کربلا شکست یا پیروزی (2)
کربلا شکست یا پیروزی (2)
منبع : راسخون
5) شکست و پیروزی انسان های الهی :
گریه از قهرت شکایت می کند
این دو پیغام مخالف در جهان
از یکی دلبر حکایت می کند
با این مفاهیم متضاد: گریه، خنده، اندوه، شکست، پیروزی؛ زندگی و مرگ قابل تفسیر نخواهد بود. مگر اینکه درک کنیم این مفاهیم از کجا سرچشمه می گیرد، از کجا ناشی شده است. خنده های هستند پوچ و متلاشی کننده گریه های هم هستند احیاء کننده روح انسانها.
زندگی وجود دارد عین مرگ و مرگی وجود دارد عین ابدیت و عین زندگی و این پدیده هایی است که از انسان سر می زند و باید عمیق تر، این مسائل را برسی کنیم. اندوهی در دنیا داریم که غیر از گرفتگی روح چیز دیگری نیست، مثل این است ابری وجود انسان را میگیرد و آدم راه اندوه ناک می کند اما خود آن ابر از کجاست؟!
آن ابر ممکن است از این ناشی شود که آدمی به چیزی دل می بندد و نتواند از آن بهره برداری کند یا موفق نشود و همان اندوهگین مي کند و ممکن است فضای روح آدمی را تاریک کند که انسان را در غم غوطه ور کرده است ممکن است یک مساله مالی، شهوانی یا خواسته غیرمنطقی و غیر عقلانی باشد. این اندوه هیچ ارزشی ندارد و روح ما را صیقلی نمی کند:
آب حیات من است خاک سر کوی دوست
گردو جهان خرمّي است ما و غم روی دوست
این غم اندوهی دیگر غیراز فقدان مزایای ماهي است که مثل سایه به دنبال آدمیان افتاده است، بلکه اندوهی است که تمام رادمردان تاریخ، غباری از آن را در قیافشان نقش کرده اند.
ما در طول تاریخ اندوه های عمیق را بیشتر از خنده های عمیق دیده ایم. بحث ما منظور آن اندوهی که حتی روح آدمی را به نابودی می کشاند است.
که این اندوه ما فوق لذایذ بشری است باید روح خیلی بالا رفته باشد:
نگزینی ارغم او چه غمی گذیده باشی
ندهی اگر به او دل به چه آرمیده باشی
نظری نهان بیفکن مگرش عیان ببینی
گرش از جهان نبینی به جهان چه دیده باشی
این غم است که، یکی از عالی ترین آرمان های روح انسان ها است چرا؟! چون این غم موقعی پیش می آید و موقعی در روح انسان تصرف می کند که روح اوج بگیرید. از شعر بنی آدم اعضای یکدیگرند آن فقط یک شعر است. دریافت مساله غیر از فهمیدن آن است، آن هم در قالب شعر! این دریافت اندوهی دارد و چه مقدس است این اندوه چه مقدس آن چشمی که برای انسان ها بگرید و چه مقدس است آن دو قطره اشکی که برای انسان ها ریخته شود.
آن روحی که نمی گذارد تمام لذات شخصی تمام وجوداو را لحظه در زندگی فرا بگیرید چه قدر عظمت گرفته است. این گریه و اندوه نیستی اینکه از سینه آهی برای حسین بن علی (عليه السلام) و مظلومیت او بکشی این محرک تاریخ انسانهاست.
بدین سان تاریخ شکست و پیروزی را بر ما آدمیان تحمیل کرده است. شخصی ورشکست شد؛ شکست خورد، نه این درست نیست. یا مثلا اگر موقعیت وجودی خود را در بین جانورانی مثل خود حفظ کرد بگویم او پیروز شده است. باز فریاد ما از دست این الفاظ بلند است:
راه هم واراست و زیرش دام ها
قحطی معنا میان نامها
لفظ و نام ها چون دام هاست
لفظ شیرین ريگ آب عمر ماست.
