نقد فرهنگهای دو زبانه(قسمت دوم)
منتقد فرهنگ علاوه بر شناخت سنجههای درونی و بیرونی در ارزیابی انتقادی خود لازم است به پارامترهای دیگری نیز توجه کند. از جملهی این پارامترها دیدگاه فرهنگنگاران است. این دیدگاه ممکن است آکادمیک و مبتنی بر اصول زبانشناسی و واژگان شناسی باشد و یا دیدگاهی تجاری و مبتنی بر ملاحظات بازار فروش باشد
جنبههای مختلف در نقد فرهنگ
چکیده:
منتقد فرهنگ علاوه بر شناخت سنجههای درونی و بیرونی در ارزیابی انتقادی خود لازم است به پارامترهای دیگری نیز توجه کند. از جملهی این پارامترها دیدگاه فرهنگنگاران است. این دیدگاه ممکن است آکادمیک و مبتنی بر اصول زبانشناسی و واژگان شناسی باشد و یا دیدگاهی تجاری و مبتنی بر ملاحظات بازار فروش باشد
تعداد کلمات: 1821 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 9 دقیقه
منتقد فرهنگ علاوه بر شناخت سنجههای درونی و بیرونی در ارزیابی انتقادی خود لازم است به پارامترهای دیگری نیز توجه کند. از جملهی این پارامترها دیدگاه فرهنگنگاران است. این دیدگاه ممکن است آکادمیک و مبتنی بر اصول زبانشناسی و واژگان شناسی باشد و یا دیدگاهی تجاری و مبتنی بر ملاحظات بازار فروش باشد
تعداد کلمات: 1821 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 9 دقیقه
نویسنده: نرگس انتخابی
سنجههای نقد فرهنگها را میتوان از دو طریق به دست آورد: از درون فرهنگها یا از بیرون آنها. سنجههایی که از درون فرهنگها به دست میآیند، اطلاعات و ادعاهایی هستند که فرهنگنگاران و ناشران در مورد فرهنگهای خود دارند در حالی که سنجههای بیرونی، سنجههایی فرافرهنگ انگاریاند که با در نظر گرفتن ملاحظات زبانشناختی دربارهی معادلدهی (در فرهنگهای دوزبانه) و نیز طراحی و تولید فرهنگها اتخاذ میشوند. جکسون (2002) معتقد است برای آنکه نقد منصفانه باشد، لازم است منتقد بیشتر به سنجههای بیرونی بپردازد زیرا این سنجهها توسط زبانشناسان، مترجمان، متخصصان آموزش زبان، ادیبان و غیره مشخص شدهاند در حالی که ادعاهای فرهنگنگاران و ناشران تنها در صورتی از اعتبار کافی برخوردارند که شواهد متعدد و قابل دفاعی در بدنهی فرهنگ در تأیید این ادعاها وجود داشته باشد.
یکی از سنجههای درونی فرهنگها که در دهههای اخیر به ویژه مورد توجه قرار گرفته، شیوهی عرضه یا طراحی فرهنگهاست. عرضهی ظاهری فرهنگها، که توسط طراحان و صفحهآرایان تنظیم میشود، در سالهای اخیر دستخوش تحولات زیادی شده است که از جمله مهمترین این تحولات توجه به نیازهای مخاطبان در آرایش مدخلهاست؛ به طوری که طراحی فرهنگها ممکن است باز (مثلاً در فرهنگهای نوآموزان یا دانشآموزان) یا بسته (مثلاً در فرهنگهای عمومی با مخاطبان تحصیل کردهتر ) باشند. به عبارت دیگر، طراحان فرهنگها با تغییر میزان سیاهی و سفیدی کاغذ، فاصلهی سطرها، اندازهی قلمها، حاشیهها و غیره حجم فرهنگها را تغییر میدهد که دو فرهنگ مثلاً 1000 صفحهای از لحاظ حجم اطلاعات الزاماً با هم برابر نیستند.
