چکامه هایی برای دومین شهید محراب
 
گردآورنده : حجت الله مومنی
منبع : راسخون
 
 

در مصلای عشق

دیروز، نسیم ملایمی، گونه‏‌های سبز درختان را نوازش می‏کرد و «آذر شهر»، در گرمای ملیح خورشید، خودش را در آغوش بهار انداخته بود و این پیچک‏های همیشه عاشق بودند که از گونه‏های کاه‏گِلی دیوارهای شهر بالا می‏رفتند.
صدای اذان که در مأذنه‏های شهر پیچید «اسد اللّه» در میان طنین صدای اذان و نجوای ملکوتی قرائت قرآن پدر، چشم گشود. و با عطر سجاده مادر و صداقت خالصانه پدر، بزرگ شد و پا به پای انقلاب نفس کشید و قد کشید و مقتدای مردمی بزرگ شد.
و سال‏ها گذشت و تقویم روی سال‏های 1360 ورق می‏خورد تا به شهریورِ خون و شفق می‏رسد.
جمعه، پیراهن سپید خود را به تن کرده و شاپرک‏های عاشق را دور خود جمع کرده است تا ساعاتی دیگر، فرشته‏ای زمینی با بال‏های آنها به سمت آسمان‏ها تشییع شود.
خورشید شهریور ماه، با تمام توان خود گرمای طاقت‏فرسای خود را بر صورت سوخته خیابان‏های «تبریز» می‏پاشد و درختان، برگ‏های زرد خود را به دست بادها سپرده‏اند.
«اسد اللّه»، پیراهن سپید بر تن کرده و برای نماز آخرین خود وضوی حضور ساخته است و به سمت مصلای بزرگ شهر به راه می‏افتد؛
برای اجتماعی بزرگ
برای اقامه فریضه‏ای متعالی
برای به رخ کشیدن قدرت اسلام
برای تجدید دیدار و تجمع مردمانی از نسل آب و آفتاب
برای اعلان همبستگی و اعلام حضوری ملکوتی
برای ادای نماز جمعه

تاریخ، همیشه مملو از نانوشته‏ها و ناگفته‏های بسیاری بوده است.
و مرد به راه افتاد؛
به سمت تقدیری سرخ
به سمت محراب خون و شفق
به سمت پروازی سراسر سرخ و رنگین
به سمت جایگاهی که چهارده سال پیش، مقتدایش، امام علی علیه‏السلام در مسجد کوفه به آنجا رهسپار می‏شد.
و او را «اسد اللّه» نام نهادند که مثل «اسد اللّه» قرار بود در محراب عبادت شربت شهادت سر بکشد.
قرار بود که در جایگاه پاک خدا در دست‏هایش حنای شهادت مالیده شود.
مرد در دلش غوغایی برپا بود و گویی صدای بال ملایک را می‏شنید؛ که آمده بودند تا با بدن پاره پاره و با لباس‏های خونین به بهشت تشییع کنند.
صدای دلنشینش در عمق جان‏ها می‏نشست:
«اوصیکم بتقوی اللّه و نظم امرکم...»
و نترسیدند از قهر الهی و محراب را از خون گرم مرد رنگین کردند.
ذکر کلام الهی بر لب‏هایش تکید و خون بر لب‏ها ترکیده‏اش یخ بست و قطره قطره بر سجاده نمازش پاشید.
خورشید همچنان تازیانه‏های گرمایش را بر سر مردم «تبریز» می‏کوبید و این بار نجوای حزین مرغان مهاجر و صدای ناله بود که گوش آسمان را کر می‏کرد.
آیت اللّه اسد اللّه مدنی، لاله زیبای اسلام بود که به دستان پاییزی منافقین کوردل پرپر شد و به سمت خاک‏های مقدس قم تشییع شد تا در جوار بی بی دو عالم به خواب ابدی برود و لکه ننگی بر چهره سیاهپوشان منافق باشد.

تا فصل باران

بزرگی و پریدن سزاوار تو بود!
به استقبالت آمده بودند هر چه پرنده رها، هر چه ابر، هر چه درخت.
ترس و واهمه با تو سازگاری نداشت؛ ای مجاهدی که غیرت در شریان‏هایت جریان داشت!
ای جوانمردی که فرقه بهاییت، هرگز از آزادی‏ات در امان نبود!
ای آزادمردی که درس فلسفه و عرفان را در مکتب مولای خویش خمینی آموختی!
ای سرور رهایی و ایمان که تنها چهار سال سایه مادر و 16 سال سایه پدر را بر سر خویش دیده بودی تا پس از آن، دستان همیشه بهاری‏ات، سایبان غریب‏ترین و تنهاترین بوته‏های بوستان ایران زمین باشد!
ای جوانمردی که از آغاز رویش تا فصل باران، بهاری بودی و سبز!
ای مجتهدی که اجتهاد، سرانجام آن همه فراز و نشیب زندگی‏ات گشت.
ای پارسایی که ساده‏زیستی و زهد، در رگ‏های پاکت و استقامت در روح سبزت جاری است!
دست‏هایت رو به آسمان‏اند؛ دستانی که گرمای فداییان اسلام را دارند.

رهنورد دریای نور

آسمان، بغض می‏کند ندیدنت را و زمین، داغ‏دار غم آسمانی توست. «حی علی الصلاة»؛ «حی علی خیر العمل»؛ کدامین نماز، زیباتر از آن نمازی که سلامش با سلام فرشتگان گره بخورد و اشهد آن از شهد شهادت نوشیده باشد؟!
کدامین قیام، برتر از قیامی که دل را به خدا برساند و کدامین رکوع، زیباتر از رکوعی که نهایت خشوع است در مقام عبودیت او؟!
آسمان، بغض می‏کند ندیدنت را و محراب، بر عبای خونینت بوسه می‏زند. محراب که میعادگاه عاشقان است؛ میعادگاه بنده و معبود، میعادگاه رهرو و مقصود، میعادگاه عاشق و معشوق و نماز، لحظه وصال است؛ لحظه شیرین دیدار، دیدار یار یگانه، دیدار رب العالمین.
«خوشا آنان که دائم در نمازند».
خوشا آنان که در نماز، تو را می‏بینند! خوشا آنان که شهد شهادت می‏نوشند.
خوشا آنان که جولانگاهشان، عرصه پرواز سیمرغ است!
خوشا آنان که اشک‏های پنهانی‏شان، سرچشمه کوثر و زمزم است! خون آنان که دست توسل بر شاخه طوبی زده‏اند! خوشا آنان که قنوت، از تو جز تو نمی‏خواهند!
خوشا آنان که تو خواسته‏شان را اجابت می‏کنی!
خوشا نام آنان که نام تو را می‏خوانند! خوشا رهنوردان دریای نور! خوشا آسمانی‏تباران عاشق!
خوشا آنان که شهید نمازند و زنده در محراب آسمان؛ آنان که چون مولای‏شان علی علیه‏السلام بهترین لحظه را برای بهترین دیدار برگزیده‏اند؛ آنان که نشانه‏های خداوند بر روی زمینند، آنان که مقبول درگاه رب العالمین‏اند و شاهبازان صدره نشینند!
متبرک باد نام آنان! متبرک باد نام شهدای رده عشق و آئین. متبرک باد نام شهید مدنی!

1. اشارات ، شماره 76 ؛ نویسنده : ابراهیم قبله آرباطان
2. اشارات ، شماره 88 ؛ نویسنده : اکرم سادات هاشمی‌پور
3. سایت حوزه نت ؛ نویسنده : نغمه مستشار نظامی