دندان ما هم درست کار نمی کند که تشخیص بدهد آب است یا ریگ. مهم نیست بگویم آجر یا خشت: وقتی آب ریختم و متلاشی شد بگویم ببخشید خشت بود آیا پیروزی به معنی قبلی صحیح است؟!
حقیقت قضیه، شکست و پیروزی نیست اگر مقصودتان پیروزی مطلق است. چه کسی را در جهان سراغ دارید به این پیروزی رسیده باشد؟ کدام گرگ درنده را دیده ایدکه چنگالش را درگرگ ديگري فرو کند؟ در برابر هر قوی، قوی تر دیگری هست.
فاتح، آن فیلسوف قرون وسطی است که 20 سال در زندان یک نظام فلسفی بسیار عالی نوشت و بعد ما در سطح جهانی مطرح شد این پیروز است ولو در چهار دیوار نشسته باشد. همین طور شکست مساوی نيست. با وداع از روی خاک. وقتی گفتند شکست منظور وداع از روی خاک است. این کوه هیمالیا سالها جای خودش است ولی عمر زمین را نمی داند چون زندگی نکرده است. ولی یک مورچه حیات را درک کرده است پس پیروز کیست؟
شاید 70 سال عمر کنیم ولی شکست و پیروزی ما در یک لحظه باشد! که ابدیتمان را تنظیم می کند. ما هنوز نقطه مقصد نرسیدیم. حضرت موسي (عليه السلام)یک روز عرض کرد کَیف اَصِلَ الیک؟! خدایا من چگونه به تو برسم؟ خدا فرمود: ]قصدُکَ لی وَصلُکَ اِلَیُّ [ اي موسي: قصد کرد به وصول من همان و رسیدن به من همان.
آیا تا به حال قصد کردیم برسیم و تقرب پیدا کنیم. چند میلیون راه باید برویم. اصلاً حرف این ها نیست. قصدک لیٌ وَصِلُکَ اِلیّ، اگر قصد همان رسیدن است. در بعضی از مناجات های امام سجاد هم چنین است.
«اَشهد انَّ المسافر إلیک قریب المسافه: شهادت می دهم مسافر کوی تو، مسافتش خیلی نزدیک است.»
درباره ظلم هم می گویم: به شخصی گفتند: فاصله بین زمین و آسمان چقدر است؟ گفت: به قدر، آه یک مظلوم. اینجا فاصله به اندازه یک توجه است، پیروزی از وقتی شروع می شود که حرکات و سکنات روی این محور قرار بگیرید. فرضاً 5 مرتبه بمیریم و زنده شویم بازهم پیروزیم.
توجه فرماید، ابوذر غفاري در آن بیابان ها در حال جان دادن بود. نخست شکست ظاهری را احساس کنید: رنگ پریده پیرمرد، سالیان دراز را سپري کرده و عمر به سر آمده است از انسان ها و مال دنیا کسی را ندارد. و هسرش را و به قولی دخترش با او همراه است. نزدیک غروب آفتاب دراز کشیدند و ناراحت بود. به دخترش گفت: چرا ناراحتی؟ «دختر جواب داد: شما در وسط این بیابان می میرید و من کسی را ندارم از این رو مضطرم ...» ابوذر جواب داد آن سپاهی که می بینی کاروانی است آنان بازرگان هستند. بگوید صحابی پیامبر است مرا غسل دهند و کفن کنند.
« اما دخترم خواستند تجهیز کنند و تکفین کنند اول این گوسفند را بکش و بخورند و برای من مجانی کار نکنند»
ای پیروز پیروزمندان! این که می گوید مجانی کار نکنند، شکست خورده است؟! تدفین و تکفین واجب کفای است و چه بگوید و نگوید این امر باید انجام شود اما می گوید برای من مجانی کار نکنند این شکست خورده است؟! آن هم شخصیت والای مثل ابوذر غفاری. مرد کهنسال.