بیشتر بخوانید : فرهنگ عامه
منتقد فرهنگ علاوه بر شناخت سنجههای درونی و بیرونی در ارزیابی انتقادی خود لازم است به پارامترهای دیگری نیز توجه کند. از جملهی این پارامترها دیدگاه فرهنگنگاران است. این دیدگاه ممکن است آکادمیک و مبتنی بر اصول زبانشناسی و واژگان شناسی باشد و یا دیدگاهی تجاری و مبتنی بر ملاحظات بازار فروش باشد. مثلاً فرهنگنگاران ممکن است فرهنگی بر پایهی کتابهای درسی تهیه کنند که از لحاظ بازار فروش موفق باشد اما منتقد فرهنگ لازم است تشخیص دهد که واژگان کتابهای درسی الزاماً مجموعهای از واژگان پایه و پربسامد زبان مبدأ (در فرهنگهای دوزبانه) هستند یا نه. در صورتی که پاسخ مثبت باشد، فرهنگ تهیه شده با آنکه با دیدگاهی تجاری تدوین شده اما از مقبولیت علمی لازم برخوردار است.
اما انچه از نظر منتقدان متخصص، که ابزارهای زبان شناختی مجهز هستند، از اهمیت ویژهای برخوردار است علاوه بر عرضه و شیوهی دسترسی و استخراج اطلاعات و توجه به مخاطبان فرضی و نیازهای آنان، محتوای زبانی فرهنگهاست. برای بررسی محتواییِ فرهنگها، هادسن (1988) فهرستی ارجاعی ارائه میدهد و متذکر میشود که برای بررسی محتوای فرهنگها دست کم باید به موارد زیر توجه کرد: گسترهی واژگان، تلفظ، دستور، کاربرد، مثال، جلوههای خاص دو از همه مهمتر معادلها (در فرهنگهای دو زبانه) که هر یک از این جوانب را مختصراً بررسی میکنیم.
دیدگاهی که امروزه در میان منتقدان فرهنگها مقبولیت عام یافته، توجه به نیازهای مخاطبان است. در اینگونه ارزیابی انتقادی، منتقد فرهنگ توفیق فرهنگها را در پوشش دادن به نیازهای زبانی مخاطبان فرضی مورد بررسی قرار میدهد و نتیجه میگیرد که آیا فرهنگ مورد نظر نیازهای مخاطبان را برآورده میسازد و با تواناییها و دانش واژگانی آنان سازگاری دارد یا نه. با توجه به دیدگاه فرهنگنگاران است که منتقد تشخیص میدهد مخاطبان فرضی فرهنگ آیا متزجمان و فرهیختگان و اهل فرهنگ هستند یا دانشگاهیان و دانشجویان و یا دانش آموزان و زبان آموزان و یا دیگر کسان با سطوح علمی مختلف.
اما انچه از نظر منتقدان متخصص، که ابزارهای زبان شناختی مجهز هستند، از اهمیت ویژهای برخوردار است علاوه بر عرضه و شیوهی دسترسی و استخراج اطلاعات و توجه به مخاطبان فرضی و نیازهای آنان، محتوای زبانی فرهنگهاست. برای بررسی محتواییِ فرهنگها، هادسن (1988) فهرستی ارجاعی ارائه میدهد و متذکر میشود که برای بررسی محتوای فرهنگها دست کم باید به موارد زیر توجه کرد: گسترهی واژگان، تلفظ، دستور، کاربرد، مثال، جلوههای خاص دو از همه مهمتر معادلها (در فرهنگهای دو زبانه) که هر یک از این جوانب را مختصراً بررسی میکنیم.
