام او و دیگر مصریان را به لرزه درآورد، زیرا به اعتقاد آنها نابودی جسد شخص، امید به زندگی ابدی پس از مرگ را به کلی از میان میبرد.
مسلماً خئوپس تصورش را هم نمیکرد که روزی دژ مستحکم آرامگاه خودش نیز گشوده شود و همه چیز آن- نه به وسیلهی عربها، آن طور که باستان شناسان در ابتدا تصور میکردند، بلکه به وسیلهی مردم خودش به غارت رود.
پینوشت:
1- هروس در مصر باستان خدای روشنایی بود. -م.
منبع مقاله: پین، الیزابت (1396) فرعونها هم میمیرند، ترجمه حسن پستا، تهران: کتابهای پرنده آبی، چاپ چهارم
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}