در روز عاشورا امام حسین(عليه السلام)در یک اتمام حجت با عظمت به این ابیات (فرده بن مسیک مرادی) استشهاد نمود:
فأنّ نهرم فنهرامون قدما
و إن نغلب فغیر مُغلبینا
و ما إن طِبنا جِبن ولکن
منایا ناودولهً اخِرینا
اگر در این جنگ ما غلبه کنیم ما از دیرباز غالب بودیم و اگر شکست بخوریم «شما می گوید شکست» ما هرگز شکست ندیده ایم و نمی خوریم. سرشت ما بر اساس ترس نیست و حال می دانیم به خون غلطیدن دولتی بعد از ما را نوید می دهد.
ما اصلاً مغلوب نمی شدیم همین انسانها اگر روح خود را مستقل دانست شکست خواهد خورد پس باید متصل کند این روح را به عظمت خداوندی. در تاریخ انسان هافقط با دو چشم سرو کار دارند یعنی وقتی دو چشم خیره می شود به دو چشم دیگر و آن دو چشم به ظاهر جا خالی می کند می گویند شکست خورده است . یا فلانی از بین رفت، نابود شد.
زنده جاوید کیست؟ کشته شمشیر دوست
کآب حیات قلوب از دم شمشیر اوست
گر به شکافی هنوز خاک شهيدان عشق
آید از آن کشتگان زمزمه دوست دوست
عشق الهی انسان را از مفاهیم شکست و بیروزی بالاتری برد گاهی گریه همان طور که گفتم موتور تاریخ می شود . مثل اشک های که در طول تاریخ برای حسین بن علی ریخته شده است مقدّس ترین اشکها برای او ریخته شده است.
عبید له یا همان عبدالله بن عمر جعفی میگوید : من از کوفه بیرون آمده بودم که حسین بن علی (عليه السلام)را نبینم از یک طرف حسین بن علی مردی بزرگ بود از طرف دیگر من با ابن زیاد نمیتوانستم مقابل شوم . از کوفه آمدم بیرون که نه با او باشم نه علیه او ( بی طرف باشم ) خود را در کنار بیابان نزدیک کوفه مخفی کردم . تصادفاً کاروان حسین (عليه السلام) از نزدیکی ما عبور کردند.
سید شهدا می گویند: ببینید این چادرها از آن کیست . می گویند : عبدالله بن عمر جعفری ]و شخصی ناقدي بود و باید يكي از دو طرف قضیه واقع می شد . و جزء حادثه می شد.
عبدالله بن عمر جعفی می گوید همین طور که نشسته بودم . دیدم حسین بن علی (عليه السلام)می آید بعضی روایات هست که حسین آمد و با انگشتانش به چادر زد – می گوید = خیلی وا خوردم و گفتم : عجب گرفتاری شدیم من که نمی خواستم با حسین روبه رو شوم بالاخره رو به رو شدم حسین (عليه السلام)فرمود : عبیدالله تو در عمرت معصیت های زیادی کردی خیلی گناه مرتکب شدی نمی خواهی با من بیایی و با هم به پیروزی برسیم؟! ] حضرت در کلام خود کلمه فتح را بکار برده است[ گفتم: حضرت من از کوفه آمده ام که شما را نبینم حال که شما را دیدم یک اسب فربه دارم که در کوفه بی نظیر است و شمشیری دارم که ارزش آن هزار دینار است من نمی خواستم بر روی شما شمشیر بکشم نیز همين را به حضور شما تقدیم می کنم، ولی مرا معذور بدارید حضرت فرمودند: من با خودتو کار داشتم با خود تو ...
حال که نمی آیی با اسب و شمشیر تو کاری نیست. به حضرت می گوید: محاسن شما سیاه است و سفیدی ندارد حضرت فرمودند: خیر حنا زده ام. حضرت بر راه افتادند و از چادر که خارج شدند می گوید دیدم بچه های سه و چهار و پنج ساله به دنبال ایشان راه افتاده اند. دیدم حضرت آرام آرام می روند و تند نمی روند تا همه بچه ها به آن حضرت برسند دیدم وقتی زمین می خورند بر می گردند و آنهارا بلند می کنند.