گسترهی واژگان شامل تعداد سرواژهها و گستردگی آنها در محور طولی فرهنگ، ارائهی نوواژهها در عرصههای نوین علوم و فنون و گونههای جغرافیایی مختلف زبان است. در این زمینه، منتقد باید تشخیص دهد با توجه به بازهی واژگانی آیا فرهنگ ساختار همگونی به لحاظ پوشش و به روزبودن واژگان دارد یا نه و آیا به اندازهی کافی به واژگان تخصصی و گونههای محلی زبان پرداخته است یا نه. ارزیابی مسئلهی تلفظ در فرهنگهای دوزبانه (در این جا زبان مبدأ را انگلیسی فرض میکنیم) مشتمل بر دو نکته است: اول نظام ارائهی اطلاعات آوایی و دوم توجه به گونههای تلفظ محلی. فرهنگهای بریتانیایی در ارائهی تلفظ تقریباً تماماً از الفبای آوانگار بینالمللی استفاده میکنند و تکیهی کلمه را پیش از هجای تکیه بر قرار میدهند. در نمونههای انگشتشماری از فرهنگهای بریتانیایی برای ارائهی تلفظ از امکانات خط انگلیسی و مقابلهی نویسه- واج هم استفاده شده است. نکتهی جالب توجه در برخی فرهنگهای جدید بریتانیایی این است که این فرهنگها دیگر تنها پایبند به ارائهی تلفظ معیار یا تلفظ بی بی سی نیستند و همانطور که بنگاه سخنپراکنی بی بی سی از لهجههای محلی در میان گویندگان خود استفاده میکند، تلفظهای محلی غیرمعیار هم با نشانهی بسامدی به این فرهنگها راه یافتهاند.
ارائهی تلفظ در فرهنگهای آمریکایی این چنین یکدست نیست. استفاده از نظامهای آوانگاری متفاوت مثل تریگراند اسمیت (Trager and Smith) و قرار دادن تکیه پس از هجای تکیه بر یکی از این نظامهاست. در برخی از فرهنگهای آمریکایی سرواژهها با استفاده از علائم خط بازنویسی میشوند و واجهایی که در خط معادل ندارند. به کمک علائم زیر و زبری نشان داده میشوند. منتقد فرهنگ باید نظامهای تلفظی و درستی تلفظها را مورد بررسی قرار دهد و نتیجهگیری کند که مثلاً ارائهی نظامهای ساده و مندرآوردی، در حالی که در فرهنگهای نوآموزان ممکن است از مقبولیت برخوردار باشد، آیا در فرهنگهای جامع با مخاطبهای گستردهتر از مقبولیت علمی برخوردار است یا نه.
فرهنگها سنتاً مقولهای دستوری واژگان را ارائه میدهند. منتقد فرهنگ میزان اطلاعات دستوری ارائه شده در فرهنگها را با توجه به حجم فرهنگ و مخاطبان احتمالی مورد بررسی قرار میدهد. مثلاً در فرهنگی که برای کودکان طراحی شده ممکن است فرهنگنگار از سادهترین شکل عرضهی اطلاعات دستوری استفاده کند ولی در فرهنگهایی که برای زباندانان و زبانآموزان پیشرفته طراحی شده نه تنها مقولهی دستوری بلکه شیوهی کاربرد دستوری واژه را هم در عبارتی دستوری ذکر کند.
یکی از دستآوردهای فرهنگنگاری نوین استفاده از عناوین تحدیدی برای معادلهاست تا کاربرد صحیح واژه در زبان مبدأ مشخص شود. از جمله عناوین تحدیدی میتوان از عناوین زمانی (مانند کهنه، منسوخ و غیره)، عناوین گویشی (مانند در ایرلند، در استرالیا و غیره)، عناوین سبکی (مانند محاوره ای، رسمی و غیره)، عناوین ارزشی (مانند به طعنه، به تحقیر و غیره) و عناوین موضوعی (مانند موسیقی، اخترشناسی و غیره) نام برد. در برخی فرهنگها، علاوه بر این عناوین تحدیدی، نکات کاربردی هم آورده میشوند. این نکات بیشتر به واژگان دستوری (در برابر واژگان قاموسی) میپردازند یا کاربرد صحیح واژگان مشابه از لحاظ معنا را نشان میدهند. منتقد فرهنگ با بررسی شکل عرضه و حجم اطلاعات کاربردی میتواند از به روزبودن شیوهی طراحی فرهنگنگاران مطلع شود.
لَندا (2001: 217) ارتباط کاربرد با دیگر جنبههای زبان را با ارتباط جریان خون با هورمونهای درونریز بدن مقایسه میکند. همانگونه که جریان خون هورمونها را در تمام بدن به گردش درمیآورد و موجب رشد میشود، جریان واژگان در گفتار و نوشتار محملی میآفریند که به درک مطلب، تشخیص معنا و فهم دستور میانجامد. کاربرد از جهت محدودیتهایی که در گفتار و نوشتار ایجاد میکند نیز حائز اهمیت است به طوری که تنها با تشخیص کاربرد صحیح است که سره از ناسره و استانده از نااستانده متمایز میشوند.
فرهنگها علاوه بر بدنهی اصلی در پیوستها هم اطلاعاتی از جمله وندها و عناصر ترکیبی، شیوههای سجاوندی و غیره ارائه میدهند. برخی از این اطلاعات یا جلوههای خاص ممکن است تنها ترفندهای تجاری باشند. پرسشی که منتقد فرهنگها باید در پی پاسخگویی به آن باشد این است که اطلاعات ارائه شده چه میزان به توصیف واژگانی کل فرهنگ (با توجه به مخاطب احتمالی) و سودمندی آن میافزاید.
بسیاری از فرهنگها برای روشنتر شدن معنی، کاربرد یا شکل دستوری واژگان از مثال استفاده میکنند. تعداد مثالها بسته به مخاطبان متغیر است. در فرهنگهای نوآموزان ممکن است تمام مثالها به زبان مقصد ترجمه شوند اما در فرهنگهای بزرگ تنها مثالهایی ترجمه میشوند که معنا یا کاربرد جدیدی به معادلها میافزایند و در صورتی که مثال ترجمه شده اطلاعات بیشتری نسبت به معادلها نداشته باشد، حشو محسوب میشود. همچنین منابع انتخاب مثالها در فرهنگهای دوزبانه از اهمیت زیادی برخوردار است. منتقد فرهنگ باید بتواند تشخیص دهد که مثال از پیکرهی زبانی استخراج شده و از مقبولیت در میان اهل زبان برخوردار است یا نه. گاه فرهنگنگاران دوزبانه به دلایلی از جمله بومی سازی در مثالهایی که از پیکرهی زبانی استخراج شدهاند، دخل و تصرف میکنند. اینگونه دخل و تصرفها، هر چند به ظاهر سطحی به نظر میرسند، ممکن است مقبولیت مثال را در زبان مبدأ زیر سؤال ببرند. لندا (2001: 210) بر این باور است که تنها مثالهای واقعی گویشوران بومی از وزنه و اعتبار لازم برای ذکر در فرهنگها برخوردارند. وظیفهی منتقد فرهنگ این است که سیاست فرهنگنگاران را در ارائه و ترجمهی مثالها بررسی کند و در صورت داشتن مقبولیت یکدستی این سیاست را در کل فرهنگ مورد توجه قرار دهد.
فرهنگها علاوه بر بدنهی اصلی در پیوستها هم اطلاعاتی از جمله وندها و عناصر ترکیبی، شیوههای سجاوندی و غیره ارائه میدهند. برخی از این اطلاعات یا جلوههای خاص ممکن است تنها ترفندهای تجاری باشند. پرسشی که منتقد فرهنگها باید در پی پاسخگویی به آن باشد این است که اطلاعات ارائه شده چه میزان به توصیف واژگانی کل فرهنگ (با توجه به مخاطب احتمالی) و سودمندی آن میافزاید.
بیشک مهمترین بخش هر فرهنگ، اعم از یکزبانه و دوزبانه، بخش معناها و معادلهاست، به طوری که برای بسیاری از مراجعهکنندگان این بخش از فرهنگ تنها بخشی است که در ارزیابی مورد توجه قرار میگیرد. در فرهنگهای دوزبانه، بزرگترین چالش فرهنگنگاران انطباق واژگانی دو زبان است به نحوی که هر واژه یا واحد واژگانی در زبان مقصد به لحاظ معنایی، دستوری و کاربردی معادل یک واژه یا واحد واژگانی در زبان مبدأ باشد. اما واژگان دو زبان، هر قدر هم که این زبانها به هم نزدیک باشند، الزاماً بر هم منطبق نمیشوند. واژگان هر زبان نمایندهی نحوهی تقسیمبندی جهان در میان یک جامعهی زبانی هستند که این تقسیم بندی الزاماً با واقعیت جهان خارج منطبق نیست. از آن جا که زبانها در تقطیع جهان در میان گویشواران بر هم منطبق نیستند، ممکن است یک زبان برای یک پدیده تنها یک کلمه داشته باشد و در زبان دیگر همان پدیده با چند کلمه بیان شود. مترجمان ورزیده راهحل این معضل را در ترجمه میشناسند زیرا مترجمان در ترجمه از واحدهای ترجمانی یعنی جملهها استفاده میکنند در حای که فرهنگنگاران با واحدهای واژگانی یا واژگان سروکار دارند. توانایی فرهنگنگاران در اتخاذ ترفندهای گوناگون برای جفتوجور کردن واژگان زبانهای مبدأ و مقصد مؤید میزان موفقیت فرهنگ آنان است.