این ماجرا را که عبیدالله فهمید بعد از ختم ماجرای نینوا اختلال روانی پیدا کرد و به نوشته بعضی از تواریخ خودش را در شط کوفه غرق کرد و خودکشی نمود. این را می توان پیروزی نامید در چهره پرعظمت حسین (عليه السلام) چیزی دیده که نمی تواند آن را هزم کند. چرا من با او نرفتم چرا؟ خاک بر سر من و اموال من! ...
حتی شما آهی از اعماق دل می کشید و می گوید: «یا لیتنی کنت مَعک» این حال دلالت بر این می کند که تمام روح آدمیان در اوج، تسليم روح آن مرد است. او روح ما را مالک است.
سرتاپای این حادثه از کوچکترین آن تا بزرگترین آن نشانه پیروزی است که در این گرفتاری شدید این مرد روی می آورد. «الهی رضاً به قضائک و تسلیماً لأمرک لا معبودَ سواک» خدایا من رضایت به قضاوت تو دارم و تسلیم امر تو هستم و معبودی جز تو نیست.
آیا شخصیت حسین (عليه السلام) متزلزل می شود. ابداً احساس کشته شدن، شیرخوار، مرگ، بچه ها ... این حرف ها مطرح نیست. پیروزی حقیقی از آن اوست و این روح بلند الهی.
6) علامات شکست:
اگر بخواهیم به عنوان شمارشی و تعدادی برسی کنیم ملامات شکست دشمن به این ترتیب است:
الف: پرهیز از جنگ تن به تن
ب: تیراندازی و سنگ پرانی در واقعه
ج: دستور ابن سعد بر پرهیز جنگ با حسین بن علی (عليه السلام): هذا ابن قتال العرب که توضیح گذشت.
د: دستور داد عمر بن سعد که نگذارند او سخنرانی کند و سخنانش شنیده شود نه بازویش در برابر منطق او هم نمی توانند ایستادگی کنند.
یکی دیگر از موارد علامات شکست گریه دشمن بر مظلومیت امام حسین (عليه السلام)بوده است همانگونه عمر بن سعد فرمانده کل سپاه اموی به هنگام دستور قتل حسین (عليه السلام) اشک می ریخت و نیز وقتی گوشواره از دختر خردسال وی ربود اشک می ریخت و وقتی یزید این عنصر خودکامه گی روی ] که توضیح می دهیم در آینده که این پشیمانی او بر گردن دیگری انداختن قتل حسین(عليه السلام) جهت رفع اتهام بوده است[ به هنگام سربریده برسر نی دیدن گریه می کند فریبکاران می گوید: خدا چهره پسر مرجانه را زشت و سیاه گرداند که چنین فاجعه را به وجود آورد.
7) پیروزی و شکست در روایات:
و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرموده اند:
«لا تزال طائفه من امتی ظاهرین علی الحق لا یضرهم من خذلهم حتی یأتی امرلله و هم کذالک»
همواره دسته از امت من پشتیبان حق هستند و دشمن گزندی به آن ها نمی رساند تا امر خدا فرا رسد و این ها بازهم پشتیبان حق هستند به خاطر مجل بودن بحث به همین دو حدیث اکتفا می کنیم.
8) پیروزی:
هدف سید شهدا (عليه السلام) نجات دین از نابودی بود و رسواگری باطل و ستم و این هدف تحقق یافت هرچند به قیمت شهادت یارانش و اسارت خاندان رسول شد پس از عاشورا آرمان حسینی باقی ماند.
امام سجاد (عليه السلام) در پاسخ به ابراهیم بن طلحه که در مدینه از آن حضرت پرسید: چه کسی غالب شد؟ فرمود: به هنگام اذان معلوم می شود چه کسی غالب شده است. این دلیل بر بقاء دین رسول لله است در سایه نهضت حسینی خود حضرت ابی عبدالله حسین (عليه السلام) فرمودند: ارجو أن یکون خيراً ما ارادلله بنا غلبنا ام ظفرنا امیدوارم آنچه خدا به ما اراده کرده است نیکو باشد چه پیروز شویم چه مغلوب شویم.
الف: پیروزی در نهضت عاشورا
ب: پیروزی در سخن سالار شهیدان
« بسم الله الرحمن الرحیم. من الحسین بن علی بن ابی طالب (عليه السلام) الی بنی هاشم اما فاِنَّه مَن لَحِقَ بی منکم و من تختلف لم یبلغ الفتح»به نام خداوند بخشنده مهربان از حسین بن علی بن ابی طالب(عليه السلام) به بنی هاشم آگاه باشید هر کسی با من بیاید شهید خواهد شد و هر کسی نیاید به فتح و پیروزی دست نخواهد یافت.
در حدیث دیگری از ایشان می فرمایند: قال الحسین (عليه السلام) : لیس الموت فی سبیل العز اِلاّحیاه خالده و لَیس الحیاه مع الذل إلاّ الموت الذی الاحیاه معه. فرمودند: مرگ در راه عزت، زندگی جاویدان است و زندگی با ذلت مرگی است که حیات در آن راه ندارد.
در جای دیگر فرمودند اگر مغلوب شدیم شکست ناپذیریم.
مطلبی که قرار بود یادآور شویم در مورد یزید بود. بعضی ها بر این باور هستند که یزید از کشته شدن امام حسین (عليه السلام) ناراحت بوده و پشیمان شده بود و مقصر اصلی را عبیدالله بن زیاد معرفی کرد امادر احادیث آمد و فلما قدم دمشق کتب الی ولید بن عقبه ابی سفیان و هو عامل مدینه: إذا أتاکَ کتابی فاحضرالحسین بن علی(عليه السلام) و عبدلله بن زبیر ناخذهما البیعه لی» شاهد در این جاست که تاریخ می گوید: فأن إمتنَعا فأضرب اعناقهی و ابعث لی به روسهما الحدیث» به طور اجمال بگویم دستور داد اگر بیعت نگرفتی گردن آنها را بزن و سرهایشان را برایم بفرست بنابرسفارش پدرش معاویه که از این دو حذر کن.
آثار قیام حضرت سیدالشهداء
1) آثار و تاثیر نهضت در سقوط امویان
واقعه عاشورا از دو جهت در سقوط دولت اموری تاثیر داشت:
جهت اول: «زیر سوال بردن اسلامیت امویان» این جمله را که بارها از امام شنیدیم «وعلی السلام السلام» اسلامیت حکومت یزید را زیر سوال می برد. آن میمون باز آن سگ باز و شراب خوار از تغییر اسلام و بدعت در اسلام سخن می گفت. دولت یزید که با حیله گری معاویه آغاز شد و تلاش کرد خود را اسلامی جلوه دهد. اما فساد اخلاقی در دستگاه ها و این که ترویج اسلام اموی با اسلام اهلبیت فرق داشت با آنکه فتوحات در زمان اموی بیشتر از خلیفه اول و دوم بود. تمام اسلام را به مسخره گرفته بودند و منظور از جهاد در اهداف مادی تلقی می کردند. در قیام «دیوالجماجم» وقتی مردم به فرماندهی عبدالرحمان اشعث بن قیس به قصد فتح سیستان رفته بودند به خاطر شدت فشار و ستم حجاج بن یوسف با همان لشکر به قصد سرنگونی امویان به عراق بازگشتند. جهت دوم: بعد از رحلت رسول اکرم برای بدست آوردن جامعه اسلامی بین دو گروه اختلاف بود «بنی امیه و بنی هاشم» در میان این مظلومیت ها، بنی امیه و گروه های میانی دست و پنجه نرم می کردند بر گرفتن حکومت و گروه های مخالف می خواستند با شعارهای هاشمی، و علی (علوی) تاسیس کنند که شعار عباسيان شده بود «الرضا من اهل بیت» خود عشق به اهل بیت ایجاد کننده نهضت کربلا بود، اگر چه به همین شعار بنی عباس روی کار آمدند و شکل حکومت راشد بنی امیه را گرفتند ولی همین عشق اهلبیت باعث سقوط امویان شد.