بسیاری از افراد برای دستیابی به اطلاعات درست زبانی به فرهنگها متکی هستند که شاید در این میان نقش مترجمان برجستهتر از دیگران باشد زیرا مترجمان به کمک فرهنگها میتوانند کتابهای دیگری به حیات فرهنگی یک زبان و یک جامعه بیفزایند. نکتهی ظریفی که در فرهنگهای دوزبانهی بزرگ باید به آن توجه داشت، محور عرضی فرهنگهاست زیرا آنچه مترجمان حرفهای را به استفاده از فرهنگها ترغیب میکند، معادلیابی برای کلمات نیست بلکه اصلاح و پالایش معنا، دسترسی به معادلهای متنوع و دریافت حدود معناها و کاربردهاست. به عبارت دیگر، گستردگی محور عرضی و تنوع معادلهاست که کارگشای مترجمان است و بسته و محدود نگاه داشتن حوزههای معنایی که در برخی فرهنگها به بهانهی دقت علمی اعمال میشود، دست و پای مترجمان حرفهای را میبندد، منتقد فرهنگ باید تشخیص دهد که فرهنگنگاران زبان را پدیدهای فرهنگی و باز تلقی میکنند یا پدیدهای صرفاً علمی و بسته. به عبارت دیگر، آیا فرهنگنگاران در معادلیابی در پی ارائهی لایههای مختلف معنایی و امکانات گوناگون زبانی برای کاربردها و موقعیتهای مختلف هستند و یا تنها به لایهی علمی زبان التفات دارند و در نتیجه محور عرضی فرهنگ را بسته و محدود نگاه میدارند.
منبع:
به یاد دکتر علی محمد حق شناس ، عنایت سمیعی وعباس مخبر ، نشر آگه ، چاپ اول 1390
اما انچه از نظر منتقدان متخصص، که ابزارهای زبان شناختی مجهز هستند، از اهمیت ویژهای برخوردار است علاوه بر عرضه و شیوهی دسترسی و استخراج اطلاعات و توجه به مخاطبان فرضی و نیازهای آنان، محتوای زبانی فرهنگهاست. برای بررسی محتواییِ فرهنگها، هادسن (1988) فهرستی ارجاعی ارائه میدهد و متذکر میشود که برای بررسی محتوای فرهنگها دست کم باید به موارد زیر توجه کرد: گسترهی واژگان، تلفظ، دستور، کاربرد، مثال، جلوههای خاص دو از همه مهمتر معادلها (در فرهنگهای دو زبانه) که هر یک از این جوانب را مختصراً بررسی میکنیم.
دیدگاهی که امروزه در میان منتقدان فرهنگها مقبولیت عام یافته، توجه به نیازهای مخاطبان است. در اینگونه ارزیابی انتقادی، منتقد فرهنگ توفیق فرهنگها را در پوشش دادن به نیازهای زبانی مخاطبان فرضی مورد بررسی قرار میدهد و نتیجه میگیرد که آیا فرهنگ مورد نظر نیازهای مخاطبان را برآورده میسازد و با تواناییها و دانش واژگانی آنان سازگاری دارد یا نه. با توجه به دیدگاه فرهنگنگاران است که منتقد تشخیص میدهد مخاطبان فرضی فرهنگ آیا متزجمان و فرهیختگان و اهل فرهنگ هستند یا دانشگاهیان و دانشجویان و یا دانش آموزان و زبان آموزان و یا دیگر کسان با سطوح علمی مختلف.
اما انچه از نظر منتقدان متخصص، که ابزارهای زبان شناختی مجهز هستند، از اهمیت ویژهای برخوردار است علاوه بر عرضه و شیوهی دسترسی و استخراج اطلاعات و توجه به مخاطبان فرضی و نیازهای آنان، محتوای زبانی فرهنگهاست. برای بررسی محتواییِ فرهنگها، هادسن (1988) فهرستی ارجاعی ارائه میدهد و متذکر میشود که برای بررسی محتوای فرهنگها دست کم باید به موارد زیر توجه کرد: گسترهی واژگان، تلفظ، دستور، کاربرد، مثال، جلوههای خاص دو از همه مهمتر معادلها (در فرهنگهای دو زبانه) که هر یک از این جوانب را مختصراً بررسی میکنیم.
گسترهی واژگان شامل تعداد سرواژهها و گستردگی آنها در محور طولی فرهنگ، ارائهی نوواژهها در عرصههای نوین علوم و فنون و گونههای جغرافیایی مختلف زبان است. در این زمینه، منتقد باید تشخیص دهد با توجه به بازهی واژگانی آیا فرهنگ ساختار همگونی به لحاظ پوشش و به روزبودن واژگان دارد یا نه و آیا به اندازهی کافی به واژگان تخصصی و گونههای محلی زبان پرداخته است یا نه. ارزیابی مسئلهی تلفظ در فرهنگهای دوزبانه (در این جا زبان مبدأ را انگلیسی فرض میکنیم) مشتمل بر دو نکته است: اول نظام ارائهی اطلاعات آوایی و دوم توجه به گونههای تلفظ محلی. فرهنگهای بریتانیایی در ارائهی تلفظ تقریباً تماماً از الفبای آوانگار بینالمللی استفاده میکنند و تکیهی کلمه را پیش از هجای تکیه بر قرار میدهند. در نمونههای انگشتشماری از فرهنگهای بریتانیایی برای ارائهی تلفظ از امکانات خط انگلیسی و مقابلهی نویسه- واج هم استفاده شده است. نکتهی جالب توجه در برخی فرهنگهای جدید بریتانیایی این است که این فرهنگها دیگر تنها پایبند به ارائهی تلفظ معیار یا تلفظ بی بی سی نیستند و همانطور که بنگاه سخنپراکنی بی بی سی از لهجههای محلی در میان گویندگان خود استفاده میکند، تلفظهای محلی غیرمعیار هم با نشانهی بسامدی به این فرهنگها راه یافتهاند.
ارائهی تلفظ در فرهنگهای آمریکایی این چنین یکدست نیست. استفاده از نظامهای آوانگاری متفاوت مثل تریگراند اسمیت (Trager and Smith) و قرار دادن تکیه پس از هجای تکیه بر یکی از این نظامهاست. در برخی از فرهنگهای آمریکایی سرواژهها با استفاده از علائم خط بازنویسی میشوند و واجهایی که در خط معادل ندارند. به کمک علائم زیر و زبری نشان داده میشوند. منتقد فرهنگ باید نظامهای تلفظی و درستی تلفظها را مورد بررسی قرار دهد و نتیجهگیری کند که مثلاً ارائهی نظامهای ساده و مندرآوردی، در حالی که در فرهنگهای نوآموزان ممکن است از مقبولیت برخوردار باشد، آیا در فرهنگهای جامع با مخاطبهای گستردهتر از مقبولیت علمی برخوردار است یا نه.
فرهنگها سنتاً مقولهای دستوری واژگان را ارائه میدهند. منتقد فرهنگ میزان اطلاعات دستوری ارائه شده در فرهنگها را با توجه به حجم فرهنگ و مخاطبان احتمالی مورد بررسی قرار میدهد. مثلاً در فرهنگی که برای کودکان طراحی شده ممکن است فرهنگنگار از سادهترین شکل عرضهی اطلاعات دستوری استفاده کند ولی در فرهنگهایی که برای زباندانان و زبانآموزان پیشرفته طراحی شده نه تنها مقولهی دستوری بلکه شیوهی کاربرد دستوری واژه را هم در عبارتی دستوری ذکر کند.