2) تاثیر قیام در جامعه شیعی
همه اینها زمینه ساز همراه ساختن شیعه با اهداف امام حسین بود در زیارت عاشورا که می خوانیم که عام ترین ابزار برای اهداف نهضت است و وسیله براي ارتباط شیعه و این قیام است همین اهداف را در می یابیم:] بأبی انت و امی لقد عظمت ........ و أساله أن مقام محمود.[ که اثر امام حسین به عنوان یک اسوه را یاد شود و حرکت امام حسین الگوی برای تمام قیام های تاریخ.
3) قیام امام حسین(عليه السلام)قیام اسوه:
چون جبهه امام حسین (عليه السلام) فرهنگی بود ودر جنگ با ارزش ها است که باعث جاودانگی می شود. این مساله مهم است قیامی که با نوه پیامبر شروع شد و افراد زیادی از خاندان رسول اکرم شهید شدند و بعد از آن قیام الگوی برای قیام های بعدی شد. قیام های دیگر در جهان اسلام بود که چنین رنگی را به خود نگرفت و اینگونه در تاریخ ثبت نشد.
4) بعد معنوی کربلا:
نتیجه بحث
بگذارید برای نتیجه گیری ذهن شما را معطوف به یک داستان کنم، که این داستان را بارها شنیده اید «طوطی و بازرگان»، بازرگانی قصد سفر می کند با طوطی خود می گوید کاری ندارید طوطی می گوید: در هندوستان رفیقانی دارم سلام مرا برسان و بگو من پیش تو هستم. تاجر پیش آنها می رود و همین که سلام طوطی را به طوطیان می رساند همه آنها (جمع طوطیان) می میرند تاجر تعجب می کند و به شهر خود باز می گردد و وقتی ماجرا را برای طوطی بیان می کند طوطی خود نیز می میرد تاجر با خود می گوید عده طوطی را آنجا کشتیم یکی اینجا، و طوطي آن را آزاد می کند.
حتماً می گوید این چه ربطی به کربلا دارد. مسأله اینجاست اگر آن جمع طوطی می خواستند با حرف به تاجر بگویند تا به طوطی برساند تا چند سال هم حرف می زدند فایده نداشت. آن طوطی ها همه مردند تا بفهمانند که ای طوطی تو می خواهی آزاد شوی باید بمیری تا آزاد شوی.
هیچ راهی نبود بجر اینکه بمریند. حال باید 72 دو عاشق به قول حضرت علی(عليه السلام) بمیرند تا به همه دنیا بفهمانند باید بمیرند تا زنده شوند. از هر که بپرسیم همین را می گوید معلوم است پیروز کیست. اما نمی گویند به چه قیمتی که حال با برسی این موضوع ارزش دارد از مال و جان و ناموس بگذریم برای این هدف مقدّس به قول مولوی در دیوان شمس:
بمیرد بمیرد در این عشق بمیرد
در این عشق چو مردید همه روح پذیرید
بمیرد بمیرید از این مرگ نترسید
کز این خاک برآیید سماوات بگیرید.
پي نوشت :
1- بوستان سعدی، سعدی.
2- رجوع شود به برخی منابع اولیه از جمله الفتوح ابن اعثم کوفی و تاریخ طبری، ج2.
3- علامه جعفری، تفسیر و نقد مثنوی، جلد1، ص482.
4- منظور قيام توابين است
5- تاریخ طبری، جلد5، ص452.
6- موسوعه امام حسین(عليه السلام)، ص362، سازمان پژوهشي و برنامه ريزي انتشارات كمك آموزشي.
7- الامالی، شیخ صدوق.
8- اعیان شیعه، ج1، ص597، به نقل از سید ی سفینه النجاه، قسمت عربی.
9- بحارالنوار، ج44، ص220.
10- ادب الحسین، احمد صابري همدانی. ص159، به نقل از سیدی نرم افزاری سفینه النجاه، قسمت عربی
11- تاریخ یعقوبی، احمد یعقوبی، ج2، ص241، مكتبه حيدريه قم.
12- تاملی برنهضت عاشورا، رسول جعفریان، ص 246.
13- همان، ص251.
14- همان
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}