یکی از دستآوردهای فرهنگنگاری نوین استفاده از عناوین تحدیدی برای معادلهاست تا کاربرد صحیح واژه در زبان مبدأ مشخص شود. از جمله عناوین تحدیدی میتوان از عناوین زمانی (مانند کهنه، منسوخ و غیره)، عناوین گویشی (مانند در ایرلند، در استرالیا و غیره)، عناوین سبکی (مانند محاوره ای، رسمی و غیره)، عناوین ارزشی (مانند به طعنه، به تحقیر و غیره) و عناوین موضوعی (مانند موسیقی، اخترشناسی و غیره) نام برد. در برخی فرهنگها، علاوه بر این عناوین تحدیدی، نکات کاربردی هم آورده میشوند. این نکات بیشتر به واژگان دستوری (در برابر واژگان قاموسی) میپردازند یا کاربرد صحیح واژگان مشابه از لحاظ معنا را نشان میدهند. منتقد فرهنگ با بررسی شکل عرضه و حجم اطلاعات کاربردی میتواند از به روزبودن شیوهی طراحی فرهنگنگاران مطلع شود.
لَندا (2001: 217) ارتباط کاربرد با دیگر جنبههای زبان را با ارتباط جریان خون با هورمونهای درونریز بدن مقایسه میکند. همانگونه که جریان خون هورمونها را در تمام بدن به گردش درمیآورد و موجب رشد میشود، جریان واژگان در گفتار و نوشتار محملی میآفریند که به درک مطلب، تشخیص معنا و فهم دستور میانجامد. کاربرد از جهت محدودیتهایی که در گفتار و نوشتار ایجاد میکند نیز حائز اهمیت است به طوری که تنها با تشخیص کاربرد صحیح است که سره از ناسره و استانده از نااستانده متمایز میشوند.
فرهنگها علاوه بر بدنهی اصلی در پیوستها هم اطلاعاتی از جمله وندها و عناصر ترکیبی، شیوههای سجاوندی و غیره ارائه میدهند. برخی از این اطلاعات یا جلوههای خاص ممکن است تنها ترفندهای تجاری باشند. پرسشی که منتقد فرهنگها باید در پی پاسخگویی به آن باشد این است که اطلاعات ارائه شده چه میزان به توصیف واژگانی کل فرهنگ (با توجه به مخاطب احتمالی) و سودمندی آن میافزاید.
بسیاری از فرهنگها برای روشنتر شدن معنی، کاربرد یا شکل دستوری واژگان از مثال استفاده میکنند. تعداد مثالها بسته به مخاطبان متغیر است. در فرهنگهای نوآموزان ممکن است تمام مثالها به زبان مقصد ترجمه شوند اما در فرهنگهای بزرگ تنها مثالهایی ترجمه میشوند که معنا یا کاربرد جدیدی به معادلها میافزایند و در صورتی که مثال ترجمه شده اطلاعات بیشتری نسبت به معادلها نداشته باشد، حشو محسوب میشود. همچنین منابع انتخاب مثالها در فرهنگهای دوزبانه از اهمیت زیادی برخوردار است. منتقد فرهنگ باید بتواند تشخیص دهد که مثال از پیکرهی زبانی استخراج شده و از مقبولیت در میان اهل زبان برخوردار است یا نه. گاه فرهنگنگاران دوزبانه به دلایلی از جمله بومی سازی در مثالهایی که از پیکرهی زبانی استخراج شدهاند، دخل و تصرف میکنند. اینگونه دخل و تصرفها، هر چند به ظاهر سطحی به نظر میرسند، ممکن است مقبولیت مثال را در زبان مبدأ زیر سؤال ببرند. لندا (2001: 210) بر این باور است که تنها مثالهای واقعی گویشوران بومی از وزنه و اعتبار لازم برای ذکر در فرهنگها برخوردارند. وظیفهی منتقد فرهنگ این است که سیاست فرهنگنگاران را در ارائه و ترجمهی مثالها بررسی کند و در صورت داشتن مقبولیت یکدستی این سیاست را در کل فرهنگ مورد توجه قرار دهد.
فرهنگها علاوه بر بدنهی اصلی در پیوستها هم اطلاعاتی از جمله وندها و عناصر ترکیبی، شیوههای سجاوندی و غیره ارائه میدهند. برخی از این اطلاعات یا جلوههای خاص ممکن است تنها ترفندهای تجاری باشند. پرسشی که منتقد فرهنگها باید در پی پاسخگویی به آن باشد این است که اطلاعات ارائه شده چه میزان به توصیف واژگانی کل فرهنگ (با توجه به مخاطب احتمالی) و سودمندی آن میافزاید.
بیشک مهمترین بخش هر فرهنگ، اعم از یکزبانه و دوزبانه، بخش معناها و معادلهاست، به طوری که برای بسیاری از مراجعهکنندگان این بخش از فرهنگ تنها بخشی است که در ارزیابی مورد توجه قرار میگیرد. در فرهنگهای دوزبانه، بزرگترین چالش فرهنگنگاران انطباق واژگانی دو زبان است به نحوی که هر واژه یا واحد واژگانی در زبان مقصد به لحاظ معنایی، دستوری و کاربردی معادل یک واژه یا واحد واژگانی در زبان مبدأ باشد. اما واژگان دو زبان، هر قدر هم که این زبانها به هم نزدیک باشند، الزاماً بر هم منطبق نمیشوند. واژگان هر زبان نمایندهی نحوهی تقسیمبندی جهان در میان یک جامعهی زبانی هستند که این تقسیم بندی الزاماً با واقعیت جهان خارج منطبق نیست. از آن جا که زبانها در تقطیع جهان در میان گویشواران بر هم منطبق نیستند، ممکن است یک زبان برای یک پدیده تنها یک کلمه داشته باشد و در زبان دیگر همان پدیده با چند کلمه بیان شود. مترجمان ورزیده راهحل این معضل را در ترجمه میشناسند زیرا مترجمان در ترجمه از واحدهای ترجمانی یعنی جملهها استفاده میکنند در حای که فرهنگنگاران با واحدهای واژگانی یا واژگان سروکار دارند. توانایی فرهنگنگاران در اتخاذ ترفندهای گوناگون برای جفتوجور کردن واژگان زبانهای مبدأ و مقصد مؤید میزان موفقیت فرهنگ آنان است.
بسیاری از افراد برای دستیابی به اطلاعات درست زبانی به فرهنگها متکی هستند که شاید در این میان نقش مترجمان برجستهتر از دیگران باشد زیرا مترجمان به کمک فرهنگها میتوانند کتابهای دیگری به حیات فرهنگی یک زبان و یک جامعه بیفزایند. نکتهی ظریفی که در فرهنگهای دوزبانهی بزرگ باید به آن توجه داشت، محور عرضی فرهنگهاست زیرا آنچه مترجمان حرفهای را به استفاده از فرهنگها ترغیب میکند، معادلیابی برای کلمات نیست بلکه اصلاح و پالایش معنا، دسترسی به معادلهای متنوع و دریافت حدود معناها و کاربردهاست. به عبارت دیگر، گستردگی محور عرضی و تنوع معادلهاست که کارگشای مترجمان است و بسته و محدود نگاه داشتن حوزههای معنایی که در برخی فرهنگها به بهانهی دقت علمی اعمال میشود، دست و پای مترجمان حرفهای را میبندد، منتقد فرهنگ باید تشخیص دهد که فرهنگنگاران زبان را پدیدهای فرهنگی و باز تلقی میکنند یا پدیدهای صرفاً علمی و بسته. به عبارت دیگر، آیا فرهنگنگاران در معادلیابی در پی ارائهی لایههای مختلف معنایی و امکانات گوناگون زبانی برای کاربردها و موقعیتهای مختلف هستند و یا تنها به لایهی علمی زبان التفات دارند و در نتیجه محور عرضی فرهنگ را بسته و محدود نگاه میدارند.
منبع:
به یاد دکتر علی محمد حق شناس ، عنایت سمیعی وعباس مخبر ، نشر آگه ، چاپ اول 1390
بیشتر بخوانید:
دو دیالکتیک
یادگیری دانش آموزان
تعامل دین و رسانه در دنیای امروز
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}